width="600" height="400" border="0" />
گیتی خامنه مجری خاطره ساز تلویزیون
گیتی خامنه مجری سالهای دور برنامههای کودک و نوجوان
سینما روز _صدا و چهره او تداعیکننده خاطرات کودکی نسلی است که امروزه دهه سی و چهل زندگی خود را طی میکنند. نسلی که در دهه ۶۰ یک روز در میان پای صحبتهای شیرین او مینشست و نصیحتهای مادرانه و پندهای معلمانهاش را به گوش میسپرد. هر چند برنامههای کودک آن سالها خیلی ساده و بیآلایش بود، اما دامنه تاثیرگذاری آن و چه بسا جذابیتش از برنامههای امروز بیشتر بود.
آن سالها اگر در کوچه یا خانه مشغول بازی بودیم، با شنیدن صدا و دیدن چهره مهربان گیتی خامنه، بازی را رها میکردیم و به تماشای تلویزیون مینشستیم. حالا با دیدن او همه آن خاطرات و گذشتهها به یادمان میآید و شاید با همین دلیل است که او نوستالژی دوران کودکی نسل ماست. حالا بچههای این نسل امروز خود در مقام پدر و مادر، صاحب فرزندانی هستند که شکل دیگری از برنامههای کودک را تجربه میکنند.
بازگشت گیتی خامنه پس از سالها دوری از تلویزیون در برنامه «تصویر زندگی»، بار دیگر همان کودکان دیروز را مخاطب برنامه او قرار داده است تا این بار آنها درباره تربیت و تعلیم کودکان خویش پای سخنانش بنشینند.
خامنه اگرچه در رشته کارگردانی تلویزیون و دراما تحصیل کرده است، اما عشق و علاقه او به کودکان موجب شده تا طی سالهای تحصیل، به تحقیق و پژوهش در حوزه کودک بپردازد و در زمینه روشهای نوین آموزش کودکان، مطالعات گستردهای انجام دهد.
گفتگو با گیتی خامنه، برای من هم بسیار لذتبخش بود و مرا به سالهای کودکیام و خاطرات آن دوران برد. این تجربه لذتبخش همه همنسلان من است که با وی از نزدیک روبهرو میشوند. شاید خواندن این گفتگو برای کودکان دهه ۶۰ همین تجربه را تداعی کند. امتحان کنید
برنامه تصویر زندگی، اولین برنامهای است که پس از سالها دوری از تلویزیون بار دیگر شما را به مخاطب معرفی کرد و در واقع خاطرات آنها را زنده کرد. چه شد که در این برنامه حضور پیدا کردید و آیا پیشنهادات دیگری هم داشتید؟
واقعیت این است که پس از بازگشت من به ایران، دوستان از شبکههای مختلف به من لطف داشتند و برنامههای مختلفی به من پیشنهاد شد. منتها دلم میخواست با یک برنامه تخصصی کودک و نوجوان همکاری داشته باشم. خوشبختانه دستاندرکاران برنامه تصویر زندگی این امکان را برای من فراهم کردند تا آزادانه از تجربیات و اندوختههای خویش در حوزه کودک استفاده کنم و برنامه را بر اساس ایده و دیدگاههای خودم اداره کنم.
در بین پیشنهادات رسیده، آیا اجرای برنامه کودک هم بوده؟
بله خیلی زیاد. ولی من بیشتر تمایل داشتم تجربیاتی که طی این سالها در خارج از کشور به دست آوردم را در اختیار هموطنانم قرار دهم و در حد توان خود، سهمی کوچک در تربیت نسل آینده داشته باشم. متاسفانه خیلی از این آموزهها و تجربیات به دلیل فقدان برنامههای کاربردی و جذاب از دست میرود. آنچه در صداوسیما میبینم، پیروی از یک سری الگوهای شناخته شده و تجربه شده در برنامهسازی است. مثلا یک شیوه از سریالسازی در یک زمان خاص گل میکند بعد انواع سریالها بر اساس همان الگو و شمایل تولید میشود و کمتر شاهد خلاقیت و نوآوری در تولید انواع برنامههای تلویزیونی هستیم. به نظر من باید قدرت ریسکپذیری در ساخت و تولید برنامههای مختلف رسانهای بالاتر برود و از نیروهای جوان و خلاق در این زمینه بیشتر استفاده شود. این مشکل در تربیت کودکان هم دیده میشود یعنی والدین سعی میکنند براساس یک سری الگوهای مشابه و یکسان، فرزندان خود را تربیت کنند و کمتر به تفاوتهای فردی و علایق و استعدادهای شخصی کودکانشان اهمیت میدهند.
همین مساله در مورد برنامههای کودک هم صدق میکند. بدین معنی که در حال حاضر اکثر برنامههایی که در شبکههای مختلف برای کودکان تولید میشود، شبیه هم است.
متاسفانه همین طور است. مثلا یک کار عروسکی در یک برنامه و شبکه خاصی جواب میدهد و مخاطب پیدا میکند. شبکههای دیگر هم پیرو همین الگو، فرمتهای مشابهی تولید میکنند که به تکراری و کلیشهای شدن این گونه برنامهها منجر میشود البته این به معنای نفی برنامههای خوب و ارزشمندی که در حوزه کودک تولید شده، نیست و نمونههای موفق برنامهسازی در این حوزه نیز کم نیستند. ولی ما نیازمند تجربه الگوهای متعدد و متنوعی در برنامهسازی تلویزیون هستیم. من بسیاری از نیروهای جوان را میشناسم که ایدههای جدید و خلاقانهای در ساخت برنامههای کودک دارند ولی کسی نیست که از آنها حمایت و پشتیبانی کند و فرصت برنامهسازی به آنها بدهد. نتیجه این کار همانی است که شما به آن اشاره کردید. یعنی شباهت برنامههای کودک یا برنامههای خانواده به هم. ببینید اکثر آدمها شرایط بد شناخته شده یا تجربه شده را ترجیح میدهند بر شرایط خوب تجربه نشده و این معضلی است که نه فقط برنامههای تلویزیون که اساسا زندگیهای ما ایرانیان را دربرگرفته و ما کمتر اهل خطرپذیری هستیم.
چه بسا برخی از برنامههای موفق نیز الگوبرداری و تقلید از نمونههای خارجی آن است.
قبول دارم. خود من هم برنامهای را سراغ دارم که فقط شرکتکنندگان و بافت پوششی افراد و لوکیشن آن در ایران بود، ولی الگو و شیوه اجرای برنامه عین نمونه خارجی آن بود بدون این که تغییری یا بومیسازی صورت بگیرد.
نه این که الگوبرداری به طور مطلق غلط باشد ما باید از نکات مثبت دیگران استفاده کنیم به شرط این که خلاقیت و خصلتهای فرهنگی خودمان را نیز در آن سهیم کنیم. ما باید در الگوبرداریهای خود در برنامهسازی از زبان مخاطب خود نیز بهره بگیریم.
یعنی الان تصویر زندگی دارای چنین شرایطی است که شما حاضر به همکاری با آن شدید؟
ویژگی مثبت این برنامه و تهیهکنندگان آن در این است که دست مرا در چگونگی اجرای بخش مربوط به من باز گذاشتند. الان موضوع برنامه، کارشناسان و مهمانان و به طور کل قالب برنامه را خودم انتخاب میکنم و دخل و تصرف اضافی در آن صورت نمیگیرد.