*فریاد رس مظلومان*
روزی امیر مومنان علی علیه السلام از بازار خرمافروشان می گذشت
:
دید کنیزی گریه می کند.فرمود:چرا گریه می کنی؟گفت:صاحب من یک درهم به من داد٬خرما خریدم.هنگامی که آن را پیش مولایم بردم نپذیرفت وگفت:خرمای خوبی نیست واکنون آورده ام پس بدهم ولی خرما فروش قبول نمی کند.
حضرت به خرما فروش فرمود: ای بنده خدا٬این یک کنیز است از خود اختیاری ندارد٬تو خرما را بگیر و پولش را بده.خرما فروش با ناراحتی از جا برخاست و بر سینه ی علی(ع) کوبید واورا عقب زد.
حاظران گفتند:ای مرد!این امیر مومنان است.
خرما فروش از شنیدن آن٬نفسش بند آمد ورنگ رخسارش پرید وفورا پول را پس داد وخرما را گرفت وگفت:
یا امیر مومنان!از من راضی باش٬اشتباه کردم.
حضرت فرمود اگر کارت را اصلاح کنی وحق مردم را ادا کنی از تو راضی خواهم شد.
**************************************************************
منبع:
(احسن القصص) داستانهای بحارالانوار جلد هفتم
ترجمه ونگارش: محمود ناصری