0

معرفی کتاب از وبلاگ باشگاه کتاب

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

بوسه خداحافظی با مادر/ جوی فیلدینگ/ ترجمه شهناز مجیدی/ نشر شادان


آن روز پدر به بچه ها گفت: (( از مادر خداحافظی کنید...)) و وقتی شب به پایان رسید، مادر معنی جمله خداحافظی را درک کرد... یک بوسه خداحافظی برای همیشه ...

کتابی دیگر ازنویسنده ی که با بهره گیری از تکنیک روانشناسانه  به شخصیت پردازی آدمهای داستانش می پردازه. و شخصیتها را آنچنان شکل می دهد که حتی زیر وبم مشکلات روحیشان و حتی کشمکش هایشان بخوبی  قابل درک می شود.  داستانهایش معمولا با زبانی ساده  ، اما پر کشش  خواننده را جذب می کند.     شاید این کتاب هم درست مثل "زمانی برای گریستن نیست "    همانقدر حس همذات پنداری را در انسان زنده نگه می دارد که مشتاقانه منتظر باز شدن تمام گره های گنگ آن می مانید.

تا فصل پانزدهم آن  که  دادگاه "دونا گریسی" تمام می شود ، را بی وقفه خوندم. لحظه به لحظه اش جذاب و خواندنی بود. سکوتش در دفاع از خودش و مــــــــرور تمام اتفاقات توی ذهنش هنگام شنیدن حرفهای شهود و خود "ویکتور گریسی"  معرکه بود.  به نظرم بهترین شیوه روایتی بود که می شد باشه. تمام اطلاعات داستان  و دلایل کارهایی که تا اون لحظه توی زندگی مشترکشون انجام داده بود که حالا بخاطرشون محکوم شده  بود  با هنرمندی و ظرافت هر چه تمام تر به مخاطب عرضه شده بود.

هر چند که نیمه دوم کتاب ( منهای  تنهاییاش  و درگیری های روحیش زمان  از دست دادن بچه ها   که خیلی خوب بود ) علی الخصوص پایانش نتونست راضی نگهم داره.


فرستاده شده توسط "سمیه فراهانی"


 


 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:31 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

حکایت زمستان/ مصاحبه و تالیف سعید عاکف/ انتشارات ملک اعظم

حکایت زمستان 

حکایت زمستان، حکایت رزمنده‌ای است که در صحنه‌ای از صحنه‌های نبرد، می‌رود تا توسط دشمن در یک گور دسته جمعی دفن شود، در واپسین لحظات، متوسل به وجود مقدس حضرت ابوالفضل العباس (ع) می‌گردد و به معجزۀ آن حضرت، از مرگ حتمی نجات می‌یابد. پس از آن، در دل خاک دشمن و در میان اردوگاه‌های مخوف، چند بار دست به عملیات‌های شهادت‌طلبانه می‌زند، اما ... .

ما اعتقاد داریم کتاب حکایت زمستان، در جذابیت، و در ایجاد شور وشعور، یکی از کتاب‌های کم‌نظیر است؛ شما- با هر سلیقه و اعتقادی که هستید- اگر این کتاب را خواندید و مطالب آن برایتان گیرایی و جذابیت فوق‌العاده نداشت، می‌توانید با اطمینان خاطر کتاب را بدهید برای خمیر شدن، و هزینۀ آن را از ما پس بگیرید.

- انتشارات ملک اعظم -

کتابی کم نظیر در زمینۀ خاطرات دفاع مقدس . موقع خریدن این کتاب اول چیزی که توجهم رو جلب کرد چاپ شانزدهم کتاب و پس از آن مطلبی بود که پشت جلد کتاب نوشته شده بود که در بالا ذکر شد. از زمانی که این کتاب رو دستم گرفتم دیگه برام سخت بود که زمین بذارمش.این کتاب 263 صفحه‌ای(به جز ضمیمه) در عرض 2-3 روز تموم شد. قلم نویسنده در این کتاب واقعا تاثیر گذاره و می‌تونم به جرات بگم که اگر کسی به جز سعید عاکف این خاطرات رو بیان می‌کرد شاید این کتاب به این درجه از شهرت  نمی‌رسید. در آخر کتاب هم  از میان نامه‌هایی که برای آقای عاکف نوشتند چند نامه به عنوان نمونه اومده که بسیار زیباست .مخصوصا نامۀ خانمی به نام محمدپور از سمنان. به عنوان یه دوست حتما بهتون توصیه می‌کنم که این کتاب رو بخونید و تاثیر آن را درک کنید. خیلی‌ها با لحظه لحظه این کتاب زندگی کردند، خندیدن و گریه کردن.قیمت این کتاب 3400 تومان می‌باشد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:31 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پس از تاریکی / هاروکی موراکامی / ترجمه مهدی غبرائی / کتابسرای نیک

" اما این دفعه آخر بود . این... چطور بگویم؟ ... به عمرم تنها لحظه ای بود که توانستم به اِری نزدیک شوم... تنها لحظه ای که من و او با هم یکدل شدیم :  هیچ چیز نمی توانست از هم جدامان کند. انگار از آن به بعد روز به روز بیشتر از هم جدا شدیم . از هم دور شدیم و طولی نکشید که تو دو دنیای مختلف زندگی می کردیم . آن احساس وحدتی که در تاریکی آسانسور به من دست داده بود  ، آن پیوند قدرتند بین قلبهای ما ، دیگر هرگز برنگشت. نمی دانم عیب کار کجا بود ، اما دبگر نتوانستیم به جایی برگردیم که از آن شروع کرده بودیم. "      (بخشی از متن کتاب )

 

پس از تاریکی / هاروکی موراکامی / ترجمه مهدی غبرائی / کتابسرای نیک / چاپ دوم / 190صفحه / قیمت 4000 تومان

این رمان فشرده بر خلاف رمان نسبتا پر حجم "کافکا در کرانه " که ساختار پیچیده تری با دو خط روایی دارد ، رمان کوته و ساده ای است و طبعا بسیار روان و خوشخوان. اما همان خرق عادت  و علایق خاص موراکامی ، البته کمرنگ تر ، در آن دیده می شود.   داستان از نیمه شب تا صبح در خیابانهای توکیو و بخش کوچکی ازآن در خانه می گذرد. ماری که از خوا طولانی ( حدود دو ماه ) خواهر زیبایش ، اِری ، به سطوح آمده ، راهی خیابانها  و کافه های توکیو می شود  و طی ماجرایی خود را و او را باز می یابد.    ( شرح پشت جلد )  

کتاب روان و نسبتا جذابی که با ترفند جداسازی فصلها توسط ساعت خواننده رو بیشتر به خودش جذب می کنه. فصلها کوتاهند و همین کوتاهی سبب می شه که ترغیب بشی تا انتهای این فصل بخوانی و بعد کتاب رو ببندی و به کار دیگری برسی، اما پیش خودت می گی  این یکی که 2 صفحه بیشتر نیست ، اینم بخونم بعد ببندم..... اما وقتی به خودت می آی که صفحه 190 رسیده است....   طبق شرحی که پشت جلد بود و در بالا ذکر کردم ، تمام حوادث داستان از ساعت 11:56 pm  آغاز و تا  ساعت 6:52am  ادامه پیدا می کند.  جالب اینجاست که وقتی کتاب رو می بندی تازه به قکر می ری که زمانی که ما خواب هستیم یا همون نصفه شب خودمون ،  توی خیابانهای شهرمون یا کشورهای دیگه چه می گذرد....   

به نظرم ترجمه خوب مهدی غبرایی در تاثیر گذاری این داستان به شدت نقش داشته . توصیه می کنم فقط با این ترجمه کتاب رو بخونید. ضمن اینکه موقع خوندن این کتاب ، احساس  می کنی ضبط صوتی هم کنارت روشنه و به نوعی کتاب رو موزیکال جلوه می ده....

ده چیزی که باید درباره موراکامی بدانیم ( به نقل از وبلاگ سیب گاز زده ) 

 

" بگذار چیزی بهت بگویم ؛ ماری.  زمین زیر پای ما خیلی محکم به نظر می رسد، اما اگر اتفاقی بیفتد زیر پایت راحت خالی می شود. اگر این بلا به سرت بیاید ، کارت زار است. دیگر هیچی مثل سابق نیست . آنوقت تنها کارت این است که آن زیر تک و تنها  تو تاریکی سر کنی. "      (بخشی از متن کتاب )

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:32 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پدر ِ آن دیگری / پری نوش صنیعی / چاپ هفتم / انتشارات روزبهان / 289 صفحه / 3100 تومان

 

 “ من دیگر یاد گرفته بودم از مردمی که مرا خنگ یا عقب افتاده صدا می‌کنند چگونه انتقام بگیرم تا دلم خنک شود و بتوانم دوباره با اسی و ببی بازی کنم. تنبیه هم می‌شدم ولی مهم نبود از وقتی که بابای آرش به خاطر قیچی کردن کت و شلوارهایش کتکم زد و یک شبانه روز در اتاق زندانیم کرد, دیگر از هیچ تنبیهی نمی‌ترسیدم. از این که بدتر نمی‌شد. کاش می‌تونستم فحش بدهم, تمام بچه‌ها فحش بلد بودند, خیلی دلم می‌خواست این کلمه‌های جادویی از دهانم بیرون بیایند ولی حیف!...

از میان تمام حرفها فحش را تشخیص می‌دادم, با دقت آنها را می‌شنیدم و به خاطر می‌سپردم, معنی بعضی را می‌فهمیدم, مثل پدرسگ, بابای آرش یکبار که نمی‌دانم چرا از دست آرش عصبانی بود به مادر گفت: به این پدر سگ بگو دیگه تحمل این لوس بازیهاش رو ندارم. عصبانیت او از آرش به اندازه کافی عجیب بود ولی این کلمه پدرسگ از آن هم عجیب‌تر بود. ما به اتاق خودمان رفتیم، اَسی گفت: دیدی بابای ارش هم فحش می‌ده ! بَبی گفت:   آره ... گفت: پدرسگ. یعنی بابای آرش سگه! من گفتم  عجب خنگیه این بابای آرش. بابای آرش که خودشه, پس یعنی خودش سگه! وای که آنروز چقدر خندیدیم. سه تایی دور اتاق چرخیدیم و هی گفتیم پدرسگ , پدرسگ , پدرسگ...”     (بخشی از متن کتاب )

خلاصه : این کتاب درباره ی دنیای یک کودک است که حرف نمی زند و طبیعتا همه فکر می کنند وی دچار نارسایی ذهنیست ، در حالیکه بخوبی می شنود و بخوبی همه چیز را درک می کند....

از آن دسته کتابهای خاص است.  که خواننده هنگام خواندنش دچار انواع و اقسام حس های متناقض می شود و نمی داند با کدام یک از انسانهای قصه همذات پنداری کند.  گاهی آنقدر از قهرمان داستان عصبی می شوی که دلت می خواهد کتک بخورد... و گاهی چنان دلت برایش می سوزد و هم دلش می شوی که تمام رفتارهایش را طبیعی فرض می کنی و دست آخر یک "خوب کاری کردی"   هم همراه خرابکاری هایش می کنی... اما چه بسیارند لحظاتی که از حرص بهش می گی: "حقته ، خوب حرف بزن، بگو که مقصر نیستی".....

اگر چه داستان به صورت مرور خاطرات جوانی بیست ساله روایت می شود ، اما در طول داستان همواره همان پسر بچه 4 ساله ای دیده می شود که صاف توی چشم همه نگاه کرد و آن فحشهای آنچنانی را داد....   هر چند که داستان با دو راوی بیان می شود. گاه از زاویه دید "شهاب" و به ندرت  از زاویه دید "مادر".    شاید بیشتر جذابیت این داستان بخاطر کاوش در دنیای ناگفته هاست. دنیایی که همیشه حس کنجکاوی انسان را بدنبال خودش می کشاند. کنجکاوی از اینکه حس کودکی رو درک کنی که می شنود ، خوب هم می شنود...  اما نمی تواند حرف بزند و از خود دفاع کند....  کنجکاوی از تحلیل شنیدن اولین بار یک فحش....  کنجکاوی از چگونگی درک دوست داشتن و محبت....  شاید اغراق بیش از اندازه ای در این رفتارها و در این کتاب به چشم بخورد و به عقیده من آنچنان مطالعه و تحلیل روانشناسانه ای در پشت این سطرها نباشد ، اما باز هم هیجان انگیز جلوه می کند.

خوندنش رو به شدت توصیه می کنم. من که از همان روزی که این کتابهای ایرانی  سر راه کتابخوانی ام قرار گرفتند ، مجذوب نام این کتاب شدم و براستی که چــــــــــــقدر  همخوان با فضای داستان بود.

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:33 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

خدا بود و دیگر هیچ نبود/ شهید دکتر مصطفی چمران/ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی/189

مصطفی چمران که در سال 1311 تولد یافت ، دوران کودکی و ابتدایی را در دبستان انتصاریه تهران (خیابان 15 خرداد-عودلاجان) و دوران متوسطه خود را در دبیرستان‌های دارالفنون و البرز سپری ساخت و سپس وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و در سال 1335 در رشته برق فارغ‌التحصیل و شاگرد ممتاز گشت. او همیشه در تمام دوران تحصیل پیشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن که در همه مبارزات سیاسی و مذهبی حضوری فعال داشت؛ نمونه‌ای از یک نوجوان و جوانی پاک، پر تلاش، عمیق و برای همه دوست داشتنی بود. با استفاده از بورس شاگرد اولی برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق لیسانس مهندسی برق و سپس در یکی از بزرگترین و مهمترین دانشگاه‌های معروف آمریکا (برکلی)، در کالیفرنیا و با همراهی برجسته‌ترین اساتید فیزیک، دکترای خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما با عالی‌ترین نمرات دریافت نمود و مدتی در یکی از مراکز مهم تحقیقاتی روی زمین در کنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقیق روی پروژه‌های بزرگی، در زمان خود بود.

نگارش این سطور متراکم ومختصراززندگی او، از آنجا ضرورت داشت که برهه‌های مختلف عمر او، در جوامع و شرایط گوناگون و خط فکری مستقیم او که در این مجموعه‌ی دست نوشته‌ها گردآوری شده است بیشتر شفاف و مشخص شود و اگر دست نگاشته‌ای را در آمریکا، لبنان یا در ایران به رشته تحریر درآورده است موقعیت‌ها و شرایط روز نیز مدنظر قرار گیرد.

دکتر چمران لحظه‌ای بیکار نمی‌نشست. یا کار می‌کرد، یا می‌خواند و یا می‌نوشت. حتی اگر چند دقیقه جلسه‌ای دیرتر تشکیل می‌یافت از این فرصت کوتاه نیز استفاده می‌کرد و می‌نگاشت و آنچه را که می‌نوشت برای خود و دل خود می‌نوشت نه برای دیگران و نه به خاطر آنکه روزی منتشر شود، مکنونات قلبی او بود، گاهی با خدا راز و نیاز می‌کند، گاهی با علی (ع) و گاهی با حسین (ع)؛ زمانی گزارشی را ثبت می‌نماید و هنگامی دیگر روحیه‌ی شاعرانه و عارفانه خود را پر و بال می‌دهد و با دل خود به پروازی ملکوتی و سیر و صعودی روحانی می‌پردازد و زمانی دیگر حقایقی تاریخی را با سادگی و صراحت بیان می‌کند و در نوشته‌ای دیگر به دردها و رنج‌ها و غم‌های خود که همه‌ی آنها هم درد و رنج اجتماعی بود می‌پرداخت و بالاخره از هر بابی و هرگونه که آن لحظه افکار او را به خود مشغول می‌داشت با بیانی زیبا و قلمی ساده و صریح آنچه را که در درون او می‌گذشته قلم زده است، گاهی از شور و شوق و شیدایی و گاهی از عشق و محبت الهی و زمانی از دردها و رنج‌ها و هنگامی هم از جنگ و ستیز و مقاومت و شهادت و روزی هم در پرواز ملکوتی و سیر و سلوک عرفانی سخن گفته است و مهم آنکه اینها را به نیت آن ننوشته است که کسی بخواند و بر دل پر رنج و پر خون او مرهمی بگذارد یا تحسین بنماید، بلکه راز و نیازی درونی و سیر و سلوکی عرفانی بوده است که امروزه در اختیار ما است.

در انتخاب این دست نگاشته‌ها موضوع خاصی مد نظر نبوده است و از هر بابی و هر بحثی که بوده است فقط به صرف آنکه زمان نگارش با تاریخ مشخص شده باشد گزینش شده، بنابر این، این مجموعه دست نگاشته‌های تاریخ‌دار دکتر چمران است که در طول سالیان دراز، درباره‌ی مطالب مختلف و در نقاط گوناگون و کاملا متفاوت نگاشته شده است.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:34 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

یازده دقیقه / پائولو کوئیلو / مترجم: کیومرث پارسای / نشر نی نگار / 303 صفحه

 

میل به چیزی داشت و نه از چیزی می ترسید.... تنها احساسی رازگونه داشت.... چگونه می توانست توضیح بدهد؟ احساسی  رازگونه ، مرز درد... چون ماریا می توانست باز هم جلوتربرود.  به همه انسانهایی اندیشد که بدون دخالت خواسته خودشان ، رنج می بردند؛ در حالیکه خودش موجب رنج بردن جسم و روحش می شد. البته در آن لحظات ، این موضوع زیاد اهمیتی نداشت . مرزهای جسمی را در نور دیده و دیگر چیزی در برابرش نمانده بود غیراز جان ، نور و نوعی خلاء که روزی کسی آن رابهشت نامیده بود. بعضی از رنجها هنگامی به فراموشی سپرده می شوند که انسان بتواند درد را تحمل کند...      " بخشی از متن کتاب"

 خلاصه ای از کتاب به نقل از کتابخانه ملکوت : موضوع کتاب درباره سرگذشت دختری روسپی‌ست که این شغل را به‌میل خود و برای مدتی معین انتخاب می‌کند. دختری که از عشق به‌دلیل آسیبی که دیده‌است، گریزان است و سعی می‌کند با تسلط برنفس و ردکردن عشق، طرح آینده زندگی خود را بریزد. او هیچ لذتی از رابطه با مشتریان خود ندارد و درعوض بهتر از همه دختران همکار خود، کار خود را بلد است.. یک روسپی متفاوت که اهل فلسفه و مطالعه است و فکر می‌کند کنترل کامل بر روح و جسم خود دارد..او درد را می‌آموزد..و مرزهای روح خود را و تفاوت لذتی که حاصل از تجربه درد و تجربه شادی‌ست..

معمولا نوشته های کوئیلو همیشه یکجور خاصی آدم رو درگیر می کنه و طبیعتا تا مدتها به فکر فرومی بره. سوژه هایی که برای نگارش انتخاب می کنه خاص هستند و بهیچ عنوان دم دستی و پیش پا افتاده نیستند.من شخصا نوع نگاهش به حوادث رو دوست دارم و برام جذابه. وقتی حدود های صفحه 150 تاااااااااااااازه می فهمی اسم کتاب یعنی چی و برای چی انتخاب شده ؟!  جا می خوری و لازم داری که به صفحه هایی که پشت سر گذاشتی فکر کنی...  به عقیده من  برای معرفی این کتاب با توجه به ( موضوع خاص آن ) ، بخشی از مقدمه خود نویسنده لازم و کافی است. ضمن اینکه حالا دیگه توی لیست کتابهای دوست داشتنیه من ،  "11 دقیقه"  کوئیلو  حسابی می درخشه.  راستی کتاب توقیف چاپ شده و احتمالا به سختی پیدا می شه. اگه پیدا نکردید یک سر هم به کتابفروشیه نیک  ( روبروی در اصلی دانشگاه تهران ) بزنید.

....احساس وظیفه می کنم. خود را مسئول می دانم در مورد موضوعی اظهار نظر کنم که مرا نگران می کند، نه آنچه که همه شما دوست دارید اظهار شود. بعضی از کتابها موجب می شوند که در رویا مستغرق شویم و برخی ، واقعیات را در نظرمان می آورند؛ ولی هیچ کتابی پیدا نمی کنید که شامل مهمترین موضوع برای نویسنده آن نباشد: (( شرافت و احساس مسئولیت در قبال آنچه می نویسد)).    " بخشی از مقدمه کتاب"

 

 

 * پی نوشت: هر کتابی دارای یک سری پاراگراف ها و جمله هاست که تــــــــــا یاد و یادمان باقیست ، توی خاطر خواننده اون کتاب باقی می مونه ؛ من بهشون می گم : ( جملات طلایی..... )    این کتاب  هم از اون کتابهایی بود که جملات طلایی و بیاد موندنیش خیلی زیاد بود. از این به بعد جمله های طلایی هر کتابی رو پی نوشت معرفی همون کتاب  می نویسم. 

-    درد را دیروز فهمیدی و متوجه شدی که به لذت ختم می‌شود.امروز هم آن را تجربه کردی و به آرامش رسیدی. به‌همین دلیل توصیه می‌کنم عادت به‌چنین چیزی نکنی، چون عادت به زیستن با آن، راحت است و نوعی داروی قوی به‌حساب می‌آید. در طول زندگی با ما همراه می‌شود. در رنج مخفی است و در خطاهایی که عشق را در آن به‌خاطر شکست رویاهایمان مقصر می‌دانیم، وجود دارد. اگر درد چهره واقعی خود را نشان بدهد، همه را می‌ترساند، ولی زمانی که لباس قربانی را بر تن دارد، اغواگر است.. یا ترسو.. هرچه انسان بکوشد آن را طرد کند، ولی بازهم راهی برای بودن و عشق ورزیدن با آن می‌یابد و کاری می‌کند که بخشی از زندگی به‌حساب آید.

 -    او يك مرد است، يك هنرمند. بايد بفهمد كه بزرگترين هدف بشر، درك عشق به‌صورت كامل است. بايد بفهمد كه عشق درون ديگران نيست، بلكه درون خود ماست. ما آن احساس را بيدار مي‌كنيم، ولي براي اين‌كه بيدار شود، به ديگران نياز داريم. دنيا تنها زماني براي ما معنا دارد كه بتوانيم كسي را براي شركت دادن در هيجاناتمان بيابيم.

 

 

جمعه 10 تیر 1390  2:35 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

احتمالا گم شده ام/ سارا سالار/ انتشارات چشمه/ 2800 تومان/ 143 صفحه

شرح پشت جلد: ناهار که تمام می شود، نمی دانم می خواهم چه کار بکنم یا کجا بروم. وقی کیوان نیست زندگی ام به این شکل کج و معوج است.وقتی کیوان هست زندگی ام یکجور دیگری کج و معوج است، در هرصورت زندگی ام کج و معوج است.... 

 
خلاصه داستان: احتمالاً گم شده ام نام اولين رماني است که سارا سالار فروردين امسال توسط نشر چشمه چاپ کرده است. اين داستان روايتي متفاوت از زندگي زني ر ا به تصوير مي کشد که بيشترين دغدغه او رابطه اش با دختري به نام گندم است که اين موضوع در طول داستان مخاطب را به نقطه يي مي رساند که احتمال مي دهد گندم و راوي يکي شده يا يکي باشند و اين زن به دنبال اين است که در خلال جست وجوهايش در گندم خود گمشده اش را پيدا کند.

شاید خیلی اغراق آمیز باشه اگه بگم ، یکی از بهترین کتابهایی بود که خوانده ام. شاید چون شیوه روایت داستان برایم بی نظیر بود. دو بار پشت سر هم خواندم و لذت بردم..... پراکنده گویی های کـــــــــاملا هدف دار نویسنده کمک شگفت انگیزی در گره کشایی و پیشبرد فضای داستان داشت.  عناصر داستان خیلی دقیق سرجای خودش قرار گرفته بود. حتی اگر در قالب فلاش بک های دو خطی  آنهم در میان گفتگو با افراد شکل می گرفت.  المان های معنا داری چون بیلبورد ، رادیو ، ترانه ، بطری آب و...  همه و همه در خدمت داستان بود و هیچ یک اضافه نمود پیدا نمی کرد و کمک زیرکانه ای در جهت محکمتر کردن بافت داستان بود. شاید جذابترین ویژگی این کتاب در نحوه اطلاعات دادن به مخاطب بود. آنقدر که گاهی باورم نمی شد می توان انقدر راحت و ساده و بدون آزار مخاطب   اطلاعات لازم را به خوردش داد. داستان گرچه داستانی یکروزه است ، اما آنقدر ساده و صمیمی با راوی همراه می شوی که گاهی فراوش می کنی در کجای داستان غوطه می خوری.. در زاهدان ، یا در خوابگاه های دانشجویی دهه 60 ، مطب دکتر یا دربند اینروزها.....   شخصیت های داستان بخوبی پردازش شده اند و از هر نوع خطر تیپ شدن یا ماندن مصون هستند. حتی همان راننده نیسان ساده کاراکتری خاص محسوب می شود. درپایان  نسبتا غافلگیر کننده  اش ، شاید بعضی گره های داستانی ( کبودی چشمها و .. ) همچنان گنگ مانده باشند. اما به عقیده من  این گنگی کاملا ارادی و خواست خود نویسنده است.... هر چند که برای هر کدام از آنها بنا بر فضای حاکم  می توان پاسخی آزاد ارائه داد. در عین اینکه  "سارا سالار" – همسر سروش صحت -  در تمــــــــــــــام طول داستان سعی در دادن خرده  کدها و نشانه هاییست که پایان داستان را کاملا منطقی جلوه دهد و نه یک گره گشایی ساده لوحانه که اینروزها درپایان اکثر کتابها و فیلمها شاهد هستیم. بطوریکه در صفحه پایانی کتاب ، تمام نشانه های تک تک صفحات  در ذهن تکرار و  هرلحظه پررنگ تر می شوند.

 ¤  پی نوشت: پیشنهاد می کنم ، لینک پایین ( یادداشت های خانم بهاره رهنما )  راجع به این کتاب رو حتما بخونید.   

¤  پی نوشت: جملات طلایی این کتاب ( از دید ) من خیلی زیاد بود ، تا جاییکه ناخواسته مجبور به انتخاب شدم.

یادداشتی کاملا شخصی از بهاره رهنما بر این کتاب

ناتاشا اميري، يونس تراکمه، شهلا زرلکي در ميزگرد نقد «احتمالاً گم شده ام»

 

بخش هایی از متن کتاب

- دکتر گفت: "نباید اینقدر به گذشته فکر کنی."    نباید ، نباید ، بیخود نبود که کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر می کنند آدم هیچی نمی داند یا فکر می کنند اگر می داند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلا اگر می دانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی ، فکر نکن دیگر؛ و اگر نمی دانی نباید این قدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. به همین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر می کنم  می دانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر می کنم.

- می دانم که این تقدیر است و این زندگی یی است که برای هر کس یک جور است و هر کس باید همان جورش را زندگی کند.این تقدیر است و وقتی فکر می کنیم تغییر کرده است یا تغییرش داده ایم ، نمی دانیم که همان تغییر هم تقدیر است.....

- .... نمی دانم بگویم تصادف کرده ام یا نه... می گویم.  بدجوری جا می خورد.خیلی جدی می خواهد بداند من و سامیار که طوریمان نشده. بدم نمی آی بگویم سامیار بیمارستان است. اینجوری هممی شود نگرانش کرد.... می گویم نه.فقط عقب ماشین درب و داغان شده . می گوید، مهم نیست. فکر می کنم خیالش راحت است که عقبی مقصراست، چرا باید بهش بویم دوبله پارک کرده ام....  می گویم تقصیر من بود، آخر دوبله پارک کرده بودم.  و بالافاصله فکر می کنم به این دلیل باید گفت که وقتی می گویی ، از مقصر بودنت ، از نترسیدنت ، از آن لذتی که می بری از گفتنش......

- به دکتر گفتم : " لابد شما فرق یکی شدن را با گم شدن می فهمید".

- گندم لبخند زد و گفت : "اگر آدم گهگاهی کوه نرود، اگر آدم را گهگاهی توی کوه نگیرند و زندان نبرند ، اگرآدم گهگاهی تعهد ندهد که دیگر از این کارها نمی کند و اگر گهگاهی بعدش ازاین کارها نکند، که دیگر زندگی آدم..."

فرستاده شده توسط "سمیه فراهانی"

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:35 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

تنور و داستان‌های دیگر/هوشنگ مرادی کرمانی/انتشارات معین

 

هوشنگ مرادی کرمانی رو فکر کنم همه بشناسن. هوشنگ مرادی کرمانی ، زاده ۱۶ شهریور ماه سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان نویسنده معاصر ایرانی است. شهرت او بابت کتاب‌هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته‌است. فیلم‌های زیبایی هم از برخی از داستان‌های ایشون ساخته شده است که در آخر ذکر می‌شود. این کتاب شامل 16 داستان است. یکی از زیبایی‌های داستان‌های ایشون این است که در فضای کاملا ساده و صمیمانه نوشته شده و نویسنده مهارت منحصر به فردی در بیان خصوصیات کودکان و نوجوانان و رفتار و حرکاتشان دارد. قیمت چاپ نهم این کتاب که مربوط به سال1385 می‌باشد 1500 تومان است.

* اقتباس سینمایی :

داستان صنوبر(بیگانه) ، محصول افغانستان

قصه‌‏های مجید (چهارده داستان)یازده فیلم تلوزیونی و سه فیلم سینمایی ، کارگردان کیومرث پوراحمد

خمره (فیلم سینمایی)کارگردان: ابراهیم فروزش

چکمه (فیلم سینمایی) کارگردا ن: محمد علی طالبی

مهمان مامان(فیلم سینمایی) کارگردا ن : داریوش مهرجویی

تنور(فیلم سینمایی) کارگردان : محمد علی طالبی

مثل ماه شب چهارده ، ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی(کارگردان: محمد علی طالبی)

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:37 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

گزارشی بر داستان و داستان­ نویسی/ سعید هنرمند/ انتشارات جوان کانادا

 

گزارشی بر داستان و داستان­نویسی عنوان کتاب جدید سعید هنرمند است که در 265 صفحه توسط انتشارات جوان کانادا منتشر شده است. کتاب شامل یک پیشگفتار و نُه جستار است که همه درباره­ی تئوری­های داستان­نویسی یا بررسی چند رمان معروف است. برخی از این جستارها پیشتر در نشریات چاپ شده­اند، اما به دلیل همخوانی موضوعی در کنار برخی جستارهای جدید دوباره چاپ شده­اند. کتاب را به­لحاظ موضوعی می­توان به دو بخش تقسیم کرد. بخش نخست شامل جستارهایی است مربوط به تئوری­های ادبی. جستار نخست به مقایسه­ی تئوری کهن هندی احساسات پرداخته که در این روزها در غرب اقبال فراوانی یافته است. اگر تئوری بوطیقای ارسطو پایه­ای بوده است برای بررسی ساختاری داستان، تفکری که در نیمه­ی دوم قرن بیستم توسط ساختارگرایان گسترش یافت؛ تئوری هندی گرایش دارد که داستان را بر پایه­ی انگیزش­های حسی­اش بررسی کند. سعید هنرمند تئوری هندی را در یک بررسی مقایسه­ای مطرح می­کند و مبانی آن را با نمونه­هایی در ادبیات کهن و معاصر نشان می­دهد. در ادامه­ی همین بحث در جستار دوم به ارتباط زبان با روایت می­پردازد. در اینجا به مسئله­ی شکل گرفتن و ذخیره­ی احساس­ها در روایت می­پردازد و اینکه روایت از این طریق ابزار تولید معنا می­شود. نویسنده در دو جستار بعد به بررسی پی­ساخت (plot) می­پردازد و یک جستار هم درباره­ی تاثیر گفتمان مدرنیسم بر ساختار رمان­های معاصر فارسی دارد.

در بخش دوم نویسنده به بررسی چهار رمان مشهور غربی و ایرانی می­پردازد. هدف از این کار بیشتر ارائه­ی رویکردهای مختلف در بررسی است تا نقد خود این رمان­ها. در این بررسی­ها هر رمان با پس­متن­های روایی­اش به مقایسه گذارده شده است. نویسنده در دو جستار نخست این بخش به بررسی دو رمان امریکایی خشم و هیاهو و موش­ها و آدم­ها می­پردازد و در دو نوشته­ی بعد به بررسی کارهای گلشیری و دولت­آبادی می­نشیند. در دو نوشته­ی آخر رمان­های اصلی این دو نویسنده، یعنی شازده احتجاب و کلیدر محور اصلی بحث هستند، اما کارهای دیگر آنها به­ویژه در یک چارچوب تاریخی به بحث گذارده شده­اند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:37 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد/ آناگاوالدا /مترجم: الهام دارچينيان / نشر قطره / چاپ دوم / 198 صفحه

 

فکر می کنم راهی وجود دارد تا بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت ، به هر حال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادی بازار روزمرگی همین است.  ( آنا گاوالدا )

 

مجموعه داستان «دوست داشتم كسي جايي منتظرم باشد» شامل دوازده داستان كوتاه است. داستان‌هایی که  با وجود سادگي باعث مشغولیت  ذهني خواننده مي‌شوند . ضمن اینکه این کتاب‌ تا سال 2007 میلاد‌‌ی - اولین سال انتشار خود- (ماه سپتامبر ) صد‌‌هزار نسخه د‌‌ر فرانسه فروش د‌‌اشته است و تا این تاریخ به 20 زبان ترجمه شد‌‌ه و د‌‌ر فرانسه و بلژیک چند‌‌ جایزه‌ی معتبر را به خود‌‌ اختصاص د‌‌اد‌‌ه است.

آنا گاوالدا، نويسنده‌ای‌ است که به ساد‌گی از آنچه در دور و برمان می‌گذرد می‌نويسد؛ بی‌حذف و اضافه.  داستان‌هاي وی به راحتی هر چه تمامتر احساسات آدم‌های داستانش  را نشان مي‌دهند. آن‌ها در عين سادگي لايه‌دار و عميق هستند.  روزمرگی ها و ریزترین تفکرات ذهن یک انسان زیر ذره بین اندیشه او قرار گرفته اند. تلاش نمی‌کند شگفت‌زده‌مان کند. در واقع «آنِ» اين داستان‌ها، همين بی«آن» بودن‌شان است. روزمر‌گی‌هايی که اگر تلخ، يا اگر شيرين، همين‌اند که هستند؛ صادقانه و حقيقی. روزنامه‌ ماری فرانس در باره‌ اين کتاب نوشته است: «داستان‌ها هم خارق‌العاده‌اند هم گزنده و در عين حال، غم‌انگيز. گلی زيبا با خارهای زياد.» يا شايد به قول خود گاوالدا، «واقعيات ناخوش‌آيندی که به آرامی از آنها سخن رفته است»، هر چند که کتاب داستان‌های خوشايند هم دارد.

بعضی از داستانهاش فوق العاده بودند و خیلی دوستشون داشتم. بدون درنظر گرفتن عنوان دوست داشتنی  کتاب ، که خودش یکی از انگیزه های قوی برای برداشتن و ورق زدنش شده بود ، این کتاب جزو لیست 10 کتاب پرفروش سال هم قرار داره و ماهها در صدر لیست پر مخاطب ترینها تکیه زده بود...

گاوالدا در ویکیپدیا

(کتاب بیست ) نفد کتاب 

در بین همه نقدها و تعاریفی که از این کتاب خوندم ُ این یکی از وبلاگ یار مهربان  خیلی به دلم نشست:  احساس می کنم حتی اگر هیچ دلیل منطقی و حتی احساسی ای برای خواندن این کتاب وجود نداشت ارزشش را داشت که آن را به خاطر اسم جادویی اش بخوانم!  

 

برید‌ه‌ای از د‌استان «حقیقت روز»

بهتر است بخوابم، اما نمی‌توانم.د‌ست‌هایم می‌لرزند‌.فکر می‌کنم باید‌ چیزی گزارش‌مانند‌ بنویسم.به این کار عاد‌ت د‌ارم. هفته‌ای یک بار جمعه بعد‌ازظهرها برای مافوقم گی‌مین گزارش می‌نویسم.اما این بار برای خود‌م می‌نویسم. به خود‌م می‌گویم: «اگر همه چیز را ریزبه‌ریز تعریف کنی، اگر حسابی حواست را جمع کنی، د‌ر پایان وقتی آنچه را نوشته‌ای بخوانی می‌توانی برای د‌و ثانیه فکر کنی که احمقِ د‌استان کسی غیرِ توست و آنگاه شاید‌ بتوانی بی‌طرفانه د‌رباره‌ی خود‌ت قضاوت کنی، شاید‌.» پس   می ‌نویسم. تلفن همراهم را که برای کارم استفاد‌ه می‌کنم روبه‌رویم است، صد‌ای ماشین ظرفشویی د‌ر طبقه‌ی پایین به گوش می رسد‌.

خیلی وقت است زن و بچه‌هایم د‌ر تخت‌خواب هستند‌. می‌د‌انم بچه‌ها خوابند‌، اما بی‌شک زنم خواب نیست. او مرا می‌پاید‌، می‌کوشد‌ بفهمد‌. فکر می‌کنم می‌ترسد‌ چون پیشاپیش می‌د‌اند‌ که مرا از د‌ست د‌اد‌ه است. زن‌ها این چیزها را خوب احساس می‌کنند‌. نمی‌توانم کنارش بروم و بخوابم. باید‌ همین‌حالا همه‌چیز را بنویسم برای آن د‌و ثانیه‌ای که شاید‌ بی‌نهایت مهم باشد‌، البته اگر از عهد‌ه‌اش برآیم...

 

جایی که د‌‌ر آن زند‌‌گی می‌کنیم اهمیتی ند‌‌ارد‌‌؛ مهم این است د‌‌ر چه حالتی به سر می‌بریم

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:38 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

هرج و مرج محض/ وودی آلن/ ترجمه حسین یعقوبی/ انتشارات مروارید

 

مطالب پشت جلد:

فردا چهارمین سالگرد روزیه که این پشه حکومت خودش رو بر من و خونه ام شروع کرده . باعث خجالتمه که یک چنین حشره کوچکی منو اینطور شکست داده و اسیرم کرده اما از یک طرف دیگه ، وقتی فکر میکنم که قبل از این اسیر دست و تصمیم آدمایی بودم که اندازه یک آمیب هم فکر و شعور نداشتن و حالا دست کم گرفتار یک پشه هستم که می دونم دست کم اندازه یک پشه فکر و شعور داره ، یه کم آروم میگیرم.

هرج و مرج محض که اول اسمش خرتوخر بود بعد شیر تو شیر و آخر سر این – مجموعه ای از داستانها و نمایشنامه های وودی آلن ، فرناندو سورنتینو و حسین یعقوبی است.توصیفنامه ای هجوآلود از جهان معاصر آدمها و باقی مخلفاتش در قالب های مختلف و متفاوت طنز.

 

قسمتهایی از متن کتاب:

وودی آلن بعنوان معرفی خودش در مقدمه کتاب متن زیر رو میاره:

    چون در کتابهای قبلی در مورد زندگی فعلی من به اندازه کافی نوشته شده میخوام اینبار درباره زندگی بعدیم بنویسم: خب زندگی بعدی من .... میدونین این دففعه میخوام زندگیمو از آخر شروع کنم. فکرشو بکنین اولش عین زامبی ها از زیر یه خروار خاک بلند میشین و میرین ساکن خانه سالمندان میشین . اونجا روز به روز حالتون بهتر میشه تا اونجا که بعد از مدتی بخاطر اینکه حالتون از بهتر خیلی بهتر شده با تیپا میندازنتون بیرون اون وقت میرین سر کار. در همون روز اول کارتون یه مهمونی ویژه براتون میگیرن و یه ساعت طلا همراه با پاداش یک عمر خدمت دولتی رو بهتون میدین.بعد شما به مدت چهل سال همون جا کار میکنین تا جوون بشین. حالا مهمونی میرین، مهمونی میدین و حسابی خوش میگذرونین.چیز میخورین قشنگ چیز میکنین یعنی تفریح میکنین. بعد آماده رفتن به دبیرستان میشین بعدش هم میرین دبستان که درساش خیلی راحت تر از دبیرستانه. کلاس اول رو که تموم کردین تبدیل به یه بچه میشین و صبح تا شب فقط بازی میکنین. دیگه هیچ مسئولیت و هیچ غم و غصه ای ندارین.شما روز به روز بچه و بچه تر میشید تا اینکه تبدیل به یه نوزاد میشین.بعد نه ماه آخر زندگیتون رو در حالت شناور تو یه چشمه ی آب معدنی لوکس گرم و نرم با شرایط تهویه و تغذیه عالی سپری میکنین و دست آخر ... دست آخر هم پایان عمرتون مصادف میشه با رسیدن به اوج لذت.... فوقالاده است! مگه نه؟     

                              وودی آلن – سپتامبر 2005

این کتاب رو حسین یعقوبی ترجمه کرده  که کتاب مرگ در میزند وودی آلن رو هم ایشون ترجمه کرده بودند . انصافاً هم خوب از آب در اومده. من که از خوندن کتاب خیلی لذت بردم . مخصوصاً طنز وودی آلن که ظرافتهای خاص خودش رو داشت.

این کتاب را انتشارات مروارید و به قیمت 4100 تومان روانه بازار کرده است.

فرستاده شده توسط "محمد حسین همت"

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:39 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

استخوان خوک و دستهای جذامی / مصطفی مستور / نشر مرکز

 

امام علی : به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی." ( از متن کتاب)

استخوانهای خوک و دستهای جذامی / مصطفی مستور / نشر مرکز / چاپ شانزدهم / 82 صفحه / 1600 تومان

برگزیده جایزه ادبی اصفهان به عنوان بهترین کتاب سل 83

«اون پایین دارید چکار می کنید؟ با شما هستم! با شما عوضی‌ها که عینهو کرم دارید توهم می‌لولید. چی خیال کردید؟ همه تون، از وزیر و وکیل گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش می‌شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید فاصلهء دو عددتون می‌شه صد. می‌شید یه پیرمرد آب زیپوی بوگند و... از یه طرف تا چشاتون به هم افتاد اولین کاری که می‌کنید، یعنی آسون‌ترین کاری که می‌کنید، اینه که عاشق هم می‌شید... عاشق می‌شید و بعد عروسی می‌کنید و بعد هم بچه‌دار می‌شید و بعد حال‌تون از هم به هم می‌خوره و طلاق می‌گیرید. گاهی هم طلاق نگرفته باز عاشق یکی دیگه می‌شید. لعنت به همه تون. لعنت به همه تون که مثِ مرغابی‌ها هم نمی‌تونین فقط با یکی باشید... دنبال چی می‌گردید؟ آهای عوضی‌ها! آهای با شما هستم! صِدام رو می‌شنفید؟»     (بخشی از متن کتاب)

 *********

بعضی کتابها هستند که هیچوقت رنگ کهنگی به خودشون نمی گیرند حتی اگه چند سال از تاریخ انتشارش گذشته باشه. یکی از کتابهایی که خاطره خوندنش برام قشنگ بود ، شیوه روایتش پر از هیجان بود و تا صفحه آخرش یه بند منو دنبال خودش کشوند. در این کتاب به تدریج با داستان زندگی  7 واحد از اعضای یک برج مسکونی بزرگ به نام خاوران آشنا می شویم.  دربخش اول کتاب برش هایی از هر داستان با فاصله هایی به شکل مربع از هم جدا می شوند ، بطوریکه ما رو در فضای کلی داستان قرار بده. اما در فصل دوم و سوم هم به همین شکل ، اما با فاصله های حساب شده تر....  با پایان فصل سوم خواننده به اوج هیجان لازم رسیده و  زین پس مانند حرکت در یک مسیر با شیب خیلی خیلی تند پیش می رود. نویسنده به خوبی وضعیت داستانی را که خلق کرده درک می کند و فصل انتهایی را به همین شکل هدایت می کند.  برش ها بینهایت به هم نزدیک می شوند، گاهی حتی یک خط ، بی هیچ فاصله ای....  خطی از این داستان و خطی دیگر از داستان دیگری....  این شیوه روایت موازی به شدت به هیجان قصه های نه چندان پیچیده و خاص کمک می کند و قابلیت تصویری آن را هر چه بیشتر و بیشتر می کند.   شاید شاهد یک نوع  شیرینی سفارشی آزاردهنده در پایان اثر باشیم. اما به عقیده من یادآوری لذت غرق شدن در التهاب فصل پایانی می تونست  کمی از این Happu End بکاهد.

شیوه ای که نویسنده کاملا هوشمندانه برای روایت اثرش انتخاب کرده بود ، براحتی می توانست حتی یک داستان متوسط را هم ارتقا بخشد.  وقتی کتاب رو بستم ، حس این رو داشتم که  7 تا پازل رو بهم ریختم و تکه هاشون رو با هم قاطی کردم  ، بعدش سر حوصله  قطعه ها رو سرجای خودشون گذاشتم....  خوندنش تجربه جالبی بود... درست مثل یک فیلم!   

 

 

((((( پی نوشت :  نقدی به نقل از سایت تبیان از این کتاب خوندم که لینکش در انتهای مطلب آمده است. خلاصه ای همراه با جزئیات ابتدایی و پایانی داستان. که ممکنه خوندنش هیجان خوندن کتاب رو از بین ببره. توصیه می کنم اگه قصد خوندن کتاب رو دارید فعلا این لینک رو نخونید. )))))

نقد" کتاب استخوانهای خوک و دستهای جذامی" به نقل از سایت تبیان 

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:40 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی / داریوش مهرجویی / نشر قطره

 

«یک جا در یکی از کارهای عالی‌جناب یونگ خواندم که می‌گفت نوشتن مثل اعتراف کردن نزد کشیش، یا صحبت و درددل با روانکاو است. آدم با نوشتن خودش را خالی می‌کند، و با اعتراف به خصوصیات مرموز و زیر و بم‌های حسی و عقیدتی خود، یه جوری خودش را تطهیر و شفاف می‌سازد، لااقل برای خودش. البته به شرط آن که عقل و شعور دریافت این قضایا را داشته باشد...»(ص ۸۴-۸۵)

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی / داریوش مهرجویی / نشر قطره / 248 ص / 4000 تومان / چاپ چهارم

خلاصه : به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" روایتی شیرین، صریح، روان و بازیگوش از جوانی بیست و سه ساله است در تهران امروز که دغدغه فیلمسازی دارد و کم کم ساختن فیلم بلند در زندگیش بدل به بخشی غیر قابل چشم پوشی می شود و همه آدمها و احساسات و آینده اش را تحت تاثیر خود قرار می دهد.

 

برای خوندن کتابی از خالق "هامون" و "لیلا" خیلی کنجکاو بودم. شاید انقدر تحت تاثیر دو سه تا فیلم دوست داشتنی  این نویسنده قرار گرفته بودم و سطح توقعم بالا رفته بود که کتاب اونطور که باید جذبم نکرد.  و با کمی اکراه پیش می رفتم.  هر چندکه این کتاب کاملا به شیوه روایی موردعلاقه من نوشته شده بد.  یعنی ساختاری کاملا غیر خطی ، که در قالب تداعی خاطرات  هر از گاه نقبی به گذشته می خورد و هیجان انگیز تر اینکه در این امر،  ترتیب اتفاق افتادن در بازخوانی ذهنی شان، رعایت نمی شد.  گاهی به یک موضوع چند بار ( آنهم کوتاه ) اشاره می شد و  وقتی خوب ، خواننده را حریص دانستن موضوع نگاه می داشت  ؛ در زمان مناسب به بازگویی کامل آن خاطره می پرداخت.

موقع خوندن " به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" به نوعی کتاب "جامعه شناسی خودمانی"  بیادم می اومد. شاید بخاطر این بود که  این کتاب هم درگیر نوعی  جامعه شناسی بی پرده و عریان بود. که گاه در قالب مذاکراتی بین راوی داستان و دوست صمیمی ، اما متفکرش  اتفاق می افتاد و گاه در قالب غرغرهای  قهرمان داستان....    ( به شدت توصیه می کنم لینک وب سایت سرو  رو در اینجا (+) حتما حتما حتما مطالعه کنید . نویسنده این وب سایت با ارائه تمام فکت های دقیق از خود داستان و ذکر صفحه ، به نقد و بررسی کامل کتاب پرداخته ؛ که برای شخص من  خیلی جالب و دوست داشتنی بود )       

نمی دونم چرا با تمام سعیم در همذات پنداری با شخصیت اصلی داستان ، اما  احساس نمی کردم راوی شخصی باشد از جنس من و حتی از نسل من… و مدام تصور شخصی با سن و سال خود آقای مهرجویی نویسنده را داشتم که از خاطرات خود تعریف می کرد . ( یعنی با این حساب وقایع 30، 40 سال پیش... ) برای همین اطلاعات داستانی برام نامتعارف می نمود. قطعا این مشکل از اشتباه جا افتادن داستان به دلیل شباهت شغلی نویسنده رمان و  شخصیت اصلی داستان است ، آنهم درست از همان ابتدای آن !!!!!!!  شکل گرفته بود.

کتاب سرشار است از  اظهار نظرات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی از دید آسیب شناسانه در قالب غر و لند های قهرمان داستان.... یجورایی ناکامی های "سلیم" در این کتاب ، من رو بیاد "حمید هامون" و مشکلاتش می انداخت. و سادگی زبان گفتاری آن ، "مهمان مامان" رو برام تداعی می کرد. هر چند که بدون در نظر گرفتن عنوان کتاب ؛ به شدت با پایانش مشکل داشتم. اما وقتی کتاب رو با نامش توجیه می کنم  به نتیجه می رسم که همه ی سطور  از صفحه اول تا به آخر  در خدمت شرح و تفصیل  عنوان کتاب هستند.

از دید  من که بعضی از فیلمهای مهرجویی واقعا یک شاهکار محسوب می شوند ، این کتاب راضی کننده و مطلوب به معنای واقعی نبود. هر چند که نگاه اجتماعی مهرجویی در این کتاب هم مانند اکثریت فیلمهای درخشان وی ( چون اجاره نشینها ، هامون ، مهمان مامان  و حتی سنتوری ضعیف .... ) باز هم ستودنیو قابل تحسین بود.

در هر حال خوندنش خالی از لطف نیست ، علی الخصوص در جستجویی که بین سایتهای معتبر داشتم ، تعداد افرادی که این کتاب رو یک شاهکار دونسته بودند اصلا کم نبود و یجورایی دراکثریت هم بودند.....

 

نقد کامل و جامع کتاب "بخاطر یک فیلم بلند لعنتی" به نقل از وبلاگ سرو

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:41 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی

 

هر کدام از ما یکروز بدنیا آمدیم. هر کدام از ما یکروز جنین بودیم ، هر چند که هیچ چیز از آن دوره بیاد نداشته باشیم. اما شاید همیشه ، آنهم بی اراده  کنجکاو بودیم که بدونیم  وقتی جنین بوده ایم چه چیزهایی شنیده ایم... چه اتفاقاتی افتاده...      آیا کسی بوده که حتی اون موقع هم با ما حرف بزنه؟!  قصه بگه ، درد و دل کنه؟!   یا حتی تربیتمون کنه؟!     یا اینکه فکر می کردن ما هنوز آدم نیستیم و هنوز هیچی نمی شنویم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   نمی دونم!  اما وقتی برای اولین بار با کتاب   "نامه به کودکی که زاده نشد" برخوردم  بی دلیل با تمام صفحاتش اشک ریختم. و حالا هم که سالهاست می گذره و با هر بار خونه تکونی کتابخونه بــــــــــــــاز هم بهش برمی خورم و می خونمش  برام جذابیت همان روز اول رو داره.

 

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی / ترجمه: یغما گلرویی / انتشارات دارینوش/ 118 صفحه

یکی از دوست داشتنی ترین کتابهایی که خوندن چندین و چند باره اش هنوز هم دلنشین است. داستان همانگونه که از نامش پیداست   صحبتهای مادری با جنین خود در طی دوره بارداری می باشد که به همراه ترجمه روان و خوب  آقای یغما گلرویی  خواندنی تر شده است. نوشته ها ساده و صمیمی اند. قسمتهایی از متن کتاب آنچنان خواننده را مجذوب می کند که بی اراده حتی بامخاطب این نوشته ها که یک جنین چند ماهه است ، همذات پنداری می کند. من که هر بار ، دنبال کتابی داخل کتابخونه ام بوده ام و چشمم به این کتاب خورده ، دوباره خواندمش...  به نظرم بخشی از متن این کتاب که در ادامه آمده ، برای معرفی هر چه بیشتر کافیست.

 

 


تو دُختری‌ یا پسر؟ دلم‌ می‌خواد دختر باشی‌ُ یه‌ روز چیزایی‌ که‌ من‌ الان‌ حِس‌ می‌کنم‌ُ حِس‌ کنی‌! مادرم‌ می‌گه‌: دختر دُنیا اومدن‌ یه‌ بدبختیه‌بزرگه‌! وَ من‌ اصلاً حرفش‌ُ قبول‌ ندارم‌! وقتی‌ خیلی‌ دِلِش‌ می‌گیره‌ می‌گه‌: آخ‌! کاش‌ مَرد به‌ دُنیا اومده‌ بودم‌! می‌دونم‌ دُنیای‌ ما با دست‌ِ مَرداوُ برای‌ مَردا ساخته‌ شُده‌ وُ زورگویی‌ُ استبداد تو وجودش‌ ریشه‌هایی‌ قدیمی‌ داره‌! تو قصّه‌هایی‌ که‌ مَردها برای‌ توجیه‌ کردن‌ِ خودشون‌ ساختن‌اوّلین‌ موجود یه‌ زَن‌ نیست‌، یه‌ مَردِ به‌ اسم‌ِ آدم‌! بعدها سَرُ کلّه‌ی‌ حوّا پیدا می‌شه‌ تا آدم‌ُ از تنهایی‌ در بیاره‌ وُ بَراش‌ دردسَر دُرُست‌ کنه‌! تو نقّاشیای‌درُ دیوارِ کلیساها، خُدا، یه‌ پیره‌مَردِ ریش‌ سفیدِ نه‌ یه‌ پیره‌زن‌ِ مو سفید! تموم‌ِ قهرمانا هَم‌ مَردَن‌! از پرومته‌  که‌ آتیش‌ُ اختراع‌ کرد گرفته‌ تاایکار  که‌ دِلِش‌ می‌خواس‌ پرواز کنه‌! مادرِ مسیح‌ هم‌ که‌ پسرِ روح‌القدسه‌، یه‌ مادرِ رضاعی‌ بوده‌! با تموم‌ِ این‌ حرفا حتّا اگه‌ نقش‌ِ یه‌ مُرغ‌ِ کرچ‌ُبازی‌ کنی‌، زن‌ بودن‌ خیلی‌ قشنگه‌! چیزیه‌ که‌ یه‌ شُجاعت‌ِ تموم‌ نَشُدنی‌ می‌خواد! یه‌ جنگ‌ِ که‌ پایون‌ نداره‌! اگه‌ دختر به‌ دُنیا بیای‌ خیلی‌ چیزا رُ بایدیاد بگیری‌! اوّل‌ از همه‌ باید خیلی‌ بجنگی‌ تا بتونی‌ بگی‌ اگه‌ خُدایی‌ وجود داشته‌ باشه‌ می‌شه‌ مث‌ِ یه‌ پیرِزن‌ِ مو سفید یا یه‌ دخترِ قشنگ‌ نقّاشیش‌کرد! خیلی‌ باید بجنگی‌ تا بتونی‌ بگی‌ وقتی‌ حوا سیب‌ِ ممنوعه‌ رُ چید گُناه‌ به‌ وجود نیومد، اون‌ روز یه‌ قدرت‌ِ باشکوه‌ متولّد شُد که‌ بِهِش‌نافرمانی‌ می‌گن‌! خیلی‌ باید بِجنگی‌ تا بتونی‌ بگی‌ تو تنت‌ چیزی‌ به‌ اسم‌ِ عقل‌ وجود داره‌ که‌ دوس‌ داری‌ به‌ صداش‌ گوش‌ بِدی‌!

مادر شُدن‌ نه‌ حرفه‌س‌، نه‌ وظیفه‌! یه‌ حق‌ از بین‌ِ هزارون‌ حقّی‌ِ که‌ داری‌! بَس‌ که‌ این‌ حق‌ُ فریاد می‌زنی‌ خسته‌ می‌شی‌ُ تقریباً تموم‌ِ مواقع‌ شکست‌می‌خوری‌! ولی‌ نباید دل‌ْسَرد بشی‌! جنگیدن‌ زیباتَر از پیروزیه‌! به‌ سمت‌ِ مقصد رفتن‌، از رسیدن‌ به‌ اون‌ با ارزش‌تَره‌! وقتی‌ بَرَنده‌ می‌شی‌ یا به‌مقصد می‌رسی‌ یه‌ خلأ رُ تو خودت‌ حِس‌ می‌کنی‌! واسه‌ پُر کردن‌ِ همین‌ خلأ باید دوباره‌ راه‌ بیفتی‌ُ مقصدِ تازه‌یی‌ پیدا کنی‌!   آره‌! دلم‌ می‌خواد تو دختر باشی‌! امیدم‌ اینه‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ حرفای‌ مادرم‌ُ تکرار نکنی‌، همون‌طور که‌ من‌ هیچ‌وقت‌ تکرارشون‌ نکردم‌!

***
اگه‌ تو پسر به‌ دُنیا بیای‌اَم‌ خوش‌ْحال‌ می‌شم‌! شاید حتّا بیشتر از دختر بودنت‌! اون‌ وقت‌ مزّه‌ی‌ برده‌گی‌ُ بعضی‌ از تحقیرا رُ نمی‌چِشی‌! مثلاً اگه‌ پسرباشی‌ کسی‌ تو تاریکی‌ بِهِت‌ تجاوز نمی‌کنه‌! لازم‌ نیست‌ صورت‌ِ خوش‌ْگِل‌ داشته‌ باشی‌ تا تو نگاه‌ِ اوّل‌ چشم‌ِ همه‌ رُ بگیری‌! وقتی‌ با هم‌ْسَرِت‌ تورخت‌ِخواب‌ خوابیدی‌ لازم‌ نیست‌ هَر چیزی‌ُ تحمّل‌ کنی‌! کسی‌ به‌ تو نمی‌گه‌ گُناه‌ اون‌ روزی‌ دُرُس‌ شُد که‌ حوا سیب‌ِ ممنوع‌ُ چید! کم‌تَر عذاب‌می‌کشی‌! لازم‌ نیست‌ بِجنگی‌ُ ثابت‌ کنی‌ که‌ می‌شه‌ خُدا رُ مث‌ِ یه‌ پیره‌زن‌ِ مو سفید نقّاشی‌ کرد، نه‌ یه‌ پیره‌مَردِ ریش‌ْسفید! می‌تونی‌ هَر وقت‌ دِلِت‌خواست‌ شورش‌ کنی‌! می‌تونی‌ دوس‌ داشته‌ باشی‌، بدون‌ِ این‌ که‌ یه‌ شب‌ از خواب‌ بپّری‌ُ حِس‌ کنی‌ داری‌ تو باتلاق‌ فرو می‌ری‌! می‌تونی‌ از خودت‌دفاع‌ کنی‌ بدون‌ِ این‌ که‌ لیچار بشنوی‌!

اگه‌ پسر باشی‌ باید یه‌ جورِ دیگه‌ از ستم‌ها وُ برده‌گی‌ها رُ تحمّل‌ کنی‌! خیال‌ نکن‌ زنده‌گی‌ واسه‌ مَردا خیلی‌ آسونه‌! اگه‌ قَوی‌ باشی‌ یه‌ سِری‌مسئولیت‌ِ سنگین‌ رو سَرِت‌ آوار می‌شه‌! چون‌ ریش‌ داری‌ اگه‌ نوازش‌ بخوای‌ یا گریه‌ کنی‌ همه‌ بِهِت‌ می‌خندن‌! بِهِت‌ دستور می‌دَن‌ تو جنگا آدم‌بِکشی‌ یا خودت‌ کشته‌ بِشی‌! چه‌ بخوای‌ُ چه‌ نخوای‌ تو رُ تو ظلم‌ُ سِتَمای‌ عتیقه‌شون‌ شریک‌ می‌کنن‌! ولی‌ شاید واسه‌ تموم‌ِ اینا مَرد بودن‌ یه‌ماجرای‌ دوست‌داشتنی‌ باشه‌! دلم‌ می‌خواد اگه‌ پسر بودی‌ وقتی‌ بزرگ‌ شُدی‌ اون‌ مَردی‌ بشی‌ که‌ من‌ همیشه‌ تو رؤیاهام‌ داشتم‌! با ضعیفا مهربون‌ُبا ظالما خشن‌، با کسایی‌ که‌ دوسِش‌ دارن‌ نَرم‌ُ با حاکما، بی‌رحم‌! دُشمن‌ِ شُماره‌ی‌ یک‌ِ کسایی‌ که‌ می‌گن‌ مسیح‌ پسرِ زنی‌ که‌ به‌ دُنیاش‌ آوُردنیست‌!  مَرد بودن‌ یعنی‌ کسی‌ شُدن‌! برای‌ من‌ مهمّه‌ که‌ تو کسی‌ باشی‌!

کوچولو!   آدم‌ بودن‌ عبارت‌ِ قشنگیه‌ِ چون‌ فرقی‌ بین‌ِ زن‌ُ مَرد نمی‌ذاره‌! قلب‌ُ مغزِ آدما جنسیت‌ نداره‌! هیچ‌ وقت‌ به‌ زوراز تو نمی‌خوام‌ که‌ چون‌ مَردی‌ یا زنی‌ باید فلان‌ کارُ داشته‌ باشی‌! فقط‌ دوتا چیز از تو می‌خوام‌! یکی‌ این‌ که‌ از معجزه‌ی‌ به‌ دُنیا اومدن‌ تموم‌ِاستفاده‌ رُ بِبَری‌ وُ دوّمی‌ این‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ تن‌ به‌ پَستی‌ نَدی‌! پَستی‌ یه‌ جونورِ خون‌ْخوارِ که‌ همیشه‌ سَرِ راهمون‌ کمین‌ کرده‌! ناخوناش‌ُ به‌بهونه‌هایی‌ مث‌ِ مصلحت‌ُ عقل‌ُ اِحتیاط‌ تو تن‌ِ تموم‌ِ آدما فرو می‌کنه‌ وُ کم‌تَر کسی‌ هست‌ که‌ جلوش‌ تاب‌ بیاره‌! آدما تو خطر پَست‌ می‌شن‌ُ وقتی‌خطر از سَرِشون‌ گُذشت‌ دوباره‌ می‌رَن‌ تو جلدِ خودشون‌! هیچ‌ وقت‌ نباید خودت‌ُ وقت‌ِ رو به‌ رو شُدن‌ با خطر گُم‌ کنی‌، حتّا اگه‌ تَرس‌ تموم‌ِ جونت‌ُگرفته‌ باشه‌! خودِ به‌ دُنیا اومدن‌ یه‌ خطر داره‌: خطرِ پشیمونی‌ از تولّد! شاید شنیدن‌ِ این‌ حرفا بَرات‌ خیلی‌ زود باشه‌! شاید بهتر باشه‌ از زشتیا وُغصّه‌ها چیزی‌ بِهِت‌ نگم‌ُ فقط‌ از دنیای‌ شادُ قشنگ‌ بَرات‌ حرف‌ بزنم‌! ولی‌ نمی‌خوام‌ سَرِت‌ُ شیره‌ بمالم‌ُ بِهِت‌ بگم‌ که‌ زنده‌گی‌ مث‌ِ یه‌ قالی‌ِ نَرمه‌ که‌می‌تونی‌ پابرهنه‌ روش‌ راه‌ بِری‌، نه‌! زنده‌گی‌ یه‌ جادّه‌ی‌ کج‌ُ کوله‌ی‌ پُر از سنگ‌ُ کلوخه‌! کلوخایی‌ که‌ تو رُ زمین‌ می‌زنن‌ُ خونی‌ مالیت‌ می‌کنن‌!سنگایی‌ که‌ فقط‌ با چکمه‌های‌ آهنی‌ می‌شه‌ از روشون‌ گُذشت‌! تازه‌ این‌ کافی‌ نیس‌ چون‌ وقتی‌ پاهات‌ُ بپوشونی‌ هَم‌ یکی‌ پیدا می‌شه‌ که‌ به‌ سَرِت‌سنگ‌ بِپَرونه‌! 

(( برگرفته از وبلاگ آقای یغما گلرویی))


 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:42 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

دیروز و امروز/ سامراست موام/ ترجمه عبدالحسین شریفیان/ نشر چشمه

 

سامرست موام داستان سرای شهیر انگلیسی ، با ارائه این داستان ضمن اینکه بخشی از زندگی نیکولو ماکیاولی ، سیاستمدار توانای ایتالیایی دوران رنسانس ایتالیا ، را به تصویر کشیده است، آشفتگی ها ، دسیسه پردازیها و فریبکاری های سیاستمداران دوران رنسانس ایتالیا را با آشفتگی های عصر حاضر مشابه دانسته است. وی این داستان تاریخی را آنگونه پرداخته است که هم مثل یک داستان پلیسی گانگستری نوین سرگرم کننده است و هم از زیبایی و شورانگیزی داستانهای بوکاچو، خالق داستان شیرین "دوکامرون" برخوردار شده است.

خوندن این کتاب نشون می ده که آدم هرچقدر فریبکار باشه و احساس زرنگی بکنه یک نفر پیدا میشه که زرنگتر از اون باشه و همه نقشه هاش رو نقش بر آب کنه. 

خوندن این کتاب رو به همه پیشنهاد میکنم. چاپ دوم این کتاب خواندنی رو نشر چشمه در نمایشگاه امسال و به قیمت 3500تومان عرضه کرد.

فرستاده شده توسط محمد حسین همت

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 10 تیر 1390  2:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها