0

بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه

 
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه

سلام دوستان

در این قسمت شما با زندگینامه هنری بازیگران سینما ، تاتر و تلویزیون جهان آشنا می شوید

با تشكر از شما

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:15 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه لی یانگ

لی یانگ ا متولد ۳۱ ژانویه ۱۹۷۱ در سئول هنرمند معروف کره جنوبی است که طرفداران زیادی در کشورهای مختلف دارد مخصوصا در شرق و کشورهای جنوبی آسیا ...

زندگینامه یانگوم

زمانی که به عنوان مدل در تلویزیون ظاهر شد لقب بانوی اکسیژن را کسب کرد . در سال های اخیر او به عنوان دختر دوست داشتنی و به خاطر چهره فرشته گونه اش قلب خیلی از طرفدارن را تسخیر کرده است . محبوبیت او در کشورهای آسیای شرقی به خاطر ایفای نقش در درام محبوب کره ای در نقش یانگوم بسیار افزایش یافت.
این درام آن قدر موفق بود که بسیاری از کشورها پس از پایان مجموعه آن را دوباره به صورت خلاصه پخش کردند .
در هنگ کنگ زمان پخش قسمت آخر سریال نصف جمعیت هنگ کنگ در منزل بودند فقط برای تماشای این سریال !
در چین ملیون ها بیننده سریال را میدیدند حتی اگر زمان پخش آن نصف شب بود . بعد از آن " لی یانگ ا " دعوت به بازدید از هنگ کنگ ، سنگاپور ، تایوان ،چین و ژاپن شد .
در ۱۲ سال اخیر برای اولین بار ازدحام جمعیت شگفت انگیز بود . در چین مدرسه ای بعد از اهدای مدرک خلبانی به لی نام خود را به مدرسه ابتدایی لی یانگ ا تغییر داد .
دومین خط هوایی کره جنوبی یعنی ایژیانا برای ترویج و تبلیخ این سریال چهار نقاشی از پرتره لی در سریال تهیه و در بدنه هواپیمایش به نمایش گذاشت .
او در زندگی نامه اش به نام " عهد لی یانگ" در سال ۲۰۰۶ راجع به این که چگونه بازیگر شده است صحبت کرد .
او به یاد آورد که چگونه همکاری اش با اندی لو در سال ۱۹۹۱ برای تبلیغ شکلات باعث ورود او به کار صحنه شد .
در سال ۱۹۹۵ لی تصمیم گرفت برای یادگیری اصول بازیگری به مدرسه حرفه ای برود . از آن پس او برنامه ایفای نقش در کاراکترهای مختلف را تغییر نداد . مانند کاراکترش در سریال جواهری در قصر ( یانگوم ) و بعد از آن نقش بسیار متفاوت در فیلم "همراهی با بانوی انتقام" .
او گفت چیزی که نمی خواهد هیچ وقت آن را از دست بدهد بازی از ته قلبش است . لی جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره فیلم اژدهای آبی در سال ۲۰۰۵ و Beaksang Art Awards در سال ۲۰۰۶ برای فیلم "همراهی با بانوی انتقام"به دست آورد .
در سال ۲۰۰۶ قراردادی دو ساله با کمپانی LG که کمپانی کره ای محصولات الکترونیکی است بست که مدل تبلیغاتی برای تمام محصولات الکترونیکی LG باشد . ضمن بستن این قراردادها او تورهایی ترویجی را به کشورهای آسیایی برگزار خواهد کرد .

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:16 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه جورج تیموتی کلونی

جورج تیموتی کلونی
 
▪ نام: جرج تیموتی کلونی
▪ متولد: ۶ می ۱۹۶۱
▪ محل تولد: لگزینگتون ایالت کنتاکی آمریکا
▪ قد: ۱ متر و ۸۰ سانتی متر
جرج کلونی فرزند نیک کلونی است که سالیان سال گوینده اخبار در تلویزیون بود.

جورج تیموتی کلونی

 وقتی جرج ۵ ساله بود پدرش او را به استودیوی شخصی خود میبرد. برای جلوگیری از ایجاد رقابت با پدر جرج بعد از زمان کوتاهی این شغل را رها کرد. جرج مدت کوتاهی در دانشگاه کنتاکی به تحصیل پرداخت و در پیوستن به تیم بیسبال "سینسیناتی ردز" ناموفق بود. او زمانی به بازیگری روی آورد که پسرخاله او میگوئل فرر او را در قسمت کوتاهی از فیلمش به کار گرفت. در سال ۱۹۸۲ او به لس آنجلس نقل مکان کرد و تمام سال را به جستجوی نقشی برای ایفا پرداخت. اولین فیلم او با چارلیز شین اکران نشد ولی تولید کنندگان فیلم برای قراردادهای بعدی به او توجه داشتند. او در ۱۵ دسامبر ۱۹۸۹ با تالیا بالسام ازدواج کرد ولی در دسامبر ۱۹۹۳ این دو از هم جدا شدند. اغلب نقشهای جرج کلونی نشان دهنده عقاید سیاسی لیبرال او می باشد.
جرج کلونی در مورد ازدواج و داشتن فرزند یک بار گفته که هرگز دوباره ازدواج نخواهم کرد و بچه دار نیز نخواهم شد. اما نیکول کیدمن ۱۰۰۰۰ دلار شرط بست که او تا قبل از ۴۰ سالگی پدر خواهد شد. او اشتباه می کرد زیرا او صاحب فرزند نشد و کیدمن چک ده هزار دلاری را برای او فرستاد ولی جرج کلونی آن را پس فرستاد. او در سال ۱۹۹۷ به عنوان سکسی ترین مرد زنده توسط "مجله مردم" انتخاب شد. در همان سال خوش لباس ترین ستاره تلویزیونی مرد هم شد. پیش از آن در سال ۱۹۹۶ به عنوان یکی از ۵۰ انسان زیبای جهان نیز انتخاب شده بود. جرج بازیگری را در Beverly Hills Playhouse آموخت. اولین نقش تلویزیونی خود را در سال ۱۹۸۴ ایفا کرد. دوست صمیمی او مارک والبرگ بازیگر فیلم departed می باشد. در سال ۲۰۰۲ توسط مجله مردم به عنوان یکی از ۵۰ مجرد برتر از او نام برده شد. او ششمین بازیگر نقش بتمن نیز می باشد.
او یک کمپانی تولید فیلم به نام Maysville Pictures را نیز تاسیس کرده است.
او پس از ریچارد گر تنها مردی است که عکسش روی جلد مجله Vogue چاپ شده است. او در سال ۲۰۰۲ و در جریان فیلم اعترافات یک ذهن خطرناک با کرستا آلن آشنا شد ولی رابطه آنها پس از ۲ سال به جدایی کشید.
"من نمی خواهم زندگی شخصی خود را با کسی تقسیم کنم. چون در آن صورت دیگر شخصی نخواهد بود" (جرج کلونی)
او در سال ۲۰۰۷ و برای بازی در فیلم Ocean&#۰۳۹;s Thirteen پانزده میلیون دلار دستمزد گرفت. او تا به حال در ۶۳ فیلم سینمایی بازی کرده است. فیلمهای بعدی او The Fantastic Mr. Fox ، White Jazz، The Persuaders و Burn After Reading خواهد بود. در ضمن او تولید کننده ۲۲ فیلم و کارگردان ۳ فیلم بوده است. فیلمنامه ۲ فیلم هم توسط جرج کلونی به رشته تحریر درآمده است.

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:17 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه لئوناردو دی‌کاپریو

زندگینامه لئوناردو دی‌کاپریو  
لئوناردو ویلهلم دی‌کاپریو در ۱۱ نوامبر سال ۱۹۷۴ در کالیفورنیای آمریکا به دنیا آمد.
پدرش جورج دی کاپریو نویسنده و مادرش ارمهاین ایندربرکن. اجداد لئوناردو اهل ایتالیا و آلمان بودند...

لئوناردو دی‌کاپریو

.

نام

لئوناردو توسط مادر او و به خاطر نام لئوناردو داوینچی و هنگامی که نقاشی این هنرمند را در ایتالیا مشاهده کرد، برای او انتخاب شد.


مادر و پدر لئو هنگامی که او تنها ۱ سال داشت از یکدیگر جدا شدند و وی همراه مادرش در محلهٔ فقیرنشین ایکو پارک که معروف به زاقه‌های هالیوود است، زندگی کرد و بزرگ شد.


دی‌کاپریو بازیگری را در ۵ سالگی با بازی در مجموعهٔ تلویزیونی امپر روم آغاز کرد اما به علت رفتارش از پروژه اخراج شد و پس از آن تصمییم گرفت تا تحصیلاتش را به طور جدی آغاز کند.


در ابتدای دوران کارش مدیر آژانس و مدیر برنامه‌هایش به او گوش زد کردند که نام لئوناردو بیش از حد غیرانگلیسی و خارجی است و او باید نامش را به لنی ولیامز تغییر دهد اما لئوناردو نپذیرفت و با بازی در فیلم زندگی بچه در سال ۱۹۹۳ وارد سینما شد.


آغاز کار لئوناردو در سال ۱۹۸۹ با بازی در نقش گری بکمن در سریال تلویزیونی بود، در همین هنگام بود که با یکی دیگر از بازیگران سینما توبی مگی آشنا شد. در سال ۱۹۹۳ در نقش توبی در فیلم خوش درخشید و نامش در فهرست عنوان بهترین هنرپیشه نقش دوم قرارگرفت.


در همان سال با ایفای زیبای نقش یک معلول ذهنی در فیلم گیلبرت گرپ چه می‌خورد؟ در کنار جانی دپ قرار گرفت که ثمره‌اش کاندید شدن برای جایزهٔ اسکار در سن ۱۹ سالگی‌ بود.


در سال ۱۹۹۶ دی‌کاپریو در نقش رومئو در فیلم جدید رومئو و ژولیت حاضر شد. اما با این همه فعالیت و کارنامهٔ خوب هنری فیلم پر سرو صدای تایتانیک (۱۹۹۷) بود که او را تبدیل به فوق‌ستاره‌ای در دنیای هالیوود کرد. تایتانیک فیلمی بود با ۱۱ کاندیدای اسکار با درصد بیشترین فروش فیلم در تاریخ سینما.


بعد از موفقیت بزرگ تایتانیک او حضوری نچندان دلچسب در فیلم سلبرتی وودی آلن داشت. بعد از آن لئوناردو در فیلم ضعیف ساحل ظاهر شد، فیلمی که از نظر منتقدان و تماشگران راضی کننده نبود.


در سال ۲۰۰۲ دی‌کاپیرو تمرکزاش را روی دو اثر؛ اگر می‌تونی منو بگیر به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و دارودسته نیویورکی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی قرار داد که هر دو فیلم مورد توجه منتقدین قرارگرفت.


بعد از آن نوبت به اثر قابل توجه هوانورد که بر اساس زندگی واقعی هاوارد هیوز تاجر معروف آمریکایی ساخته شده بود، رسید. دومین کار مشترک اسکورسیزی دومین کاندیدایی جایزه اسکار بهترین هنرپشیه نقش اول را برای او به ارمغان آورد.


همچنان دی کاپریو همکاری‌اش را با اسکورسیزی ادامه داد به طوری که خیلی‌ها او را دنیروی جدید اسکور می‌خواندند.


دی کاپریو در سال ۲۰۰۵ مشغول همکاری سومش با اسکورسیزی به نام مردگان با حضور ستارگان دیگری چون جک نیکلسون، الک بالدوین و مت دیمون شد.


دی کاپریو فعالیت‌های وسیعی برای منابع طبیعی بخصوص حفظ و نگه‌داری گوریل‌ها انجام داده. لئو با موفقیت در سال ۲۰۰۶ مشغول ساختن فیلمی در مورد محیط‌ زیست شد و این فیلم را به فستیوال کن برد.


وی در سال ۲۰۰۸ با راسل کرو در فیلم مجموعه دروغ‌ها ایفای نقش کرد.


●افتخارات هنری دی کاپریو:

▪ نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم الماس خونین، ۲۰۰۶


▪ نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم هوانورد، ۲۰۰۵


▪ نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم گیلبرت گریپ چه می‌خورد، ۲۰۰۴


▪ برنده جایزه بهترین بازیگر خرس نقره‌ای جشنواره برلین برای فیلم رومئو و ژولیت، ۱۹۹۷


● برخی از آثار هنری لئوناردو دی‌کاپریو:

▪ جاده انقلابی، ۲۰۰۸


▪ مجموعه دروغ‌ها، ۲۰۰۸


▪ الماس خونین، ۲۰۰۶


▪ مردگان، ۲۰۰۴


▪ هوانورد، ۲۰۰۴


▪ اگر می‌توانی منو بگیر، ۲۰۰۲


▪ دار و دسته‌های نیویورکی، ۲۰۰۲


▪ ساحل، ۲۰۰۰


▪ شهرت، ۱۹۹۸


▪ مردی در نقاب آهنی، ۱۹۹۸


▪ تایتانیک، ۱۹۹۷


▪ اتاق ماروین، ۱۹۹۶


▪ رومئو و ژولیت، ۱۹۹۶


▪ خورشید‌گرفتگی کامل، ۱۹۹۵


▪ خاطرات بسکتبال، ۱۹۹۵


▪ سریع و مرده، ۱۹۹۵


▪ مهمانی شلیک با پا، ۱۹۹۴


▪ گیلبرت گریپ چه می‌خورد، ۱۹۹۳


▪ زندگی بچه، ۱۹۹۳


▪ پیچک سمی، ۱۹۹۲ 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:17 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه الویس پریسلی

الویس پریسلی
 
الویس در سال ۱۹۳۵ در توپلو (می سی سی پی) به دنیا آمد.

الویس پریسلی

در بر اساس یک سری از گفته ها، زمانی که الویس پریسلی اولین اثر کلاسیک خود را در تابستان ۱۹۵۵ ارائه داد، تنها یک سال از آشنایی او با دنیای موسیقی و نیز ضبط آن گذشته بود. در طی دو تابستان گذشته (پیش از سال ۱۹۵۵) در بین گروههای سان ریکوردز واقع ممفیس تنس پرسه می زد و برای خواندن چند ترانه برای مادرش (به عنوان هدیه روز تولد وی) چهار دلار دریافت کرد. سم فیلیپس، رئیس گروه سان با مشاهده ی او صدای سیاه پوستی را در جسم یک سفید پوست یافته بود. از این رو سال بعد از آن جوان ۱۸ساله که در آن هنگام راننده کامیون بود، دعوت کرد تا به استودیو بازگردد.
در یک روز مه آلود کار بر روی اثر «نمایش اد سولیوان» را آغاز کرده و از مردم آمریکا خواست تا فرزندانشان را به مشاهده ی این برنامه ترغیب نمایند. ولی والدین آنها او را وسوسه گر، هرزه و چاپلوس می دانستند که در جذب کودکان آنها به سمت خود افسونگر بود. وی از موسیقی برای دعوتی آشکار برای رهایی استفاده می کرد و کودکان نیز او را در این عرصه بر بالای دستان خود قرار داده بودند. چشمان خمار، لبها و صدای او دختران را دیوانه کرده بود و جوی را پدیدآورده بود که همه از موسیقی های وی تقلید می کردند. پس از مدتی وارد ارتش شد، به آلمان سفر کرد و میلیونها صفحه از آثار خود را به فروش رسانید. با پریسیلا بیولیون ازدواج کرده و مدتی بعد از او جدا شد. او حدود ۵۰۰ میلیون از آثار خود را به فروش رساند. بعدها فضای دنیای موسیقی وی دگرگون شد و از موسیقی راک به سمت موسیقی های مقدس و روحانی گرایش یافت. به نظر می رسید الویس دیگر از موسیقی های خود خسته شده و از ویژگیهای گذشته تنها حرکات موزونش برجای مانده است. او سریع زندگی کرد و در عین جوانی مرد. در سال ۱۹۷۷ در سن ۴۲ سالگی، جسدش در حمام عمارت باشکوه ممفیس (گریسلند) یافته شد. البته او اضافه وزن داشت و از داروهای پارانوئید استفاده می کرد. مرگ وی اندوه بسیار بوجود آورد. اگر چه نیست، ولی صدایش برای همیشه جاودان ماند.

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:18 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه الیا کازان

الیا کازان
 
الیا کازان اغلو کارگردان سینما و تئاتر٬ نویسنده٬ تهیه کننده و رمان نویس عثمانی‌تبار آمریکایی در سال ۱۹۰۹ از پدر و مادری یونانی در شهر کنستانتینوپل &#۶۴۸۳۱;استانبول امروزی) به دنیا آمد.

الیا کازان

وی

 در سن ۴ سالگی با والدینش به آمریکا مهاجرت کرد و در نیویورک مقیم شد. پدرش تاجر فرش بود. کازان پس از پایان تحصیلات متوسطه به کالج ویلیامز، در دانشگاه ییل رفت و به تحصیل رشته درام نویسی پرداخت و پس از فارغ التحصیلی در دهه ۱۹۳۰ به کار با یک گروه تئاتر پرداخت.


کازان نخستین نمایشنامه‌اش را در سال ۱۹۳۵ روی صحنه برد و در دهه ۱۹۴۰ به عنوان یکی از مستعدترین کارگردانان تئاترهای برادوی شهرت یافت. در زمان او بازیگرانی مانند مارلون براندو ، لی جی کاب و جسیکا تندی را به دنیای سینما معرفی شدند.


وی در سال ۱۹۴۸ اکتوز استودیو را تاسیس کرد و آن را به نهاد مهمی برای بازیگران سینما تبدیل کرد. اولین فیلمش را در سال ۱۹۳۷ ساخت و در سال ۱۹۴۱ برای فیلم توافق شرافتمندانه جایزه اسکار دریافت کرد و خود را به عنوان یک کارگردان بزرگ به عالم سینما معرفی کرد.


در سال ۱۹۵۱ ، کازان تصمیم گرفت نمایشنامه معروف تنسی ولیامز، اتوبوسی به نام هوس را که خود بارها با موفقیت به روی صحنه برده بود جلوی دوربین ببرد. کازان برای ساخت این فیلم به سراغ مارلون براندو رفت تا نقش استنلی کوالسکی را برایش بازی کند.


در سال ۱۹۵۲ کازان فیلم زنده باد زاپاتا را ساخت. این فیلم بر اساس داستان جان اشتاین بک ساخته شد. در این فیلم براندو در نقش زاپاتا و آنتونی کوئین ایفای نقش کردند.


در سال ۱۹۵۳، مردی بر طناب بندبازی، فیلم بعدی کازان بود. فیلمی هیجان انگیز و ضدکمونیستی دو آتشه که ماجرایش در چکسلواکی بعد از جنگ می‌گذرد و در آن یک گروه سیرک می‌خواهند از پشت پرده آهنین (اصطلاحی برای مرزهای شوروی سابق) بگریزند.


فیلم بعدی کازان که یکی از مهم‌ترین و بهترین فیلم‌هایش است، در بارانداز نام دارد که آن را بر اساس داستانی از باد شولبرگ ساخت. در این فیلم براندو نقش محوری را بر عهده داشت.


در سال ۱۹۵۵ ، کازان به سراغ رمان دیگری از جان اشتاین بک به نام شرق بهشت رفت. در این فیلم جیمز دین در نقش پسر احساساتی و سرکش فیلم ظاهر شد.


در دهه ۷۰ کازان دو فیلم ساخت. ملاقات کنندگان، درباره دو سرباز سابق ویتنام است که به خانه سرباز همرزم دیگرشان حمله می‌کنند و آخرین ثروتمند، درباره هالیوود دهه ۱۹۳۰ که بر اساس رمان اف. اسکات فیتزجرالد ساخته شد. در این فیلم رابرت دنیرو نقش تهیه کننده فیلمی که شخصیتش براساس ایروینگ تالبرگ معروف پرداخت شده بود، بازی کرد که هر دو فیلم با نقدهای متفاوتی مواجه شدند.


الیا کازان یکی از پرافتخارترین کارگردانان تاریخ هالیوود است به طوری که ۳ بار جایزه اسکار٬ ۴ بار جایزه گلدن گلوب و ۵ بار جایزه تونی را تصاحب نموده همچنین بارها نامزد و برنده جشنواره‌های جهانی نظیر جشنواره فیلم کن و جشنواره فیلم ونیز نیز شده است.


الیا کازان در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.


● افتخارات و آثار هنری الیا کازان:


▪ برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم‌های توافق یک جنتلمن در سال ۱۹۴۸ و در بارانداز در سال ۱۹۵۵


▪ برنده جایزه گلدن گلوب در رشته بهترین کارگردانی برای فیلم در بار انداز در سال ۱۹۵۵ و برنده گلدن گلوب بهترین فیلم برای فیلم‌های توافق یک جنتلمن در سال ۱۹۴۸ ، در بارانداز در سال ۱۹۵۵ ، عروسک در سال ۱۹۵۷ و آمریکا آمریکا در سال ۱۹۶۴


▪ برنده نخل طلای کن در رشته بهترین فیلم دراماتیک برای فیلم شرق بهشت در سال ۱۹۵۵


▪ اهالی کامبرلندز، ۱۹۳۷


▪ به تو بستگی دارد، ۱۹۴۱


▪ درختی در بروکلین می روید، ۱۹۴۵


▪ دریای علف ها، ۱۹۴۷


▪ بومرنگ، ۱۹۴۷


▪ توافق یک جنتلمن، ۱۹۴۷


▪ پینکی، ۱۹۴۹


▪ وحشت در خیابان ها، ۱۹۵۰


▪ اتوبوسی به نام هوس، ۱۹۵۱


▪ زنده باد زاپاتا، ۱۹۵۲


▪ مردی روی طناب بندبازی، ۱۹۵۳


▪ در بارانداز، ۱۹۵۴


▪ شرق بهشت، ۱۹۵۵


▪ عروسک، ۱۹۵۶


▪ سیمایی در میان جمع، ۱۹۵۷


▪ رودخانه وحشی، ۱۹۶۰


▪ شکوه علفزار، ۱۹۶۱


▪ آمریکا آمریکا، ۱۹۶۳


▪ سازش، ۱۹۶۹


▪ بازدیدکنندگان، ۱۹۷۲


▪ آخرین ثروتمند، ۱۹۷۶ 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:18 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه کامرون دیاز

زندگینامه کامرون دیاز 
 
کامرون در سی ام آگوست ۱۹۷۲ در سن دیه گو کالیفرنیا بدنیا آمد او هنرپیشه ای معروف و موفق است. کامرون دختر یک پدر آمریکایی کوبایی از نسل دوم و یک مادر که ملیتی آمریکایی ایتالیایی و آلمانی دارد می باشد...

کامرون دیاز

استعدادش او را به مجلاتی مانند مادمازل و seventeen و

فعالیت های

تبلیغاتی برای کمپانیهایی مانند Calina Klein و کوکاکولا و لویس کشاند. بعد از ترک کردن خانه در سن ۱۶ سالگی او به عنوان مدل به دور دنیا رفت موفقیت حرفه ای او را به ژاپن، استرالیا، مراکش و پاریس کشاند کامرون در سن ۲۱ سالگی به کالیفرنیا برگشت.


در سال ۱۹۹۴ کامرون اولین نقش خود را در فیلم کمدی-اکشن ماسک بدست آورد و ستاره ما با کمدین بزرگ جیم کری روبرو شد. بدون هیچ تجربه قبلی او یک نقش اصلی در این فیلم بازی کرد. بعد از بازی در فیلم ماسک کامرون دیاز درخواستهای زیادی از طرف چند فیلمساز برجسته برای بازی در فیلمهایشان دریافت کرد.


در حالیکه کامرون برای ایفای نقش در نسخه تبدیل به فیلم شده بازی معروف مورتال کمبات آموزش می دید مچ دستش صدمه دید که باعث شد از بازی در این فیلم صرفنظر کند. در عوض او یکسری فیلمهای مستقل ساخت که شامل "the last super" و "Feeling Minnesota" با شرکت "Keanu Reeves" و "she&#۰۳۹;s the One" با شرکت «اِد بِرنز » و «جنیفر آنیستون» و "Head Above Water" با شرکت "Harrey Keitey" می شد.


در سال ۱۹۹۷ شایعاتی در مقالات از نامزد شدن کامرون برای بازی در برابر جولیا رابرتز در فیلم کمدی پرطرفدار "My Best Friend Wedding" بوجود آمد با وجود اینکه این درخواست برای کامرون فرستاده شد او به ظاهر شدن در فیلمهای مستقل با هزینه کم از قبیل « چیزهای خیلی بد » ، « چیزهایی که فقط با نگاه کردن به او می توانی بگویی » ادامه داد.


در پاییز سال ۲۰۰۰ او در « فرشته های چارلی » ظاهر شد و پروژه بعدی او فیلمی از مارتین اسکورسیزی است که در برابر لئوناردو دی کاپریو ایفای نقش می کند. 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:19 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه تام کروز

تام کروز
 
تام که مدتی در مدارس مذهبی آمریکا تحصیل کرده بود در نیو جرسی به دبیرستان رفت و در همان دوران آهسته آهسته به هنر هفتم به ویژه بازیگری علاقه مند گردید و برای همین در سن ۱۸ سالگی دبیرستان را ترک کرد و برای رسیدن به آرزوی خود نیوجرسی را به مقصد نیویورک ترک کرد.

تام کروز

 اولین فیلم 

خود

 را در سال ۱۹۸۱ در شرایطی که هنوز ۲۰ سالش نشده بود بازی کرد این فیلم عشق بی پایان نام داشت در فاصله زمانی ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ کروز در شش فیلم سینمایی ظاهر شد ولی هیچکدام از آنها شاهکار هنری نبود اما همگی به حضور چهره محبوبی چون تام در گیشه با استقبال فراوان روبرو گردیدند و همین امر جایگاه او را به عنوان یک ابر ستاره در سینمای آن دوران هالیوود تثبیت کرد به خصوص فیلم تجارت پر خطر محصول ۱۹۸۳ ساخته پل بریکمن از فیلم هایی بود که بسیار مورد استقبال تماشا گران قرار گرفت.در فیلم دور و دورتر تام با نیکول کیدمن همبازی شد این دو در تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۹۰ با هم ازدواج کردند و یکی از جنجالی ترین زوج های هالیوودی را تشکیل دادند .البته تام قبل از نیکول در سال ۱۹۸۷ با میمی راجرز ازدواج کرده بود که زندگی مشترکشان تا سال ۱۹۹۰ دوام یافت بعد از ازدواج تام و نیکول هر دوی آنها بسیار مورد توجه رسانه ها قرار گرفتند این دو تا سال ۲۰۰۱ به طور مشترک با هم زندگی کردند و در پایان این سال از هم جدا شدند . تام و نیکول در این مدت دوفرزند به نام کانر آنتونی (متولد ۱۹۹۵) و ایزابلا جین (۱۹۹۲) را به فرزند خواندگی قبول کردند که پس از جدایی مسئولیت نگهداری آنها به نیکول سپرده شد.


بعد از جدایی این دو نیز شایعات فراوانی درباره ی آنها و زندگی مشترکشان منتشر گردید . از جمله این که تام به دلیل بچه دار نشدن نیکول از او جدا شده و یا این که تام تمایلی به زندگی با تام نداشته و از همان ابتدا هم به دلیل برخی مسائل حاشیه ای با او ازدواج کرده است.


بعد از نیکول کیدمن با پنلوپه کروز در سال ۲۰۰۱آشنا شد و بعد از سه سال زندگی در ژوین ۲۰۰۴ از وی جدا شد.


خواهر و مدیر تبلیغات تام کروز در این باره می گوید: این جدایی را مسالمت آمیز و دوستانه خواند.تام کروز خود عنوان کرد که هیچ کدامشان ازدواج دیگری نخواهند داشت و دوستان خوبی برای هم خواهند ماند.


تام برای دریافت جایزه دیوید دی نالتو که همرده اسکار است به ایتالیا رفته بود که در این سفر خود قصد ازدواج خودش را با کیتی هولمز اعلام کرد.تام برای بازی در نقش اصلی نیو در فیلم ماتریکس انتخاب شده بود اما این نقش در نهایت به کیناریوز رسید.هرگز به مشروبات الکلی لب نمی زند.برای بازی در فیلم ماموریت غیر ممکن در مجموع ۷۰ میلیون دلار در آمد کسب کرد.دارای سه خواهر به نام های ماریان ، لی آنی و کاس است

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:20 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه رابرت‌ دنیرو

زندگینامه رابرت‌ دنیرو
 
(رابرت‌ دنیرو) به‌ نظر اکثر منتقدان‌ سینما یکی‌از قوی‌ترین‌ هنرپیشه‌های‌ سینمای‌ دنیا می‌باشد.
او به‌ عنوان‌ برجسته‌ترین‌ بازیگران‌ زمان‌ خودشناخته‌ شده‌ است‌. (رابرت‌ دنیرو) با بازی‌ در فیلم‌(پدرخوانده‌۲)، به‌ شهرتی‌ مضاعف‌ رسید...

رابرت‌ دنیرو

 اوازهنرپیشگان‌ پرکار هالیوودی‌ به‌ شمار می‌رود،همچنین‌ او دومین‌ بازیگری‌ است‌ که‌ به‌ خاطرایفای‌ نقش‌ (ویتو کورلئون‌) برنده‌ جایزه‌ اسکارشد. نفر اول‌ (مارلون‌ براندو) بود که‌ برای‌ ایفای‌همین‌ نقش‌ جایزه‌ اسکار را از آن‌ خود کرد.می‌خواهیم‌ اشاره‌ای‌ به‌ زندگی‌ وی‌ داشته‌ باشیم‌،بازیگری‌ که‌ در نقش‌های‌ جدی‌ و کمدی‌ چنان‌ایفای‌ نقش‌ می‌کند که‌ همه‌ از او به‌ نیکی‌ یادمی‌کنند.
●کودکی‌ رابرت‌ دنیرو
رابرت‌ دنیرو در هفدهم‌ آگوست‌ ۱۹۴۳ در(نیویورک‌) به‌ دنیا آمد. پدر و مادرش‌ هنرمندبودند. پدرش‌ (روبرت‌) شاعر و مجسمه‌ساز ونقاش‌ بود و مادرش‌ (ویرجینا آدمیرال‌) نیز یک‌نقاش‌ بود. والدین‌ رابرت‌ اصلیت‌ ایتالیایی‌داشتند. اما برای‌ زندگی‌ بهتر به‌ نیویورک‌ مهاجرت‌کرده‌ بودند. رابرت‌ جثه‌ کوچک‌ و ضعیف‌ و پوست‌بسیار سفیدی‌ داشت‌. لذا او را بابی‌میلک‌(شیربرنج‌) لقب‌ دادند.
رابرت‌ دوساله‌ بود که‌ والدینش‌ از هم‌ جداشدند و او مانند توپ‌ فوتبال‌ مدتی‌ را به‌ سوی‌مادر و مدتی‌ نزد پذر پرتاب‌ می‌شد. همین‌ افت‌محبت‌ و تغییر دگرگونی‌ در زندگی‌ رابرت‌ کوچک‌سبب‌ شد که‌ او به‌ بچه‌ای‌ خجالتی‌ و منزوی‌ تبدیل‌شود. مدت‌ها گوشه‌ای‌ از اتاق‌ می‌نشست‌ و بااسباب‌بازی‌ شکسته‌ای‌ خود را سرگرم‌ می‌کرد.همچنین‌ علاقه‌ زیادی‌ به‌ فیلم‌ و تئاتر داشت‌.رابرت‌ ۶ ساله‌ زمانی‌ که‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ همیشه‌ ازدوستان‌ و همکلاسی‌هایش‌ دوری‌ می‌جست‌. یکی‌از معلمین‌ او متوجه‌ حالات‌ و روحیات‌ وی‌ شد وبرای‌ این‌ که‌ رابرت‌ اعتماد به‌ نفس‌ پیدا کند و واردجمع‌ دوستانش‌ شود او را وادار کرد تا درتئاترهای‌ نمایشی‌ مدرسه‌ ایفای‌ نقش‌ داشته‌ باشد،همین‌ مساله‌ خجالت‌ او را کاهش‌ داد.
در ۱۰ سالگی‌ اولین‌ نقشش‌ را در تئاتری‌ درنقش‌ شیر در تئاتر (جادوگر اونر)بازی‌ کرد. دردوران‌ نوجوانی‌ به‌ یک‌ گروه‌ خیابانی‌ پیوست‌ ودر ۱۶ سالگی‌ بازی‌ در نمایش‌ (خرس‌) اثر(چخوف‌) او را با دنیای‌ بازیگری‌ بیشتر آشنا کرد.پس‌ از این‌ که‌ اولین‌ چک‌ دستمزدش‌ را به‌ عنوان‌بازیگری‌ دریافت‌ کرد تصمیم‌ جدی‌ خود را برای‌آینده‌اش‌ گرفت‌ و وارد عرصه‌ تئاتر و سینما شد.
● ورود به‌ عرصه‌ بازیگری‌
او احساس‌ می‌کرد برای‌ بازیگری‌ نیاز به‌آموزش‌ دارد. لذا در هنرستان‌ (استلاآدلر) وهمچنین‌ در کارگاه‌ هنری‌ آمریکایی‌ آموزش‌بازیگری‌ دید. به‌ این‌ ترتیب‌ کار حرفه‌ای‌ خود رادر زمینه‌ بازیگری‌ به‌ طور نامنظم‌ در برادوی‌ و چندتبلیغ‌ تجاری‌ برای‌ تلویزیون‌ آغاز کرد.
اولین‌ نقش‌ او در یک‌ فیلم‌ سینمایی‌، به‌ سال‌۱۹۶۵ با بازی‌ در فیلم‌ (سه‌ اتاق‌ در منهتن‌) بودکه‌ به‌ عنوان‌ سیاهی‌ لشگر و مشتری‌ رستوران‌ دریکی‌ ازسکانس‌ها ظاهر شد. در همان‌ سال‌ به‌ اوپیشنهاد بازی‌ در یک‌ نقش‌ کوچک‌ در فیلم‌(مهمانی‌ عروسی‌) شد. آشنایی‌ او با یکی‌ ازدستیاران‌ (برایان‌ دی‌پالما). برای‌ او شانسی‌ بودکه‌ توانست‌ نقش‌ اصلی‌ در فیلم‌ (تبریک‌) محصول‌۱۹۶۸ را در دست‌ بگیرد. اما فیلم‌هایی‌ که‌ او درآن‌ ایفای‌ نقش‌ می‌کرد، فیلم‌های‌ موفقی‌ نبود و باشکست‌ همراه‌ بود. اما (بابی‌میلک‌) ناامید نشد وبه‌ ایفای‌ نقش‌های‌ ارزان‌ مشغول‌ شد تا سرانجام‌توانست‌ با بازی‌ در فیلم‌ (طبل‌ را آهسته‌ به‌ صدادربیاور) به‌ شهرت‌ نسبی‌ برسد.
او با بازی‌ درفیلم‌ (کوچه‌ کثیف‌) در سال‌۱۹۷۳ جایزه‌ بهترین‌ بازیگر نقش‌ مکمل‌ را از آن‌خود کرد.
موفقیت‌ بزرگ‌ بعدی‌ دنیرو هنگامی‌ بود که‌(فرانسیس‌ فورد کاپولا) او را برای‌ نقش‌(دون‌کولئونه‌) جوان‌ در فیلم‌ (پدرخوانده‌ ۲) به‌سال‌ ۱۹۷۴ انتخاب‌ کرد که‌ او جایزه‌ آکادمی‌اسکار را برای‌ بهترین‌ بازیگر نقش‌ دوم‌ دریافت‌کرد.
سپس‌ به‌ او پیشنهاد نقش‌ (یک‌ راننده‌تاکسی‌)شد. لذا او روزهای‌ متمادی‌ در تاکسی‌های‌نیویورک‌ می‌نشست‌ و رفتار رانندگان‌ تاکسی‌ راتماشا می‌کرد و پس‌ از بازی‌ در فیلم‌(راننده‌تاکسی‌) در سال‌ ۱۹۷۶ جایزه‌ بهترین‌بازیگر را به‌ خود اختصاص‌ داد. کار بعدی‌ او(نیویورک‌ نیویورک‌) به‌ سال‌ ۱۹۷۷ بود. رابرت‌در سال‌ ۱۹۷۶ در فیلم‌ ۱۹۰۰ شرکت‌ کرد. این‌فیلم‌ به‌ زبان‌ ایتالیایی‌ و محصول‌ مشترک‌ سه‌ کشورفرانسه‌، ایتالیا و آلمان‌ بود.
در سال‌ ۱۹۷۸رابرت‌ دنیرو با اجرای‌ نقش‌(مایکل‌ ورانسکی‌) در فیلم‌ (شکارچی‌ گوزن‌)یکی‌ دیگر از بازی‌های‌ عالی‌ خود را ارائه‌ داد.فیلم‌ (گاو خشمگین‌) در سال‌ ۱۹۸۰ نیز با استقبال‌مردم‌ روبرو شد او در این‌ فیلم‌ مجبور شد که‌ ۲۸کیلو به‌ وزن‌ خود بیفزاید. (کازینو) محصول‌۱۹۹۵، (زوربای‌ یونانی‌) نیز یکی‌ از مهمترین‌آثار وی‌ در کارنامه‌ هنری‌ اش‌ می‌باشد.
رابرت‌ دنیرو درطول‌ دوران‌ بازیگری‌چهره‌های‌ بسیار متفاوتی‌ را ارائه‌ کرده‌ است‌ که‌ به‌رغم‌ شباهت‌های‌ ساختاری‌ بسیاری‌ از آنها نقش‌آفرینی‌ دنیرو در آنها کاملا متفاوت‌ بوده‌ است‌. اودر نقش‌ آدمکش‌، مشت‌زن‌، کمدین‌، راننده‌تاکسی‌، گانگستر، مافیا، پلیس‌ و...ظاهر شده‌ است‌که‌ از او بازیگری‌ قوی‌ ساخته‌ است‌. او در فیلم‌(ماموریت‌) به‌ سال‌ ۱۹۸۶ دو شخصیت‌ کاملامتفاوت‌ را ارائه‌ داد که‌ کاملا با هم‌ در تضاد بودندولی‌ انتقال‌ از یکی‌ به‌ دیگری‌ چنان‌ ظریف‌ وبی‌نقص‌ از سوی‌ او انجام‌ شد که‌ تماشاگر به‌ سختی‌متوجه‌ این‌ تغییر می‌شود.
● حضور در فیلم‌های‌ کمدی‌
دنیرو با حضور در چند فیلم‌ کمدی‌ در کنارهنرپیشگان‌ صاحب‌ سبک‌ مانند ادی‌ مورفی‌،علاوه‌ بر ایفای‌ نقش‌ کمدی‌ به‌ ارائه‌ نقش‌های‌جدی‌ هم‌ تسلط دارد. بازی‌ دنیرو بسیار روان‌ وساده‌ و در عین‌ حال‌ قوی‌ است‌. در بازی‌ او کمترمی‌توان‌ جوشش‌ احساسات‌ را دید. او در بسیاری‌از فیلم‌هایش‌ با حرکاتی‌ ساده‌ و معمولی‌ بهترین‌شخصیت‌ را نشان‌ می‌دهد و تماشاگران‌ را به‌ آن‌شخصیت‌ و نقش‌ نزدیک‌ می‌کند و تمامی‌ روحیات‌خود را به‌ تماشاگر نشان‌ می‌دهد. این‌ سادگی‌ درارائه‌ نقش‌ باعث‌ شده‌ که‌ بسیاری‌ از تماشاگران‌ اورا بهترین‌ بازیگر عصر حاضر هالیوود بشناسند.
به‌ تازگی‌ نیز از سوی‌ وزارت‌ فرهنگ‌ ایتالیا او به‌عنوان‌ شهروند افتخاری‌ ایتالیا معرفی‌ شده‌ است‌.چرا که‌ پدرش‌ ایتالیایی‌تبار است‌.
● زبان‌ ایتالیایی‌
رابرت‌ دنیرو به‌ خاطر بازی‌ در فیلم‌(پدرخوانده‌ ۲) مجبور به‌ یادگیری‌ زبان‌ سیسیلی‌و ایتالیایی‌ شد و اکنون‌ به‌ راحتی‌ به‌ زبان‌ ایتالیایی‌صحبت‌ می‌کند.
● زندگی‌ شخصی‌ رابرت‌ دنیرو
رابرت‌ در سال‌ ۱۹۷۶، با (دیان‌ آبوت‌)ازدواج‌ کرد و ثمره‌ این‌ ازدواج‌ یک‌ پسر به‌ نام‌(رافائل‌) بود. اما در سال‌ ۱۹۸۸ این‌ ازدواج‌ به‌طلاق‌ منجر شد. گرچه‌ رابرت‌ دختر(دیان‌)،(درینا) که‌ از ازدواج‌ اولش‌ بود را به‌فرزند خواندگی‌ پذیرفت‌.
رافائل‌ پسر رابرت‌ نیز بازیگر است‌. او دراستودیوی‌ بازیگری‌ (استلا آدلر) آموزش‌ دیده‌است‌. دنیرو در سال‌ ۱۹۹۸ با (گریس‌) هنرپیشه‌هالیوود ازدواج‌ کرد و صاحب‌ فرزندی‌ به‌ نام‌(الیوت‌) شد.
رابرت‌ دنیرو در نیویورک‌ چندین‌ رستوران‌خریداری‌ کرده‌ است‌. همچنین‌ در غرب‌ هالیوودو (سانفرانسیسکو) با مشارکت‌ (فرانسیس‌ فوردکاپولا) کارگردان‌ فیلم‌های‌ پدرخوانده‌، به‌ افتتاح‌رستوران‌های‌ زنجیره‌ای‌ (لایکا) و (نوبا) اقدام‌کرده‌ است‌.
رابرت‌ دنیرو مرد مهربان‌ و دست‌ و دلبازی‌است‌ او برای‌ کودکان‌ فقیر آفریقایی‌ تاکنون‌چندین‌ جشنواره‌ هنری‌ برپا کرده‌ و عایدی‌ آن‌ رابه‌ نفع‌ کودکان‌ آفریقایی‌ خرج‌ کرده‌ است‌.
برای‌ مثال‌ او چندی‌ پیش‌ اقدام‌ به‌ فروش‌روبان‌های‌ سبزرنگی‌ کرد که‌ خودش‌ نیز یکی‌ ازروبان‌ها را به‌ یقه‌اش‌ زده‌ بود و درآمد حاصله‌ ازفروش‌ روبان‌ها صرف‌ دارو و درمان‌ کودکان‌ایذی‌ در افریقا شد.
● هالیوود از نظر رابرت‌ دنیرو
نظر او درباره‌ هالیوود چنین‌ است‌: به‌ نظر من‌هالیوود شبیه‌ یک‌ طایفه‌ است‌ و بازیگران‌ نیز مثل‌اهالی‌ این‌ طایفه‌ هستند. واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ آنهابه‌ دنبال‌ یک‌ تکیه‌گاه‌ می‌باشند. من‌ سال‌ها درمیان‌ هالیوودی‌ها بوده‌ام‌ و احساس‌ می‌کنم‌بسیاری‌ از بازیگران‌ در هالیوود دچار غرور بیجاشده‌اند. امیدوارم‌ هیچگاه‌ مغرور نشوم‌. دنیرو درگفتگوی‌ اخیر خود با People می‌گوید: (هیچ‌وقت‌ مانند بازیگران‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسیده‌نبوده‌ام‌ که‌ خودم‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ شخصی‌دلفریب‌ جلوه‌ دهم‌.) او همچنین‌ می‌گوید: (به‌تمام‌ دنیا سفر کرده‌ام‌، اما هیچ‌ جا نیویورک‌نیست‌.) گفتنی‌ است‌ که‌ رابرت‌ دنیرو بابت‌ هر بازی‌بیش‌ از ۲۰ میلیون‌ دلار دستمزد می‌گیرد. برای‌مثال‌ با بازی‌ در فیلم‌ (آن‌ را تحلیل‌ کن‌) در سال‌۲۰۰۲ حدود ۲۲ میلیون‌ دلار دستمزد دریافت‌کرده‌ است‌.
او اکنون‌ یک‌ استودیو به‌ نام‌ (تربیکا) دایر کرده‌و به‌ تولید فیلم‌ می‌پردازد. رابرت‌ دنیرو یکی‌ ازثروتمندترین‌ بازیگران‌ و در عین‌ حال‌متواضع‌ترین‌ افراد در هالیوود می‌باشد.

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:20 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه وین دیزل‌

زندگینامه وین دیزل‌  

این قهرمان جدید اکشن سینما که بسیاری او را جانشین آرنولد شوارتزنگر می‌دانند، هجدهم ژولای سال ۱۹۶۷ در شهر نیویورک به دنیا آمد. نام اصلی‌اش مارک سینکلر وینسنت است و این روزها با فیلم علمی تخیلی و ماجراجویانه «بابیلون آ.دی» دوباره مورد توجه دوستداران سینمای اکشن قرار گرفته است...

وین دیزل‌

 

دیزل

که سر تراشیده‌اش وجه مشخصه سینمایی‌اش است، علاقه به کار هنری را از پدرش آموخت که در رشته تئاتر کار می‌کرد.


مادرش روان‌شناس بود و دوست داشت فرزندش مهندس شود. کسی چیز زیادی از دوران کودکی، نوجوانی و حتی جوانی وین دیزل نمی‌داند، زیرا وی در گفتگوهایش خیلی کم درباره این دوران صحبت کرده است. بنا به دلایلی که برای رسانه‌های گروهی مشخص نیست، او ترجیح می‌دهد درباره گذشته غیرهنری‌اش سکوت کند. با این حال، همه می‌دانند که وی سال ۱۹۹۴ از کالج اخراج شد، زیرا اصرار داشت که فیلم «چند چهره‌ای» را بسازد. این فیلم یک کار کوتاه درباره بازیگر پرتلاشی بود که می‌خواست موفقیت را تجربه کند.


این فیلم ساخته شد و سال ۱۹۹۵ در جشنواره بین‌المللی فیلم کن به نمایش درآمد. استیون اسپیلبرگ که آن سال مهمان کن بود، این فیلم را دید و پسندید. توجه این کارگردان سرشناس به فیلم دیزل باعث شد تا وی این جوان پرانرژی را برای ایفای یکی از نقش‌های درام جنگی‌اش «نجات سرباز رایان» (۱۹۹۸)‌ انتخاب کند. از همین جا فعالیت رسمی و حرفه‌ای وین دیزل شروع شد. این فیلم تعداد زیادی بازیگر جوان داشت و دیزل در آن نقش اول را نداشت. به این ترتیب چهره او خیلی خوب در فیلم دیده نشد، ولی او توانست در کارهای بعدی‌اش موفقیت بیشتری را تجربه کند. با آن که پدرش یک کمپانی کوچک تئاتری در برادوی داشت، ولی دیزل هیچ وقت با پدرش کارهای تئاتری نکرد. از همان سن ۱۷ سالگی بدن ورزیده‌ای داشت و در کنار فوتبال، در رشته بدن‌سازی هم فعال بود. نمی‌خواست سربار خانواده باشد و همین باعث شد در همان دوران به دنبال کار بگردد و حرفه‌های معمولی مختلفی را تجربه و کار کرد که همه آنها برای کسب درآمد و گذران زندگی بود. در هالیوود به دنبال حرفه بازیگری رفت و در چند نمایش مستقل هم بازی کرد.


سال ۱۹۹۷ با سرمایه شخصی‌اش اولین فیلم بلند حرفه‌ای خود «استری‌ها» را کارگردانی کرد. این فیلم در جشنواره ساندنس پذیرفته شد و علی‌رغم استقبال منتقدین، در نمایش عمومی (برخلاف تصور دیزل)‌ با موفقیت مالی روبرو نشد. اولین فیلم موفق دیزل در مقام بازیگر، اکشن «سه‌ایکس» (۲۰۰۲)‌ است. پس از آن او در فیلم‌هایی مثل «مرا مقصر پیدا کن»، «پاسی فیر»، «جدا افتاده»،‌«پیچ بلک» و «سریع و آتشی» ظاهر شده که برخی از آنها کمدی و نوجوانانه بوده‌اند. برادر دوقلویش پل دیزل تدوینگر سینماست. این بازیگر عضلانی اکنون قسمت جدید فیلم‌ «سریع و آتشی» را آماده نمایش دارد. او در انیمیشن جدید «راک فیش» هم به جای یکی از کاراکترهای اصلی صحبت می‌کند. 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:21 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه الیور نورول هاردی

الیور نورول هاردی
 
«الیور نورول هاردی»، کمدین مشهور، هفتم آگوست سال ۱۹۵۷ در سن ۶۶ سالگی براثر سکته قلبی بدورد حیات گفت.

الیور نورول هاردی

الیور

 نورول هاردی هجدهم ژانویه ۱۸۹۲ در هارلم در جورجیا آمریکا به دنیا آمد. او در دانشگاه ایالتی جورجیا در رشته حقوق تحصیل می کرد و در فواصل بین درس هایش در کنسرواتوی موسیقی آتلانتا آواز می خواند.


اگرچه در خانواده او نیز همانند لورل، هیچ پیش زمینه بازیگری وجود نداشت، اما از همان ابتدا استعداد و خلاقیت فراوانی در زمینه هنر بازیگری و نمایش داشت. الیور مدتی حقوق خواند و مدتی نیز به طور جدی آواز را دنبال کرد (او صدای خوبی داشت که بعدها در برخی فیلمها مورد استفاده قرار گرفت) تا در سال ۱۹۱۰ با افتتاح یک سالن تئاتر در میلد گویل جورجیا به سینما علاقه مند شد و سپس با کمپانی لوسین فلوریدا شروع به کار کرد.


یکی از نقش های دو نفره متعددی که او در آن ظاهر شد سگ خوش شانس بود که نقش کوچکی در مقابل لورل داشت. این ماجرا تقریبا یک دهه قبل از آن بود که این دو دوباره با هم همبازی شوند.


او در نقش های چاق بسیاری بازی کرد و در سال ۱۹۲۶ به استخدام هال روچ در آمد. در فیلم های اولیه اش با نام های نورول هاردی، بیب هاردی (لقبش در کودکی )، الیور بیب هاردی و الیور نورول هاردی بازی می کرد و پس از پیوستن به روچ نام الیور هاردی برای او تثبیت شد.


شخصیت سینمایی هاردی به قول خودش کمی برآمده از شخصیت واقعی او و کمی نیز متاثر از داستان مصور هلپ فول هنری بود. هاردی از شخصیت خود ، خلق و خوی جنوبی و ویژگی هیکلش را گرفت. درون شخصیت تنومند او قلبی مهربان قرار داشت.


مشهور است که لورل مغز متفکر آثار بود و هاردی پس از بازی معمولا به سراغ گلف می رفت و البته نصف لورل نیز حقوق می گرفت، شخصیت ها و روابط سینمایی آن دو در خلال ۲۷ فیلم کوتاه بین ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ شکل گرفت. بعد از بازی در فیلم سوپ اردک این دو به بهترین جفت کمدین تاریخ سینما تبدیل شدند.بعد از بیش از دو دهه موفقیت آمیز در کنار استن، الیور بدون استن در فیلم هایHigh Ribing وKentuckian Fighting محصول سال ۱۹۴۹ظاهر شد.


البته لورل و هاردی نخستین زوج های موفق کمدی بودند که رابطه شان بارها مورد تقلید قرار گرفت و هیچ گاه با آن کیفیت تکرار نشد.


هاردی متواضعانه هیچ گاه خود را به تنهایی خنده دار نمی دانست و از این بابت خود را وامدار لورل می خواند.


همسرش می گوید: او هرگز خود را کمدین فرض نکرد و از این تلقی مردم در شگفت بود.


هاردی که همواره یکی از عوامل خنده دار بودنش چاقی اش بود و روز به روز نیز چاقتر می شد، سرانجام در سن ۶۵ سالگی نگران از سلامتی خود به این نتیجه رسید که باید به طور جدی وزن کم کند، آن چنان که در کمتر از چند ماه حدود ۷۰ کیلو وزن کم کرد، ولی ناگهان یک ماه بعد دچار سکته قلبی شد، آنچنانکه تا چند ماه بستری شده و نمی توانست صحبت کند، او همچنان در خانه تحت مراقبت همسرش بود ولی در اوایل آگوست سال ۱۹۵۷ با فاصله بسیار کمی دو سکته قلبی دیگر کرد و به کما فرو رفت ولی دیگر هیچگاه چشم هایش را بازنکرد و سرانجام در تاریخ ۷ آگوست ۱۹۵۷ در سن ۶۶ سالگی چشم از جهان فروبست.


او را در قبرستانی واقع در شمال هالیوود دفن کردند. 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:22 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه امیر کاستوریکا

امیر کاستوریکا
 
من دفعات متعددی متولد شده ام و می دانم یکی از تولدهای من در کن بوده است.

امیر کاستوریکا

امیر کاستوریکا کارگردان، تهیه کننده و آهنگ ساز صربستانی است که در ۲۴ نوامبر ۱۹۵۴ در سارایوو متولد شده است. وی تا کنون نزدیک به ده فیلم بلند سینمایی و تعداد زیادی فیلم کوتاه و فیلمهای تلویزیونی ساخته است. کاستوریکا همچنین بعنوان نوازنده گیتار در یک گروه راک فعالیت می کند. وی تاکنون جوایز متعددی را برای ساخت فیلمهایش دریافت کرده که در میان آنها می توان به دو نخل طلایی برای فیلمهای زیرزمین و وقتی پدر برای کار رفته بود و همچنین خرس نقره ای (جایزه ویژه هیات داوران) برای رویای آریزونا اشاره نمود.
● پراگ
اگرچه کاستوریکا در شهر سارایوو متولد شد و این شهر بدلیل مسلمان نشین بودن شهرت دارد اما خانواده او ریشه های ارتودوکس داشت. مورات پدرش، بمانند بسیاری از یوگوسلاوهای دیگر به گروه های کمونیستی پیوست. اما امیر که تنها پسر بود، کمونوسیت را متهم نمود و راه خود را به سمت کارگردانی پیش گرفت. کنجکاوی امیر جوان بیش از آن بود که او را وادار به اطاعت از خانواده اش نماید، به همین دلیل او با افرادی شرور رفت و آمد داشت.
خانواده او برای ممانعت از معاشرت او با این افراد تصمیم گرفتند او را در سن ۱۸ سالگی به خارج از کشور بفرستند. از آنجایی که آنها در همسایگی سینمای سارایوو زندگی می کردند برای او تحصیل در رشته سینما را در نظر گرفتند و در نهایت او را به مدرسه مشهور فامو فرستادند.
● سارایوو
در آن زمان من مثل یک زمین دست نخورده بودم. من خیلی کنجکاو بودم اما مدرسه را دوست نداشتم و هیچ رابطه ای هم با سینما نداشتم. باید گفت کار من در سینما یک اتفاق تصادفی بود. پدرم دوستی داشت که در آن زمان مسئولیت یک موسسه سینمایی را بعهده داشت و او کسی بود که مرا وارد این فضا نمود. بعد از اتمام تحصیل در مدرسه سینمایی و بازگشت به سارایوو فهمیدم که چه میزان خاطرات کودکی، تجربیات شخصی و سرزمینی که در آن زندگی کرده ام قابلیت تبدیل شدن به داستانهای غنی را دارند. و این اولین باری بود که من دریافتم سینما چیست.
اولین فیلم کوتاه او به شدت مورد توجه قرار گرفت و باعث شد تا او شناخته شود. اولین پروژه شخصی او "وقتی پدر برای کار بیرون رفته بود" کاری پر ریسک بود که در اعتراض به تبعید سیاسی دولت کمونیست یوگوسلاوی ساخته شد. که در آن زمان در جامعه بعنوان یک تابو مطرح بود. کاستوریکا در ساخت فیلمهایش از زبان مادری اش استفاده می کرد و حتی از لهجه های محلی بازیگرانش بهره می جست که این باعث می شد پلورالیسم (چندگانگی) در یوگوسلاوی را بهتر به نمایش بگذارد. در همین راستا فیلم آیا تو دالی بل را بخاطر داری؟ اولین فیلم یوگوسلاو بود که در بوسنی فیلم برداری شد و از زبان رسمی صرب-کروات استفاده ننمود.
امیر به همراه فیلم نامه نویس خود تصمیم گرفت تا کارش را با ساخت سه گانه ای در مورد وضعیت سیاسی سارایوو ادامه دهد که این تصمیم منجر به ساخت فیلم وقتی پدر برای کار بیرون رفته بود شد. اما دریافت غیر منتظره نخل طلایی باعث شد تا امیر به دنیای جدیدی وارد شود و او ساخت این سه گانه را رها کند.
این واقعه باعث شد تا امیر تصمیم بگیرد خود را برای مدتی از دنیای سینما دور کند و به نواختن گیتار در گروهی پانک-راک با نام Smoking Forbidden بپردازد که گروهی شورشی بود.
● نیویورک
نخل طلایی باعث شد تا تمام درهای سینما به روی او گشوده شود. امیر به موضوعات جدید و مناطق جدید فکر می کرد اما در نهایت فیلم اوقات کولی ها را در کشور خودش ساخت. وی موضوع این فیلم را پس از خواندن مقاله ای درباره معامله کولی ها با مردم انتخاب نمود. امیر موضوع را با یک خبرنگار در میان گذاشت و زمان زیادی را در کمپ گروهی از کولی های مقدونیه گذراند. بعد از اتمام فیلم برداری میلوش فورمن کارگردان چک با او تماس گرفت و به او پیشنهاد داد تا امیر جایگزین او در دانشگاه کلمبیا شود. بعد از تفکر زیاد او تصمیم گرفت تا فیلم بعدی خود رویای آریزونا را به زبان انگلیسی فیلم برداری کند. یکی از شاگردان او در دانشگاه به او فیلم نامه ای در مورد رویای آمریکایی داد. در همین زمان جنگ بالکان آغاز شد و نگرانی های او برای خانواده اش باعث شد تا ساخت این فیلم تبدیل به یک کابوس شود که در نهایت این نگرانی ها موجب شد تا فیلم رنگی تیره به خود بگیرد.
● بلگراد
مورات، پدر امیر بعد از به غارت رفتن خانه شان در سارایوو به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت. بعد از آن خانواده توانست در مونته نگرو پناهگاهی پیدا کند. این واقعه باعث شد تا امیر احساس کند که باید به کشورش بازگردد و حقیقت کشورش را به دنیای غرب بازشناسد و در نهایت او پروژه ساخت فیلم زیر زمین بر اساس فیلم نامه ای از دوشان کواچویچ، یکی از مشهورترین کارگردانان تئاتر در یوگوسلاوی را آغاز نمود. این فیلم بازگویی تاریخ یوگوسلاوی از زمان جنگ جهانی دوم تا زمان حاضر بود. فیلم در فرمی هجو آمیز و با استفاده از ترفندهای متعدد به سبکی بی قاعده و ناموزون و پر از رنگ دست یافته است.
این فیلم دومین نخل طلایی را برای او به ارمغان آورد و باعث شد تا نام وی به لیست بزرگترین کارگردانان تمام دوران اضافه شود.
بعد از آن وی تصمیم گرفت تا به موضوعات ساده و پایان خوش بپردازد که نتیجه آن ساخت فیلم گربه سیاه، گربه سفید و داستانهای سوپر۸ بود. پس از آن او دوباره به گروه موسیقی پیوست که اکنون نام خود را به No Smoking Orchestra تغییر نام داده بود. وی همراه گروه به نوشتن ترانه و ساخت موسیقی پرداخت و به همراه آنها به تور دور دنیا رفت.
پس از بازگشت به ساخت فیلم زندگی یک معجزه است پرداخت و در سال ۲۰۰۵ بعنوان رئیس هیات داوران جشنواره کن برگزیده شد. وی در سال ۲۰۰۶ فیلم مارادونا که یک مستند درباره زندگی این اسطوره فوتبال است را ساخت. به گفته کاستوریکا این فیلم کامل ترین مستند درباره زندگی مارادونا است که تا به حال ساخته شده.
آخرین فیلم کاستوریکا Promise me This محصول ۲۰۰۷ است که درباره پیرمردی است در حومه بلگراد که امیدوار است پسرش از شهر برای خود همسری برگزیند و پیش او بازگردد.
کاستوریکا در سال ۲۰۰۷ نشان شوالیه فرهنگ و هنر را از وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:22 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه استیون سیگال

استیون سیگال
 
استیون سیگال یکی از کم کارترین هنرپیشه‌های هالیوود محسوب می‌‌شود. او علیرغم محبوبیت و شهرت زیادی که در میان مردم به ویژه جوانان اکشن‌پسند دارد، در فیلم‌ها کمتر ظاهر می‌‌شود.

استیون سیگال

استیون

 سیگال تنها یک هنرپیشه نیست او یک ورزشکار و موسیقیدان نیز هست. او در زمینه کاراته و چند ورزش رزمی ژاپنی به درجه حرفه‌ای رسیده و کمربند مشکی گرفته و استاد کاراته شده است. او دوست دارد در فیلم‌هایی نقش بازی کند که کاملا پلیسی و اکشن است و بسیاری از فیلم‌های او شباهت زیادی به فیلم‌های جیمز باند دارد. در این مقاله به شرح حال زندگی این هنرپیشه رزمی‌کار می‌‌پردازیم.


● کودکی سیگال


استیون سیگال در ۱۰ آوریل ۱۹۵۱ در لانسینگ میشیگان آمریکا چشم به جهان گشود. پدرش کنتارو سیگال انگلیسی و مادرش پاتریشیا با اصلیت ایرلندی، کاتولیک بودند. پدر استیون معلم ریاضی دبیرستان و مادرش تکنسین اتاق عمل بود.


استیون کوچک پسری خوش زبان و زیرک و با اعتماد به نفس بود. وقتی هفت سال داشت به تقاضای دوست پدرش در یک فیلم ایفای نقش کرد. او از همان دوران کودکی به ورزشهای رزمی ژاپنی علاقمند شد.


استیون در عین حال که کم‌سن و سال بود اما رفتاری بزرگانه داشت و همچون یک فرد عاقل فکر می‌‌کرد و حرف می‌‌‌زد.


او در مدرسه نیز از بهترین شاگردان کلاس به شمار می‌‌رفت. مادر و پدرش برای ایجاد یک زندگی بهتر تصمیم گرفتند به لس‌آنجلس کالیفرنیا نقل مکان کنند. از این رو استیون دوران دبیرستانش را در لس‌آنجلس گذراند و همانجا نیز تحت تعلیم استاد هنرهای رزمی رود کوبایاشی قرار گرفت و چند ورزش رزمی ژاپنی از جمله کاراته و آبکیدو را آموخت. در حقیقت با ورود به کلاس این استاد، گویی وارد فرهنگ آسیایی شد و تحت تاثیر سنتهای ژاپنی قرار گرفت.


در سال ۱۹۷۴ در حالیکه ۲۳ سال بیشتر نداشت به درجه حرفه‌ای در ورزش آبکیدو رسید.پس از فارغ‌التحصیلی از مدرسه برای یافتن شغل به هر کجا سر زد تا بالاخره در رستوران کینگ برگر کاری پیدا کرد.او به دانشگاه رفت و در رشته تاریخ به تحصیل پرداخت و بعد از پایان تحصیلاتش راهی ژاپن شد. در آنجا با دختری به نام آیاکو فوجیتانی آشنا شد. پدر آیاکو مدرسه تعلیم هنرهای رزمی داشت.


● ازدواج با آیاکو


استیون با آیاکو ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر و پسر شد. او تحت تعلیم پدر آیاکو قرار گرفت و چند هنر ورزشی ژاپنی را آموخت. متاسفانه پدر همسرش قمارباز و مشروب‌خوار بود و استیون از رفتار و اخلاق او ناراحت می‌‌شد، لذا تصمیم گرفت به آمریکا بازگردد. آیاکو نیز حاضر به زندگی در آمریکا نبود و از استیون جدا شد. او به نیومکزیکو رفت و یک مدرسه هنرهای رزمی ژاپنی در آنجا باز کرد.


بعد از مدتی دوباره برای کسب تجربیات بیشتر به اوزاکای ژاپن رفت و این‌بار ورزش‌های دیگری را از رشته کاراته آموخت. او درباره آن روزگار می‌‌گوید: به خود افتخار می‌کردم که در ژاپن به آموزش‌ هنرهای رزمی می‌پردازم.


او علاقه زیادی به فرهنگ و سنت ژاپنی‌ها پیدا کرده بود. سیگال به آمریکا بازگشت و در بوربانک کالیفرنیا به بازگشایی یک مدرسه ورزشی اقدام کرد. او اولین فیلمش را با نام فراتر از قانون یا نیکو در همان دوران بازی کرد و مورد توجه کارگردانان مشهور قرار گرفت و به او لقب (هنرمند قهرمان) دادند. او دستمزدهای بالایی دریافت می‌‌کرد زیرا بدل نداشت و خودش کارهای سخت و خطرناک را یک تنه در فیلم‌ ایفا می‌‌کرد.پس از مدتی با (آدریان لاراسا) هنرپیشه‌هالیوود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نداشت. بعد از مدتی با کلی لبروک هنرپیشه و مدل‌ هالیوود آشنا شد و علیرغم اینکه حاصل این ازدواج سه فرزند بود اما این ازدواج نیز فرجام خوشی نداشت و به جدایی ختم شد. سیگال برای فرزندانش یک پرستار گرفت. آریساولف فقط پرستار فرزندان سیگال نشد بلکه به همسری او درآمد و صاحب یک فرزند شدند. دو فرزند سیگال که ثمره ازدواج اول وی بودند بعد از بزرگ شدن تصمیم گرفتند نزد مادرشان به ژاپن بروند. آنان دین بودایی را برگزیدند و به ژاپن بازگشتند. اما بقیه فرزندان سیگال در لس‌آنجلس مشغول به زندگی هستند. سیگال در طول سالهای ۱۹۹۸ به بعد در چند فیلم اکشن و پلیسی ایفای نقش کرد. مدتی نیز به تبلیغ چند نوشابه انرژی‌زا و روغن‌های مکمل ورزشی پرداخت.


کمپانی موبایل اورنج SA‌ آمریکا نیز از چهره سیگال برای تبلیغات محصولاتش استفاده کرد.سیگال کم‌کم بازیگری را کنار گذاشت و وارد تجارت شد. بعد از طوفان مصیبت بار نیواورلئان، استیون سیگال تصمیم به باز‌سازی این شهر گرفت. او می‌‌خواهد یک فیلم در نیواورلئان بازی کند و به این ترتیب موجب بازسازی این سرزمین طوفان زده شود.پروژه جدید او (شاهزاده هفت‌تیرکش) نام دارد. موضوع فیلم کمی ‌غم‌انگیز است از این رو استیون سعی دارد از صحنه‌های غم‌بار این شهر استفاده کند و فیلم خود را بسازد و در آن ایفای نقش داشته باشد. حتی موسیقی این فیلم هم قرار است توسط سیگال تنظیم شود و عایدی فروش بلیت این فیلم صرف مردم نیواورلئان شود.


● کوتاه از زندگی سیگال


▪ او اولین آمریکایی بود که ورزش آبکیدوجودو را در ژاپن آموخت.


▪ صاحب کمربند مشکی در کاراته و آبکیدو است.


▪ گیاه‌خوار است و گوشت ‌نمی‌‌خورد.


▪ او علاقه زیادی به نواختن موسیقی با گیتار دارد و چند سبک موسیقی را با گیتار ابداع کرده است. او یک معلم موسیقی داشته که جامائیکایی بوده و آموزش موسیقی خود را مدیون معلمش است.


▪ خانه‌ای در سانتا‌ اینز با دویست هکتار مساحت دارد و در حیاط خانه‌اش به پرورش درخت انگور پرداخته است.


▪ مدتی بادی‌‌گارد بوده و به کارهای بدلکاری می‌‌پرداخته.


▪ استیون سیگال در حین تمرین با شون کانری، مچ دست وی را شکست و به وی آسیب رساند.


▪ از دوستان صمیمی جکی‌چان و پادشاه کارل‌گوستاو سوئدی است.


▪ در سال ۲۰۰۵ آلبوم موسیقی خود با نام (از دل غار کریستال بخوان) را وارد بازار کرد.


▪ علاقه زیادی به حیوانات دارد و حامی حمایت از حقوق حیوانات است. او در گوشه‌ای از حیاط خانه‌اش انواع حیوانات خانگی را نگهداری می‌‌کند.


▪ چند مدرسه زنجیره‌ای آموزش هنرهای رزمی در ایالتهای مختلف آمریکا بر پا کرده است.


▪ علاقه زیادی به جمع‌آوری گیتار در مدل‌های مختلف و شمشیرهای سامورایی دارد.


▪ به او استاد استیون و یا استاد آبکیدو نیز می‌‌گویند.


▪ تسلط کامل به زبان ژاپنی دارد.


▪ به نظریه تناسخ بوداییان معتقد است.


▪ کتابی در زمینه نکته‌های هنرهای رزمی ژاپن به رشته تحریر درآورده است.


● فیلم‌‌شناسی


نیمه‌جان، نفوذناپذیر، ساعت، آتش‌ زیر خاکستر، خارجی، امروز خواهی مرد، ماموریت در تایلند، زخم‌های التیام ناپذیر، خروج برای یک قتل، بیل وحشی، نیکو، جاسوس بیگانه، میهن‌پرست و خارج از دسترس از جمله فیلم‌های استیون سیگال است. 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:22 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه استیو مک‌کوئین

استیو مک‌کوئین
 
ترنس استیو مک‌کوئین ۲۴ مارس سال ۱۹۳۰ در ایالت ایندیانا در امریکا به دنیا آمد.
وی در ۱۳ سالگی همراه با مادرش به لوس آنجلس نقل مکان کرد. استیو در ۱۷ سالگی به نیروی دریایی رفت ودر آنجا به عنوان راننده تانک و مکانیک فعالیت کرد.

استیو مک‌کوئین

از او

هنگامی

 که توانست جان پنج نفر از نیروی دریایی را در حادثه‌ای تمرینی نجات دهد تقدیر شد. این باعث شد که بعدها مزایای تحصیلی ارتش را دریافت کند و در آکتورز استودیو درس بخواند.


اولین نقش‌آفرینی او در فیلم علمی- تخیلی حباب بود. در فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید ‌ قرار بود با پل نیومن همبازی شود ولی بخاطر درخواست دستمزد زیاد که از عادات او بعد از شهرتش بود از کار کنار رفت.


در سال‌های پایانی زندگیش بدن او در اثر سرطان رنجور شده بود، با این حال در وسترن غیرمعمول تام هورن و در فیلم اکشن شکارچی که آخرین فیلم او محسوب می‌شود در سال ۱۹۸۰ میلادی بازی کرد.


بیماری او در ۲۲ دسامبر سال ۱۹۷۹ تشخیص داده شد ولی او این راز را تا یک ماه قبل از مرگش حفظ کرد.


سرانجام استیو مک کوِئین در ۷ نوامبر سال ۱۹۸۰ در اثر سرطان ریه که ریه راست او را کاملآ سرطانی کرده بود در مکزیک درگذشت. جسد او را سوزاندند و خاکستر او رابه اقیانوس آرام ریختند.


استیو مک‌کوئین موتورسواری قابل و علاقه‌مند به خودروی سواری بود. وی ۳ بار ازدواج کرد و دو فرزند به نام‌های چاد مک کوئین و تری مک کوئین دارد.


او دارای کمربند مشکی دان ۹ کاراته بود و نزد بروس لی جیت کاندو فرا گرفت. وی ملقب به «سلطان خونسردی» بود.


● آثار هنری استیو مک‌کوئین:


▪ پاپیون


▪ نه اینقدر کم


▪ هفت دلاور


▪ بولت


▪ دانه‌های شن


▪ آسمانخراش جهنمی


▪ فرار بزرگ


▪ فرار مرگبار


▪ شکارچی 

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:23 PM
تشکرات از این پست
barandarrasht
barandarrasht
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 4334
محل سکونت : گیلان

زندگینامه ادوارد گوردن کریگ

ادوارد گوردن کریگ‏
 
‏”ادوارد گوردن” کریک در خانوده‌ای چشم به جهان گشود که اساسا اهل هنر ‏بودند. پدرش “ادوارد ویلیام گودوین” ارشیتکت و مادرش “الن تری” بازیگر ‏نقش اول زن کمپانی “ایروینگ” بود.

ادوارد گوردن کریگ‏

دلایل و اسناد معتبر نشان می‌دهند که او ‏دوران کودکی خود را در محیطی رویایی و سرشار از لذت و شور کودکی سپری ‏کرده است.‏
گرچه پدر و مادر خیلی زود از یکدیگر جدا شده بودند اما همین امر سبب می‌شود ‏تا آلن تری به خاطر جبران کمبود محبت پدر به حد کافی ادوارد را لوس بار آورد ‏و زمانی که به عشق اولیه و همیشگی خود یعنی بازیگری روی می‌اورد فرزند ‏نازپرورده‌ی خود را به حال خویش رها می‌کند.‏
کریگ به عنوان یک نوجوان، هرگز تحصیلات کلاسیک و مدوامی نداشت و ‏همواره دوستان و آشنایان‌ش در مقام معلم و استاد ، ایده و افکار او را پرورده و ‏منسجم می‌کردند.‏
کریگ در هفده سالگی در جست‌وجوی مهارت و کار حرفه‌ای خویش بود و پس از ‏ازدواج آلن تری با ایرونیگ این حرکت طبیعی گرایش به پیشه مادر، یعنی ‏بازیگری نقش اول نمایش‌های ایروینگ بعدها فرصتی استثنایی برای او پیش آورد ‏تا این حرفه را در حد اعلای مهارت، در آن کمپانی بیاموزد. و سرانجام جوانی، ‏ذکاوت و جذابیت‌ش موجب شد تا در ایروینگ، اجرای نقش اول و قهرمان‌های ‏خود را به او واگذارد.‏
هر چند ایفای نقش محبوب و مورد علاقه‌اش، هملت را تنها یک بار آن هم در ‏کمپانی خود تجربه کرد. او در طول تمام دوران بازیگری‌، طراحی صحنه و ‏کارگردانی، همواره از حمایت‌های مالی و هنری بی‌دریغ مادر بهره‌مند بود. این ‏دلبستگی و علاقه به مادر تا زمانی که انگلستان را در سال ۱۹۰۵ ترک کرد، ‏رشته‌ی اتصال او به خانواده و بستگان‌ش بود.‏
انتقال از دنیای بازیگری به صحنه‌پردازی و کارگردانی به تدریج و قدم به قدم ‏صورت گرفت. در واقع او به تدریج از قدرت فوق‌العاده‌ی رویاها و تصورات‌ش در ‏بیان ایده‌های نوین طراحی آگاهی یافت و در صدد عینیت بخشیدن به آن ها بر ‏آمد.‏
شکل‌گیری آن ایده‌های منحصر به فرد بعد از مهاجرت، و در خارج از انگلستان ‏گرچه بیشتر به نظر، یک اتفاق ساده می‌آید تا یک نقشه‌ی از پیش طراحی شده، ‏اما او از موفقیت‌های بحرانی و انتقاد‌آمیزش در انگلستان بسیار لذت می‌برد.‏
اگر چه با آن طراحی‌ها و ایده‌های فوق‌ تصور، شهره خاص و عام شده بود ولی این ‏نکته را نیز دریافت که همکاری با حرفه‌ای‌‌ها مبارزه‌ی سخت می‌طلبد چرا که ‏آن‌ها با ابداعات او در زمینه طراحی صحنه و لباس نامأنوس و غریب بودند و علاوه ‏بر آن، محصولات او از نظر گیشه‌ای هنوز موفق و پول‌ساز نبود و زمانی که به اروپا ‏دعوت شد تا در برلین، صحنه‌هایی برای” اتو برام” طراحی کند بی‌اراده در ‏جریان نوعی آواره‌گی افتاد. گرچه این تصمیم او برای زندگی کولی‌وار متاثر از ‏عشق ایزادور دانکن رقصنده مشهور بود چرا که او نیز آواره‌گی کولی‌گونه‌ای را در ‏زندگی پشت سر گذاشته بود.‏
سرانجام، نتیجه‌ی سال‌های فعالیت و مطالعات سخت در زمینه طراحی، تهیه و ‏تحقیق منجر به انتشار کتاب هنر تئاتر در سال ۱۹۰۵ شد.کریگ ترجیح می‌داد تا ‏ابداعات و نوآوری‌های خود را در زمینه‌ی تئاتر به صورت مکتوب ارئه دهد تا به ‏صورت همکاری با دیگران، شیوه‌ی ساختاری‎ “The First Dialogue” ‎به ‏خوبی تسلط و چیرگی نگارنده‌ی آن را در انجام پرسش‌های کلیدی و ارائه‌ی ‏جواب‌های مستدل نمایان می‌سازد. و از این رو می‌توان گفت کریگ بهترین و ‏قوی‌ترین نویسنده‌ای است که توانسته این چنین پیام خود را در قالب الفاظ بیان، ‏و به گونه‌ای شیوا، به خواننده القا نماید.‏
در واقع او به عنوان طراح صحنه و کارگردان اطلاعات کافی درباره‌ی چگونگی ‏برخورد متقابل افکار و عقاید دیگران و القای ایده‌های نوین را در اختیار داشت و ‏از آن به خوبی بهره می‌برد. هنر تئاتر نه ایفای نقشی (‏acting‏) است و نه ‏نمایش‌نامه(‏play‏)، نه صحنه(‏scene‏) است و نه رقص (‏dance‏).‏
در واقع ترکیب و چکیده‌ای از اینهاست. کنشی که جان و روح بازیگری است… ‏کلماتی که تنه اصلی نمایش است… خط و رنگی که در قلب صحنه‌ها جریان ‏دارد… ریتمی که گوهر رقصنده‌گی است. بعد از ملاقات با “ایزادورا دانکن”، در ‏بیان عقیده مشترک‌شان، این که ریتم و تئاتر همراه به تنهایی، قادر به فرم دادن ‏به زیربنای هنر تئاتر است، راسخ‌تر شد. نتیجه آن هم خلق تصاویری حکاکی به ‏نام ‏scene‏ بود که در آن‌‌ها یک پیکره تنها در قالبی بود آبستره و در عملی ‏دراماتیک بی‌حرکت بر جامانده بود.
خلق صحنه‌های بدیع و مبتکرانه‌ی واقعی و نه ‏ساختگی برابر بود با تلفیق تکنولوژی تئاتر با تحرک و جنب و جوش شخصیت‌ها ‏و داستان. کریگ ماحصل این فلسفه را به طور کامل در هملت۱۹۱۱ که در تئاتر ‏هنر مسکو به روی صحنه رفت، اثبات کرد. با حمایت‌های استانیسلاوسکی و بعضاً ‏عناصر مبهم و ناشناخته، او قادر بود عقاید خود را برای ایجاد تئاتر متحرک و ‏پیوسته که از برداشت‌ها و ادراکات سمبولیک شکل گرفته بود تحقق بخشد.‏
‏”نمادگرایی” در این عصر تحرک جدیدی در مجموعه‌ی آثار هنری رایج روسیه ‏به وجود آورد.ویژگی منحصر به فرد این شیوه که درست نقطه مقابل شیوه ‏رئالیستی در تئاتر بود ایجاد هیجان و تحرک احساسات، با هدق جدابیت‌بخشی ‏بیشتر به صحنه‌ها بود.‏
پس کریگ هملت را به عنوان تجربه نیمه عرفانی یک روح تنها در نقطه‌ای ‏تاریک، معرفی کرد. این نوع تولیدات نمایش به پوشش کهنه و قدیمی حرفه‌ی ‏صحنه‌پردازی رئالیستی آسیب جدی می‌رساند و قانون و مقررات شکسپیری را به ‏باد انتقاد می‌گیرد.در این شیوه موفقیت هر نقش منوط به بازی خردمندانه و ‏هنرپیشگان آن است و شیوه‌ای کاملن آزاد و بی‌قید و شرط را در راه دستیابی به ‏هدف متون نوشته شده فرا روی راه بازیگر قرار می‌دهد.‏
جای تامل است که کریگ در اوج شهرت و قدرت قادر به پیگیری و ادامه حمایت ‏از این طرح و حرکت بدیع خود چنانکه از متون کتب فراوانی که درباره‌ی وی ‏نگاشته شده بر می‌اید، دلایل زیادی برای خودداری او از کار وجود داشت. اما ‏نکته غم‌انگیز آن است که او از آن به بعد از قبوال پیشنهادات بی‌شماری که برای ‏صحنه‌پردازی نمایش‌های گوناگون به وی شد امتناع ورزید تا از اتهام سازش یا ‏همکاری در امان بماند.‏
کریگ هنرمندان معاصر و هم‌دوره‌ی خود را با شیوه‌های بدیع و غیرقابل تصور ‏مبهوت کرد و صحنه تئاتر را به میدان مبارزه برای اثبات برتری افکار و عقایدش ‏مبدل نمود. اوج خلاقیت او را می‌توان در حکاکی‌های‌ش با محتوایی ژرف و عمیق ‏دانست که توسط آن‌ها بابی جدید بر روی دنیای صحنه‌های مرسوم تئاتر آن روز ‏گشود. در صحنه‌های نمایش او هر رویداد فی‌البداهه و پیش‌بینی نشده‌ای قابل ‏انجام بود.‏
کریگ در هنر تئاتر، پیامبر زمان خود بود. حرکت فوق تصور و تکان‌دهنده‌ی او ‏در عرصه‌ی هنر نمایش می‌رفت تأثیرات عمیق و بی‌شمار خود را در پیش‌برد ‏انقلابی عظیم در طول دوران حیات آن در قرن بیستم به جای بگذارد. کریگ ‏گرچه بیشتر از ده سال از حیات هنری‌‌‌اش را به عنوان بازیگری ثابت در راه تئاتر ‏وقف کرد، به مقتضای رشد در خانواده‌ای کاملن هنری و حرفه‌ای، لاجرم ‏می‌بایست در این رشته به درجات متعالی‌تری می‌رسید و این از او هنرمندی ‏شایسته ساخت. تا آن زمان چهار عامل مؤثر در بنای هنر مشهود است که دو ‏مورد در اثر مطالعات عمیق و دو مورد دیگر در برخورد مستقیم و تجربه توسط ‏خود او به دست آمده است.‏
۱) ‏ تئاتر قرون وسطایی با طبیعت سمبولیک و مقدس‌اش، تئاتری که مشتق ‏شده از رواج دوباره‌ی قوانین مسیحیت و الگوهای بر گرفته از شور و ‏حرارت مسیحایی است.‏
۲) آثار به نمایش گذاشته شده در فضای باز در پرتغال و فرانسه که از سال ‏‏۵۰۰ بعد از میلاد به حال خود رها شده بود.‏
۳) ‏ زندگی و افکار پدرش” ادوارد گروین”.‏
۴) تجربه‌های اکتسابی توسط “هابرت ون هوکومر”.‏
کریگ تئاتر قرون وسطایی را متضاد و در نقطه ی مقابل ناتورالیسم می‌دید. ‏تئاتر‌هایی که در فضایی باز و چندین کالسکه هم چون رودی در خیابان‌ها ‏می‌شدند و تماشاچیانی مستقر در پیاده‌رو‌ها جلوه‌ای نمادین از نمایش‌های ‏عامه‌پسند بود. جلال و شکوه دیدنی آن از یک سو و سادگی زبان محاوره‌ای آن ‏بدون هیچ‌گونه رمز و اشاره از طرف دیگر، مورد توجه مخاطب عام و بی‌سواد بود. ‏در مقابل، تئاتر پرتغال، کریگ را به اشکال قرون وسطایی و قدیمی تئاتر می‌برد. ‏تزیین صحنه با تندیس‌ها و مجسمه‌ها و غرق در شکوهمند جلوه دادن صحنه‌ها با ‏هر وسیله‌‌ی ممکن، با آن همه بازیگران چکمه‌پوش و معماری جاودانه در ‏صحنه‌پردازی، تاثیرات عمیقی را بر کریگ گذاشت. او بعدها نوشت: زمانی حرفه‌ی ‏صحنه‌آرایی نمایش نمادین از معماری حرفه‌ای بود. اندکی بعد این هنر تبدیل به ‏تقلید از معماری شد. سپس صحنه‌ها به صورتی تصنعی و غیر واقعی با تقلیدی ‏کورکورانه از معماری تزیین می‌یابند تا آن جا که صحنه‌آرایی عقل و شعور خود را ‏از دست داده و در دوران ما تبدیل به دیوانه‌ای زنجیری شده است.‏
گرچه پیوند دیرینه پدر با تئاتر چنانکه باید او را به هیجان نیاورد زمینه‌های ‏هنری او با هر گونه رئالیسم کهنه و پوسیده ناسازگار می‌نمود، چنان که ‏‏”هرکومر” با ارائه‌ی روش‌های نوین و عملی در صحنه‌پردازی تئاتر، کریگ را به ‏شدت مجذوب و تحت تأثیر خود قرار داد. ایده‌های کلیدی هرکومر عبارت بود از:‏
▪ حذف چراغ‌های جلو و عقب صحنه
▪ عبور دادن ابری از بخار در کنار پرده‌های متحرک پشت صحنه ‏برای تلفیق فضای بیکران با تغییر سطوح و ارتفاع.‏
▪ ایجاد طبقات مختلف متحرک در صحنه باری خلق بافت‌ها و فراز ‏و نشیب‌ها.‏
▪ ارائه‌ی سیستمی مکانمیکی برای تغییرات پیش‌صحنه‌ها.‏
▪ آماده‌سازی صحنه به گونه‌ای که به باورپذیری حالات متن کمک ‏کند.‏
گرچه هرکومر این راه‌حل‌ها را برای حمایت از تئاتر سنتی و رئالیستی ارائه داد ‏ولی چکیده این شیوه‌ها و ترکیب آن‌ها با یکدیگر راه حلی نوین برای حل مشکل ‏صحنه‌پردازی‌های بی‌روح و سرد سنتی بود. به عنوان مثال چراغ‌های جلو و عقب ‏صحنه که “هرکومر” آن‌ها را حذف کرد ایده‌ای به جا مانده از صحنه‌پردازی‌های ‏قرن هیجدهم بود میلادی بود که در شیوه‌ی جدید آن‌ها قسمت‌های پایین صحنه ‏را برای بازیگران چراغانی می‌کردند.پروجکشن‌ها هم کاملن جدید بودند و با ‏پیشرفت تکنولوژی امکان تمرکز، ساماندهی و کنترل شعاع‌های نور هم فراهم ‏آمد.‏
لازم به ذکر است که صحنه‌های چندطبقه‌ای و متحرک برای نخستین باز در ۱۸۸۰ ‏در نیویورک طراحی و اجرا شد ولی پیش‌صحنه‌های قابل‌تنظیم توسط خود ‏‏”هوکومر” طراحی و خلق شد و البته کریگ نسبت‌های آن را با توجه به فرم‌های ‏خود تغییر داد. در واقع “هوکومر” بازنگری روش‌های صحنه‌پردازی را پایه‌ریزی ‏کرد و کریگ در اولین اجرای خود در ۱۹۰۰ این روش‌ها را به صورت عملی تجربه ‏کرده و آن‌ها را پیاده نمود. کریگ به سرعت این شیوه‌ها را در ذهن خود آنالیز و ‏تحلیل کرد و تغییراتی در آن‌ها به وجود آورد و سرانجام توانست آن‌ها را به ‏صورت مجموعه‌ای از تئوری‌های صحنه پردازی ارائه دهد.‏

دوشنبه 16 خرداد 1390  6:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها