ایمان ظاهرى و ایمان واقعى
یكى از دلایل ذكر این مطلب آن است كه بعضى افراد كه فكر سطحى دارند، تصور مىكنند كه انسان یا كافر است یا مؤمن، و اگر كافر و منكر خدا و قیامت نبود مؤمن است. مؤمن هم كه شد، با دیگر مؤمنان فرقى ندارد و همه آثار و فواید ایمان براى او وجود دارد؛ در صورتى كه چنین نیست.
اسلام برخى از افراد «اسلام ظاهرى» است، در مقابل «كفر ظاهرى». اثر این نوع اسلام مربوط است به زندگى دنیا و فقط احكامى در این دنیا بر آن مترتّب مىشود. ممكن است كسى در ظاهر مسلمان باشد و تمام احكام اسلام هم در این دنیا براى او ثابت باشد، اما هیچ بهرهاى از ثواب آخرت نداشته باشد. احكام اسلام براى چنین شخصى ثابت است؛ نظیر این كه ریختن خونش حرام است، تصرف در اموالش جایز نیست، با مسلمانان مىتواند ازدواج كند و...، ولى اینها فقط احكامى ظاهرى و براى این دنیا هستند.
در صدر اسلام گروهى از افراد در ظاهر اظهار اسلام مىكردند، نماز مىخواندند و خلاصه به احكام ظاهرى اسلام عمل مىكردند، ولى مسلمان واقعى نبودند. آیات بسیارى از قرآن ناظر به اینها است. این افراد گرچه در قلبشان به خدا و پیامبر و اسلام اعتقادى ندارند اما همین كه در ظاهر اظهار اسلام مىكنند، احكام ظاهرى اسلام در موردشان اجرا مىشود.
احكامى كه بر اسلام ظاهرى بار مىشود هیچ ربطى به زندگى آخرت و ثواب و عقاب اخروى ندارد، حكم ظاهرى است، ملاكش هم همین مسایل دنیایى است.
براى تفكیك ایمان ظاهرى از ایمان واقعى، بهتر است ایمان ظاهرى را«اسلام» بنامیم و واژه «ایمان» را فقط در مورد ایمان واقعى، كه موجب سعادت اخروى است به كار ببریم؛ همانگونه كه خداوند در قرآن مىفرماید:
«قالَتِ الاَْعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ ؛
گفتند: ما (از ته دل) ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید، بلكه بگویید (در ظاهر به گفتن شهادتین) اسلام آوردیم، زیرا هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است.» (حجرات/14)
«اسلام»
همین اظهار لفظ و انجام اعمال ظاهرى و تظاهر بیرونى است، اما «ایمان» مربوط به درون و قلب است؛ اگر كسى به توحید، نبوّت، معاد و حقایق اسلام باور داشته باشد، ممكن نیست این باور هیچ اثرى در بیرون و ظاهر او نداشته باشد. اگر انسان چیزى را باور كرد دست كم، بعضى از لوازمش در او ظاهر مىشود.
البته در مواردى ممكن است كسى واقعاً مؤمن باشد اما تا آخر عمر، ایمانش را ظاهر نكند و تقیّه (1) نماید؛ مثل حضرت ابوطالب علیه السلام كه ایمانشان را اظهار نمىكردند. این مسأله باعث اشتباه امر بر مسلمانان شده و تا امروز هم بیشتر مسلمانان معتقدند كه حضرت ابوطالب علیه السلام ایمان نیاورد، در صورتى كه به اعتقاد شیعه، ایشان از همان ابتدا كه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مبعوث شدند، ایمان داشت، ولى كتمان مىكرد تا بتواند در مقابل كفار از آن حضرت حمایت كند.
ادامه دارد ...
پی نوشت:
1- تقیّه: خوددارى از اظهار عقیده و مذهب و خود را هم مذهب دیگران نشان دادن براى حفظ جان است و در گفتار و كردار و یا با سكوت از اظهار حق محقق مى شود و به طور كل تقیه در مورد اعمال آدمى است نه در اعتقاد و باور، چون عقیده امر قلبى است كه جز پروردگار متعال كسى از آن آگاهى نداشته و نمى یابد.
منبع:
آیةالله مصباح یزدی، کتاب پندهاى امام صادق علیه السلام به ره جویان صادق، بااندکی تصرف