0

موسيقي در استان گيلان

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

موسيقي در استان گيلان

موسيقي در استان گيلان

استان گيلان يکي از غني ترين گنجينه هاي فرهنگ موسيقي را داراست. دکتر اميراشرف آريانپور در کتاب گيلان مي نويسد: اين گنجينه غني فرهنگ موسيقي، برخلاف بسياري از مناطق ايران از وحدت سبک برخوردار نيست. به اين معنا که نقاط مختلف گيلان چه از نظر تنوع آوازها و چه از لحاظ خصوصيات ملودي و ريتم از سبک هاي متفاوتي برخوردارند و اين تفاوت سبک به خصوص بين موسيقي مردم توالش با موسيقي محلي مناطق ديلمان و اسپيلي و ساير نواحي گيلان به چشم مي خورد.

به طور کلي مردم تالش سه نوع آهنگ دارند: قديم دستان، تالش دستان و تازه دستان. آهنگ هاي گيلان به ويژه در سياهکل و ديلمان از طبيعت الهام گرفته اند و غالباً به صورت بکر و دست نخورده باقي مانده اند.

در سال 255هـ. ق احمد بن توکل، نديم خليفه عباسي معتمد علي الله، در کتابي تحت عنوان "الموسيقي العراقيه" که بخشي از آن درباره موسيقي ديلمان بود آورده است: "آوازخواني مردم خراسان با زنج است که داراي هفت سيم است و زخمه آن مانند زخمه چنگ است و آوازخواني مردم ري و طبرستان و ديلمان با تنبورهاست...".

ابونصر فارابي نيز در کتاب "الموسيقي" (339 هـ. ق) از تنبور گيلاني نام برده است: "تنبور خراساني داراي دو سيم است و گونه اي ديگر تنبور جيلي (گيلاني) است. شيوه کوک تنبور گيلاني از شيوه کوک خراسانيان جداست".

با توجه به مقاله مرحوم عبداله ملت پرست، نام و مشخصات برخي از موسيقي هاي بومي و آوازهاي محلي گيلان را مي آوريم:

1- خره: نام آهنگي است که به عنوان خرلنگ معروف است.

2- کشتي مقام: با سرنا و نقاره و مراسم کشتي محلي اجرا مي شود.

3- عروس بران: هر مرحله جشن عروسي موسيقي ويژه خود را دارد.

4- ورزا جنگ: در مايه ابوعطا و دشتي از مقام شور است و در جنگ گاوهاي نر به کار مي رود.

5- پهلوي خواني: دوبيتي گيلاني است که در هنگام چيدن برگ چاي خواند مي شود.

6- بجارسري: ترانه هايي است که وقت کار در شاليزار خوانده مي شود.

7- گلن کشي: اين قطعه به صورت در آمد آواز دشتي در مناطق کوهستان اجرا مي گردد.

8- گوسفند دوخوان (فراخواندن گوسفند): اين آهنگ از نظر کيفيت ملوديک و ساختار موسيقي با استفاده از فواصل گوناگون گام شور ترکيب بسيار زيبايي يافته است و جمله بندي موسيقي آن با توجه به فضاي فولکلوريک فوق العاده متنوع است.

9- آبکناري: نوعي آواز در آمد دشتي است.

10- زرد مليجک (گنجشک زرد): يکي از آشناترين آوازهاي بومي گيلان است که به همت استاد صبا به گنجينه موسيقي ملي ايران افزوده شده است.

11- شرفشاهي: چهار دانه هاي شرفشاه از عرفا و شعراي معروف قرن هفتم گيلان که در دستگاه شور خوانده مي شود.

تصنيف براي کوچک خان

در ادبيات شفاهي مردم گيلان، تصنيفي است که مردم به هنگام مبارزات جنگلي ها براي ميرزا کوچک خان جنگلي سروده اند. اين تصنيف در مناطق مختلف به شکل هاي ويژه اي خوانده مي شود:

چقدر جنگلا خوسي، ملت واسي  خستا نبوسي، مي جان جانانا

ترا گوما ميرزا کوچيک خانا  

خدا دانه که من نتانم خفتن   از ترس دشمن، مي ديل آويزانا

ترا گوما ميرزا کوچيک خانا  

چرا زودتر نايي، تندتر نايي   تنها بنايي، گيلان ويرانا

ترا گوما ميرزا کوچيک خانا  

بيا اي روح روان، تي ريش قربان  به هم نوانان، تي کاس چومانا

ترا گوما ميرزا کوچيک خانا

اما رشت جغلان، ايسيم تي قربان  کنيم امي جانا، تي پا جير قربانا

ترجمه:

چقدر در جنگل براي مردم مي خوابي، خسته نشدي/ جان جانانم، با توام اي ميرزا کوچک خان/ خدا مي داند که من نمي توانم از ترس دشمن بخوابم/ دلم آويزان است، با توام اي ميرزا کوچک خان/ چرا زودتر نمي آيي، تندتر نمي آيي، تنها گذاشتي/ گيلان ويران را، با توام اي ميرزا کوچک خان/ بيا اي روح روان، قربان ريشت/ چشمان کاست را نبند، با توام اي ميرزا کوچک خان/ اما بچه هاي رشت، قربانت مي رويم/ جانمان را زير پايت قرباني مي کنيم.

موسیقی تالش

مقدمه:

موسیقی بخشی از سرشت  آدمی است و از نخستین نیاز های انسانی و وسيله اي براي ارضاء و تلطيف روحي بشر به شمار می آید. موسیقی هر ملت تجلی سیر تکاملی دقت، هوش، چگونگی مشاهده و استنباط و عواطف روحی آن ملت در طول تاریخ است. موسیقی هر قوم ضمن آنکه به توصیف زندگی آنان می پردازد، زبان دل ، مظهر عواطف و احساسات لطیف و موزون آنان نیز محسوب می گردد. عوامل متعددی از جمله شرایط متنوع جغرافیایی ، وقایع تاریخی ، سنت، فرهنگ و باورهای جمعی هر ملت یا قوم بر موسیقی تاثیر گذار هستند. براین اساس موسیقی قوم تالش نیز در گذر تاریخ از دستخوش چنین تغییراتی مصون نمانده است. وقایع مختلف تاریخی در تالش سبب گردیده که مرزهای جغرافیایی و سیاسی شکافهای فرهنگی قابل ملاحظه ای را بر بنیادهای فرهنگی این قوم تحمیل نماید. بطوری که امروزه موسیقی قوم تالش در حوزه قلمرو کشور های ایران و آذربایجان قابل بررسی می باشد.

تقسیم بندی انواع موسیقی تالش در ایران:

1- دستو نها:

 دستونها بخش مهم و معرف جنبه عام موسیقی تالش هستند. معنی لغوی دستون، « دستان » پارسی است که در فرهنگ ها، نغمه، افسانه و آواز معنا شده است. آواز تالش ( دستون ) مبتنی بر فرم دوبیتی است.

 دستون ها در هر نقطه ای از دیار تالش دارای رنگ و حس ویژه ای هستند و از نقطه ای به نقطه دیگر فاصله محسوسی میان آنها احساس می شود. مثلاً دستون شاندرمن و ماسال با دستون و تالشدولابی، اسالمی و کرگانرودی متفاوت است. منشا این تفاوتهای ملودیک را می توان در نحوه زندگی و نگرش معیشتی – فرهنگی و تفاوت گویشها جستجو نمود. همچنین شرایط متفاوت جغرافیایی که همجواری و تعامل فرهنگی با سایر اقوام و تیره های قومی را به ارمغان آورده است، از جمله مهمترین عوامل تاثیر گذار بر این تفاوتهای ملودیک به شمار می آید. 

2- ترانه ها ( تصنیف ها):

 علیرغم تنوع چشمگیر ( از نظر کیفی) ترانه ها در سر تا سر منطقه تالش ، تعداد ترانه هایی که تا کنون شناخته شده اند ، محدود می باشند. این ترانه ها از نظر لحن و مضنون در گروههای زیر قرار می گیرند:

الف) نغمه های حماسی و رزمی:

 این گروه ترانه ها به داستان یا روایتی از سرگذشت یک قهرمان ( پهلوان نامی) اشاره دارند که نماد هایی از ارزشهای مثبت اخلاقی را یادآروی می کنند. از جمله این ترانه ها می توان به لدوبه، كَلَ ورزاپردَ و محمود به اشاره نمود. مثلاً در ترانه محمود به ، قهرمان داستان محمود است که به دلاوری و جوانمردی در منطقه شهرت داشته و روزی گروهی از راهزنان از کوهستانهای اطراف خلخال به قبیله و خاندان او دستبرد می زنند. محمود و برادرش که برای شکار یا جمع آوری هیزم به جنگل رفته اند از این ماجرا بی خبر هستند. راهزنان ضمن گسیل داشتن گوسفندان و مال و منال محمود به سوی مقصدشان، خواهر محمود را نیز سوار بر اسبی نموده و با خود همراه می برند.

خواهر محمود نیز سوار بر اسب ، نی « لَلَ» خود را بر می دارد و در آن می دمد و توسط نغمه هایی که طنین آن در کوهستان و جنگل می پیچد محمود را متوجه می سازد که راهزنان به آنها هجوم آورده اند و از این طریق محمود مطلع می گردد و به نبرد با راهزنان می پردازد و آنان را متواری می سازد و مال و منال و خواهر و خود را باز می گرداند.

ب) نغمه های کار:

این نغمه ها خود به خود به دو گروه تقسیم می شوند نغمه هایی که در مزارع توسط مردان و زنان خوانده می شوند. معمولاً زنان از این نغمه ها بیشتر استفاده می کنند و نقش این نغمه ها در موزون نمودن حرکات جمعی کار ، رفع خستگی و کاهش سختیهای همراه با کار، ایجاد روحیه مناسب کارگران و سعی در مطلوبیت محیط کار می باشد.

از نمونه این نغمه ها می توان به ترانه های آمانه لیله، کوکو بخونه و کاربشیمون نه نه اشاره نمود. مضامین ترانه ها از توصیفهای عاشقانه تا اشاره به نحوه کار و یاد آوری زیبایی های طبیعی محیط پیرامون مانند سر سبزی و نشاط جنگلها و مزارع تا صدای پرندگان را شامل می شود.

 گروه دوم نغمه های مربوط به فعالیتهای رایج در منازل است از جمله این فعالیتها می توان به نخ ریسی، شیردوشی و بافت فرآورده های آن، بافندگی جوراب ، سجاده و سایر پوشاک رایج در این مناطق اشاره نمود.

در این نغمه ها که معمولاً زنان نقش محوری کارها را به عهده دارند، ارتباط مستقیم با طبیعت و محیط پیرامون به حدی شگفت انگیز است که زنانی که گاوهایشان را برای چرا به محیط بیرون از روستاها می برند با سردادن نغمه هایی و اسامی ای که برای هر یک از گاوها  انتخاب کرده اند، آنها را صدا می زنند و خواسته هایشان را به آنان ابراز می دارند و هر یک ار حیوانات مورد نظر نیز به خواسته ها جامه عمل می پوشانند. این خواسته ها می توانند دور نشدن حیوان از محل مورد نظر یا ایستادن در صفی منظم هنگام بازگشت به خانه و ... را شامل گردند.


پ) نغمه های عارفانه:

 این نغمه ها به وسیله دراویش پیرو طریقه قادریه و نقشبندیه در اعیاد و مراسم مذهبی و اغلب به شکل گروهی اجرا می گردد. قطعاتی چون « بابا طاهری»، « مولود نامه » و « زیارتنامه » که توسط صوفیان در خانقاه اجرا می گردد به این گروه تعلق دارند.

ت) نغمه های بزمی:

  این نغمه ها در مراسم عروسی و شادمانیها در قالب ترانه هایی مانند« هیارهیار»، « مبارک با» و « آمان آمان» اجرا می گردند.

3- هوا (پرده) :

گسترده ترین بخش موسیقی تالش ، نغمات بدون کلام یا «هوا» ها و پرده ها هستند. این بخش از موسیقی تالش نیز بر حسب مضمون به گروههای مختلفی چون وصفی، رزمی ، بزمی و ... تقسیم می شود. «نی» یا «لله» رایج ترین سازی است که این بخش از نغمه ها را ایفا می نموده ، لیکن امروزه از نوازندگان این ساز اثری باقی نمانده است.« نی لبک» نیز در برخی از مناطق  وظیفه اجرای این نغمه ها را به عهده دارد. در منطقه تالش « هوا» های مختلفی شنیده می شود که عناوین برخی از آنها به این شرح است: « ریه پرده»، «شتره زنگ» یا « شتر زنگی» ، « پاییزه هوا»، « ورزا جنگ»، «دوشه هوا»، « کیجه پرده» و ...       

4- ساز های رایج:

سرنا، تنبوره، نی(لله)، دایره و لبک ( نی لبک) از جمله سازهایی هستند که طی نیم قرن کذشته در مناطق تالش نشین رایج بوده اند. امروزه از سرنا و تنبوره اثری دیده نمی شود. نی(لله) و دایره را می توان از جمله سازهای رایج امروز در مناطق تالش نشین ایران دانست که به انتظار نشسته اند تا زمان انقراض آنها نیز برسد. نواختن لبک را نیز می توان یا آوری شیوه ای از نوازندگی لله توسط نوازندگان کهنسالی دانست که دیگر توانایی دمیدن در لله را ندارند و ایام پایانی عمر خود را با لبک مشغولند.

 

موسیقی تالش در کشور آذربایجان:

رواج زبان و موسیقی آذری در مناطق تالش نشین و شرایط اجتماعی- اقتصادی دوران قبل ( نظام سوسیالیستی) و زمان حاظر سبب گردیده اند تا لگام اجرایی موسیقی از دست مردان گرفته شود و به زنان تفویض گردد. مردان تالشی به دلیل رفع مشکلات معیشتی که طی هفتاد سال گذشته جز لاینفک زندگی آنان محسوب می شده، همواره از مناطق سکونت خود به صورت کارگران مهاجر به شهر های مرکزی مهاجرت نموده اند و برای خانواده هایشان هزینه های گذران زندگی را تامین می کرده اند.

هم زمان با آنان زنان نیز با کار در منزل( کارهای دستی از قبیل بافندگی، قالیبافی و...) و درمزارع             ( شالیکاری، دامداری و...) با همسران خود همراه بوده اند و نغمه های موسیقی قومی خود را در هنگام کار زمزمه می کرده اند.

1- تقسیم بندی انواع موسیقی تالش در کشور آذربایجان:

عمده ترین بخش موسیقی تالش در آن سوی مرزها را نغمه های کار، لالایی مادران، تصنیف های عاشقانه و مراسم عروسی تشکیل می دهد.

 برخی از نغمه ها نیز در دلتنگی ها و فراق از عزیزان مورد استفاده قرار می گیرند. علیرغم آنچه که « میر طاهر تالشی» ( ادیب و پژوهشگر شهیر تالشی، ساکن لنکران) به نقل از رشید بهبود داف( موسیقیدان برجسته آذری ) بیان می دارد؛ « رشید بهبود داف زمانی نزدیک به ده سال را در فصل تابستان در کنا مزارع تالشی ها به جمع آوری نغمه های آنان مشغول بود و از ملودیهای تالش بهره های بسیار جست، روزی شخصی از وی سوال می کند که پس از این مدت مدید و طولانی آیا دیگر نغمه های تالشی به پایان نرسیده اند و او در پاسخ اظهار می دارد که هرگاه ماهی در میان دریاها به اتمام رسیدند، نغمه های تالش نیز به پایان خواهند رسید.» امروزه تعداد نغمه های تالشی بسیار محدود هستند و مجموعه آنها شاید از تعداد انگشتان دو دست فراتر نرود و این نغمه ها را فقط معدود زنان سالخورده در تالش می دانند و به طور کلی مردان از موسیقی قوم تالش  بی اطلاع هستند.

2-سازهای رایج در مناطق تالش نشین

با کمال شگفتی و تاسف باید اذعان نمود: « دایره» تنها سازی است که امروزه در مناطق تالش نشین آذربایجان همراه و یاور زنان هنرمند این خطه می باشد. علیرغم وجود ساز ملودیک در این ناحیه، ملودیهای محدود ترانه ها در نهایت سادگی و زیبایی خلق شده اند و اجرای گروهی آنها توسط زنان روستایی تحرک و پویایی کم نظیری را به شنوندگان القا می کند.

 

3-شرح کلی ریتم و ملودی در موسیقی مناطق تالش نشین آذربایجان:

نغمه های تالشی در کشور آذربایجان دارای این ویژگی ها می باشند.

 

 1- اجرا کنندگان این نغمه ها فقط زنان هستند.

2- تنها سازی که در این مناطق وجود دارد «دایره» می باشد که توسط خوانندگان زن نواخته می شود.

3- کلیه نغمه های شادمانی و کار به صورت گروهی( گروه کر) توسط زنان اجرا می شود، اجرای جز لاینفک موسیقی تالش است و آنها معتقدند، استفاده از کر در موسیقی آذری متاثر از تاثیر گذاری فرهنگی آنها بر قوم آذری بوده است.

4- هنگام اجرا، خوانندگان در دو گروه مقابل یکدیگر می ایستند و هر گروه مصرع یا یک بیت از شعر را   می خوانند. در پایان مصرع دوم آخرین هجا را که معمولاً به « نت شاهد» دستگاه مورد نظر ختم می شود؛ در حد چند میزان ادامه می دهند و همزمان با آن گروه دوم ادامه شعر و ملودی را می خوانند.

5- در بسیاری از موارد اشعار به صورت  بداهه می باشند. در فاصله مدت زمانی که گروه نخست به اجرای خوانندگی می پردازند، گروه دوم شعرهای مورد نظرشان را با یکدیگر در میان می گذارند و اجرا می کنند.

6- نغمه های حزین و شادمانی در قوم تالش دو سوی مرز کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند و هیچ یک از آنها نغمه های سایر تیره های قومی در سرزمین مجاور را اجرا نمی کنند. دلایل این تفاوت فرهنگی را علاوه بر جدایی جغرافیایی طی هفتاد سال گذشته در این قوم، باید در درون گرایی آنان و تاکید بر تیره های قومی جستجو نمود که مانع از آن می گردد که موسیقی یا فرهنگ تیره مجاور را مورد استفاده قرار دهند.

7- اکثر نغمه های تالش در آذربایجان نیز مانند نغمه تالش ایران در گام شور و ابوعطا ساخته شده اند و در این میان نغمه هایی مانند «دونه مروارید» نیز یافت می شوند که در گام ماهور ساخته شده اند. همچنین نغمه هایی مانند« آنا» نیز منطبق بر فرهنگ موسیقیایی سرزمین هند می باشند که اینگونه نغمه ها در مناطق تالش نشین ایران وجود ندارند.

4- معرفی و آوانگاری نغمه های تالشی در کشور آذربایجان:

  این گروه از ترانه ها توسط شش خواننده زن که در حومه لنکران زندگی می کنند و با یکدیگر رابطه خویشاوندی – شش خواهر- دارند، اجرا گردیده و در سفری که نگارنده به آن سوی مرز نموده، ضبط و ثبت گردیدند. لازم به ذکر است که در شهر باکو نیز این گروه – خواهران تالشی-  را معتبر ترین رواریت کنندگان موسیقی تالشی می دانستند.

 

مبارک با ( نوروز نامه) :                                                                                     

 مبارک با ، مبارک با ، مبارک                     mebarak  mebarak ba mebarak ba

مبارک با تازه سال  رون مبارکmebarak ba taza sale ron mebarak                  

به حق حرمت سوره تبارک                         be haqqe hormate suraye tabarak

الاله در چمن و شکفته تازه                              alala dar caman vaskafta taza

همه اش امر خدای یی نیازه                         hama as amre xedaye bi niyaza

 

ترجمه:

مبارک باشد ، مبارک باشد، مبارک ّاشد  

مبارک باشد، سال نو مبارک

به حق حرمت سوره تبارک

گل و لاله در چمن تازه شکفته

همه به امر خدای بی نیاز است

 

1- ویه مبارک ببا (vaya mebarak beba)    

 

 «ترانه »                                                      « تلفظ»

ویه مبارک به                                 vaya mebarak beba

حُنچَه مبارک به با                         honca mebarak beba   

هنه سیو چشه کینه                        Hana cio casa kina

هنه قند کینه                                    Hana qanda kina

 

ترجمه:

عروسیت مبارک باد

خنچه ات مبارک باد

دخنر سیاه چشم مادر

دختر قند مادر

در این ترانه اشعاری خوانده می شود که نمایانگر سخنان مادر ، خواهران و پدر داماد در توصیف زیباییهای عروسشان است. همچنین اشعاری که مبین تعاریف مادر، پدر، خواهران و برادر عروس از دامادشان می باشد.

 

منبع :http://www.taleshan.com

 

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

چهارشنبه 8 تیر 1390  12:05 PM
تشکرات از این پست
papeli a_saeid mohammad_43 fatemeh_75
mamas_5924
mamas_5924
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 271
محل سکونت : فارس

پاسخ به:موسيقي در استان گيلان

اگر فايل موسيقي محلي را هم مي‌گذاشتيد مطلب كامل مي‌شد .

پنج شنبه 5 آبان 1390  10:10 AM
تشکرات از این پست
a_saeid mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:موسيقي در استان گيلان

آره دوستان لطف بکنن فایلهای موسیقی ر هم آپلود بکنن و لینکشو بذارن

ممنون

یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  7:33 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

احمد عاشور پور

 

آرام‌تـرين آواز
 
 
بیست و شش سال  پیش از آنكه مهندس احمد عاشورپور، پرآوازه‌ترین خواننده گیلكی‌زبان، نخستین ترانه‌ی گیلكی رادیو را به گوش ایرانیان برساند، خانواده دهقانی او از روستا به شهر انزلی آمدند. احمد در 18 بهمن 1296 شمسی در محلّه غازیان دیده به جهان گشود. آن زمان انزلی شهری بود با 8000 نفر جمعیت و 1500 خانه گالی‌پوش و سفالی. یك قرن از آخرین باری كه روسها شهر را به آتش كشیده و تمام خانه‌های چوبی و نئی خاكستر شده بود، می‌گذشت. بومی‌ها، مهاجرین گریخته از ظلم تزارها و خارجی‌هایی از ملل مختلف، بار دیگر شهر را در كنار هم ساخته بودند. انزلي بندری بود پر از درخت‌های میوه و شاخه‌های پرگل. بوته‌های گل سرخ به قدری فراوان بود كه انگار شهر بر بستری از گل سرخ آرمیده است. لوتكا و كرجی های باربری بسیار بود و كشتی‌های بخار و بادبانی، بر رونق تجارت می‌افزود. به غیر از مكتب‌خانه‌ها، چهار مدرسه نوین وجود داشت. روسها و ارامنه هركدام یك مدرسه داشتند و دوتای دیگر(پسرانه و دخترانه) به شیوه مدارس نوین اروپا اداره می‌شد. در كنار شهر محل فرود و آشیانه‌ای وسیع برای هواپیماها ساخته بودند كه بر روی پایه‌های چوبی قرار داشت. راه‌آهن نیز برقرار بود و جاده ی كامل شده غازیان به تهران، انزلی را به پایتخت كشور متّصل می‌كرد. هنوز پلی وجود نداشت. لوتكاها با پاروزنان تنومندشان مردم جزایر و محلّه‌ها را به هم می‌رساندند. 
 
خانواده عاشورپور پنج عضو داشت. پدربزرگ خانواده (عاشورعلی) بیشتر در بستر بیماری بود و چون مادربزرگ هم بسیار پیر بود، مادرِ احمد پرستاری‌اش می‌كرد. بستگان مادر (پدر و برادرش) در كشتار و غارت روسهای تزاری قتل عام شده بودند. احمد خردسال را ابتدا به مكتب‌خانه فرستادند. اوّلین آموزگار مكتب خانمی بود كه خواندن قرآن و اندكی روخوانی فارسی یاد می‌داد. سپس آخوندی از طالقان آمد و در مسجد میان‌محلّه مكتبی راه انداخت. (سامانسر، میان‌محلّه و غازیان، سه محلّه همجوار بودند كه امروزه به مجموعشان غازیان می‌گوییم). در خانه‌ی عاشورپور دیوان شمسی وجود داشت كه مونس احمد شد. او هرروز كتاب مولانا را به بغل می‌زد و از باغ بسیار بزرگی عبور می‌كرد تا به مكتب‌ آمیرزا برسد. در راه از كنار دبستان «سنایی» هم می‌گذشت. بچّه‌های دبستان سنایی را می‌دید كه آزادانه در حیاط بازی می‌كنند. از دیدن آنها حسّی از حیرت و حسرت داشت چون در مكتب‌خانه مجبور بودند صاف بنشینند و صدایی اضافی از آنها بلند نشود. سرانجام یكروز از مكتب‌خانه فرار كرد و با اصرار پدر را راضی نمود او را به مدرسه بفرستند. چون فارسی‌اش خوب بود یكضرب وارد كلاس دوم شد و دو سال را در دبستان سنایی گذراند. پس از آن به مدرسه روسها (اشكول) رفت و تا كلاس پنجم را در اشكول خواند. رضاخان چندسال پس از به قدرت رسیدن، رابطه‌اش را با روسها كمرنگ كرد و مدرسه اشكول تعطیل شد. تنها مدرسه‌ای كه كلاس ششم داشت، مدرسه «سعدی»ِ انزلی بود. برای رفتن به سعدی هرروز با لوتكا از رودخانه عبور كرد و سرانجام در 16 سالگی، ششم ابتدایی را از این مدرسه دریافت نمود.
 
در انزلی چهار مسجد و یك كلیسا وجود داشت. صوت اذانی كه از مساجد شهر بر می‌خواست، بیشتر از هرچیز در ذهن و حافظه‌ی موسیقیایی‌ِ او ثبت شد. صدای تأثیرگذار دیگر، نوای موسیقی گرامافون‌هایی بود كه در كافه‌ها و بعضی از مغازه های شهر بلند بود. این نواها، تصنیف‌های قمرالملوك وزیری و روح‌انگیز را به گوش او رساندند.
 
در سال 1313 شمسی هنوز دبیرستان مهدخت («شرف» فعلی) و فردوسی به‌خاطر رفاه حال دختران دانش‌آموز تعویض جا نكرده بودند و احمد هفده ساله به همان دبیرستانی رفت كه اكنون در ابتدای خیابان سی‌متری واقع است. دبیرستان 10 كلاسه‌ی فردوسی نزدیك به چهارصد دانش‌‌آموز داشت و او تا زمان اخذ دیپلم، جزو شاگردان ممتاز آنجا بود. شاگرد اوّل كلاس آنها «جلیل ضیاپور» بود كه بعدها به یكی از بزرگترین نقّاشان ایران تبدیل شد (ضیاپور با افكار مترقّی خویش و با تأسیس نشریه «خروس جنگی» تحوّلی شگرف در تاریخ نقّاشی ایران پدید آورد). 
 
سال 1318 عاشورپور كلاس 11 را می خواند. روزی تصنیفی از روح‌انگیز به نام «از جور فلك مرا دلی خرم نباشد» شنید كه بسیار بر او اثر گذاشت. از آن وقت بارها در كنار دریا این تصنیف را تمرین می‌كرد تا تحریر و غلتاندن صدا را بیاموزد. یكبار وقتی معلّم در كلاس نبود، به تشویق یكی از همكلاسی‌ها به نام «نبی جو» كه ویلن می‌زد و موسیقی را خوب می‌شناخت، این آهنگ را با صدای بلند در كلاس خواند. همكلاسی‌ها هیجان‌زده از صدای خوبش، او را سر‌دست بلند كردند. همین تشویق ساده باعث شد احمد به زیبایی صدای خویش بیشتر اعتماد كند. او اوّلین ترانه‌اش را در همین سال سرود. سالی بود كه روسها عدّه‌ای را از آذربایجان بیرون كرده بودند و این مهاجرین تازه، به مسجد غازیان پناه بردند. در بین آنها دختر جوانی به نام «ملك شریف» بود كه خاطر احمد جوان را بسیار مشغول خود كرد. چنانكه به خاطرش تصنیفی براساس آهنگ روح‌انگیز ساخت. «عشق» همانطور كه استعدادِ نهانِ ترانه‌سرایی را در وجود او بیدار كرد، هیچگاه هم از دل ترانه‌های بی‌شماری كه تا سالها بعد سرود، بیرون نرفت. هدیه دیگر مهاجرین انزلی، صفحات 78 دوره‌ی گرامافون بود كه كم‌كم از چمدان‌هایشان بیرون آوردند و دست‌به‌دست در همه‌جای انزلی پخش شد. نزدیك گراند‌هتل غازیان كافه‌ی كوچكی وجود داشت كه احمد جوان مشتری گرامافونش محسوب می‌شد. در آن جا به آهنگ‌های فولك و اپراهای تركی یا قطعاتی از موسیقی روسیه و دیگر كشورهای اروپایی گوش می‌سپرد. بعد ترجمه‌ی ترانه‌ی این آهنگ‌ها را می‌نوشت و در كنسرت‌هایی به نفع نیازمندان انزلی به روی سن می‌برد (آهنگهای «مهتاب بندر» ، «رامپا» و قطعه «پوئماتانگو» كه براساس یك تانگوی ایتالیایی ساخت، از جمله آنهاست). اكثر برنامه‌های مذكور در سالن سینماتئاتر شهرداری برگزار می‌شد كه در زمان خود نگین سالن‌های نمایش و موسیقی در ایران بود. آمفی‌تئاتر شهرداری را نظیر بنای مجلّلی ساخته بودند كه در شهر وین اتریش وجود داشت. بالكن بزرگ فوقانی، چند بالكن خصوصی كوچك به سبك معماری آمفی‌تئاتر‌های قدیم اروپا و نقّاشی‌های «استاد رضا رنگچی» بر دیوار و سقف، جلوه‌ای بی‌بدیل به آن بخشیده بود (این بنا بعدها در آتش سوخت). انبوهی از مردم شهر به تماشای برنامه‌های این سالن می‌رفتند و احمد عاشورپور به همراه گروه‌های تئاتر یا مستقلاً در آن به آواز می‌پرداخت. 
 
در آخرین سال متوسّطه، احمد بازیكن تیم فوتبال شهر نیز بود. در سفر كوتاهی كه به رشت داشت، در رستوران گوشش به زمزمه‌ی آهنگ یك سروان ارتشی تیز شد. آن مرد «می‌جانمه حاج‌خانمی» را پیش خود می‌خواند. احمد این شعر را به خاطر سپرد و با آن اوّلین قطعه گیلكی خود را خواند. 
 
در سال 1319 دیپلم خود را گرفت و وارد دانشكده كشاورزی كرج شد. یكسال بعد ارتش متّفقین وارد ایران شدند و روسها برای مقابله با آنها به تأسیس حزب توده كمك كردند. عاشورپور نیز (هرچند خانواده‌اش از ظلم روسها داغ دیده بود) به دلیل تنفّرش از سیاست انگلستان و علاقه‌اش به طبقات فرودست جامعه و از همه بیشتر به‌خاطر جوّ روشنفكری موجود در دانشگاه‌های آن زمان به سمت جلسات توده كشیده شد امّا همچنان تا مدّتها به عضویت درنیامد. در دانشگاه صدای احمد مخاطبان جدیدی پیدا كرد كه از دایره همشهری‌های خودش بیرون بود. در برنامه‌های آنجا آهنگ‌های اروپایی و ساخته‌های خودش را می‌خواند. قطعاتی مثل والس هارمونیكا كه در موسیقی ایران بسیار پیشرو به‌نظر می‌رسید. دانشجویان گیلك اغلب از گویش خود خجالت می‌كشیدند و ترانه‌های گیلكی را در مقابل انواع فارسی و فرنگی، خجالت‌آور و دهاتی می‌پنداشتند امّا عاشورپور برعكس آنها از خواندن شعرهای گیلكی ابایی نداشت و همواره در كنار بقیه آثار قطعات گیلكی‌اش را نیز می‌خواند. دانشجویان غیرگیلك از این آهنگ‌ها بسیار استقبال كردند و كم‌كم تشویقها باعث شد دانشجویان گیلانی به موسیقی و اشعار گویش مادری خود ببالند. از آن پس نزد عاشورپور می‌آمدند و از شعر و آهنگ‌هایی می‌گفتند كه از پدران و مادران خود شنیده‌بودند. او نیز ملودی‌های گیلكی را جمع‌آوری می‌كرد و براساس بعضی از آنها قطعات تازه‌ای می‌آفرید.
 
 در سال 1322 به تشویق همكلاسی‌ها به رادیو رفت و اوّلین آهنگ گیلكی‌زبانِ رادیوی ایران را خواند. در رادیو با ابوالحسن صبا و نوازندگانی مثل محبوبی، منصوری، تهرانی و محسنی همكاری می‌كرد . روح‌الله خالقی قطعات را برای اجرا تنظیم نهایی می‌نمود. با تلاشهای عاشورپور و جادوی رادیو، ایرانیانی كه هیچ‌گاه نوای گیلكی را نشنیده بودند و امكانی برای سفر به گیلان یا مصاحبت با یك گیلانی برایشان وجود نداشت، با گویش و موسیقی گیلكی آشنا شدند. او خیلی زود دریافت كه در آهنگ‌های محلّی جای تحریر و دیگر قواعد آواز خالی‌ست. از اینرو تصمیم گرفت برای آموختن اصولی آواز به كلاس آواز خانمی برود كه خواننده اپرای وین بود. خواننده اتریشی در نگهداری صدا بسیار به او كمك كرد و 3 سال فنون آواز را به او آموخت. بعد از آن 6 ماه نیز پیش خانمی كه اكول روسی دیده بود آموزش دید.
 
در سال 1326 چند ایرانی به هندوستان رفتند تا صفحه‌های جدید پر كنند. در میان آثار ضبط‌شده چند ترانه‌ی عاشورپور را نیز با لهجه‌ی غلط خوانده بودند كه باعث دلگیری او شد و برآن شد تا برای جلوگیری از تكرار این كار، خودش صفحه پر كند. به سفارش كمپانی صفحه‌پركنی كلمبیا و اودئون، 10 صفحه‌ی 2 آهنگی منتشر شد كه برای هركدام 400 تومان دستمزد پرداختند. نیمی از این صفحات با نوازندگان اسپانیایی ضبط شده بود. سپس با دو اركستر خارجی كه یكی جولی‌بویز بود كنسرت داد. چند ماه بعد می‌خواست برای تحصیل موسیقی به كنسرواتور میلان ایتالیا برود امّا دولت با خروجش مخالفت كرد. 
 
شش سال بعد آمریكایی‌ها كودتای 28 مرداد 1331 را ترتیب دادند و عاشورپور كه از فستیوال رومانی بازمی‌گشت، در انزلی دستگیر شد. در نظام آشفته بعد از كودتا و ستیز حكومت دست‌نشانده آمریكا و استعمارگر عقب‌نشسته‌ی روسیه‌، به خاطر داشتن كارت عضویت در حزب به 2 سال زندان و تبعید در خارك محكوم گردید. 
 
بعد از زندان دوره دوم فعّالیت‌ موسیقی او در سال 1336 آغاز شد. در مدّت 2 سال با اركستری به رهبری یك انزلیچی به نام محمّد میرنقیبی، 25 آهنگ برای رادیو اجرا كرد كه از مجموعی از ساخته‌های میرنقیبی و خودش بود. امّا در سال 38 به دلیل نگاه نوگرایانه‌ای كه داشت، حس كرد نوعی از تكرار در موسیقی‌اش به‌وجود آمده و تصمیم گرفت رادیو را رها كند و به دعوت تلویزیونِ تازه تأسیس ایران هم جواب منفی دهد. سپس با گروهی اسپانیایی 4 صفحه پر نمود ولی باز كیفیت كار راضی‌اش نكرد چون به‌علّت مشغله كاری در یك كمپانی راه‌سازی، فرصت چندانی برای تمرین نداشت. معروفیت عاشورپور باعث گردید بعدها افرادی مثل جفرودی، مسعودی، پوررضا و شمس، خوانندگی گیلكی را دنبال كنند امّا خودش چون نمی‌خواست بیش از آن دچار تكرار شود، فعّالیت جدّی موسیقی را كنار گذاشت و به كار اداری مشغول شد. مدّتی بعد ریاست آبیاری فارس و بنادر را پذیرفت و پس از انقلاب اسلامی در زمان مهندس بازرگان به مدیرعاملی كشت و صنعت مغان رسید.
 
عاشورپور پس از بازنشستگی در فرانسه اقامت گزید و بیش از قبل از فضای فرهنگی موسیقی ایران فاصله گرفت. در 15 سالی كه آنجا بود چندبار با اصرار مشتاقان به روی سن بازگشت و چند كنسرت موفّق در آلمان، فرانسه و انگلستان اجرا نمود امّا تاب دوری از وطن را نیاورد و به ایران بازگشت. 
 
تا مدّتها مردم گیلان خاطره‌ای جمعی از استاد نوگرای موسیقی خود نداشتند تا اینكه به همّت چند جوان گیلانی (و به خصوص بابك ربوخه) كه به جمع‌آوری آثار او پرداخته بودند، در مهرماه 82 كنسرتی در حوزه هنری تهران برگزار شد و استاد قدیمی پس از حدود نیم قرن دوباره در سرزمین خویش به زیبایی آواز خواند. پیرمرد سرحال و سرزنده و شاداب بود. 
 
یكسال بعد شهر رشت نیز میزبان صدای استاد عاشورپور شد، امّا مشتاقی و بی‌تابی او برای آنكه در شهر خودش انزلی و برای همشهری‌های خویش بخواند به نتیجه نرسید و جز برنامه‌ای كوتاه كه همان سال در جشن تجلیل از هنرمندان در «سینما ایران» میزبان او بود، هیچ‌گاه تحقّق آرزوی چندین ساله‌اش فراهم نشد. سرانجام ساعت 16:30 شنبه 22 دی ماه 86 بر اثر بیماری در شهر تهران دیده از جهان فروبست و طبق وصیتش در غازیان ِ بندرانزلی به خاك سپرده شد.
 
برگرفته از ماهنامه موج (چاپ 1386 انزلی)
 
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  7:41 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

استاد احمد عاشورپور پدر موسیقی گیلان

 

آرام‌تـرين آواز
 
 
بیست و شش سال  پیش از آنكه مهندس احمد عاشورپور، پرآوازه‌ترین خواننده گیلكی‌زبان، نخستین ترانه‌ی گیلكی رادیو را به گوش ایرانیان برساند، خانواده دهقانی او از روستا به شهر انزلی آمدند. احمد در 18 بهمن 1296 شمسی در محلّه غازیان دیده به جهان گشود. آن زمان انزلی شهری بود با 8000 نفر جمعیت و 1500 خانه گالی‌پوش و سفالی. یك قرن از آخرین باری كه روسها شهر را به آتش كشیده و تمام خانه‌های چوبی و نئی خاكستر شده بود، می‌گذشت. بومی‌ها، مهاجرین گریخته از ظلم تزارها و خارجی‌هایی از ملل مختلف، بار دیگر شهر را در كنار هم ساخته بودند. انزلي بندری بود پر از درخت‌های میوه و شاخه‌های پرگل. بوته‌های گل سرخ به قدری فراوان بود كه انگار شهر بر بستری از گل سرخ آرمیده است. لوتكا و كرجی های باربری بسیار بود و كشتی‌های بخار و بادبانی، بر رونق تجارت می‌افزود. به غیر از مكتب‌خانه‌ها، چهار مدرسه نوین وجود داشت. روسها و ارامنه هركدام یك مدرسه داشتند و دوتای دیگر(پسرانه و دخترانه) به شیوه مدارس نوین اروپا اداره می‌شد. در كنار شهر محل فرود و آشیانه‌ای وسیع برای هواپیماها ساخته بودند كه بر روی پایه‌های چوبی قرار داشت. راه‌آهن نیز برقرار بود و جاده ی كامل شده غازیان به تهران، انزلی را به پایتخت كشور متّصل می‌كرد. هنوز پلی وجود نداشت. لوتكاها با پاروزنان تنومندشان مردم جزایر و محلّه‌ها را به هم می‌رساندند. 
 
خانواده عاشورپور پنج عضو داشت. پدربزرگ خانواده (عاشورعلی) بیشتر در بستر بیماری بود و چون مادربزرگ هم بسیار پیر بود، مادرِ احمد پرستاری‌اش می‌كرد. بستگان مادر (پدر و برادرش) در كشتار و غارت روسهای تزاری قتل عام شده بودند. احمد خردسال را ابتدا به مكتب‌خانه فرستادند. اوّلین آموزگار مكتب خانمی بود كه خواندن قرآن و اندكی روخوانی فارسی یاد می‌داد. سپس آخوندی از طالقان آمد و در مسجد میان‌محلّه مكتبی راه انداخت. (سامانسر، میان‌محلّه و غازیان، سه محلّه همجوار بودند كه امروزه به مجموعشان غازیان می‌گوییم). در خانه‌ی عاشورپور دیوان شمسی وجود داشت كه مونس احمد شد. او هرروز كتاب مولانا را به بغل می‌زد و از باغ بسیار بزرگی عبور می‌كرد تا به مكتب‌ آمیرزا برسد. در راه از كنار دبستان «سنایی» هم می‌گذشت. بچّه‌های دبستان سنایی را می‌دید كه آزادانه در حیاط بازی می‌كنند. از دیدن آنها حسّی از حیرت و حسرت داشت چون در مكتب‌خانه مجبور بودند صاف بنشینند و صدایی اضافی از آنها بلند نشود. سرانجام یكروز از مكتب‌خانه فرار كرد و با اصرار پدر را راضی نمود او را به مدرسه بفرستند. چون فارسی‌اش خوب بود یكضرب وارد كلاس دوم شد و دو سال را در دبستان سنایی گذراند. پس از آن به مدرسه روسها (اشكول) رفت و تا كلاس پنجم را در اشكول خواند. رضاخان چندسال پس از به قدرت رسیدن، رابطه‌اش را با روسها كمرنگ كرد و مدرسه اشكول تعطیل شد. تنها مدرسه‌ای كه كلاس ششم داشت، مدرسه «سعدی»ِ انزلی بود. برای رفتن به سعدی هرروز با لوتكا از رودخانه عبور كرد و سرانجام در 16 سالگی، ششم ابتدایی را از این مدرسه دریافت نمود.
 
در انزلی چهار مسجد و یك كلیسا وجود داشت. صوت اذانی كه از مساجد شهر بر می‌خواست، بیشتر از هرچیز در ذهن و حافظه‌ی موسیقیایی‌ِ او ثبت شد. صدای تأثیرگذار دیگر، نوای موسیقی گرامافون‌هایی بود كه در كافه‌ها و بعضی از مغازه های شهر بلند بود. این نواها، تصنیف‌های قمرالملوك وزیری و روح‌انگیز را به گوش او رساندند.
 
در سال 1313 شمسی هنوز دبیرستان مهدخت («شرف» فعلی) و فردوسی به‌خاطر رفاه حال دختران دانش‌آموز تعویض جا نكرده بودند و احمد هفده ساله به همان دبیرستانی رفت كه اكنون در ابتدای خیابان سی‌متری واقع است. دبیرستان 10 كلاسه‌ی فردوسی نزدیك به چهارصد دانش‌‌آموز داشت و او تا زمان اخذ دیپلم، جزو شاگردان ممتاز آنجا بود. شاگرد اوّل كلاس آنها «جلیل ضیاپور» بود كه بعدها به یكی از بزرگترین نقّاشان ایران تبدیل شد (ضیاپور با افكار مترقّی خویش و با تأسیس نشریه «خروس جنگی» تحوّلی شگرف در تاریخ نقّاشی ایران پدید آورد). 
 
سال 1318 عاشورپور كلاس 11 را می خواند. روزی تصنیفی از روح‌انگیز به نام «از جور فلك مرا دلی خرم نباشد» شنید كه بسیار بر او اثر گذاشت. از آن وقت بارها در كنار دریا این تصنیف را تمرین می‌كرد تا تحریر و غلتاندن صدا را بیاموزد. یكبار وقتی معلّم در كلاس نبود، به تشویق یكی از همكلاسی‌ها به نام «نبی جو» كه ویلن می‌زد و موسیقی را خوب می‌شناخت، این آهنگ را با صدای بلند در كلاس خواند. همكلاسی‌ها هیجان‌زده از صدای خوبش، او را سر‌دست بلند كردند. همین تشویق ساده باعث شد احمد به زیبایی صدای خویش بیشتر اعتماد كند. او اوّلین ترانه‌اش را در همین سال سرود. سالی بود كه روسها عدّه‌ای را از آذربایجان بیرون كرده بودند و این مهاجرین تازه، به مسجد غازیان پناه بردند. در بین آنها دختر جوانی به نام «ملك شریف» بود كه خاطر احمد جوان را بسیار مشغول خود كرد. چنانكه به خاطرش تصنیفی براساس آهنگ روح‌انگیز ساخت. «عشق» همانطور كه استعدادِ نهانِ ترانه‌سرایی را در وجود او بیدار كرد، هیچگاه هم از دل ترانه‌های بی‌شماری كه تا سالها بعد سرود، بیرون نرفت. هدیه دیگر مهاجرین انزلی، صفحات 78 دوره‌ی گرامافون بود كه كم‌كم از چمدان‌هایشان بیرون آوردند و دست‌به‌دست در همه‌جای انزلی پخش شد. نزدیك گراند‌هتل غازیان كافه‌ی كوچكی وجود داشت كه احمد جوان مشتری گرامافونش محسوب می‌شد. در آن جا به آهنگ‌های فولك و اپراهای تركی یا قطعاتی از موسیقی روسیه و دیگر كشورهای اروپایی گوش می‌سپرد. بعد ترجمه‌ی ترانه‌ی این آهنگ‌ها را می‌نوشت و در كنسرت‌هایی به نفع نیازمندان انزلی به روی سن می‌برد (آهنگهای «مهتاب بندر» ، «رامپا» و قطعه «پوئماتانگو» كه براساس یك تانگوی ایتالیایی ساخت، از جمله آنهاست). اكثر برنامه‌های مذكور در سالن سینماتئاتر شهرداری برگزار می‌شد كه در زمان خود نگین سالن‌های نمایش و موسیقی در ایران بود. آمفی‌تئاتر شهرداری را نظیر بنای مجلّلی ساخته بودند كه در شهر وین اتریش وجود داشت. بالكن بزرگ فوقانی، چند بالكن خصوصی كوچك به سبك معماری آمفی‌تئاتر‌های قدیم اروپا و نقّاشی‌های «استاد رضا رنگچی» بر دیوار و سقف، جلوه‌ای بی‌بدیل به آن بخشیده بود (این بنا بعدها در آتش سوخت). انبوهی از مردم شهر به تماشای برنامه‌های این سالن می‌رفتند و احمد عاشورپور به همراه گروه‌های تئاتر یا مستقلاً در آن به آواز می‌پرداخت. 
 
در آخرین سال متوسّطه، احمد بازیكن تیم فوتبال شهر نیز بود. در سفر كوتاهی كه به رشت داشت، در رستوران گوشش به زمزمه‌ی آهنگ یك سروان ارتشی تیز شد. آن مرد «می‌جانمه حاج‌خانمی» را پیش خود می‌خواند. احمد این شعر را به خاطر سپرد و با آن اوّلین قطعه گیلكی خود را خواند. 
 
در سال 1319 دیپلم خود را گرفت و وارد دانشكده كشاورزی كرج شد. یكسال بعد ارتش متّفقین وارد ایران شدند و روسها برای مقابله با آنها به تأسیس حزب توده كمك كردند. عاشورپور نیز (هرچند خانواده‌اش از ظلم روسها داغ دیده بود) به دلیل تنفّرش از سیاست انگلستان و علاقه‌اش به طبقات فرودست جامعه و از همه بیشتر به‌خاطر جوّ روشنفكری موجود در دانشگاه‌های آن زمان به سمت جلسات توده كشیده شد امّا همچنان تا مدّتها به عضویت درنیامد. در دانشگاه صدای احمد مخاطبان جدیدی پیدا كرد كه از دایره همشهری‌های خودش بیرون بود. در برنامه‌های آنجا آهنگ‌های اروپایی و ساخته‌های خودش را می‌خواند. قطعاتی مثل والس هارمونیكا كه در موسیقی ایران بسیار پیشرو به‌نظر می‌رسید. دانشجویان گیلك اغلب از گویش خود خجالت می‌كشیدند و ترانه‌های گیلكی را در مقابل انواع فارسی و فرنگی، خجالت‌آور و دهاتی می‌پنداشتند امّا عاشورپور برعكس آنها از خواندن شعرهای گیلكی ابایی نداشت و همواره در كنار بقیه آثار قطعات گیلكی‌اش را نیز می‌خواند. دانشجویان غیرگیلك از این آهنگ‌ها بسیار استقبال كردند و كم‌كم تشویقها باعث شد دانشجویان گیلانی به موسیقی و اشعار گویش مادری خود ببالند. از آن پس نزد عاشورپور می‌آمدند و از شعر و آهنگ‌هایی می‌گفتند كه از پدران و مادران خود شنیده‌بودند. او نیز ملودی‌های گیلكی را جمع‌آوری می‌كرد و براساس بعضی از آنها قطعات تازه‌ای می‌آفرید.
 
 در سال 1322 به تشویق همكلاسی‌ها به رادیو رفت و اوّلین آهنگ گیلكی‌زبانِ رادیوی ایران را خواند. در رادیو با ابوالحسن صبا و نوازندگانی مثل محبوبی، منصوری، تهرانی و محسنی همكاری می‌كرد . روح‌الله خالقی قطعات را برای اجرا تنظیم نهایی می‌نمود. با تلاشهای عاشورپور و جادوی رادیو، ایرانیانی كه هیچ‌گاه نوای گیلكی را نشنیده بودند و امكانی برای سفر به گیلان یا مصاحبت با یك گیلانی برایشان وجود نداشت، با گویش و موسیقی گیلكی آشنا شدند. او خیلی زود دریافت كه در آهنگ‌های محلّی جای تحریر و دیگر قواعد آواز خالی‌ست. از اینرو تصمیم گرفت برای آموختن اصولی آواز به كلاس آواز خانمی برود كه خواننده اپرای وین بود. خواننده اتریشی در نگهداری صدا بسیار به او كمك كرد و 3 سال فنون آواز را به او آموخت. بعد از آن 6 ماه نیز پیش خانمی كه اكول روسی دیده بود آموزش دید.
 
در سال 1326 چند ایرانی به هندوستان رفتند تا صفحه‌های جدید پر كنند. در میان آثار ضبط‌شده چند ترانه‌ی عاشورپور را نیز با لهجه‌ی غلط خوانده بودند كه باعث دلگیری او شد و برآن شد تا برای جلوگیری از تكرار این كار، خودش صفحه پر كند. به سفارش كمپانی صفحه‌پركنی كلمبیا و اودئون، 10 صفحه‌ی 2 آهنگی منتشر شد كه برای هركدام 400 تومان دستمزد پرداختند. نیمی از این صفحات با نوازندگان اسپانیایی ضبط شده بود. سپس با دو اركستر خارجی كه یكی جولی‌بویز بود كنسرت داد. چند ماه بعد می‌خواست برای تحصیل موسیقی به كنسرواتور میلان ایتالیا برود امّا دولت با خروجش مخالفت كرد. 
 
شش سال بعد آمریكایی‌ها كودتای 28 مرداد 1331 را ترتیب دادند و عاشورپور كه از فستیوال رومانی بازمی‌گشت، در انزلی دستگیر شد. در نظام آشفته بعد از كودتا و ستیز حكومت دست‌نشانده آمریكا و استعمارگر عقب‌نشسته‌ی روسیه‌، به خاطر داشتن كارت عضویت در حزب به 2 سال زندان و تبعید در خارك محكوم گردید. 
 
بعد از زندان دوره دوم فعّالیت‌ موسیقی او در سال 1336 آغاز شد. در مدّت 2 سال با اركستری به رهبری یك انزلیچی به نام محمّد میرنقیبی، 25 آهنگ برای رادیو اجرا كرد كه از مجموعی از ساخته‌های میرنقیبی و خودش بود. امّا در سال 38 به دلیل نگاه نوگرایانه‌ای كه داشت، حس كرد نوعی از تكرار در موسیقی‌اش به‌وجود آمده و تصمیم گرفت رادیو را رها كند و به دعوت تلویزیونِ تازه تأسیس ایران هم جواب منفی دهد. سپس با گروهی اسپانیایی 4 صفحه پر نمود ولی باز كیفیت كار راضی‌اش نكرد چون به‌علّت مشغله كاری در یك كمپانی راه‌سازی، فرصت چندانی برای تمرین نداشت. معروفیت عاشورپور باعث گردید بعدها افرادی مثل جفرودی، مسعودی، پوررضا و شمس، خوانندگی گیلكی را دنبال كنند امّا خودش چون نمی‌خواست بیش از آن دچار تكرار شود، فعّالیت جدّی موسیقی را كنار گذاشت و به كار اداری مشغول شد. مدّتی بعد ریاست آبیاری فارس و بنادر را پذیرفت و پس از انقلاب اسلامی در زمان مهندس بازرگان به مدیرعاملی كشت و صنعت مغان رسید.
 
عاشورپور پس از بازنشستگی در فرانسه اقامت گزید و بیش از قبل از فضای فرهنگی موسیقی ایران فاصله گرفت. در 15 سالی كه آنجا بود چندبار با اصرار مشتاقان به روی سن بازگشت و چند كنسرت موفّق در آلمان، فرانسه و انگلستان اجرا نمود امّا تاب دوری از وطن را نیاورد و به ایران بازگشت. 
 
تا مدّتها مردم گیلان خاطره‌ای جمعی از استاد نوگرای موسیقی خود نداشتند تا اینكه به همّت چند جوان گیلانی (و به خصوص بابك ربوخه) كه به جمع‌آوری آثار او پرداخته بودند، در مهرماه 82 كنسرتی در حوزه هنری تهران برگزار شد و استاد قدیمی پس از حدود نیم قرن دوباره در سرزمین خویش به زیبایی آواز خواند. پیرمرد سرحال و سرزنده و شاداب بود. 
 
یكسال بعد شهر رشت نیز میزبان صدای استاد عاشورپور شد، امّا مشتاقی و بی‌تابی او برای آنكه در شهر خودش انزلی و برای همشهری‌های خویش بخواند به نتیجه نرسید و جز برنامه‌ای كوتاه كه همان سال در جشن تجلیل از هنرمندان در «سینما ایران» میزبان او بود، هیچ‌گاه تحقّق آرزوی چندین ساله‌اش فراهم نشد. سرانجام ساعت 16:30 شنبه 22 دی ماه 86 بر اثر بیماری در شهر تهران دیده از جهان فروبست و طبق وصیتش در غازیان ِ بندرانزلی به خاك سپرده شد.
 
برگرفته از ماهنامه موج (چاپ 1386 انزلی)
 
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  7:42 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

پشمکیم خانه به دوشم

 

پشمکیم خانه به دوشم
 
 
 
برفا مانه پشمک بابا ای قرانه پشمک
 
حراج بوبو پشمک بره دوزاره پشمک
 
حتما این شعر شاد و مفرح را شنیده اید. شعری که پر است از استعاره ها و مثال های شاد و خنده دار و زیبا که دل هر گیلک زبانی را شاد می کند.
 
این ترانه را مردم رشت در سالهای پیش از انقلاب در دهه سی و چهل و پنجاه و حتی پس از انقلاب در دهه شصت در کوچه های صومعه بیجار و ویشکایی و ساغریسازان و بازار و  دیگر نقاط رشت از دهان مرد کوتاه قدی می شنیدند که با گاری خود در این کوچه ها و در بازار رشت قدم می زد و پسمک می فروخت. مردی کوتاه قد، با موی کوتاه که دوراور سرش رو فرا گرفته بود و موی میانه سرش ریخته بود. مردی با قیافه ای بور که اگر می دیدیش به راحتی می فهمیدی گیلک است. از آن قیافه های گیلانی که آدم می بیند. 
 
او این ترانه را می خواند و به فروش پشمک می پرداخت. البته او به غیر از رشت به بازار های هفتگی دور و اطراف هم سر می زد و پشمک می فروخت و آواز می خواند. در دهه چهل بود که ارکستر انزلی نزد این پشمک فروش دوست داشتنی آمد و شعر او را جاودانه نمود. آنها در متن شعر تغییراتی دادند و اضافاتی کوچک انجام دادند و شعر او را به صورت ارکست سمفونی اجرا کردند و این اولین اجرای رسمی این شعر بود. پس از ارکستر انزلی خواننده هایی این شعر را بازخوانی کردند. 
 
پیرمرد پشمک فروش در اواخر عمر خود به بیماری قند دچار شد و در دهه هفتاد یک پای خود را به علت بیماری قند از دست داد و بلاخره در اواخر دهه هفتاد در بیمارستان پورسینای رشت چشم از جهان فرو بست. او در دهه هفتاد دیگر پشمک نمی فروخت و در خیابا شیک جنب بازار و میدان شهرداری رشت با همان گاری در کنار دیگر نوار فروش های شهر به فروش نوارهای کاست موسیقی می پرداخت. همان جایی که هنوز هم تعدادی از نوار فروش ها هستند و هر وقت که از آنجا رد می شوی صدای موزیک شادی می شنوی که نوار فروش ها گذاشته اند و به قول یکی از دوستان که برای گردش به رشت آمده بود این منظره ی زیبای شهر در کنار موسیقی شادی که گهگاه از ان طرف آبی ها هم هست خود یک جاذبه ی گردشگری برای شهر شده است. 
 
به هر حال پیرمرد پشمک فروش رفت ام انه از دل و از یاد قدیمی های شهر که هنوز او را به یاد دارند که از گذر ویشکایی به صومعه بیجار می آمد و از آنجا به ساغریسازان و مسجد صفی و کوچی میدان و بازار. پیرمرد پشمک فروش چشم از جهان بست اما صدای او صدای مردم رشت که نه صدی مردم گیلان شد که می خوادند:
 
آخه تی جانه کر پشمکیم خانه به دوشم
 
 و آدم را گواهی می دهد که پرنده مردنی ست پرواز را به خاطر بسپار.
 
***
 
این نوشته هنوز کامل نیست و این چیزی بود که من می دانستم از دوستان و خوانندگان عزیز صمیمانه تقاضا دارم که هرچه مازاد بر این مقاله از این ترانه و از آن پیرمرد می دانند بازگو کنند تا بتوانیم او را و این ترانه را بهتر بشناسیم.
 
 
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  8:52 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

ترانه خاطره انگیز گیلکی بنفشه گل با صدای استاد فرامرز محجوب

 

ترانه خاطره انگیز گیلکی بنفشه گل با صدای استاد فرامرز محجوب
 
 
بنفشه گل   
 
 
همراه با متن ترانه گیلکی به همراه ترجمه:
 
خدایا ! دختر رشتی قشنگه 
 
سفیده،سرخه، سبزه، رنگ به رنگه
 
ولی با ان همه حُسن خداداد
 
دلی در سینه داره مثل سنگه
 
_______________________________________
 
بنفشه گول بیرون بامو ( گل بنفشه  شکوفه زد )
 
به یاد باورد تی عهدَ (و قول تو را به یاد اورد )
 
بگوفتی که وقت بهار ( تو گفته بودی که وقت بهار )
 
آیَم تی ور با خنده (  میام پیشت با چهره ای خندان ، اینطوری )
 
گول باران سبزان سر قاصد بوبو بنفشه ( در میان سبزه ها بنفشه پیام رسان شد )
 
فصل بهار بامو ،بیا ،می دیل بوبوسته زنده  ( فصل بهار اومده،بیا تا دلم زنده و شاداب بشه )
 
از یاد ببوردی تو مگر قولو قرارَ ( تو مگه قولو قرارت رو از یاد بردی؟ )
 
دِ ناز نوکُن،بیا می ور،وقت بهارَ (  دیگه ناز نکن ، بیا کنارم ، بهار اومده )
 
دنیا به جا نمانه (دنیا اینطوری نمیمونه )
 
غیر از وفا چی مانه؟ ( به غیر وفای به عهد چیز دیگه ای ماندگار نیست )
 
چوم نرگسَ دوخانه (چشم ،گل نرگس را صدا میزند )
 
دیم  سرخ گولَ مانه ( صورت انسان مثل گل سرخ قرمز میشود )
 
دارم تره دِ غم نارَم ( وقتی تورو دارم دیگه غم ندارم )
 
می نازنین نازدانه ( ای نازنین من )
 
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  8:54 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

متن ترانه تالشی "مندیما"

 

عنوان : مندیم
 
خواننده : غفار كشاورز
 
 
متن شعر
 
مندیم تن کا مندیم                                              هستم در خیال با تو ولی نمی دانم کجا هستم
 
اشته اوم را پا مندیم                                           برای آمدنت انتظار می کنیم
 
هرکی ویندم دور سم                                          از هرکس سراغ ترا گرفتم
 
دخونی بک یا مندیم                                           صدایم کن در نزدیکای تو هستم
 
ویرا شقی  را بندی ریجه                                     روز بارانی از کوه سرازیر شو
 
جکو جا بک مالو موجه                                                گاو و گوسفندانت را آغل کن
 
دسی آتاون آتشی کو                                          دست بروی آتش گرم کن
 
د خون بله جان ، جان کیجه                                  دوباره صدا کن فرزندانت را
 
پسینه بوام ن ، پسینه                                         برای دیروزت یا برای فردایت بگویم
 
اشتنه بوام ن کسینه                                           برای خودم یا برای همه بگویم
 
تیله ن بوام ن تیلنه                                            برای دویدن یا ندودنت
 
هرچی منه ب هم دسینه                                                هرچی با من شد با دست های خودم بود
 
دو یاری بکه بند سرون                                                بیا یکبار دیگر از کوهها گذر کن
 
چب ویرا شه گیریه روخون                                  چه شد فراموش کردی رودهای زیبای ییلاقی
 
سوجه  بوجه  کردم ترا                                       آخ  و وای کردم برای دیدارت
 
برمه س کرد آسمون                                          انگار آسمان هم به حال ما گریست
 
 
 
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  8:55 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

بیوگرافی استاد حسن جیلانی

 

حسن جیلانی 
 
سال تولد: 1333 
 
محل تولد : شهرستان صومعه سرا
 
 
در سال 1333 در شهر صومعه سرا متولد شد. از سال 67 برای فراگیری ساز سنتور نزد آقای داریوش علیزاده رفت و همچنان ردیف های آوازی را در خدمت استاد فریدون پور رضا بود. در این فاصله مدت 3 سال با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاری داشت . از جمله موفقیت های او کسب مقام برتر نخستین جشنواره فرهنگی هنری خراسان می باشد از سال 75 با صدا و سیمای مرکز گیلان همکاری دارد. در این مدت حدود 27 کار اجرا نمود طول این چند سال با آهنگ سازانی که همکاری داشت آقایان مهران خداپرست ، بابک ربوخه ، رضا فدایی، محسن نصیحتی، شهاب آزادی وطن، صابر غلامی پور، اکبرکنعانی و امیر علویون بوده است.
یک شنبه 29 اردیبهشت 1392  8:57 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
a_saeid
a_saeid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:موسيقي در استان گيلان

دوستانی که میخونن لطفا نظر بدن....

زنده یاد آقای عاشورپور آدم بزرگی بودن

یک شنبه 14 اردیبهشت 1393  10:15 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها