شهادت فرزند، آموزه ها و عبرت ها
از مهمترین صفات و اخلاق «مرحوم سیّد» سعه صدر، حلم و بردباری در برابر مشکلات و جفا و بدیهای دیگران بود.
نمونه بارز این صفت در حادثه جانگداز شهادت «مرحوم شهید سیّد حسن» فرزند ارشد و عزیزش (در صفت نماز جماعت واقع در صحن امیرالمومنینعلیهالسلام) ظاهر گردید. فردی به نام شیخ علی قمی به دستور استعمارگران و نوکران بیگانگان ، بین نماز مغرب و عشاء، با چاقو به فرزند عالم و مجتهد آیت الله اصفهانی سید حسن موسوی اصفهانی حمله میکند که منجر به شهادت وی میشود. در این قضیه، دست آقا سید محمّد پیغمبری، عموی حضرت آیت الله خامنهای، به خاطر ممانعت و جلوگیری از قتل، زخمی میشود.
مرحوم «حاجآقا حسین آیتاللهزاده اصفهانی» پسر کوچک «مرحوم سیّد» راجع به صفات برادر ارشدشان (مرحوم شیهد سیّد حسن) نقل میکردند:
او از هر جهت ممتاز بود! علم، تقوا، معنویّت، استعداد!
بطور مسلّم اگر او زنده میماند، پس از پدر به مقام مرجعیّت شیعه رسیده و نوبت به دیگران نمیرسید!!
آیتالله حاج سیّد جوا میرسجّادی (نوه دختری مرحوم سیّد) نقل فرمودند:
آقای سیّد محمّد پیغمبر با مرحوم شهید «سیّد حسن» خیلی دوست بودند و در نماز جماعت کنار هم مینشستند.
سید محمّد پیغمبر میگفت: من در حال خواندن «نماز غفیله» بودم و سیّد حسن نماز غفلیه را خوانده و نشسته بود.
در بین نماز دیدم شخصی عبا به سر، نزدیک شد به سیّد حسن، گویا میخواهد در گوش او چیزی بگوید.
ناگاه صدای سیّد حسن را شنیدم که گفت: آخ وای!!
من فهمیدم این شخص ضربهای به سیّد حسن زد!
در حال نماز عبای او را گرفتم که فرار نکند!
او هم با چاقویی که در دستش بود ضربهای به دستم زد و انگشتان دستم را مجروح کرد! او را رها کردم و او هم فرار کرد و رفت!
صف جماعت شلوغ شد و «مرحوم سیّد» متوجّه همهمه و شلوغی شدند.
به ایشان گفتند: چیزی نیست برای «سیّدحسن» پیش آمدی شده و ایشان را به بیمارستان بردند.
شما نماز عشاء را بخوانید.
ایشان هم نماز عشاء را خوانده و به سمت منزل رفتند.
«مرحوم سیّد» با جمعیّت بسیار زیادی که در اطراف منزل ایشان و پشت بامها! تجمّع کرده بودند با سرو صدا و گریه مواجه میشود!
«سیّد حسن» بواسطه ضربه شدید چاقو در همان صحن شهید شده بود!
امّا هنوز «آقا» خبر نداشتند!
«مرحوم سیّد» مات و مبهوت، همینطور به جمعیّت نگاه میکرد، متعجّب و متحیّر بود!
اطرافیان مانده بودند، که چه کسی و چگونه خبر شهادت را به «سیّد» بدهند؟!
قرار شد، به آقا شیخ جواد جواهری (نوه پسری مرحوم صاحب جواهر «ره») که از علماء بود (و در سفر تبعیدی سیّد به قم از نجف آمد به قم و مرحوم سیّد را به نجف آورد) بگویند که او این خبر را در همان شب واقعه به «سیّد» بدهد و آقا را از تحیّر در آورد تا راحت شود.
زنها (حتّی مادر سیّد حسن) هم از قتل و شهادت، خبر نداشتند!
به «مرحوم جواهری» خبر دادند. ایشان آمد.
جمعیّت را کنار زدند «آقا شیخ جواد جواهری» از پلّهها بالا آمد، روبروی آقا ایستاد در حالی که به عصا تکیه داده بود، خطاب کرد به مرحوم سیّد (که نشسته بود) گفت:
آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی! خدا، یک بلایی به شما داده و میخواهد شما را امتحان کند!
همین را گفت و خداحافظی کرد و رفت.
«آقا» از جریان با خبر شد، شروع کرد به گریه کردن!
با گریه آقا، تمام جمعیّت یک باره صیحه زدند و شروع به گریه و زاری نمودند!
آقا فرمود: آرام باشید زنها خوابیدهاند آنها نفهمند!
بگذارید امشب استراحت کنند! فردا خبر بدهید!
فردای همان شب، تشییع جنازه سیّد حسن (با شکوه و عظمت زیاد) صورت گرفت.(1)
پس از این حادثه غمانگیز، برخورد با متانت و وقار و شکیبایی حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی با این حادثه بسیار عبرت آموز است.
نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است که ایشان در آن شرایط نیز از اهتمام به امور طلّاب غافل نماندند.
ایشان در تشییع جنازه، هنگام نماز، به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و با اینکه اشک از دیدگانشان میریخت، ولی تغییری در حالاتشان از نظر روحی مشاهده نمی شد. همچنین با طرز مشی خردمندانه ایشان از بروز هر گونه فتنه و سوء استفاده ای جلوگیری به عمل آمد. چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینی، بین هیأت های سینه زنی که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالی آن جا درگیریهای پیش آمده بود و چند نفری هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقا زاده آقا سید ابوالحسن اصفهانی، دستهها و هیأت های سینه زنی به کربلا میرفتند دوباره فتنهای دیگر به وقوع میپیوست. آقا سید مرتضی خلخالی، از اعاظم نجف، میگفت: «چند شب قبل از حادثه قتل فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی، در خواب دیدم: خدمت آقا سید ابوالحسن رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقا! امسال، اربعین کجا برویم؟
ایشان در تشییع جنازه، هنگام نماز، به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و با اینکه اشک از دیدگانشان میریخت، ولی تغییری در حالاتشان از نظر روحی مشاهده نمی شد.
ایشان در خواب به من فرمود: به زیارت من بیایید! » وقتی قضیه کشته شدن فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی پیش آمد، چون مقارن با اربعین حسینی بود، آن سال، نه تنها نجفی ها به کربلا نرفتند بلکه هیأت های اطراف هم، برای عرض تسلیت، خدمت سید ابوالحسن آمدند. بدین ترتیب هم فتنهای پیش نیامد و هم خواب آقای خلخالی تعبیر شد.(2) از دیگر نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است که ایشان در آن شرایط نیز از اهتمام به امور طلّاب غافل نماندند. از آیت الله سید محمد باقر شهیدی (از شاگردان سیّد) نقل است که: کرایه خانه ام عقب افتاده بود و جریان را با سیّد در میان گذاشتم. فردای آن روز فرزند سیّد را به شهادت رساندند. مأیوس شدم و با خود گفتم گرفتاری های سیّد مانع می شود که به فکر ما باشد. امّا در روز تشییع جنازه سیّد به طرف من آمد و وجهی جهت پرداخت کرایه در اختیارم گذاشت.(3)
پی نوشت ها:
1- دیدار با ابرار شماره 56
2- به نقل از آیت الله میرزا غلامحسین جعفری همدانی از اساتید برجسته در مصاحبه با سایت حوزه.(وی از جمله شاگردان آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در حوزه نجف اشرف بودند که از ابتدای ورود به نجف تا زمانی که ایشان در قید حیات بودند، در درس خارج فقه ایشان، شرکت میکردند.)
3- نجوم امّت، ناصر باقری بیدهندی مجلّه نور علم شماره 4 (مهر ماه 67).
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب