باسلام
چندروز پيش كتاب جديدحضرت اميرخاني رومطالعه كردم.سفرنامه افغانستان كه روزگاري قطعه اي ازايران بودوبه رسم خطوطي كه آن را مرز مينامند ازايران عزيز جداشد.
اين كتاب بافصل موروتيمور ؛آغازميشود كه بيشتر به انگيزه هاي اميرخاني ازسفر ميپردازدكه بهتراست خودبه اهداف اوبرسيد.
چراكه اصولا اميرخاني دوست ميدارد هركس اورا اززاويه ديد خودش روايت كند چراكه نگاههاي خاصي در زبان وخوانش متن وغيره دارد.
ميخواستم گزارشي ازكتاب ارايه بدهم ديدم باجمله قبليم منافات دارد ازهمين روجلوه اي كه اين كتاب براي من داشت را برايتان عرض ميكنم.
افغانستان ودهها كشورمسلمان ديگر كه باآنها دركيش به يكسان هستيم داراي ظرفيتهاي فكري وفرهنگي بالايي است كه ما ازآنها حتي نام پايتختشان رانميدانيم.
اين كتاب براي من انگيزه خواندن افكار متفكران افغان وديگر كشورهاي اسلامي را بالا برد.
اين خيال رانيز در من ازميان برد كه تفكرفقط در ايران اتفاق مي افتد .
درمجموع كتاب خيلي جذابي بود.قلم روان ونثر جوان گراي اميرخاني دراين اثرايشان تكرار شده است.مخاطره هاي سفر ولطافتهاي كتاب نيز به جذابيت كتاب افزوده است.نكته ديگر كه برايم جالب بود اين نكته بود كه حضرت اميرخاني اين سفر نرفته ونشنيده رابه همراه خانواده رفته است والبته ماجراهاي آقازاده ايشان ازجذابيتهاي كتاب شده است
اميدوارم ازخواندن كتاب لذت ببريدوالبته مطمينا لذت خواهيد برد.
"محمد حقی"
نشر افق
چاپ اول، 1390
352 صفحه
6500 تومان