سارتر در یک نگاه
۱۹۰۵ در ۱۲ ژوئن در پاریس متولد شد.
۱۹۰۵ در ۱۲ ژوئن در پاریس متولد شد.
۱۹۱۷ به همراه خانواده راهی بندر لاروشل شد. جایی که مورد علاقه سارتر نبود و به شکل موقت علاقه اش به مطالعه و نگارش را از دست داد.
۱۹۲۰ به پاریس بازگشت، جایی که شور نوشتن را در او زنده می کرد.
۱۹۲۴ وارد مدرسه عالی «اکول نرمال سوپریور» شد. در طی چهار سالی که در آنجا بود، مشارکت کمی در درس ها داشت. اما همزمان با برخی از دوستان آینده اش آشنا شد: ریمون آرون، ژرژ کانگییم، ژان هیپولیت، موریس مرلوپونتی و دوست دوران کودکی اش پل نیزان، که این دوستان باعث شدند تا سارتر این دوره را بهترین دوره زندگی اش بداند.
۱۹۲۷ به همراه پل نیزان مشغول ترجمه کتاب آسیب شناسی روانی عمومی کارل یاسپرس شد.
۱۹۲۸ در امتحان نگارش مردود شد. پل نیزان به حزب کمونیست پیوست.
۱۹۲۹ در ماه جولای با سیمون دوبووار آشنا شد و به سرعت به هم نزدیک شدند. آنان برای امتحانات درس خواندند و سارتر اول و دوبووار دوم شد.
۱۹۳۱ پیشنهاد تدریس فلسفه در مدرس های «لی هاور» را پذیرفت. او و دوبووار قصد ازدواج داشتند اما از تصمیم خود منصرف شدند.
۱۹۳۶ در یک دبیرستان در لیون، به مقام تدریس ارتقاء یافت. شروع به مطالعه مقدماتی درباره تئوری های «تخیل» کرد. کتاب «تخیل» چاپ شد.
۱۹۳۷ برای تدریس در دبیرستانی عازم پاریس شد و توانست به دوبووار که یک سال قبل به این شهر رفته بود، بپیوندد. داستان کوتاه «دیوار» را منتشر کرد.
۱۹۳۸ اولین رمانش، «تهوع» را منتشر کرد.
۱۹۳۹ کتاب «پیش طرح هایی در باب نظریه عواطف» را به همراه مجموعه ای از داستان کوتاه هایش با عنوان «دیوار» چاپ کرد. واکنش های تحسین آمیز و انتقادی را دریافت کرد. در ماه سپتامبر به ارتش پیوست. «دفترهای بلاهت جنگ» را منتشر کرد.
۱۹۴۰ در سی و پنجمین سال تولدش اسیر و به اردوگاهی در آلمان منتقل شد. او در زندان همبستگی با انسان ها را آموخت، شب ها برای زندانیان داستان می گفت و نمایشنامه هایی را هم در زندان اجرا کرد.
۱۹۴۱ با جعل مدرک پزشکی از کمپ اسرا آزاد شد. به تدریس ادامه داد و یک گروه مقاومت به نام «سوسیالیسم و آزادی» را سازماندهی کرد.
۱۹۴۳ نمایشنامه «مگس ها» و کتاب «هستی و نیستی» را منتشر کرد.
۱۹۴۴ نمایشنامه «درهای بسته» را نوشت. شغل معلمی را برای همیشه رها کرد.
۱۹۴۵ در نیمه اول سال به عنوان یکی از ژورنالیست های فرانسه و برای بازدید از تلاش های آمریکا در جنگ جهانی دوم به این کشور رفت. از آمریکا کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» را برای انتشار به پاریس فرستاد. دو جلد از رمان «راه های آزادی» را چاپ کرد.
۱۹۴۶ بار دیگر به آمریکا رفت. «یهود و یهودستیز» در همین سال منتشر شد.
۱۹۴۷ «ادبیات چیست؟» به صورت فصل به فصل در مجله «دوران مدرن» منتشر شد.
۱۹۴۸ «اورفئوس سیاه» منتشر شد به همراه مقدمه ای درباره مفاهیم انسان شناختی اشعار لئوپولد سدار سنگور شعر سیاه پوستان. تمامی نوشته های ساتر در فهرست سیاه کلیسای کاتولیک قرار گرفت.
۱۹۵۲ کتاب «ژنه مقدس [بازیگر یا شهید]» را به سیاق «ابله خانواده» که درباره فلوبر بود را منتشر کرد.
۱۹۵۷ «اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم» را در یک مجله لهستانی به چاپ رساند.
۱۹۶۰ «نقد عقل دیالکتیکی» را به چاپ رساند.
۱۹۶۱ در آپارتمانش بمب گذاری شد چرا که وی از جنبش آزادی بخش الجزایر دفاع کرده بود. در همین سال یکبار دیگر نیز در آپارتمانش بمب گذاری شد اما سارتر قبلا از آنجا رفته بود. مقدمه کتاب «نفرینیان زمین» را نوشت.
۱۹۶۵ نظرش درباره بازدید از دانشگاه کورنل تغییر کرد. او اعلام کرد که به خاطر حمله آمریکا به ویتنام شمالی دیگر هرگز به ایالات متحده نخواهد رفت.
۱۹۶۸ از جنبش اعتراضی دانشجویی در پاریس حمایت کرد. در همان سال از حمله شوروی به چکسلواکی انتقاد کرد و نمایشنامه «مگس ها» و «دست های آلوده» او در پراگ اجرا شد.
۱۹۷۰ پس از بازداشت سردبیر مائوئیست، سارتر پیشنهاد سردبیری روزنامه «به خاطر مردم» را پذیرفت. او به دلیل شرکت در فروش روزنامه در خیابان از سوی پلیس دستگیر شد. شارل دوگل درباره این اتفاق جمله مشهور «ولتر را که زندانی نمی کنند.» را بر زبان آورد. سارتر باز هم سردبیری نشریه های معترضان را برای حمایت از آنها بر عهده گرفت.
۱۹۷۱ دو جلد از رمان سه جدی «ابله خانواده» را که به مدت ۲۰ سال برای آن درباره زندگی گوستاو فلوبر وقت گذاشته بود، منتشر کرد. جلد سوم در سال ۱۹۷۲ چاپ شد، اما در همان سال جلد چهارم که قرار بود درباره «مادام بوواری» باشد را رها کرد.
۱۹۷۳ مقاله «انتخابات، دامی برای احمق ها» را با این استدلال که انتخابات در سیستمی که فرد را به موجودات منزوی فرو می کاهد اشتباه است، منتشر کرد. در انتشار روزنامه لیبراسیون شرکت کرد و سردبیر آن شد.
۱۹۷۴ به دلیل وضع جسمی نامناسب اش از ادامه کار در مقام سردبیر نشریات چپ گرا ممنوع شد.
۱۹۸۰ آخرین گفت وگوی او با بنی لوی با عنوان «امید همچون ضرورت» منتشر شد. گفت وگویی که برخی درباره آن مشکوک اند و بر این باورند که لوی برخی گفته های خودش را از زبان سارتر منتشر کرده است. سارتر در ۱۵ آوریل درگذشت.
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب