پیشروی با چشمان باز
پیشرفت در عرصه فکر، اساسی ترین شرط تحقق پیشرفت علمی است
پیشرفت، موضوعی است که در فرهنگ ما بویژه پس از آشنایی با جهان غرب و تحولاتی علمی و تکنولوژیکی ای که در آن سوی جهان روی داده، به دغدغه ای سوال برانگیز تبدیل شد. رفته رفته در قبال این موضوع، موضعگیری های متفاوتی از سوی متفکران داخلی پدید آمد، از خودباختگی تام و تمام در مقابل غرب گرفته تا رد و انکار هر گونه ارزشی برای تحولات مدرن صورت گرفته در غرب، اما موضع میانه و معقولی که بسیاری از متفکران ما بر آن تاکید کردند، اولا لزوم شناخت نقادانه از تحولی است که در غرب روی داد و ثانیا ترسیم آگاهانه الگو و مسیری برای پیشرفت در عرصه بومی، با توجه به اقتضائات فرهنگی و اقلیمی بومی است. ترجمه مطلبی که هم اکنون می خوانید به هدف برداشتن گامی در مسیر تحقق مورد اول (لزوم شناخت) ارائه می شود و در آن دیدگاه های متفکران دوره روشنگری درباره پیشرفت تبیین شده است.
آثاری که درباره پیشرفت در قرن ۱۸ نگاشته شده، ملهم از موفقیت های فکری قرون ۱۶ و ۱۷ است. طی این مدت، اروپا شاهد انفجار فعالیت های علمی و ریاضی بود. در علوم طبیعی حوزه های اصلی، پژوهش فیزیک و نجوم بود. چهره های اصلی عبارت بودند از کوپرنیک (۱۵۴۳ ـ ۱۴۷۳)، گالیله (۱۶۴۲ ـ ۱۵۶۴)، کپلر (۱۶۳۰ ـ ۱۵۷۱) و نیوتن (۱۷۲۷ ـ ۱۶۶۴). نیوتن آثار متفکران گذشته را ترکیب کرد تا رفتار اجسام روی زمین و اجسام در فضا را تحت قانون علمی واحدی درآورد؛ یعنی قانون جاذبه عمومی. این قانون اظهار می دارد که دو جسم به نسبت جرمشان و به نسبت معکوس مربع فاصله بین آنها، یکدیگر را جذب می کنند. (Palmer ۱۹۶۵, ۲۶۵–۲۷۱)
اکتشاف های این دانشمندان دلالت های ضمنی بسیاری داشت. پیش از هر چیز موفقیت فیزیک جدید در یکپارچه کردن پدیده های متمایز و پیش بینی علمی، پارادایم پژوهش و تبیین علمی را تایید کرد. در ثانی، این دستاوردهای سریع دیدگاهی خوشبینانه را درباره قابلیت انسان ها برای فهم جهان و ایجاد تغییرات در آن اشاعه داد. این مثال آشکاری است از فعالیت مشترکی که در آن یک انسان روی آثار گذشتگانش آثار جدید ایجاد می کند و آثار گذشتگان را بهبود می بخشد. نتیجه این فعالیت کشف یک قانون علمی است؛ قانون جاذبه عمومی، قانون قدرت بی سابقه. (Palmer ۱۹۶۵, ۲۷۱–۲۷۳)
۲ متفکر روشنگری فرانسه، آن ـ رابرت ـ جیکوس تارگت بارون دی لام (۱۷۸۱ ـ ۱۷۲۷) و ماری جان کاریتات مارکوس دی کوندورست (۱۷۹۴ ـ ۱۷۴۳) بازتاب اکتشاف های علمی را با آثار خود درباره پیشرفت تلفیق کردند. تارگت که از وزرای لویی شانزدهم بود، ۲ اثر تاثیرگذار از خود به جای گذاشت: بررسی فلسفی پیشرفت های موفقیت آمیز ذهن انسان و تاریخ جهانی. کوندورست در نوشتن رووس کلی دیدگاهی تاریخی درباره پیشرفت ذهن انسان، از تارگت الهام گرفت. کوندرست در این اثر بسیاری از عقاید تارگت را انعکاس داده است. هرچند کوندرست اثر خود را در زندان و طی دوره وحشت / ترور / نگاشت، اما او نیز در این اثر همچون تارگت نسبت به آینده فرانسه و به طور کلی آینده بشریت خوشبین است.
هر دو نویسنده اظهار کردند پیشرفت فلسفی اساسی ترین شرط پیشرفت علمی است. تارگت و کوندورست تحت تاثیر تجربه گرایی بریتانیایی بنیان سراسر معرفت بشر را در تجربه دانستند. به نظر تارگت رنسانس علم ابتدا نیازمند چرخش به سمت تجربه گرایی و ترک آن گونه تبیین امور که متوسل به قوا و ذوات است، است.
بنابراین آزمایش علمی محور روش علمی و وسیله پیشرفت های دیگر است. (Turgot ۱۷۵۰, ۴۵; ۱۷۵۱, ۱۰۰–۰۱) کوندورست این دیدگاه ها را تایید و تکرار می کند و در تایید آنها مثال های مهمی از اکتشاف های علمی عصر خود ذکر می کند. (۱۷۹۵، ۱۶۸ ـ ۱۷۰) تارگت و کوندرست موافقند پیشرفت علمی وابسته به پیشرفت ریاضی و تکنولوژی است و بالعکس. (Turgot ۱۷۵۰, ۴۵; Condorcet ۱۷۹۵, ۲۳۱)
هرچند هیچ یک از این ۲ دقیقا معنای بهبود وضعیت انسان را تعریف نکردند، هر دو معتقدند اکتشاف های علمی و آزادی سیاسی در درازمدت یکدیگر را تقویت می کنند و با هم پیش می روند. تارگت نقش موسسه های سیاسی را در پیشرفت علم بررسی می کند.
او می اندیشد که نبوغ فردی عامل پیشبرنده علم است. نظام ها و تشکل های سیاسی تا آنجا که اجازه شکوفا شدن نبوغ فردی را بدهند، در پیشرفت علمی نقش مهمی دارند. نوسان در موفقیت علمی نه به واسطه تمرکز بر نبوغ بلکه به واسطه نظام هایی که نبوغ را سرکوب یا تقویت می کنند، باید تبیین شود. (۱۷۵۱، ۸۸) حکومت مستبدانه برای نبوغ امر مطلوبی نیست و حال آن که حکومت جمهوری نبوغ را می پروراند.
کوندورست نیز اظهار می کند موسسات آزاد محیط امن برای اکتشاف علمی است. (۱۷۹۵، ۱۲۹) رشد معرفت علمی به نوبه خود آزادی سیاسی را توسعه می دهد. (Turgot ۱۷۵۰, ۴۳)
تارگت و کوندرست همچنین معتقد بودند عقبگردهای کوتاه مدت احتمالا قسمتی از برنامه بهبود و بهسازی طولانی مدت است. در قلمروی فکری، راهیابی به حقیقت دشوار است و اشتباه های مکرر نتیجه ابتدایی تامل و تفکر است (Turgot ۱۷۵۰, ۴۴; Condorcet ۱۷۹۵, ۳۷–۳۸). مثلا فلسفه علمی نادرست قوا و ذوات، مولود تامل در باب پدیده هاست. در قلمروی عمل، رویدادهای ویرانگری همچون جنگ و اشغال می توانند نهایتا گروه های متفرق مردم را متحد کنند و نظام سیاسی را بهبود دهند. (Turgot ۱۷۵۱, ۷۱–۲; Condorcet ۱۷۹۵, ۵۱) بعلاوه تارگت استدلال می کند افراد و گروه هایی که در پیشرفت مشارکت دارند، معمولا به وسیله عواطف هیجانات یا علاقه شخصی انگیخته می شوند. (۱۷۵۱، ۶۹ ـ ۷۰) مورد دوم مرتبط با اولی است، زیرا تارگت فکر می کند عوامل خرابی خلاقانه، معمولا منفعت جویانه یا احساس محور هستند.
کوندورست و تارگت به رغم بسیاری باورهای مشترکشان، رهیافتشان به مساله دین با یکدیگر متفاوت است. موضع تارگت نسبت به دین به طور کلی مثبت است، در حالی که بخش مهمی از مقاله کوندورست عبارت است از مجادله علیه کشیش ها. (۱۷۹۵، ۱۲۳ ـ ۱۲۴)
روشنگری اسکاتلندی و فرانسوی به ندرت مقارن و دست به گریبان با چنین پدیده های اجتماعی بود. مشکل می توان تقابل های سخت و شدید بین دو بخش اندیشه را ترسیم کرد و به عبارت بهتر مشکل می توان نویسندگان خاص را درک کرد؛ بنابراین ما به سراغ آثار دیوید هیوم (۷۶ ـ ۱۷۱۱) می رویم که هم طبیعی گرایی و هم شکاکیت از خصیصه های آن است. رساله های متمرکز بر مسائل سیاسی هیوم جهتگیری کلی فلسفی او را نشان می دهند. هرچند او احتمالا کمتر از کوندورست و تارگت درباره پیشرفت سخن گفته است، موضوع تکامل / توسعه / اجتماعی را به شیوه های مختلف و جالب بررسی می کند.
هیوم در پیدایش و پیشرفت هنرها و علوم، توسعه سیاسی و فکری را به هم مرتبط می کند. او با این فرضیه آغاز می کند که پیشرفت علمی و پیشرفت هنری نیازمند پیش زمینه امنیت سیاسی است. با این ادعا او استدلال می کند هنرها و علوم در جامعه فاقد حاکمیت قانون ایجاد نمی شوند.
هیوم همچنین اظهار می کند هیچ حکومت پادشاهی ای نمی تواند به خودی خود حاکمیت قانون را ایجاد کند، در حالی که حکومت های جمهوری باید اصلا برای بقایشان حاکمیت قانون را ایجاد کنند. او نتیجه می گیرد هنرها و علوم ابتدا در حکومت های جمهوری، نه حکومت های پادشاهی ظهور می کنند. (۱۷۷۷، ۵۹ ـ ۶۲)
هرچند هنرها و علوم [صرفا] در حکومت جمهوری متولد می شوند، اما انتقال آنها به پادشاهی های متمدن (۶۷) و رشد آنها در آن محیط امکان پذیر است. پادشاهی های متمدن، پادشاهی هایی هستند که حاکمیت قانون را از حکومت های جمهوری آموخته اند. هیوم حتی می گوید هنرها در پادشاهی های متمدن سریع تر پیشرفت می کنند تا در حکومت های جمهوری، زیرا برای تملق شاهان سودمندند. از سوی دیگر به نظر هیوم، جماعت عامه بیشتر تحت تاثیر اکتشاف های علمی ای که استعمال تکنولوژیکی آشکاری دارند، قرار می گیرند تا آفرینش های هنری؛ بنابراین علوم در حکومت های جمهوری که در آنها عموم مردم قدرت را در دست دارند، سریع تر پیشرفت می کند تا در حکومت های پادشاهی. (۹ ـ ۶۸)
به نظر هیوم کشورها می توانند در پیشرفت یکدیگر تاثیرگذار باشند. مثلا رقابت می تواند مشوق پیشرفت بیشتر باشد و انزوا می تواند موجب درجازدن یک کشور شود. (۵ ـ ۶۴) از سوی دیگر، کشورها می توانند سستی یکدیگر را به هم متذکر شوند. (۷۶) هیوم همچنین اظهار می کند هنرها و علوم نمی توانند به طور نامحدود صرفا در یک کشور پیشرفت کنند. نسلی که به موفقیتی دست پیدا کرده، از سوی نسل قبلی خود مورد نهیب قرار گرفته که روی پای خودتان بایستید. (۷۵ ـ ۷۶)
دومین چهره روشنگری اسکاتلندی، آدام اسمیت (۹۰ ـ ۱۷۲۳) معمولا به عنوان یک اقتصاددان شناخته می شود، اما او کار خود را در واقع به عنوان یک فیلسوف آغاز کرد. اولین اثر او «نظریه عواطف اخلاقی»، نمایانگر فلسفه حکم و عمل اخلاقی است.
بنابراین تعجبی ندارد که «ثروت ملت ها»، اثری درباره رشد اقتصادی که اسمیت بیشترین شهرتش را مرهون آن است، طنین فلسفی عمیق تری داشته باشد.
دیدگاه اصلی اسمیت این است که در زندگی اقتصادی، واقعیت به طور معمول این است که افراد در پی منافع شخصی خود در منفعت همگانی [نیز] مشارکت می کنند. (۱۷۷۶، ۴۸۴ ـ ۴۸۵) گویی چنین است که افراد به وسیله یک دست نامرئی هدایت شدند (۴۸۵) به سمت اعمال سودمند به حال اجتماع. مثلا اسمیت استدلال می کند که تقسیم کار نتیجه خود به خودی تمایل انسان به معامله، مبادله و معاوضه چیزی با چیز دیگر است. (۱۴) انسان ها به دلایل منفعت جویانه وارد این فعالیت می شوند، اما رشد جنبه تولیدی کار در یک جامعه تا حد زیادی مرهون یک تقسیم بزرگ تر کار است. (۳) اسمیت اظهار می کند که این به خاطر یک تقسیم بزرگ تر کار است که فقیرترین افراد کشورهای اروپایی ثروتمندتر از ثروتمندترین افراد در برخی جوامع سایر قسمت های جهان هستند. (۱۳)
عدم توفیق در دیدن کار دست پنهان منجر به خط مشی های نابخردانه خواهد شد. اسمیت می گوید در غیاب مداخله حکومت، منفعت شخصی هر ملتی را صرفا به تولید کالاهایی که در آن، ملت دارای سود نسبی است، هدایت می کند. رفتار منفعت جویانه در حضور دولت که تلاش دارد از صنایع داخلی حمایت کند عملا منجر به پیامدهای بدتر می شود. یکی از اهداف این کتاب مسلما هدفی عملی است: حمله به مرکانتیلیسم / سوداگری / یعنی آموزه ای که بر خط مشی اقتصادی در اروپا از قرن ۱۶ به بعد غالب شد. مرکانتیلیسم بر این باور است که مداخله تهاجمی دولتی کلید افزایش ثروت ملی است. بنابراین طی این دوره، دولت های اروپایی تلاش داشتند که صنایع داخلی را بیشتر به وسیله بستن تعرفه های گمرکی زیاد به کالاهای وارداتی خارجی رشد و ارتقا دهند. (Palmer ۱۹۶۵, ۱۰۲) اسمیت علیه این گونه خط مشی استدلال می کند. او می نویسد که تعرفه های کالاهای وارداتی به وسیله گمراه کردن منابع ملت به کل ملت آسیب می زند. (۱۷۷۶، ۴۸۵ ـ ۴۸۷) او می گوید، علی الاصول دولت باید یک نقش محدودکننده در زندگی اقتصادی کشور به عهده بگیرد و صرفا به حفظ حقوق مالکیت، حمایت از قدرت دفاع ملی و تهیه چند نیاز ضروری عمومی دیگر بسنده کند. (۷۴۵)
تاکید اسمیت بر بهبود خودانگیخته در حیات اقتصادی موجب می شود او را به عنوان یکی از نظریه پردازان پیشرفت به حساب آوریم، اما با توجه به دغدغه های او درباره مرکانتیلیسم آشکار است که به نظر او این شکل از توسعه شکننده است. ملت ها ثروت خود را به حداکثر نمی رسانند مگر این که دارای این بصیرت باشند که اجازه دهند رشد خودانگیخته به وقوع بپیوندد. اسمیت قصد دارد کتاب ثروت ملت ها به برنامه ریزان یاری رساند تا پدیده هایی را که به باور او بدرستی تشخیص داده شده اند را به رسمیت بشناسند.
● پیشرفت در اندیشه انتقادی
متفکران اسکاتلندی و نویسندگان فرانسوی روشنگری تجربه گرا بودند. به خلاف آنها، چهره آلمانی دوره روشنگری، یعنی امانوئل کانت (۱۸۰۴ ـ ۱۷۲۴) به شیوه پیشینی به نفع این نتیجه استدلال کرد که انسان در حال پیشرفت است. نوشته های کانت درباره پیشرفت عبارتند از سلسله ای از قطعات کوتاه از دهه ۱۷۸۰ و دهه ۱۷۹۰ که ایده هایی درباره تاریخ جهانی با مضمون جهان وطنی و صلح پایدار را شامل می شوند. آثار کانت علاوه بر تکیه آنها بر استدلال پیشینی به خاطر تاکید آنها بر صلح جهانی و توصیف مفصل موسسات داخلی و بین المللی مورد نیاز برای شرایط صلح آمیز ارزشمندند.
کانت اظهار می کند گرایشات خاصی با پیشرفت قابل مقایسه هستند، اما هشدار می دهد که نمی توان هیچ خط سیری را به یقین از این وقایع استنتاج کرد. (۱۷۸۴، ۵۰) استدلال پیشینی او با این مقدمه شروع می شود که همه حیوانات واجد استعدادهای طبیعی هستند. اگر طبیعت نمی باید بیهوده باشد، ما باید فرض کنیم که استعدادهای یک حیوان قابل تکامل هستند. به عکس سایر حیوانات، انسان نمی تواند همه استعدادهایش را در مدت زمان زندگی یک فرد تکامل دهد. اگر استعدادهای اهدا شده به انسان ها را نمی باید بی فایده دانست، پس تنها احتمال باقیمانده این است که نسل انسان به مثابه یک کل، طی زمان، همه استعدادهای انسانی را تکامل می بخشد. (۱۷۸۴، ۴۴ ـ ۴۲) پیشرفت از یک دوره به دوره دیگر به وسیله تکامل استعدادهای انسانی در طول زمان اندازه گیری می شود.
کانت فکر می کند استعدادهای انسان صرفا در شرایط آزاد و صلح آمیز (۱۷۸۴، ۵۰) که به نوبه خود نیازمند مجموعه خاصی از موسسات و نظام هاست می توانند در کامل ترین نمودشان هویدا گردند. یک اتحادیه جمهوری نشانگر مرحله نهایی تکامل بشری است. جمهوری حکومتی است مبتنی بر حاکمیت قانون که اعضایش شهروندان آزاد و برابرند. (۱۷۹۵، ۹۹) یک اتحادیه عبارت است از یک گروه از ملت ها که توافق کرده اند قوانین رفتار صلح آمیز را در نسبت های دوسویه شان اعمال کنند. (۱۷۹۵، ۹۸) کانت استدلال می کند که وجوه خانگی و بین المللی این مجموعه سازمانی یکدیگر را تقویت می کنند. جمهوری ها با یکدیگر وارد جنگ نمی شوند زیرا اعلام جنگ نیازمند موافقت عموم است و عموم به پرداخت هزینه جنگ تمایلی ندارند. (۱۷۹۵، ۱۰۰) به همین شکل، شرایط داخلی در غیاب درگیری پایدار حکومت در جنگ ها بهبود خواهد یافت. (۱۷۸۴، ۴۹)
در تاریخ جهانی کانت جزئیات تکامل به سمت اتحادیه صلح آمیز ارائه شده است. این روایت در بهترین حالت به مثابه امری همساز با شواهد تجربی بیان شده است. کانت استدلال می کند که بسیاری اوقات روان شناسی انسان و محیط طبیعی و نه عقل انسان توانسته اند نسل انسان را به جلو هدایت کنند. او ابتدا پیشرفت را به اجتماع پذیری غیرجمعی (۱۷۸۴، ۴۴) انسان ها نسبت می دهد. انسان ها اجتماعی هستند زیرا نمی توانند استعدادهایشان را در انزوا نگه دارند. مع هذا آنها غیراجتماعی [نیز] هستند زیرا هر یک از آنها همواره می خواهد راه خود را دنبال کند. این خصوصیات آنها را به تشکیل انجمن هایی که در آنها همگی برای منزلت اجتماعی رقابت کنند، هدایت می کند. (۱۷۸۴، ۴۴) این انجمن ها بذر های حکومت جمهوری هستند، اما فعالیت پیشرونده بشری اقتضا می کند که فاقد آگاهی نباشد. کانت اظهار می کند که فلسفه پیشرفت می تواند پیشرفت را تسریع بخشد. (۱۷۸۴، ۵۱)
مارگارت کوهن
مترجم: حسین شقاقی
منبع: Stanford encyclopedia of philosophy
روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )
فکر