معمولا وقتی اعصابمون به هم میریزه دلمون میخواد سر یکی خالی کنیم یکیو مقصر بدونیم خلاصه به زمین و زمان بد میگیم فکر میکنیم همه با ما سر دشمنی دارن و از همه طرف بدبختی بهمون هجوم اورده و کلا از همون اول ستاره ی بختمون تو اسمون تو یه وقت نحس پدیدار شده و خلاصه مدام غر میزنیم و به خودمونو دیگران بد و بیراه میگیم (البته عمرا شما به کسی بد و بیراه نمیگین با خودم بودم)
قصه ی کتابم درباره ی مردیه که زنش از قرار ترکش کرده و البته لازم به اعتراف نداره از شواهد و قراین واضحه که با وجود همه ی بد و بیراهایی که تو دلش به زنش میگه(داستان اول بیشتر از همه) بازم یه جورایی دوسش داره و مدام در حال تداعی خاطرات با اجسام غیر واقعیه و لی از همه شاکیهو گویا همه باهاش ناسازگاری دارن (خودش اینجوری فکر میکنه البته)از جمله همسایه ای که ماشینشو جای ماشین ایشون پارک میکنه یا اون یکی همسایه که هر ماه فرششو طوری میشوره و اویزون میکنه که جلوی دید اقا رو بگیره یا حتی اون بنده خدایی که تو تراسش کباب درست میکنه!
«بعضی چیزها میرود توی مخم،مثلا همین بوی کباب. این که همسایه ها بوی کباب راه می اندازند،به خاطر این نیست که روی مخم کار کنند. همین طوری نمیگویم،روی این جریان فکر کردهام.نه،نیست.مگر مردم بی کارند؟اگر بود شک نداشتم که دیوانه ام،ولی به خاطر بوی کباب هم که نمیشود از کسی شکایت کرد بروم بگویم بنده های خدا توی بالکنشان منقل کباب گذاشته اند؟ یا این که زیر پنجره ام میزنند زیر اواز؟»
«ها کردن»که گویا اولین کتاب هوشمند زاده است به صورت مجموعه داستان پیوسته و توسط نشر چشمه(بعد از کلی وقت دوباره اشتی با نشر چشمه) در سال ۱۳۸۶( چه زود گذشت)منتشر شده و چندین بار هم تجدید چاپ شده با قیمت ۱۴۰۰ تومان.(ناقابل)
http://bookclub.blogfa.com/8701.aspx