0

معرفی ونقد کتاب از وبلاگ بست بوک

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مرگ خوش

 

مرگ خوش

 

آلبر كامو

احسان لامع

 

 انتشارات نگاه

  اين رمان 17 سال بعد از مرگ كامو به چاپ رسيده است ، در حاليكه در 25 سالگي كتاب را نوشته بوده . در مورد شخصي به نام پاتریس مورسو است كه يك جورايي با يك توافق غير مستقيم زاگرو فلج را به قتل رسانده و پول هاي فراوان او را براي خود بر مي دارد . مورسو با اين پول به سفر و به عبارتي به جست و جوي خوش بختي مي رود . گاهي به كشورهاي مختلف سفر مي كند ، گاه با دوستانش در الجزيره جمعي زندگي مي كند ، ازدواج مي كند ، تنها در يك روستا ساكن مي شود و .....

كلا ديدگاه هاي خاصي داره نسبت به معني زندگي به خوشبختي به ....

گفته مي شه يك جورايي پيش زمينه رمان بيگانه است اما پوچ گرا نيست ...... كلا كه شما را ياد بيگانه مي اندازه انساني با ديدگاه خيلي خاص متفاوت با بقيه در جست و جوي خوشبختي و تاكيد به اين نكته كه خوشبختي حتما قالب و تعريف متداول را نمي خواد اصلا شايد بتونيد با بيكاري خوشبخت باشيد مهم اينكه به دنبالش بريد

 احتمالا كامو كتاب را دوست نداشته كه نذاشته چاپ شه اما به نظر من كتاب بدي نبود البته خيلي مشكلات داشت ها مثلا با وجود بار فلسفي كه موضوع كتاب يدك مي كشه هيچ وقت هيچ توضيحي راجع به تفكرات و زاويه ديد مورسو بيان نمي شه و شما از روي اتفاقات حدس مي زنيد يعني اونقدر عميق نيست اما خوب آنچنان هم كه مي گن بد نيست به نظر من ارزش خوندن را داشت . تازه این همه کتاب گیج کننده هست این گیج کنندگی خاصی نداشت که اینقدر همه می گن

 من كلا چون با ادمهايي كه دنبال خوشبختي خودشون هستن و معتقدند مهم نيست با بقيه چي كار كنند چون هيچ غم يا عشق ابدي وجود نداره مشكل دارم نمي تونم كتابي كه شخصيت اصليش چنين ادمي هست را دوست داشته باشم مشكلم با اين كتاب هم همينه در نتیجه از کتاب خیلی بدم می یاد چون عقایدش را اصلا قبول ندارم

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

 پول روي همه حرومزادگي ها رو مي پوشونه

 

 صندلي هاي درب و داغان ، كمدي با آيينه اي رنگ و رو رفته و ميز آرايش گوشه شكسته ، برايش وجود خارجي نداشتند :عادت همه چيز را كدر كرده بود .

 

 تو سن و سال ما ، آدم ها عاشق هم نمي شن ، بلكه به هم لذت مي دن ، فقط همين .

 

  دوست ندارم جدي صحبت كنم . چون در اين صورت فقط يك چيز مي مونه كه درباره ي اون حرف بزنم توجيهي كه مي توني براي زندگي داشته باشي .

 

 گفت : كسي كه تو رو دوست داشته باشه دچار رنج زياد مي شه ...... و به خاطر حركت ناگهاني مورسو دچار شگفتي شد و حرفش را بريد .

پاتريس كه سرش را زير سايه برده بود داد زد : احساسات ديگران روي من تاثيري نداره .

زاگرو گفت : اين واقعيته . من هم واقعيت را گفتم روزي تنها مي موني ، همين .

 

 شوق به خوشبختي با ارزش ترين چيزيه كه تو قلب آدم نهفته س.

 

 داشتن پول يعني تصاحب زمان . اين نظر اصلي منه . زمان را مي شه خريد . پول دار بودن يا شدن داشتن زمان براي خوشبختيه ، اگه عرضه شو داشته باشي .

 

 همه بدبختي و بي رحمي تمدن را مي شه با يه اصل بديهي احمقانه سنجيد : ملل خوشبخت تاريخي ندارن .

 

 منتظر مردي نباش كه باهات كنار بياد . اين اشتباهيه كه خيلي از زن ها دچارش مي شن . تو خودت خوشبختي را پيدا كن . 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:38 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پشت و رو

 

پشت و رو

 

 آلبر کامو

عباس باقری

  

انتشارات فرزان روز

  کتاب مجموعه ای از 5 داستان کوتاه است . در حقیقت این کتاب اولین کتاب کامو است که در سن 22 سالگی آن را نوشته است . داستان های کتاب عبارتند از ریشخند - بین آری و نه - دل مردگی - عشق زیستن و پشت و رو .

یک جورایی انگار در مجموع این پیغام را داشت که زندگی پر از بدی و خوبیست سعی کنید با خوبیهاش خوشبخت باشید .  داستان بین آری و نه هم که یک جورایی اشاره به زندگی خودش بود . من زیاد از کتاب خوشم نیومد . بیشتر شبیه مقاله بود تا داستان . مقاله ای که برای جذابیت وارد فضای داستانیش کرده باشیم . خود کامو با تجدید چاپ این کتاب خیلی مخالف بوده .

یک چیز جالب در مورد کامو  . کامو در یک سانحه اتوموبیل کشته می شه . در جیب لباس او یک بلیط قطار باطل نشده به مقصد پاریس پیدا می کنند ..... دلیل اینکه کامو با قطار به پاریس نرفته بوده این بوده که میشل گالیمار ناشر پاریسی را می بینه و  به اصرار ناشر تصمیم می گیره با ماشین اون راهی سفر بشه ..... دست تقدیر

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 در فقر تنهایی هست ، اما نوعی تنهایی که به هر چیز بهای واقعی آن را می دهد .

 

 باشد که درباره ما چون محکوم به مرگی نگویند : دین خود را به جامعه ادا می کند بلکه بگویند : گردنش را می زنند . ظاهرا مهم نیست اما فرق کوچکی دارد . وانگهی بعضی ها ترجیح می دهند که به سرنوشت خود رو در رو نگاه کنند .

  

عقیده داشت که سربار دیگران بودن از مردن بهتر است . البته این تنها یک چیز را ثابت می کرد و آن این بود که او هرگز واقعا سربار کسی نبوده است .

  

او زجر کشیده بود اما حرفش را نمی زد . بهتر است آدم خوشبخت به نظر آید .

 

 خوشبختی همین است ، احساس ترحمی که برای بدبختی داریم .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:39 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عیش

 

عیش

 

  

آلبر کامو

محمدتقی غیاثی

  

انتشارات پیام

  کتاب شامل 4 متن از کامو با نام های عیش در تیپازار- باد در جمیلا- تابستان در الجزیره و کویر می باشد . من کتاب را چون جزء داستان های کوتاه دسته بندی شده بود انتخاب کردم و کلا قصدم این بوده که فقط روی زمینه ادبیات تمرکز کنم و وقتی دیدم با مجموعه ای متن و مقاله رو به رو هستم اولش جا خوردم و زیاد به مذاقم خوش نیومد  اما چون کتاب کوتاهی بود ادامه اش دادم و الان خیلی خوشحالم از خوندنش . خیلی شفاف اعتقادات کامو را نشون داده . کامو می گه من به جنبه قدسی زندگی اعتقاد دارم اما به زندگی جاوید و زنده شدن بعد از مرگ نه . باید از الانتون لذت ببرید . کتاب را که بخونید پر از شور و عشق به زندگی و طبیعته انگار می خواد با همه وجود زیبایی های زندگی هر چند زیاد نیستند را به درون بکشه . اگه اهل مقاله و متن خوانی هستید و یا علاقه مند به اشنایی بیشتر با اثار کامو این کتاب می تونه کمکتون کنه . کتاب بدی نیست در کل . من بعضی از قسمت هاش را واقعا تحسین می کردم

اخر کتاب دو مصاحبه اخر کامو هم هست که مصاحبه اولی خیلی جالبه . از کامو پرسیده شده بود "آثار منتشر شده خود را به چه چشمی می نگرید ؟ " و اون جواب داده " من آثار خود را دوباره نمی خوانم . همه در نظر من مرده اند . می خواهم کار دیگری انجام دهم . "

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 خود را به نفهمی نمی زنم ولی در چشم من سعادت فرشتگان بی معناست .

 

 امید معادل تسلیم است . در حالی که زیستن تسلیم نشدن است .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:40 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مسخ

 



فرانتس کافکا

صادق هدایت



گرگور سامسار فروشنده دوره گردیست که زحمت مخارج انواده به عهده اوست و بسیار به فکر افراد خانوده است اما یک شبه تبدیل به یک شحره غول آسا می شود . اما تمام احساسات و خاطرات یک انسان درون این حشره وجود دارد .

ژدر و مادر از او می ترسند . خواهر به او شفقت می کند و او از این خفت رنج می برد..... اما کم کم خانوداه درگیر شرایط جدید خودشون می شن و گرگور را از یاد می برن

به نظر من کتاب فوق العاده ای بود
چیزی که خیلی روی من تاثیر می گذاشت توی این کتاب این بود که با همه بی اعتنایی خانواده به گرگور و از یاد بردن همه تلاشهاش برای اونها ، بازم هم گرگور هنوز به فکرشون بود هنوز دوستشون داشت
لحظاتی که اون قدر بی قرار بود تا مادرش را ببینه و بعد مادرش چه عکس العملی نشون می داد ....

اخر کتاب هم خیلی غم انگیز بود اینکه بلافاصله بعد از مرگش بدون هیچ ناراحتی با چه اشتیاق وافری خانواده به زندگی می پرداخت

نکته ای که برام جالب بود این بود که هیچ وقت گره گوار نمی پرسید چرا به این صورت در اومده
و دنبالش که گشتم متوجه شدم این چراهای بدون پاسخ یکی از عناصر اصلی داستان های کافکاست
افراد داستان های او هیچ وقت به دنبال چرای اصلی نیستند

در مورد سیب من جایی خوندم که یهودیها عقیده دارند ادم وقتی سیب را خورد چون دارای عقل شد از بهشت رانده شد و چون گره گوار یهودی است در واقع پدر با پرتاب کردن سیب به سوی اون می خواهد بگه که به خودت بیا عقلت را به کار بینداز
تفسیر جالبیه اما به نظر من زیاد جالب نیست حتی تو کوچکترین قسمتها هم دنبال نماد باشیم



کتاب قشنگ و غم انگیزی بود

واقعا جامعه امروزی اخلاق توش مرده حتی اونهاش که خیلی ادعا دارن و فکر می کن گرگورهای جامعه هستن یک جا  وارد زندگی خودشون می شن و تو رو یادشون می ره

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:40 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

محاکمه




فرانتس کافکا
حسینقلی جواهرچی

 

آقای کا کارمند عالی رتبه و منظم بانک یک روز که از خواب بیدار می شود متوجه می گردد که متهم می باشد . بدون اینکه از دلیل ان سر دربیاورد و یا اتهام خود را قبول داشته باشد .

در تمام کتاب شاهد محاکمه او و ژیگیری این قضیه هستیم . خود اقای ک از کسانی هست که اوضاع را ژیچیده تر می کند . نسبت به بقیه بی اعتنا و بیدبین است .و اوضاع خود رد ژیچ و خم دادگاه و ادارات را وخیم تر می کند . دادگاه و اداره هاشون هم خیلی مالیخولیایی و رتسناک هستند . کسی بی جرم ازشون بیرون نمی یاد


خیلی کتاب عجیبی بود . هنوز احساس گیجی و اضطراب می کنم . تمام مدت توی یک فضای پوچ و تهی و سیاه گرفتار هستید . همیشه منتظر و همیشه مضطرب .
اقای کا... دستگیر شده معلوم نیست به چه جرمی و بعد از مدتی اصلا مساله چرا از بین می ره و اقای کا.... انسان اعصاب خردکنی هم هست توی اون فضای تیره و بی هدف با کارای نابهنجارش اوضاع را پیچیده تر می کنه . تصویر سیاهی را از دنیا ارائه می کنه یک دنیا پوچ . اما خیلی داستان سنگین و سمبلیکی بود من خیلی جاهاشو متوجه نمی شدم هدفش چی بوده دقیقا....
خیلی کتاب قشنگی بود

یک چیز جالبی در مورد کافکا
مجاری در کتاب رئاليسم خود پس ار تعريف و تمجيد فراوان از رئاليسم گورکی انتقاد شديدی به کافکا می کند که آثار اين نويسنده بازتاب شرائط جامعه و رئاليستی نیستند. پس از دستگيری لوکاچ در سال ۱۹۵۶ در مجارستان و زندانی شدن او فيلسوف آلمانی آدورنو در کتاب “تئوری های زيبا” خود اشاره ميکند که :
“سرانجام لوکاچ در زندان می بايست متوجه شده باشد که کافکا يک نويسنده رئاليست است”

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:41 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مجموعه داستان های کافکا

 

مجموعه داستان ها



فرانتس کافکا
امیر جلال الدین اعلم



این کتاب همه داستان ها و دستنوشته های کافکا به جز 3 رمان او را شامل می شود .
کلا خیلی اضطراب اور و مشوش کننده است داستانهاش . بعد از خوندنشون ادم هنوز ذهنش درگیر و مشوش هست .
راستش من از خیلی از داستانهاش سر در نمی اوردم و بعضی هاش هم که نصفه بود ....... ظاهرا اکثر کارهای کافکا نیمه کاره بوده و وصیت کرده بوده بعد از مرگش نابود بشوند که دوستش به این وصیت عمل نمی کنه .
اما بعضی از داستان ها هم خیلی قشنگ بود . من خودم از داستان های کیفرگاه ، گزارشی به فرهنگستان ، گراکوس شکارگر و هنرمند گرسنگی خیلی خوشم اومد . نوشته کوتاهش راجع به افسانه پرومتئوس هم جالب بود . اما کاملا ادم را اشفته می کنه داستان هاش نمی دونم چرا . یعنی من موقع خوندن کتاب خیلی غمگین و مضطرب بودم . و لی واقعا محیطی که می ساخت هم درداور بود هم لذت بخش . اصلا بی خیال نمی تونم بگویم چه حسی داشتم

ظاهرا پدر خیلی مستبد و رعب انگیزی داشته و همین محیط خفقان و وحشت باعث شده بعد هم سبک داستان هاش اینقدر سیاه و تنها و دلهره اور باشند . البته ظاهرا 3 بار هم قصد ازدواج می کنه که هر 3 مورد ناموفق بودند و خوب لابد این هم توی روحیه اش تاثیر داشته .

 

 

قسمت زیبایی از کتاب

 

هیچ پلی همین که زده شد ، بدون فرو ریختن نمی تواند از پل بودن دست بکشد .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:41 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

قصر

قصر

 

 فرانتس کافکا

امیر جلال الدین اعلم

 

 انتشارات نیلوفر

  آقای ک هنگام شب وارد روستایی می شود و از آنجا به مهمان خانه ای می رود تا شب را استراحت کند اما به او چنین اجازه ای نمی دهند و می گویند در مجاور این دهکده قصر بسیار بزرگی قرار دارد که همه کارها را هدایت می کند و آقای ک برای ماندن در دهکده به اجازه قصر نیاز دارد . او عنوان می کند که مساح است و به درخواست خود قصر روانه این ده شده است . در تماسی تلفنی ، قصر ادعای اقای ک را قبول می کند و او شب را در مهمان خانه می گذراند .

از فردا صبح آقای ک قصد دارد تا جوری به قصر برود و با شرح وظایفش آشنا شود . در ابتدا همه به او می خندند و می گویند دست یابی به قصر غیر ممکن است اما ک پشتکار زیادی دارد . او تلاش می کند و تلاش می کند و در این راه با افراد زیادی صحبت می کند و شایعات و افسانه های زیادی در مورد قصر می شنود و در این بین واقعا نمی تواند نه به قصر دست یابد نه به کارکنان عالی رتبه آن ........

قصری با دموکراسی و قوانین و پرونده های زیاد ... مسیرهایی که هر آن شما در آن گم شده یا فراموش می شوید و به هیچ چیز نمی توان اعتماد کرد .....

 فوق العاده بود محشر بود هر چند متاسفانه داستان تمام نمی شه و دست نوشته کافکا فقط تا قسمتی از داستان پیش می ره اما جدا محشر بود اصلا آدم می مونه چه ذهنی می تونه چنین قصه عجیب ، دلهره آور ، گیج کننده و در عین حال حقیقی و زیبایی را خلق کنه من واقعا عاشق این رمان شدم ، محشر بود ، یک فضای گنگ و تیره .. جایی که هر چی می رین به هیچ جا نمی رسین ، هر چند نرسیدن مسخره است و رسیدن بدیهی به نظر می یاد ، اما نمی شه و هر حرکتی باز شما را سرجای خودتون بر می گردونه و هیچ تلاشی نتیجه نداره ... راه های گنگ و پر پیچ و خمی که همه اعتماد و یقین آدم را متزلزل می کنند .

 در مورد این که قصر استعاره از چه چیزی هست تفاسیر زیادی وجود داره ، عده ای اون را استعاره از دیوان سالاری و برخی محکمه الهی می دانند . برخی معتقدند پدید اومدن این داستان در نتیجه ارتباط ناموفق کافکا با پدرش و برخی معتقدند در رابطه با ارتباط ناموفقش با نامزدش میلنا می باشد ..... در هر صورت با یک نگاه کلی قصر هر نوع سمبل قدرت و کل رابطه هر نوع سرخوردگی و نرسیدن را نشون می ده

 جالبه بدونید که می گن کافکا بدون دیدن دوران هیتلر و استالین در حقیقت فضای زندگی در دوره آنها را به تصویر کشیده . همچنین کافکا دکترای حقوق داشته و در شرکت بیمه سوانح کارگری کار می کرده .  

 قسمت های زیبایی از کتاب

 ک نیمه پرسنده گفت :" با آن دستهای ظریف" . خودش نمی دانست که این را تنها برای خوشامدش گفت یا مقهور چیزی در وجود او شد . دستهایش مسلما کوچک و ظریف بود ولی همچنین می شد آنها را ضعیف و بی خصلت خواند .

 

 مخالفتی که آدم تو دنیا به آن بر می خورد بزرگ است و هر چه آدم جویای هدفی برتر باشد ، این مخالفت بزرگتر می شود .

  

البته که من بی خبرم ، این حقیقتی استوار است و حقیقتی غم انگیز برای من است ، اما دست کم مزیت بی خبری را که جرعت بیشتر است به من می دهد .

 

 من رویای قبری را می بینم عمیق و باریک ، جایی که می توانیم چنان یکدیگر را در آغوش بگیریم که انگار با گیره به هم وصلمان کرده اند .

 

 مردم همیشه آماده اند تا دفعه بعد دوباره گول بخورند .

  

توضیح نباید یک باره بیاید ، و نباید با بدترین نکته شروع شود .

 

 تو نمی دانی که وفاداری چیست . این که روابطت با این دخترها چیست مهم ترین نکته نیست . اینکه اصلا به آن خانه می روی و با بوی آشپزخانه شان به رختت بر می گردی ، خودش تحقیری تحمل نکردنی در حق من است .

 

 آیا ملامت کننده من نباید باشم ؟ اما ملامت نمی کنم ، هیچ وقت ملامت نکرده ام .

  

چه قدر به هم نشینی با تو احتیاج دارم . چه قدر بدون آن از وقتی که شناختمت احساس گم گشتگی کرده ام ! باور کن پهلوی من بودنت تنها رویایی است که داشته ام ، همین و هیچ چیز دیگر .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:42 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عقاید یک دلقک

 عقاید یک دلقک

 

 نوشته هاینریش بل
ترجمه محمد اسماعیل زاده


کتاب فوق العاده قشنگ و با معنایی بود . حتماً توصیه می کنم بخونیدش حرف نداره .یکی از بهترین و مطمئنا عاشقانه ترین کتاب هایی بود که تو زندگیم خوندم.
کتاب در ارتباط با پسری به اسم شنیر از یک خانواده پولدار آلمانی است که به شغل دلقکی روی می آورد و با دختری مذهبی به اسم ماری که عاشق او بوده زندگی می کرده است . اما بعد از مدتی ماری به علت سخنان دوستان کاتولیکش و کشش مذهبی و احساس گناه از او جدا شده و با یک مرد کاتولیک ازدواج می کند . این موضوع تمام زندگی هنری شنیر را نابود می کند و بسیار فقیر می شود . سعی می کند به آشنایانش تلفن بزند و به این ترتیب خاطرات گذشته را مرور می کند .

کتاب فوق العاده روان و زیبا نوشته شده پایان تلخ اما زیبایی داره
شنیر وقتی به ماری فکر می کنه همیشه با خودش می گه مثلا ما راجع به اون کتاب با هم حرف زدیم آیا ماری می تونه بدون احساس گناه و خیانت و بدون اینکه به من فکر کنه راجع به اون کتاب با همسرش حرف بزنه ؟ این قسمتها خیلی غمگین بود و با اینکه داستان بود تمام مدت با خودم فکر می کردم می تونه این کار را بکنه ؟

البته الان می دونم که می شه چرا نشه ....... دلقک بار اولش بود عاشق می شد بار اول همه چیز حقیقیه ...... اما دفعه های بعد هم ماری هم دلقک هم همه می تونن ادا در بیارن .....اما خوب کاشک یا دو نفر ادا در بیارن یا هر دو دفعه اولشون باشه چون بعد اگه راس راستی همه چی برات جدی باشه و ببینی طرفت حالا که رفته داره چی فکر می کنه دلت می خواد .....

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 آیا جداً ماری می خواست که تسوپفنر را در مراسم رسمی و جشن ها همراهی کند و با دستانش لک لباس رسمی تسوپفنر را بشوید ؟ مطمئنا این مسئله ای است که به نظر و عقیده هر آدمی مربوط می شود ، ماری اما این کار شایسته تو نیست . بهتر است که به یک دلقک بی اعتقاد اعتماد کنی که تو را صبح های زود از خواب بیدار می کرد تا به موقع به مراسم دعا در کلیسا برسی .

 

 با بی صبری و حالتی شدیداً عصبی پشت میله های جایگاه اعتراف کلیسا برای کشیش درباره عشق ، ازدواج ، مسئولیت و دوست داشتن صحبت می کند . سر انجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وی ندارد می پرسد : " دخترم شما چه کمبودی دارید ، چه مسئله ای شما را آزار می دهد ؟ "اما تو توانایی پاسخ دادن به این سوال را نداری . نه تنها از گفتن بلکه حتی از فکر کردن به آنچه من می دانم ناتوان هستی . کمبود تو یک دلقک است .

 

 هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

  

 صدای حاضرین باغ گاه خیلی بلند می شد ، طوری که آسمان را می شکافت و از فراز حصار باغ می گذشت و به خانه همسایه ها می رسید ، فریاد هایی که هرگز دلیل درستی نداشتند و صرفاً به خاطر مسائل پوچ و بیهوده بودند : به طور مثال وقتی یک نعلبکی می شکست ، توپی شاخه گل ها را خم می کرد ، دست کودکی سنگریزه به سوی اتومبیل جلا داده شده پرتاب می کرد و یا وقتی فواره های آب لباسی تازه شسته و اتو شده را خیس می کردند اما فریادهایی که به خاطر کلاه برداری ، زنا و سقط جنین باشند مجاز نبود به گوش در و همسایه ها برسد و اگر موردی هم پیش می آمد ، یک نفر ملامت کنان می گفت :
" آخ گوشهایت خیلی حساس شده اند ، باید فکری به حالشان بکنی "
نه ماری تو نباید گوشهایت را از شنیدن این فریادها محروم کنی

 

 هر روز صبح در هر ایستگاه بزرگ راه آهن هزاران نفر داخل شهر می شوند تا به سر کارهای خود بروند و یا در همین حال هزاران نفر دیگر از شهر خارج می شوند تا به سر کارشان برسند . راستی چرا این دو گروه از مردم محل های کارشان را با یکدگیر عوض نمی کنند ؟ صف های طویل اتومبیل ها و راه بندان های ناشی از آن در ساعت های پر رفت و آمد از روز خود معضلی بزرگ است . اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونتشان را با یکدیگر عوض کنند می توان از تمام مسائلی چون آلودگی هوا ، درگیری روانی و فعالیت های پلیس های راهنمایی بر سر چهار راه ها اجتناب کرد : آنگاه خیابان ها آن قدر خلوت و ساکت خواهند شد که می توان بر سر تقاطع ها نشست و منچ بازی کرد .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:43 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

سیمای زنی در میان جمع

 سیمای زنی در میان جمع



هاینریش بول
مرتضی کلانتریان


کتاب در مورد وضعیت زندگی مردم آلمان و اسرای جنگی در حین جنگ جهانی دوم و بعد از آن است و شخصیت اصلی کتاب هم زنی آلمانی به نام لنی است .
بی نهایت بی نهایت زیبا و شفاف و به صورت کامل همه اوضاع جنگ ، احساسات مختلف مردم و به خصوص گروه های مختلف را به تصویر کشیده . و واقعا موضوع جالب علاوه بر دقیق و زنده بودن توصیفات توجه به قشرهای مختلف جامعه است . تا به حال تصویر زنده تری از این در مورد جنگ نخونده بودم و واقعا همه وجودم از حس تنفر پر شد . خیلی قشنگ و دقیق هست . اما حالا اون چند فصل آخر را هم نداشت نداشت به نظر من

گفته شده " سیمای زنی در میان جمع» برجسته ترین اثر بُل است و آکادمی سوئد زمانی که در سال ۱۹۷۲ (میلادی) جایزه نوبل ادبیات را به او تقدیم کرد، این رمان را جامع آثار او معرفی کرد " اما به نظر من عقاید یک دلقک چون موضوعش عشقولانه بود بهتر بود

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 حق شناسی و عدالت در این دنیای کثافت وجود ندارد و متاسفانه چیز دیگری هم نداریم که جای این دنیا بگذاریم .

 

 من نسبت به قهوه ای که تو می خوری ، کره ای که تو روی نانت می مالی حسادت می ورزم . من نسبت به مسواکی که تو به دندانهایت می زنی ، تخت خوابی که تو در آن می خوابی حسادت می ورزم .

 

دارای یک صفت لعنتی بودم که مدت ها طول کشید تا از شرش خلاص شوم : وفاداری . واقعیت این است که دارا بودن این صفت یک نفرین ابدیست ، صفتی که اصلا در خور ستایش نیست بلکه مستوجب ترحم است ......

 

 او بعد از مثل یک راهب زندگی کرد ، مثل یک راهب ، و خداوند خیلی خوب می داند که او راهب نبود !


( اینا برای بیان وفاداری یک مرد به زنش گفته )

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:44 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

قطار به موقع رسید




هاینریش بل
کیکاووس جهانداری


این کتاب اولین رمان کوتاه بل هست و از نخستین اعتراض های او به جنگ .
آندره آس سربازیست که راهی جبهه می باشد و هنگام سوار شدن در قطار احساس می کند که به زودی خواهد مرد . در طول راه به روز مردن خود که آن را یک شنبه هفته بعد احساس کرده فکر می کند .
کتاب نشان دهنده اشتیاق به زندگی ، احساس نزدیکی و دوستی به خاطر دردهای مشترکی ، تنهایی عظیم انسان ها و هراس ها و ..... هست
راستش اوایل کتاب رو اونقدر دوست نداشتم اما از جایی که با اولینا آشنا می شد قشنگ بود . به نظرم به خوبی دو کتاب دیگه ای که از بل خوندم ( عقاید یک دلقک و حتی یک کلمه هم نگفت ) نبود اما خوب قشنگی خودشو داشت . بد نبود

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 کسی را که دوست داری باید بیش از همه عذاب دهی .

  

آخ هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ، هی منتظر باش ..... منتظر باش ...... منتظر باش.

 

به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ........

 

  نمی خواهم بمیرم ، نمی خواهم بمیرم ، ولی این وحشتناک است که خواهم مرد ........ به زودی .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  6:44 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

و حتی یک کلمه هم نگفت



هاینریش بل
حسین افشار


این داستان بعد از جنگ به صورت پاورقی در یک روزنامه چاپ می شده و بعد از اون به صورت کتاب در می یاد و با استقبال خوبی هم مواجه می شه .
کتاب زندگی پس از جنگ در اروپا را تصویر می کند . زن و شوهر جوانی که عاشق هم هستند و بسیار فقیر . مرد که نمی تواند فضای خفاقان آور فقر را در خانه تحمل کند همسر و فرزندان خود را ترک می کند و تنها گاهی همسر خود را در خارج از خانه ملاقات می کند . کتاب در حقیقت شرح یکی از همین ملاقت ها و از زبان زن و مرد به صورت توام می باشد . 
این کتاب عالی بود واقعا شاهکار بود به نظرم خیلی خوشم اومد . فوق العاده بود .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 او را به دقت نگاه کردم ، کسی را که بیش از هر انسان دیگری در دنیا به او وابسته هستم : نه فقط به این دلیل که ده سال طولانی بدون انقطاع با او خوابیده ام ، غذا خورده ام و حرف زده ام ، بل به دلایل دیگری که بیشتر از خوابیدن آدمها با یکدیگر اهمیت دارد : لحظاتی بوده است که با هم دعوا کرده ایم .

 

 من آزارت می دهم ؟ آخ که تو مرا نمی فهمی ، حتی در خواب هم نمی خواهم آزارت بدهم .

 

 برایم تنها چیز پرمعنی دوست داشتن توست .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

نان سال های جوانی

 

نان سال های جوانی

 

  هاینریش بل

محمد اسماعیل زاده

 

 انتشارات چشمه

  کتاب در مورد پسری فقیر است که روزی به شهر بزرگی آمده تا حرفه ای یاد بگیرد او همیشه فقیر و گرسنه بوده و سال ها بعد وقتی تعمیرکار ماهری می شود هنوز مهم ترین دغدغه ذهنیش نان است . قرار است او با دختر رئیسش ازدواج کند تا اینکه یک روز به ایستگاه قطار می رود تا دختر تازه واردی به نام هدویگ را راهنمایی کند و ......... او متوجه می شود در زندگیش چیزهای بسیار مهم تری از نان نیز وجود دارند

  سبک نوشتنش عالیه یعنی هنر نویسندگیش همون هنر نویسندگی هست که توی عقاید یک دلقک هم دیده بودیم اما من از کتابش متنفر شدم واقعا بدم اومد چون موضوعش حالم را بهم می زد و اونقدر قسمت مورد نقدش مخالف عقاید من بود که به هیچ کدوم از نقاط قوتش نمی تونم توجه کنم هر چند خیلی چیزهای دیگه رو هم می خواد بگه . هاینریش بل کسی بود برای من که بزرگ ترین و زیباترین مفهوم عشق را توی وجود یک دلقک نشون داده بود اما اینجا تنها چیزی که می دیدم خودخواهی بود و عشق های ظاهری ..... قهرمان داستان ما چند سال با دختری دوست بود هیچ نشونه ای از چگونگی دوستی چند ساله انها در کتاب نیست اما می دونیم اظهار علاقه قهرمان داستان تا حدی بوده که قرار ازدواج گذاشته و بعد یک دفعه در یک دقیقه فقط با دیدن صورت یک دختر توی ایستگاه قطار همه چی زیر و رو می شه و یادش می افته چه کار اشتباهی کرده ... شاید اگه نویسنده کس دیگه ای بود این قدر خصمانه به کتاب نگاه نمی کردم اما نمی تونم از کسی عاشقانه ترین قصه دنیا رو نوشته قبول کنم که بذاره یک مرد فقط با یک نگاه تمام تعهداتش را زیر پا بگذاره و عشقش را فقط با یک نگاه پیدا کنه نه چیز دیگه . به نظر من تو زندگی مهم ترین چیز وجدان و حس مسئولیته حتی خیلی برتر از عشق و بدترین و تنفرامیزترین جای داستان قسمتی بود که پسر فکر می کرد در حق لورا نامردی می کنم اما نمی کشمش که باهاش کنار می یاد فراموش می کنه .... این که این قدر بی مسولیت باشیم در قبال رفتارمون و فکر کنیم اونها هم مثل ما ظاهری بودن ........ در همین زمان با خودش بگه اولا مثل کسیه که اشتراک روزنامه ای را داره که مطالبش را هر روز می خونه اما اصلا به این توجه نمی کنه که یک اگهی داره که به دلایل غیر مترقبه ممکنه روزنامه به دستتون نرسه یعنی واقعا وقتی با کسی قرار ازدواج می ذارید همچین اگهی هم دنبالش هست ؟!!!!!!!!!!!! فکر کنم توی هر رابطه ای باید توی کلماتمون دقیق باشیم و خودمون را معتقد به کاری که بهش پایبند نیستیم نشون ندیم ..... یک چیز جالب این بود که از جمله معیارهای زیبایی دست های بزرگ یک خانم بود :دی

 آلمان چند سال پیش یک مجموعه ای از میراث این هنرمند را گردآوری کرد که جالبه بدونید در بین اونها 70هزار نامه هم بوده

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 بعدها اغلب راجع به این موضوع فکر می کردم که اگر دنبال هدویگ به راه آهن نمی رفتم ، چه می شد : وارد یک زندگی دیگر می شدم ، درست مثل اینکه آدم اشتباها وارد قطار دیگری شود .

 

 وقتی به عنوان کارآموزی شانزده ساله ، آن هم تنها به شهر آمدم ، مجبور بودم که قیمت همه چیزها را بدانم ، چون توان پرداخت آن ها را نداشتم . گرسنگی قیمت ها را به من یاد داد

 

  ترس در من از بین رفته بود ، چون می دانستم که هرگز از کنار او دور نمی شدم و لحظه ای ترکش نمی کردم ، نه امروز و نه هیچ روز دیگر در آینده ای که در پی خواهد بود و به مجموع آن زندگی می گویند .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

بیلیارد در ساعت نه و نیم

 

 هاینریش بل

 کیکاووس جهانداری

 

  انتشارات سروش

 

 در این کتاب سه نسل از خانواده فهمل مورد بررسی قرار می گیرند پدربزرگی که با ساختن کلیسایی به شهرت می رسد پسری که کلیسا را منفجر می کند و نوه ای که در حال بازسازی همان کلیساست . هر کدام از آنها انگیزه خاص خود را دارند ، انگیزه فردی در دوران قبل از جنگ ، در دوران جنگ و در دوران پس از جنگ ....نمادی از جنگ و مذهب در زندگی مردم

قهرمان داستان ما هر روز ساعت نه و نیم تا 11 در هتل بیلیارد بازی می کند هر چند هدف او بازی نیست هدف او دنبال کردن حرکت توپها و نظم و قانون و یک روند منظم و یاداوری اتفاقات گذشته است

در مورد سبکش هم خوبه ذکر بشه که تعداد زیادی راوی در حدود 14 تا وجود دارند که هر کدام هم به صورت اول شخص قصه را دنبال می کنند .

موضوعش به نظر من خیلی جدید و زیبا بود واقعا برهه های زمانی مختلف را با مبحث خلاقی کنار هم نشان می داد اما خیلی سخت خوان بود خیلی پیچیده و تو در تو ..... من خوشم نیومد اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم اصلا متوجه نمی شدم چرا اینقدر قضیه ها را سخت و پیچیده بیان کرده بود دلیلی واسش نمی دیدم و سبک سختش برای من زیبایی ادبی هم نداشت .... هاینریش بل نویسنده محبوبه منه نمی دونم چرا اصلا به دلم ننشست و در حقیقت اصلا بدم اومد از کتاب و به زور خوندمش .... البته الان دوران بدی هم هست این همه شورش تو خیابونا خوب حواس ادم پرته .... تمرکز نداره

 

از این کتاب در سال 1965 فیلمی به کارگردانی Jean-Marie Straub ساخته شده .

بل در سال 1971 ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت و  سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 

امروز برای اولین بار فهمل با او تندی کرد  بهتر بگوییم کار به خشونت کشید . حدود ساعت یازده و نیم بود که تلفن کرد و همان لحن صدایش خبر از چیزی ناخوشایند می داد . این ارتعاشات برای او نامانوس بود و درست به این دلیل که کلمات درست ادا می شد لحن صدا او را به وحشت انداخت . تمام ادب و اداب در این صدا تا حد فرمول تنزل یافته بود درست مثل اینکه فهمل به جای اب به او H2O تعارف کرده باشد .

 

 

خیلی دلم می خوست از آنها نفرت داشته باشم ولی از عهده ام بر نمی امد اقای دکتر . فقط و فقط ترس .

 

هنوز هم که هنوز است اظهار ادب مطمئن ترین طریق تحقیر است .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  10:03 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

زندگی در جنگ

 

هاینریش بل

مهری قدیمی نوران

 

نشر سرایی

 

در این کتاب بل ۴ سال از زندگی خود یعنی از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۷ را بازگو می کند . این دوران مربوط به زمان نوجوانی او یعنی ۱۵ تا ۱۹ سالگی است . دورانی که در زمان نازی ها و هیتلر سپری شده و هدف او در این کتاب نیز بیان یک روایت جزئی و خاطره وار نیست بلکه گذری طنز و کلی بر روی احساسات خود در آن دوران و شرایط کلی زمانه دارد .

جالب بود توی اون وضع خراب خانواده بل فقط به فکر خرید کتاب بوده و جالب بود که می گفت وقتی می گیم سخت بود زندگی می گن چرا قبل از جنگ مهاجرت نکردین خوب اصلا به عنوان راه حل به ذهنمون نرسید اصلا فکر نمی کردیم کار به اینجا بکشه .......

 

یک چیزای جالبی داره اما خیلی باب میلم نبود

 

حجم زیادی از نوشته های بل به دوران جنگ و اثرات ان اشاره داره و خوبه که ذکر بشه :بعد از جنگ جهاني دوم،ادبياتي پايه گذاري شد،كه آن را "ادبيات ويرانه ها" نام داده اند،و هاينريش بول از پديدآورندگان آن بود.بل در زمان جنگ جهانی اول به دنیا اومده و زمان جوانیش در دوران جنگ جهانی دوم سپری شده در کانون این جنگ بزرگ شده و مدتی هم اسیر جنگی بوده و شاید این همه توجه اون به این امر برگرفته از این حقایق باشه .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  10:04 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

میراث

 

میراث

 

 هاینریش بل

سیامک گلشیری

 

 انتشارات مروارید

 

 این داستان هم داستانی درباره جنگ است . راوی ما که در زمان جنگ سرباز بوده است اکنون در حال بازگویی راز قتل همرزمش در دوران جنگ است . هم رزمی که مخالف جنگ ، نازی ها و فرصت طلبی فرماندگان ان دوران بوده است . به همین سادگی : سربازی راهی جبهه جنگ می شود و ما از دید او شاهد صحنه هایی هستیم که در نهایت به قتل فرمانده اش در جبهه آلمان و روسیه می انجامد . فوق العاده ساده است موضوع اما سبک نوشتن و توصیفات به قدری جذاب هست که ادم را تسخیر می کنه و با خودش می بره . فوق العاده روان نوشته شده . واقعا هنر نویسندگی یعنی این چنین چیز ساده ای را چنین زیبا نوشتن .

میراث یاداور دزدی جیره های غذایی در جنگ ، کمبود خواب سربازان ، بی لیاقتی فرماندهان و ..... و مهم تر از همه میراث اصلی جنگ یعنی مرگ است .

 

 جالبه ذکر بشه که کانال آلمانی-فرانسوی آرته چند سال پیش فیلمی پخش کرد که در ان هاینریش بل را متهم به همکاری با سازمان سیا می کرد . آنها در این فیلم بیان کردند که هاینریش بل سرشناس‌ترین و فعالترین عضو یک موسسه فرهنگی در شهر کلن آلمان بوده است. این موسسه به طور غیر مستقیم توسط سازمان سیا حمایت مالی می‌شده و هدف اصلی این حمایت جذب و سازماندهی نخبگان روشنفکر غیر کمونیست اروپایی و دامن زدن به احساسات ضد کمونیستی در میان آنان بوده است.

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 خداحافظی سرباز در اصل خداحافظی برای همیشه است . این قطارهایی که سربازها را در سراسر اروپا به مرخصی می برند چه بار عظیم و جنون آمیزی از درد را جا به جا می کنند . اگر این راهروهای کثیف می توانستند زبان باز کنند ، اگر این شیشه های درد کشیده می توانستند فریاد بکشند و نیز این ایستگاه های قطار ، این ایستگاه های ترسناک ، اگر سرانجام همه اینها می توانستند از دردها و نا امیدی هایی که شاهدش بوده اند فریاد بکشند! آن وقت دیگر جنگی در کار نبود .

 

 

مردم زندگی را از سر می گیرند چون حافظه ضعیفی دارند .

 

 

 سکوت لرزان ادم مست فقط با اطمینان مهار شده آدمی قابل مقایسه است که روی طنابی در نوسان ، میان دو برج مرتفع در ابدیت ، راه می رود . اگر کسی فقط به پاهای او نگاه کند ، با خود می گوید چه آدم محتاطی ، چه قدر آهسته و با احتیاط راه می رود ! و در حقیقت کسی که ان بالا راه می رود ، کاملاً هم بی احتیاط است .

 

 

 اگه نمی تونین بفهمین که ما به دنیا نیومده یم که بی خیال باشیم ، پس دست کم اینو درک کنین که به دنیا نیومده یم که فراموش کنیم . کدوم بی خیالی و فراموشی ! ما به دنیا اومده ایم که به یاد بیاریم ، نه که فراموش کنیم . بلکه به یاد بیاریم . ما برای همین به دنیا اومده یم ........

 

 

 زندگی ما هر لحظه می تونه تغییر کنه . هیچ چیزی غیر قابل تغییر نیست .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
چهارشنبه 15 تیر 1390  10:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها