0

معرفی ونقد کتاب از وبلاگ بست بوک

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ترس و نکبت رایش سوم /برشت

ترس و نکبت رایش سوم

 

برتولت برشت

شریف لنکرانی

 

انتشارات مروراید

این کتاب شامل 24 نمایش نامه تک پرده ای کوتاه می باشد که هر کدام قسمتی از سختی و خفقان دوران نازی ها را به تصویر کشیده است . پدر و مادری که به فرزند کوچکشان اعتمادی ندارند و نمی توانند جلوی او حرف بزنند ، زن و شوهری که یکی آریایی و دیگری یهودی است و ناچار به متارکه هستند ، قاضی دادگاه که نمی داند باید چه حکمی بکند تا مورد پسند حکومت باشد زنی که اجازه عزاداری برای برادرش را ندارد ، حرف و اشارات کوتاهی که باعث نابودی زندگی افراد می شود و ...

واقعا سخته دورانی که هم توی شرایط شدیدا سخت اقتصادی باشه و هم اون قدر خفقان باشه که نتونی حرفت را بزنی و همه اش مجبور به تظهار باشی . واقعا اروپا دوران خیلی سختی را پشت سر گذاشته و نهایتا تونسته به این ثبات و آرامش برسه .خیلی خوشم اومد به نظرم نمایش نامه های کوتاه پشت سر هم و نشون دادن 24 اپیزود از صحنه های ترس و وحشت و خفقان خیلی جالب و متنوع بود .

برتولت برشت این داستان ها را در زمان مهاجرتش نوشته و جالبه بدونید برشت از خانواده ثروتمندی بوده ولی به سبک زندگی هنرمندها و ولگردها علاقه بیشتری داشته .

 

قسمت زیبایی از کتاب

من هیچ وقت شک نمی برم . شک تقریبا مثل اطمینان است . آن وقت باید عمل کرد .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  9:39 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

شویک در جنگ جهانی دوم /برشت

 

برتولت برشت

فرامرز بهزاد

 

انتشارات خوارزمی

این نمایش نامه در حقیقت اقتباسی از رمان شوایک سرباز پاکدل نوشته ياروسلاو هاشک هست که رمان خیلی معروفی هست و امیدوارم بتونم رمان اصلی را هم یک زمانی بخونم .

شویک یکی از مردان ساده اهل چک هست که به دلیل تشخیص پزشک مبنی بر ابله بودن از خدمت معاف شده ولی به دلیل مهربانی و حس وفاداری به دوستان در دردسرهای جنگ سهیم شده و دوباره سر و کارش  با آلمان و ارتش نازی می افتد و به عنوان سرباز وارد جنگ با روسیه می شود . از همون شخصیت های شبیه به دون کیشوت و ... شخصیت های باهوش ابله نما و دوست داشتنی .

کتاب تقریبا قشنگی بود .  راستش هم به نظرم این تیپ شخصیت ها خیلی تکراری و عادی شدند هم از یک میان پرده ها و یا حتی صحنه هایی که حالت شعاری و شعرگونه داشت اصلا خوشم نمی یومد ولی کلیتش روان و خوب بود و به دل می نشست . آدم را جذب می کرد و خیلی خوشخوان بود . برشت را جزء بنیان گذاران تئاتر حماسی می دونند . برشت با به قدرت رسیدن هیتلر از آلمان  فرار می کنه و به امریکا می ره و تا دو سال بعد از پایان جنگ هم همون جا می مونه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

جنگ تا آخر دنیا طول نمی کشه ، همین طور هم صلح .

 

دوران ها می گذرند . برنامه های عظیم قدرت مندان سرانجام متوقف می مانند .
حتی اگر دست هایشان را مدام به خون آلوده کنند ، دوران ها می گذرند ، زور چاره ی کار نیست

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:11 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ارباب پونتيلا و نوكرش ماتي /برشت

 

 

برتولت برشت

فريده لاشائي

 

انتشارات زمان

ارباب پونتيلا از اربابان سختگيري است كه وقتي مست مي شود بسيار مهربان شده و با زيردستانش با لطف و احسان برخورد مي كند ولي به محظ هوشيار شدن با آنها بدخلق بوده و حتي به خاطر پذيرش لطف هاي اعطا شده به آنها در زمان مستي ، انها را مورد تنبيه قرار مي دهد . ماتي شوفر ارباب و همراه او مي باشد كه سعي در تنظيم اوضاع دارد و مي داند كه نوكر خوب يعني نوكري كه بي چون و چرا اوامر ارباب را اجرا نمايد و همواره خوبي او را تعريف كند .

كتاب متوسطي بود . موضوعش جالب بود ولي به اندازه نمايش نامه هاي ديگه اش به دلم ننشست هر چند شخصيت هاي خلق شده توسط برشت برام جذابيت زيادي داشت ولي خوب گمونم ضعف ترجمه بود كه اون قدر ها باعث اشتياقم به كتاب نشد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

مشورت كردن يك عادت  كاملا انسانيه . اين مزيتيه كه ما نسبت به حيوونا داريم . اگه مثلا گاوا مي تونستن با همديگه حرفي بزنن ، كشتارگاهي وجود نداشت .

 

اگر همه ي معلم ها را بالكل از ميدان خارج كنن ، ديگه احتياجي به سانسور كردن ندارن و پولي كه واسه سانسور خرج مي كنن ، مي تونن ذخيره ي ملي كنن .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:12 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

آنکه گفت آری آنکه گفت نه /برشت

 

برتولت برشت

مصطفی رحیمی

 

انتشارات آگاه

یک نمایش نامه بسیار کوتاه از آقای برشت در مورد کودکی که مادرش بیمار است و همراه آموزگارش و سه نفر دیگر راهی سفری دراز می شود تا دوای بیماری مادر را پیدا کند . نمایش نامه دو قسمت است در قسمت اول کودک طبق سنت عمل می کند و در قسمت دوم با عقل خود سنت اشتباه را مورد بررسی قرار داده و راه حل جدیدی پیش پای می نهد .

متوسط بود . چیز جالبی بود ولی خوب خیلی هم چیز خاصی نبود . نیم ساعته می تونید بخونیدش . گمونم دیگه زیاد برشت خوانی کردم . یک نمایش نامه دیگه ازش معرفی می کنم و تمام .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:12 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

توران دخت /برشت

 

 

برتولت برشت

رضا كرم رضايي

 

انتشارات ققنوس

اون جور كه توي مقدمه اومده قصه توران دخت يكي از قصه هاي كتاب هزار و يك روز هست و هزار و يك روز در حقيقت مكمل كتاب هزار و يك شب است كه توسط يك هندي نوشته شده ولي توي اروپا به عنوان يك كتاب ايراني معروف هستش . توران دخت توي اون داستان دختر پادشاه هستش كه از مردها متنفره و مي گه با كسي ازدواج مي كنه كه سه تا معماي اونو حل كنه . از اين داستان ظاهرا اقتباس هاي زيادي شده . برشت هم از روي همين قصه ، نمايشش را نوشته ولي خوب داستانش با داستان اصلي خيلي خيلي فرق داره . توي داستان برشت ، توران دخت ، دختر خاقان چين هست . خاقان چين پنبه هاي كشور را احتكار كرده و اكنون به دردسر افتاده در پي اين هست كه روشنفكري را پيدا كنه كه بهترين دروغ براي پوشش اين كار را بيان كنه و توران دخت هم تصميم داره همسر اون فرد بشه .

اصلا و ابدا خوشم نيومد . از برشت ديگه زياد معرفي كردم مي خواستم پرونده اش را ببندم كه اسم كتاب وسوسه ام كرد ولي احساس خوبي از خوندنش ندارم . اصلا سبك نوشتنش مطابق با سليقه من نبود . جملات زيبايي داره و مفهوم جالبي هم توش هست ولي سبك نوشتنش و زيادي شاعرانه و نظم گونه بودنش با مذاقم سازگار نيست .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

نظر من اين است كه هيچ كس نبايد خوشحالي را از كسي بگيرد ، حتي از خودش .

 

در عشق دو قسمت نهفته است ، معشوق بودن و عشق ورزيدن . يكي بهره اش خوشحالي است و ديگري رسوايي .

 

يعني چه كه ملت بايد حكومتش را انتخاب كند ؟ مگر حكومت مي تواند ملتش را انتخاب كند ؟ نه ، نمي تواند . خود شما ، في المثل اگر حق انتخاب داشتيد ، هرگز چنين ملتي را براي خودتان انتخاب مي كرديد ؟

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:21 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

بار هستی

 

 
میلان کوندرا
پرویز همایون پور
 

به نظرم خیلی کتاب قشنگی بود . یکی از موضوعات اصلی مورد توجه این بود که هیچ وقت نمی تونیم بگیم تصمیمی درست بوده یا نه چون قدرت تجربه اون لحظه با تصمیم دیگه را نداریم و نمی تونیم مقایسه کنیم .
موضوع کتاب در اطراف یک دکتر به نام توما و همسرش ترزا اتفاق می افته . ترزا عاشق توماست و توما نمی تونه از زنان دیگه چشم پوشی کنه .

 

قسمت هاي زيبايي از داستان

 استعاره چیز خطرناکی است . با استعاره نمی شود شوخی کرد . عشق از یک استعاره آفریده تواند شد .

 

 نخستین خیانت جبران ناپذیر است و از طریق واکنش زنجیره ای خیانت های دیگر را برمی انگیزد که هر کدام از آنها ما را بیش از پیش از خیانت پیشین دور می کند .

 

 وقتی فردی قوی آن قدر ضعیف می شود که به فرد ضعیف بی حرمتی می کند ، فرد ضعیف باید به راستی خود را قوی بداند و او را ترک کند.

 

  زندگی فقط یک بار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمیز دهیم زیرا ما در هر موضوعی فقط می توانیم یک بار تصمیم بگیریم. زندگی دوباره ، سه باره چهارباره به ما عطا نمی شود که این را برای ما امکان پذیر سازد تا تصمیم های مختلف خود را مقایسه کنیم .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:24 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

جهالت

     

 

جهالت


ميلان كوندرا
آرش حجازي


داستان در مورد غم غربت بازگشت به ميهن بازگشت به گذشته و .... است . و منظور از نام كتاب يعني جهالت هم دلتنگي است او مي گويد جهالت يعني از من دوري و از تو بي خبرم . در مورد زندگي 2 فرد مهاجر است كه به وطن بازگشته اند .
به نظر من كتاب بار هستي خيلي قشنگ تر بود يعني ملموس تر بود اما اين موضوع خيلي خاص بود شايد بايد حتما غم غربت را چشيد و به وطن بازگشت تا كتاب را احساس كرد .

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

 زندگي پشت سرمان اين عادت بد را دارد كه اغلب از سايه بيرون مي آيد ، به ما شكوه مي كند ، ما را به دادگاه مي كشد

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:25 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عشقهای خنده دار

 عشقهای خنده دار

 

  میلان کوندرا

فروغ پوریاوری

 

 کتاب از 4 داستان تشکیل شده است .

هیچ کس نخواهد خندید : در مورد پسری است که شوخی شوخی وارد یک مسئله جدی می شود که تمام زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد .

بازی اتواستاپ : در مورد دختر و پسری که از روی شوخی وارد یک بازی می شوند که فرار از آن امکان ندارد .

مرده های قدیم باید برای مرده های جدید جا باز کنند : دو دلداده قدیمی که پس از سالها باز روی در رو قرار می گیرند .

ادوارد و خدا : پسری که در یک جامعه کومنیستی عاشق دختری مذهبی می شود .

 

هر 4 تا داستان یک پس زمینه عشقی دارد عشقهایی که با تصادفات و رویدادهای ساده به سویی کاملا متفاوت هدایت می شوند . همچنین محیط کمونیستی ، تمام این عواطف و عشق ها را تحت نفوذ دارد .

موضوعات داستان ها خیلی قشنگه و به فلسفه تاثیر اتفاقات ساده توی تغییر مسیر زندگی ها و شکستن مرز عادت های قدیمی و .... اشاره دارد . نیم نگاه زیبا و در عین حال عمیقی هم به جامعه کمونیستی داره اما من هم از ترجمه اش بدم اومد هم از سبک نوشتنش البته شاید هم سبک نوشتن باز از ترجمه بود یک جوری به جای داستان انگار مقاله بود یعنی معنی داشت اما حس ادبی و زیباشناختی را به شخصه به من که اصلا منتقل نمی کرد . شدیدا رو مخم بود که وقتی جامهاشون را بهم می زدن "به سلامتی " یا "cheers" را شادی ترجمه کرده بود .

اما انتخاب موضوعاتش خیلی خوب بود

  کوندرا خودش مدتی عضو حذب کومنیست بوده لیکن بعد از مدتی از حذب جدا می شه و به خاطر انتقاداتش نسبت به این سیستم و کشور شوروی نامش در لیست سیاه قرار می گیره و بعد از تسخیر کشورش ، چاپ نوشته هاش ممنوع می شه . در این زمان کوندرا برای اینکه بتونه خرج خودش را در بیاره شروع می کنه با تخیلش به طالع بینی نوشتن البته این طالع بینی ها را با نام حقیقی اش چاپ نمی کرده ولی بعد از مدتی فوق العاده محبوب می شن

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

  بشر چشم بسته متحمل زمان حال می شود . فقط اجازه دارد آن چه را هم اکنون در حال تجربه کردن آن است حس کند و حدس بزند . تازه بعد که رشته ها پنبه می شود می تواند نگاهی به گذشته بیندازد و آنچه را تجربه کرده و معنایی را که داشته است دریابد .

 

  زندگی هر آدم جنبه های مختلفی دارد . گذشته هر یک از ما به همان آسانی که ممکن است به زندگی سیاستمداری محبوب تبدیل شود ، به زندگی یک جنایتکار هم تبدیل شدنی است .

 

  اگر هنوز ذره ای از جوانیم به زندگی خود در این مرد ادامه می دهد ، زندگی را بیهوده نگذرانده ام .

 

 انسان تصور می کند که در نمایشنامه ای معین نقش خود را ایفا می کند و هیچ ظن نمی برد که در این اثنا بی آنکه به او خبر دهند ، صحنه را تغییر داده اند و او نادانسته خود را وسط اجرایی متفاوت می یابد .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:26 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

جاودانگی

 

جاودانگی

 

 

میلان کوندرا

حشمت ا..... کامرانی

 

 خوب یک جورایی اسم کتاب به یکی از دیدگاه های اصلی کتاب یعنی همون جاودانگی اشاره داره . یعنی اینکه ما دلمان می خواهد جاودانه باشیم اما در ابعاد مختلف . بعضی به جاودانگی جهانی فکر می کنند و برخی می خواهند تنها در ذهن نزدیکانشان جاودان باشند ، اما به صورت مفصلی توضیح می دهد که منشا بسیاری از کارهای ما همین میل به جاودانگی است اینکه دلمان نمی خواهد عزیزانمان در نبودمان ما را فراموش نمایند . البته این فقط یکی از مفاهیم کتاب هست و کلا یک جوری نگاهی ژرف و فلسفی به بسیاری از مسیرها و حرکات ما در زندگی داره  و کوندرا خود در یکی از بخش‌های کتاب ضمن گفتگو با دوستش پروفسور آوناریوس در پاسخ به این سؤال که مشغول چه کاری است , می‌گوید: مشغول نوشتن کتابی است به نام سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی)
دوستش می گوید:
- فکر می‌کنم قبلا کسی آن را نوشته است
- خودم نوشته‌ام !اما آن موقع درباره عنوان آن کتاب اشتباه کردم .گمان می کنم آن عنوان مناسب رمانی است که الان دارم می‌نویسم.

 

 کتاب هم در حول و حوش زندگی یک خانواده جریان دارد . اگنس و پل زن و شوهری ارام دخترشان بریژیت و خواهر اگنس به نام لورا که بر خلاف اگنس بسیار احساساتی و شلوغ و عاشق پل می باشد . در این میان به موارد دیگری مثل عشق بتینا به گوته نیز پرداخته می شه و خیلی موشکافانه و دقیق روند این عشق را بررسی می کنه. خیلی دلم می خواد دقیق تر در مورد زندگی گوته بدونم چیزهای جالبی در این کتاب گفته شده بود  و یک اشارات جالبی هم در مورد تیکو براهه داره که ظاهرا منجم موفقی در دانمارک بوده اما در یک مهمانی شام در قصر خجالت می کشد که به دست شویی برود و در نتیجه مثانه اش می ترکد و می میرد و بدین صورت به یک جاودانگی مسخره در تاریخ می رسد . باحال بود .

 

 مبحث کلی کتاب چندان مورد علاقه من نبود و اونقدر هم کتاب جالبی برام نبود با اینکه نکات فوق العاده جالبی توش پیدا می کردم . روند نقل داستانش هم خیلی خوب بود اما کوندرا مسلما جز نویسنده های محبوبم قرار نمی گیره جذبش نمی شم .

این کتاب اخرین رمان کوندرا بوده و توش اشارات زیادی هم به موسیقی داره و جالبه بدونید که پدر کوندرا موسیقی دان و خودش هم مدتی نوازنده جاز بوده

 

 یکی از چیزهای جالب کتاب در مورد هدیه دادن بود که بعضی اشخاص چیزهایی که خودشون دوست دارن را به ما هدیه می دهند در حالیکه ما از اون چیزها متنفریم و باعث خشممون می شه من به شخصه توی این مورد همیشه حساس بودم وقتی کسی چیزی مطابق سلیقه ام می خرید واقعا خوشحال می شدم احساس می کردم واسم ارزش قائله سعی کرده منو بشناسه و خوشحالم کنه و عکسش هم صادق بود اما اینجا ایده قشنگی ارائه کرده بود اینکه اینجور افراد سعی می کنند در حقیقت عشق درونیشون علایقشون و قسمتی از قلب و احساساتشون را به ما ببخشند چیزهایی که دوست دارند و جزئی از اونهاست . تعبیر قشنگی بود واقعا شرمنده ام که توی طول زندگیم خودم سعی نکرده بودم اینجور به موضوع فکر کنم واقعا دیدگاه قشنگیه

 

یک اشاره دیگه ای هم که داشت این بود که حافظه فیلم برداری نمی کنه بلکه عکس می گیره . من وقتی به حوادثی که دوست دارم فکر می کنم فیلمی توی ذهنم نمی یاد فقط چند تا تصویر از چند تا صحنه و واقعا بعضی وقتها برام سواله از اون همه لحظه ای که داشتم چطو این گوشه اش اینقدر واضح توی ذهنم مونده و صحنه هایی که یاد ادم می مونه گاهی جدا تا ته روح ادم نفوذ می کنه و جالبه ما اون موقع در حین جریان داشتن واقعه نمی دونیم کدوم صحنه است که قراره حافظه ما جاودانه اش کنه

 

و کلی جای بحث دیگه هم داره کتاب اما مطلبم خیلی طولانی می شه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

  گوهر هر عشقی یک کودک است و هیچ فرق نمی کند که هرگز نطفه ای بسته یا متولد شود . در علم جبر عشق ، کودک عبارتست از نماد حاصل جمع سحرانگیز دو موجود . حتی اگر مردی عاشق زنی بشود ، بی آنکه هرگز به او دست زده باشد ، مرد باید این امکان را در نظر داشته باشد که سیزده سال پس از آخرین دیدار عاشق و معشوق ، عشقش به ثمر نشیند و پا به جهان بگذارد .

 

 

 از اینکه خودشان باشند خجالت نمی کشند و کوچکترین عقده حقارتی ندارند و دلیل قدرتشان دقیقاً همین است .

 

 

 هیچ چیز بیشتر از آوردن دلیل برای توجیه بی فکری به کوشش فکری نیاز ندارد .

 

 

وقتی که دیگر دلواپس آن نباشیم که در چشم محبوبمان چگونه دیده شویم معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم .

 

  

احساس عشق همه ما را دچار این توهم گمراه کننده می سازد که طرف خود را می شناسیم .

 

 

 بینهایت جای خوشوقتی است که تا به حال جنگ ها را فقط مردها اداره کرده اند . اگر زن ها می جنگیدند چنان در بی رحمی پایدار بودند که روی سیاره ما حتی یک موجود بشر باقی نمی ماند .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:27 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

دون ژوان

 

دون ژوان

 

 

 میلان کوندرا

آیسل برزگر

 

 کتاب عشق های خنده دار کوندرا در حقیقت شامل هفت داستان است که در ایران 4 داستان ان تحت عنوان عشقهای خنده دار و 3 داستان آن تحت عنوان دون ژوان ترجمه شده است . خود کوندرا گفته که این کتابش را بیشتر از سایر کتابهاش دوست داره . جالبه بدونید خیلی از رمانهای کوندرا از جمله عشق های خنده دار ، شوخی ، زندگی در جای دیگر و خنده و فراموشی 7 بخشی هستند که البته خود کوندار می گه خرافاتی و یا معتقد به جادوی اعداد نیست .

 

این جا هم با داستان های عشقی با پس زمینه طنز و در حقیقت اتفاق افتادن حوادث در پی شوخی های ساده مواجه هستیم . به نظر من ترجمه این 3 داستان خیلی بهتر از عشقهای خنده دار بود . خیلی ها در اروپا عقیده دارند که ریشه های عشقی و جنسی داستان های کوندرا ریشه در ضمیر منحرف او داره و در حقیقت او یک هم ج ن س گرا می باشد .

 

 در مورد افسانه  دون ژوان هم تا جایی که من می دونم  ،  دون ژوان در حقیقت مرد بسیار جذابی بوده که زنهای طبقه اشراف را اغوا می کرد ، زندگی انها را به نابودی می کشاند و در نهایت نیز پدر انها را می کشت . زنان قدرت مقاومت در برابر جذابیت مردانه او را نداشتند . تا اینکه یک شب دون ژوان روح یکی از این پدرها را در گورستان می بینه و اون را برای شام به خونه دعوت می کنه اما موقع خداحافظی روح پدر دست اون را می گیره و با خودش به جهنم می بره . توی جهنم به اون می گن باید لباس دلقک ها را بپوشه . دون ژوان اعتراض می کنه که من در زندگی زنان زیبای زیادی را از ان خود کرده ام . چطور چنین چیزی از من می خواهی و شیطان بهش می گه اگر اسم یکی از این زنان را بگی حرفت را قبول می کنم . زنان از جلوی چشم دون زوان رد می شوند اما اون هیچ کدام را به خاطر ندارد ......

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

 بزرگترین بدبختی برای یک مرد ، یک ازدواج موفق است ! چون دیگر هیچ وقت به طلاق نمی اندیشد .

 

 

 وقتی مردی احساس خرسندی و قناعت می کند ، فرصت هایی را که خود به خود پیش می آیند ، نادیده می گیرد ، زیرا فکر می کند نیاز به چیز دیگری ندارد .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:28 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

کتاب خنده و فراموشی

کتاب خنده و فراموشی

 

 

میلان کوندرا

فروغ پوریاوری

 

 در سال 1975 کوندرا به همراه همسرش به دعوت دانشگاه رن به فرانسه می ره و این کتاب را با درون مایه اعتراض به اعمال قدرت شوروی ها در چکسلواکی می نویسد . کتاب یک جورایی ترکیب داستان های کوتاه و تفکرات و فلسفه های نویسنده است . خود کوندرا عقیده داره این کتابش را باید جز رمانها دسته بندی کرد چون انچه رمان را ایجاد می کنه وحدت مضمون هست نه وحدت داستان . و به علت همین کتاب در سال 1979 تابعیت کوندرا لغو شده است و البته جایزه کامن و لث اوارد را هم به خاطر همین اثر برده .

یک جورایی به همون زندگی سخت در جوامع کمونیستی ، روحیات مردم در این رژیم ها ، خاطرات ، فراموشی و قدرت  ..... پرداخته می شه . من به شخصه علاقه خاصی به کتاب نداشتم بد نبود ها اتفاقا به طور خیلی جالبی مسائل مختلف را کنار هم قرار داده بود اما من انتظار داشتم وقتی از مرز معمول رمان پیشتر رفته و یک جوری فلسفه و واقعیت و حکایت را کنار هم قرار داده یک جور مستدل تری می خواد این مسائل را بحث کنه اما استدلال بیشتری از رمان ندیدم واسه همین به دلم ننشست . البته می گم ترکیب وقایعش خیلی خوب بود ، کم حجم هم هست بخونیدش شاید شما دوسش داشته باشید .

یک چیز جالبی در مورد عشق توی کتاباش می گفت ( البته یک چیز خیلی فرعی بود ) اینکه باید عاشق فرد باشید نه عاشق "عاشق بودن" . اگر کسی را دوست دارید لازمه اش اینه ازش سوال کنید چون دوست دارید در مورد اون  بدونید و خیلی خوبه که بشینید و محک بزنید ایا واقعا عاشق فرد بودید یا عاشق اون رابطه کدوم را به اون یکی ارجحیت دادید . ما گاهی به خاطر کسی که عاشقشیم از ایده الهای خودمون در مورد یک رابطه می گذریم اما گاهی هم عاشق اون رابطه موجود هستیم و برای اینکه رابطه به صورت غیر ایده الی در نیاد و مطابق معیارهای ما خراب نشه از کسی که فکر می کنیم عاشقشیم می گذریم .

 

 کوندرا از جمله نویسنده هایی هست که شدیدا از مصاحبه رویگردانه و در این زمینه نیز کاملا قاطع و استوار بوده و سکوت بلند مدتی را دنبال می کرده . اما ناگهان شایعه ای در مورد او رواج یافت که در سال 1950 او یک خبر چین بوده بدین ترتیب او سکوت 25 ساله خود را شکست تا این اتهام را یک دروغ پردازی بنامد . یازده تن از برندگان نوبل به علاوه تعدادی از نویسندگان معاصر نیز نامه ای تهیه نموده و این عمل را یک افترای سازمان دهی شده نامیدند .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

  زنها در پی مردان خوش قیافه نیستند ، دنبال مردهایی هستند که زنان زیبا دارند .

 

 از دست دادن آنکه عاشقانه دوستش می داریم تحمل ناپذیرتر از هر چیز است

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:29 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ژاك و اربابش /کوندرا

 

ميلان كوندرا

فروغ پورياوري

 

انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

كتاب نمايش نامه اي در 3 پرده است . ژاك و اربابش در سفري هستند كه مقصد اين سفر معلوم نيست و به گفته اي استعاره از سفر زندگي مي باشد . در اين سفر ژاك و اربابش از ماجراهاي عاشقانه خود و خيانت هاي همراه با اين عشق ها سخن مي گويند . ژاك كه با ژوستين معشوقه دوستش هم بستر شده و اربابش نيز به همين شيوه مورد خيانت صميمي ترين دوستش قرار گرفته است . در طول راه ، آن ها وارد مهمان خانه اي مي شوند كه ماركيز زن مهمان خانه دار نيز از ماجراي عشق نافرجام و انتقامش صحبت مي كند .

فوق العاده زيبا بود . فكر مي كنم نمايش نامه بسيار زيبايي بشه . توصيفاتش از صحنه عالي بود . در واقع صحنه دو قسمت هست ، در روي صحنه ماجراهاي كنوني مي گذرد و روي سكوي موجود در صحنه ، اتفاقات و خاطره ها بازي مي شوند و بازيگران بين دو صحنه رفت و آمد مي كنند .

در واقع ژاك قضا قدري و ارباش نام داستاني بسيار معروف از ديدرو هست كه بنده هر چي دنبالش گشتم پيداش نكردم و چند ماه پيش كه رفتم از شهر كتاب جديد اصفهان ديدن كنم چشمم به اين نمايش نامه با اسم مشابه خورد و گفتم حداقل اينو بخرم ببينم چيه . قبل از شروع نمايش نامه ، ميلان كوندرا مطلبي نوشته و ذكر كرده كه چرا اين داستان نقشي اساسي در ادبيات جهان دارد و ميلان كوندرا برداشت خودش از اين داستان را به صورت نمايش نامه در آورده و اداي ديني هم به ديدرو كرده . ظاهرا ميلان كوندرا ممنوع القلم مي شه و دوستاش بهش پيش نهاد مي كنند كه بياد با اسم مستعار  داستان هاي داستايوفسكي را به صورت نمايش نامه اقتباس كنه ولي اين كار با روحيه اش سازگار نبوده و ترجيح مي ده با داستان ديدرو اين كار رو بكنه .

نمايش نامه ، طنز ظريف و زيبايي داره . رابطه ارباب و نوكر يك جوري آدم را ياد داستان هاي دن كيشوت و يا زورباي يوناني مي اندازه . كلا كتاب قشنگي بود خيلي خوشم اومد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من مردی بسیار حساس هستم . اما حساسیتم را برای مواقع مناسب نگه می دارم . برای آن هایی که زیادی حساسیت به خرج می دهند ، به هنگام نیاز چیزی باقی نمی ماند .

 

دردی که می کشید شایسته تان می کند . این درد را با شکنجه ی ناشی از پشیمانی تان به دست آورده اید !

 

ما باید به ارباب که ما را همین طور که هستیم خلق کرده است عشق بورزیم . اگر به او عشق بورزیم به مراتب خوشبخت تر خواهیم بود . آرام تر و مطمئن به نفس تر . ولی شما ، شما خالق بهتری را می خواهید . ارباب ، راستش را بخواهید ، من این را کفر می نامم .

 

مردها به سرعت عاشق می شوند و به همان سرعت هم آدم را ترک می کنند .

 

به خودم دروغ نمی گویم . عشق از دلم رخت بربسته . این کشف وحشتناکی است ، وحشتناک اما حقیقی است .

 

بدبختی بزرگی است که دیگری را به رغم اینکه دیگر دوستمان نمی دارد ، همچنان دوست بداریم .

 

در روی زمین هیچ چیز قطعی نیست ، و معنای چیزها ، با وزیدن بادی ، تغییر می کند . و باد دائما می وزد ، چه بدانید و چه ندانید .

 

می گفت که کتاب مقدس پر از تکرار است و نیز می گفت که هر کس که حرف های تکراری بزند ، شنوندگانش را ابله فرض می کند .

 

آن کسی که سرگذشت هایمان را نوشته قاعدتا باید شاعری بسیار بد ، بدترین شاعران ، پادشاه و امپراطور شاعران بد بوده باشد !

 

و حالا به اینجا رسیده ایم ، جدا از هم و به خاطر چنین مسخره بازی احمقانه ای !

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:29 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

شوخی /کوندرا

شوخی

 

میلان کوندرا

فروغ پوریاوری

 

انتشارات روشنگران

رمان شوخی رمانی است در 7 فصل که هر فصل از زبان یکی از شخصیت ها بیان می شود . شخصیت اصلی کتاب مردی به نام لودویک است که در زمان جوانی کمونیستی سرسخت بوده ولی به خاطر یک شوخی ساده از حذب اخراج می شود و هرگز نمی تواند این اتفاق را فراموش کند او کینه اش را حفظ می کند و به دنبال انتقام است .
داستان تمرکز زیادی روی مایه های روان شناختی داره و اولا که نشون می ده شوخی های ساده چه بازی های بزرگی را ایجاد می کنند و از طرف دیگه نقش بخشش و کینه رو توی زندگی نشون می ده . می گه اگه از کسی دلخورید همون موقع بگید چون بعد از گذشت سال ها و حمل کردذن بار کینه زمانی می رسه که می بینید اون فرد و عقایدش عوض شده و عملا انتقام معنایی نداره !

این کتاب اولین رمان کوندرا هست و من شدیدا دوستش داشتم به نظرم از بقیه کارهای کوندرا زیباتر بود از بررسی عمیق روحیات شخصیت های داستان خوشم می یومد .

دوباره می خوام یک مروری کنم روی نویسنده هایی که می شناسمشون از قبل .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هرگز نمی توانم پاول را از لوح دلم پاک کنم ، حتی با اینکه دیگر عاشق او نیستم ، حتی با اینکه مرا جریحه دار کرده باز نمی توانم .

 

هیچ زنی نمی تواند تا ابد به یک عشق بچه گانه قانع باشد . پاول کاملا راضی بود . او از آسایش بی تعهدی لذت می برد ، هر مردی در وجودش یک رگه خودخواهی دارد ، بر زن است که از خود و از ماموریت خود به عنوان یک زن دفاع کند .

 

هیچ چیز به اندازه غم مشترک آدم ها به این سرعت و سهولت ( گرچه اغلب به گونه ای کاذب و فریبنده ) به هم نزدیک نمی کند .

 

دشمنان نیستند که انسان ها را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند ، دوستانند .

 

از همان اول دقیقا می دانستم که این هوا و هوس نیست . از همین هم ترسیدم . می دانستم که احساسم نسبت به تو حقیقی است . تو حقیقت من بودی و هیچ کاریش نمی توانستم بکنم .

 

هیچ عملی به خودی خود خوب یا بد نیست . تنها جای آن در نظم امور آن را خوب یا بد می کند .

 

تمسخر زنگاری است که به هر چه بنشیند کم کم آن را تحلیل می برد .

 

برای تملک بدنی که آن قدر حسرتش را داشتم فقط می بایست او را درک می کردم ، او را می شناختم ، او را نه فقط به خاطر انچه برای من بود ، بلکه به خاطر هر آنچه که بود و مستقیما روی من تاثیر نمی گذاشت ، که مال او بود و فقط متعلق به او بود دوست داشته باشم .

 

هر ذره از هر آنچه در نتیجه یک اشتباه ایجاد می شود به اندازه چیزهایی که از راه منطق و ضرورت ایجاد می شوند واقعی هستند .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:32 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

سگ سفید

از يك مترجم ديگه

 

سگ سفید



رومن گاری
سروش حبیبی


داستان بیانگر روابط سیاهان و سفیدپوستان امریکا و در واقع نوعی ریشه یابی اعمال انهاست . کتاب فوق العاده قشنگی بود . خیلی زیبا و دقیق به تجزیه و تحلیل مطالب پرداخته و اینکه معنی کرده هر عملی چه مفهومی پشتش داره
سگ سفید هم نوعی سگ هست که سفیدپوست ها تربیت می کنند تا فقط به سیاهان حمله کنه

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

 

انچه سفیدها و سیاه ها کم دارند رنج مشترک است

 

 وقتی انسان کتابی در مورد مثلاً سیاهی های جنگ می نویسد ، سیاهی ها را از بین نمی برد بلکه خود را از وحشت آنها خلاص می کند .....

 

 

 قدیمی ترین یگانگی عالم ، یگانگی مرگ است . یگانگی مردانی که با هم می کشند یا کشته می شوند .

 

 

 خانه ای مشتعل است اما کسی کاری به کار آن ندارد . به عکس در پنجاه قدمی ، مردم جلو ویترین مغازه ای جمع شده اند و سوختن خانه ای را روی صفحه تلویزیون تماشا می کنند . واقعیت در دو قدمی آنهاست اما ترجیح می دهند که آن را روی صفحه تلویزیون تماشا کنند . آخر این یکی که برای نشان دادن انتاب شده است حتماً دیدنی تر از خانه ای است که در نزدیکی شان می سوزد .
تمدن تصویری به اوج قدرت خود رسیده است

 

 

 

دیر یا زود جوان ها شروع خواهند کرد با جامعه همان معامله ای را بکنند که پیکاسو با واقعیت کرده است . یعنی آن را تکه تکه کنند ....

 

  

قرن ها بردگی است که بر آنها سنگینی می کند . البته صحبت از سیاه ها نیست . منظورم بردگی سفید است . دو قرن است که اینها اسیر افکاری هستند که به آنها تحمیل شده است .

 

 

 باید به اعتماد داشتن به مردم ادامه داد . زیرا چندان مهم نیست که فریبتان بدهند ، به شما خیانت کنند یا مسخره تان کنند . مهم ان است که هم چنان به آنها اعتماد کنید .

  

 

در سراسر طول تاریخ بشر ، هرگاه ماهیت اصلی مسئله از حماقت مایه می گرفته ، تیزهوشی هرگز قادر به درمان دردی نبوده است .

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  11:46 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مردی با کبوتر




رومن گاری
لیلی گلستان


کتاب در مورد پسری که توی سازمان ملل دست به اعتصاب می زنه . تفسیرهای مختلف روزانه از این عمل وی . مسخره بودن سیاست و صلح جهانی و ارمان سازمان بین الملل و فسیل شدن آرمانها و .....
نمی دونم به نظر من داستان خسته کننده ای بود شاید حرفهای زیادی داشت برای گفتن اما در غالب رمان کششی نداشت بهتر بود داستان کوتاهش می کرد یا مقاله

 

 قسمت زيبايي از كتاب

 

می خواهید بدانید چرا واکسی شده ام ؟ خیلی ساده است . خواستم کاری بکنم تا به مردم بفهمانم که بیش از آنکه صاحب افکار زیبا باشند ، صاحب پا هستند ! بسیاری از این آدمها در این آسمانخراش این را از یاد برده اند . اگر مثل من روزی صد تا کفش واکس بزنند ، شایدذ به یاد بیاورند که پای آدمی روی زمین است و نه در ابرها

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
پنج شنبه 16 تیر 1390  11:47 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها