دانلود رایگان رمان خواستگاری یا انتخاب
”فریبا و شهره واستادن و منتظرن که مترو بیاد. در ضمن دارن با همدیگه صحبت میکنن. تو مترو یه عده خانم و آقا هم هستن. البته بیشتر خانمها هستن“ فریبا: یه دختر، کالا یا یه چیز فروشی نیس که بذارنش توی یه مغازه و براش مشتری بیاد و اکه پسندیدش، ببره بزاره تو خونش! مریم: من که از این جرأت آ ندارم به بابا بگم من میخوام برم خواستگاری! فریبا: پس حق انتخاب ما چی میشه؟! یعنی ما محکومیم که همیشه انتخاب بشیم؟ حق نداریم خودمون انتخاب کنیم؟! مریم: آخه چه جوری میشه؟! یعنی اگه ما سه تا این رسم و عوض کنیم، دیگه از این به بعد جای اینکه پسرا بیان خواستگاریه دخترا، دخترا میرن خواستگاری پسرا؟! ”تو همین موقع فریبا متوجه صحبت دو تا خانم که کنارشون واستادن میشه و به مریم و شهره اشاره میکنه که اونام گوش کنن“... . و....