گفت و گو: حجت الاسلام سعید مهدوی
حجت الاسلام سعید مهدوی از روحانیون جوان گیلانی است. وی تحصیل کرده حوزه علمیه مشهد است.از آنجا که حضور همیشگی وی در جمع جوانان دسترسی به ایشان را سهل کرده برای مصاحبه سراغ ایشان رفتیم تا کمی از وضعیت فرهنگی استان به گفت و گو بنشینیم. این مصاحبه با ایشان نه به عنوان رئیس سازمان ملی جوانان استان گیلان که به عنوان کسی که با روحیه عدالت طلبی و مطالبه گری در استان شناخته شده است صورت گرفته است.
اولین سوال را در مورد وضعیت فرهنگی استان می پرسم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اولا وضعیت فرهنگی استان جدا و بریده از وضعیت فرهنگی کشور نیست. البته یک شاخصه هایی دارد که مخصوص استان است اما خب در همان فضای فرهنگی کشور تعریف می شود. یک بخشی از فضای فرهنگی استان بر می گردد به اقتضای مردم استان که آن نقاط قوت بر می گردد به همین نکته.
به نظر می رسد که مردم استان حق پذیر و معنا گراتر از جاهای دیگر هستند به طور کلی. شرایط اقلیمی استان از یک طرف آسیب پذیری استان را بیشتر کرده است و مورد توجه خیلی ها کرده است و به این جهت اینجا شما شاید برخی از تغییر و تحولات را سریعتر از جاهای دیگر -در بخش منفی اش عرض می کنم - می بینید همینقدر که استعداد مردم در بخش حق پذیری خوب است همین قدر نوعی افکار انحرافی هم زودتر اینجا هست. به همین جهت اینجا مورد توجه خیلی ها واقع می شود. از طرف دیگر هم متاسفانه هنوز یک انسجام و مدیریت قوی فرهنگی بر استان حاکم نیست. می شود گفت تا حد زیادی کارها بی برنامه جلو می رود و بیشتر برنامه ها به حالت روزمرگی است و آن کارهای فرهنگی ریشه ای اساسی با یک تعریف و مهندسی خاص که بخواهد در گیلان انجام شود شاید ما اصلا در استان نمونه ای نداشته باشیم.
من نمی دانم که کدام مجموعه دارد برای پرورش نیروی اصیل با آرمانهای انقلاب کار می کند؟
صحبت مقام معظم رهبری در مورد مهندسی فرهنگی که در هیاهو ها گم شد آیا در جلسات ختم شد؟ یا اصلا به جلسات هم نرسید و سر زا رفت؟
در بسیاری از مسائلی که در حوزه مدیران و اجرایی صورت می گیرد اصلا این مباحث طرح موضوع نمی شود بسیاری از کارگروههای ما سر همین مسایل روزمرگی و کارگروهی است. چون بسیاری از دستگاههای فرهنگی ما به جای اینکه به فکر یک کار فرهنگی باشد به فکر یک برنامه تبلیغاتی ویژه دستگاه خودشان هستند. و برای حفظ و تثبیت مدیریت خودشان حرکت می کنند. لذا تا حد زیادی کلماتی مثل مهندسی فرهنگی و امثال اینها در فضای سیاست گذاری فرهنگی استان کلمات غریب و گمی هستند.
من می خواهم این را بگویم که اگر واقعا بخواهیم یک مهندسی فرهنگی را پیگیری کنیم مهندسی فرهنگی این است که شما اول باید بتوانید وضعیت موجود را خوب ترسیم کنید افق آینده را خوب روشن کنید آرمان و هدفت را در کارکرد های مختلف فرهنگی و ابزار های مختلف فرهنگی را بتوانید تعریف کنید، بدانید امروز کجا هستید و فردا می خواهید به کجا برسید. این ابتدایی ترین چیزی است که ما می توانیم به آن مهندسی فرهنگی بگوییم.
من الان هیچ مجموعه ای را در بخش فرهنگی نمی بینم – در بخش فرهنگی می گویم – در بخش آموزشی شاید آقایان بتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند که مثلا ما برای چشم انداز بیست ساله کجا خواهیم بود من اصلا درگیلان مجموعه ای را در بخش فرهنگی نمی شناسم که برای پرورش نیروهای انسانی زبده آرمانگرای انقلابی برنامه ریزی کند. البته خب بعضی ها به حسب دغدغه هایی که دارند دست و پایی می زنند. اما حرکت منظم تعریف شده نداریم. نه در دانشگاه نه در حوزه و نه در مجامع دیگر تربیتی حتی در مجموعه هایی که مردمی دارند اداره می شوند اما تاثیر پرورشی دارند مثل مجامع هیات های مذهبی مثل مجامع قرآنی مثل کلاسهای اخلاقی و امثال اینها لذا فعلا مهندسی فرهنگی در گیلان تعطیل است.
گاهی از کسانی در استان تقدیر می شود تحت عنوان نخبگان استان بعد به سابقه شان که نگاه می کنید می بینید که در یک رشته ورزشی قهرمان شده اند، من هرگز این را افتخار کمی نی مبینم ولی این را دلیل نخبگی هم نمی دانم بالاخره هر جامعه ای در سیستم ورزشی خودش قهرمانانی را پرورش می دهد که مدال می گیرند اینها شاید به یک معنا نخبه فرهنگی باشند اما هرگز به اندازه کسی که فرهنگ سازی می کند و دست به نشر و دسته بندی اطلاعات می زند عملکرد فرهنگی ندارند. اما کسی در هیچ مجموعه ای از آنها تقدیر وتشکر نمی کند و شاید هیچ وقت هم عنوان نخبه به آنها تعلق نگیرد.
علاوه بر اینها رهبری در صحبتی از پرورش جوانان نخبه سیاسی و توجه به آنها هم صحبت کردند. نهاد های فرهنگی ما هیچ گونه نگاهی به این دسته از بچه ها دارند؟ بالاخره اینها دارند باری را بر دوش می کشند. ما الان درگیر خیلی از مسائل هستیم خیلی از اتفاقات را اگر روشنگری می کردیم در کوران حوادث این اتفاقات نمی افتاد. یکی از دلایل این اتفاقات به نظر من این بود که جوانان و نخبگانی که بارها از آنها تقدیر کردیم توانایی و آمادگی این روشنگری را نداشتند. آیا سازمان های فرهنگی اصلا به فکر تولید و نگهداری اینها هستند؟
فساد اداری که یکی از دغدغه های آقا هم بود یکی از آثارش این است که نخبه کشی می کند. اینجا من یک اصلاحی کنم ما خودمان بر اساس شرح وظایف سازمانی ما در پی این بودیم که جوانان نخبه که بعدا گفتند نخبه بکار نبرید، برگزیده را معرفی کنید برای این دغدغه که هویت بخشی داشته باشیم و جوانها را به سمت امور مثبت گرایش بدهیم روی این هدف و غایت برای اینکه جوان تشویق شود و هویت ورزشی عده ای برانگیخته شود یک عده جوانان ورزشکار برگزیده یک عده در قسمت فرهنگ یک عده در رابطه با آموزش و امثال اینها. اما نظام بوروکراتیک و اداری در قبال شناسایی اینها همیشه ضعیف عمل کرده چرا که اصلا دغدغه اش این نیست لذا اگر نامه ای نوشته شود به فرمانداری یا بخشداری یا جایی که جوان خوبتان را معرفی کنید آنها هم در فضای مدرک گرایی حاکم بر کشور دنبال مدرک می گردند ما هم که حجتی نداریم جز مدرک تا تشخیص بدهیم طرف چقدر موفقیت داشته.
یک جوان فرهیخته و فرهنگی هیچ وقت نمی تواند از مرکزی مدرک بیاورد و ارایه بدهد و لذا از این جهت شناسایی اینها با مشکل مواجه می شود دوم اینکه حتی نسبت به آنهایی هم که دارای مدرک هستند و در حوزه های مختلف دارند فعالیتی می کنند گاهی غفلتی واقع می شود، چرا؟ چون آن کارمند اداره روحیه هم شهری بازی اش گل می کند، لذا در لیست اسم هایی می آید که نباید بیاید بعد اینجا دیگر شناسایی مشکل می شود.
حقیقتا ضروری هست اما در این قسمت جوانان نخبه سیاسی نباید اینها را اینطور معرفی کرد چون در این فضای اداری اصلا امکان مطرح شدن یک جوان نخبه سیاسی نیست بلکه برای مطرح شدن آنها باید بسترهای مطرح شدن آنها هویدا بشود نه در یک جشنواره اعلام شود مثل جشنواره جوان ایرانی یا جشنواره حضرت علی اکبر نخبه سیاسی شناسایی اش در معارک همایش ها اتفاق نمی افتد نخبه سیاسی بسترش در وادی سیاسی و اجتماعی مطرح می شود اگر زمینه فعالیت اجتماعی جوان نخبه سیاسی مهیا شود و او بتواند خودش را نشان بدهد نا خود آگاه بدون اینکه دیگران بفهمند و در همایش ها اعلام شود حتی از نخبگان و برگزیدگان ورزشی هم جلوتر و بیشتر مطرح می شود لذا ضرورت ندارد ما نخبه سیاسی را بخواهیم بال و پر بدهیم در همایش ها و جشنواره ها. این جایگاه جایگاه طرح موضوع آنها نیست. طرح موضوع آنها در همان معرکه سیاسی و اجتماعی است لذا اگر ببینیم که یک فرد خیلی در معرکه سیاسی و اجتماعی قدم بگذارد یک دفعه می بینید که در انتخابات ظهور و بروز می کند. یا در حرکت های اجتماعی ظهور و بروز می کند شناسایی می شود برای خیلی ها که این فرد مورد اعتماد جمعی است و مورد اعتماد طیفی از مردم است لذا نخبه سیاسی و اجتماعی را در جشنواره ها نمی شود پیدا کرد باید دربسترهای حضور سیاسی و اجتماعی دید.
این بحث آقا در مورد جوانان و اینکه افسران مبارزه با جنگ نرمند و در واقع یک آرایش نظامی در صحنه مقابله فرهنگی انجام دادند با تعریف جنگ نرم این را شما کمی باز کنید.
ببینید وقتی آقا فرمودند افسران، می خواهم با توجه به سوال قبلی تان هم پاسخ بدهم. این افسران را کسی نمی تواند درجه بدهد و لباس خاص نظامی بر تنشان بکند بلکه به خاطر گسترده بودن دایره جنگ نرم و نا محسوس بودن آن افسران آنها هم خیلی راحت شناسایی نمی شوند، و نمی شود به آنها درجه داد الا اینکه هرجا که یک میدان مبارزه و مقابله با جنگ نرم فراهم شد انجا می شود افسران جنگ نرم را دید.
نگاه کنید ببینید رهبری چند جا بدون اینکه سر و صدا بکند و خیلی ها متوجه شوند یک لشکر کشی قشنگ در مقابل جنگ نرم راه انداختند و اینطور هم نبود که سردار و سرتیپ این افسران جوان مشخص بشوند اما بروز اجتماعی اش کاملا هویدا شد یک باره در این فتنه اخیر آقا در مقابل خواص آلوده و خواص دنیا طلب جنگی را شروع کردند در سال 69-70 آقا رفتند در دل بچه های تحکیم وحدت که گرفتار برخی افکار چپی هم بودند و نیرو جمع کردند و بخشی از افسران جنگ نرم آقا آنجا تهیه شدند وقتی پیام دادند در سال 69-70 که امروز دوره جهاد اکبر انقلاب ماست و مزه شیرین دنیا طلبی مثل صدر اسلام به دندان بسیاری از خواص نشسته تا جایی که زهد علوی و عدل علوی کارساز نیست همان پیامی که هم جناح چپ و هم جناح راست خیلی توافقی آن پیام را بایکوت خبری کردند و آن پیام یک بار پخش شد و دیگر پخش نشد آنجا آقا معرکه ای برای آنها فراهم کردند و زمینه را درست کردند البته بعضی ها بلدند خوب پیام را بگیرند و هوش سیاسی شان خوب است و صفای باطنی شان خوب است و می شوند سرباز و بعضی ها هم نیستند به این جهت این ده سال مبارزه شروع شد و و قتی اوج این جنگ شروع شد که یک دفعه شما افرادی را می بینید که سابقه انقلاب ندارند جبهه نرفته اند اما بسیج می شوند برای مبارزه با خواص آلوده نمی دانم اسم بردن اینجا خوب است یا نه در سطح کشور و ملی نگاه کنید شاید کسانی که در دهه قبل از انقلاب و در دهه 60 و هفتاد افراد مطرح نبودند در این حوزه یواش یواش ورود کردند و به حسب حساسیت ها امدند بزرگ شدند و رشد کردند و در اینجا شدند نقش آفرین و من نمیخواهم اسم ببرم و ضرورتی هم ندارد ولی از باب نمونه اگر بخواهم بگویم شاید آقای پناهیان. که یک فرهنگ سازی دارد می کند و آن سوابق آنچنانی هم ندارد ولی فعال و اثرگذار شده.
ما اگر بخواهیم افسران جوانی در جنگ نرم درست کنیم باید بستر را آماده کنیم. شعار نمی خواهد دانشگاه نمی خواهد کلاس نمی خواهد. فقط باید زمینه درگیری و مجاهدت اجتماعی را فراهم کنیم لذا من معتقدم اگر تشکل های مردم نهاد ما به افراد شاخصه بدهد و شخصیت بدهد به حسب آرمانها به اینها انگیزه بدهد و اینها را جلو بیندازد نا خود آگاه و بی سر و صدا بدون اینکه کلاسی موسسه ای و دانشگاه امام صادق و دانشگاه مفیدی تشکیل بدهیم ما یواش یواش افسران جوان را آماده می کنیم.
دانشگاه امام صادق دانشگاه مفید دانشگاههای مشابه اینها تشکیل شد اما دانشجویانی که از اینها در آمدند باز دو دسته شدند یک عده گرفتار فرهنگ غربی و منفعل در مقابل فرهنگ مهاجم و یک عده فعال.
همان عده ای که فعال بودند نگاه می کنید در کلاسشان در مسجد و محیطی که موثر بودند می بینید دیگران را به جهاد زیبای اجتماعی فراخواندند لذا اینها رفتند در دانشگاه امام صادق و تازه ابزار دستشان آمد دانشگاه امام صادق آقای مهدوی کنی دانشگاه مفید آقای موسوی اردبیلی و مشابه اینها حتی من می خواهم به شما بگویم موسسه امام خمینی آقای مصباح اینها فقط ابزارها را دادند البته دانشگاه مفید که یک دفعه دست امثال تفکرات کدیور افتاد امیدی نمی شد به آن دانشگاه بست اما دانشگاههایی مثل امام صادق و موسسه آموزشی امام خمینی در سرباز درست کردن فی الواقع اسلحه ها را دادند
سربازه خودش مختار است که شلیک بکند یا نکند!
بله شما نیروهایی که از این موسسات بیرون آمده اند را نگاه کنید می بینید که یک عده از این ابزار اصلا استفاده نکردند! و تنها مدرکش را گرفتند و از موقعیت های شغلی اش بهره مند شدند.
و چیز دیگری هم بگویم اینکه گاه از این ابزار علیه نظام بهره بردند. در دانشگاه مفید هم بودند افرادی که به خاطر آن کادر هیئت علمی خاصی که از اول در آنجا حضور پیدا کردند مثل امثال کدیور ها آنجا هم افرادی بودند که ابزار آنها را برداشتند و علیه آن تفکر عمل کردند شاید تحصیل کردگانی را پیدا کنید. لذا می خواهم بگویم آن افسران جنگ نرم با یک دانشگاه اینطوری و با یک دانشگاه نیست فقط معرکه این است که چطور کدام جوان را می تواند در میدان جهاد وارد کند و آرمانها را چطور برایش تعریف کند.
لذا اگر قرار است افسر جوانی برای جنگ نرم تربیت کنیم اول باید معرکه های جهاد را باید تعریف کنیم و مجاهد بار بیاوریم جهاد فرهنگی جهاد علمی و جهاد سیاسی هر که توانست در این جهت موفق باشد می تواند افسران خوبی را تولید کند. افسر جنگ نرم آن جوان ورزیده ای است که از نوجوانی تا جوانی به واسطه حضور در معارک جهاد به اصطلاح ورزیده شده باشد بعضی از این افسران جنگ نرم شاید مدرک دکترا نداشته باشند و شاید هنوز کارشناسی شان را نگرفته باشند کاردانی شان را هم نگرفته باشند امایک منطقه را تحت نفوذ و تاثیر خودشان داشته باشند.
چیزی که زیاد برایم نگران کننده است و وقتی نگاه می کنم به بعضی قدیمی ها میبینید که با همه ارتباط دارند این اتفاق برای ماها نمی افتد یعنی من وقتی وارد محل می شوم این توانایی برقراری ارتباط با این همه طیف مختلف از مردم را ندارم نه خودم خیلی از هم نسلان من این توانایی را نداریم. وقتی خاطرات جوانان انقلابی را می خوانید می بینید دائما در حال حرکت و کارند صبح زود می رفتند بیرون و شب دیر وقت منزل می امدند حالا در هر فضایی که حضور داشتند می خواست سپاه باشد یا جهاد ولی دوستان ما را که نگاه می کنیم میبییم که ساعت می اندازند وقتی برای مساله چند ساعت وقت می گذارند دیگر احساس کفایت می کنند می خواهند یک سبک زندگی آرام و خیلی رمانتیکی را پیش بگیرند
شما مثال خوبی برای حرف من زدید. وقتی می گویم افسر جوان را باید برایش معرکه جهاد تعریف بکنی تا زبده بشود این معرکه جهاد می تواند یک روستا شهر محله یا مدرسه باشد یا استان باشد من می خواهم بگویم وقتی می خواهید یک فرد را در استان مطرح کنید ببینید که در مدرسه چطور جان می کند می خواهم حتی این تعبیر را به کار ببرم چون مجاهد واقعا جان می کند جان می کند یعنی خواب خوراک فعالیت انرژی خود را در موقعیتی به کار می برد تا برسد اگر یک دانش اموزی در مدرسه خیلی فعال باشد خاطرات آن دانش آموز در حوزه دانش آموزان زمان خودش محفوظ می ماند به عنوان یک جوان پرتلاش و فعال همینطور در یک محله وروستا
یکی از دلایلی که بچه ها ساعت می زنند این است که معرکه جهاد برایشان تعریف نشده و خودشان هم در این معارک نیفتاده اند افسر جنگ نرم خودش فرماندهی یک موقعیت را انجام می دهد به حسب جایی که در آن به سر می برد این موقعیت می تواند مدرسه باشد محله باشد مسجد باشد اما باید بیاید و خودش را درگیر کند جوان های انقلاب درگیر شدند و احتمالا خطا هم کردند در کنار خیلی کارهای خیر. اتفاقا این خطاها که بر اساس یک آرمانگرایی اتفاق می افتد برکت است و از مصادیق تبدیلی است که خدای متعال آنجا جلوه می کند و یبدل السیئات بالحسنات . خدای متعال هر بدی را که تبدیل نمی کند؛ بدی ای را تبدیل می کند که به واسطه ضعف ماست اما هدف غایی خوب دارد لذا او می آید جبران می کند آقا وقتی بچه های ما نیفتند و وارد درگیری نشوند مجاهد بار نمی ایند جوجه ماشینی در می آیند. جوجه ماشینی مذهبی در می آیند ما بچه هایی که یک لحظه مضطر بشوند کم داریم اما خدا در قرآن می گوید چه کسی را کشف سوء می کند؟ کشف سوء مال کسانی است که مضطر شده اند خدا جواب به کسانی می دهند که مضطر شوند.یعنی شرط اجابت حضرت حق اضطرار است. من در بحث مهدویت یکی از بحث هایی را که خیلی مطرح می کنم همین آیه است می گویم یاران امام زمان حتما آدم های مضطر هستند نه مضطر در زندگی مادی مضطر در زندگی معنوی
یک آیه دیگری هم هست که می گوید شما فکر می کنید می توانید بروید از این معرکه ؟ ما به پیغمبران قبل از شما آنقدر بلا نازل کردیم که پیغمبر با یارانش گفتند که که این وعده الهی می رسد؟ متی نصر الله؟ بعدی می گوید که نصر خدا وند نزدیک است حالا آیه دقیقا در ذهن من نیست
آن آیه هم روح اضطرار دارد
بله می فرماید که پیغمبر خدا به جایی می رسد که می گوید پی کی؟
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم ۖ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّـهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّـهِ قَرِیبٌ ﴿٢١٤﴾بقره
اصلا یک فرمانده در جبهه اگر مضطر نباشد که فرمانده نیست فرمانده زمانی فرماندهی اش هویدا می شود که در تنگنا ها باشد گرفتار باشد و دنبال راه حل ما چقدر گرفتار می کنیم خودمان را؟ یکی از دلایلی که مثال می زنید ما نیستیم این است که گرفتار نشدید شما اصلا هیچ برخوردی نکردید من یکی از حرفهایی که در گیلان دارم در امور معنوی و معتقدم زعمای معنوی استان گیلان در دهه های اخیر جفای پنهانی به بچه های مذهبی کردند این است که بچه ها را به طرف اخلاقیات انزوا طلب کشاندند. من نمی خواهم اسم بزرگان معنوی یک شهر را اینجا ببرم.
به نظر من اشتباه بود برای جوانان ما اول از علامه طباطبایی گفتن بدون شیخ فضل الله نوری ببینید من تعمدم این است اسم های بزرگان قابل توجه را می آورم اگر علامه طباطبایی را باید مطرح کنیم به عنوان یک الگوی مبارزه علمی معرفتی که باید هم بکنیم، اما اگر یک سویه معرفی کنیم شیخ فضل الله نوری مطرح نشود شهید مدرس مطرح نشود روح نواب القا نشود حتی ما مرحوم بافقی یزدی را مطرح نکنیم حتی در ذهن بچه های ما نیاید که بسیاری از این بزرگان از آنهایی بودند که در بزنگاه خودش اسلحه برمی داشتند در عین اینکه نماز شبشان ترک نمی شد. اما روی نماز شبشان زوم کردیم نماز شب خوان هم نشدند چون خدا اجازه نمی دهد کسی که منکر را میبیند و حرف نمی زند شب بیاید با او حرف بزند.
حدیثی هم بود از امام صادق که گفت من توفیق ندارم گفت به روزت نگاه بکن
یا این حدیث ان الله یبغض المومن الکافر رسول خدا فرمود خدای متعال بغض می ورزد نسبت به مومنِ کافر! گفتند مومنِ کافر دیگر چه صیغه ای است مومن مگر کافر میشود؟ حضرت فرمودند آن کسی که نهی از منکر نمی کند. نمی فرماید امر به معروف می فرماید نهی از منکر وقتی بچه های ما همه اش به فکر این هستند که تنها هیئت خوب بگیرند مجلس روضه خوب بگیرند اما هیچ کدامشان جرات نمی کنند در قبال بد حجابی حرکتی بکنند می گویند ما می ترسیم که بگویند آقا چرا حرکتت را تنظیم نکردی؟ یا تو چرا خارج از شرح وظائفت رفتی؟ این بچه وارد اضطرارها نشده وارد درگیری ها نشده چطور می تواند افسری بشود در جنگ نرم؟ آنهایی می توانند افسر جنگ نرم بشوند که در این قالب معلم های پرورشی که جوجه ماشینی بار آوردند بزرگ نشدند. اتفاقا آنایی که الان افسر جنگ نرمند آنهایی اند که نسبت به خیلی ها حالت مرید و مرادی پیدا نکردند. جدا هر کس از بچه هایی که حاضر شده مرید کسی بشود جوجه ماشینی مذهبی بار آمده است.
یک شنبه 13 تیر 1389 4:28 PM
تشکرات از این پست