لاوینیا
جیوکوندا بلی
ملیحه محمدی
انتشارات چشمه
لاوینیا دختری جوان و ثروت مند است که از پدر و مادرش جدا شده از محیط آنها بریده و به عنوان یک معمار در یک شرکت بزرگ کار می کند . در آن شرکت با مردی به نام فیلیپه آشنا می شود که در یک سازمان مخفی بر علیه رژیم حاکم مبارزه می کند . در این میان در خانه لاوینیا درخت پرتقالی است که روح یک زن بومی قدیمی در آن جریان دارد و زندگی لاوینیا و خودش را مقایسه می کند .
خیلی قشنگ بود واقعا دوستش داشتم لذت بردم شدید باید بگم این موضوعات با محرو جنگ و مبارزه برام جذاب نیست خوشم نمی یاد اما اون قدر قشنگ نوشته شده بود اون قدر جذاب و با درون مایه های روان شناختی و اون قضیه سورئال درخت پرتقالش برام آن چنان جذاب بود که کل کتاب شدید شیفته ام کرد .
این کتاب نیکاراگوئه ای هم از اونهایی بود که مدت ها بود دلم می خواست بخونمش و خشوحالم از خوندنش .
قسمت های زیبایی از کتاب
انسان باید یاد بگیرد چگونه خودش هم صحبت خودش باشد .
ما همیشه می ترسیدیم که مبادا خورشید یک بار برای همیشه غروب کند . زیرا چه کسی می تواند با اطمینان بگوید که فردا دوباره خورشید خواهد درخشید ؟
عشق طبیعی ترین پدیده ی جهان است ! نمی فهمم چرا باید از آن بترسی .
رشد یعنی از مرزهای شخصی گذشتن و توانایی ها را آزمودن که انسان از وجود آن ها در خود بی خبر بوده است .
انسان هرگز به مرگ عادت نمی کند .
پرش درباره ی عشق همیشه زنانه است و چرا که نه ؟
ما همه مرد سالاریم . حتی شما زن ها هم کمی از مردسالاری با خود دارید . مهم این است که انسان بفهمد این خصلت خوبی نیست . میان حرف و عمل راه درازی است . من تلاشم را می کنم ...
راستی چه از عشق باقی می ماند اگر زن ها غم آن را نمی خوردند .
وقتی انسان عاشق است منطقی بودن چه قدر دشوار می شود .