ضیافت ( رساله در شرح عشق )
افلاطون
کاظم فیروزمند
انتشارات دادار
کتاب ضیافت یکی از مهم ترین رساله های افلاطون و در مورد عشق می باشد . محوریت داستان نیز بر سقراط متمرکز است . آگاتون ضیافتی ترتیب می دهد که سقراط نیز به این مجلس دعوت شده است . آنها تصمیم می گیرند بر خلاف رسم معول می گساری این بار مقدار کمی بنوشند و به صحبت در مورد عشق بپردازند . فدروس از عشق و خدای عشق می گوید از این که عشق باعث ایجاد شجاعت و فداکاری در فرد عاشق می گردد . از این که عشق کهن سال ترین خدایان است . پوزانیاس بین عشق والا و پست تمایز قائل می شود . که البته عشق والا همان عشق یک مرد به پسری جوان و زیباست !! اروکسیماخوس عشق را به فراتر از انسان بسط می دهد و طب و ورزش و .... همه را نوعی از عشق می داند . اریستوفان از مبدا پیداش عشق و دو نیمه شدن انسان ها در اول آفرینش سخن می گوید . می گوید عشق اشتیاقی برای بازیافتن سعادت مفقود است . سقراط با روش معمول پرسش و پاسخ خود وارد بحث می شود او می گوید عشق نه خیر است نه زیبا اما زشت و شر هم نیست . عشق پیوند جهان محسوس و جهان ابدی است . عشق میلی است برای رسیدن به کمال و جاودانه نمودن این کمال . نوع پست تر آن میل به زاد و ولد کودک و نوع والاتر آن میل به پخش علم و معرفت است .
باید توجه داشت که گفت و گو مربوط به عشق است اما به زندگی اجتماعی آتن و شخصیت سقراط نیز می پردازد که نکات جالبی را هم عنوان می کند . به خصوص عشقی که اکثرا در مورد ان گفت و گو می کنند و همه آن را بدیهی می دانند عشق هم جنس به هم جنس است و عشق زن و مرد به هم را بسیار پست می دانند . معتقدند بهترین نوع عشق در حقیقت عشق یک مرد به یک پسر بچه است . عجب ملتی بودندها .
کتاب قشنگیه و اونقدر پیچیده نیست به خصوص مقدمه اول کتاب برای بچه هایی که اهل فلسفه نیستند خیلی راهگشاست و جز به جز مسائل رساله را توضیح می ده . مرسی از دوست خوبم واسه معرفی این کتاب جالب.
قسمت های زیبایی از کتاب
هر کس بویی از عشق ببرد ، شاعر می شود .
عشق است که روح بیگانگی را از ما می گیرد و از روح دوستی و مهر سرشارمان می سازد . اوست که موجب آمیزش و حشر و نشر می شود . اوست که ناظر جشن ها و رقص ها و نذرهاست . اوست که خوشخویی می بخشد و ترشرویی را می زداید . موهبتش موهبت نیک خواهی است نه کین خواهی و بدخواهی . او را رامش و نرم خویی است ، مهر عظیم است . خردمندان را به تامل و خدایان را به شگفتی وا می دارد . آن که از او محروم است می طلبدش ، و ان که از نعمت درک او برخوردار است چون گنجی عزیزش می دارد .
منبع:http://bestbooks.blogfa.com