قبل از هرگونه بحث و پژوهش در زمينة دين و اخلاق، ارائة تعريفي روشن از دين و اخلاق ضرورت دارد و از اين رو بايد تعريف روشني از موضوع تحقيق كه دين و اخلاق ميباشد داشته باشيم، تا براساس آن مباحث مربوط بعدي را عنوان نمائيم و لذا در ابتداء به سراغ تعريف دين و اخلاق رفته، نظر خود را دراين زمينه عنوان مينمائيم.
چيستي دين؛ دين از جمله مفاهيمي است كه از زمانهاي بسيار دور تاكنون به طور فراوان در زندگي روزمرة انسانها به كار رفته است و هميشه برداشت و نگرش خاصي نسبت به اين مفهوم وجود داشته است، امّا از اين ميان عدهاي تلاش نمودهاند تا از دين (Religion) تعريفي مقبول ارائه دهند و حتّي عدهاي بر آن شدهاند تا تعريفي از دين مطرح نمايند كه همة اديان را در برگيرد، امّا دينپژوهان معاصر معتقدند كه ارائة تعريفي جامع و مانع از دين تقريباً غيرممكن است[1] و اين مسئله ناشي از انتزاعي بودن مفهوم دين، پيچيدگي آن و فراواني اديان و اعتقادات ديني موجود است؛ با وجود اين بيشتر رشتههاي علمي كه به نحوي با دين در ارتباط بودهند به فراخور حال خود در اين باره اظهار نظرهاي مختلفي نمودهاند و در صدد تعريف دين برآمدهاند و در اين ميان عدهاي براساس پژوهشهاي تجربي و كاركردهاي خارجي دين را تعريف نموده و برخي نيز با مفاهيم پيشين و روش عقلي به تعريف دين پرداختهاند و لذا فلسفه، كلام، روانشناسي، جامعهشناسي، پديدارشناسي، هر يك با رويكرد خاص خود در اين زمينه سخن گفتهاند كه بر طبق يك تقسيم ميتوان آنها را نيز به دو دسته تعاريف درونديني و تعاريف برونديني تقسيم نمود؛ تعاريف درون ديني آن دسته از تعاريفي ميباشند كه متدينان به اديان مذاهب به آنها قايل هستند و مستند به كتب مقدس آنهاست و كار فيلسوف دين اين است كه در صورت ممكن تنها از ميان اينگونه تعاريف خاص، عناصر مشترك بين اديان را بررسي نمايد تا شايد بتواند خود را به يك تعريف برونديني مشتركي نزديك سازد؛[2] امّا آنچه مسلّم است اين است كه تاكنون اين منظور برآورده نشده است و دست يافتن به خصايصي كه مشترك در همة اديان باشد و از طرفي آنها را از سحر و جادو (Magic)، موهومپرستي (Super sitiaon) و روح گرايي (Speiritualism) و ديگر آداب و رسوم ملي جدا نمايد بسيار دشوار و چه بسا ناممكن است و در تعاريف برونديني موجود يا به حداقل ويژگيها اكتفا شده و تنها يك بُعد از دين مورد توجّه بوده است مانند تعاريفي كه جيمز مارتينو، برادلي،هربرت، اسينسر، شلاير ماخر[3] و عدهاي ديگر از متفكران غربي ارائه دادهاند و يا اينكه تعاريف حداكثري است و هر امر مشكوكي كه ادعاي دين بودن را داشته است داخل مجموعه دين به حساب آورده و انسانگرايي سكولار و كمونيسم را هم دين شمرده است. و از طرفي ديگر، برخي از تعاريف اشتمالي (in clusive) است يعني دين را در همة عرصههاي مباحث فردي و اجتماعي دخيل ميداند و برخي تعاريف حصري (Exclusive) است و قلمرو دين را به حوزة خاصي از حيات انساني منحصر نموده است[4] و لذا آنچه كه در تعريف دين راه به جايي نبرده است تعريف آن بر اساس مباحث برونديني و با توجّه به دين محقَّق است، از اين رو ما نيز به سراغ تعريف دين از منظر دين خود يعني اسلام ميرويم و تعريف خود از دين را با توجّه به تقسيم قرآني دين به حق و باطل عنوان مينمائيم؛ قرآن كريم مجموعه قوانين و مقررات شيطاني را هم دين خوانده است و از آنها به نام اديان باطل نام برده است.