جورج اورول
همایون حنیفه وند مقدم
انتشارات کوشش
گوردن کامستاک یک جوان سی ساله انگلیسی با ذوقی سرشار در زمینه ادبیات است . گوردن از خانوداه متوسط رو به پایینی است که همه ذوق و هوش او را می ستایند . گوردن از عادی زندگی کردن و درگیر شدن در مسائل مادی گریزان است و عقیده دارد پول مردم را به زیر سلطه خود درآورده است . او تصمیم می گیرد از داشتن یک شغل خوب صرف نظر کرده و به عنوان یک فروشنده کتاب مشغول به کار شود و در عین حال به فکر چاپ اشعار خود و شرکت در مهمانی های خصوصی روشنفکران نیز هست . گوردن زندگی فقیرانه ای دارد و در این میان رزماری دختری که قصد ازدواج با گوردن را دارد ، جولیا خواهری که بسیار یاری رسان برادر است و راولستون چپ گرای پولدار و دوست صمیمی گوردن تاثیر زیادی در سرنوشت او دارند .
من شدیدا از کتاب خوشم اومد خیلی موضوع جالب و در عین حال واقع بینانه ای داشت خیلی خوب بود و بسیار زیبا تموم شد . به نظر من که بسیار به اوضاع و احوال ایران هم می خورد ... دقیقا از نوع زندگی هایی که می شه راحت تو مملکت ما پیدا کرد ... پسرهای هنرمندی که خانواده و عرف را بی خیال می شوند و به دنبال ادبیات و هنر می رند ، وارد این مجامع می شوند ، روشنفکر می شوند و نهایتا به این نتیجه می رسند که پول حرف اول را می زنه و بعد توی سنهای 33 و 34 می زنن زیر همه چیز و رویاهای بلندشون را رها می کنند و سعی می کنند سریع با یک دختر آشنا بشوند و باهاش ازدواج کنند و یا یک دختر اونها را به سمت ازدواج هل می ده و دیگه خودشون هم مقاومتی نمی کنند و .... خیلی کتاب قشنگی بود
جالبه بدونید جرج اورول مدتی عضو پلیس برمه بوده اما وقتی فهمید مردم برمه از انگلیسی ها و تسلطشون بر برمه دل خوشی ندارند از این کار استعفا داد .
قسمت های زیبایی از کتاب
برای من ، تو و آن جوان فارغ التحصیل از کمبریج گمنامی یکسان است . گرچه درک این موضوع برای آن جوانان افاده ای مدتی به طول می کشد .
همه مردان چاق تا آنجایی که امکان دارد سعی می کنند واژه "چاق" را به کار نبرند . "قوی هیکل " واژه ای است که به کار می برند و حتی گاه خود را "تنومند" می خوانند . یک مرد چاق هیچ گاه به اندازه زمانی که خود را "تنومند" می نامد خوشحال نیست .
هنگامی که پولی نداشته باشی ، نمی توانی دوستی داشته یا اجتماعی باشی .
فرستادن کودک به مدرسه ای که همه شاگردانش ثروتمندتر از او باشند ، بزرگترین ضربه ای است که می توان بر وی وارد نمود .
او از رفتن به سر کار وحشت داشت . کدام پسری است که از این کار وحشت ندارد ؟
ایمان ، امید و پول . تنها یک قدیس می تواند دوتای اولی را بدون داشتن سومی به دست آورد .