راه دستفروشي از بيراهه تكدي گري جداست
يك ليوان خنك خاكشير را سر مي كشد و گلويي تازه مي كند. موهاي جو گندمي اش خبر از سال هاي رفته مي دهند و رنج هاي نگفته. تابستان ها كلمن شربت و خاكشير در حاشيه بازار مي چرخاند و زمستان ها كتري هاي بزرگ چاي را حمل مي كند. زندگي دستفروشي يعني آن قدر در كوچه پس كوچه هاي روزگار چرخ بخوري تا بالاخره كمر نامرادي اش را با ايستادگي ات خم كني و خلاصه ناملايمات را با صبر از رو ببري.
دستفروش خيلي چيزها مي فروشد، ولي آبرويش را نه. وگرنه مي توانست قيد روزي حلال را بزند و به بي راهه هاي ديگري كشيده شود.
دستفروشي شغلي نيست كه يك شبه سر برآورده باشد، هميشه بساطي ها در طول تاريخ بازارها وجود داشته اند. حتي رونق بخش شلوغي بازارها و ميادين داد و ستد بوده اند، بنابراين چه بخواهيم و چه نخواهيم دستفروشي يك شغل است.
مسئولان تنها مي توانند با هدايت درست اين قشر دستفروشي را از خطر شغل كاذب برهانند و به سمت شغلي موثر درآورند.
دستفروشي زماني كاذب است كه به چرخه اقتصادي ضرر بزند و با توزيع كالاهاي به درد نخور و بنجل عرصه رقابت توليدكنندگان واقعي را مختل كند. اما وقتي دستفروش توليدات مناسب و با كيفيت خود را به بازار بياورد و مضاف بر آن با قيمت مناسب و واقعي بفروشد، اتفاقاً به متعادل شدن قيمت ها در بازار اصلي و رقابت توليدكنندگان بر سر كيفيت نيز كمك خواهد كرد.
خوبي دستفروشي اين است كه بساط دستفروش پتانسيل پذيرش هر نوع خلاقيت بكري را دارد و در ضمن چون ماليات مغازه و ساير هزينه هاي جانبي وجود ندارد، اكثر كالاها در بساط دستفروشان با قيمت واقعي شان خريد و فروش مي شوند. با اين اوصاف كمك به دستفروشان در حقيقت كمك به متعادل كردن قيمت ها در بازار اصلي خواهد بود.
آموزش فني و حرفه اي به دستفروشان جوان
اسماعيل قدرتي 43 ساله و نابينا گوشه بازار ايستاده و رول هاي دستمال كاغذي مي فروشد.
وي مي گويد: «الان كه هوا گرم است فقط بعدازظهرها مي آيم و تا هشت شب مي ايستم. يك كيسه دستمال كاغذي را كه بفروشم، 5 هزار تومان سود عايدم مي شود.»
از اسماعيل سؤال مي كنم: مگر بهزيستي برايتان كمك هزينه نمي دهد؟ شغل ديگري نداري؟ وي صادقانه پاسخ مي دهد: «مگر سالمم كه كار ديگري دست و پا كنم. با نابينايي چه كاري جز دست فروشي مي توانم انجام دهم؟ بهزيستي هم ماهانه مبلغ ناچيز 32 هزار تومان را برايم در نظر گرفته است. خانواده اي هم نتوانسته ام تشكيل دهم.»
اسماعيل با رفقاي ديگرش اتاقي اجاره كرده و در حاشيه كلان شهر تهران روزگار مي گذراند. باز هم شكر خدا مي كند و راضي است به رضاي خدا.
با اين حال اگر هنري آموزش مي ديد و سهمي بيشتر از 32 هزار تومان در زندگي داشت، شايد حالا مي توانست بساطي داشته باشد كه لااقل هنرش پشتوانه آن باشد.
خيلي از جوان هاي بينا هم هستند كه سرنوشت اسماعيل را دارند. آنها هم به دليل اين كه سازماني به آنها حرفه اي آموزش نداده، بساط كاذبي در حاشيه بازارها پهن كرده اند و روزها را مي گذرانند.
اگر سازمان هاي مسئول دست به دست هم دهند و ضمن آموزش جوانان براي حرفه اي، مكان هايي را جهت عرضه ماحصل كارشان فراهم آورند، هم وجهه دستفروشي از حالت تكدي گري خارج مي شود و هم معناي جديد و جاني تازه مي گيرد.
دستفروشي شبانه!
يك عده از دستفروشان هم، سن و سال دارهايي هستند كه بازنشسته شده اند و براي اين كه كمك خرجي داشته باشند به دستفروشي رو آورده اند.
علي الف روبه روي پاساژ لباس هاي مجلسي كاور كت و شلوار و مانتو و شلوار مي فروشد. وي مي گويد: «هر عدد كاور كت و شلوار 1500 تومان و هر عدد كاور مانتو شلوار 2500 تومان است.»
علي آقا 5 فرزند دارد كه همه شان تحصيل كرده هستند. ليسانسه نساجي، علوم پزشكي، فوق ديپلم كامپيوتر، پيمانكار مخابرات و كارمند دانشگاه آزاد، عناوين تحصيلي و شغلي فرزندان اوست. با اين حال حقوق بازنشستگي كفاف دخل و خرج خانه را نمي دهد و از سر ناچاري به دستفروشي مشغول است.
وي مي گويد: «شب و روز شهرداري دنبال ماست، ولي من كه دائماً كاورها را روي دستم حمل مي كنم و در كوچه هاي بازار مي چرخم، سد معبركه نكرده ام. با اين سن و سال و كمي حقوق بازنشستگي چه مي توانم بكنم؟»
خيلي از دستفروشان هم هستند كه در طول روز كاسبي كم رونقي دارند و شب هنگام (از ساعت 22 به بعد) به دستفروشي شبانه مي پردازند. از وقتي آقايان مسئول روي بازارهاي روزانه محلي خط قرمزي كشيدند، دستفروشان هم شبانه به كوي و خيابان ريختند.
اين دستفروشي شبانه از ساعت 22 آغاز و تا دو بامداد ادامه دارد.
مركز اصلي فعاليت چنين دستفروشاني در حال حاضر در شهر تهران ميدان نبوت در شرق تهران يا همان هفت حوض، صادقيه ، رودكي يا سلسبيل، ستارخان در غرب، امامزاده حسن(ع) در جنوب و چند نقطه ديگر است.
كمتر ديده مي شود كه كالاهاي ضروري در بساط دستفروشان شبانه ديده شود. تا دلتان بخواهد ناگهان از صندوق عقب ماشيني عروسك پوليشي و يا لوازم آرايشي بيرون مي ريزد.
حسين 22 ساله دانشجوست كه شبها براي دستفروشي به حاشيه خيابان پيروزي تهران مي آيد و عروسك پوليشي مي فروشد. وي مي گويد: «آن قدر مشكل دارم كه اگر بخواهم بگويم، خودش يك دفترچه مي شود!»
با تعجب به او مي گويم: «تو كه سني نداري؟ پس اگر سن و سال دارتر شوي چه مي گويي؟»
وي ادامه مي دهد: «براي خرج دانشگاهم دستفروشي مي كنم.»
البته جواناني هم هستند كه علاوه بر شغل روزانه شان براي كسب درآمد بيشتر به دستفروشي شب رو آورده اند و ديگر ديدن اين صحنه ها و حتي اقدام به چنين كارهايي در منظر عمومي ، عادي و بلكه مد شده است. حالا الگوهاي كسب درآمد چه در بين زنان و چه در بين مردان در هر سن و سالي فرق كرده است. حتي اكثر نگاه ها هم تشويق مي كنند و معتقدند دستفروشي بهتر از مال حرام است. وقتي هيچ كس شكايتي ندارد و عرصه فعاليت تقريباً مثبتي هم فراهم شده، چرا مسئولان به جاي ساماندهي در فكر جمع آوري و براندازي هستند؟
رونق بازارهاي روزانه محلي يكي از ضروري ترين قدم هايي است كه مي توان در جهت هدايت مثبت دستفروشان برداريم.
جاي خالي بازار محلي
براي محصولات فرهنگي
جليل اميري هم ده، پانزده سالي مي شود كه به دستفروشي مشغول است. اين دستفروش گردو مي فروشد. وي مي گويد: «تابستان ها گردو از شهريار مي خرم و مي آورم و با قيمت كمي بيشتر مي فروشم. زمستان هم لبو و باقالي مي فروشم.»
اميري يك عالمه گردو را در پلاستيك مي ريزد و به دست مشتري مي دهد. كيلويي 6 هزار تومان گفته است، ولي مشتري كيف پولشان را روبه روي آقاجليل مي گشايد و همه پول اندكي را كه دارد نشانش مي دهد. بعد هم مظلومانه مي گويد: «منم مثل تو كارگرم داداش. از صبح ده هزار تومان كار كرده ام. بيا اين 5 هزار تومان را بگير و راضي باش.»
خلاصه يك كيلو گردو تازه با يك اسكناس 5 هزار توماني معامله مي شود.
كمي آن سوتر مهران.غ كه تمايلي ندارد به طور كامل خودش را معرفي كند، بساط كتاب و مجله پهن كرده است. سي و دو سال سن دارد و معلوم است خيلي سرش مي شود چون وقتي از او مي پرسم از مسئولان چه انتظاري دارد؟ عاقلانه پاسخ مي دهد: «اگر مسئولان، مسئولانه عمل كنند مشكلات جوانان خود به خود حل مي شود و مشكلات من هم رفع خواهد شد.»
مهران.غ كتاب هاي دست دوم از كتابخانه هاي شخصي مي خرد و در بساطش مي گذارد. حداقل كالايش فرهنگي است و اتفاقاً مشتري هاي خاص خودش را هم دارد. بساط كتاب او گوياي اين است كه مي توان دستفروشي را به سمت كالاهاي فرهنگي نيز سوق داد و با قيمت هاي مناسب محصولات فرهنگي را توزيع كرد. شايد جاي خالي يك بازار هفتگي و محلي كتاب و محصولات فرهنگي سال هاي سال است كه احساس مي شود.
بازار بدون دستفروشان بي رقيب مي ماند
نادر پورمهدي 20 سال است كه روبه روي پاساژ پروانه كوچه برلن تيشرت و لباس مردانه مي فروشد. وقتي از تفاوت قيمت كالاهايش با داخل مغازه ها مي پرسم، توضيح مي دهد: «فقط 10 تا 20 درصد بيشتر از قيمت واقعي مي فروشم. بايد ارزان بفروشم كه مشتري پيدا كنم، وگرنه مشتري ها مي پرند. بعضي از پوشاكي كه مي فروشم تفاوت قيمتشان با مغازه ده هزار تومان است.»
وي كه مستأجر هم هست و دو فرزند در خانه دارد، مي گويد: «حتي تا سال ها بيمه هم نبودم. بالاخره خودم را بيمه خويش فرما كردم.»
خلاصه دستفروشي به هر دليل گويا و مگويي كه باشد، تنها روزنه اميد قشري است كه تعدادشان كم نيست و بايد فكري اساسي براي ساماندهي اين قشر شود. از يك طرف برخي كارشناسان معتقدند كه دستفروشي مولد ناهنجاري ها و شغل هاي كاذب است و از سوي ديگر مي توان با هدايت سنجيده فرصت هاي شغلي خوبي ايجاد كرد، به ويژه براي جواناني كه در ابتداي مسير زندگي قرار دارند و براي شروع سرمايه اي در اختيارشان نيست.
به هر جهت برخوردهاي ضربتي و حذفي و نيز جمع كردن بازارهاي روزانه، هفتگي و محلي نه تنها دردي را دوا نمي كند، بلكه اين شيوه ها نيز خود مولد ناهنجاري هاي اقتصادي در بازار بدون رقابت خواهد بود.
هيچ كس منكر اين نيست كه دستفروشي بدون پشتوانه توليد و يا هنر هيچ است، با اين حال مي توان محصولات فني و حرفه اي جوانان را به سمت بازارهاي هفتگي سرازير كرد تا بدون ترس از هزينه جا و مكان فروش، جوانان بتوانند آزادانه فعاليت داشته باشند و بنيان هاي فعاليت هاي بعدي خود را پايه گذاري كنند.