نظرى به كشورگشائى ها و تلاشهاى اسكندر
فليقوس كه قيصر و فرمانرواى ((يونان )) فرزند دختر خود را كه اسكندر نام داشت بجانشينى خود برگزيد و او را وليعهد خود نمود و پس از آنكه از دنيا رفت ، اسكندر زمام امور كشور روم را به دست گرفت .
ولى اسكندر تنها به يونان قناعت نكرد، بلكه بى امان در راه كشورگشائى و توسعه ملك خود به تلاش و كوشش پرداخت و با سپاهيان بيكران خود به ايران و هند و يونان و تبت و... حمله هاى پى درپى كرد تا سرانجام همه را تحت تسخير حكومت خود درآورد، از جمله از يورشهاى مهم اسكندر، يورش به ايران و جنگ با ((دارا)) است .
فردوسى در مورد حمله اسكندر به ايران و برخورد سپاه ايران با سپاه اسكندر گويد:
دو لشكر كه آن را كرانه نبود
|
چو اسكندر اندر زمانه نبود
|
سرانجام در اين گيرودار پادشاه ايران ((دارا)) كشته شد و خاك ايران تحت تصرف اسكندر درآمد.
در جنگ اسكندر با سپاه ايران ، پس از آنكه اسكندر بر سپاه ايران غالب شد، چهل مليون طلا و نقره و آلات و ظروف طلا و جواهرآگين و اشياء نفيس به عنوان غنيمت تحت تصرف مردم يونان درآمد، كه آنها را با بيست هزار استر و پنجهزار شتر حمل كردند، و وقتى كه اسكندر به شهر شوشتر آمد، دفينه اى از دارا به دست اسكندر رسيد كه محتوى پنجاه هزار ((طالينت ))(2) بود.
وقتى كه به تقاضاى ((همخوابش )) به شهر اصطخر وارد شد، مبلغ 120 هزار ((طالينت ))از مردم آن شهر به غارت برد و سپس همه شهر نامبرده را كه سالها پايتخت پادشاهان ايران بود، خراب كرد و به آتش كشيد و حتى دستور داد تخت جمشيد را سوزاندند و ويران كردند.
در همين گيرودار كتاب مذهبى ايرانيان كه ((اوستا)) ناميده مى شد از ميان رفت .
اسكندر پس از آنكه خاك وسيع ايران را تحت قلمرو حكومت خود آورد، قصد سرزمين پهناور هند كرد در آن عصر پادشاه هند شخصى بود به نام ((كيد)) كه در بينش و درايت و آگاهى شهرت داشت .
اسكندر، لشكر خود را به سوى هند به راه انداخت ، به قول فردوسى :
سكندر چو كرد اندر ايران نگاه
|
بدانست كاو را شد آن تاج و گاه
|
همه راه و بيراه لشكر كشيد
|
پس از درگيريهاى متعدد، سرانجام سپهسالار هند كه ((فور)) نام داشت با سپاهش در برابر سپاه اسكندر قرار گرفتند، طولى نكشيد كه فور هندى به دست اسكندر، كشته شد، آنگاه اسكندر، سورگ هندى را به جاى فور، بر تخت نشاند، چنانكه فردوسى گويد:
كه دينار هزگز مكن در نهفت
|
ببخش و بخور هر چه آيد فراز
|
بدين تاج و تخت سپنجى مناز
|
كه گاهى سكندر بود گاه فور
|
گهى درد و خشم است و گه بزم سور
|
پس از بپايان رساندن فتح سرزمين پهناور هند، اسكندر از جانب هندوستان برگشته به سوى جده عزيمت كرد و از جده به سوى مصر لشكر كشيد، ((قبطون )) پادشاه مصر، به محض شنيدن لشكركشى اسكندر، خود و سپاه و تاج و تختش را تسليم اسكندر كرد، اسكندر با سپاهش يك سال در مصر استراحت كرد و سپس به سوى اندلس لشكر كشيد و پس از آن مسافرتهاى طولانى به خاور و باختر نمود و در اين سفر شگفتيها ديد، و سپس به سوى يمن لشكر كشيد و پس از آن با سپاه بيكرانى به طرف بابل (3) روانه شد.
|
پنج شنبه 26 خرداد 1390 1:30 AM
تشکرات از این پست