0

شعرهایی در وصف کورش کبیر

 
Alishakeri
Alishakeri
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 107
محل سکونت : فارس

شعرهایی در وصف کورش کبیر

شاه شاهنشهان پدر نام تو یاد آبادی است که منشور تو حکم آزادی است به فرمان تو شاه شاهنشهان به پایان رسید بندگی در جهان که کل جهان زیر پای تو بود سرای تمدن بنای تو بود به فرمان تو در صف دشمنان سرنیزه خم کرده بود درامان روح خشایار هجوم سايه هاي فيلم سيصد به روح پاک ايران ضربه مي زد دوباره دست بي رحم تبر زن تبر بر ريشه ی آلاله مي زد دوباره معنويت سرنگون شد دل کوروش زاين حادثه خون شد براي انهدام خاک ايران پرستو در قفس مرثيه خون شد دوباره آن بلايه هاي غربت سفر کردند تاريخ مجازي دوباره با حقيقت در فسون اجامر مي شود صد رنگ بازي دوباره صد هزاران نادرو زند براي خاک ايران گريه مي کرد دوباره کوروش و روح خشايار در اين ماتم کمر تا پايه میکرد من ایرانی ام من در این آشفتگی بی یاورم من به دنبال سر اسکندرم من همان نوباوه ایران زمین از تبار کورش نام آورم در غم زمزمه های رفتنم بی خیال ضجه های مردنم وارثی از وارثان سورنا در تکاپوی نجات میهنم خاک من فریاد شاهانت چه شد سلسله داران ایرانت چه شد مرگ تو مرگ نژاد آریاست داریوش و کوروش رادت چه شد وطن وطن یعنی نژاد پاک کورش سپردن سر به راه خاک کورش وطن یعنی که منشور رهایی وطن یعنی نماد آریا یی وطن یعنی درفش کاویانی وطن یعنی ردای آسمانی وطن یعنی سران ملک جاوید شکوه جاودان تخت جمشید وطن یعنی زباد و آتش وآب هنوزم در امانه دشت مرغاب وطن یعنی وفور فروهرها شکوه پر فروغش از اهورا وطن یعنی که تاج و تخت دارا سریر نادروملک اهورا ببر تاریخ کوروش برخیز ببین خاک تو ویران شد آن مهد تمدن پایمال ثم اسبان شد کوروش بنگرکه دگرمهرو وفامرده در سینه مردان تو افکار خدا مرده فرزندان تو در کفرن و افسانه پرستی آزادگیت گم شده درغربت بیگانه پرستی کوروش ببر غران تو شد گربه تاریخ آیین اهورایی تو رفت به افسانه تاریخ کوروش زخاک برخیز کوروش زخاک برخیز خاک تو خاکستر شد آن همه سر بلندی با تازیان پر پر شد بعد تو قوم عرب با خوی وحشی گری خاک توراویران کرد با سحر و جادوگری در سایه های وحشت آن قوم با سیاهی هردم شبی خون میزدبه خاک آریایی بعد تو نام وطن زقصه ها پاک شد تازی بی خانمان حاکم این خاک شد کوروش زخاک برخیز خاک تو خاکستر شد آن همه سر بلندی با تازیان پر پر شد نیایش کورش بزرگ با خدا و سفرش به ایران امروزی روزی شه شاهان ما در یک نیایش با خدا گفتا به پاس کار من اندیشه ی پر بار من روزی مرا فرصت بده رو ح مرا مهلت بده تا بنگرم خاک وطن آن سرزمین پاک من گفتا خدا به شاه ما ره بر تو بادا هر کجا کردی جهان را شادمان اینک تو و این هم جهان کوروش اهورا را ستود جز شوق پارس در او نبود با یک فرشته شادمان آمد به سوی این جهان ناگه که او آهی کشید جز آب و نم چیزی ندید گفتا چرا خا ک تنم اینگونه گشته غرق نم ویرانی خاکم زچیست فرشته هم آرام گریست کوروش به او گفتا مرا با خود ببرتا هر کجا تا بنگرم پورنان من هستند نگهدار وطن با یک نظربرشهر خود کوروش کمی افسرده شد جز مهدی وعبدالوحید عباس و سجاد و سعید نامی ز پوران نشنید آهی ز دل آنجا کشید گفتا که این گویش زچیست عباس و عبدالله کیست فرشته بنشست و گریست گفتا که اینها عربیست بعد از تو ای شاه جهان ایران به دست تازیان ویران و یکصد پاره شد نسل توهم آواره شد گوروش برآشفت و شکست که نسل من آواره گشت قومی به ما ها چیره شد افکار انسان تیره شد پس شاه شاهان را چه شد آن سرفرازان را چه شد اینک تو بر من کن روا تصویر ایران مرا کوروش که تا آن را بدید ناگه زدل آهی کشید گفتا که این خاک من است این نقش ایران من است پس شرق و غرب آن چه شد آن هند وآن یونان چه شد اینک مرا با خود ببر به سرزمین های دگر تا بنگرم همچو قدیم فخرو شکوه عالمیم گوروش در آفاقی دگر با خرقه پوشی رهگذر گفتا که من هم دم به دم از خاک ایران آمدم آن رهگذر گفتا جوان تویی تروریست جهان گوروش زدل آشفته شد از این ولایت خسته شد گفتا که ای دادار من این نیست آن خاک وطن خسته ام و بی همسفر مرا از این دنیا ببر تمامی شعر ها سرو ده های سرور سورنا آرام هستند منبع : تارنمای مردی از جنس ترانه (سورنا آرام) Http://Souren.tk
شنبه 12 تیر 1389  10:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها