http://www.rasekhoon.net
زندگينامه
شمسالدين
محمد ملقب به خواجه حافظ شيرازي و مشهور به لسانالغيب از مشهورترين شعراي
تاريخ ايران و از تابناك ترين ستارگان آسمان علم و ادب ايران زمين است كه
تا نام ايران زنده و پابرجاست نام وي نيز جاودانه خواهد بود. با وجود شهرت
والاي اين شاعر گرانمايه در خصوص دوران زندگي حافظ بهويژه زمان تولد او
اطلاعات دقيقي در دست نيست، ولي به حكم شواهد و قرائن ظاهراً شيخ در حدود
سال 726-727 ه.ق در شهر شيراز كه به آن صميمانه عشق مي ورزيده به دنيا
آمده است. اطلاعات چنداني از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نيست.
ظاهراً پدرش بهاءالدين نام داشته و در دوره سلطنت اتابكان سلغري فارس از
اصفهان به شيراز مهاجرت كرده است. مادر شمس الدين زني كازروني بوده است و
خانه ايشان در دروازه كازرون شيراز واقع بود. شمس الدين در دوران كودكي
يتيم مي شود و براي امرار معاش يك چندي در نانوايي به خميرگيري مي پردازد.
با تمام مشكلات بهدليل علاقه وافري كه به علم آموزي داشت به مكتب روي
آورد و پس از سپري نمودن علوم و معلومات معمول زمان خويش به محضر علما و
فضلاي زادگاهش شتافت. بيست سال بيشتر نداشت كه به يكي از مشاهير علم و ادب
ديار خود بدل گشت. وي از جمله شاعراني است كه در ايام حيات خود شهرت يافت.
حافظ علاوه بر اندوخته هاي علمي و ادبي خود قرآن را به 14 روايت از حفظ
داشت و با صداي خوش مي خواند. از اين رو تخلص حافظ را براي خويش برگزيد.
نخستين جامع ديوان حافظ محمد گلندام است و بنابر تصريح اين دوست و همدرس
خواجه، حافظ به جمع آوري غزلهاي خويش رغبتي نشان نمي داد. از اين رو بعد
از وفات او محمد گلندام غزلهاي وي را براساس حروف الفبا دستهبندي و جمع
آوري كرد. حافظ به سال 729 ه. ق در شيراز وفات يافت. آرامگاه حافظ در باغ
زيبايي در شيراز واقع شده است كه به حافظيه معروف است و قبله اهل دل گشته.
دورهاي كه حافظ در آن مي زيست و تأثير آن بر شعرش
حافظ
هنرمندي هدفمند بود، پس از تاريخ زمانه اش جدا نيست. دوره زندگي اين شاعر
در عصر فترت دوره ايلخاني و تيمور است، يعني كشمكش و آشوب بزرگ مغول و
تيمور. شيراز در اين دوران كانون هنر ايران بود و به سبب هوشياري يكي از
اتابكان فارس، با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول در امان ماند و
پناهگاه هنرمندان و انديشمندان شد. با وجود اين عصر حافظ، دوران سقوط
ارزشهاست. عصر جنگهاي داخلي و تزويرهاي خانگي. او هرگز شعر خود را
دستمايه ارتزاق قرار نداد، حتي زمانيكه مورد توجه حاكمان و فرمانروايان
فارس شد و به دربار ابواسحاق اينجو و شاه شجاع مظفري راه يافت.اما دوران
حكومت سختگيرانه اميرمبارز الدين محمد كه با تعصب و خشونت همراه بود كام
زندگي او را تلخ مي ساخت. شاعر آزرده حال بيشترين غزلهاي آبدار خود را در
مبارزه با رياكاري، عوامفريبي با لحني نيشدار و گزنده، تلويحاً خطاب به
همين امير رياكار مظفري سروده و با كنايه و تمسخر او را محتسب خوانده است.
لحن حافظ گزند و تلخ و توأم با نيشخند و كنايه آميز است و هم در آن مايه
اي از خيرخواهي و اصلاح طلبي ديده مي شود. گويي حافظ پس از سيف فرغاني و
ابن يمين با رندي و هوشياري و فرزانگي خويش شيوه مبارزه تازه اي با
نابسامانيها و بداخلاقيهاي جامعه برگزيده است كه به مانند يك سبك شاعري
او تازگي دارد. غزلهاي پيش از حافظ يا عاشقانه است (سعدي) يا عارفانه
(مولانا). حافظ راه ميانه اي از تلفيق و تركيب عشق و عرفان را برگزيد و به
شيوه اي نو دست يافت كه هرگز به اين زيبايي و كمال نبوده است. كار زيباي
ديگر حافظ تلفيق دو فرهنگ ايران و اسلام است و حافظ بي شك مانند فردوسي در
عرصه سخن و فرهنگ ايران پهلواني بي همتاست كه وقتي قرار بوده است بسرايد
مضموني بهتر و لازم تر از حماسه انسان عصر خود نيافته و همان را با صداقتي
بي مانند در عرصه شعر خويش به نمايش گذاشته است.
رند در كلام حافظ كيست؟
رند
از ساخته هاي اساطيري حافظ است، چون پير مغان ، دير مغان و جام جم. رند از
يك سو «انسان كامل» را از عرفان مي گيرد و از سوي ديگر رند به معناي قديمي
اش كه شخص لاابالي يك لا قباي آسمان جل و در عين حال آزاده و گردنكش است و
در برابر ارزشهاي تحميلي و دروغين طغيان مي كند. انگيزه ديگرش ميل به
آفريدن شخصيتي است در برابر زاهد كه نقطه مقابل زاهد باشد و در تحليل آخر
به صورت خويش يعني حافظ مي پردازد و همه آرزوهاي خود را كه مي خواهد آزاده
و بي قيد و وارسته و ملامتي باشد، در شخصيت ملامتي و قلندروار او باز مي
آفريند. حافظ از آنجا كه مي خواهد اهل تساهل و توكل، اهل ظرافت و
زيباييهاي زندگي، اهل نياز و شكسته دلي در برابر خداوند و از همه مهمتر
اهل عشق باشد رند را هم با همين صفات مي سازد. رند او همچون خود او نظر
باز و نكته گو و بيزار از زهد و ريا و منكر خودنمايي هاي دروغين نام و
ننگ و صلاح و تقواي مصلحتي و جاه و مقام بي اعتبار دنيوي است و در جامه
رند و رندي شخصيتي مي سازد ضد تكلف و تقشف، ضد ريو و ريا و سراپا اميدوار
و پاكباز و عشق انديش و جسورانديش نه زبون انديش، رند كلمه پربار و شگرفي
است كه در ساير فرهنگها و زبانهاي قديم و جديد جهان معادل ندارد و تا
پيش از حافظ و بلكه در زمان او هم معناي نامطلوب و منفي داشته و متأسفانه
با سعي حافظ امروزه نيز در معناي اوليه خود يعني برابر با سفله و اراذل و
اوباش به كار مي رود. رند و رندي در حدود هشتاد بار در ديوان حافظ به كار
رفته است.
چرا به ديوان حافظ تفأل ميزنند
هر
هنر راستيني، عمق دارد و چند وجهي و پذيراي تعبير و تفسيرهاي چندگانه
است. مانند لبخند مجسمه مشهور بودا و لبخند ژوكوند. در قديم به ديوان حافظ
«لسان الغيب» لقب داده بودند كه بعدها اين صفت از شعر به شاعر رسيد و به
خود او اطلاق گرديد. داستانهاي مدون يا نامدون از راست درآمدن و موافق
نيت افتادنهاي غزل يا بيتي از غزلش به هنگام فال گرفتن هست؟ چرا مولانا
يا سعدي يا سلمان غزلهايشان در اوج نيست و با آنها فال نگرفته اند؟ حافظ
نه داراي كشف و كرامات است و نه حتي مدعي آنها، ولي نفس صادقي داشته است.
غيب گو و غيب دان نبوده ولي به ژرفي و گستردگي زندگي كرده. گوشه هاي
پنهان مانده را كه كمتر كسي توانسته زندگي كند زيسته و انديشه كرده و به
شعر درآورده. از اين رو شعر او آيينهدار طلعت و طبيعت يك قوم است و
زندگينامه جمعي ماست. از اين رو عاشق و غريب و اسير و دردمند، مهجور و
آرزومند، مشتاق و منتظر و گبر و ترسا،مومن و آزادانديش و عارف و عامي و
مست و هوشيار همه نقش خويشتن را در آيينه صافي شعر او باز مي يابند. شعر
او تأويل پذير است. باده هاي او را هم به انگوري بودن، مي توان تفسير كرد
و هم عرفاني. برخي شعرهاي او عرفاني نيست، مثل «ستاره اي بدرخشيد و ماه
مجلس شد» كه در شأن شاه شجاع است يا غزل «روز هجران و شب فرقت يار آخر شد»
عرفاني مي نمايد، ولي مربوط به روي كار آمدن شاه شيخ ابواسحاق است. طنزهاي
او را كه سر به مقدساتي چون تسبيح و طيلسان (=ردا، جامه بلند و گشاد) و
خرقه و سجاده و نماز و روزه و مسجد و خانقاه و مشايخ شهر و امام شهر مي
گذارد و هم مي توان به عقيدهمندي عميق او به اصل شريعت و طريقت حمل كرد و
هم به بي اعتقادي يا سست عقيدگي او و نيز بين عشق زميني و عشق آسماني او
فرق خاصي نيست. در اصل شايد بتوان گفت شعر او براي انسان عارف و دانا اوج
لذت و ترقي پله هاي معرفت است و براي انسان جاهل و غافل، غرق شدن در گرداب
جهل و گمراهي است. پس اگر حافظ از خودش يعني ايمان خودش شك داشت اين همه
جرأت نداشت كه با تسبيح و دلق و سجاده و كار و بار معاد و بهشت و نعيم
اخروي و مشايخ شهر و منبر و محراب و مسجد سر به سر بگذارد، ولي اگر فقط
جرأت داشت و ايمان نداشت باب پسند خاطر مومنان راستين قرار نمي گرفت.
شيوههاي فال حافظ گرفتن
1-
گروهي قبل از تفأل به ديوان حافظ شيرازي وضو ميگيرند و بعد از خواندن حمد
و سوره و ذكر سه صلوات براي گرفتن فال نيت كرده و ديوان را باز مي كنند.
2- گروهي نيز قبل از گشودن چنين ميگويند:
اي حافظ شيرازي
بر من نظر اندازي
من طالب يك فالم
تو كاشف هر رازي
قسم به شاخه نباتت
قسم به قرآني كه در سينه داري
اين فال مرا بگشا
منابع:
1- تاريخ ادبيات ايران؛ تأليف دكتر ذبيح الله صفا، تلخيص از محمد ترابي، ج دوم، تهران، فردوس 1378
2- ديوان غزليات حافظ، به كوشش خليل خطيب رهبر، تهران، صفيعلي شاه1372
3-حافظ نامه، بهاءالدين خرمشاهي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1375
4- تاريخ ادبيات فارسي، سال دوم و سوم نظام جديد آموزش متوسطه، مولف محمد جفرياحقي، تهران، شركت افست