نكته اینجاست كه رضا عطاران پرسونای مرد ابله از همه جا بیخبر را جوری رندانه و دوپهلو بازی میكند كه مدام فكر میكنیم، برخلاف جریان داستان و فیلم، از همه چیز خبر دارد و ته همه ماجراها را میداند و فقط دارد به اقتضای نقشه یا سیاستش نقش آدم پرت از مرحله را بازی میكند.
نوعی تجاهلالعارف در جنس نگاه و ریاكشن و دیالوگگویی او هست كه همیشه انگار طرف مقابلش را به هیچ گرفته و دارد او را دست میاندازد (این ویژگی را در زندگی عادی هم در برخوردهای مختلفش میشود رصد كرد.). انگار هیچ موضوعی برای جدیشدن و بیرون آمدن از این پوسته بیخیالی و لاابالیگری وجود ندارد.
رضا عطاران پیش از این هم نقش آدم تنلشی را كه در مقاطعی ناگهان معرفت و محبت و درك و فهمی خارج از محدوده بروز میدهد و چهره عوض میكند، در سریالهای خودش اتود زده بود و حالا تركیب آن را با چاشنی نوعی تشخص كارمندمابانهی ویژه ی دبیران مدارس مخلوط كرده، جوریكه بدون حتی یك امتیاز ویژه و قابل ذكر، گزینه مناسب و لقمه نظرگیری برای زنهای جدی و خشك و به ظاهر محكم داستان به نظر میرسد و بامزه اینجاست كه این شخصیت را جوری اجرا كرده كه انگار خودش هم از این جذبهی بی دلیل و بیمنطق خودش باخبر است. وقتی از نقش جدی و موثر عطاران در به ثمر نشستن لحظهها و كلیت موقعیتهای طنزآمیز ورود آقایان ممنوع حرف میزنیم، منظور همین است و قطعاً پیمان قاسمخانی بیش از همه از این كه شخصیت فیلمنامهاش را عطاران بازی كرده، خوشحال و راضیست.
عطاران موفق میشود صداقت آمیخته با بلاهت را به نوع خاص و منحصر به فردی از دلبری و كرشمه تبدیل كند كه مقاومتكردن در مقابلش – لااقل برای شخصیتهای فیلم – آسان نیست و به دامافتادنشان بی هیچ دامافكنی مشخصی قطعی به نظر میرسد. عطاران در ورود آقایان ممنوع از همان لحظه ورودش حسی از پیروزی و موفقیت ناشی از معصومیت كودكانه را با خودش به محیط مدرسهی خانم دارابی میآورد كه همدلی مخاطب را برمیانگیزد و همین است كه او را بدون داشتن مولفهای قهرمانانه به قطب مثبت ماجرا تبدیل میكند.
عطاران موفق میشود صداقت آمیخته با بلاهت را به نوع خاص و منحصر به فردی از دلبری و كرشمه تبدیل كند كه مقاومتكردن در مقابلش – لااقل برای شخصیتهای فیلم – آسان نیست و به دامافتادنشان بی هیچ دامافكنی مشخصی قطعی به نظر میرسد.
اندازهی این حسهای متغییر البته با دقت و هوشمندانه نگه داشته میشود؛كمی اغراق در نمایش خودآگاهی و هوش یا اندكی افراط در اجرای بلاهت و دست و پا چلفتیگری میتواند فیلم و روند داستان را از تعادلی كه به شدت بهش نیاز دارد خارج كند و مسیر داستان را به سمت و سوی دیگری بكشاند كه حاصلش آشفتگی و بیتعادلی در لحن شوخ و بانمك موقعیتهاست. عطاران این روزها مطمئنترین كمدین سینمای ایران است كه - با احترام به همه كمدینهای خوب گذشته این سینما- درك و فهمش از ریتم و زمانبندی بازیگری این ژانر گاهی ابعادی فراتر از سینمای ایران پیدا میكند و یادآور بزرگان جهان كمدی میشود (برای اثبات این ادعا باید منتظر اكران «اسب حیوان نجیبیست» بمانید). اگر این استعداد عطاران اسیر و گرفتار سطح نازل و غیر استاندارد كمدی ایران نشود، سینمای ما میتواند با رها كردن این شخصیت آشنا و جذاب "شهروند معمولی محترم و سادهدلی كه در موقعیتی ناخواسته گرفتار میشود و باید از دل این گرفتوگیرها به خوشبختی و رهایی برسد" در دل داستانهای مختلف، چندتایی كمدی دستاول و مفرح - و قطعاً پرمخاطب – به كیسه خالی این ژانر اضافه كند.
مدال شجاعت و عیار جسارت و كوچههای خلوت!
عیار استقلال رای و جسارت مسعود فراستی در نقد فیلم این روزها در برنامه خرداد 1389 روشنتر از همیشه پیش چشم بینندگان برنامه بود. اگر بنا بود همه ایرادهای تكصدایی ناشی از حضور همیشگی یك منتقد (بخوانید یك نگاه) به سینمای ایران را تنها به یك ویژگی مثبتش ببخشیم، آن ویژگی صداقت و جسارت منتقد در بیان دیدگاه خاص و خلاف جریانش و پرهیز از هرگونه مماشات، محافظهكاری، توصیهپذیری یا كوتاهآمدن با هر موضوع فرامتنی بود. شكل برخورد فراستی با فیلمی در حد و اندازههای «پایاننامه» و محافظهكاری و كوتاهآمدن آشكار و غیرقابل انكارش در مواجهه با كیفیت نازل آن فیلم و دقایقی بعد شوریدن پرطمطراق و تكراریاش به «جدایی نادر از سیمین» نشان داد كه همان یك دانه مدال شجاعت و جسارت را هم انگار باید از منتقد ثابت «هفت» پس گرفت! این مدال شجاعت و جسارت و شفافگویی را تا اطلاع ثانوی به فریدون جیرانی باید داد كه چند برنامهای هست كه - بر خلاف همه شائبهها و پیشفرضهای قبلی - جوری برنامه را مدیریت میكند كه تصویری هر چند كوچك از یك وضعیت عمومی واقعی و مستقل و منصفانه از صنف سینمای ایران و فیلمهای در حال اكران به دست میدهد. دخالت جیرانی در كار منتقد ثابت برنامه – كه به هر دلیل این بار ناگهان آرام و متعادل شده بود - دست مریزاد داشت. دوست دارم كمی هم بحث را به راه و رسم جوانمردی بكشانیم! عمیقاً معتقدم شكل برخورد و میزان تندروی و ادبیات خاصی كه فراستی در نقد فیلمهایی هزاران بار بهتر و شریفتر از فیلم مذكور در همین برنامه در پیش گرفت (نیازی هست مثال بزنیم؟) و از سوی دیگر میزان نرمخویی و خطاپوشی و كوتاهآمدن او در برابر این فیلم و دو نمونه شاخص قبلی این جریان (ملك سلیمان و اخراجیها 3) ابداً رسم جوانمردی و انصاف نیست. تریبونی بهشدت مهم و موثر و پرمخاطب را در نظر بگیرید كه كسی از آن به سینمای این روزها نگاه میكند و شكل این نگاه و میزان ایرادگیری و ادبیات این انتقاد در ساختن تصویری عمومی از یك فیلم مهم و تاثیرگذار است. آنوقت به این نتیجه میرسیم كه تعبیر اول علی معلم در مناظره بهشدت راهگشای هفته قبل درباره بعضیها (!) تا چه حد درباره همین ماجرا هم صدق میكند. كوبیدن فیلمسازان مستقل و بیپشتوانه و بیرانت (بخوانید بیخطر!) با شدیدترین الفاظ و ابعاد مختلف و بعد آرامش و كوتاهآمدن در برابر معدودی فیلم و فیلمساز مورد تایید و موجه متولیان سینما و پایینكشیدن شعله انتقاد به شكلی ظاهراً ظریف و هوشمندانه فقط و فقط حقانیت یك گروه بر دیگری را آشكار میكند و لاغیر. این نكته را خوشبختانه فراستی در گفتوگویی درباره شكل برخوردش با «ملك سلیمان» (كه اتفاقاً در قیاس با دو فیلم دیگر خیلی بهتر و سینماییتر و قابل دفاعتر به نظر می رسد) آشكار كرد و تلویحاً از فشارها و تماسها و توصیههایی گفت كه باعث شده تا فتیله نقد را پایین بكشد!
برنامه اخیر «هفت» در انتها با مطرحشدن مجدد بحث «جدایی نادر از سیمین» ناخواسته وضعیتی پدید آورد كه دو شكل رفتار و گفتار و عملكرد متناقض فراستی را در یك برنامه كنار هم ببینیم؛ مجسم كنید چند نفر از همه جا بیخبر كه موضع منتقد را در برابر «پایاننامه» دیدهاند و چند دقیقه بعد در برابر «جدایی نادر از سیمین» هم میبینند. هر دو نقدها البته منفی و مخالف فیلمها بود، اما واژهها و صفات به كار رفته، میزان عصبیت و تند شدن و میدانداری در مخالفت با هر چیز فیلم اصغر فرهادی كجا و آن نقد ملو و بیتندروی در برابر محصول حامد كلاهداری و روحالله شمقدری و موسسه مرآتهنر كجا؟ كشتن زمان برنامه به بثهای بیهوده و بردن موضوع به جاهایی بیرون از ایرادها و ضعفهای فیلم و توقف روی یك موضوع بیاهمیت برای نپرداختن به اصل ماجرا آدم را یاد وقتكشی مرسوم فوتبالیها در دقایق آخر بازی میاندازد و فراستی در چند برنامه ثابت كرد خوب بلد است توپ را به گوشه زمین ببرد و وقت تلف كند و اوت و كرنر بگیرد و منتظر سوت پایان بازی باشد و خلاص!
میدانم كه مسعود فراستی – اگر حاشیهها و فرامتنها و فضایی كه حضور رسانهای به او تحمیل كرده بگذارد – سینما را میشناسد و همیشه هم روی فرم تاكید دارد. دوست دارم خودش در یك قضاوت در خلوت به تماشای وضعیت فرمالیستی (!) خودش در مواجهه با این دو فیلم در برنامه «هفت» بنشیند و قضاوت كند... كوچه خلوت فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین» شبیه خلوتی «خیابانهای آرام» چاپلین دلایل فرامتنی دارد، وگرنه به گواهی آمار فروش و استقبال و روحیه عمومی مخاطب میشود فهمید كدام كوچه خلوت است و كدام ظاهراً خلوت و بی سروصدا نگه داشته شده است.