مهاجرت از روستا و شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگ طبعا افزوني جمعيت شهرنشيني، پديده اي برآمده از اين نقل و انتقال و به عنوان شاخص ترين ره آورد مهاجرت هاي جهاني در دهه هاي اخير شناخته مي شود. به عبارت ديگر با توسعه فزاينده مهاجرت ها از مناطق روستايي و شهرهاي كوچك و كم جمعيت و تمركز انبوه جمعيت شهرنشين در كلان شهرها به نوعي بايد اذعان كرد كه توسعه بي رويه شهرها را امروزه بايد در همين مهاجرت ها جست وجو كرد.
در اين سري گزارش تا حد امكان عوامل افزايش مهاجرت و جمعيت شهرنشيني، آسيب ها و راهكارهاي كاهش اين پديده ها كه فراگير جهاني است و طبعا جامعه ما را نيز دربرمي گيرد، بررسي مي شود.
علل و چگونگي سير مهاجرت هاي جهاني
پديده مهاجرت را مي توان گفت از همگرايي زيست گروهي انسان هاي ديرينه با انگيزه تامين ارتزاق و نياز و امنيت زندگي برآمده كه به مرور زمان از توسعه امكانات مناسب زيستي و دستيافت به رفاه نيز متأثر شده است.
با تغيير و تحولات جهاني و عبور از درون كشاورزي به ماشينيزم، پروسه مهاجرت از مكان زادگاه و جغرافياي انساني به ديگر مناطق داراي امكانات حياتي بهينه، گسترش يافته است.
اين چرخه طي قرن ها و در عصر كنوني، جهاني و جغرافيايي در هر منطقه اي پديدار شده است و در كشور ما نيز امري تازه نيست.
واكاوي ها و پژوهش هاي كلاسيك ميداني جهاني اين واقعيت را برمي تابانند كه پروسه روند مهاجرت ها برآمده از فقر و كم بضاعتي كه خود ناشي از ازدياد جمعيت بوده، مي باشد. تداوم و تسلسل اين چرخه ها بنا به گفته كارشناسان و پژوهشگران اجتماعي، فراروي تهيدست شدن جمعيت در ساختارهاي شهري نسبت به بافت هاي روستايي شتاب افزون تري دارد. كارشناسان جهاني همچنين بر اين اعتقادند كه مهاجرت، عنصر بنيادين ازدياد جمعيت در شهرها محسوب مي شود، اما به نظر مي آيد در برابر افزوني جمعيت در شهرها، روستاها يا شهرهاي محل زادگاه مهاجران، خلوت مي شوند و طبعا موازنه هاي امور حياتي در بخش هاي اقتصادي، فرهنگي، توليد و... و مديريتي سازماني را جابه جا مي كند.
از سينه كش آفتاب روستا تا چاي فروشي دوره گرد
اندام تكيده و فرسوده شده اي دارد با اين كه هنوز تا كهنسالي چند سالي فاصله دارد. يك دست كتري بزرگ لفاف شده و دست ديگرش يك سبد بزرگ پلاستيكي لوازم چاي و تعدادي كيك است. زير گرماي هوا و آسفالت نرم شده پياده رو مي گردد و چاي ليواني مي فروشد. محض خالي نبودن عريضه يك ليوان چاي از دستش مي گيرم و پولش را مي دهم. بساطش را حالا كنار پياده رو گذاشته است. دستمال قهوه اي كدر رنگ دور گردنش را باز مي كند محكم به صورتش مي كشد. لحظه به لحظه مي گويد: «چاي تازه دم با كلوچه.» از او مي پرسم. تو اين هواي داغ چرا شربت فروشي نمي كند؟ سرتكان مي دهد و شست و انگشت اشاره را بهم مي سايد... بعد مي گويد: «همينشم به زور جور كردم. پسرم كمكم مي كند.» مي پرسم چكار مي كند؟ مي گويد: «اون بالاي خيابون نزديك ميدون واكس مي زنه.»
مي پرسم: قبلا چكار مي كردي؟ پاسخ مي دهد: در روستاي خودمان روزمزد كار مي كردم، ميوه چيني، آبياري صيفي جات اما چيزي عايدم نمي شد. دو ساله با پسر 12-10 ساله ام، آمديم اينجا. اول شهرري پيش آشنايي رفتيم. بعد از مدتي به تهران آمديم. اينجا كار فراوونه. آدم مي خواد غيرت كار داشته باشه...» دو نفر مي آيند چاي مي خواهند. او تر و فرز كنار دو ليوان پلاستيكي توي يك بشقاب پلاستيكي دو تا كيك هم مي گذارد.
چاي فروش دوره گرد ادامه مي دهد: «در شهرهاي كوچيك بخصوص روستاهاي پرت، آدم نه پيشرفت داره و نه رفاه.» او مي گويد: «خدا بخواد تصميم گرفتم بچه ام درسشو همين جا ادامه بده. از جون و دل تصميم گرفتم خودمم كار بهتري پيشه كنم. فعلا رزق و روزيمون به راحتي مي رسه و قانع هستيم.»
دو روي سكه مهاجرت ها
يك راننده تاكسي بر اين باور است كه مهاجرت از يك سو از دست دادن توليدات كشاورزي و از سوي ديگر روي آوردن به شغل هاي كاذب است.
به گفته «سعيد كوهيني تفرشي». مهم ترين عامل بازدارنده مهاجرت ها، ايجاد اشتغال است. نبود شغل مفيد به وضع توليد و اقتصاد در روستا و شهرهاي كوچك كشور و لاجرم مهاجرت، منجر به توسعه شغل هاي كاذب از جمله در تهران مي شود. براي افراد مهاجر معمولا جايي براي اشتغال رسمي نيست حتي رونق كارها براي خيلي از مهاجران، فصلي است اما در كل همه كساني كه به تهران و شهرهاي بزرگ ديگر روي مي آورند هدف شان درآمد براي ارتزاق زندگي و خانواده شان است، شما مي بينيد اكثر مهاجران جوان هاي شهرستاني و روستايي هستند كه كار پدري و اجدادشان كه كشاورزي و خرده كارهاي غيركاذب بوده را ادامه نمي دهند.»
جواب هاي نوجوان مهاجر
چند جوان با سر و وضع نامرتب كه انگار از سركار ساختماني باز مي گردند سوار اتوبوس مي شوند. چهره ها آفتاب زده و خسته است. جايي براي نشستن روي صندلي نيست. دو ايستگاه بعد مسافر كنارم، پياده مي شود. جوان ترين آن عده، مي نشيند. لحظه اي پنهاني به سر و صورتش نگاه مي كنم. غبار غربت در چشمانش و خستگي كار در آن عصرگاه جاي هيچ طراوت و شادابي يك جوان 17-16 ساله روستايي كه هنوز به اصطلاح پشت لبش سبز نشده، نگذاشته است. آرام از او مي پرسم وضع كار و دستمزدها چطور است؟ او حرفي نمي زند. مثل كسي كه خواب اما چشمانش باز است، سؤالم را تكرار مي كنم. بدون آن كه نگاهم كند، كلامش گويي از ته چاه به گوش مي رسد با لحني خشك ولي آهسته جواب مي دهد: «مجاني كار مي كنم.» با تبسم مي گويم: حتما هزينه خوراك و كرايه ماشين و مسكن هم مجاني است! نگاه خسته اش را لحظه اي به چشمانم مي كوبد! سربرمي گرداند. مي پرسم شهر يا روستايت كجا است؟ مي گويد: «كدوم روستا؟! مي گويم همان جا كه بزرگ شده اي. مي گويد نمي دانم.» دوستانش با زبان محلي صدايش مي كنند: او بلند مي شود پياده مي شود.
«عليخاني» شغل آزاد دارد. نظرش را در خصوص مهاجرت از روستا و بعضي شهرها و بخش ها به شهرهاي بزرگ مي پرسم. او بدون هيچ مكثي قاطعانه جواب مي دهد: «علت مهاجرت ها نبود اشتغال و درآمد است. در روستاها و شهرهاي كوچك كارخانه و كارگاه هاي توليدي وجود ندارد. اگر در شهر و روستا براي افراد مهاجر امكانات شغلي و درآمد مناسب تامين باشد به نظر من هيچ كس از زادگاهش بيرون نمي آيد و پايش را به تهران نمي گذارد. »
پاسخ يك اقتصاددان به اين پرسش كه روند مهاجرت ها از روستاها و شهرها به كلان شهرها منجمله تهران چه تاثيري در وضعيت پروسه اقتصادي و توليدي مي گذارد، اين است: «شما به آرشيوتان مراجعه كنيد مي بينيد سال هاي گذشته اساتيد و كارشناس هاي مربوطه در اين باره بسيار گفت وگو كرده و نقطه نظرات خود را در جهت سامان دادن و پيشگيري از مهاجرت ها ارايه كرده اند اما همواره گوش شنواي مؤثر در اين مسأله نبوده و يا بسيار اندك بوده است.»
اين كارشناس كه خود را تهراني مي نامد در ادامه صحبت خود پيرامون علل رويكرد مهاجرت مردماني از زادگاه هاشان به شهرهاي بزرگ كشور را چنين اظهار مي دارد: «ريشه درد اصلي مسأله مهاجرت در آنجا است كه كشاورز در روستاي خود درآمد كافي براي ادامه كار و زندگي نداشته باشد. او در اين حال ترجيح مي دهد در كنار خانواده اش وزير سقف ولوكپر و كاه گلي خود ماندگار باشد. اما چنانچه كار و درآمد براي تامين زندگي نداشته باشد ناچار بايد به جايي ديگر غير از روستايش كوچ كند تا درآمدي به دست آورد.»
اين اقتصاددان در همين ارتباط معتقد است: «چنانچه در روستا و شهرهاي كوچك زمينه كار ايجاد شود هيچ روستايي و شهري حاضر نمي شود به شهري بزرگ مهاجرت كند.» وي در ادامه تاكيد مي كند: «اول كار، دوم كار، سوم كار و بعد درآمد شرط و لازمه ماندگاري در روستاها مي باشند. همان طور كه پيشتر اشاره كردم ريشه روند مهاجرت ها نبود كار و درآمد كافي و فرايندش اختلال در توليد و بسط مشاغل كاذب، مصرف گرايي و عدم تعادل در تراز اقتصاد كشور و خانواده ها مي شود.»
كسب درآمد حلال
معمولا انسان خود را موظف به تامين نيازهاي زندگي خود و افراد خانواده اش مي داند و حتي اگر لازم باشد بايد فرسنگ ها راه برود و دور از شهر و محيط خانوادگي كسب درآمد كند و از بركت اين جهد و همت شريفانه احتياجات حياتي اش را برآورده كند. اين انسان اما اگر قادر نشود به هر دليل نيازهاي متعارف خود و اهل خانه اش را برطرف سازد، غالباً احساس ناخرسندي كرده و روحش آزرده مي شود.
«سبزواري» به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعي، اين پيش گفت را در پاسخ پرسشم مبني بر اين كه ارزيابي شان از مهاجرت ها و فرايندهاي آن چيست، مي دهد.
او ادامه مي دهد: «اصولا انسان ها فرقي نمي كند، نوجوان، ميانسال حتي يك كودك سه چهار ساله نيز در زندگي و حضور اجتماعي احساس خودباوري يا استقلال فردي كرده و مدعي هويت شخصيتي خود مي شود.
حال توجه مي كنيم به موقعيت آدمي كه در محل سكونت خود حال چه روستا يا شهر به وضوح ديده و شاهد بوده ايم مكان كافي براي تامين نسبي هزينه زندگي نداشته و لذا درآمد مناسبي براي ادامه زندگي اش ممكن نبوده است. عقل و نياز و احساس مسئوليت حكم مي كند به طوري كه گفته شد، از دايره كسادي اقتصاد و كمبود درآمد، پاي بيرون نهد و با برنامه ريزي و سنجش و مشاوره، به شهري برود كه ظرفيت و امكانات كسب و كار و حتي تحصيل برايش فراهم باشد.»
سايه روشن هاي مهاجرت
«اكبر نوري» كارمند با بيان اين نظر كه افراد مهاجر از شهرها و دهات از سرناچاري راهي تهران و ديگر شهرهاي بزرگ شده و كارگر كارگاه و شغل هاي كاذب مي شوند، تعريف مي كند حدود دو سال پيش موزائيك كف حياط مسكوني اش شكسته و نشست كرده بود. دو نفر جوان با معرفي يك آشنايش مي آيند و كار تعويض سطح حياط را مقاطعه كاري قبول مي كنند. طي چند روز كار فرصت هاي ناهاري و صرف چاي با هم همصحبت مي شوند، آنها مي گفتند اهل كجا هستند و چرا در شهر نزديك سكونت شان مشغول كار نشده اند. يكي شان مي گفت: در روستا كمتر كسي خرده كاري ها را به كس ديگري و اگذار مي كند. بيشتر به طور سنتي دست در تعميرات بنايي، نجاري و نقاشي حضور دارند. بعد هم اين كارها فراوان نيست. ما هم اين كارها را دم دست پدر يا عمو يا اهالي ياد گرفته ايم. مي گفتند خيلي از بچه هاي همولايتي شان به اصفهان و مشهد و تهران مهاجرت كرده اند. شهرهاي بزرگ درندشت هستند و كار و سرمايه گذاري ها در طول سال ادامه دارند. كارگر ساختماني حتي اگر هيچ چيزي نداند وردست سركارگر كمك مي كند و بار مصالح را حمل و نقل مي كند. بعضي ها دستفروشي مي كنند يا در مغازه ها كارگري مي كنند. خب، هر كس كار كند درآمد دارد. وي به نوع همكاري و نوع دوستي رفقاي اهل روستا اشاره مي كند و مي گويد: «بچه ها همديگر را خبر مي كنند تا به شهر بيايند و با هم و يا جدا از هم كار مي كنند، هر چند نفر يك اتاق اجاره مي كنند و با هم سازگارند و به هر حال مهم آن است كه درآمد دارند.»
اين كارمند مي افزايد: «حرف ديگر آن دو جوان اين بود كه در شهرهاي بزرگ مخصوصاً تهران همه لوازم زندگي در دسترس است. نگران بيماري و نصف شب بيمار را با هر وسيله اي به درمانگاه چند كيلومتر دورتر از روستا بردن براي درمان وجود دارد.
ولي در شهرهاي بزرگ چنين دغدغه اي وجود ندارد اما احساس غربت و دور شدن از خانواده سخت است.»