0

پدرخوانده ماندگار

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

پدرخوانده ماندگار

پدرخوانده ماندگار

پدرخوانده ماندگار    


نگاهی به زندگی و آرای افلاطون    



بی شک افلاطون یکی از بزرگ ترین فیلسوفان سراسر تاریخ اندیشه بشری است و برخی او را بزرگ ترین فیلسوف می دانند؛ تا جایی که آلفرد نورث وایتهد بر این باور است که تمام فلسفه غرب چیزی جز حاشیه نویسی بر نظریات افلاطون نیست. جرج سانتیانا نیز می گوید؛ «به هر گوشه یی از ذهنم که مراجعه می کنم، می بینم افلاطون آنجا بوده است.»
عده یی نام اصلی اش را آریستوکلس دانسته و گفته اند بعدها به خاطر پیکر تنومندش او را افلاطون نامیده اند. در سال ۴۲۷ یا ۴۲۸ ق.م در خانواده یی اشرافی و وابسته به الیگارشی حاکم آتن به دنیا آمد و وقتی سقراط مرد، ۳۱ سال داشت و ۸۱ سال عمر کرد. بعد از مرگ سقراط، افلاطون آتن را ترک کرد و با اقلیدس به مگارا پناهنده شد. (کاپلستون، ۱۳۷۵، صص ۱۵۷- ۱۵۵) بعد از بازگشت به آتن آکادمی۱ را بنیان گذاشت که مطالعات و فعالیت های آن تنها به فلسفه اختصاص نداشت و رشته های وسیعی از علوم مانند ریاضیات، اخترشناسی، علوم طبیعی و... در آن تدریس می شد.
آثار افلاطون؛ تقریباً همه آثار به جا مانده از افلاطون به شکل گفت وشنود و مکالمه (دیالکتیکی) است که در اکثر آنها سقراط یک طرف محاوره قرار دارد و مهم ترین شان (جمهوری و مهمانی) نه تنها آثار بزرگی در فلسفه بلکه شاهکارهایی در ادبیات محسوب می شوند. نوشته های او ارزش هنری و دراماتیک بسیاری دارند۲ و بسیاری معتقدند هیچ کس نثر یونانی را به این خوبی ننوشته است. (مگی، ۱۳۷۷، ص ۲۵) معمولاً آثار افلاطون را به سه دوره اولیه، میانی و پایانی تقسیم بندی می کنند. در آثار اولیه بیشتر تلاش دارد آرا و عقاید استادش سقراط را بیان کند. از مهم ترین رسائل این دوره می توان به دفاعیه، کریتون، اتوفرون، لاخس، خارمیدس، پروتاگوراس و گرگیاس اشاره کرد. در دوره میانی افلاطون به اندیشه های اختصاصی خود و دفاع از آنها می پردازد. مهمانی، فیدون، جمهوری و فدروس از مهم ترین آثار این دوره هستند. وقتی به دوره پایانی می رسیم ناگهان از کیفیت ادبی و دراماتیک مکالمات کاسته می شود و تا حدودی با رساله هایی به سبک تحلیلی و دانشگاهی مواجه می شویم. تئتتوس، پارمنیدس، سوفسطایی، مرد سیاسی، تیمائوس و کریتیاس به این دوره تعلق دارند.
معرفت شناسی و هستی شناسی؛ جدا ساختن معرفت شناسی افلاطون از هستی شناسی او بسیار دشوار است و در آثارش مطالب معرفت شناسی و هستی شناسی غالباً به هم آمیخته است و به موازات هم پیش می روند. افلاطون با توجه به نظریه هستی شناسانه «مثل» است که مرجع معرفت را «کلیات» می داند که جایگاه آنها عالم مثال است. به اعتقاد افلاطون معرفت باید دو ویژگی داشته باشد؛
۱) خطاناپذیر باشد،
۲) درباره هست ها (آنچه هست) باشد.
ادراک حسی به باور افلاطون هیچ کدام از این دو ویژگی را ندارد چرا که ادراک های حسی مدام در حال تغییر(شدن) هستند و همچنین بسیاری از این ادراکات خطاپذیر هستند (مثل شکسته شدن قاشق در آب). افلاطون در رساله تئتتوس همچنین دو استدلال در معرفت بودن ادراک حسی ارائه می کند؛ اگر معرفت ادراک حسی باشد، هیچ انسانی نمی تواند عاقل تر از انسان دیگر باشد زیرا هر کس بهترین داور ادراک حسی خود است. پس عمل پروتاگوراس برای تعلیم دیگران قابل توجیه نیست. اگر معرفت مساوی ادراک حسی باشد، دانستن مساوی با دیدن خواهد بود و در این صورت کسی که چیزی را در گذشته دیده(دانسته)، اگرچه هنوز ممکن است آن را به خاطر بیاورد ولی چون آن را اکنون نمی بیند، در نتیجه نمی شناسد. در حالی که عکس این فرض صادق است، می توان نتیجه گرفت ادراک حسی مساوی با معرفت نیست (ولو آنکه نوعی معرفت باشد). (کاپلستون، ۱۳۷۵، ص ۱۷۴)
در تئتتوس افلاطون سه نظریه در مورد معرفت را مطرح می کند و اگرچه به طور مشخص نظر نهایی خود را درباره اینکه معرفت(شناخت) چیست بیان نمی کند، اما با خواندن آن آنقدر درباره مساله و جزییاتش چیزهای تازه یاد می گیریم که احساس می کنیم غنی تر شده ایم. اولین نظری که مطرح می شود همان یکی دانستن معرفت و ادراک حسی است. دومین نظر این است که معرفت یعنی حکم صادق. افلاطون در این باره می گوید حکمی ممکن است صادق(حقیقی) باشد، بدون آنکه کسی که آن حکم را می کند به حقیقت آن معرفت داشته باشد. (ممکن است بر اثر حدس بگویم امروز فلان اتفاق می افتد و به طور تصادفی همان گونه شود، اما من نسبت به آن هیچ معرفتی نداشته و تنها یک حدس زده ام.) نظریه سوم این است که معرفت عبارت است از حکم صادق به علاوه بیان علت(توجیه) آن. افلاطون این نظر را هم با ارائه چند دلیل رد می کند. یک دلیل آن این است که اگر بیان علت به معنای تجزیه یک شناخت به اجزای اولیه باشد، صرف این تجزیه عقیده درست را به شناخت(معرفت) تبدیل نمی کند. به طور مثال با برشمردن اجزایی که در ساختن واگن قطار به کار می رود(چرخ ها، میله ها و...) نمی تواند مدعی شود که معرفتی علمی درباره واگن دارد.۳ (همان، ص۱۷۷)
نتیجه آنکه افلاطون معتقد است متعلق معرفت کلیات هستند، نه جزییات و کلیات در عالم مثال وجود دارند. (مثال عدالت، مثال زیبایی، مثال نیکی و...) ما اشیا و امور جزیی را وقتی با این مثال ها می سنجیم، درمی یابیم که بهره یی از آنها در امور عینی و جزیی وجود دارد. تمثیل غار به خوبی این نظر افلاطون را روشن می کند.
یکی از تاثیرات نظریه مثل در زندگی روزمره را می توان در این دید که اغلب مردم نسبت به اصل بودن حوادث و اتفاقات ظاهری بدگمان هستند و اغلب دوست دارند در پس حوادث ظاهری، نهانی را ببینند و حالت افراطی این مساله به دایی جان ناپلئونی بودن و کار، کار انگلیسی ها است (توهم توطئه ) منجر می شود.
نظریه دیگر افلاطون که با مثل ارتباط وثیقی دارد، نظریه «شناخت به معنای تذکار» است. به اعتقاد افلاطون شناخت یا معرفت بخشی از طبیعت ذاتی نفس است و نفس آدمی پیش از آنکه به دنیا بیاید از معارف بهره مند بوده و بعد از تولد آن معارف و علم به مثل را از دست می دهد، اما خاطره آنها باقی می ماند و با دیدن اشیا و جست وجوی حقیقت باز گرد و غبار از آن خاطره ها زدوده می شود و بار دیگر آنها را به یاد می آوریم.(هرش، ۱۳۸۶، ص۴۴) فلاسفه جدید ایده آلیست (اصالت معنا) نیز بر همین اساس معتقدند باید معرفت فطری یا تصورات فطری در ما وجود داشته باشد. حتی نوام چامسکی در زبان شناسی نظریه یی مشابه دارد و معتقد است انسان وقتی متولد می شود دستور زبان در ذهنش وجود دارد. (مگی، ۱۳۷۷، ص ۳۵)
فلسفه سیاسی؛ افلاطون انسان را ذاتاً حیوانی اجتماعی (مدنی الطبع) می داند و از این رو مساله سیاست و دولت شهر همیشه مورد توجه او بود. فلسفه سیاسی افلاطون بیشتر در سه رساله جمهوری، قوانین و مرد سیاسی تبیین شده است. او علاقه مند نبود که وضع حاکم و ویژگی های حکومت موجود را توصیف کند و بگوید که کشورهای محقق چه هستند بلکه مایل بود تعیین کند کشور و دولت مطلوب چگونه باید باشد، بنابراین در جمهموری نظریه مدینه فاضله را طرح کرد.(کاپلستون، ۱۳۷۵، صص۲۵۸-۲۵۷) از جمهوری تفسیرهای گوناگونی صورت گرفته. عده یی آن را توصیف الگوی دولت آرمانی دانسته اند و گروهی دیگر عقیده دارند دولت در جمهوری صورت بزرگی از یک انسان است و هدف آن این است که بگوید چگونه باید باشد.(هرش، ۱۳۸۶، ص۵۱)
به اعتقاد افلاطون دولتمردی (سیاست ورزی) یک علم است و دولتمرد باید بداند که کشور چیست و زندگی آن چگونه باید باشد، وگرنه کشور و شهروندان را به خطر نابودی می کشاند.(کاپلستون، ۱۳۷۵، ص۲۵۹) از این رو او «فیلسوف- شاه» را بهترین کسی می داند که صلاحیت کشورداری دارد. بر اساس همین نظر بود که وقتی در سیسیل بود با دییون - برادر زن حاکم خودکامه سیراکوز- بود طرح دوستی ریخت. او امیدوار بود شاهزاده دییون را به گونه یی تربیت کند که بتواند آرمان حکومت «فیلسوف - شاه» را محقق سازد، که بعد از مدتی دوستی آنها به عداوت تبدیل شد. بعد از دییون، افلاطون امیدوار بود پسر او را آن گونه که می خواهد تربیت کند، اما با قتل او تمام امیدهای افلاطون برای تربیت فیلسوف - شاه بر باد رفت.(کاپلستون، ۱۳۷۵، صص۱۶۰-۱۵۸)
مدینه فاضله(کشور آرمانی) افلاطون از سه طبقه بزرگ تشکیل شده است؛ صنعت گران و پیشه وران در پایین قرار دارند، مددکاران و سپاهیان در بالاتر از آنها و پاسداران یا پاسدار در راس قرار دارند. حکمت مدینه در طبقه کوچک فرمانروایان قرار دارد و شجاعت مدینه در مددکاران و سپاهیان و پشه وران باید از سپاهیان و اوامر آنها اطاعت کنند. (کاپلستون، ۱۳۷۵، ص۲۶۳)
افلاطون معتقد است عدالت مدینه در این است که هر کسی بدون دخالت در کار دیگران مواظب و متوجه کار خود باشد. او عدالت را هماهنگی می داند و نه مساوات. از سوی دیگر بی عدالتی سیاسی از نظر او عبارت است از داشتن روحیه نا آرام و بی قرار و دخالت در کار دیگران. (همان، صص۲۶۴-۲۶۳) چنین نظریه یی درباره دولت و عدالت باعث شده فلسفه سیاسی افلاطون را محافظه کارانه بدانند.
به نظر افلاطون اگر حکومت بر اساس نظم و قانون باشد، حکومت پادشاهی بهترین نوع حکومت است و آریستوکراسی(حکومت عده یی خاص) در مرتبه بعد قرار دارد و دموکراسی(حکومت همگانی) بدترین نوع است، اما اگر قانون و نظم حکمفرما نباشد، برعکس مدل قبل دموکراسی بهترین خواهد بود و بعد از آن آریستوکراسی و در این صورت پادشاهی (حکومت خودکامه) بدترین نوع حکوت خواهد بود. (همان، ص۲۶۹)








پی نوشت ها؛
۱- آکادمی افلاطون را بحق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید.
۲- نکته جالب آن است که هنرمندان در مدینه فاضله افلاطون جایگاهی ندارند و حکم به اخراج آنها می دهد.
۳- برای آشنا شدن با دلایل دیگر افلاطون در این زمینه رجوع شود به رساله تئتتوس و همچنین جلد اول تاریخ فلسفه کاپلستون، صص ۱۷۸-۱۷۷
منابع؛
۱- فردریک کاپلستون، ۱۳۷۵، تاریخ فلسفه(جلد اول)، ترجمه؛ سیدجلال الدین مجتبوی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش
۲- بریان مگی، ۱۳۷۷، فلاسفه بزرگ، ترجمه؛ عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی
۳- ژان هرش، ۱۳۸۶، شگفتی فلسفی(سیری در تاریخ فلسفه)، ترجمه؛ عباس باقری، نشر نی    


روزنامه اعتماد

 


وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

یک شنبه 12 تیر 1390  12:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها