هاینریش بل
هما احمدی
سازمان چاپ احمدی
کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه هاینریش بل است و به نظر من که کتاب قشنگی بود .
سر پناه امن : داستان مردی درگیر فقر بعد از جنگ . بد نبود
کنار رودخانه : پسری که کوپن غذای خانواده را گم کرده و قصد خودکشی دارد . خیلی قشنگ بود
مزه نان : مردی که از یک راهبه نان می خواهد . بد نبود
من کومنیست نیستم : مردی درگیر فقر بعد از جنگ و خانواده و فرزند سومش که در راه می باشد . خوب بود
مجموعه سکوت دکتر مورکه : مردی که سکوت سخنرانی ها و یا اشنایانش را ضبط می کند تا بعدا گوش کن . خیلی قشنگ بود
پاهای برادرم : برادر یک فوتبالست . بد نبود
یک داستان خوش بینانه : مردی که کاملا اتفاقی و باور نکردنی خوشبخت می شه . خیلی قشنگ بود
روی پل : مردی که به خاطر کارش با قطار از روی پل رد می شده و زنی را در حال نظافت همیشگی خانه می دیده . خوب بود
انجام کار داستانی پر تحرک : یک شرکت فعال . خوب بود
سرفه در کنسرت : مردی که به صدای سازها حساسیت دارد . خوب بود
مثل داستان های بد آموز : روابط پشت پرده برای بردن مناقصه . خوب بود
چنین شد که شامگاه و صبحگاه پدید آمد : روابط یک زن و شوهر . بد نبود .
جالبه بدونید هاینریش بل زمانی در یک کتابفروشی و زمانی در یک نجاری کار می کرده و حتی برای مدتی مسئول سرشماری آپارتمانها و ساختمانها در اداره آمار بوده . او در سال ۱۹۶۵ به حزب دموکرات مسیحی پیوست و خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد.
قسمت زیبایی از کتاب
شاید گاه از خود پرسیده باشید که این مردم در سالن های انتظار ایستگاه راه اهن منتظر چه هستند ! حتما تصور می کنید تمامی آنان در انتظار ورود یا حرکت قطاری می باشند ! ایکاش می دانستید که انسان ممکن است در چه نوع انتظارهایی به سر برد . آدمی در انتظار همه چیز می تواند باشد همه انچه مابین هیچ است و عالم لاهوت ! آری مردمی هستند که در انتظار هیچ به سر می برند .