0

اسناد:

 
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

سرپيچي ديگر از فرمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله

بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد ، و پيغمبر فرمود : حركت كنيد ، و با شتاب از عقبه خارج شدند ، و منتظر بودند تا مردم برسند ، پيغمبر اكرم فرمود : اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد ؟ عرض كرد : مركب فلان و فلان (ابوبکر و عمر) را شناختم ، و چون شب تاريك بود ، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند ، از تشخيص آنها عاجز شدم .

حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند : مقصود آنان را ندانستيم ، گفت : اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه بزير اندازند ، عرض كردند :
 يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند ، فرمود : من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد ، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود : شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد .
 
برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است . وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:

ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب ك

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:24 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

ابوبكر و قتل مسلماناني كه زكات نپرداختند


اينان كسانى بودند كه چون در منصب جانشينى ابوبكر نسبت به پيغمبر، ترديد داشتند، از پرداخت زكات به وى كوتاهى ورزيدند، نه اينكه در اصل وجوب زكات ترديد داشتند ؛ به طورى كه محمد حسنين هيكل در كتاب الصديق ابوبكر! (1) مى نويسد:

 محدثين نامى و حافظان اخبار ، روايت كرده اند كه ابوبكر گفت : به خدا قسم ! اگر اينان زكات سالانه اى را كه به پيغمبر مى دادند از من دريغ بدارند، به همين دليل با آنها جنگ خواهم كرد.

ولى عمر - كه متوجه عواقب سوء اين تصميم بود - گفت : چگونه مى خواهى نبرد كنى با كسانى كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: مأ مور شده ام با مردم پيكار كنم تا معتقد شوند كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد نيز فرستاده اوست ، و هر كس اعتراف كرد، مال خونش از طرف من مصون است مگر اينكه حق آن را ادا نكرده باشد و حساب آنها نيز با خداست ؟!

ولى ابوبكر سخن عمر را به هيچ گرفت و بلا درنگ گفت : به خدا قسم با كسى كه ميان نماز و زكات فرق مى گذارد، جنگ خواهم كرد؛ زيرا زكات حق مال است و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: مگر حق آن را ادا نكرده باشد. (2)

بخاري در صحيحش در كتاب استتابة المرتدين، باب قتل من أبي قبول الفرائض... و مسلم در صحيحش، كتاب الايمان، باب الامر بقتال الناس، از ابوهريره نقل مي‌كند كه گفت:
وقتي پيامبر از دنيا رفت و ابوبكر به خلافت رسيد و هر كه از عرب مي‌خواست كافر و مرتد شد، عمر گفت: اي ابوبكر! چگونه مردم را به كشتن مي‌دهي درحالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: من مأموريت يافتم كه با مردم بجنگم تا وقتي كه بگويند: لا اله الا الله پس هر كه لا اله الا الله بگويد، مالش و جانش را از من در امان نگهداشته است مگر حقي در اين ميان ضايع شود و حسابش با خدا است؟ ابوبكر گفت: به خدا قسم، بدون محابا هر كس را كه بين نماز وزكات فرق بگذارد مي‌كشم زيرا زكات حق مال است. به خدا سوگند اگر زكاتي را كه در زمان پيامبر پرداخت مي‌كردند، ولو به مقدار كم به من ندهند، با آنها كارزار خواهم كرد. عمر گفت: به خدا قسم به نظرم رسيد كه خداوند سينه ابوبكر را براي جنگيدن گشوده است  و فهميدم كه حق با او است.

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:27 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

16

. از این دو جمله چه نتیجه ای می گیرید :

١- پیا مبر اكرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است ،ھر كس او را بیازارد مرا آزرده است وھر كه مرا بیازارد خدا را آزرده است.

٢- بخاری می گوید: فاطمه در حالت خشم وغضب ابي بكر را ترك گفته وبر او غضبناك ماند وبا او حرف نزد تا وفات نمود، آنگاه علي بر او نماز گزارد وشبانه دفنش نمود و ابوبكر را خبر نكرد كه بر جنازه او حاضر شود ونماز گزارد.

و ابن قتیبه دینوري می گوید : فاطمه در بستر بیماري به ابوبكر و عمر گفت: ھمانا من خدا و ملائکه را شاھد می گیرم که شما مرا آزردید و من از شما راضی نیستم وفاطمه بر ابوبکر غضب کرد و : و ادامه می دھد : ھنگام دیدار پیامبر از شما شکایت خواھم کرد.

وھجرته الي ان ماتت

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:35 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

46

  قران صراحتا میفرماید:(و وَرث سُلیمانُ داود(یعنی سلیمان از داود ارث برد و در همین ایه لفظ (واوتینا من كل شيء) آمده که ارثیه مادی و معنوی را میتواند شامل شود اما اهل سنت با استدلال به حدیثی جعلی میگویند پیامبر فرمود ما پیامبران از خود ارثی نمیگذاریم حال با توجه به این مطلب سوال زیر را پاسخ دهید:

آیا ما باید کلام خدا ان هم درکتابی که هرگز تحریف نشده و نمیشود را باید باور کنیم یا حدیث جعلی که فقط اهل سنت ان را نقل میکند؟؟

اگر پیامبر ارث باقي نمي گذارد ،چگونه همسرانش از جمله عایشه ارث میبرند ولي دخترش

فاطمه سلام الله علیها ارث نمیبرد؟؟؟!!!}مقدار ارث هرکدام در کتب معتبر اهل سنت هم ذکر شده.

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:45 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

48

  آیا جانشین یک فرد نباید حداقل شباهت هایی با او داشته باشد از لحاظ تخصص ، مقام علمی و تجربه عملی؟ اگر خدای نکرده مریض شما نیاز به جراحی مغز و اعصاب داشته باشد شما حاضرید مریض عزیزتون را به قصابی بسپارید که هیچ چیزی از پزشکی نمی دونه تا مریض تون را عمل کنه؟؟؟ پس چگونه امورات مادی و معنوی یک ملت را بعد از رحلت پیامبر به دست افرادی ناشایست باید سپرد که هیچ شباهتی در علم و عمل و ایمان با پیامبر نداشتند (سه خلیفه اول را میگویم که در موارد متعددی اعمال انها بر خلاف روش پیامبرصلی الله علیه وآله بود (چه کسی شبیه تر بود به پیامبر صلی الله علیه واله از علی علیه السلام؟؟؟ چه کسی غیر از علی به پشتوانه کلام پیامبر که فرمود من شهر علم هستم و علی دروازه ورود به آن و هرکس به خواهد به شهر بیاید باید از دروازه آن وارد شود گفت سلونی قبل ان تفقدونی ؟؟؟ چه کسی جز علی گفت اگر آسمانها و زمینهای هفتگانه را به من بدهند تا دانه جویی را با ظلم از دهان مورچه ای بیرون بکشم هرگز نخواهم کرد؟؟ جز علی چه کسی بود که دردادگاهی که خودش قاضی ان را منصوب کرده بود

نتوانست حقش را از ان یهودی بگیرد و اصلا شکایتی که به قاضی نکرد هیچ، حتی به او گفت چرا برای احترام به من از جا بلند شدی در اینجا من و این یهودی برای تو باید برابر باشیم و باید با عدالت و یکسان با ما رفتار کنی و بخاطر همین صبر او آن یهودی مسلمان شد؟؟ جز علی چه کسی در اوج جنگ و خشم وقتی دشمن به روی او آب دهان انداخت او را نکشت تا خشمش فروکش کند و فقط برای رضای خدا او را بکشد؟؟؟ چه کسی یتیم نوازتر و مهربان تر از علی بود؟؟؟ در پایان این بخش باید این نکته مهم را تذکر دهم که از صدر اسلام و به خصوص در زمان معاویه

برای مقاصد :سیاسی،مالی،معنوی،کسب جاه و مقام افرادی گمراه دست به جعل احادیث میزدند و چه بسیار احادیثی که در کتب شیعه و سنی وجود دارد که جعلی است و از پیامبر یا ائمه علیهم السلام نرسیده پس به هر حدیثی نباید یقین کرد که درست است مگراز متخصص علوم حدیث بپرسید. به عنوان مثال در زمان معاویه ،او دستور داد که به ازای هر حدیثی که در مدح علی علیه السلام وجود دارد ١٠ حدیث شبیه آن برای دیگر صحابه و خلفا جعل کنند وبر ضد علی هم احادیثی که با آن حدیث در تضاد است جعل کنند تا مردم را گیج کنند و بگویند علی هم مثل بقیه بوده و هیچ فرقی با دیگر صحابه نداشته به عنوان مثال در احادیث امده که پیامبر فرمود حسن و حسین علیهم السلام آقای جوانان اهل بهشت هستند و درکتب اهل سنت حدیث جعلی است که از پیامبر نقل شده عمرو ابابکر آقای پیران اهل بهشت هستند .علت جعلی بودن هم از کتب اهل سنت بیان میکنیم و ان اینکه در احادیث کتب صحاح امده که در بهشت اصلا پیر وجود ندارد وهمه به شکل جوانانی سی ساله به بهشت وارد میشوند!!! علت عقلی هم اینکه ادم پیر و مریض که نمیتونه از نعمتهای بهشت به درستیلذت ببره

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:46 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

دامه 29

عایشه حدیثی جعلی از پیامبر نقل کرده که براساس آن پیامبر به زنی به نام سهله دستور داد به مرد بالغ نامحرمی شیر بدهد تا او برسهله محرم شود و عایشه براساس همین حدیث ساختگی، هر که میخواست با او دیدار کند را پیش خواهرش ام کلثوم و دختران برادرش میفرستاد تاشیر از سینه انان بخورند و محرم شودوسپس به دیدار عایشه برود!!! اما دیگر زنان پیامبر با این دستور مخالفت کردند وبه کسی اجازه این کار را ندادند!!! ایا یک مومن غیرتش اجازه میدهد که هر مرد نا محرمی بیاید و پستان زنش را نظاره کند و ان را بمکد و شیر بخورد تا سیر شود ان هم برای ۵ مرتبه؟؟؟ اگر این حدیث درست است چرا عایشه و دیگر همسران پیامبردر زمان حیات رسول خدا این کار را نکردند؟؟؟اگر این یک دستور شرعی است چرا پیامبر به دیگر زنانش دستور نداده؟؟و چرا در قران نیامده؟؟؟آیا شیرغذای نوزدان بی دندان است یا مردان بالغ؟؟؟ آیا به این علت نبود که مردان بسیارمشتاق دیدن عایشه بودند؟؟ایا به همین علت نبود که مردان زیادی در جنگ جمل در سپاه عایشه  بودند ؟زیرا میدانستند هرگاه بخواهند عایشه را ببیند باید ازپستان زنان نامحرمی شیر بخورند و لذت ببرند.(منابع این مطالب درکتاب همراه را راستگویان ص ٢۵١ تا ٢۵۶ و اهل سنت واقعی ،ج ٢ص ٧۵ تا ٨۵ ذکر شده)

آیا صحابه همگی احترام به هم می گذاشتند و بین شان مودّت برقرار بوده و آیا از شدت همین مودّت بوده که عایشه به جنگ خلیفه زمان خود که به اصرار مردم خلافت را قبول کرد رفت و عده بسیاری را به گمراهی و مرگ کشاند کودکان زیادی را یتیم و زنان بسیاری را بیوه و بیچاره کرد؟ آیا او هدایت شده بود با اینکه پیامبر در مورد این عمل او هشدار داده بود؟؟؟

۵٠  براء بن عازب گوید:ما پس از پیامبر صلی اله علیه و آله چه کارها کردیم و چه انحرافها در دین به وجود اوردیم(صحیح بخاری کتاب المغازی باب غزوه حدیبیه ح ٢١ ،ج ۵،ص ١۵٩ و ١۶٠)

ابو سعید خدری به مروان که امیر مدینه بود اعتراض کرد که برای چه بر خلاف سنت پیامبر خطبه عید را قبل از نماز میخوانی ؟گفت :چون مردم پس از نماز نمی نشینندعلت دیگر اعتراض هم این بود که خطبه با لعن علی و اهل بیتش ختم میشد(صحیح بخاری کتاب العیدین ،باب الخروج الی المصلی ح ١،ج ٢ص ٢٢)

عمر در زمان خلافتش مسلمین را برای به جماعت برگزار کردن نماز مستحبی (صلاه تراویح(جمع میکرد و میگفت چه بدعت خوبی!!!(صحیح بخاری کتاب صلاه التراویح باب فضل من قام فی  رمضان ح ٢ج ٣ص ۵٨)

ابو درداء میگوید :به خدا قسم چیزی از سنت پیامبر نمیابم جز اینکه همه با هم نماز میخوانند (صحیح بخاری کتاب الاذان باب فضل صلاه الفجرح ٢ج ١ص ١۶۶)

انس بن مالک گوید هیچ یک از احکام شریعت را نمیشناسم که بدون تغییر باقیمانده باشد به جز نماز و این نماز هم ضایع شد(صحیح بخاری کتاب مواقیت الصلاه،باب تضییع الصلاه ح ١،ج ١ص ١۴١)

عمر متعه زنان و متعه حج را که در زمان پیامبرو زمان ابابکر و حتی در مدتی از ایام خلافت خودش حلال بود را حرام کرد و گفت هرکه انجام دهد را عقاب میکنم.(تفسیر کبیر امام فخر رازی ذیل آیه ٢۴ سوره نساء ج ١٠ ص ۵٠)

جالب اینجاست که وقتی از پسر عُمر ،عبدالله سوال میشود دراین مورد خلاف پدر نظر میدهد و متعه را از سنت پیامبر میداند!!!(سنن ترمذی کتاب الحج باب ١٢ ح ٨٢۴ ص ١٨۵ و ١٨۶)

سه شنبه 31 خرداد 1390  11:47 PM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

اختصاری از زندگی سید علی محمّد باب

مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند که باب در جواب آنها ناتوان بود

 

لذا در آخر، بسیاری از علما بر این عقیده شدند که باب را به مجازاتی شدید محکوم نمایند ، اما حکومت به خاطر شهرت باب با آنان مخالفت کرد. پس از خاتمهٔ مجلس ، باب را به منزل میرزا علی اصغر شیخ الاسلام بردند و خودِ شیخ الاسلام به عنوان مجازات به پای باب یازده مرتبه چوب زد. بعد از همهٔ این کارها ، باب را به چهریق باز گردانده و زندانی نمودند. در حالی که باب در تبعید و زندان به سر می‌بُرد ، وقایع و درگیری‌هایی میان برخی پیروان وی و مخالفینش رخ داد(مانند واقعهٔ قلعهٔ شیخ طبرسی ، و واقعهٔ نیریز). سر انجام ، حکومت ایران باب را موجب آشفتگی‌های به وجود آمده دانست و دستور داد تا وی را برای اعدام به تبریز ببرند.[۱۱]

 

سرانجام سید علی محمّد باب

 

امیرکبیر دستور داد در سال ۱۲۶۶ ه.ق. سید علی‌محمد باب را در میدان سربازخانه تبریز تیرباران کنند.

سرانجام پس از چند بار دستگیری و تبعید باب را در زمان ناصرالدین شاه تیرباران کردند.چند تن از پیروانش سر به شورش برداشتند و اقدام به ترور ناصرالدین شاه کردند.

حکومت نیز در تهران اقدام به سرکوب آنها نمود، در تهران گروهی از بابیان را شمع آجین کردند و برخی را پاره پاره کردند و بسیاری نیز به عثمانی گریختند.

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:13 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

اختصاری از زندگی سید علی محمّد باب

هائیان و بابیان

پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب در کتاب بیان به دنبال مظهر ظهور بعدی که در این کتاب به «ظهور من یظهره الله» اشاره شده‌است، گشتند. در سال ۱۸۶۳ بود که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) خود را من یظهره الله موعود در کتاب بیان معرفی کرد. اکثر بابیان به او ایمان آورده و بهائی نامیده شدند

میرزا حسین نوری

لازم به ذکر است که نابرادری کوچک او صبح ازل ادعای رهبری بابیان را داشت و کسانی که به ازل گرویدند ازلی نامیده می‌شوند.

 

یحیی صبح ازل

توبه در تبریز

 

در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار مجلسی با حضور روحانیون شیعه و ناصرالدین شاه قاجار (که در آن هنگام ولیعهد بود) در تبریز تشکیل شد، در زمان مجلس تبریز موضوع بابیت برای بزرگان سیاسی و مذهبی ایران، بااهمیت شده بود. باب تعداد و آمار پیروانش را پیگیری می‌کرد، در یکی از آثارش به نام

نام دلائل سبعه که همان اواخر به رشته تحریر درآمده بود، تعداد بابیان را صد هزار نفر ذکر کرد. [۱۶]، دربارهاتفاقاتی که در مجلس مباحثه تبریز و پس از آن افتاده‌است اختلافات زیادی بین منابع بابی و بهائی، منابع قاجاری، آثار مستشرقان، نوشته‌های مورخان متدین و مورخان لاییک وجود دارد. با این وجود در میان تمام نوشته‌های مؤافق و مخالف بابی، می‌توان نقاط مشترکی یافت. یکی آن که او در مجلس مباحثه، به صراحت ادعای قائمیت و پیامبری نمود.

متن توبه نامه چاپ شده در کتابی از ادوارد براون

 

«میرزا مهدی‌خان زعیم‌الدّوله» در کتاب «مفتاح باب‌الابواب» که در ردّ بر باب و بهاءالله نوشته صریحاً ذکر کرده که هر چه سید باب را به توبه و اظهار پشیمانی از ادّعای خود وادار کردند، قبول نفرمود و چون چنین دیدند ناچار به قتلش فتوی دادند[۱۷]. در

 

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:14 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

اختصاری از زندگی سید علی محمّد باب

صفحه ۱۵۹ نیز اشاره کرده که

 

پدرش از باب که فتوای قتلشان نیز صادر شده بود تقاضا کرد دست از ادّعای خود بردارند تا خونش ریخته نشود،

«ولی او به گفته‌ی پدرم توجّه نکرد و همچنان ساکت و آرام بود...»

 

ملاّ محمّد مامقانی  نیز یکی از دشمنان باب بود. پسرش شرح ماوقع را نوشته و ابتدا مرقوم داشته، «از آنجا که مورّخین عهد در آن مجلس مبارک (مجلس ولیعهد و استنطاق سید باب) حضور نداشتند محاورات آن مجمع را به استناد سماعات افواهیه به کلّی تغییر دادند و مقاولاتی که اصلاً اتـّفاق نیفتاده مذکور داشتند.» بعد می‌افزاید، «در سال ۱۲۶۶ هجری که سال دوم جلوس همایونی بود، از جانب اولیای دولت به مرحوم حمزه‌میرزا حشمت‌الدّوله حکمران آذربایجان فرمان رفت که سید باب را از چهریق به تبریز آورده اوّلاً در محضر علما او را تکلیف توبه و انابه از دعاوی و عقاید خود بکنند و در صورت امتناع او را به کیفر اعمال خود برسانند.» بعد، پس از ذکر نحوه‌ی ورود باب به تبریز و مجلس ولیعهد و غیره تا آن که باب را به منزل ملّا محمّد مامقانی  بردند و پسر ملّا محمّد هم حضور داشت. در اینجا می‌نویسد، «مشارٌالیه (سید باب) را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارٌالیه القاء فرمود در سنگ خاره قطره‌ی باران اثر نکرد... والد فرمود حال باز در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحب‌الامری و انفتاح باب وحی و اتیان به مثل قرآن و غیره آیا در سر آنها باقی هستی؟ گفت آری. فرمودند از این عقاید برگرد؛ خوب نیست خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز. گفت حاشا و کلّا. پس والد قدری نصایح با آقامحمّدعلی انیس کردند اصلاً مفید نیفتاد. باب رو به والد کرد و گفت، حال شما به قتل من فتوی می‌دهی؟ والد فرمود حاجت به فتوای من نیست؛ همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای تو هست ... حال که اصرار داری بلی مادام که در این دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است. ولی چون من توبه‌ی مرتدّ فطری را مقبول می‌دانم، اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی، من تو را از این مهلکه خلاصی می‌دهم. گفت حاشا؛ حرف همان است گه گفته‌ام. جای توبه نیست. پس مشارٌالیه را با اتباعش از مجلس برداشتند و به میدان سربازخانه حکومت بردند.» [۱۸]

از دیگر مخالفان باب حاجی محمّدکریم‌خان کرمانی صاحب «ارشادالعوام» است. حاجی در ایام عمر خود چند ردّیه بر باب نوشت و همه به چاپ رسیده و در آن ردّیه‌ها هرچه توانسته بر علیه باب گفته. وی در ارشادالعوام از شنیدن قتل سید باب اظهار سرور و نشاط کرده و نوشته که باب توبه از گفته‌های خود نکرد و او را کشتند. او در ص۱۰۷ ارشادالعوام چاپ بمبئی می‌نویسد، «بشارتی به جهت مؤمنان در این ایام بهجت ‌انجام رسید. به طور قطع و یقین و نوشتجات متواتره از تبریز و طهران و سایر بلاد رسید که آن خبیث را به تبریز برده بعد از امر به توبه‌ی از کفر خود و قبول نکردن او، او را با یکی از اتباعش که بَر غی خود باقی مانده در بیست و هفتم ماه شعبان امسال که سنه‌ی هزار و دویست و شصت و شش هجری است در میدان سربازخانه برده به دیوار بستند و فوجی از سربازان امر کرده او را نشانه‌ی گلوله ساختند...»

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:14 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

اختصاری از زندگی سید علی محمّد باب

ملامحمد مامقانی

ولیعهد (ناصرالدین میرزا) در نامه خود به پدرش، دوبار به ادعای صریح باب مبنی بر قائم یا پیامبر بودن خودش، اشاره کرده‌است:

 

حاجی محمود (نظام العلما) پرسید که مسموع می‌شود که تو می‌گویی من نایب امام هستم و بعضی کلمات گفته‌ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری توست. گفت: بلی حبیب من... بنده به منزله شجر طور هستم. آن وقت در او خلق می‌شد، الآن در من خلق می‌شود و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تا کنون انتظار او را می‌کشیدید، منم... باز از آن سخن‌های بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به طور تجلی کرد. [۱۹]


ولی وی همچنین در بخش دیگری از نامه صریحاً ذکر کرده که وی توبه نموده است:

چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ الاسلام را احضار کرده، باب را چوب مضبوط زده، تنبیه معقول نموده و ( او) توبه (کرد) و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است[۲۰]

همچنین متن توبه‌نامه‌ای منسوب به باب موجود است که ادعا می‌شود آن را پس از ماجرای تبریز برای

ولیعهد وقت (ناصرالدین شاه) نگاشته است:

در هرحال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را با لطافت عنایات و بسط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایید.[۲۱]

توبه در فارس

 

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:15 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

فرقه یمانی

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اهواز، اخیراً اشخاصی به تبلیغ یکی از جریان های مدّعی مهدویّت به نام احمد الحسن یمانی در برخی مناطق کشور مشغول شده اند؛ از این رو  پرسش هایی برای برخی از مؤمنان ایجاد شده که اصل این جریان چیست و مؤمنان در برابر این گونه جریانات چه تکلیفی دارند؟ کتابچه « فتنه جدید یا جریان مدّعی یمانی» به همین موضوع پرداخته است که در زیر متن کامل آن آمده است:

برای خواندن بقیه مطلب روی ادامه مطلب کلید کنید

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:25 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

نکته دوم؛ استراتژی حمله ایمانی حزب بعث عراق پس از انتفاضه شعبانیه

حزب بعث عراق توسط یک مسیحی صهیونیست به نام میشل عفلق تأسیس شده است؛ حزب مذکور از یک سو وابسته به جریان استعماری انگلیسی بود، واز سوی دیگر دشمنی ذاتی با اسلام و تشیع داشت . شعار معروف آن ها موقع به دست گرفتن قدرت این بود:

آمنت بالبعث ربّاً لاشریک له وبمیشل نبیّاً ماله ثانی

« به بعث به‌عنوان پروردگار بی‌شریک ، وبه میشل به عنوان پیامبری که همتا ندارد ، ایمان آورده‌ام ! »

کارنامه حزب بعث بویژه در زمان صدام در طول حاکمیت سی ساله، مملوّ از مبارزه با اسلام، قتل میلیون ها انسان بی گناه، نابودی اقتصادی عراق وبه تعطیل کشیدن شعائر مذهبی وبه شهادت رساندن صدها مجتهد وفاضل وهزاران طلبه از حوزه های علمیه بود.

این حزب به تحریک آمریکا، پس از پایان جنگ تحمیلی با ایران، جهت بستر سازی حضور آمریکا و متحدانش در خلیج فارس ، در سال 1990 م ـ 1369 ش ، کویت را اشغال کرد. به دنبال حضور آمریکا ومتحدان غربیش به بهانه اخراج صدام از کویت ، مردم مسلمان عراق در زمان مرجعیت مرحوم آیت الله خوئی بر علیه حزب بعث در انتفاضه معروف به شعبانیه قیام کردند ، ودر آستانه پیروزی ورهایی عراق از چنگال ظالمان قرار گرفتند، که آمریکا به کمک صدام شتافت وبا سرکوب انتفاضه ، صدام را بار دیگر بر کرسی قدرت نشاند.

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:27 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

کته اول ؛ سیاست استعمار در فرقه سازی

حزب بعث عراق که مشاهده نمود ، روح اسلامی در مردم مسلمان عراق نمرده ، وهنوز هم می تواند آن ها را بر علیه ظلم به انقلاب وا دارد، این بار تاکتیک خود را در مبارزه با اسلام عوض کرد . به جای نشان دادن چهره خشن ، جنگ نرمی را علیه اسلام و حوزه ومردم مظلوم شیعه عراق تحت عنوان « الحملة الایمانیّة» به راه انداخت؛ در واقع این کار همان استفاده ابرازی از مذهب علیه مذهب بود. صدّام علاوه بر تظاهر به نماز ورفتن به زیارت ، در این حمله ایمانی چند کار خبیث وخطرناکی را انجام داد از جمله:

1ـ نفوذ دادن جوانان مستعد بعثی در حوزه های علمیّه ، تا به عنوان طلبه علوم دینی به تحصیل بپردازند ، و از آن ها برای مأموریت های ضد دینی استفاده نماید .
2ـ دادن آزادی به برخی از علماء برای فعالیت به عنوان مرجعیت ، وکوبیدن مراجع تقلید دیگر جهت ایجاد تفرقه میان آنان به بهانه های قومی وصنفی .
3ـ اجازه دادن به برخی از روحانیت جهت اقامه نماز جمعه و برگزاری کنترل شده شعائر دینی.
البته صدّام وقتی از فعالیت آن گونه مرجعیت طرفی نبست ، و مشاهده کرد که به دست خود زمینه را برای حضور مردم متدین در صحنه فراهم ساخته است ، آن مرجعیت را به شهادت رساند ، و عملاً آن برنامه ها به تعطیلی کشیده شد.

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:27 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

ادعاهای واهی احمد الحسن یمانی

در مرحله سوم : ادّعا می نماید که ، در ماه شعبان سال 1420 ﻫ . ق ( مصادف با 1378 ش)، امام زمان را برای دومین بار در حالت بیداری در کنار حرم امام حسین (ع) ملاقات کرده ، وبه دستور امام به نجف می رود ، ودعوت خود را علنی می سازد ، در این مرحله جمعی او را تکذیب می کنند؛ و او را به سحر و جنون و تسخیر اجنّه متهم می کند در پی آن به شهر خود باز می شود.

اعلان عمومی جریان یمانی پس از سقوط رژیم صدام حسین

بعد از سقوط صدام در ماه جمادی الثانی 1424 قمری ، احمد اسماعیل گاطع دعوت خود را علناً تکرار کرده، و تعدادی فریب حرف های او را می خورند . در ماه مبارک رمضان آن سال ادّعا می‌کند ، که از سوی امام زمان (ع) مأموریت یافته تا همه مردم زمین را مورد خطاب قرار دهد ، و آن ها را به قیام در راه حق بر علیه ظالمان دعوت کند!

وی در آن پیام تصریح می کند ، که من انتظار یاری علمای دین را ندارم . زیرا بسیاری از آنان با امام زمان (عج) با لسان وسنان جنگ خواهند کرد، چون با ظهور امام زمان (عج) بساط مرجعیت آنان درهم پیچیده می شود؛ ومقصود از اوثان واصنام ( بت ها ) همان علما هستند.

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:29 AM
تشکرات از این پست
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

1

این حدیث نیز از نظر سند ضعیف ( ) است . زیرا علیّ بن سنان الموصلیّ العدل ( ) در طریق حدیث است ، که او مجهول می باشد . درباره برخی از راویان دیگر این حدیث هم جای اشکال است . از نظر دلالت آشکارا دلالت می کند که بعد از پیامبر اکرم(ص)دوازده امام معصوم می آیند . اولین آن ها امیرالمؤمنین (ع) و آخرین آن ها امام زمان (عج) است . بعد از وفات امام زمان (عج) دوازده نفر آدم هدایت یافته (مهدی) می‌آیند که اولین آن ها ، بنا بر تعبیر روایت ( اوّل مقرّبین ) ، فرزند امام زمان خواهد بود . وی دارای سه نام خواهد بود . یکی احمد ( هم نام پیامبر(ص)، دیگری عبدالله ( نام پدر پیامبر (ص)) و سومی مهدیّ است .

این حدیث با حدیث قبلی از نظر انتساب مهدیین تعارض دارد . زیرا حدیث شیخ صدوق بر این مسأله تأکید دارد که آن ها از شیعیان اند ، که ظاهر آن این است که از خود اهل بیت واولاد آن ها نیستند . در حالی که حدیث کتاب الغیبة بر این معنی صراحت دارد که اولین آن ها فرزند امام زمان است ، ولی در هر حال ، دو حدیث بر این معنی دلالت می کنند ، که این دوازده نفر بعد از شهادت امام زمان خواهند آمد نه قبل از او ! پس هیچ ارتباطی با مدّعیان زمان ما ندارند .

3ـ شیخ طوسی در جای دیگر کتاب الغیبة آورده است :

« محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیریّ عن ابیه ، عن محمد بن عبدالحمید ومحمّد بن عیسی ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی حمزة ، عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث طویل ـ « أنه قال : یا أبا حمزة إنّ منّا بعد القائم أحد عشر مهدیّاً من ولد الحسین » .

چهارشنبه 1 تیر 1390  12:31 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها