0

جورواجور

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

جورواجور

- در يک مهماني، عده اي از زنان پر حرف فاميل دور هم جمع شده بودند و درهم و برهم صحبت مي کردند. صاحبخانه که سرش از صداي آنان به دوران افتاده بود، همه را امر به سکوت داد و گفت: "اکنون تقاضا مي کنم، يکي از خانم ها که از همه مسن تر است، خاطره اي به ياد ماندني براي ما تعريف کند. تا چند ساعت هيچ گونه صدايي از آن مجلس بيرون نيامد و بدين ترتيب سکوت و آرامش در آن خانه حکمفرما شد!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 ma23hasan
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

- دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجودى پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چطور پینوکیو و پدر ژپتو به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از پینوکیو و پدر ژپتو مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر پینوکیو و پدر ژپتو به جهنم رفته بودند چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.

- پسر یك شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یك ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد: برلین فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یك مقدار احساس شرم می‏كنم كه با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی كه تمام دبیرانم با ترن جابه جا می‏شوند.

مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یك چك یك میلیون دلاری از پدرش برایش رسید: بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یك ترن بگیر!

- مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت. «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»

«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»، «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد» ...

«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»

«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟» «چی می خوای بپرسی پسرم؟»

«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟» .

- مردی می‌خواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض كند. مرا وادار كرد سیگار را ترك كنم.لباس بهتر بپوشم، قماربازی نكنم، در سهام سرمایه‌گذاری كنم وحتی مرا عادت داده كه به موسیقی كلاسیك گوش كنم و لذت ببرم! دوستش گفت: اینها كه می‌گویی كه چیز بدی نیست! مرد گفت: ولی حالا حس می‌كنم كه دیگر این زن در شان من نیست !

آیکون خنده

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  8:16 PM
تشکرات از این پست
oghab6668 mehdi0014 papeli
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

آیکون خنده

- شعر غضنفر برای نامزدش: صبح كه دره پنجرمون وا میشه، عصر كه در پنجرمون وا میشه، شب كه در پنجرمون وا میشه، وای كه چقدر پنجرمون وا میشه !!!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  8:16 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

- پس از اعدام 10 قاچاقچی جسد 11 نفر بر جای مانده بود، کمی آن طرف تر پیرزنی در حال گریه می گفت: آخه ننه جون چقدر بهت گفتم اینجا صف روغن نیست.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  8:16 PM
تشکرات از این پست
oghab6668
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

- از غضنفر می پرسند: می دونی چرا غواص ها به پشت می پرن تو آب؟ می گه: چون اگه به جلو بپرن می افتن تو قایق

صبح سر کار کیفمو زدن بدبخت شدم به مامانم جرأت نکردم بگم همه ی زندگیم توش بود شناسنامه، کارت ملی 5/2میلیون پول 14 سکه ی تمام بهار آزادی یه شاخه نبات یه دست آیینه شمعدان یک جلد كلام الله مجید آیا بنده وکیلم؟

به پشه میگن چرا زمستونا پیداتون نیست ؟!!  میگه:نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  8:18 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

* زندگی در گرو خاطره هاست. خاطره در گروی فاصله هاست فاصله تلخ ترین خاطره هاست.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  8:48 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا... آن هم از آن سرویس خوشگل ها... و از این جور مشکل ها! 

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:00 PM
تشکرات از این پست
oghab6668
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زیر می گذراند:

- کجا داری میری؟

- با کی داری می ری؟

- واسه چی می ری؟

- چطوری می ری؟

- کشف؟

-برای کشف چی می ری؟

- چرا فقط تو می ری؟
.
.
- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

- می تونم منم باهات بیام؟!

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

- بده لیستو ببینم!

- حالا کِی برمی گردی؟

- واسم چی میاری؟
.
.
- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

- جواب منو بده؟

- منظورت از این نقشه چیه؟

- نکنه می خوای با کسی در بری؟

- چطور ازت خبر داشته باشم؟

- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

- خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

-چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

- اصلا من می خوام باهات بیام!

- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

- واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

- خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:02 PM
تشکرات از این پست
oghab6668 zare58
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

تبریک عرض می کنم پیروزی تیم ملی فوتبال کشورمان را بر تیم آنگولا!(آنگولا نام کشوری است در جنوب غرب آفریقا) این بازی که پخش نشده اما خبرنگار تبیانی که مثل من همه جا هست خبر آورده که بازیکنان آنگولا بعد از باخت خیلی خوشحال بودند و به هم تبریک می گفتند چون از تیمی باخته اند که از برزیل ۳ بر صفر باخته! حتی یکی از بازیکنان آنگولا از جواد نکونام می پرسد: «راسته که شما یک بار روبینیو بازیکن برزیل را از نزدیک دیدی؟» نکونام هم گفته:« اگر بذارین یک گل بزنم راستشو می گم!» کارشناسان فوتبال معتقدند این بازی های تدارکاتی برای تیم ملی خیلی لازم است چون بچه ها روحیه می گیرند، خوشحال می شوند و به ادامه زندگی امیدوار خواهند شد چون می دانند از تیم ملی خودمان در پیت تر هم وجود دارد!

امروز مجبور شدید لامپ ها را روشن کنید توی این اوضاع یارانه ای/ امیدوارم نه ترسید باشید و نلرزیده باشید ( توی این اوضاع گرونی ). اتفاق امروز به اتفاقات آب و گاز هم ربطی نداشته! شاید هم فکر کردید خورشید هدفمند شده!امروز خورشید گرفته بود. البته آقایان مجرد بدانند که چیزی که زیاد است دختر! خورشید نشد بروند خواستگاری زهره، ناهید، ستاره، سیاره، قمر، ستاره دنباله دار و...! خورشید گرفته شد مابقی که هستند! به خصوص در مقطع فعلی که اسباب ازدواج هم فراهم است. چون بنابه ادعای وزیر کار یک میلیون و ۳۰۰هزار شغل در ۱۰ ماه اخیر ایجاد شده است. باز ما یک چیزی گفتیم کلی پیام اومد که ....

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:03 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

خانم ها عاشق خرید هستند
جام جم آنلاین: بیشتر خانم ها خرید کردن به همراه دیگر خانم ها را به سپری کردن روز خود در کنار همسرشان ترجیح می دهند.

بر اساس نظرسنجی موسسه «بیرمنگام کلوث» در انگلیس، 76 درصد از خانم ها از خرید کردن احساس بهتری نسبت به بودن در کنار مرد مورد علاقه خود دارند.

این نظرسنجی نشان می دهد بیشتر خانم ها از اینکه فرصت خرید کالای مورد نظر خود را در بازار از دست بدهند، بیشتر از آنکه مرد مورد علاقه آنان سر قرار نیاید، غمگین می شوند.

بر اساس این نظرسنجی، خانم ها پس از خرید کردن احساس بسیار خوبی دارند و این احساس آنان مانند زمانی است که عاشق می شوند.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:04 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

جمله آقایان جنس بر ترند

ساختاری از همه زنها سرند

هوش باشد جمع در مخهایشان

 دل زاجناس مقابل می برند

پهلوانی را مجسم كرده اند

گو ی سبقت از اناثان می برند

وقت سختی كه زنان گریان شوند

شیر مردان قلب سختی می درند

با همه اوصاف این زنها چرا

مدعی هستند از ما بهترند

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:04 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

مردی از این که همسرش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود و به گربه خانگی حسادت می کرد، یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر رها کرد. ولی تا به خانه رسید، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند و از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده رها نمود. آن شب مرد به خانه بر نگشت...
آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه ... خونه هست؟
زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:04 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم...
از دور دیدم یك كارت پخش كن خیلی با كلاس، كاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر كسی نمیده!
خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می كرد و معلوم بود فقط به كسانی كاغذ رو می داد كه مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم كردن تبلیغات نبود ....
احساس كردم فكر می كنه هر كسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باكلاس و شیك پوش و با شخصیت میده! از كنجكاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!
خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با كلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می كنه؟!!

كفشهامو با پشت شلوارم پاك كردم تا مختصر گرد و خاكی كه روش نشسته بود پاك بشه و كفشم برق بزنه!
شكم مبارك رو دادم تو و در عین حال سعی كردم خودم رو كاملا بی تفاوت نشون بدم!
دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این كاغذهای خوشگل میده...؟!
همین طور كه سعی می كردم با بی تفاوتی از كنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم كرد و یک كاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید!"
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم! كاغذ رو گرفتم ...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم كه داشتم با سر می رفتم توی كیك . وایسادم و با ولع تمام به كاغذ نگاه كردم،

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:05 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد             موقـع بحث  هوو  لیک  هیاهـــــو می کرد!

بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید                  نصف شب  در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم                  زود پا می شد و تی شرت  مرا بو می کرد

طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-                  معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد

بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب                 داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!

آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد                 باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد

فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود                  زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد

دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز                  خـــرج مانیکــــــــور و  میزامپلی مو می کرد

گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش                 آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد

هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری  بود                  شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!

مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو                   بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد

دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق                 می گرفت از مــــن و تقدیم به  یارو می کرد

صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد              عصبی می شد  و لعنت بـــه ترازو می کرد

عاقبت هیکل  پنجــــــاه و سه کیلویی را                   خون دل خورده و پنجــاه و دو  کیلو می کرد

حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد                 کاو بــــه  مچ - تـــا سرآرنج-  النگو می کرد

نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود                  هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد

بر خلافش اگـــــر آن دم   نظری می دادم                 لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد

کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم                   که خدا قسمت او  شوهـــــر مظلومی کرد

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:06 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور

شهین خانم و ثریا خانم توی خیابون به هم رسیدن
بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی

شهین خانم پرسید :راستی از دخترت چه خبر؟دوسالی باید باشه که ازدواج کرده ، از زندگیش راضیه ؟بچه دار شد؟

ثریا خانم یه بادی به غبغب انداخت و گفت آره جونم ،این پسره ، شوهرش ، مثل پروانه دور سرش می چرخه ، اون سال اول عروسی که دایم مسافرت بودن ، همه جا رو رفتن دیدن ، عید اون سال هم رفتن اروپا برای من هم یه پالتوی خیلی قشنگ آورده بود ، تو کار های خونه هم نمی گذاره دست از سیاه به سفید بزنه ، وقتی هم که حامله بود دیگه هیچی ، اینقدر بهش می رسید حالا هم که بچه اشون به دنیا اومده تا پوشک بچه رو هم این عوض میکنه ، آره شکر خدا خوشبخت شد بچه ام.

شهین خانم گفت شکر خدا ..ببینم پسرت چیکار میکنه از زنش راضیه؟

ثریا خانم یه آهی کشید و یه پشت چشم اومد که ای خواهر نگو که دلم خونه ، پسر بد بختم هر چی در میاره همش خرج مسافرت این دختره میکنه ، انگار زمین خونه اشون میخ داره اون سال اول که اصلا توی خونه بند نبودن ،اصلا فکر نمیکرد که بابا این بدبخت خرج این همه سفر رو از کجا بیاره ، بعدش هم عیدیه رفتن دبی ،دختره برا ننه اش رفته بود یه پالتو خریده بود 100 دلار، پسره شده حمال خونواده زنش، طفلک بچه ام توی خونه عین یه کلفت کار میکنه ، زنه دست از سیاه به سفید نمی زنه ، حامله که شده بود این پسره دیگه رسما شده بود زن خونه، بعد هم که زایمان کرد حتی پوشک بچه اش رو میده این پسر بد بخت عوض میکنه ، آره خواهر طفلکم بدبخت شد.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

سه شنبه 18 مرداد 1390  9:06 PM
تشکرات از این پست
papeli
دسترسی سریع به انجمن ها