0

مجله هنر / نقاشی

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تاریخچه رنگ آمیزی در ایران
تاریخچه رنگ آمیزی در ایرانرنگ آمیزی در میان مردم فلات ایران سابقه ای دراز دارد. «گل اخرا»ی سرخ و زردی که در باستان به کار تهیه ظروف سفالین می رفته، و یا گل تیره ای که از آن ظرف سفالی یکپارچه سیاه می ساخته اند، چشم جماعات اولیه را با ظروف یکپارچه رنگین طبیعی آشنا کرده بود.
خاصه آنکه با استفاده از آتش، ظروف گلی پخته به صورت سفال درمی آمده و در مجاورت درجات مختلف حرارت آفتاب و آتش، کم رنگ و پررنگ می شده است و رنگ آمیزی جدیدی در برابر چشمان مردم قرار می گرفته و الهام بخش سلیقه ها می گردیده است. شاید برخورد به گیاهانی که دارای مواد و مایعات رنگین بوده اند، یکی از وسایل رنگ آمیزی پاره ای از لوازم زندگانی (چون رنگین کردن بافته های اولیه) بوده باشد.
برخورد به خاک های معدنی «گچ و آهک» و همچنین گل اخرای قرمز که با آنها دیوار کومه ها را می آلودند و آنها را سفید یا قرمز می نمودند، احتمالاً شروع رنگ آمیزی بوده باشد که دیرتر زمینه وسیعی یافته است. آثار رنگین زیادی از دوره ماقبل تاریخ در دست نیست ولی با توجه به تاریخ تمدن و آشنایی با ویژگی های جوامع بدوی می توان علاقه نخستین جماعات را به خودآرایی (به کمک رنگ) دریافت. علاقه آدمی به رنگ آمیزی نه تنها در زمان زندگی او بوده بلکه تن و روی مردگان خود را نیز با «گل اخرا» زینت می بخشیدند و آنان را هرچه شکوهمندتر به جهان دیگر می فرستادند.
بعید نیست که روی رغبت خاص جماعات بدوی به رنگ آمیزی لوازم زندگانی و همچنین خودآرایی به وسیله رنگ که جنبه خوشایندی و تشریفاتی و ابراز تشخص داشته یک قسمت عمده کوشش آنان، در راه به دست آوردن مواد رنگین صرف شده باشد.
چند وقت طول کشید تا توفیقی در این راه حاصل شد معلوم نیست. زیرا برخورد تصادفی به ماده رنگین گیاهی یا معدنی و دانستن این که عصاره برگ ویج و پوست انار رنگی در زمینه زرد می دهند و عصاره گیاه اسکوتی زرد لیمویی خوشرنگ به دست می دهد یا از برگ درختان کول رنگ مشکی روشن و از پوست تنه درخت گردو، رنگ مشکی خوشرنگ به دست می آید، یا گیاهانی که بر سر خود قرمز دانه دارند و رنگ قرمز آنها در مجاورت هوا و آفتاب تیره می شود و یا برخورد به سنگ منگنز و دریافت خاصیت رنگ آن که مخلوطش با آب و رسیدن گرما به آن، رنگ تیره ای به دست می دهد. قاعدتاً با دنیای آن روز، وقت زیادی برای تجربه اندوختن لازم داشته است.
برخورد آنان به براده های فلزات (که احیاناً در دسترس آنان بوده) چون مس، قلع، سرب، کبالت و سنگ لاجورد) و سنگ چخماق و... و اندیشمندی در اینکه می توان براده ها را زینت بخشیده و آنها را هرچه شکوهمندتر به صورت نرم با سنگ سائیده و آنها را خمیرمایه کرده به کار برد، برداشت های اولیه برای تهیه رنگ های لعابی بود که در هزاره سوم پیش از میلاد در ایران به ثمر رسیده است.
بهره گیری از رنگ به صورت عملی در هنر ایران از سفال های آن دوران تا به امروز، همچنان در مسیرهای گوناگونی دنبال شده است. در دوره ایران باستان هنرمند در بکاربردن رنگ دقت داشته و رنگ را بیهوده و بی جا به کار نمی برده است و کوشش داشته است که به وسیله رنگ در هنر خود هماهنگی به وجود آورد. گرچه هنرمند در گزینش رنگ کاملاً آزاد بوده ولی هیچ گاه در به کار بردن رنگ پذیرش های اصولی را زیر پا نمی گذاشته و اگر هم در به کار بردن رنگ تغییری می داده، این تغییر از گروه آن رنگ ها بیرون نمی رفته است.
بدین گونه رنگ در هنر ایرانی جلوه ای خاص و مقامی ارزشمند داشته و دارد. هنرمند ایرانی، در دوره های رواج هنرها، در گزینش رنگ دقت و سلیقه ای خاص به کار برده و می شود گفت که بیشتر هنرمندان سرزمین ما، رنگ را آگاهانه برگزیده اند و می دانسته اند که کدام رنگ را در کجا به کار ببرند حتی در بعضی دوره ها، پاره ای از هنرمندان در آثار خود از رنگ های غیرعادی استفاده کرده اند که البته گاهی همین گزینش های غیرعادی، زیبایی خاصی به آثار هنری داده و گذشته از آن باعث شناسایی راحت و آسوده این آثار شده است.
برای ساختن رنگ تا ۱۵۹۰ میلادی (۹۹۸هـ.ق) از سفیده تخم مرغ و پس از آن از صمغ، به عنوان بست (چسب) استفاده می شده است. به احتمال زیاد، ترکیب این گونه مواد با یکدیگر بوده است که لایه های سخت و شکننده نگاره های نخستین را سبب شده است. بعدها به علت مراوده نگارگران ایرانی با اروپائیان از صمغ عربی به عنوان نسبت استفاده شد. صمغ عربی نه تنها قشر رنگ را سبک تر ساخت بلکه رنگ استحکام بیشتری یافت و کیفیت مات آن در مقایسه با نگاره های دوره های قبل فزونی یافت.
سیر تحول تکمیلی استفاده از رنگ از آن زمان تا به امروز که بیش از ده هزار رنگ در امور بازرگانی صنعتی و هنری می توان نام برد همچنان ادامه دارد.
 
سیده منصوره رحیم آبادی
روزنامه کیهان
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:27 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تاریخچة‌ مینیاتور در ایران‌
تاریخچة‌ مینیاتور در ایران‌واژة‌ «مینیاتور» که‌ مخفف‌ شدة‌ کلمة‌ فرانسوی‌ «مینی‌ موم‌ ناتورال‌» و به‌ معنی‌ طبیعت‌ کوچک‌ و ظریف‌ است‌ و در نیمة‌ اول‌ قرن‌ اخیر و حدوداً از دورة‌ قاجاریان‌ وارد زبان‌ فارسی‌ شده‌، اصولاً به‌ هر نوع‌ پدیدة‌ هنری‌ ظریف‌ (به‌ هر شیوه‌ای‌ که‌ ساخته‌ شده‌ باشد) اطلاق‌ می‌شود و در ایران‌، برای‌ شناسایی‌ نوعی‌ نقاشی‌ که‌ دارای‌ سابقه‌ و قدمتی‌ بسیار طولانی‌ است‌ به‌ کار می‌رود .
این‌ هنر که‌ به‌ اعتقاد اکثر محققان‌ در ایران‌ تولد یافته‌ ، بعد به‌ چین‌ راه‌ برده‌ و از دورة‌ مغول‌ها به‌ صورتی‌ تقریباً کامل‌تر به‌ ایران‌ برگشته‌ و هنرمندانِ ایرانی‌ ،تلاش‌ بی‌ شائبه‌ای‌ را صرف‌ تکمیل‌ و توسعة‌ آن‌ کرده‌اند ،از جمله‌ هنرهایی‌ است‌ که‌ قابلیت‌ به‌ تصویر در آوردن‌ تمامی‌ طبیعت‌ را در قالبی‌ کوچک‌ دارد ؛ اما نباید چنین‌ پنداشت‌ که‌ چون‌ مقیاس‌ تصاویر در مینیاتور سازی‌ بسیار کوچک‌ است‌، بنابراین‌ تنها بخش‌ کوچکی‌ از طبیعت‌ را می‌توان‌ در این‌ نوع‌ تابلوها تصویر نمود و یا چون‌ الهام‌ بخش‌ مینیاتوریست‌، طبیعت‌ است‌ ،وی‌ ناچار می‌باشد فقط‌ مناظری‌ از طبیعت‌ را ترسیم‌ کند ؛ هرگز چنین‌ نیست‌ ؛ بلکه‌ کوشش‌ در ایجاد و القای‌ هر چه‌ بیشتر زیبایی‌ و تفهیم‌ آن‌ صفت‌ ویژه‌ای‌ است‌ که‌ مینیاتور سازی‌ را از سایر انواع‌ نگارگری‌ ایران‌ جدا می‌کند و مینیاتوریست‌، هنرمندی‌ است‌ که‌ آن‌چه‌ را خود می‌اندیشد ،یا می‌پندارد که‌ بیننده‌ علاقه‌مند به‌ دیدن‌ آن‌ است‌، تجسم‌ می‌بخشد و به‌ هیچ‌ وجه‌ تابع‌ مقررات‌ و قوانین‌ حاکم‌ بر فضای‌ نقاشی‌ نیست‌ .
مکاتب‌ مینیاتورهای‌ ایرانی‌، از قرون‌ بعد از اسلام‌ آغاز شده‌ و در قرون‌ اولیة‌ بعد از ظهور اسلام‌، هنر ایران‌ با ابتکاراتی‌ در خطوط‌ عربی‌ تداوم‌ یافته‌ و بهترین‌ نسخه‌های‌ قرآن‌ کریم‌ را هنرمندان‌ مبتکر ایرانی‌ نوشته‌ و به‌ تزئین‌ و تذهیب‌ مصحف‌ شریف‌ پرداخته‌اند. طلاکاری‌ حواشی‌ و سرلوحة‌ قرآن‌ و طرحهای‌ اسلیمی‌ و ختایی‌ و گردش‌های‌ ترکیب‌ بندی‌ آنها را به‌ شیوة‌ مخصوصی‌ که‌ امروزه‌ آن‌ را «استیلیزه‌» می‌نامیم‌ ،ایرانیان‌ ابداع‌ کردند و در ادامة‌ این‌ ابداع‌ و ابتکار بود که‌ نقاشی‌ براساس‌ متن‌ کتب‌ و نوشته‌ها نیز رواج‌ یافت‌ که‌ مینیاتورهای‌ مکتب‌ بغداد ، سرآغاز آن‌ است‌ .
مکتب‌ بغداد، از آن‌ جهت‌ که‌ نوعی‌ نقاشی‌ بدوی‌ است‌ ،تا حدودی‌ نشان‌ از فقدان‌ مهارت‌ و قدرت‌ هنری‌ سازندگانش‌ دارد و بیشتر در بردارندة‌ قصه‌ها و روایات‌ مذهبی‌ است‌. هنرمندان‌ مکتب‌ بغداد ،اکثراً ایرانی‌ بوده‌اند و معمولاً نیز به‌ سفارش‌ و دستور رؤسای‌ قبایلِ عرب‌ ،کتب‌ خطی‌ را با ذوق‌ خود تزئین‌ می‌کردند و روش‌ کار آنها به‌ اکثر نقاط‌ دورو نزدیک‌ ایران‌ راه‌ یافته‌ بود و تا دوران‌ سلجوقیان‌ که‌ نقاشی‌ ایران‌ ترقّیِ محسوسی‌ کرد، ادامه‌ یافت‌.
با حملة‌ چنگیز به‌ ایران‌ و از رونق‌ افتادن‌ بغداد ،نخستین‌ فرمانروایان‌ مغول‌ در شمال‌ غربی‌ ایران‌ و در تبریز و مراغه‌ مستقر شدند و خواه‌ نا خواه‌ هنرمندان‌ نیز در آن‌ منطقه‌ گرد آمدند و به‌ دلیل‌ علاقه‌ و تمایل‌ مغولان‌ به‌ هنر چینی‌، جذب‌ ذوق‌ آزمایی‌ در این‌ زمینه‌ شدند .
نا گفته‌ نباید گذشت‌ که‌ نقاشی‌ به‌ شیوة‌ چینی‌ها، با هجوم‌ مغولان‌ به‌ ایران‌ نیامد، بلکه‌ نقاشی‌ ایران‌ سالها قبل‌ از تهاجم‌ چنگیز با اسلوب‌ و روش‌های‌ هنر چین‌ در سراسر خاورمیانه‌ شهرت‌ و اعتبار داشت‌ و در شاهنامة‌ فردوسی‌ نیز به‌ این‌ مطلب‌ اشاره‌ شده‌ است‌ .و احتمال‌ می‌رود که‌ ترکان‌ سلجوقی‌ ،مروج‌ این‌ شیوه‌ در ایران‌ بوده‌ باشند. منتهی‌ ایرانیان‌ شیوة‌ نقاشی‌ چینی‌ را با دید خاص‌ هنری‌ خود تلفیق‌ کردند و کاشی‌هایی‌ که‌ امروزه‌ نمونه‌هایی‌ از آن‌ در دست‌ است‌، نشان‌ می‌دهد که‌ سالها پیش‌ از حملة‌ مغول‌ به‌ ایران‌، همان‌ سبک‌ و شیوه‌ و رنگ‌ آمیزی‌ و طراحی‌ که‌ بعدها به‌ صورت‌ نقاشیِ کتب‌ ،مورد استفاده‌ قرار گرفت‌، در ایران‌ اعمال‌ شده‌ است‌ و اگر دست‌ حوادث‌ ،کتابخانه‌های‌ بزرگ‌ ایران‌ را معدوم‌ نکرده‌ بود ،امروز به‌ راحتی‌ می‌توانستیم‌ نسخی‌ را که‌ متعلق‌ به‌ دوران‌ پیش‌ از مغول‌ بوده‌ و همان‌ ویژگی‌ مینیاتورهای‌ مکتب‌ هرات‌ یا مراغه‌ و مکاتب‌ دیگرِ بعد از مغول‌ را داشته‌ است‌، ببینیم‌ .
در ابتدای‌ حمله‌ مغولان‌ به‌ ایران‌، هنر نقاشی‌ به‌ واسطة‌ قتل‌ عام‌ هنرمندان‌ ،رونق‌ خود را از دست‌ داد ؛ ولی‌ بعد از گذشتِ چند سال‌، سران‌ مغول‌ به‌ فکر ترویج‌ هنر افتادند و برای‌ عملی‌ ساختن‌ این‌ منظور ،عده‌ای‌ نقاش‌ چینی‌ را از راه‌ مغولستان‌ به‌ ایران‌ آوردند و کوشیدند تا نقاشی‌ چینی‌ را در ایران‌ رایج‌ سازند و هنرمندان‌ ایرانی‌، اگرچه‌ تحت‌ تأثیر این‌ مسأله‌ قرار گرفتند، اما بر خلاف‌ نقاشان‌ چینی‌ ،هرگز طبیعت‌ را به‌ عنوان‌ نهایتی‌ از احساسات‌ و عواطف‌ و به‌ گونه‌ای‌ مجرد و انتراعی‌ ،مورد توجه‌ قرار نداند و بیشتر به‌ انسان‌ و تفکراتی‌ در حالات‌ انسانی‌ پرداختند و به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ کمتر مینیاتور ایرانی‌ را بدونِ صورت‌ و هیأت‌ انسانی‌ می‌توان‌ یافت‌.
از سوی‌ دیگر مینیاتور سازان‌ ایرانی‌، هرگز پیوندهای‌ خود را با شعر، فرهنگ‌ و شیوه‌های‌ تفکر بومی‌ نبریده‌ و افسانه‌ها، اساطیر، قهرمانان‌ ملی‌، سنن‌ و شیوه‌های‌ زندگی‌ ایرانی‌، همواره‌ نمودی‌ آشکار در آثار آنان‌ داشته‌ و این‌ وابستگی‌ به‌ زندگی‌ و اعتقادات‌ ملی‌ به‌ حدی‌ نیرومند و قوی‌ است‌ که‌ به‌ مینیاتور ایرانی‌، علیرغم‌ پیوندها و نقاط‌ مشترک‌ فراوانش‌ با سایر مکاتب‌ آسیایی‌ (از جمله‌ شیوه‌های‌ نقاشی‌ هندی‌ ،چینی‌ و ژاپنی‌) وجهة‌ خاصی‌ می‌دهد و باعث‌ تمایزش‌ از هنر سایر ملت‌ها و ممالک‌ می‌شود .
این‌ وضعیت‌ تا دوران‌ ایلخانیان‌ و تیموریان‌ ادامه‌ داشت‌ و به‌ قدری‌ مورد توجه‌ بود که‌ یکی‌ از شاهزادگان‌ تیموری‌ به‌ نام‌ «بایسنغرمیرزا» که‌ خطاطی‌ هنرمند بود، سرپرستی‌ امور هنری‌ را در شهر هرات‌ به‌ عهده‌ گرفت‌ .
در آن‌ زمان‌ ،شهر هرات‌ مرکز تجمع‌ هنرمندان‌ شده‌ بود و معروف‌ است‌ که‌ فقط‌ در یک‌ آموزشکدة‌ نقاشی‌، شصت‌ استاد به‌ تعلیم‌ هنرجویان‌ و انجام‌ سفارشات‌ محوله‌ اشتغال‌ داشتند. معروفترین‌ استادکاران‌ مکتب‌ هرات‌ «کمال‌ الدین‌ بهزاد» است‌ که‌ کتاب‌ مصور و معروفی‌ به‌ نام‌ ظفرنامة‌ تیموری‌ دارد و به‌ جرأت‌ می‌توان‌ آثار وی‌ را از لحاظ‌ حالت‌ چهره‌ها، حرکت‌ قلم‌، انتخاب‌ موضوع‌ و نمایش‌ دادن‌ وقایع‌، سرآمد تمام‌ مینیاتورهایی‌ دانست‌ که‌ قبل‌ یا بعد از او در ایران‌ ساخته‌ شده‌ است‌ .
روی‌ هم‌ رفته‌ آثار مینیاتور ایران‌ در مکتب‌ هرات‌، به‌ علت‌ سابقة‌ ممتد و آزادی‌ عمل‌ قابل‌ توجهی‌ که‌ بعد از مکتب‌ بغداد برای‌ هنرمندان‌ به‌ وجود آمد، به‌ حدی‌ پیشرفت‌ نمود که‌ آثار دوره‌ هنر نقاشی‌ و مینیاتور سازی‌ ایران‌، بعد از دورة‌ هرات‌ با همان‌ شرایط‌ تکمیل‌ یافتة‌ خود ،به‌ عصر صفویان‌ منتقل‌ شد و بعد از آنکه‌ تبریز به‌ عنوان‌ پایتخت‌ انتخاب‌ گردید، استاد کمال‌ الدین‌ بهزاد به‌ آنجا دعوت‌ و عهده‌ دار سمت‌ ریاست‌ کتابخانة‌ سلطنتی‌ شد و همراه‌ با استادکاران‌ بزرگ‌ این‌ دوره‌ نظیر، آقا میرک‌، سلطان‌ محمد، حسین‌ پاکوب‌ و عده‌ای‌ دیگر کوشید تا این‌ هنر را تعالی‌ و تکامل‌ بخشد .
سبک‌ و مکتب‌ نقاشی‌ دوره‌ صفویه‌ را در یک‌ تقسیم‌بندی‌ کلی‌ می‌توان‌ در دو بخش‌ کاملاً جدا از هم‌ مورد بررسی‌ قرار داد:
۱) مکتب‌ تبریز ،که‌ تا وقتی‌ پایتخت‌ به‌ قزوین‌ منتقل‌ شد به‌ همان‌ شیوه‌ای‌ که‌ ذکر آن‌ گذشت‌ ،تداوم‌ داشت‌. مینیاتورهای‌ این‌ دوره‌ ،همه‌ در یک‌ نوع‌ و از لحاظ‌ ظرافت‌ کاری‌ و حرکت‌ قلم‌ و طرح‌ و رنگ‌ ،دنبالة‌ مکتب‌ هرات‌ است‌ و فقط‌ مختصری‌ با آن‌ تفاوت‌ دارد .
۲) مکتب‌ اصفهان‌ ،که‌ بعد از انتقال‌ پایتخت‌ به‌ اصفهان‌ شکل‌ گرفت‌ و طی‌ آن‌ سبک‌ و شیوة‌ کار، دچار دگرگونی‌هایی‌ کاملاً چشمگیر شد که‌ نمونة‌ بارز و مشخص‌ آن‌ ،نقوش‌ تزئینی‌ مساجد اصفهان‌، کاخ‌ چهل‌ ستون‌ و عمارت‌ عالی‌ قاپو، است‌ .
معروفترین‌ نقاش‌ این‌ دوره‌، رضا عباسی‌ است‌ که‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ دوم‌ صفوی‌ در اصفهان‌ می‌زیست‌.
شاه‌ عباس‌ نیز چون‌ خود نقاش‌ بود.(هم‌ اینک‌ نمونه‌هایی‌ از آثار هنری‌ او در موزة‌ گلستانِ تهران‌ موجود است‌)، توجه‌ خاصی‌ به‌ گسترش‌ هنر نقاشی‌ داشت‌ و به‌ دلیل‌ تشویقی‌ که‌ از هنرمندان‌ به‌ عمل‌ می‌آورد ،مینیاتور سازی‌ در دورة‌ او از جهت‌ توسعه‌ ،قدرت‌، مهارت‌ و سرعت‌ کار نقاشان‌ ،ترقی‌ فوق‌ العاده‌ای‌ کرد و هنرمندان‌ توانستند در حدی‌ وسیع‌تر از مکتب‌های‌ هرات‌ ،تبریز و قزوین‌ با هنر چینی‌ فاصله‌ بگیرند و با ساده‌ کردن‌ نقوش‌ و سرعت‌ عمل‌ بیشتر، نقاشی‌ را از روی‌ صفحة‌ کاغذ به‌ صورتی‌ دیواری‌ درآورند .
در آثار این‌ دوره‌ ،نقوش‌ تزئینی‌ و گردش‌های‌ اسلیمی‌ و ختایی‌ و انواع‌ ساقه‌ها و گلبرگ‌ها بسیار متنوع‌ شده‌ و اشکال‌ آن‌ که‌ قبلاً از چند نوع‌ گل‌ و برگ‌ و اسلیمی‌ ریز تجاوز نمی‌کرد، به‌ بیش‌ از پنجاه‌ نوع‌ اسلیمی‌ و گل‌ ابتکاری‌ بالغ‌ گردیده‌ است‌ .
موضوعی‌ که‌ از اواخر دورة‌ صفویه‌ و بعد از آن‌ در سبک‌ نقاشی‌ ایران‌ خودنمایی‌ کرد، نفوذ سایه‌ روشن‌ است‌ که‌ البته‌ از روش‌ نقاشی‌ اروپایی‌ اقتباس‌ شده‌ و در دورة‌ زندیه‌ ادامه‌ یافته‌ و باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ سبک‌ شیراز شده‌ است‌ .
سبک‌ و شیوة‌ آثار هنری‌ دورة‌ زندیه‌ ،به‌ استثنای‌ نقوش‌ شاخه‌ها و گل‌ و برگ‌ که‌ اختصاص‌ به‌ آن‌ دوره‌ دارد، در قسمت‌ صورت‌ سازی‌ و سایه‌ روشن‌ها و طراحی‌ تصاویر و مناظر ،تفاوت‌ چندانی‌ با شیوه‌های‌ دیگر رایج‌ در ایران‌ ندارد. البته‌ از اواخر دورة‌ صفویه‌ ،نقاشی‌هایی‌ در دست‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد شیوة‌ نقاشی‌ به‌ طریقة‌ سایه‌ روشن‌ دار، در اواخر این‌ دوره‌ ،شروع‌ به‌ خودنمایی‌ کرده‌ است‌ .
مکتب‌ نقاشی‌ قاجار ،که‌ از زمان‌ فتحعلی‌ شاه‌ رونق‌ و رواج‌ یافته‌ ،تا حدودی‌ متأثّر از سبک‌ شیراز و دارای‌ پرسپکتیو است‌ و به‌ طور مساوی‌ از نقاشی‌های‌ ایرانی‌ و اروپایی‌ مایه‌ گرفته‌ است‌ و در اواخر دوره‌، به‌ تدریج‌ نفوذ سبک‌ اروپایی‌ در نقاشی‌ ایران‌ زیاد شده‌ است‌ .
آثار معروفِ محمود خان‌ ملک‌ الشعرای‌ صبا نیز مربوط‌ به‌ همین‌ زمان‌ است‌ و این‌ استاد ،پیشرفت‌ هنر اروپا را در نظر داشته‌ است‌ .
کمال‌ الملک‌ نیز هنگامی‌ که‌ جهت‌ مطالعه‌ به‌ ایتالیا و فرانسه‌ سفر کرده‌ بود، به‌ دلیل‌ اینکه‌ نمی‌توانست‌ یا نمی‌خواست‌ پذیرای‌ سبک‌ نقاشی‌ امپرسیونیسم‌ باشد ،به‌ کپیه‌ برداری‌ از آثار استادکاران‌ عصر رنسانس‌ پرداخت‌ و به‌ همین‌ جهت‌ در بازگشت‌ به‌ ایران‌ و تأسیس‌ مدرسة‌ صنایع‌ مستظرفه‌ (کمال‌ الملک‌) در آخرین‌ سالهای‌ حکومت‌ قاجاریه‌ ،به‌ تعلیم‌ شیوه‌های‌ نقاشی‌ عصر رنسانس‌ پرداخت‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ ،بعد از گذشت‌ چند سال‌، شیوه‌های‌ نقاشان‌ عصر قاجاریه‌ از بین‌ رفت‌ هنرمندان‌ آزاد به‌ کپیه‌ برداری‌، گراورو استفاده‌ از باسمه‌های‌ چاپ‌ شده‌ اروپا پرداختند و با تهیة‌ آثاری‌ از شاهنامة‌ فردوسی‌ و شمایل‌های‌ مذهبی‌ به‌ کار خود ادامه‌ دادند .
بعد از سقوط‌ قاجاریه‌، نقاشی‌ ایران‌ دو شکل‌ کاملاً جدا از هم‌ ،پیدا کرد و هنرمندان‌ در دو دسته‌ مستقل‌ به‌ ادامة‌ کار هنری‌ خود پرداختند :
گروه‌ اول‌ شاگردان‌ کمال‌ الملک‌ بودند. نظیر: حسنعلی‌ وزیری‌، ابوالحسن‌ صدیقی‌ ،محمد علی‌ حیدریان‌، حسن‌ شیخ‌ و... که‌ همگی‌ به‌ شیوة‌ خودِ استاد و اقتباس‌ از طبیعت‌ کار می‌کردند و دستة‌ دوم‌ را افرادی‌ نظیر محمد ابراهیم‌ نقاش‌ باشی‌، آقا امامی‌، هادی‌ تجویدی‌، علی‌ درودی‌، حسین‌ بهزاد، حاج‌ مصور الملکی‌ ،محمد علی‌ تذهیب‌ ،میرزا احمد نقاش‌، محمد مدبر و... تشکیل‌ می‌دادند که‌ با استفاده‌ از تکنیک‌های‌ مختلف‌ و به‌ وسیلة‌ استفاده‌ از رنگ‌ روغن‌ یا آبرنگ‌ ،مینیاتورهای‌ ریز یا تابلوهای‌ بزرگ‌ نقاشی‌ می‌کردند و موضوعات‌ تابلوهای‌ آنان‌ را نیز ،بیشتر مسایل‌ و موضوعات‌ ملی‌ تشکیل‌ می‌داد .
در همین‌ سال‌ها، علاوه‌ بر مدرسة‌ صنایع‌ مستظرفة‌ سابق‌، هنرستان‌ هنرهای‌ ملی‌ نیز تأسیس‌ شد و عده‌ای‌ از هنرمندان‌ قدیمی‌ به‌ تهران‌ آمدند و موسسة‌ صنایع‌ قدیمه‌ را تأسیس‌ کردند .تا اینکه‌ در سال‌ ۱۳۳۹ ش‌ کلیة‌ مؤسسات‌ هنری‌ که‌ زیر نظر ادارات‌ مختلف‌ به‌ کار اشتغال‌ داشتند در سازمان‌ واحدی‌ متشکل‌ شدند و به‌ این‌ ترتیب‌ ادارة‌ کل‌ هنرهای‌ زیبای‌ کشور تأسیس‌ شد و چند سال‌ بعد به‌ صورت‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و هنر درآمد.
از میان‌ استادان‌ حاضر ، افرادی‌ نظیر علی‌ کریمی‌ ، محمود فرشچیان‌ ، محمد تجویدی‌ ، علی‌ مطیع‌ ،محمد علی‌ زاویه‌ ، نصرت‌ الله‌ یوسفی‌ ، عبد الله‌ باقری‌ و... که‌ اکثراً نیز جز و آموزش‌ دیدگان‌ مدرسة‌ صنایع‌ قدیمه‌ هستند و نزد کمال‌ الملک‌، هادی‌ تجویدی‌، احمد امامی‌ یا علی‌ درودی‌ آموزش‌ دیده‌اند، هنوز تلاشی‌ صمیمانه‌ در جهت‌ حفظ‌ و نگهداشت‌ این‌ هنر ارزنده‌ دارند و هر یک‌ شاگردان‌ متعددی‌ تربیت‌ کرده‌اند که‌ در حد خود در حکم‌ حیثیتی‌ و الا برای‌ مینیاتور سازی‌ ایران‌ هستند .
هم‌ اینک‌ نبض‌ مینیاتورسازی‌ ایران‌ در اصفهان‌ می‌تپد و هنرمندان‌ برجستة‌ این‌ رشته‌، مهارت‌ و کارآیی‌ خود را در رابطه‌ با ارزش‌های‌ منبعث‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ ،صرف‌ تجسم‌ بخشیدن‌ به‌ نمادهایی‌ روشن‌ و صریح‌ از اسلام‌، انقلاب‌ ،زندگی‌ مردم‌، سنت‌های‌ سالم‌ و ادبیات‌ انسانی‌ این‌ مرز و بوم‌ می‌کنند و ظرافت‌ ،وسعت‌ طرح‌، گوناگونی‌ نقش‌ و تنوع‌ رنگی‌ که‌ در کارهای‌ آنان‌ به‌ چشم‌ می‌خورد ،بیشتر از آنجا ناشی‌ می‌شود که‌ هر کدامشان‌ به‌ سهم‌ خود ،پیوسته‌ در فکر اعتلای‌ هنر ارزشمندشان‌ هستند .
زیربنای‌ مینیاتور ،طراحی‌ است‌ و قدرت‌ قلم‌ طراح‌ در انتقال‌ مفاهیم‌ ذهنی‌ بر روی‌ کاغذ می‌تواند نقش‌ مؤثری‌ در بافت‌ اثر و ارزش‌های‌ آن‌ داشته‌ باشد .
طرح‌های‌ مینیاتور ایران‌، با بهره‌ گرفتن‌ از واقعیات‌ و به‌ مدد اندیشة‌ هنرمندان‌، پیوسته‌ در جهت‌ تکامل‌، گسترش‌ یافته‌ و غنای‌ این‌ هنر بیشتر از هر چیز ،حاصل‌ جستجو و تلاش‌ هنرمندان‌ در زمینة‌ دستیابی‌ به‌ فضای‌ تازه‌تر است‌ .
سیاه‌ قلم‌ ،یکی‌ از انواع‌ مینیاتور است‌. ویژگی‌ این‌ نوع‌ مینیاتور ،در مقایسه‌ با دیگر انواع‌ نگاره‌ها که‌ تنوع‌ بیشتری‌ دارند، سادگی‌ و استفاده‌ از رنگ‌ کمتر است‌ و این‌ خصوصیت‌ در مینیاتور سفید قلم‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد .
در گونة‌ دیگری‌ از مینیاتورهای‌ ساده‌ که‌ به‌ سیاه‌ قلم‌ رنگی‌ موسوم‌ است‌، قسمت‌هایی‌ از طرح‌ با رنگ‌های‌ متنوع‌ آراسته‌ می‌شود .
رنگ‌های‌ روحی‌ که‌ معمولاً نقوش‌ ظریف‌ و نازک‌ کاری‌های‌ مینیاتور با آن‌ ساخته‌ و پرداخته‌ می‌شود، بازگوکنندة‌ احساسات‌ رقیق‌ و انسانی‌ هنرمند بوده‌ و از آن‌ بیشتر برای‌ تجسم‌ بخشیدن‌ به‌ حالات‌ درونی‌ و بیان‌ احساس‌هایی‌ که‌ ریشه‌ در پاکی‌ سرشت‌ انسان‌ دارد ،استفاده‌ می‌شود .
گونة‌ دیگر از رنگ‌هایی‌ که‌ در ساخت‌ مینیاتور مورد استفاده‌ قرار می‌گیرد ،رنگ‌های‌ جسمی‌ است‌. این‌ نوع‌ رنگ‌ که‌ از غلظت‌ و ثبات‌ بیشتری‌ برخوردار است‌ برای‌ ساخت‌ تابلوهای‌ پرکار مصرف‌ می‌شود و بازگو کنندة‌ آن‌ دسته‌ از خصوصیات‌ و حالاتی‌ است‌ که‌ در تضاد با احساسات‌ لطیف‌ و انسانی‌ می‌باشد .
نقوش‌ تمثیلی‌ پرندگان‌ و حیوانات‌ گوناگون‌ به‌ همراه‌ طرح‌های‌ شاخه‌ و گل‌ و برگ‌ و خطوط‌ اسلیمی‌ و ختایی‌، بخش‌ مهمی‌ از مینیاتور را تشکیل‌ می‌دهد که‌ تذهیب‌ تشعیر نام‌ دارد و معمولاً اطراف‌ و کنارة‌ نگاره‌ها با آن‌ تزئین‌ می‌شود .
در بسیاری‌ موارد تشعیر و تذهیب‌ ،مراحل‌ نهایی‌ در ساخت‌ یک‌ اثر مینیاتوری‌ هستند و با انجام‌ آنها، کار تهیة‌ نگاره‌ نیز به‌ پایان‌ می‌رسد .
 
م‌. حسن‌ بیگی‌ منابع‌ و مآخذ مورد استناد ۱ـ فیلم‌ «مینیاتور» کارگردان‌ حمید سهیلی‌ ؛ نویسنده‌: م‌ حسن‌ بیگی‌ ؛ تهیه‌ شده‌ در سیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ . ۲ـ هنر نقاشی‌ ایران‌ ـ نوشته‌ م‌ کیانمهر مجله‌ تلاش‌ ، شماره‌ ۶۱ ،شهریور ماه‌ ۱۳۵۵ ش‌ . ۳ـ تذهیب‌، هنری‌ که‌ با اسلام‌ رشد کرد ؛نوشتة‌ رزمی‌ پور ، مجله‌ دستاورد، شمارة‌ هفتم‌ ، خرداد ماه‌ ۱۳۵۷ ش‌ . ۴ـ استاد علی‌ کریمی‌ ، نابغه‌ای‌ از دودمان‌ خط‌ و نقش‌ ، گفتگو با استاد کریمی‌ ، مجله‌ دستاورد ، شمارة‌ سوم‌ بهمن‌ ماه‌ ۱۳۵۶ ش‌ .
بنياد انديشه اسلامي
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:38 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چین
تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چینبیان و توصیف هنر كاری بس مشكل است و بهترین راه را برای شناخت هنر تعریف و شناخت هنرمند یعنی دارنده و صاحب هنر دانسته‌اند. میگوینده هنرمند كسی است كه از مردم عادی احساس بیشتردارد و در برابر نمودها حساس‌تر است و یا قدرت دریافت و درك قوی‌تر دارد بطور مثال میتوان گفت كه بسیاری از مردم دربرابر غم و عشق و هجر احساسی ژرف و عمیق دارند اما توان و نیرو و قدرت آن‌را ندارد كه منعكس كننده این احساس عمیق خود باشند، اما هنرمند كسی است كه میتواند این احساس دردانگیز را وسیله نقاشی یا سرودن قطعه‌ای موزون یا نوشتن نثری دلپذیر یا ساختن پرده‌ای در موسیقی توصیف و نشان دهد آن چنانكه دیگران را براین غم و درد خود آگاه سازد.
هنرمندان برای بیان احساس خود وسائلی ساخته‌اند و درحقیقت زبانی خاص ایجاد كرده‌اند كه بیشتر جنبه ابهام و اشاره دارد، مثلاً برای بیان تأثیر از پیری و مرگ، خزان و زمستان و برگ‌ریزان را نشانه و نمودار آن دانسته‌اند. زبان هنر بطور كلی زبانی است محسوس و ساده، بیانی است از معانی مجرد و كلی بدور، زبانی است كه همه از درك و دریافت آن یكسان برخوردار توانند بود حتی، كودكان و مردم بدوی نیز از فهم آن عاجز نیستند. بگمان من زبان هنر، زبانی است كه به نیایش خداوند و آفرینش می‌پردازد، زبان هنر بیان‌كننده جمال و زیبائی است زیرا تلاش بشر برای دریافت و درك زیبائی و جمال پیروی كردن از خواسته و خواهش درونی اوست كه برای پی‌بردن بمقام الوهیت درنهادش بودیعت گذاشته شده است.
درنهاد بشر عشق بزیبائی با هستی او عجین شده و خمیر مایه وجود اورا تكوین كرده است. من زیبائی را هنر و هنر را در زیبائی می‌بینم. در واقع ترجمان هنر زیبائی است و هنر آن چیزی است كه بما حقیقت و زیبائی را عرضه میدارد و نشان میدهد و برای همین است كه عموم را تصور بر آنست كه مظهر و جلوه‌ای از زیبائی به‌بینند و این درست درهمان پنداری است كه نقاشان و پیكرنگاران دوره گذشته داشته‌‌اند، هنر یعنی عشق و عشق یعنی هنر درواقع عشق است كه هنررا پدید می‌آورد و سپس هنر است كه بیان كننده عشق است.
هنر زبان عشق است و عشق خود جوهر هنر است، عشق ورزیدن خود هنری است خواجه حافظ این نكته را چنین فاش میكند:
ناصحم گفت كه‌جزغم چه هنردارد عشق
گفتم ای خواجه عاقل هنری بهتر ازاین
بیان هنر به زبان هنر مقدور است. برای دریافت این حقیقت شایسته است به گفته بزرگترین هنرمند و هنرور ایران یعنی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی توسل جوئیم كه میفرماید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیــان
چون به عشق آیم خجل گردم ازآن
گرچه تفسیر زمان روشنگر اســت
لیك عشق بی‌زبان روشن‌تر اســت
عقل در شرحش‌چوخر‌درگل‌بخفت
شرح عشق‌وعاشقی هم‌عشق گفت
آفتــاب آمــد دلیــــل آفتـــاب
گر دلیلت باید از وی رخ متـــاب
ای لقای تـو جواب‌هــر سئــوال
مشگل از تو حل شود بی قیل‌و‌‌قال
ترجمان هرچه مارا در دل اســـت
دستگیر هر كه پایش درگـل است
علت عاشق ز علت‌ها جداســت
عشـق اسطرلاب اســـرا خداست
عاشقی گرزین و گرزان سراسـت
عاقبـت مارا بدان شد رهبــر است
چون غرض آمد هنر پوشیده شــد
صـد حجاب ازدل بسوی دیده شد
آری درهنر نباید غرض باشد بدین معنی كه هنر را بایست بخاطر نفس خود هنر خواست و جوبا شد نه آنك هنر را بخاطر برآوردن امیال مادی و بازاری و سوداگری بخواهیم، اگر دركارهای هنری قصد و نظر مادی و سوداگری و منفعت طلبی پیش آید هنر بازاری میشود و بفرموده مولانا حجاب سودجوئی دیده حقیقت‌نگر و هنرآفرین هنرمند را مانع از دید و لقا خواهد شد و درچنین صورتی هنر به نابودی و مرگ دچار میشود و هنرمند از تجلی و ظهور معنوی عاجز و درمانده میگردد زیرا چنانكه گفتیم هنر عشق است و عشق با سوداگری فاصله دارد، آری عشق اسطرلاب اسرار خداست، هنر یعنی زیبائی و جمال، و میدانیم كه جمال و كمال مطلق ذات لایزال و ازلی وابدی آفریدگار است و پی‌جویان زیبائی و جما خداشناسان و عاشقان خدا و آفرینش هستی هستند كه با زبان هنر به پرستش زیبائی و جمال می‌پردازند چنانكه گفته شد. بیان و وصف هنر خود زبانی و بیانی خاص میخواهد و بگفته دیگر.
یك دهان خواهد به پهنای فلك
تا بگوید وصف آن رشگ ملك
ور دهان یابم چنان ور چنیـــن
تنگ آید در فغان این حنیـــن
این قدر هم گر بگویم این سند
شیشه دل از ضعیفی بشكنـــد
هنروارن هنگامیكه بمرحله هنرمندی میرسند بایشان اشراق هنری دست مبدهد و اشراق هنری درطی طریق هنر مرحله‌ایست كه هنرآفرین را به ابداع و خلق و آفرینش وامیدارد و برای هنرمند اشراق هنری بمراتب بالاتر و برتر از كیفیت‌های اخلاقی و معنوی و امور بی‌حاصل روزمره دنیوی است.
بیش ازاین درباره بیان و شرح هنر زبان و بیان این ناچیز قاصر و عاجز است و همین اندازه بسنده میكنم كه:
بشر از دوران بسیار دور با نقش آفرینی به بیان و احساس و آرزوهای قلبی و درونی خود پرداخته و با خلق زیبائی‌ها از طریق نقاشی و پیكرنگاری با این زبان به نیایش خالق و آفریدگار قیام و اقدام كرده است.-
پس ازاین مقدمه بجاست برای دریافت تاریخ پیدایش نقاشی درایران هرچند موجز و مختصر مطالبی دراین زمینه بیاورد.
متأسفانه دراثر عدم تحقیق و اطلاع چنین پنداشته‌اند كه ایرانیان نقاشی را از چینیان آموخته‌اند و نقاشی از چین بایران آمده است این پندار اشتباه و غلط موجب گردیده كه نظرات دور از حقیقتی درباره نقاشی ایرانی ابراز و اظهار شود.
با كشف غارهای نقاشی شده درایران مانند غار میرمیلاس تاریخ نقاشی در سرزمین ایران به دورترین ادوار تاریخ زندگی بشر به عقب برده میشود اگر تاریخ نقاشی درایران كهن‌تر از تاریخ نقاشی در اسپانیا و فرانسه نباشد مسلماً ازآنها تازه‌تر نیست. اسنادی دردست داریم كه نشان میدهد نقاشی های غنائی رنگین دیواری از دوران هخامنشیان در ایران رایج بوده است. دراین كتاب به نقل از یك اثر قدیمی متذكر است كه خارس می‌تی‌لنی كه رئیس تشریفات اسكندر در دربار ایران بوده گفته است: درزمان هخامنشیان درایران منظومه ای عاشقانه رواج داشته بمان (رزیا) و (اودا) كه تلفظ یونانی آن میشود زریادرس و اوداتیس، این اثر یك داستان عاشقانه منظوم بوده است و درآن از دو قهرمان زریا و اودا كه یكدیگر را درخواب می‌بینند و دلباخته هم میشوند یاد شده كه پس از بیداری به جستجوی یكدیگر می‌پردازند خارس می‌تی‌لنی گفته است: داستان این دلدادگی و عشق درایران شهرتی فراوان دارد و مردم با رغبت و علاقه فراوان آن‌را می‌خوانند و درمعابد و كاخهای بزرگان بر دیوارها نقش‌هائی ازاین داستان نقاشی كرده‌اند.
بنابراین طبق این نوشته و سند كه از بیگانگان است از دوران هخامنشی ایرانیان داستانهائی غنائی و عاشقانه را بر دیوار كاخ‌ها و یا خانه‌های خود نقاشی میكرده‌اند و با بدست آمدن چند قطعه نقاشی رنگین دیواری دوران هخامنشی پیداست كه نقاشی‌های دیواری آن دوران همه رنگین بوده و درآثار ادبی پس از اسلام نیز به نقل از تاریخ دوران‌باستان منعكس است كه در كتابهای دوران ساسانی داستانهای پهلوانی و حماسی را نیز دركتابها نقاشی میكرده‌اند. منجنیك ترمذی میگوید:
به شاهنامه برارهیات تو نقش كنند
زشاهنامه بمیدان‌رود به جنگ فراز
زهیبت تو عدو نقش شاهنامه شود
كازونه‌مرد‌بكارآیدو‌‌‌‌‌‌نه‌‌‌‌‌‌‌‌اسب ونه‌ساز
و یا دیگری گفته است:
بر ایوان‌ها نقش بیژن هنــوز
بزندان افراسیاب اندر است
و در مقدمه شاهنامه ابومنصوری نیز ازاین روش ایرانیان در نقاشی یاد شده است.
ایرانیان در نقاشی مینیاتور كه این نام فرانسوی و مختصر شده از مینی‌موم ناتورال یعنی طبیعت درنهایت كوچكی و ظرافت است، خود مبتكر و بنیان‌‌گذار بوده‌اند و این‌گونه نقاشی از دوران باستان درایران ریشه و مایه و پایه گرفته بوده و همین نقاشی چنانكه خواهیم گفت ازایران به چین رفته و سپس از چین بار دیگر بایران بازگشته است.
در دوران باستان حكاكی‌های ظریفی كه در روی سیلندرها یعنی مهره‌های استوانه‌ای و مهرها و نشان‌ها حكاكی شده بهترین و اصیل‌ترین و زیباترین نقاشی مینیاتور است. هیچ‌یك از ملل باستانی درحكاكی كه پایه و اساس نقاشی دارد بگواهی پروفسور پوپ همانند نقاشان و حكاكان ایران نتوانسته‌اند هنرمندی خودرا بنمایش آورند.
هنر حكاكی ایرانیان بخصوص در دوران هخامنشیان در روی مهرهای استوانه‌ای و نگین‌ها اعجاب‌انگیز و شگفتی‌آور است، حكاكی مهرهای استوانه‌ای و نشان‌ها از زیباترین مینیاتورهای ایران دوران باستان بشمار میروند.
بطرویكه اسناد و مدارك مكتوب نشان میدهد و تاریخ چین نیز حاكی است نقاشی از ایران به چین رفته است و بعید نیست كه این هنر درچین مانند هنر دیگری كه از ملتی به ملت دیگر منتقل میگردد و تا اندازه‌ای تحت تأثیر خصوصیات روحی و سنتی آن ملت قرار می‌گیرد- تا حدی رنگ چینی بخود گرفته باشد لیكن پایه و اساس و اسلوب هم‌چنان ایرانی باقی مانده است.
دانشمند شهیر چینی سه‌ئی چی شی‌مومیز عقیده دارد رواج قم‌مو در چین همزمان است با هنگامیكه ساختن ظروف منقوش سفالی از ایران به چین رفته است.
همین دانشمند معتقد است كه در قرن پنجم پیش از میلاد یعنی در اوان فرمانروائی هخامنشی نقاشی ایرانی كه صحنه‌های شكار را نشان میداده از ایران به چین رفته و مورد تقلید قرار گرفته و نقاشی چین از روی این نقاشی‌ها بوجود آمده است.شادروان پروفسور پوپ نیز در شاهكار بی‌نظیر خود هنرهای ایران معتقد است كه از قرن پنجم پیش از میلاد تا قرن هشتم میلادی نفوذ نقاشی ایران در نقاشی چین بسیار بوده است مفهوم این نظر آن است كه مدت ۱۳ قرن تمام نفوذ نقاشی ایران بر هنر نگارگری چین حكومت میكرده است و تا قرن هشتم میلادی برابر است با قرن دوم هجری.
دریك رساله معروف چینی كه درباره نقاش‌های شهیر و نقاشان چیره‌دست چین تألیف و تنظیم گردیده چنین آمده است كه:
ته آلیف ایرانی در تلفظ چینی لیه ئی درزمان سلطنت هخامنشیان از دربار ایران به دربار چین رفت و او نقاشی هنرمند و چیره‌دست بود كه در كارهای نقاشی دیواری نظیر نداشت و اوست كه نقاشی مینیاتور ایرانی را برای نخستین‌بار در قرن چهارم پیش از میلاد بمردم چین شناساند و آنان را با نقاشی آشنا كرد.
براساس نوشته این رساله چینی و نام و نشانی كه از نقاش ایرانی بدست میدهد و تاریخ آن را ذكر میكند درمی‌یابیم كه این نگارگر ایرانی ازطرف دربار هخامنشی به چین رفته بطوریكه پیش ازاین گفته شد ایرانیان در دوران هخامنشی توجه خاصی به نقاشی دیوار ی داشته‌اند و داستانهای غنائی و از جمله داستان عشقی زریا و اودا را در دیوار كاخ‌ها و یا خانه‌های خود نقاشی میكرداند و درمی‌یابیم كه این سخن به همین نشانی حقیقتی را بیان میكند. دربعضی نوشته‌های پس از اسلام نوشته‌اند كه مانی به چین رفت و نقاشی آموخت و به ایران آمد و ادعای پیغمبری كرد درحالیكه چنین نیست زیرا مسافرت مانی به چین هنوز محقق نیست بلكه نغوشاك‌های مانوی یعنی مبلغان او و شاگردانش به تركستان و چین رفتند و دین مانوی دراثر تبلیغ آنان بزودی درتركستان و چین رواج گرفت. با اینهمه گویندگان دیرین نظیر نظامی گنجوی نیز معتقدند كه مانی كه نقاشی بود از شهر ری به چین رفت و درآنجا مردم را به آئین خود خواند چنانكه میفرمایند:
شنیدم كه مانی به صورتگــــری
زری‌سوی‌چین‌شد به‌پیغمبری
ازاو چینیــان چون خبـــر یافتند
بـــرآن راه پیشینه بشتافتنـــد
آنچه برای ما مسلم است اینكه مانی و آئینش موجب رواج نقاشی و اعتلای هنرهای زیبای كتاب گردیده است.
مانی برای بیان فلسفه آئینش دستور داده بود كه تالارهائی بنام نگارستان ساخته بودند و بردیوار این تالارها داستان خلقت آدمی و سرنوشت اورا برپایه معتقدات آئین او نقاشی كرده بودند و پیروانش با سیر در نقاشی های نگارستان فلسفهٔ آئین را درمی‌یافتند، میدانیم این روش بعدها در آئین نسطوریان رسوخ كرد و سپس كلیسا نیز آن‌را پذیرفت و اینست كه دركلیساهای بزرگ داستان پیدایش آدم وخلقت او تا ظهور پیامبران بر اساس نوشته‌های تورات و انجیل نقش شده است.
پایه و اساس مینیاتور ایرانی بر نقاشی مكتب مانی استوار است. طرح و رنگ در نقاشی مانوی نقش برجسته‌ای ایفا میكند. رنگ‌ها در نقاشی مانوی تند و با جلاست و بیشتر از رنگ‌های سرخ و سبز سیر و روشن ارغوانی درطمینه آبی آسمانی با بكار بردن طلا و نقره برای جلا و تشعشع بكار میرفته است.
از نقاشی‌های مكتب مانی خوشبختانه در سالهای اخیر گذشته ازآنچه در تورفان بدست آمده بود درتركستان شوروی در چند كاخ متعلق بدوران ساسانیان نیز یافت شده است. از جمله در كاخ پادشاهان دیواشتیك در كاخ افراسیاب واقع در تپه افراسیاب. باید گفت كه سبك و مكتب نقاشی ایرانی پس از حمله عرب تا هجوم مغول همان نقاشی مكتب مانی است و نمونه‌های بسیاری از نقاشی‌های دیواری و كتابی دوران دیلمی، غزنوی، و سلجوقی دردست است كه میتواند بهترین معرف و گواه این مدعا باشد. بازیل‌گرای نیز درباه نفوذ ایران درهنر چین بخصوص نقاشی درسده هشتم تا سده پانزدهم میلادی مقاله‌ای تحقیقی دارد كه در مجله جهان‌نو شماره ۱۷ بچاپ رسیده است.
پس ازآمدن مغولان بایران باردیگر روابط فرهنگی و اقتصادی وسیعی میان ایران و چین برقرار گردید و ازآنجا كه مغولان به نقاشی و ستاره‌‌شناسی علاقه داشتند این هنر و آن دانش در مدت فرمان‌روائی آنان راه تكامل پیمود و دراین هنگام است كه برای بارسوم عناصر نقاشی ایران با چین پیوندی تازه میگیرد . درزمان تیموری هنرمندان ایران مكتبی تازه و نو در نقاشی ایران ابداع كردند كه این مكتب در دوران سلطان حسین‌میرزا بایقرا با ظهور نقاشان چیره‌دست منصور مصور هروی و كمال‌الدین بهزاد باوج ترقی و اعتلای خود رسید و باید گفت این مكتب كه بنام هرات نام‌آور شده به‌هیچ‌وجه ازنظر اصول نقاشی ریشه چینی ندارد و كاملاً ایرانی است.
درنقاشی كتابی یا مینیاتور ایرانی رنگ و طرح اساس است و بدیهی است دراین‌گونه نقاشی نه سایه‌روشن هست و نه پردازونه دور نزدیك (پرسپكتیو) در نقاشی‌های ایرانی پرسپكتیو خاص حكومت میكند كه با نقاشی كلاسیك اروپائی كاملاً متفاوت است.
مینیاتور كه آن‌را نقاشی كتابی هم میتوان گفت كاملاً یك هنر اصیل ایرانی است و نگارگران چیره‌دست ایران با ابداع و خلق صحنه‌های زیبا نمونه‌های شگفت‌آوری دراین نقش‌آفرینی بوجود آورده‌اند كه بطور مثال میتوان از مجلس سماع صوفیان و یا جنگ شتران كمال‌الدین بهزاد یاد كرد. در مینیاتور ایرانی هنرمند هیچگاه تابع طبیعت نیست بلكه گوشش او درخلق و القای هرچه بیشتر زیبائی و تفهیم آن چیزی است كه نقاش خود می‌اندیشد یا تصور میكند كه بیننده اثر او آرزوی دیدار آن‌را دارد. فی‌المثل هنرمند ایرانی در ترسیم و نقاشی مجلسی شاهانه بجای اینكه پادشاه را دریك محیط محدود و دربسته دربار و در تالار نشان بدهد برای آنكه جلال و شكوه بیشتری بشاه بخشد و دربرابر چشم بیننده زیبائی‌های دلچسبی را مجسم سازد شاه را به میان باغی پراز ریاحین و گلها می‌برد. اورا درمیان باغ بر تختی مرصع می‌نشاند درحالی كه دراطراف او درختان صنوبر و سرو سایه گسترده و شاخسارهای آن ماوای مرغان زیبا چون تورنگ و چكاوك است. فضای باغ محصور نیست و درگوشه‌ای ازآن تپه‌هائی نمودار است و روی تخته سنگهای كوه كبكان به چرا مشغولند.
در اطراف تخت پادشاه درختان هلو و بادام شكوفه كرده‌اند و برای اینكه بیننده بهتر بتواند شكوفه‌ها را نظاره كند آنها را برخلاف طبیعت و حقیقت درشت و شكوفان نشان داده است جوی‌های آب در اطراف تخت در گرد‌ش‌اند و درمیان آنها مرغان آبی و حتی ماهی‌ها نیز دیده میشوند آسمان بجای آنكه از لاجورد رنگ گیرد و فیروزه‌ای باشند بخاطر آنكه جلال و شكوه شاهانه‌ای بآن مجلس بخشیده باشند و از جلا و تشعشع بیشتری برخوردار باشد از طلا رنگ گرفته و نور خورشید با آن زر نمایان شده است.
هم‌چنین اگر نقاشی هنرمند خواسته باشد داستان یوسف را نمایش دهد برای آنكه نشان بدهد یوسف در قعر چاه دچار مصیبت و وضع نامطلوبی است داخل چاه را نیز به بیننده نشان میدهد و تماشاگر را به قعر چاه می برد و در‌آنجا با یوسف مأنوس میسازد.
ممكن است گفته شود این خلاف حقیقت و طبیعت است زیرا از سطح زمین نمیتوان قعر چاه را دید ولی مینیاتور ایرانی این ناممكن را ممكن می‌سازد و این امكان را به بیننده میدهد و برای انجام این نظر از طبیعت خازج میشود و خواسته و آرزوی بیننده اثرش را برآورده می‌كند.
مینیاتور ایرانی ازنظر طرح و قواعد و رنگ‌آمیزی دارای خصوصیات و اختصاصات شناخته شده‌ای است كه باتوجه به جنبه‌های مخصوص آن میتوان گفت این نوع نقاشی درمیان مكتب‌های مختلف نقاشی جهان از امتیاز خاصی برخوردار است. و باریك‌اندیشی و ریزه‌كاری و ظرافت‌هائی كه در مینیاتور ایران پدید آمده به آن جذبه و كشش خاصی بخشیده است.
بحث درباره خصوصیات مینیاتور ایرانی خود موضوع جداگانه‌ایست‌ولی همین اندازه بطور اجمال درباره سیر مینیاتور ایران متذكر میگردد كه پس از تحولی كه ازعهد شاهرخ میرزا در مینیاتور ایرانی پدیدار گشت و درزمان سلطان حسین‌میرزا بایقرا بمرحله كمال رسید درزمان شاه‌عباس بزرگ به ابداع و ابتكار صادقی‌بیك افشار كتابدار درظح و نشان دادن حركات وسیه خطوط راهی تازه در مینیاتور ایران گشوده شد و این مرحله وسیله هنرمند عالیقدر رضا عباسی راه كمال پیموده و نقاشی‌های دیواری این زنان باردیگر رایج شد و شبیه‌سازی معمول و متداول گردید و ابعاد نقاشی از صفحات كتاب خارج شد و فضای وسیع‌تری را دربرگرفت.
مینیاتور ایران در پایان دوران صفویان با رواج نقاشی كلاسیك اروپائی به فراموشی گرائید و درزمان زندیه نقاشی ایرانی و اروپائی با هم پیوند می‌یافت و سبك خاصی پدید آورد كه به اشتباه به نقاشی دوره‌قاجار شهرت یافته است. نمیتوان فراموش كرد كه حسین بهزاد دراحیای نقاشی مینیاتور سهمی بزرگ برعهده دارد و او دراین هنر نوآوریهائی كرد كه مورد تحسین و تمجید محافل هنری جهان و هنرشناسان بنام قرار گرفت. امروز نیز هنرمندان بنام مینیاتور ایران مانند فرشچیان، كریمی و زاویه هریك در سبكی مخصوص بخود مكتبی دارند و با ابداع میكوشند كه راهی نو در مینیاتور ایران بگشاید.
بسیار بجاست كه هنرآفرینان ایران نقاشی سنتی ایران را با تحولی شایسته و درخور زمان احیا كنند و این مكتب را كه بیش از دوهزاروپانصد سال پیشینه دارد با آفرینش‌های هنری و نوآوری پابرجا و استوار دارند و به یقین زنده نگاه‌داشتن میراث‌های فرهنگی و هنری برای نسل معاصر ما یك وظیفه خطیر و بزرگی است كه نمیتوان ازآن غافل بود در دنیای امروز كه حتی ملت‌های نوخاسته و تازه بدوران استقلال رسیده كوشا هستند كه برای خود سنن و میراث‌های فرهنگی بسازند موجب تأسف و تأثر خواهد بود اگر هنرمندان ما به میراث هنری خود بی‌‌اعتنا باشند و با تقلید از مكتب‌های هنری بیگانه با اینكه برسر گنج نشسته‌اند دست دریوزه‌گی پیش تهی‌مایه‌گان دراز كنند.
 
پاورقی * سخنرانی نویسنده بمناسبت هفته مینیاتور ایران درگالری سولیوان ركن‌الدین همایونفرخ
پایگاه خبری هنر ایران
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:43 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چین
تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چینبیان و توصیف هنر كاری بس مشكل است و بهترین راه را برای شناخت هنر تعریف و شناخت هنرمند یعنی دارنده و صاحب هنر دانسته‌اند. میگوینده هنرمند كسی است كه از مردم عادی احساس بیشتردارد و در برابر نمودها حساس‌تر است و یا قدرت دریافت و درك قوی‌تر دارد بطور مثال میتوان گفت كه بسیاری از مردم دربرابر غم و عشق و هجر احساسی ژرف و عمیق دارند اما توان و نیرو و قدرت آن‌را ندارد كه منعكس كننده این احساس عمیق خود باشند، اما هنرمند كسی است كه میتواند این احساس دردانگیز را وسیله نقاشی یا سرودن قطعه‌ای موزون یا نوشتن نثری دلپذیر یا ساختن پرده‌ای در موسیقی توصیف و نشان دهد آن چنانكه دیگران را براین غم و درد خود آگاه سازد.
هنرمندان برای بیان احساس خود وسائلی ساخته‌اند و درحقیقت زبانی خاص ایجاد كرده‌اند كه بیشتر جنبه ابهام و اشاره دارد، مثلاً برای بیان تأثیر از پیری و مرگ، خزان و زمستان و برگ‌ریزان را نشانه و نمودار آن دانسته‌اند. زبان هنر بطور كلی زبانی است محسوس و ساده، بیانی است از معانی مجرد و كلی بدور، زبانی است كه همه از درك و دریافت آن یكسان برخوردار توانند بود حتی، كودكان و مردم بدوی نیز از فهم آن عاجز نیستند. بگمان من زبان هنر، زبانی است كه به نیایش خداوند و آفرینش می‌پردازد، زبان هنر بیان‌كننده جمال و زیبائی است زیرا تلاش بشر برای دریافت و درك زیبائی و جمال پیروی كردن از خواسته و خواهش درونی اوست كه برای پی‌بردن بمقام الوهیت درنهادش بودیعت گذاشته شده است.
درنهاد بشر عشق بزیبائی با هستی او عجین شده و خمیر مایه وجود اورا تكوین كرده است. من زیبائی را هنر و هنر را در زیبائی می‌بینم. در واقع ترجمان هنر زیبائی است و هنر آن چیزی است كه بما حقیقت و زیبائی را عرضه میدارد و نشان میدهد و برای همین است كه عموم را تصور بر آنست كه مظهر و جلوه‌ای از زیبائی به‌بینند و این درست درهمان پنداری است كه نقاشان و پیكرنگاران دوره گذشته داشته‌‌اند، هنر یعنی عشق و عشق یعنی هنر درواقع عشق است كه هنررا پدید می‌آورد و سپس هنر است كه بیان كننده عشق است.
هنر زبان عشق است و عشق خود جوهر هنر است، عشق ورزیدن خود هنری است خواجه حافظ این نكته را چنین فاش میكند:
ناصحم گفت كه‌جزغم چه هنردارد عشق
گفتم ای خواجه عاقل هنری بهتر ازاین
بیان هنر به زبان هنر مقدور است. برای دریافت این حقیقت شایسته است به گفته بزرگترین هنرمند و هنرور ایران یعنی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی توسل جوئیم كه میفرماید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیــان
چون به عشق آیم خجل گردم ازآن
گرچه تفسیر زمان روشنگر اســت
لیك عشق بی‌زبان روشن‌تر اســت
عقل در شرحش‌چوخر‌درگل‌بخفت
شرح عشق‌وعاشقی هم‌عشق گفت
آفتــاب آمــد دلیــــل آفتـــاب
گر دلیلت باید از وی رخ متـــاب
ای لقای تـو جواب‌هــر سئــوال
مشگل از تو حل شود بی قیل‌و‌‌قال
ترجمان هرچه مارا در دل اســـت
دستگیر هر كه پایش درگـل است
علت عاشق ز علت‌ها جداســت
عشـق اسطرلاب اســـرا خداست
عاشقی گرزین و گرزان سراسـت
عاقبـت مارا بدان شد رهبــر است
چون غرض آمد هنر پوشیده شــد
صـد حجاب ازدل بسوی دیده شد
آری درهنر نباید غرض باشد بدین معنی كه هنر را بایست بخاطر نفس خود هنر خواست و جوبا شد نه آنك هنر را بخاطر برآوردن امیال مادی و بازاری و سوداگری بخواهیم، اگر دركارهای هنری قصد و نظر مادی و سوداگری و منفعت طلبی پیش آید هنر بازاری میشود و بفرموده مولانا حجاب سودجوئی دیده حقیقت‌نگر و هنرآفرین هنرمند را مانع از دید و لقا خواهد شد و درچنین صورتی هنر به نابودی و مرگ دچار میشود و هنرمند از تجلی و ظهور معنوی عاجز و درمانده میگردد زیرا چنانكه گفتیم هنر عشق است و عشق با سوداگری فاصله دارد، آری عشق اسطرلاب اسرار خداست، هنر یعنی زیبائی و جمال، و میدانیم كه جمال و كمال مطلق ذات لایزال و ازلی وابدی آفریدگار است و پی‌جویان زیبائی و جما خداشناسان و عاشقان خدا و آفرینش هستی هستند كه با زبان هنر به پرستش زیبائی و جمال می‌پردازند چنانكه گفته شد. بیان و وصف هنر خود زبانی و بیانی خاص میخواهد و بگفته دیگر.
یك دهان خواهد به پهنای فلك
تا بگوید وصف آن رشگ ملك
ور دهان یابم چنان ور چنیـــن
تنگ آید در فغان این حنیـــن
این قدر هم گر بگویم این سند
شیشه دل از ضعیفی بشكنـــد
هنروارن هنگامیكه بمرحله هنرمندی میرسند بایشان اشراق هنری دست مبدهد و اشراق هنری درطی طریق هنر مرحله‌ایست كه هنرآفرین را به ابداع و خلق و آفرینش وامیدارد و برای هنرمند اشراق هنری بمراتب بالاتر و برتر از كیفیت‌های اخلاقی و معنوی و امور بی‌حاصل روزمره دنیوی است.
بیش ازاین درباره بیان و شرح هنر زبان و بیان این ناچیز قاصر و عاجز است و همین اندازه بسنده میكنم كه:
بشر از دوران بسیار دور با نقش آفرینی به بیان و احساس و آرزوهای قلبی و درونی خود پرداخته و با خلق زیبائی‌ها از طریق نقاشی و پیكرنگاری با این زبان به نیایش خالق و آفریدگار قیام و اقدام كرده است.-
پس ازاین مقدمه بجاست برای دریافت تاریخ پیدایش نقاشی درایران هرچند موجز و مختصر مطالبی دراین زمینه بیاورد.
متأسفانه دراثر عدم تحقیق و اطلاع چنین پنداشته‌اند كه ایرانیان نقاشی را از چینیان آموخته‌اند و نقاشی از چین بایران آمده است این پندار اشتباه و غلط موجب گردیده كه نظرات دور از حقیقتی درباره نقاشی ایرانی ابراز و اظهار شود.
با كشف غارهای نقاشی شده درایران مانند غار میرمیلاس تاریخ نقاشی در سرزمین ایران به دورترین ادوار تاریخ زندگی بشر به عقب برده میشود اگر تاریخ نقاشی درایران كهن‌تر از تاریخ نقاشی در اسپانیا و فرانسه نباشد مسلماً ازآنها تازه‌تر نیست. اسنادی دردست داریم كه نشان میدهد نقاشی های غنائی رنگین دیواری از دوران هخامنشیان در ایران رایج بوده است. دراین كتاب به نقل از یك اثر قدیمی متذكر است كه خارس می‌تی‌لنی كه رئیس تشریفات اسكندر در دربار ایران بوده گفته است: درزمان هخامنشیان درایران منظومه ای عاشقانه رواج داشته بمان (رزیا) و (اودا) كه تلفظ یونانی آن میشود زریادرس و اوداتیس، این اثر یك داستان عاشقانه منظوم بوده است و درآن از دو قهرمان زریا و اودا كه یكدیگر را درخواب می‌بینند و دلباخته هم میشوند یاد شده كه پس از بیداری به جستجوی یكدیگر می‌پردازند خارس می‌تی‌لنی گفته است: داستان این دلدادگی و عشق درایران شهرتی فراوان دارد و مردم با رغبت و علاقه فراوان آن‌را می‌خوانند و درمعابد و كاخهای بزرگان بر دیوارها نقش‌هائی ازاین داستان نقاشی كرده‌اند.
بنابراین طبق این نوشته و سند كه از بیگانگان است از دوران هخامنشی ایرانیان داستانهائی غنائی و عاشقانه را بر دیوار كاخ‌ها و یا خانه‌های خود نقاشی میكرده‌اند و با بدست آمدن چند قطعه نقاشی رنگین دیواری دوران هخامنشی پیداست كه نقاشی‌های دیواری آن دوران همه رنگین بوده و درآثار ادبی پس از اسلام نیز به نقل از تاریخ دوران‌باستان منعكس است كه در كتابهای دوران ساسانی داستانهای پهلوانی و حماسی را نیز دركتابها نقاشی میكرده‌اند. منجنیك ترمذی میگوید:
به شاهنامه برارهیات تو نقش كنند
زشاهنامه بمیدان‌رود به جنگ فراز
زهیبت تو عدو نقش شاهنامه شود
كازونه‌مرد‌بكارآیدو‌‌‌‌‌‌نه‌‌‌‌‌‌‌‌اسب ونه‌ساز
و یا دیگری گفته است:
بر ایوان‌ها نقش بیژن هنــوز
بزندان افراسیاب اندر است
و در مقدمه شاهنامه ابومنصوری نیز ازاین روش ایرانیان در نقاشی یاد شده است.
ایرانیان در نقاشی مینیاتور كه این نام فرانسوی و مختصر شده از مینی‌موم ناتورال یعنی طبیعت درنهایت كوچكی و ظرافت است، خود مبتكر و بنیان‌‌گذار بوده‌اند و این‌گونه نقاشی از دوران باستان درایران ریشه و مایه و پایه گرفته بوده و همین نقاشی چنانكه خواهیم گفت ازایران به چین رفته و سپس از چین بار دیگر بایران بازگشته است.
در دوران باستان حكاكی‌های ظریفی كه در روی سیلندرها یعنی مهره‌های استوانه‌ای و مهرها و نشان‌ها حكاكی شده بهترین و اصیل‌ترین و زیباترین نقاشی مینیاتور است. هیچ‌یك از ملل باستانی درحكاكی كه پایه و اساس نقاشی دارد بگواهی پروفسور پوپ همانند نقاشان و حكاكان ایران نتوانسته‌اند هنرمندی خودرا بنمایش آورند.
هنر حكاكی ایرانیان بخصوص در دوران هخامنشیان در روی مهرهای استوانه‌ای و نگین‌ها اعجاب‌انگیز و شگفتی‌آور است، حكاكی مهرهای استوانه‌ای و نشان‌ها از زیباترین مینیاتورهای ایران دوران باستان بشمار میروند.
بطرویكه اسناد و مدارك مكتوب نشان میدهد و تاریخ چین نیز حاكی است نقاشی از ایران به چین رفته است و بعید نیست كه این هنر درچین مانند هنر دیگری كه از ملتی به ملت دیگر منتقل میگردد و تا اندازه‌ای تحت تأثیر خصوصیات روحی و سنتی آن ملت قرار می‌گیرد- تا حدی رنگ چینی بخود گرفته باشد لیكن پایه و اساس و اسلوب هم‌چنان ایرانی باقی مانده است.
دانشمند شهیر چینی سه‌ئی چی شی‌مومیز عقیده دارد رواج قم‌مو در چین همزمان است با هنگامیكه ساختن ظروف منقوش سفالی از ایران به چین رفته است.
همین دانشمند معتقد است كه در قرن پنجم پیش از میلاد یعنی در اوان فرمانروائی هخامنشی نقاشی ایرانی كه صحنه‌های شكار را نشان میداده از ایران به چین رفته و مورد تقلید قرار گرفته و نقاشی چین از روی این نقاشی‌ها بوجود آمده است.شادروان پروفسور پوپ نیز در شاهكار بی‌نظیر خود هنرهای ایران معتقد است كه از قرن پنجم پیش از میلاد تا قرن هشتم میلادی نفوذ نقاشی ایران در نقاشی چین بسیار بوده است مفهوم این نظر آن است كه مدت ۱۳ قرن تمام نفوذ نقاشی ایران بر هنر نگارگری چین حكومت میكرده است و تا قرن هشتم میلادی برابر است با قرن دوم هجری.
دریك رساله معروف چینی كه درباره نقاش‌های شهیر و نقاشان چیره‌دست چین تألیف و تنظیم گردیده چنین آمده است كه:
ته آلیف ایرانی در تلفظ چینی لیه ئی درزمان سلطنت هخامنشیان از دربار ایران به دربار چین رفت و او نقاشی هنرمند و چیره‌دست بود كه در كارهای نقاشی دیواری نظیر نداشت و اوست كه نقاشی مینیاتور ایرانی را برای نخستین‌بار در قرن چهارم پیش از میلاد بمردم چین شناساند و آنان را با نقاشی آشنا كرد.
براساس نوشته این رساله چینی و نام و نشانی كه از نقاش ایرانی بدست میدهد و تاریخ آن را ذكر میكند درمی‌یابیم كه این نگارگر ایرانی ازطرف دربار هخامنشی به چین رفته بطوریكه پیش ازاین گفته شد ایرانیان در دوران هخامنشی توجه خاصی به نقاشی دیوار ی داشته‌اند و داستانهای غنائی و از جمله داستان عشقی زریا و اودا را در دیوار كاخ‌ها و یا خانه‌های خود نقاشی میكرداند و درمی‌یابیم كه این سخن به همین نشانی حقیقتی را بیان میكند. دربعضی نوشته‌های پس از اسلام نوشته‌اند كه مانی به چین رفت و نقاشی آموخت و به ایران آمد و ادعای پیغمبری كرد درحالیكه چنین نیست زیرا مسافرت مانی به چین هنوز محقق نیست بلكه نغوشاك‌های مانوی یعنی مبلغان او و شاگردانش به تركستان و چین رفتند و دین مانوی دراثر تبلیغ آنان بزودی درتركستان و چین رواج گرفت. با اینهمه گویندگان دیرین نظیر نظامی گنجوی نیز معتقدند كه مانی كه نقاشی بود از شهر ری به چین رفت و درآنجا مردم را به آئین خود خواند چنانكه میفرمایند:
شنیدم كه مانی به صورتگــــری
زری‌سوی‌چین‌شد به‌پیغمبری
ازاو چینیــان چون خبـــر یافتند
بـــرآن راه پیشینه بشتافتنـــد
آنچه برای ما مسلم است اینكه مانی و آئینش موجب رواج نقاشی و اعتلای هنرهای زیبای كتاب گردیده است.
مانی برای بیان فلسفه آئینش دستور داده بود كه تالارهائی بنام نگارستان ساخته بودند و بردیوار این تالارها داستان خلقت آدمی و سرنوشت اورا برپایه معتقدات آئین او نقاشی كرده بودند و پیروانش با سیر در نقاشی های نگارستان فلسفهٔ آئین را درمی‌یافتند، میدانیم این روش بعدها در آئین نسطوریان رسوخ كرد و سپس كلیسا نیز آن‌را پذیرفت و اینست كه دركلیساهای بزرگ داستان پیدایش آدم وخلقت او تا ظهور پیامبران بر اساس نوشته‌های تورات و انجیل نقش شده است.
پایه و اساس مینیاتور ایرانی بر نقاشی مكتب مانی استوار است. طرح و رنگ در نقاشی مانوی نقش برجسته‌ای ایفا میكند. رنگ‌ها در نقاشی مانوی تند و با جلاست و بیشتر از رنگ‌های سرخ و سبز سیر و روشن ارغوانی درطمینه آبی آسمانی با بكار بردن طلا و نقره برای جلا و تشعشع بكار میرفته است.
از نقاشی‌های مكتب مانی خوشبختانه در سالهای اخیر گذشته ازآنچه در تورفان بدست آمده بود درتركستان شوروی در چند كاخ متعلق بدوران ساسانیان نیز یافت شده است. از جمله در كاخ پادشاهان دیواشتیك در كاخ افراسیاب واقع در تپه افراسیاب. باید گفت كه سبك و مكتب نقاشی ایرانی پس از حمله عرب تا هجوم مغول همان نقاشی مكتب مانی است و نمونه‌های بسیاری از نقاشی‌های دیواری و كتابی دوران دیلمی، غزنوی، و سلجوقی دردست است كه میتواند بهترین معرف و گواه این مدعا باشد. بازیل‌گرای نیز درباه نفوذ ایران درهنر چین بخصوص نقاشی درسده هشتم تا سده پانزدهم میلادی مقاله‌ای تحقیقی دارد كه در مجله جهان‌نو شماره ۱۷ بچاپ رسیده است.
پس ازآمدن مغولان بایران باردیگر روابط فرهنگی و اقتصادی وسیعی میان ایران و چین برقرار گردید و ازآنجا كه مغولان به نقاشی و ستاره‌‌شناسی علاقه داشتند این هنر و آن دانش در مدت فرمان‌روائی آنان راه تكامل پیمود و دراین هنگام است كه برای بارسوم عناصر نقاشی ایران با چین پیوندی تازه میگیرد . درزمان تیموری هنرمندان ایران مكتبی تازه و نو در نقاشی ایران ابداع كردند كه این مكتب در دوران سلطان حسین‌میرزا بایقرا با ظهور نقاشان چیره‌دست منصور مصور هروی و كمال‌الدین بهزاد باوج ترقی و اعتلای خود رسید و باید گفت این مكتب كه بنام هرات نام‌آور شده به‌هیچ‌وجه ازنظر اصول نقاشی ریشه چینی ندارد و كاملاً ایرانی است.
درنقاشی كتابی یا مینیاتور ایرانی رنگ و طرح اساس است و بدیهی است دراین‌گونه نقاشی نه سایه‌روشن هست و نه پردازونه دور نزدیك (پرسپكتیو) در نقاشی‌های ایرانی پرسپكتیو خاص حكومت میكند كه با نقاشی كلاسیك اروپائی كاملاً متفاوت است.
مینیاتور كه آن‌را نقاشی كتابی هم میتوان گفت كاملاً یك هنر اصیل ایرانی است و نگارگران چیره‌دست ایران با ابداع و خلق صحنه‌های زیبا نمونه‌های شگفت‌آوری دراین نقش‌آفرینی بوجود آورده‌اند كه بطور مثال میتوان از مجلس سماع صوفیان و یا جنگ شتران كمال‌الدین بهزاد یاد كرد. در مینیاتور ایرانی هنرمند هیچگاه تابع طبیعت نیست بلكه گوشش او درخلق و القای هرچه بیشتر زیبائی و تفهیم آن چیزی است كه نقاش خود می‌اندیشد یا تصور میكند كه بیننده اثر او آرزوی دیدار آن‌را دارد. فی‌المثل هنرمند ایرانی در ترسیم و نقاشی مجلسی شاهانه بجای اینكه پادشاه را دریك محیط محدود و دربسته دربار و در تالار نشان بدهد برای آنكه جلال و شكوه بیشتری بشاه بخشد و دربرابر چشم بیننده زیبائی‌های دلچسبی را مجسم سازد شاه را به میان باغی پراز ریاحین و گلها می‌برد. اورا درمیان باغ بر تختی مرصع می‌نشاند درحالی كه دراطراف او درختان صنوبر و سرو سایه گسترده و شاخسارهای آن ماوای مرغان زیبا چون تورنگ و چكاوك است. فضای باغ محصور نیست و درگوشه‌ای ازآن تپه‌هائی نمودار است و روی تخته سنگهای كوه كبكان به چرا مشغولند.
در اطراف تخت پادشاه درختان هلو و بادام شكوفه كرده‌اند و برای اینكه بیننده بهتر بتواند شكوفه‌ها را نظاره كند آنها را برخلاف طبیعت و حقیقت درشت و شكوفان نشان داده است جوی‌های آب در اطراف تخت در گرد‌ش‌اند و درمیان آنها مرغان آبی و حتی ماهی‌ها نیز دیده میشوند آسمان بجای آنكه از لاجورد رنگ گیرد و فیروزه‌ای باشند بخاطر آنكه جلال و شكوه شاهانه‌ای بآن مجلس بخشیده باشند و از جلا و تشعشع بیشتری برخوردار باشد از طلا رنگ گرفته و نور خورشید با آن زر نمایان شده است.
هم‌چنین اگر نقاشی هنرمند خواسته باشد داستان یوسف را نمایش دهد برای آنكه نشان بدهد یوسف در قعر چاه دچار مصیبت و وضع نامطلوبی است داخل چاه را نیز به بیننده نشان میدهد و تماشاگر را به قعر چاه می برد و در‌آنجا با یوسف مأنوس میسازد.
ممكن است گفته شود این خلاف حقیقت و طبیعت است زیرا از سطح زمین نمیتوان قعر چاه را دید ولی مینیاتور ایرانی این ناممكن را ممكن می‌سازد و این امكان را به بیننده میدهد و برای انجام این نظر از طبیعت خازج میشود و خواسته و آرزوی بیننده اثرش را برآورده می‌كند.
مینیاتور ایرانی ازنظر طرح و قواعد و رنگ‌آمیزی دارای خصوصیات و اختصاصات شناخته شده‌ای است كه باتوجه به جنبه‌های مخصوص آن میتوان گفت این نوع نقاشی درمیان مكتب‌های مختلف نقاشی جهان از امتیاز خاصی برخوردار است. و باریك‌اندیشی و ریزه‌كاری و ظرافت‌هائی كه در مینیاتور ایران پدید آمده به آن جذبه و كشش خاصی بخشیده است.
بحث درباره خصوصیات مینیاتور ایرانی خود موضوع جداگانه‌ایست‌ولی همین اندازه بطور اجمال درباره سیر مینیاتور ایران متذكر میگردد كه پس از تحولی كه ازعهد شاهرخ میرزا در مینیاتور ایرانی پدیدار گشت و درزمان سلطان حسین‌میرزا بایقرا بمرحله كمال رسید درزمان شاه‌عباس بزرگ به ابداع و ابتكار صادقی‌بیك افشار كتابدار درظح و نشان دادن حركات وسیه خطوط راهی تازه در مینیاتور ایران گشوده شد و این مرحله وسیله هنرمند عالیقدر رضا عباسی راه كمال پیموده و نقاشی‌های دیواری این زنان باردیگر رایج شد و شبیه‌سازی معمول و متداول گردید و ابعاد نقاشی از صفحات كتاب خارج شد و فضای وسیع‌تری را دربرگرفت.
مینیاتور ایران در پایان دوران صفویان با رواج نقاشی كلاسیك اروپائی به فراموشی گرائید و درزمان زندیه نقاشی ایرانی و اروپائی با هم پیوند می‌یافت و سبك خاصی پدید آورد كه به اشتباه به نقاشی دوره‌قاجار شهرت یافته است. نمیتوان فراموش كرد كه حسین بهزاد دراحیای نقاشی مینیاتور سهمی بزرگ برعهده دارد و او دراین هنر نوآوریهائی كرد كه مورد تحسین و تمجید محافل هنری جهان و هنرشناسان بنام قرار گرفت. امروز نیز هنرمندان بنام مینیاتور ایران مانند فرشچیان، كریمی و زاویه هریك در سبكی مخصوص بخود مكتبی دارند و با ابداع میكوشند كه راهی نو در مینیاتور ایران بگشاید.
بسیار بجاست كه هنرآفرینان ایران نقاشی سنتی ایران را با تحولی شایسته و درخور زمان احیا كنند و این مكتب را كه بیش از دوهزاروپانصد سال پیشینه دارد با آفرینش‌های هنری و نوآوری پابرجا و استوار دارند و به یقین زنده نگاه‌داشتن میراث‌های فرهنگی و هنری برای نسل معاصر ما یك وظیفه خطیر و بزرگی است كه نمیتوان ازآن غافل بود در دنیای امروز كه حتی ملت‌های نوخاسته و تازه بدوران استقلال رسیده كوشا هستند كه برای خود سنن و میراث‌های فرهنگی بسازند موجب تأسف و تأثر خواهد بود اگر هنرمندان ما به میراث هنری خود بی‌‌اعتنا باشند و با تقلید از مكتب‌های هنری بیگانه با اینكه برسر گنج نشسته‌اند دست دریوزه‌گی پیش تهی‌مایه‌گان دراز كنند.
 
پاورقی * سخنرانی نویسنده بمناسبت هفته مینیاتور ایران درگالری سولیوان ركن‌الدین همایونفرخ
پایگاه خبری هنر ایران
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تجلی ایدئولوژی روی بوم
تجلی ایدئولوژی روی بوم● نقاشان ایدئولوژیست
ایدئولوژی برای الخاص و شاگردانش در وهله دوم بود یعنی پیش از آنكه ایدئولوژیست باشند نقاش هستند. بنابراین فرم، رنگ و فضا برای آنها مهم است و به همین دلیل نقاشی ها دارای استحكام بیشتری هستند و ارتباط معنا داری بین فرم، رنگ و فضای خود دارند و دارای هارمونی ها و روابط منطقی تری هستند. گرچه ممكن است كارها به نقطه اوجی كه برای یك اثر هنری در نظر است نرسند و نتوانند به هنر های دیگر كشور ها پنجه بیندازند اما بسیار قابل تامل هستند.
نمی دانم چقدر قرابت وجود دارد میان هنر و جنگ، در سرزمینی به مذمت جنگ می پردازد و در ملكی دیگر به روایتش. نقاشی و نقش زن در ایران چه آن هنگام كه سیاوش در آتش را بر پارچه می كشید و چه آن زمان كه دستان بریده ابوالفضل را سرخ گونه تصویر می كرد و سرانجام شهادت فرزندان میهن را غرورآفرین می دانست، همیشه و همیشه از خشونت پرهیز می كرد. بررسی نقاشی جنگ جدای از نقاشی دوران انقلاب امكان پذیر نیست.
اگر طرح مقوله جنگ و نقاشی موضوع صحبت ما باشد بنابراین بحث ما بیشتر هنری است و نه سیاسی و البته اجتماعی نیز هست. در نقاشی جنگ، محتوا بر فرم اثر تسلط دارد، یعنی به شدت پیام گراست. این مسئله غالب نقاشی جنگ است و موارد دیگری دارد كه تنها اكسپرسیون فضا را دریافت كرده و مضمون خاصی ندارد.شما در این زمینه چندین سال (تا اینجا كه مطلع هستم نزدیك به پنج سال) است كه پژوهش می كنید. سئوالم این است كه در این نوع نقاشی ها كه موضوع قدرت بیشتری دارد، مبانی دیداری چه نقشی ایفا می كنند و نقاش چه سهمی دارد؟ آیا به عنوان یك هنرمند با ابزارش (بوم و رنگ) در حال خلق اثر است یا فقط یك ایدئولوژی را بیان می كند؟
در نقاشی هایی كه پیام گرایی هدف و اساس هنرمند قرار گرفته شده است این مورد وجود دارد و در تاریخ هنر هم شبیه این موارد یافت می شود. اما ریشه نقاشی جنگ در ایران را باید در دوره انقلاب و به ویژه پیش از انقلاب جست وجو كنیم. اگر به نقاشی های انقلاب بازگردیم و به ویژه تاكید می كنم پیش از انقلاب، نقاشی هایی كه با باور های انقلابی قبل از انقلاب اجرا شده بود دارای فاكتورهای ساده ای هستند كه با دقت به آنها پاسخ بخشی از سئوال شما داده خواهد شد. در فاصله بین سال های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ و دهه شصت تا انقلاب، نقاشانی كار می كردند كه بیش از آنكه بار ایدئولوژیك خودشان را به عالم هنر وارد كنند و براساس باور های خود كار كنند، سعی می كردند دغدغه های فرم و رنگ و ساختار را حل كنند. به همین دلیل آثار پیش از انقلاب و ابتدای انقلاب تلاشی است برای ارائه یك اثر هنری تا اینكه بخواهد اثری ایدئولوژیك، حتی موفق، باشد.
▪ منظور شما شاگردان الخاص هستند؟
تا حدود زیادی...
▪ و ایدئولوژی الخاص تحت تاثیر آل احمد بود؟
تقریباً همین طور است. اما ایدئولوژی برای آنها در وهله دوم بود یعنی پیش از آنكه ایدئولوژیست باشند نقاش هستند. بنابراین فرم، رنگ و فضا برای آنها مهم است و به همین دلیل نقاشی ها دارای استحكام بیشتری هستند و ارتباط معنا داری بین فرم، رنگ و فضای خود دارند و دارای هارمونی ها و روابط منطقی تری هستند. گرچه ممكن است كارها به نقطه اوجی كه برای یك اثر هنری در نظر است نرسند و نتوانند به هنر های دیگر كشور ها پنجه بیندازند اما بسیار قابل تامل هستند.
با وجود اینكه بعدها لابه لای آثار شان مباحث ایدئولوژیك وارد می شود اما همواره ایدئولوژی شان بعد از فرم قرار می گیرد یعنی فرمالیسم مقدم است؛ حتی تا آخرین لحظات پیروزی انقلاب و همچنین در كوران انقلاب و به ویژه در دو سال اول. هنر ناب انقلاب در دو ساله اول است چون بعد جنگ شروع می شود و دیگر چیزی به نام هنر انقلاب با فاكتور هایی كه می شناسیم درون هنر جنگ حل می شود. به هر حال نكته مهمی است كه اصالتاً ایدئولوژی برای آنها اصل نبود و هیچ وقت مزاحم خلاقیت هنری آنها نمی شد.
● دلیل شما برای فرعی بودن ایدئولوژی شان چیست؟
هركجا كه لازم دیده اند از به كارگیری عناصر نمادین و پیام رسان اجتماع آن دوره دوری كرده اند و نقاشی را فدای ایدئولوژی نكرده اند تا اینكه به انقلاب نزدیك می شویم و در پیروزی نهضت، آنهایی كه به دلایل متعددی به انقلاب عكس العمل نشان دادند برخی از باور های هنری شان عقب نشست و به جای آن ایدئولوژی پر رنگ شد. زیرا انقلاب سیستم اجتماعی یكپارچه ای بود كه هنرمندان بیشتر از آنكه هنر به ماهو هنر را ببینند، آن فضا را درك می كردند.
حتی خیلی اهمیت نمی دادند كه نقاش هستند. بیشتر می خواستند نقش یك فرد انقلابی را برعهده بگیرند و به نوعی به آن خدمت كنند.
به هر حال رفتار انقلابی آنقدر قوی بود كه هنر به دنبال آن كشیده می شد. بنابراین در حین اینكه فعالیت هنری می كردند ساختار آثارشان به طور طبیعی و آرام آرام تقویت شد. شاید بتوان گفت كه جست وجوگرانه به دنبال تقویت ساختار آثارشان نبودند زیرا در آن زمان بیان انقلابی در قالب هنر مهم تر بود تا بیان هنری با فرم و رنگ و بوی اعتقادی. پس وقتی اثر خود را اجرا می كردند به نوعی اغنا می شدند. بنابراین در سیر هنر انقلاب و جنگ از جست وجوهای ایدئولوژیك تا توجه به رنگ، فرم و ساختار حضور دارند.
در این میان حاشیه های جدی هم وجود دارد، هنرمندان آن دوران جوان بودند یا نقاشان جوانی بودند كه دوران جوانی شان را سپری می كرده اند. جامعه هم به دلیل جو همراهی كه داشت بی آنكه از استحكام و قدرت آثار آنان سئوال كند یا به ضعف این آثار بپردازد، آنها را می پذیرفت. در واقع ضعف در بیان برای جامعه مهم نبود و آنجایی هم كه ضعف بود با باور اعتقادی پوشانده می شد و خلأها پر می شد. بنابراین آثار _ یا تكثیر شده و یا اورژینال آنها- به اقصی نقاط كشور می رفت و نمایشگاه هایی از این دست به سادگی مورد استقبال قرار می گرفت. بنابراین مسئله ای بین مخاطب و نقاش وجود نداشت. اما كم كم كه جنگ شروع شد فضا تغییر یافت، انقلاب در درون جنگ به چیز دیگری تبدیل و ترجمه می شود؛ مبارزه با نظم و دفاع از كشور و دین.
عناصر و نمادها تغییر پیدا كردند. از طرفی در این دوران هنرمندانی كه در انقلاب كار می كردند، دورانی را سپری می كنند كه دوران پختگی شان است. كم كم فرم هم اهمیت پیدا می كند و ساختار آثار به طرف عناصر قوی تر حركت می كنند.
● و نقاشان اواخر دهه شصت هم عقب نشینی كرده اند؟
به این دلیل كه بار ایدئولوژیكی كشور تقریباً یكدست به نظر می آمد، در جامعه هنری خیلی ها نسبت به آن عكس العمل مثبت نشان دادند و برخی هم عكس العمل منفی.
در دوره پیش و بعد از انقلاب فضا متفاوت بود. اینكه چرا بعضی نقاشان اصلاً كار نكردند بحث دیگری است. در حالی كه همین نقاشان قبل از انقلاب به اعتراض نسبت به حكومت كار می كردند. به هر حال اینگونه واكنش ها به برخی از مباحث روانشناسی هنرمند و عمق باور های او و متغیر های دیگر اجتماعی و اقتصادی نیز بستگی دارد، كما اینكه بخشی از هنرمندان كه عكس العمل مثبت هم نشان دادند تا مرحله ای همراهی كردند و بعد رها كردند. این وضعیت هنر انقلاب در ابتدای آن است.
اما در هنر انقلاب اتفاق دیگری رخ می دهد كه در كشور های دیگر كمتر سراغ داریم. وقتی در انقلاب بحث خون و شهادت و رهبری و مردم به میان می آید، خطابه اصالت پیدا می كند و هنرمندان نیز در همان راستا حركت می كنند. به همین دلیل ویژگی های هنر انقلاب بیشتر خطابه ای است و عناصر آن صریح هستند و كمتر كنایه آمیز هستند. در واقع همان چیزی را كه می گویند به تصویر می كشند. در صورتی كه وقتی به دوران پختگی می رسند و در ضمن تب و شور انقلابی نیز كاهش پیدا كرده یا تبدیل شده است به سمت كنایه، استعاره و ایهام پیش می روند و صراحت به كنایه هایی تبدیل می شود كه اتفاقاً طبیعت هنر هم همین گونه است و در واقع به خاستگاه اصلی هنر برمی گردند.
در این مرحله واكنش ها دیگر شتابزده نیست.
نكته ای كه باید به آن اشاره كرد این است كه اگر این آثار را كنار آثاری از كشور فرانسه یا مكزیك بگذاریم و مقایسه كنیم، شاید چندان منطقی نباشد. ما فقط می توانیم در آسیب شناسی خودمان را اصلاح كنیم. عناصر نقاشی انقلاب، عناصری هستند كه نقاشان سعی كرده اند از فرهنگ بومی گرفته شوند. اینكه چقدر موفق شده اند بحث دیگری است.
ضمن اینكه برخلاف آنچه بسیاری فكر می كنند، هنرمندان دیگر كشور ها اغلب بخش رئالیستی و واقع گرایی جنگ را دیده اند نه وجود سمبلیك آن را كه در كشور هایی كه جنگ را تجربه كرده اند روایتگری و وقایع جنگ برای هنرمندان نقاشی خیلی اهمیت داشته است و به همین دلیل روایت های تصویری كه از جنگ می بینید بسیار نزدیك به عكاسی است، فضای خون آلود و درگیری ها و...
اما در نقاشی جنگ ایران یا نقاشان اصلاً اینگونه نگاه را ندارند یا اگر این نگاه وجود دارد آنچنان با عناصر نمادین آمیخته شده كه دیگر روایتی نمانده است. در این راستا روایت در جنگ به مفاهیم حقیقی تبدیل می شود یا آنچه كه هنرمندی تصور می كند بیان هنر حقیقی است. به همین دلیل آثار هنری جنگ ما به شدت نمادین است و هنرمند از روایتگری مستقیم به طور ناخودآگاه پرهیز كرده است.
چرا؟ چون باور هنرمند مادی نیست و سعی كرده براساس باور دینی خود یا به هر حال باور غیر مادی خود مفهوم مبارزه را در فضای نقاشی نشان دهد و عناصری را در اثر خود تعریف كند تا به بیان آن حقیقت دست پیدا كند زیرا با خود می اندیشد كه روایتگری صرف نمی تواند حق مطلب را بیان كند و در واقع روایتگری یك عكاسی عین به عین از موضوع است و محكوم به مرگ. بنابراین مفهوم سازی می كند چون می داند كه «مفهوم» ماندگار است. كما اینكه روایت عاشورا اینگونه است.
هنرمندان ما نه تنها مقوله جنگ را سمبلیك دیدند، بلكه وجه لطیف جنگ را هم بیان كردند.
یعنی وجه خونین جنگ را نادیده گرفتند و آن را در قالب موجودی لطیف معرفی كردند كه وجه غیر زمینی آن غلبه دارد. شاید بتوان گفت كه این قضیه فقط در آثار هنرمندان ایرانی اتفاق افتاد.
نقاشان و هنرمندان ایرانی از بیانگری صریح پرهیز كردند و به نماد پردازی روی آوردند. در نقاشی جنگ هنرمندان ما صحنه های خونین وجود ندارد، این ویژگی مهمی است.
● آسیب شناسی این نماد گرایی كلیشه سازی نبوده است؟
نه، این مسئله قطعیت ندارد. اما نباید فراموش كرد كه هنرمندان ما دوره های آكادمیك را داخل كشور گذرانده بودند و بیان های هنری كه ما شاهد هستیم متاثر از آن آموزه ها بود. از طرفی اجتماع هم با آنها تعامل مثبت داشت. نقاشان جوانی كه در ابتدا به ساختار های متعارف و در مواردی نسبی روی آوردند شاید به نقطه كاملاً متعالی نرسیدند اما تا حدودی خوب آن را مصادره كردند و اگر یك وجه هنر را تعامل با مخاطب بدانیم در آن بخش موفق هستند. فعلاً با وجوه دیگر كاری نداریم.
آنها وظیفه خود را در شرایط تاریخی شان نسبتاً خوب انجام داده اند. نقاشی جنگ را باید براساس آن شرایط بررسی كرد، نه الان در یك فضای آرام با دانشی امروزی و البته قوی.
خشونت در نقاشی جنگ دیده نمی شود، اما جنگ بازمانده دارد. ما حتی مثل نقاشی های «اتودیكس» هم نداریم. یعنی اعتراضی كه به رفتار اجتماع با سربازان برگشته از خط مقدم دارند. نقاش ما حتی پس از جنگ هم همان نگاه آرمانی شهادت طلبانه را می بیند.
صریح بگویم كه هنرمند جنگ در ایران بد نمی بیند. به هر حال جنگ وجوه خشن هم دارد. اما او زیبایی های آن را می بیند. با اغماض می توان گفت كه به لحاظ رفتاری و نگاه به این شعر نزدیك است كه «منم كه دیده نیالوده ام به بد دیدن.»
او اتفاقاً كار هوشمندانه ای انجام می دهد، خودآگاه یا ناخودآگاه به چیزی توجه می كند كه ماندگار است. نقاش به روایتگری جنگ كاری ندارد و همچنان مفهوم مبارزه مهم است و ظلم ستیزی. به آن چیزی عمل می كند كه در آن زمان باور اعتقادی او است، حتی وقتی جنگ تمام می شود. چون از نظر او جنگ تمام نشده است و مبارزه ادامه دارد. این مسئله بسیار جالب توجه است؛ بیش از شانزده سال است كه جنگ تمام شده است و نقاش همچنان از جنگ بیان مفهوم می كند. درخت سبز نماد معمولاً نیروهای مذهبی و همچنین نگاه به آینده است و پیشانی بند سرخ، نگاه به گذشته دارد. البته برای ادامه این هنر و چگونگی آن باید آسیب شناسی كرد.
نقاش جوانی كه نوجوانی اش در جنگ گذشت و دوران پختگی او بعد از جنگ بود، اگر بخواهد به بخش های دیگری از جنگ واكنش نشان دهد، همین هنر جنگ نمی گذارد پایش را فراتر بگذارد.
هنر جنگ موجود زنده ای نیست كه نتواند جلوگیری كند.
آن محل با ساحت یا موضوعی كه شما معتقد هستید كه نقاش اگر پایش را فراتر بگذارد به آنجا «هنر جنگ» نمی گذارد، آن بخش روایی جنگ و احتمالاً همان وجه خونین جنگ است كه البته می دانید كه به هر حال هر مبارزه ای دو چهره دارد؛ خون و پیام. هنر، پیام مبارزه را در ساحت وجودی خود هنر بیان می كند. آن چیزی كه احتمالاً و به زعم شما نمی گذارد پایش را فراتر بگذارد همان هنر و خلاقیت او است. زیرا هنرمند همان طور كه اشاره كردم به طور طبیعی از چیزی روایت را به كناری گذاشته و به مفاهیم و حقیقت جنگ و مبارزه توجه می كند.
● به خاطر نمادهایی كه ساخته اند...
نه، هنر جنگ مانع نیست، موجود زنده ای هم نیست، مجموعه یك اتفاق است كه افتاده و از نظر محتوایی شاید بتوان گفت كه به مكتبی تبدیل شده است. هر چند نقاشانی را هم داشتیم كه به وجه خونین جنگ نگاه كردند. در قصه عاشورا هم داریم... خیلی ها خشونت آن را می بینند اما وقتی از حضرت زینب (س) سئوال می شود می گوید من زیبایی دیدم. این مسئله چه چیزی در درون خود دارد كه زیبایی نامیده می شود؟ این به جهان بینی هنرمند و خرد گوینده بازمی گردد.
● فكر نمی كنید كه سیطره هنر نقاشی جنگ مذهبی به قدری بر جامعه ما سایه افكنده كه این خطر وجود دارد كه هر نوع برداشت دیگر به ویژه در نقاشی به واكنش اجتماعی منجر شود؟
به اعتقاد من اصل این فرضیه به هیچ وجه نزدیك به حقیقت نیست بلكه بیشتر تصور غیرواقعی است. چون ما چیزی به نام تسلط نقاشی جنگ مذهبی نداریم و اینكه اگر هم عده ای بخواهند وجه دیگری از جنگ را بیان كنند خطری آنها را تهدید می كند، هیچ كدام نزدیك به واقعیت نیست.
● نقاشی های دیواری ما از جنگ را در شهر نمی بینید. این همان نقاشی جنگ مذهبی است و روی جامعه هنری تاثیر می گذارد. شما این قضیه را نفی می كنید؟
آن تصاویری كه روی دیوارها هستند هنر جنگ نیست. قبلاً هم بنده در مصاحبه ها و مقالاتم به آنها اشاره كرده ام. اینها نماد و نمونه های هنر جنگ ما نیست، بلكه به باورهای دینی ما حداقل در دوره پس از جنگ آسیب نیز وارد كرده اند. اما در عوض آثار خوبی كه با مضمون جنگ و انقلاب بود از روی دیوارها پاك شدند. درحالی كه آثار غیرشایسته همچنان روی دیوارها هستند، این مسئله نیز نقد عمیقی طلب می كند. آنها به هیچ وجه ملاك هنر جنگ نیستند بلكه یك رفتار شتابزده تقریباً سیاسی _ مدیریتی است كه كمتر می توان بنیان های هنری ناب را در آنها جست و جو كرد.
در كارهای دیواری اجرایی كنونی صمیمیت، قدرت و صلابت و حتی معنویت وجود ندارد. اشتباهات و غفلت های زیادی نیز مانند استفاده از عكس های پرسنلی و تاكید بر تصویر صورت افراد، ضعف بسیار زیاد آثار از نظر بدیهیات هنری نیز در این آثار به وفور مشاهده می شود. البته باید روی مرتبه هنری آنها بحث داشته باشید اما به هر حال نمی شود نفی شان كرد. متاسفانه بسیاری از محققین خارجی، نقاشی های دیواری حال حاضر را هنر جنگ معرفی می كنند و این اشتباه بزرگی است. مردم خود ما هم هنر جنگ را آنچنان كه شایسته است از نظر كمی و كیفی ندیده اند. آثاری هم كه روی دیوارها اجرا شده اند ملاحظات سیاسی، مالی و سازمانی دارند. آنجایی هنر وجود دارد كه حقیقتاً سفارشی در كار نیست. اگر سفارشی هم هست در واقع بهانه و فرصتی است كه برای هنرمند فراهم شده تا بتواند عشق و اعتقاد خود را به تصویر بكشد بدون محاسبات اقتصادی. ای كاش توجه می كردند كه این كارها اشتباه است. الان معمولاً كسانی در مورد هنر جنگ و انقلاب قضاوت می كنند و اعمال نفوذ می كنند كه هیچ تصویر صحیحی از آن ندارند.
● در اینكه هنرمند آزاد است شكی ندارم اما چرا بعضی از نقاشان انقلاب و جنگ با دیدگاه های انقلابی ناگهان به دیجیتال آرت می رسند و حتی در كشوری نمایشگاه می گذارند كه در نقاشی هایشان نماد امپریالیسم بود؟
باید تاكید كرد چه آن زمانی كه هنرمندان صادقانه نسبت به انقلاب و جنگ واكنش نشان دادند و در كارهایشان منعكس شد سفارش خاصی بود و چه الان كه خیلی ها كار نمی كنند در هیچ كدام اجباری وجود نداشت.
اما برای بررسی آنچه شما می گویید باید از دنیای هنر خارج شویم و وارد حوزه مسائل اجتماعی، اقتصادی و روانشناسی هنرمند و... شویم. اگر بپذیریم كه هنرمندان باید پس از جنگ هم نسبت به جنگ طوری واكنش نشان دهند كه گویی الان هنوز هم جنگ در كشور جاری است، منطقی پیش نرفته ایم. هنرمندان- گاه آگاهانه و در مواردی ناخودآگاه- خود را براساس شرایط اجتماعی منطبق می كنند. وقتی جامعه عوض می شود نمادها و سمبل های تصویری هم تغییر می كند چون مخاطبین تغییر می كنند و هنرمند هم متاثر از عوامل متعدد نمادسازی هایش تغییر می كند و وارد حوزه دیگری می شود. رفتارهای فردی، گروهی و حتی اقتصادی هم در این تغییرات موثر هستند. به هر حال واكنش هنرمند در حال حاضر نسبت به زمانی كه صدای توپ و هواپیما به گوش می رسید فرق می كند.
ضمن اینكه ملاحظات دیگری برهنرمند مترتب شده است كه این ملاحظات آرام آرام ارزش های او را جابه جا می كند...
● چه ملاحظاتی؟
اقتصادی، سیاسی، قدرت، اعتبار اجتماعی، خانوادگی و... و اینكه تمناهایی كه دارد جامعه به آن عكس العمل لازم را یا حتی سیستم حكومتی نشان نمی دهد. وقتی جامعه درخواست های دیگری دارد، هنرمند كمی مقاومت می كند اما بعداً مجبور است بخشی از اندیشه هایش را تغییر دهد و از مواضع خود عدول كند. در این راستا برای اینكه حضور خود را به عنوان هنرمند حفظ كند كامپیوتر و دیجیتالیسم ساده ترین راه است. به این نوع از بیانگری تصویری پناه می آورد و بسیاری از زمینه ها و تئوری های خود را نقض كرده و كنار می گذارد. حتی دانش كار خود را رها می كند. قبلاً سعی می كرد روی مواد و متریال و بافت اثر خود كار كند اما در حال حاضر با یك فیلتر و در فضای كامپیوتر مشكل خود را حل می كند. اجتماع هم دیگر از او خیلی توقع آثار فاخر، اورژینال و هدفمند مبتنی بر اعتقادات ندارد و مخاطب و حامی جدی ای هم وجود ندارد.
● فكر نمی كنید این چرخش هنرمند نقاش واكنشی به ضد ارزش شدن ارزش ها است؟
نه، این قطعیت ندارد. اما می توان گفت كه در امتداد ارزشی است كه هم هنرمند و هم اجتماع تفسیر جدیدی برای آن دارد. در واقع عمق ارزش ها در اجتماع تغییر كرده است و ارتباطی با حقیقت آنها ندارد.
● نقاش انقلابی می بیند یك نقاش جوان بیست ساله با تردستی هایی همچون اینستالیشن در جهان معروف می شود...
● منظورتان بعضی از هنرمندان قدیمی تر است كه به ویدئوآرت پناه آورده اند؟
بله.
این تغییر رفتار است. به خاطر حمایت از هنر مدرن در ایران توسط نهادهای سیاستگزار، كه شتابزده انجام شد و در واقع همان روند قبل از انقلاب در ایران ادامه پیدا كرد و خیلی هنرمندان به دلایلی از جمله حمایت و پوشش رسانه ای و ده ها متغیر دیگر، متاثر شدند. بنابراین زبان هنری خود را عوض كردند و به مفاهیم دیگری پناه بردند.
● هنر جنگ دو كاركرد دارد. مثلاً در جنگ بین الملل دوم هنرمندان اروپایی جنگ را نقد می كردند در حالی كه در آمریكا هنر ابزاری بود برای ترغیب سربازان به جنگ، به نظر شما كدام یك از این دو كاركرد در هنر جنگ ما وجود داشت؟
تقریباً هیچ كدام. در ایران و از طرف هنرمندان- هیچ گروه از هنرمندان- جنگ تبلیغ نشد بلكه نفس مبارزه تبلیغ شد. یعنی دفاع، ظلم ستیزی و حفظ دین و تمامیت ارضی كشور. پس ما گروه سومی هستیم كه البته این بحث به صورت مستقیم ارتباطی به عالم هنر ندارد.
● آیا هنر جنگ بالقوه این پتانسیل را دارد كه پایه گذار مكتب دیگری شود یا نه؟ و آیا در واقع به مدت زمان مشخصی محدود می شود؟
اگر مكتب را به لحاظ مفهومی مدنظر بگیریم تا حدودی می شود این فرضیه را پذیرفت. اما سراغ نداریم كه طیف گسترده ای از هنرمندان برای یك منظور خاص به مدت طولانی فعالیت هنری كنند. از این منظر هر جنگ یك مكتب است. اما اینكه خود این حركت مبنای یك مكتب قرار گیرد باید با ظرافت بیشتری به این مسئله نگاه شود. شاید حرف زدن درباره آن كمی زود است. مهمترین چیزی كه باید باشد و در حال حاضر نیست خود جنگ است. البته مفهوم شهادت در هنر پدیده جدیدی نبود بلكه هنرمندان جنگ پرداخت دیگری از آن داشتند. پس این مقوله مختص جنگ نیست. در خیلی از ادیان دیگر هم معنا دارد. از این دیدگاه هنر جنگ می تواند هنرمندان نسل های بعدی را متاثر كند.
● یكی از دستاوردهای مهم انقلاب و جنگ این بود كه محتوا را با نقاشی عجین كرد و نگذاشت كه نقاشی یك كالبد فرمال شود. اتفاقی كه در غرب نیفتاد...
بله، كاملاً درست است. چون هنر جنگ با محتوا شروع می شود و ادامه می یابد، برعكس در غرب محتوا روایت است و با اتمام جنگ تمام می شود.
 
مرتضی گودرزی (دیباج)
پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تجلی شاهنامه در نقاشی قهوه خانه ای
تجلی شاهنامه در نقاشی قهوه خانه ایشاهنامه فردوسی فخیم ترین حماسه ملی ایرانیان است. همان طور كه شاهنامه فردوسی در زمانی تنظیم شد كه مردم ایران از تسلط كارگزاران متعصب و تركان تازه وارد بر مقدرات خود رنج می بردند. نقاشی قهوه خانه ای نیز در برهه ای از زمان شكل گرفت كه توده مردم از رخنه و نفوذ دو ابر قدرت سیاسی همزمان خود (روسیه و بریتانیا) بر ایران به ستوه آمده بودند؛ بنابراین برای حفظ وحدت ملی و جلوگیری تاثیرات بیش از حد هنر بیگانگان بر فرهنگ و هنر ایران به خصوص نقاشی گرایش به مضامین حماسی شاهنامه فردوسی پیدا كردند و این تمایل با انقلاب مشروطیت شدت یافت.
نقاشی قهوه خانه ای از جمله هنرهایی است كه تجلی شاهنامه در مضمون های حماسی آن به وضوح دیده می شود. به خصوص در صحنه هایی نظیر نبرد رستم و سهراب، نبرد رستم و اشكبوس و دیگر قهرمانی های شاهنامه ای. از نقاشان مشهور سبك قهوه خانه ای حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر قابل ذكر است كه حسین قوللر آقاسی سردمدار نقاشی هایی با مضمون حماسی و محمد مدبر را سردمدار نقاشی هایی با مضمون مذهبی دانسته اند. نگارگری در ایران دارای كاربردهای متفاوتی است، یكی از كاربردهایش استفاده از آن برای تصویرسازی صفحات كتاب بود. از كتبی كه در ایران مكرر مصور و با نگارگری تزیین می شده، شاهنامه فردوسی است كه همواره سرچشمه الهام هنرمندان ایرانی به خصوص نقاشان قرار گرفته است. یكی از سبك های نقاشی كه شاهنامه فردوسی در شكل گیری آن تاثیر بسزایی داشته همان طور كه پیشتر ذكر شد، نقاشی قهوه خانه است كه از اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه وارد عرصه نقاشی ایران شده است. نقالی از پیش از اسلام به خصوص در دوره ساسانیان در دربار پادشاهان رواج داشته كه معمولا همراه موسیقی بوده است. در سه قرن اولیه اسلام، كار نقالان بیان داستان های حماسی و ملی گذشته ایران با همان سبك و سیاق دوره ساسانیان بوده است اما بدون همراهی موسیقی. با سروده شدن و به نظم درآوردن شاهنامه توسط حكیم طوس نقالان دوره های بعد به ویژه مغولی، ایلخانی، و تیموری به بیان داستان های حماسی و شبه حماسی و شاهنامه خوانی با توجه به مضامین شاهنامه فردوسی روی آوردند. با رواج یافتن قهوه خانه در دوره صفوی به خصوص در زمان شاه طهماسب كه اولین قهوه خانه ایران در قزوین پایه گذاری شد، كار نقالی و شاهنامه خوانی به قهوه خانه ها كشیده شد. در ابتدا قهوه خانه اختصاص به قشر درباریان داشت. این روند تا اوایل دوره قاجار ادامه پیدا كرد تا این كه در دوره قاجار به ویژه دوره سلطنت ناصرالدین شاه به علت ساخت و ساز زیاد و ایجاد قهوه خانه در هر كوی و بر زنی جنبه عمومی پیدا كرد، به طوری كه اقشار مختلف جامعه می توانستند در آن جا حضور یابند. در این شرایط بود كه كار نقالان نیز به قهوه خانه ها كشیده شد و قهوه چی ها نیز از این وضعیت برای جذب مشتری به نفع خود استفاده بردند؛ اما جو حاكم بر اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران حاكی از نفوذ فرهنگ و هنر فرهنگی در ایران بود. این روابط به تبع باعث تاثیر پذیری هنر ایران به خصوص نقاشی از نقاشی فرنگی شد كه شروع این تاثیرپذیری به اواخر دوره صفوی و سلطنت شاه عباس دوم (كه محمد زمان را برای فرا گرفتن نقاشی به ایتالیا می فرستد) بر می گردد. این روال در دوره قاجار با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی حاكم به اوج خود می رسد. در این زمان عده ای از نقاشان ایرانی برخاسته از بطن جامعه از وضعیت فرنگی مآب حاكم بر جامعه هنری عهد قاجار رنج می بردند و نقطه ضعف شرایط حاكم را عدم توجه به فرهنگ غنی ایران و هویت ملی دانسته اند. به طوری كه فرنگی ها از این موقعیت استفاده كرده و سعی در قطع ارتباط ایرانیان با فرهنگ و تاریخ حماسی گذشته خود داشتند و در واقع می خواستند یك نوع خودباختگی فرهنگی را به مردم تفهیم كنند. به همین خاطر نقاشان عامی بدون تاثیرپذیری از نقاشی فرنگی و با حفظ رعایت اصول نقاشی سنتی ایران به تصویر نقل نقالانی روی آوردند كه یادآور دلاوری ها و قهرمانی های ایرانیان بودند و رویه ای در پیش گرفتند تا بتوانند روحیه حماسی را با پیشینه تاریخی و دلاوری های این مرز و بوم در ذهن مردم جای دهند. با هدف جلوگیری از خودباختگی فرهنگی رایج در آن برهه از زمان بهترین اثر حماسی كه می توانستند آن را الگوی روش كار خود قرار بدهند، شاهنامه فردوسی با مضامین حماسی آن بود. اگر چه نقاشی هایی كه از داستان های شاهنامه از ابتدای دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطیت تصویر می شد به نقاشی قهوه خانه ای نزدیك بود ولی هنوز روح حماسه در آنها تجلی نداشت؛ اما با ظهور مشروطه خواهی و مشروطیت در ایران روح حماسه طلبی در بین ایرانیان عهد قاجار جانی تازه گرفت و نقش نقاشان قهوه خانه ای كه مضامین حماسی شاهنامه را بر تابلوی نقاشی كشیده بودند، بهتر احساس می شد. در این عهد نقاشانی با همان روحیه چون حسین قوللر آقاسی كه از بین توده مردم برخاسته بود، توانست با بهره گیری از موضوعات شاهنامه، دلاوری ها و حماسه خواهی های اصیل ایران را به شیوه ای ترسیم نماید كه هم كمترین بهره از عناصر فرنگی، در كارش دیده شود و هم با رعایت اصول نقاشی سنتی ایران كه بیشتر از خیال خود برای نقاشی بهره می گرفتند، به ترسیم دلاورانی چون رستم و سهراب، نبرد رستم و اشكبوس و... با چهره و سبك سنتی ایران بپردازد.
منابع
۱. ناصری، حسن سادات؛ «فردوسی و شاهنامه»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۵۳.
۲. برتلس، یوگنی ادوارد ویچ؛ تاریخ ادبیات فارسی؛ ترجمه سیروس ایزدی؛ انتشارات هیرمند؛ تهران: ۱۳۷۴، ص ۲۶.
۳. تجلی شاهنامه در هنر اسلامی ایران؛ موزه ملی ایران؛ تهران: ۱۳۸۱، ص۷۶.
۴. فروغ، دكتر مهدی؛ «رستم، قهرمان تراژدی»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۴.
۵. ناصری، حسن سادات؛ «فردوسی و شاهنامه»؛ پیشین، ص ۵۴.
۶. اشرافی، احسان؛ «شاهنامه از دیدگاه وحدت ملی»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۷۹.
۷. قندی، دكتر سیاوش؛ «نقش شاهنامه در هنرهای بومی»؛ كتاب ماه هنر؛ فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ شماره های ۳۹ و ۴۰؛ تهران: آذر و دی ۱۳۸۰، ص ۳۲.
۸. ادیب برومند، عبدالعلی؛ «اثر شاهنامه در زبان و ادبیات فارسی و روح و فكر ایرانی»؛ هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: ۱۳۵۴، ص ۱۳۹.
۹. محمدی، احمد؛ «نگاهی به تاریخ نمایش در ایران»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۲۹ و ۱۳۰؛ تیر و مرداد ۱۳۵۲، ص ۲۰.
۱۰. فلسفی، نصراله؛ زندگانی شاه عباس اول؛ دانشگاه تهران؛ جلد ۲؛ تهران: ۱۳۴۴، ص ۳۵.
۱۱. كلانتری، منوچهر؛ «رزم و بزم شاهنامه در پرده های بازاری (قهوه خانه ای)»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره ۱۳۴؛ تهران: آذر ماه ۱۳۵۲، ص ۲
. مجید ساریخانی
كارشناس ارشد باستان شناسی و پژوهشگر موزه ملی ایران
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تجلی شاهنامه در نقاشی قهوه خانه ای
تجلی شاهنامه در نقاشی قهوه خانه ایشاهنامه فردوسی فخیم ترین حماسه ملی ایرانیان است. همان طور كه شاهنامه فردوسی در زمانی تنظیم شد كه مردم ایران از تسلط كارگزاران متعصب و تركان تازه وارد بر مقدرات خود رنج می بردند. نقاشی قهوه خانه ای نیز در برهه ای از زمان شكل گرفت كه توده مردم از رخنه و نفوذ دو ابر قدرت سیاسی همزمان خود (روسیه و بریتانیا) بر ایران به ستوه آمده بودند؛ بنابراین برای حفظ وحدت ملی و جلوگیری تاثیرات بیش از حد هنر بیگانگان بر فرهنگ و هنر ایران به خصوص نقاشی گرایش به مضامین حماسی شاهنامه فردوسی پیدا كردند و این تمایل با انقلاب مشروطیت شدت یافت.
نقاشی قهوه خانه ای از جمله هنرهایی است كه تجلی شاهنامه در مضمون های حماسی آن به وضوح دیده می شود. به خصوص در صحنه هایی نظیر نبرد رستم و سهراب، نبرد رستم و اشكبوس و دیگر قهرمانی های شاهنامه ای. از نقاشان مشهور سبك قهوه خانه ای حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر قابل ذكر است كه حسین قوللر آقاسی سردمدار نقاشی هایی با مضمون حماسی و محمد مدبر را سردمدار نقاشی هایی با مضمون مذهبی دانسته اند. نگارگری در ایران دارای كاربردهای متفاوتی است، یكی از كاربردهایش استفاده از آن برای تصویرسازی صفحات كتاب بود. از كتبی كه در ایران مكرر مصور و با نگارگری تزیین می شده، شاهنامه فردوسی است كه همواره سرچشمه الهام هنرمندان ایرانی به خصوص نقاشان قرار گرفته است. یكی از سبك های نقاشی كه شاهنامه فردوسی در شكل گیری آن تاثیر بسزایی داشته همان طور كه پیشتر ذكر شد، نقاشی قهوه خانه است كه از اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه وارد عرصه نقاشی ایران شده است. نقالی از پیش از اسلام به خصوص در دوره ساسانیان در دربار پادشاهان رواج داشته كه معمولا همراه موسیقی بوده است. در سه قرن اولیه اسلام، كار نقالان بیان داستان های حماسی و ملی گذشته ایران با همان سبك و سیاق دوره ساسانیان بوده است اما بدون همراهی موسیقی. با سروده شدن و به نظم درآوردن شاهنامه توسط حكیم طوس نقالان دوره های بعد به ویژه مغولی، ایلخانی، و تیموری به بیان داستان های حماسی و شبه حماسی و شاهنامه خوانی با توجه به مضامین شاهنامه فردوسی روی آوردند. با رواج یافتن قهوه خانه در دوره صفوی به خصوص در زمان شاه طهماسب كه اولین قهوه خانه ایران در قزوین پایه گذاری شد، كار نقالی و شاهنامه خوانی به قهوه خانه ها كشیده شد. در ابتدا قهوه خانه اختصاص به قشر درباریان داشت. این روند تا اوایل دوره قاجار ادامه پیدا كرد تا این كه در دوره قاجار به ویژه دوره سلطنت ناصرالدین شاه به علت ساخت و ساز زیاد و ایجاد قهوه خانه در هر كوی و بر زنی جنبه عمومی پیدا كرد، به طوری كه اقشار مختلف جامعه می توانستند در آن جا حضور یابند. در این شرایط بود كه كار نقالان نیز به قهوه خانه ها كشیده شد و قهوه چی ها نیز از این وضعیت برای جذب مشتری به نفع خود استفاده بردند؛ اما جو حاكم بر اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران حاكی از نفوذ فرهنگ و هنر فرهنگی در ایران بود. این روابط به تبع باعث تاثیر پذیری هنر ایران به خصوص نقاشی از نقاشی فرنگی شد كه شروع این تاثیرپذیری به اواخر دوره صفوی و سلطنت شاه عباس دوم (كه محمد زمان را برای فرا گرفتن نقاشی به ایتالیا می فرستد) بر می گردد. این روال در دوره قاجار با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی حاكم به اوج خود می رسد. در این زمان عده ای از نقاشان ایرانی برخاسته از بطن جامعه از وضعیت فرنگی مآب حاكم بر جامعه هنری عهد قاجار رنج می بردند و نقطه ضعف شرایط حاكم را عدم توجه به فرهنگ غنی ایران و هویت ملی دانسته اند. به طوری كه فرنگی ها از این موقعیت استفاده كرده و سعی در قطع ارتباط ایرانیان با فرهنگ و تاریخ حماسی گذشته خود داشتند و در واقع می خواستند یك نوع خودباختگی فرهنگی را به مردم تفهیم كنند. به همین خاطر نقاشان عامی بدون تاثیرپذیری از نقاشی فرنگی و با حفظ رعایت اصول نقاشی سنتی ایران به تصویر نقل نقالانی روی آوردند كه یادآور دلاوری ها و قهرمانی های ایرانیان بودند و رویه ای در پیش گرفتند تا بتوانند روحیه حماسی را با پیشینه تاریخی و دلاوری های این مرز و بوم در ذهن مردم جای دهند. با هدف جلوگیری از خودباختگی فرهنگی رایج در آن برهه از زمان بهترین اثر حماسی كه می توانستند آن را الگوی روش كار خود قرار بدهند، شاهنامه فردوسی با مضامین حماسی آن بود. اگر چه نقاشی هایی كه از داستان های شاهنامه از ابتدای دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطیت تصویر می شد به نقاشی قهوه خانه ای نزدیك بود ولی هنوز روح حماسه در آنها تجلی نداشت؛ اما با ظهور مشروطه خواهی و مشروطیت در ایران روح حماسه طلبی در بین ایرانیان عهد قاجار جانی تازه گرفت و نقش نقاشان قهوه خانه ای كه مضامین حماسی شاهنامه را بر تابلوی نقاشی كشیده بودند، بهتر احساس می شد. در این عهد نقاشانی با همان روحیه چون حسین قوللر آقاسی كه از بین توده مردم برخاسته بود، توانست با بهره گیری از موضوعات شاهنامه، دلاوری ها و حماسه خواهی های اصیل ایران را به شیوه ای ترسیم نماید كه هم كمترین بهره از عناصر فرنگی، در كارش دیده شود و هم با رعایت اصول نقاشی سنتی ایران كه بیشتر از خیال خود برای نقاشی بهره می گرفتند، به ترسیم دلاورانی چون رستم و سهراب، نبرد رستم و اشكبوس و... با چهره و سبك سنتی ایران بپردازد.
منابع
۱. ناصری، حسن سادات؛ «فردوسی و شاهنامه»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۵۳.
۲. برتلس، یوگنی ادوارد ویچ؛ تاریخ ادبیات فارسی؛ ترجمه سیروس ایزدی؛ انتشارات هیرمند؛ تهران: ۱۳۷۴، ص ۲۶.
۳. تجلی شاهنامه در هنر اسلامی ایران؛ موزه ملی ایران؛ تهران: ۱۳۸۱، ص۷۶.
۴. فروغ، دكتر مهدی؛ «رستم، قهرمان تراژدی»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۴.
۵. ناصری، حسن سادات؛ «فردوسی و شاهنامه»؛ پیشین، ص ۵۴.
۶. اشرافی، احسان؛ «شاهنامه از دیدگاه وحدت ملی»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: تیر و مرداد ۱۳۵۴، ص ۷۹.
۷. قندی، دكتر سیاوش؛ «نقش شاهنامه در هنرهای بومی»؛ كتاب ماه هنر؛ فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ شماره های ۳۹ و ۴۰؛ تهران: آذر و دی ۱۳۸۰، ص ۳۲.
۸. ادیب برومند، عبدالعلی؛ «اثر شاهنامه در زبان و ادبیات فارسی و روح و فكر ایرانی»؛ هنر و مردم؛ شماره های ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تهران: ۱۳۵۴، ص ۱۳۹.
۹. محمدی، احمد؛ «نگاهی به تاریخ نمایش در ایران»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره های ۱۲۹ و ۱۳۰؛ تیر و مرداد ۱۳۵۲، ص ۲۰.
۱۰. فلسفی، نصراله؛ زندگانی شاه عباس اول؛ دانشگاه تهران؛ جلد ۲؛ تهران: ۱۳۴۴، ص ۳۵.
۱۱. كلانتری، منوچهر؛ «رزم و بزم شاهنامه در پرده های بازاری (قهوه خانه ای)»؛ مجله هنر و مردم؛ شماره ۱۳۴؛ تهران: آذر ماه ۱۳۵۲، ص ۲
. مجید ساریخانی
كارشناس ارشد باستان شناسی و پژوهشگر موزه ملی ایران
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:47 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تحلیل نقاشی های نبوغ آمیز جکسون پولاک
تحلیل نقاشی های نبوغ آمیز جکسون پولاک● دستان فراكتالی یك استاد
«جكسون پولاك» را با تابلو های نقاشی عجیبش می شناسند؛ تابلوهایی كه در نگاه اول چیزی جز مخلوطی از رنگ های پاشیده شده به بوم نشان نمی دهند. اغلب منتقدان هم عصرش او را چیزی فراتر از یك نقاش عجیب كه قلم مو را با حركت هایی تصادفی روی بوم می كشد، نمی دانستند؛ اما «پولاك» در برابر آنها مقاومت می كرد و می گفت: «من می توانم جریان رنگ را روی بوم مهار كنم. آنها طرح های تصادفی نیستند.»
چند ده سالی باید می گذشت تا درستی گفته های او اثبات شود. در اواخر دهه ،۱۹۹۰ «ریچارد تیلور» فیزیكدان دانشگاه اورگون به بررسی گلچینی از آثار «جكسون پولاك» پرداخت و فهمید كه آنها از الگوهای فراكتالی مشخصی تشكیل شده اند كه تنها با پاشیدن یا ریختن رنگ بر روی بوم به وجود آمده اند. به نظر می رسید جك رنگ پاش سال ها پیش از آنكه ریاضیات لازم برای بررسی كارهایش ابداع شود، الگوهای فراكتالی را در نقاشی هایش به كار می برد.
به تازگی، تابلوهای جدیدی پیدا شده اند كه احتمال می رود اثر «جكسون پولاك» باشند و شواهدی كه «تیلور» در مورد سبك هنری «پولاك» به دست آورده است، می تواند نقش مهمی در تعیین نقاش این تابلوها داشته باشد. دستمزد مالی بالایی به «تیلور» پیشنهاد شد تا این تابلوها را با دقت بررسی كند؛ اما همان طور كه خودش می گوید، بررسی تابلوها و نوشتن گزارش كار بسیار دشواری بود: «كار بسیار پرخطری بود. هر تابلوی رنگ پاشی «پولاك» میلیون ها دلار قیمت دارد.» در سال ،۱۹۹۸ یكی از آثار مشهور «پولاك» به نام قطب های آبی، اثر ۱۱ نوامبر ،۱۹۵۲ بیش از ۴۰ میلیون دلار قیمت گذاری شد. آنچه كار «تیلور» را دشوار می كرد، این بود كه هرگونه نظر منفی در مورد تابلوها می توانست چندین صفر بسیار پرارزش را از مقابل قیمت این تابلوها حذف كند!
«جكسون پولاك»، دائم الخمری كه زندگی پرتلاطمی داشت و در یك حادثه رانندگی جان خود را از دست داد، بعضی از آثار خود را به قیمتی بسیار ارزان با مواد غذایی و لوازم خانگی مبادله كرده بود! بنابراین خیلی طبیعی است كه بتوان برخی از آن آثار را دوباره پیدا كرد. افراد بسیاری ادعا كرده اند تابلوهایی از «پولاك» را در اختیار دارند، اما تنها تعداد اندكی از آنها واقعی از آب درآمده اند. در سال ۱۹۹۵ و به وصیت لی «كرازنر»، بیوه «پولاك»، بنیاد «پولاك»- «كرازنر» تاسیس شد تا نظارت درستی بر آثار به جا مانده از «جكسون پولاك» داشته باشد. این بنیاد جایگزین كمیته بررسی آثار «پولاك» شد كه پیش از این مسئولیت حفظ آثار «پولاك» را برعهده داشت.
بهار گذشته، خبری مبنی بر كشف ۳۲ اثر نقاشی جدید منسوب به «پولاك» اعلام شد كه واكنش سریعی را در محافل هنری به دنبال داشت. به نظر می رسید تابلوهای تازه كشف شده پیشینه مبهمی نداشته باشند. الكس متر فرزند هربرت متر عكاس و مرسدس متر نقاش كه دوستان نزدیك خانواده «پولاك» بودند، این تابلوها را در میان خرت و پرت های خانه پدری اش پیدا كرده اند. توضیحاتی كه به دست خط هربرت متر نوشته شده است، نشان می دهد «پولاك» آنها را در دهه ۱۹۴۰ رسم كرده و برخی را به خانواده متر هدیه داده و برخی را نیز به آنها فروخته است!
الكس متر این تابلوها را به مارك بورقی كه یك دلال آثار هنری است، نشان داد و او هم با الن لاندائو تماس گرفت، كارشناس آثار «پولاك» كه مدتی نیز در بنیاد «پولاك»- «كرازنر» مشغول به كار بود. لاندائو در حال حاضر مشغول مهیا كردن نمایشگاهی هنری به مناسبت پنجاهمین سالمرگ «پولاك» است. این نمایشگاه «پولاك» - مترز ۲۰۰۶ نام دارد و مدیریت آن بر عهده بورقی و متر است و بار اصلی نمایشگاه روی این تابلوهای تازه كشف شده است.
اما همه با این كار موافق نیستند. تاریخ شناسان هنری دیگری هم هستند كه این تابلو ها را كار «پولاك» نمی دانند و برخی شان به شدت به این نمایشگاه اعتراض كرده اند. یكی از این مخالفان، «فرانسیس اوكانر» است، از نویسندگان فهرست آثار «پولاك» و یكی از اعضای كمیته بررسی آثار «پولاك» پیش از تاسیس بنیاد «پولاك» - «كرازنر».
تعداد این تابلوهای جدید بسیار زیاد است، به طوری كه به یك دهم تعداد تابلوهایی می رسد كه «پولاك» در طول عمرش رسم كرده است و همین حساسیت موضوع را بیشتر می كند. به همین دلیل و همچنین بحث داغی كه پیرامون اصل بودن این تابلوها بین كارشناسان درگرفت، بنیاد «پولاك»-«كرازنر» مصمم شد خود را وارد ماجرا كند. بنیاد تصمیم گرفت برای اثبات اصل بودن تابلوها دلایل دیگری را غیر از نظرات ضد و نقیض كارشناسان هنری فراهم كند. از آنجا كه احتمال داشت این ماجرا به دادگاه كشیده شود، دلایل دیگر اهمیتی دوچندان داشت.
رویه سنتی قضاوت در مورد اصل بودن یك اثر هنری، ارزیابی بصری كارشناس و نظر كارشناسی او است، البته نوع مواد به كار رفته در اثر و هم چنین تاریخچه اثر نیز بخش مهمی از استدلال ها را تشكیل می دهند. اما همه كارشناسان متفق القول هستند كه صرف ارزیابی بصری برای تشخیص اصل بودن یك اثر كافی نیست. «تیلور» می گوید: «وقتی یك كارشناس می خواهد تنها براساس مشاهداتش اظهارنظر كند، تنش فراوانی را تحمل می كند. درست مثل این است كه از یك قلاب آویزان باشید؛ هر لحظه ممكن است از آن جدا شوید.
در مورد آثار «پولاك» نمی توان از تحلیل شیمیایی رنگ ها استفاده كرد، زیرا او از رنگ های معمولی استفاده می كرد، همان هایی كه می توان در هر مغازه ای سراغشان را گرفت. از سوی دیگر، مجله لایف در سال ،۱۹۴۹ گزارشی را از «پولاك» و رهیافت جدیدش در هنر به چاپ رساند و همین كافی بود تا بسیاری از خوانندگان مجله براساس توضیحات كوتاهی كه در مورد سبك نقاشی «پولاك» ارائه شده بود، شانس خود را امتحان كنند و نقاشی هایی شبیه به رنگ پاشی های «پولاك» رسم كنند.این درست كه پیشینه این تابلوهای جدید كاملاً روشن است و كمتر كسی به تقلب دوستان نزدیك «پولاك» شك دارد، اما بعضی منتقدان می گویند ممكن است این تابلوها كار مرسدس متر باشد كه آثار «پولاك» را تقلید كرده است. «پولاك» نقاشی هایش را روی بوم معمولی می كشید، اما تابلوهای مورد بحث روی بوم های مخصوصی كشیده شده اند كه متر از آنها استفاده می كرده است و منتقدان همین را دلیلی بر كپی بودن این تابلوها می دانند. پاسخ گروه موافق این است كه احتمالاً «پولاك» دوست داشته سبك كارش را روی بوم های متر هم بیازماید؛ هرچه باشد آنها دوستانی نزدیك و صمیمی بوده اند.
این طور شد كه بنیاد تصمیم گرفت «تیلور» را به عنوان یك كارشناس بانفوذ وارد ماجرا كند. آنها شش تابلو را برای او فرستادند و این برای «تیلور» فرصت مناسبی بود تا تحقیقاتش را تعمیم دهد و درستی شان را به همه نشان دهد.
در اواخر دهه ،۱۹۹۰ «تیلور» كه دانش آموخته دكترای رشته های فیزیك و نظریه هنر است، به بررسی این موضوع پرداخت كه آیا می توان سبك رنگ پاشی «پولاك» را براساس هندسه فراكتالی توضیح داد. الگوهای فراكتالی، الگوهایی هستند كه در بزرگ نمایی های مختلف خود را تكرار می كنند و معمولاً با سیستم های آشوبناك مرتبط می شوند. در دهه ،۱۹۷۰ ریاضیدانان با استفاده از نظریه آشوب توانستند الگوهای فراكتالی طبیعت را شناسایی كنند. سواحل دریاها، درختان و شعله ها، همه الگوهای فراكتالی دارند.
«تیلور» به دو دلیل حدس می زد آثار «پولاك» با هندسه فراكتالی مرتبط باشند. «پولاك» بوم را روی زمین پهن می كرد و در حین نقاشی دور آن حركت می كرد؛ بدین ترتیب او با تمام بدنش رنگ ها را در تمام زاویه ها پخش می كرد. پیش از این ریاضیدانان نشان داده بودند هنگامی كه انسان در شرایط نامتعادل قرار می گیرد، حركت اندام هایش خواص فراكتالی از خود نشان می دهد. فیلم هایی كه از نقاشی كردن «پولاك» گرفته شده بود، نشان می داد او در حالت های كنترل شده ای از عدم تعادل كار می كرد. از سوی دیگر، همین پاشیدن و ریختن رنگ روی بوم می توانست نوعی فرآیند آشوبناك محسوب شود.
«تیلور» مشغول تحقیق در مورد تجهیزات نانوالكترونیكی بود (این تجهیزات در خواص الكتریكی خود الگوهای فراكتالی نشان می دهند) كه تصمیم گرفت زمان های استراحت خود را به بررسی پنج تابلوی رنگ پاشی «پولاك» اختصاص دهد. او تصاویر مناسبی از این تابلوها تهیه كرد و سپس درجه بندی هایی را كه در برنامه ای رایانه ای ترسیم كرده بود روی تصاویر منطبق كرد. در نهایت، او توانست دو الگوی فراكتالی كاملاً مشخص را بیابد. یكی از آنها در مقیاس های بزرگ تر از ۵ سانتی متر دیده می شد و دیگری در ابعاد بین ۱ میلی متر تا ۵ سانتی متر.
این الگوهای فراكتالی نشان می دهد «پولاك» روی حركت هایش كنترل داشته است. فراكتال های بزرگ مقیاس نشان از حركت بدن نقاش دارد؛ اما فراكتال های ریزمقیاس تنها می توانند با تصمیم خود نقاش در مورد شرایطی چون ارتفاع از بوم، روانروی رنگ، زاویه و شدت پاشیدن رنگ ها روی بوم و عواملی از این دست ایجاد شده باشند.
«تیلور» هم چنین فهمید ابعاد فراكتالی آثار «پولاك» (كمیتی كه پیچیدگی الگوهای فراكتالی را بیان می كند) در طول سال ها همراه با تكامل سبك نقاشی «پولاك» افزایش یافته است. به نظر می رسد «پولاك» ربع قرن پیش از آنكه هندسه فراكتالی رسماً معرفی شود، توانایی اش را در تولید الگوهای فراكتالی به رخ جهانیان كشیده بود.
«تیلور» در سال ۲۰۰۰ تحقیق مفصل تری را آغاز كرد تا بفهمد این الگوهای فراكتالی فقط مختص «پولاك» است یا این كه افراد دیگری هم از آنها استفاده كرده اند. او جزیی ترین اطلاعاتی را كه می توانست از نقاش به دست آورد، استفاده كرد؛ حركت های «پولاك» را در فیلمی كه در سال ۱۹۵۰ به هنگام كارش تهیه شده بود به دقت بررسی كرد و حتی از قطرات رنگی كه به هنگام كار روی زمین افتاده بود نیز غافل نشد. در نهایت توانست مشخص كند درمیان تابلوهای شبیه به آثار «پولاك»، ۱۴ اثر اصل و كار خود «پولاك» است، ۳۷ اثر مربوط به دانشجویان دانشگاه اورگان كه از «پولاك» كپی كرده بودند و ۴۶ نقاشی دیگر مربوط به نقاشانی گمنام با سابقه مجهول.
بررسی های «تیلور» نشان داد «پولاك» از شیوه های مختلفی در رسم تابلوهایش استفاده می كرد. بعضی وقت ها او قلم مو یا كاردك را روی بوم تكان می داد، یا می گذاشت رنگ روی قلم مو و كاردك جاری شود و قطره قطره روی بوم بیفتد، یا محتویات سطل رنگ را روی بوم می ریخت و یا سوراخ هایی را روی سطل رنگ ایجاد می كرد و سطل را فشار می داد تا رنگ فواره وار خارج شود و روی بوم پخش شود. اما تمام این روش های رنگ پاشی خصوصیات فراكتالی یكسانی داشتند.
«تیلور» با اشاره به این موضوع می گوید تنها اشتراكی كه در آثار متنوع «پولاك» وجود داشت، تركیبی فراكتالی بود كه در طول سال ها منظم تكرار می شد. درست است كه در دیگر آثار نقاشی رنگ پاشی هم الگوهای فراكتالی وجود دارند، اما هیچ یك از آنها دارای این گروه الگوهای فراكتالی خاص نبودند؛ شاید به این دلیل كه هیچ یك از آن نقاشان ناگهان خود را مثل «پولاك» روی زمین نمی انداختند!
بنیاد «پولاك»- «كرازنر» آن شش تابلوی مشكوك را سال ۲۰۰۵ برای «تیلور» فرستاد، یك سال پس از این كه وی در مقاله ای به نام نشانه های تشخیص الگوهای هنری نتایج بررسی هایش را شرح داد. «پولاك» با اعمال همان روش های آماری فهمید هیچ یك از این شش تابلو از هندسه فراكتالی موجود در آثار «پولاك» تبعیت نمی كنند. تفاوت های آشكاری در این تابلوها با خصوصیات آثار «پولاك» به چشم می خورد.
او در گزارشش به بنیاد «پولاك»-«كرازنر» نوشت: «البته باید خاطرنشان كنم نتایج این روش به تنهایی نمی تواند دلیلی بر اختصاص یافتن یك تابلوی رنگ پاشی به «جكسون پولاك» محسوب شود. اما از مقایسه این نتایج با شواهد دیگری مانند پیشینه تابلوها، قضاوت كارشناسان و آزمایش مواد استفاده شده در نقاشی می توان به نتیجه خوبی دست یافت.»
پس از آنكه «تیلور» گزارش رسمی خود را ارسال كرد، تا ماه ها سكوت حاكم شد. بنیاد «پولاك»-«كرازنر» تصمیم گرفت برای احترام به جهان هنر، اصل بودن هر ۳۲ تابلو را بررسی كند و آنگاه نظر خود را اعلام كند. اما هنوز امضای اعضای بنیاد خشك نشده بود كه شایعات فراوانی پخش شد، از جمله این كه بنیاد از بورقی خواسته است «تیلور» را برای بررسی دسته ای دیگر از تابلوها راضی كند. بورقی در این مورد می گوید: «من به كار «تیلور» احترام می گذارم، اما فكر نمی كنم برای تشخیص اصل بودن این تابلوها فقط باید به تحلیل فراكتالی آنها اكتفا كرد. خیلی وقت ها پیش می آید كه نقاشان آثاری را به سبكی غیر از سبك معمول خود رسم می كنند.»
بنیاد اكنون تصمیم گرفته است گزارش «تیلور» را به اطلاع عموم برساند، هرچند كه قضاوت رسمی و نهایی را مسكوت گذاشته است. منتقدانی مانند اوكانر از این گزارش استقبال كرده اند، زیرا آن را تاییدی بر نظر مخالف خود می دانند. بنیاد همچنین از تمامی كارشناسان آثار هنری «پولاك» دعوت كرده است تا به یك اتفاق نظر دست یابند. بنیاد در نامه ای كه بدین منظور برای آنها فرستاده است، از تحقیقات «تیلور» با عنوان یك همكاری ارزشمند یاد كرده است.
حداقل تاثیر گزارش «تیلور» این است كه ارزش تابلوهایی كه متر پیدا كرده است بسیار كاهش می یابد؛ مگر آنكه گزارش نهایی بنیاد این تابلوها را اصل بداند و اوضاع به نفع او برگردد. اعتماد به تحلیل های الگویی در بررسی آثار هنری رو به افزایش است و در دنیای پولی امروز، این اعتماد و اطمینان است كه قیمت كالا را مشخص می كند؛ فرقی نمی كند با چه كالایی سروكار داری: قهوه، طلا یا یك اثر هنری.
 
آلیسون آبوت ترجمه: ذوالفقار دانشی Nature,Vol.۴۳۹.Feb.۲۰۰۶
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تحولات نقاشی ایران
تحولات نقاشی ایرانموضوع همان بحث قدیمی تقابل سنت و مدرنیته است. زمانی که آندره گدار در تاسیس مدرسه هنرهای زیبا در ۱۳۲۰ مشارکت می‌نمود و برنامه درسی تدوین می‌کرد و مدرسه را سرپرستی و مقارن آن مجله سخن پیرامون هنرهای تجسمی نوین غرب و جریانات تجسمی معاصر ایران در دهه ۲۰ مباحثی را مطرح می‌کرد که چندان مورد توجه جامعه نبود مگر تعدادی انگشت‌شمار، بذر هنر مدرن با تاخیر یکصد ساله در ایران کاشته می‌شد، دانه‌های نامناسبی که در سرزمینی غیرهمجنس و بی‌تناسب با شرایط اقلیمی تاریخی و فرهنگی فرو‌می‌نشست و محصولی که داد مانند بسیاری از محصولات خوراکی با پسوند‌های فرنگی نبود که لااقل به قوت و غذای مردم کمک کند؛ بلکه آنچه سبز شد، غذای روحی و فکری بود که می‌خواست اندیشه ۱۰۰ ساله مدرنیسم غرب را یکشبه به خورد هنرمندان و روشنفکران ایرانی بدهد که جز سوءهاضمه ذهنی و بیماری هنری را سبب نمی‌گردید.
آنچه در ایران به عنوان هنر مدرن پا گرفت و رشد ناقص کرد ، ریشه در اندیشه و باور و فرهنگ این مرز و بوم نداشت که حاصل آن نیز با اماها و اگرها و چراهای زیادی روبه‌روست که هنوز بی‌پاسخ مانده و به پایان خوش یا ناخوش خود نرسیده است.
به قول مرحوم آل‌احمد که در مهرماه ۱۳۴۳ نوشت: مگر چه کسی و کجا این قلم را در دست این حضرات معنی داده است؟ جز فرهنگ؟ و اینجاست که داستان نهال است و جابه‌جا شدنش و بی‌ریشه ماندنش و زینتی بودنش و احتیاج به گلخانه و دیگر قضایا و این تنها داستان فرنگ‌دیده‌ها نیست، داستان فرنگ‌ندیده‌ها هم هست وقتی بی‌ینال هست و قضاتش فرنگی وقتی هنرهای زیبا فقط شعبه‌ای شده است.
از تبلیغات خارجی دستگاه و انبان انبان هنر مدرن صادر می‌کند به قصد تظاهر، طومار طومار رقص محلی و دار قالی و شلیته قاسم‌آبادی تا پاهای برهنه را بپوشاند و جهل عام را ناچار نمدی از این کلاه به نقاش فرنگ‌ندیده هم می‌رسد. نقاشی که هنوز همان ونوس دست شکسته را به عنوان مدل دارد و همان سرستون گورنتی را و همان رنسانس و گوتیک و دیگر خزعبلات را... بله گنگ‌های سراسر عالم زبان واحد دارند.
این نظر که می‌توان اندیشه و تفکر ایرانی را به شیوه‌های بیانی مدرن و امروزی اظهار کرد اگرچه از جهاتی پیوندی جهانشمول و فرامرزی میان نگاه و فرهنگ ایرانی و دیگر ملت‌ها برقرار نماید، اما یقینا هویت هنر ایرانی را به تدریج از میان خواهد برد.
این مقدمه برای رد تمامی آن چیزی که به عنوان هنر نوین و هنر مدرن امروز در کشور ما رواج دارد نیست، بلکه مشکل اینجاست که خود نیز به روشنی نمی‌دانیم از یک اثر هنری چه انتظاری داریم و برای حل این مشکل تعریف درستی از هنر معاصر ایران و جایگاه آن ارائه نداده‌ایم.
بی‌شک توقع ما آن است که آثار هنری روح‌نواز، تاثیرگذار، زیبا و باهویت باشد گرچه من معتقدم هنر چه مدرن و چه کلاسیک باید روح انسان را بیدار کند، سرشت و باطن او را نسبت به حقایق هستی آگاه نماید، اما آنچه امروز در برخی آثار رواج یافته زشت‌نگاری است که شاید لازم باشد مجال دیگری به تفصیل به آن بپردازیم.
● نقاشی در ایران
در یک نگاه کوتاه به روند تحولات هنرهای تجسمی بویژه نقاشی در ایران از دوران گذشته تاکنون این حقیقت به ذهن متبادر می‌شود که هنر نقاشی در ایران از نظر تاریخی اولین هنری است که در معرض هجوم غرب قرار گرفت، ماهیت خود را از دست داد و به ضدخود مبدل شد.
نقاشی ایرانی که خود را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده، در مجموع بازگوی سخن جان بود و آنچه بود حجب و حیا، وقار و آرامش، چنان قدرتمند و نیرومند که حتی شرق‌شناسان هم آن را دریچه‌ای به باغ بهشت و آسمان ارزیابی می‌کردند و نوابغی چون بهزاد و رضا عباسی را به جهان هنر عرضه کرد. هنگامی که سفیران فرهنگی غرب پایشان به ایران رسید و نفوذ نقاشی اروپایی از آغاز قرن ۱۱ هجری شدت گرفت و ده‌ها هنرمند هلندی، ایتالیایی و انگلیسی در دستگاه آخرین پادشاهان صفوی به نقاشی و تعلیم شاگردان ایرانی مشغول شدند، با این یورش فرهنگی، این هنر دچار صدمه شد.
با شروع دوران زمامداری سلاطین قاجار، هنر ایرانی که در کشاکش نفوذ و سلطه هنر اروپایی و حفظ ارزش‌ها و اصالت‌های هنر سنتی از زمان صفویه به بعد دوران برزخ و مقاومت را می‌گذراند، به یکباره تن به تسلیم بی‌چون و چرا در برابر الگوهای هنری مغرب زمین سپرد.
نگارگری عصر زند که می‌رفت با تلاش و همت هنرمندان زمان شیوه وسبکی مستقل بیابد دچار رکود می‌شود و عده‌ای از هنرمندان متعهد گوشه عزلت می‌گیرند و نقاشی قهوه‌خانه را به وجود می‌آورند، ولی هنر درباری قاجار در ابعاد وسیع و چشمگیر رواج می‌یابد با قالب خاص و تلفیقی و موضوعات اشرافی، در این روند پرفراز و نشیب فرهنگ دیرینه عظیم و غنی ایران در یک موضع انفعالی در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه که همچنان از غرب می‌تازد قرار گرفته و هر یک از این دو فرهنگ هویت جداگانه‌ای دارند که معارضه و مقابله آنها درنتیجه ایجاد بحران هویت در فرهنگ ایرانی نموده است. این تشتت و آشفتگی که تحت عنوان بحران هویت در هنر مطرح است، در تمام زمینه‌های فرهنگی و هنری و حتی معیارهای رفتاری و هنجارهای اجتماعی مردم ما نیز تاثیر گذارده است.
می‌دانیم که می‌توانیم با حفظ هویت ایرانی دم به دم و لحظه به لحظه (نو) شویم از این رو معتقدم که طی۳ دهه گذشته در حال تجربه‌اندوزی برای هویت بخشی به هنر معاصر ایران به شکلی امروزی هستیم.
● مشکل تئوری‌زدگی
اما یک مشکل بزرگ برای دست یافتن به این مهم وجود دارد و آن نقصانی که در فضای آموزش هنر کشور احساس می‌شود، تئوری‌زدگی و عدم تطابق جنبه‌های عملی و کارگاهی با مبانی نظری هنر، افزایش مقاطع تحصیلی به کارشناسی ارشد و دکتری موجب شده که دانشجویان در جهت ارتقای کیفی و افزایش توانایی‌ها و مهارت‌های فنی تلاش کافی نکنند، زیرا روی آوردن به تحقیق و پژوهش و مطالعات نظری موجب عدم ادامه تجربه‌های عملی در کار هنری آنها شده و از این طریق کمبودهای خلق اثر هنری را در خود توجیه می‌نماید.
نفوذ نقاشی اروپایی از آغاز قرن ۱۱ هجری شدت گرفت و ده‌ها هنرمند هلندی، ایتالیایی و انگلیسی در دستگاه آخرین پادشاهان صفوی به نقاشی و تعلیم شاگردان ایرانی مشغول شدند
متاسفانه در جنبه‌های تئوریک و نظری هنر نیز در کشور ما راهکارها و متدهای نوین و به روز و منبعث از میراث فرهنگی و هنری ایرانی ارائه نمی‌شود. همچنین تحقیقات نظری نیز نتایج مطلوبی در بر نداشته و نتوانسته در خدمت نقد و بررسی موثر و راهگشا در عرصه هنر کشور قرار گیرد. اگر چنانچه تحقیقات و مطالعات صاحب‌نظران در کار (نمونه‌سازی) و خلق آثار فاخر و با هویت بینجامد آن گاه می‌توان امیدوار بود مسیر دستیابی به هنر مبتنی بر هویت ایرانی و اصیل هموار گردد.
آن شیوه آموزشی که در دوران گذشته به صورت مکتبی می‌توانست رضا عباسی‌ها و بهزاد‌ها را به جهانیان معرفی کند با پیدایش سیستم دانشگاهی و نظام‌های جدید آموزشی و مبانی مدرن هنری، اصول آموزش و فرآیند یادگیری و انتقال از استاد به شاگرد را دچار اختلال کرد و شوون مختلف مبانی هنر ایرانی را از یکدیگر جدا نمود.
این به آن معنی است که هنرمندان نقاش در پی دگرگونی جدیدی که در اسلوب نقاشی حاصل شد، به شیوه‌های فردی دست یافتند که بیشتر تکیه بر فردیت و تجربه شخصی دارد و رهایی و لاقیدی در آن یقینا آموزش هنر به دانشجویان را تا حد زیادی با فلسفه روش‌های سنتی نقاشی مغایر ساخته است.
هنگامی که هنر ۳۰ ساله اخیر مورد بررسی قرار می‌گیرد یک وضعیت دو محوری مشابه آنچه از ابتدای ورود مدرنیسم هنرهای بصری را در بر می‌گرفت مشاهده می‌شود. هر یک از دو قطب از میان تغییرات تحمیلی و نوآوری‌های آنی راه خود را می‌یابند، از یک سو هنری وجود دارد که نقشی اساسا تاثیرپذیر و انفعالی را می‌پذیرد و هستی را آن گونه که هست به تصویر می‌کشد و در سوی دیگر تفکر و اندیشه هنری به مثابه استراتژی نقاشی آن گونه که در پی تغییر دادن ماهیت هنر است رخ می‌نماید، اما مرزهای نقاشی دیگر به وضوح قابل تعیین نیست. بسیاری از آثار از کارکردهای عکاسی که هیچ ربطی به نقاشی ندارند مایه گرفته است.
در این مقاله فرصت پرداختن به مصادیق وجود ندارد و شاید لازم باشد تحلیلی جامع پیرامون آنچه توسط مدرسان دانشگاه‌ها تدریس می‌شود صورت پذیرد لیکن اشاره به روش‌های قریب احوال و دور افتادن از شیوه‌های استاد شاگردی و آکادمیک، اصالت و اریجینالیتی هنر امروز را زیر سوال برده و شاگردان و دانشجویان با هجوم انواع نگاه‌های فردی قائم به خود که بیشتر سلیقه‌ای است نه اصولی و روشمند، دچار آشفتگی و سوءهاضمه ذهنی شده‌اند و به تقلید تمسخرآمیزی از معلمان روی آورده‌اند، به عبارت دیگر شاید بتوان گفت سطح علمی دانشگاه‌ها در حد هنرستان نزول کرده و خروجی دانشگاه‌ها متاسفانه هنرمندان مبدع مبتکر و خلاق نیست، آنچه روی می‌دهد و هنرمندان جوان و مستعد و متبحر به جامعه هنری کشور افزوده می‌شوند در واقع توسط استادانی اندک در خارج از دانشگاه‌ها شکل می‌گیرد.
نشانه‌شناسی هنر دینی و مذهبی، ویژگی‌های هنر متعهد و اشتراکات آن با هنر سایر ملل با تحقیق و بررسی عمیق‌تر استادان از سنت به هنرهای ملی که ریشه معنوی و اعتقادی دارد نیز از دیگر مشکلات وجود نظام آموزشی کشور است.
● استحاله هنر ایرانی
بررسی روند تاریخی آثار برخی از هنرمندان دانشگاهی حکایت از آن دارد که در سطح مدرسان دانشگاه از آغازین سال‌های تاسیس مدارس عالی و دانشکده‌های هنری تاکنون (البته پس از کمال‌الملک و شاگردانش) یعنی آنچه در حوزه نقاشی مدرن قرار می‌گیرد تولید انحای بیان در انبوهی از خط‌خطی‌ها، رنگ ماده‌های بر بوم فشانده شده، بوم‌هایی به شکل‌های مختلف، غلتک‌های نقاشی ساختمانی، لته لته شدن، بوم‌های بزرگ و بزرگ‌تر با آماج مصرف رنگ‌های پرزرق و برق، سطوح مغشوش و تکیه بر نقاشی تک‌رنگ و نقاشی‌های فی‌البداهه و خودآفرین و اتفاقی بدون موضوع و بدون عنوان که ملغمه‌ای از نقاشی معاصرند برای مخاطب ساده‌لوح و تماشاگر ناوارد به عنوان رویه‌ای متعارف بی‌هیچ گونه رویداد تکان‌دهنده‌ای رواج یافته است، اما آنچه سالم‌تر و بی‌پیرایه‌تر با فضایی بهره‌مند از صور پیکری و در خدمت مبانی اعتقادی شکل گرفته، رشد کرده و بسط یافته، نوعی از نقاشی‌های معنی‌گرا و آرمانی است که در به خدمت گرفتن اسلوب‌های گوناگون هراسی ندارد لیکن آنها را در خدمت موضوع می‌پندارد و به کار می‌بندد و این رفتار‌های مقلدانه را که هیچ سنخیتی با روح و نقش سنتی هنر ندارد نمی‌پسندد. هنری که از متن باورهای شیعی ظهور کرده و در قالب‌های تجسمی قدرتمند و غیرتزئینی و غیرکاربردی خلق شده است، آثاری که برای ارزش و منزلت انسانی و تعالی روح اسیر شده در دنیای مادی و صنعتی و تکنولوژی‌زده امروزی آفریده شده است در آثاری مانند نقاشی قهوه‌خانه، برای هنرمند آرمانگرا و خواهان‌عدالت یقینا قابل مطالعه و بررسی است و شاید اثر بخش و اثرگذار.
در دنیای تکنیک‌زده که نقاشی به زبان بسیار محدود تبدیل شده و به فعالیتی تخصصی در جامعه که خود به نحوی بی‌انعطاف به رشته‌های تخصصی دیگری منقسم شده که بالمآل حاصل طرز تفکر اثباتی و مادی است، باید پذیرفت که فقط برخی آدم‌های گزیده دارای خلاقیت هستند. انسان جامعه مدرن مصرفی موجودی مادی اندیش شده که بسرعت از ماهیت خود دور می‌شود و خلاقیتش که دارای جنبه‌های روحانی و الهامی بود آسیب دیده، ولی اگر تغییر سبک و سلیقه به بن‌بست منتهی شده باشد و شیوه‌های فردی بی‌پشتوانه و بی‌تکیه‌گاه راه به جایی نبرد ولی فوت و فن کار هنری جنبه‌های درونی به خود بگیرد، آن گاه با تکیه بر روح آرمانی مدلی که به طور سنتی به عنوان هنر مورد قبول بوده امروز باز اندیشی خواهد شد.
جز اینها سوالات و چالش‌های زیاد دیگری در بخش‌های مدیریتی و اجرایی و جایگاه بخش دولتی و نقش بخش خصوصی پیش رو داریم که همچنان نیاز به بررسی و به دست آوردن پاسخ‌ها و راهکارهای مناسبی دارد که امید می‌رود بتدریج ساماندهی شده و برنامه‌ریزی‌های مناسبی برای آنها انجام گیرد.
 
غلامعلی طاهری
روزنامه جام‌جم
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:49 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تصویر به جای کلام
تصویر به جای کلامشاید کسی به خوبی سائول استاینبرگ زندگی و هنر آمریکاییان را از طریق کارتون و طراحی مورد بررسی و نقد قرار نداده باشد، حداقل از سال ۱۹۴۲ که استاینبرگ وارد خاک آمریکا شد و با مجله معتبر نیویورکر همکاری اش را آغاز کرد، نزدیک به ۶ دهه هنر تصویرگری آمریکا تحت تاثیر این هنرمند رومانی تبار قرار گرفت. استاینبرگ با کارتون هایش هیجان و عطشی می آفرید که سایر هنرمندان این عرصه نیز از حرارت آن گرما می گرفتند. آثار او همگی به گونه ای استادانه خلق شده اند و به راستی دایره المعارفی از سبک های مختلف هنری به شمار می آیند و این گونه است که به رغم حجم عظیم آثاری که از او به یادگار مانده، یافتن حتی یک اثر متوسط در میان آنها تقریباً به معجزه شباهت دارد. استاینبرگ خطوط آثارش را ماهرانه انتخاب می کرد و سپس با اسکلت بندی بسیار استوار آن را هنرمندانه در سطوح مختلف کاغذ قرار می داد به طوری که هر اثر او را می توان از زوایای مختلف نیز تماشا کرد و لذت برد.
با این همه بر فراز قله و قلمرو هنر او طنز قرار گرفته است، در آنجا نوعی بازیگوشی و بوالهوسی خود نمایی می کند که همانا مرز مشترک طراحی های او با کارتون است.استاینبرگ با آنکه تعلق خاطر فراوانی به مسایل فلسفی دارد اما همین دیدگاه فلسفی را نیز بدون هراس از پیچیدگی های آن به سادگی و در قالب طرح هایی که تنها از چند خط بدون هاشور ساخته شده اند ارائه می دهد.از ویژگی های آثار استاینبرگ تنوع ایده ها و سطح کیفی بالای آنها است به گونه ای که می شود از همه آنها آموخت. درمیان کارهای او همان طور که گفته شد اثر متوسط معنی ندارد، آنها همگی از یک معماری اشرافی برخوردار هستند و بدون کوچکترین لغزش شکل گرفته اند، اشکالی که همانند معادلات ریاضی هر یک از اجزای آن در مکانی درست در همان جایی که باید باشند مخاطبان خود را همانند قهرمانان قصه های «بورخس» آرام آرام به سوی معادلات پیچیده هستی سوق می دهند، استحکام و در عین حال ظرافت آثار او را می توان با نغمات زیبای «سباستین باخ» در عالم موسیقی مقایسه کرد.
استاینبرگ دارای استعدادی بود که می توانست بدون استفاده از کلام نشان دهد انسان ها چگونه با یکدیگر ارتباط بر قرار می کنند، تصاویری که به جای کلمات از دهان پرسوناژهای او بیرون می آید بیان کننده لحنی است که گوینده مایل است به مخاطب خود منتقل کند. استاینبرگ برای این کار از علائم و سمبل هایی استفاده می کرد که به تناوب در بسیاری از آثارش دیده می شد.از نگاهی دیگر این سمبل ها و نشانه ها در آثار استاینبرگ به گونه ای استفاده شده اند که می توانند به خوبی احساسات کاراکترهای او را نمایان کنند. این خلاقیت ها جایگاه هنری او را در مکانی قرار می دهد که قبل از وی هیچ هنرمندی به آن دست نیافته است.تاثیر کارتون های او بر بسیاری از هنرمندان نامی جهان همچون تومی انگرر و نسلی از هنرمندان فرانسوی هنوز نیز ادامه دارد، تاثیر هنر استاینبرگ بر افرادی چون فولون، دکلوز، سمپه، آندره فرانسوا بر کسی پوشیده نیست، هنرمندانی که خود بارها از هنر او و سبک نیویورکر ستایش کرده اند و خود را وامدار نبوغ او می دانند.کارتون های استاینبرگ را باید نه فقط کارتون بلکه به عنوان نماد جامع هنرهای زیبا به حساب آوریم چیزی که با خود خلاقیت های پیکاسو را به همراه دارد و اغراق نیست اگر گفته شود همان گونه که پیکاسو نمونه بی بدیل خلاقیت و جسارت به شمار می آید استاینبرگ نیز در دنیای کارتون و طرح های تخیلی در چنین جایگاهی قرار می گیرد.من هیچ گاه طرح زیبای ویولنیست او را فراموش نمی کنم، استاینبرگ در این اثر زیبا وقتی می خواهد احساس هنرمند ویولنیست را نشان دهد خطوط زمینه طرح را به صورت لرزان شکل می دهد. قدرت طراحی و فیگور و استحکام خطوط او به گونه ای است که بیننده پس از تماشای این اثر بی اختیار حس و حال نوازنده را در درون خود لمس می کند.در انتهای این مقاله جا دارد با احترام فراوان از خانم ایراندخت محصص نیز یاد کنم، او که برای اولین بار سبب شد تا هنرمندان ایرانی با آثار این نابغه هنر آشنا شوند.
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:50 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تصویر شاعرانه ذهن نقاش بر سفیدی کاغذ
تصویر شاعرانه ذهن نقاش بر سفیدی کاغذ● نگاهی به نقاشی منظره سازی چین
«طبیعت» در اندیشه هنرمندان شرق دور، به عنوان معلم و مكتب خانه تعلیم روح است. تغییرات چهار فصل ذهنیت هنرمند را از حالت سكون خارج كرده و او را به سفری به درون و كنكاش ذهن و استعداد خود هدایت می كند.درهنر چین، نقاشی طبیعت و منظره سازی از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
نقاش چینی تنها به دنبال ثبت آنچه درمنظر چشمانش قرار می گیرد نیست، بلكه ارتباط با روح پویای طبیعت او را ساعتها در میان درختان و دامنه كوه ها نگه می دارد. صوت و آوای رودخانه ها و باد و پرندگان همگی آنچنان روح نقاش را با خود درگیر و آشنا می كند كه در نهایت با دیدن منظره ای بربوم همان اصوات در ذهن مخاطب تداعی می گردد.
تعلیم و انجام این شیوه هنری نوعی آیین رسمی است كه بیش از اهمیت به مهارت درترسیم به تربیت روحی و اندیشه فرد توجه دارد.برای آشنایی بیشتر با این مكتب هنری می توان به دست نوشته های به جا مانده از اساتید این فن مراجعه كرد.دركتاب درختان درباره شیوه نقاشی درخت آمده است: «دو روش برای نقاشی دو درخت در كنار یكدیگر وجود دارد. درخت بزرگی را ترسیم كن و سپس درخت كوچكی را دركنار آن اضافه كن، این روش را فولائو (قرار دادن پیر در پشت) گویند.
می توان درخت كوچكی را ترسیم كنی و بعد درخت بزرگی را به آن بیفزایی. این روش را سیه یو (پیش قراردادن جوان) می گویند. درختان پیر باید شكوه و جدیت و حسی از عطوفت داشته باشند. درختان جوان باید فروتن و گوشه نشین به نظر آیند.»در این شیوه آموزشی به آنچه طراحی فنی موضوع معروف است توجه نشده و از نوع خطوط، سایه روشن ها و كادربندی خبری نیست.این ماهیت شی است كه شكل آن را تشكیل می دهد.
اگر نقاش بتواند پی به ذات موضوع مثلا درخت ببرد، نكات فنی از جمله پرسپكتیو، نور، بافت و فضاسازی لاجرم در اثر نمود خواهد یافت.طبیعت زبانی جهانی دارد و یادگیری این زبان نیازمند كشف كدهایی است كه در بطن آن پنهان شده است. نقاش منظره ساز، استعارات، تشبیهات و كنایه های این زبان را می آموزد. در بخشی از كتاب درختان، درباره این اصل آمده است: «به ردیف درختان همچون پرواز قوها نگاه كن...» همین اشاره ساده پیوند اجزای طبیعت و حیات وحش را به خوبی نشان می دهد.ابزار غالب نقاشی چینی مركب سیاه و قلمو است.
سیالیت این ابزار به روانی و آرامش نهفته در طبیعت بسیار نزدیك است. آثار نقاشی چینی عاری ازجزئیات و فضاهای شلوغ است. گویی نقاش به كشیدن عصاره آنچه تجربه كرده با آب و مركب سیاه قناعت می كند. این عصاره گاه آنچنان از غلظت بالای درك خالق اثر برخوردار است كه با دیدن نقاشی، تصاویر رنگارنگ فصل ها و مناظر در ضمیر ناخودآگاه بیننده به ناگهان تجسم می یابند.سنگ، موضوع دیگر آثارنقاشان منظره ساز است. روشهای پنهان زیادی در نقاشی صخره ها وجود ندارد و شاید بتوان همه را دریك عبارت خلاصه كرد: صخره ها باید جاندار باشند همچنان كه هستند.
آب نیز موضوعی است كه در نقاشی چینی بسیار به آن پرداخته شده است. در بخشی از كتاب صخره ها در این باره آورده شده: «كوه ها به طرز شگفتی به قلل شكل می دهند و آب ها نیز به نحو شگفت قله های خود را صورت می بخشند. صخره ها به امواج بزرگی می مانند كه دركوه ها برپا می شوند و در هم می ریزند. زمانی كه ماه در آب منعكس می شود، امواج به اسبهای سفید تازنده می مانند و در این لحظه می توان كوه ها و قلل مرتفع را در او ج عظمت خود در دریا نظاره كرد.»نقاشی منظره سازی چین را می توان شعر ذهنیت نقاش بر طومار دانست.
مردم همیشه از دیدن نقاشی های منظره به اندازه دیدن خود مناظر لذت می برند.البته نگاه به تصاویر دلپذیری كه دیگران نقش زده اند یك چیزاست و خلق تصویر، چیزی كاملا متفاوت. در نقاشی طبیعت این امكان وجود دارد كه عمیق ترین زوایای درون خود را كشف كنیم و این موفقیتی است كه نقاشان چینی تا به امروز نیز به آن مباهات می ورزند.
 
 
روزنامه ابرار
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:51 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تعریف تذهیب
تعریف تذهیبتذهیب از لغت عربی ذهب یعنی طلا مشتق شده و عبارتست از :طرح و ترسیم ظریف و چشم نواز نقوش و نگاره های گیاهی و هندسی در هم تنیده و پیچان که با چرخشهای تند و کند و گردشهای موزون و مرتب و خطوط سیال و روان نقش شده باشد.
چون در آغاز شکل گیری این هنر از همان قرون اولیه اسلامی, رنگ غالب و عمده در رنگامیزی اینگونه نقشها رنگ طلا بوده واژه تذهیب بدان اطلاق شده است.
استاد نجیب مایل هروی در کتاب کتاب آرایی در تمدن اسلامی تذهیب را چنین تعریف کرده است: تذهیب در لغت زراندود کردن است و طلا کاری, و در عرف نسخه آرایی به نقوشی منظم که با خطوط مشکی و آب طلا کشیده و تزیین شده باشند و رنگ دیگری در آن به کار نرفته باشد. ممکن است طلایی که در تذهیب به کار می رود دارای رنگهای گوناگون باشد به طوریکه وقتی زر خالص با مقادیری نقره و مس به کار برده می شود رنگ آن زرد , سبز و سرخ می نماید...
به مرور زمان دیگر رنگها چون لاجورد, آبی, شنجرف, سبز, فیروزه ای و... در کنار رنگ طلا جای گرفتند.
عاطفه شفیعی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:58 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تعهد در هنر
تعهد در هنرابوالفضل عالی هنرمند گرافیست و نقاش، در اوایل آبان ماه سال ۷۶ بر اثر یك حادثه تصادف در سن ۴۲ سالگی دارفانی را وداع گفت و بسیاری از آثار ناتمام‌اش را از جمله تابلوی عاشورا برای ارمغان، دخترش به یادگار گذارد تا آن‌ها را به اتمام رساند.
او از پیشكسوتان گرافیك انقلاب اسلامی بود. وی پایه‌های هنر خود را بر سنت‌ها‌ی گذشته بنا نهاد، براساس واقعیت‌های عصر معاصر اندیشید و آثارش را برای آینده خلق كرد.
ثبت لحظات آرمانی و حماسی، خاطره‌انگیز، شاد و غمبار و تلخ و خونین سال‌های جنگ، در هنرش عیان است.
او معتقد بود هنر آیینه عصر خود است و هنرمند نمی‌تواند فارغ از تاریخ گذشته و معاصر خود بماند.
ابوالفضل عالی و هم دوره‌ای‌هایش با شكل‌گیری انقلاب، گرافیك را به شكل تازه‌ای تجربه كردند. و عالی در این میان به پوسترسازی روی آورد تا به گفته خود به عنوان یكی از ابزارهای هنر گرافیك بی هیچ واسطه‌ای با مخاطبانش ارتباط برقرار و افكارش را در زمینه‌هایی كه به آن اعتقاد داشت، بیان ‌كند.
در خانواده‌اش زمینه‌هایی نسبت به كار نقاشی و هنرهای تجسمی وجود داشت كه باعث شد او هم به این راه كشیده شود. دوران دبیرستان كارهایی انجام داد و بعد از ورود به دانشگاه به سوی هنر گرافیك كشیده شد. آن هم به دلیل آن‌كه گرافیك را در برخورد با سوژه‌های مختلف سریع الانتقال‌تر یافته بود.
عالی متولد ۱۳۳۴ تهران و فارغ‌التحصیل گرافیك از دانشكده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود. به جز نمایشگاه‌های داخلی در موزه هنرهای معاصر، حوزه هنری و خانه سوره، در نمایشگاه‌های جمعی پاریس(۱۳۶۴) و كراچی پاكستان(۱۳۶۵) نیز شركت داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه كار در ارتباط با جنگ فراهم بود. عالی باشكل‌گیری نیروهای جوان در هسته‌های مقاومت، همراه با بسیاری از كسانی كه به عنوان نقاشان و گرافیست‌های انقلاب اسلامی مطرح بوده و رشدشان را از این مراكز شروع كردند، آغاز به كار كرد.
شكل‌گیری «كانون نهضت اسلامی» و پس از آن «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» به همت آن‌ها بود.
عالی و دیگر هنرمندان بدین‌وسیله سعی داشتند مفاهیم انقلاب را در قالب تازه‌ای از طرح و رنگ مطرح كنند. كاری كه پیش از این بی‌سابقه بود.
او همواره سعی داشت با مردم حركت كند. از اجتماع الهام می‌گرفت و بخشی از جامعه را در پوسترهایش به تصویر می‌كشید. او در مصاحبه‌ای در سال ۷۰ گفته است:
«كارهای ما در مراحل مختلف به صورت مختلف بوده است. در ابتدای پیروزی انقلاب به علت تنش‌هایی كه در جامعه وجود داشت، كارها از ویژگی خاصی برخوردار بود.»
شروع جنگ تحمیلی نیز فصل مهمی از كارهای او را به خود اختصاص داد كه تا پایان زمینه كاری‌اش بود. و پس از آن به گفته خود به لحاظ شرایطی كه در جامعه حاكم بود شكل كار تغییر یافت و بیشتر در زمینه ارزش‌های معنوی انسان كار ‌كرد.
او معتقد بود با استفاده از این ارزش‌ها می‌تواند حرفش را رساتر، عمیق‌تر و گویاتر مطرح كند.
«ده سال با طراحان گرافیك انقلاب» كتابی است كه ابوالفضل عالی یكی از مهم‌ترین افراد در چاپ و نشر آن به شمار می‌رود. سفرهای چند ماهه جهت تكمیل اطلاعات و تدوین كتابی جامع در معرفی هنرمندان این حوزه بخش كوچكی از همت او در انتشار این كتاب است.
شهید مطهری، میرزا كوچك‌خان، بهشت زهرا، جنگ، قدس، شرق بهشت، مقاومت، شكارچیان تانك، بسیج، پیام‌آوران فتح، بهار انقلاب، فجر، حج، ششم ذی‌الحجه‌ و خورشید در خون نشست. از جمله آثار ابوالفضل عالی است كه طی بیست سال فعالیت هنری‌اش از او هنرمندی متعهد در اذهان ساخت. صفتی كه خود بر آن تأكید بسیار داشت و معتقد بود، هر گرافیستی در كنار كار تبلیغاتی كه در واقع كاری است برای جامعه مصرفی، باید متعهد باشد یعنی خودش را صرفاً در اختیار بازار و تجارت قرار ندهد.
عالی هم‌چنین با تدریس در دانشگاه به تربیت و آموزش هنرمندان و تقویت روح تفكر و اندیشه مقاومت در آثار تجسمی پرداخت.
محمدعلی زم ریاست وقت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی درباره‌ی او چنین گفته است:
«او هنرمندی است كه سال‌ها پس از اتمام دوران دفاع مقدس از خلق آثار هنری با موضوع جهاد و شهادت دست برنداشت و هویت و هنر خود را در خلق آثاری آسمانی می‌جست.»
 
منابع: هفته نامه فرهنگی مهر ـ شماره‌های ۲۷ و ۳۳ ـ سال ۷۶
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 16 خرداد 1390  6:59 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تلفیق تافته‌های مستور
تلفیق تافته‌های مستورهمه آنچه که می‌تواند مورد انتقاد قرار گیرد؛ روتکو، پرمدعاترین و منحصربه فردترین آثارش را برای دیگران می‌خواند.
سادگی زیاده از حد، تیرگی و فسردگی کار مارک روتکو در دهه آخر عمرش، در کانون تمرکز نمایشگاهی قرار گرفته که به جای بازگشت به ابتدای کار هنرمند برای معرفی او، به شما پیشنهاد می‌کند به آخرین آثارش بنگرید؛ آثاری که می‌توان گفت نسبتاً مورد غفلت قرار گرفته‌اند. مارک روتکو، نمادی از مدرنیسم است. اگر هنرمندی با عنوان هنرمند متفکر وجود دارد، روتکو نمونه‌ شاخصی از آن است.
این روزها بعضی از نقاشی‌های‌ او برای اولین بار در گالری تیت مدرن لندن در کنار مجموعه دائمی آثار او در این موزه، در معرض دید و البته، تحسین قرار گرفته‌اند. روتکوی روسی‌- آمریکایی از آن هنرمندانی است که هنرش پس از مرگ او در مرکز توجه قرار گرفت ؛ هنری که پس از او دیگر میراث فرسوده دورانی سپری‌شده به‌نظر نمی‌آمد.
«اگر چیزی ارزش یک‌بار نقاشی شدن را دارد، پس می‌تواند دوباره و دوباره نیز آفریده شود.» روتکو در دوره‌ای که کرباس‌های نقاشی‌اش را تکه تکه می‌کرد و هر چیز را به سادگی سیاه و سفید باز می‌گرداند، سعی می‌کرد به حقایقی ذاتی نیل یابد و مسیر آفریدن و الهام بخشیدن را دوباره طی کند. او استاد کارشکنی‌های عمدی برای خود بود.
روتکو از تفسیر آثارش خودداری می‌کرد: «سکوت، دقیق‌ترین توصیف است.» شاید با دیدن نقاشی‌های او، به‌عنوان یکی از بیست هنرمند بزرگ قرن بیستم، هیچ احساسی پیدا نکنید؛ اما همین حس، یکی از قوی‌ترین ادراکاتی است که می‌توانید داشته باشید؛ با اینکه او معمولاً سراغ رنگ‌های روشن و درخشان می‌رفت، برای آثار مؤخرش، رنگ‌های تیره‌تری روی پالت می‌گذاشت و نقاشی‌های سیاه و خاکستری می‌کشید.
۸ نقاشی‌ دیواری بزرگی که در اتاق سوم نمایشگاه آویخته شده‌اند، در اصل بخشی از نقاشی‌های سفارشی سیگرم برای رستورانی در نیویورک بوده‌اند که در گالری ملی هنر واشنگتن و موزه کوامورای در ساکورای ژاپن پراکنده شده‌اند.
روتکو می‌خواست نقاشی‌هایش بیننده را احاطه کند و به‌دنبال اینستالیشنی مدرن و سه‌بعدی از تابلوها بود. برای خلق این ‌آثار، آتلیه‌ای اجاره کرد تا بتواند در همان اندازه‌های واقعی مورد نیاز برای رستوران، نقاشی کند و به جای آنکه خودش را محدود به مجموعه‌ای یکسان کند، ۳۰ نقاشی در ابعاد متفاوت کشید، اما سرانجام سفارش را پس داد. اگرچه ابتدای کار امیدوار بود اثری که خلق می‌کند اشتهای مشتری‌ها را نابود کند، اما به عقیده بسیاری از کارشناسان هنری، روتکوی روسی‌- ‌آمریکایی آثار را به این دلیل به سفارش‌دهنده نداد که نتوانست در هر صورت با موقعیت آن رستوران، به‌عنوان پاتوقی برای ثروتمندان نیویورک، کنار بیاید.
نشانه‌ای از تنفر او از چنین کاری را می‌توان در این گفته‌اش پنهان دانست:«گویا به‌عنوان یک هنرمند شما باید یک سارق باشید و برای خود فضایی را از دیوار دارایی یک ثروتمند بربایید.»گالری تیت فضای زیادی را برای آثار این هنرمند اختصاص داده است.«چهار تاریکی در سرخ» همانطور که خود روتکو می‌خواسته، در یک اتاق خالی، به‌طور مجزا به نمایش درآمده است. چند نقاشی دیگر این نمایشگاه شامل نقاشی‌های مشهوری مربوط به سال ۱۹۶۴ و نمونه‌هایی از سری آخر آثار او با عنوان سیاه روی خاکستری در ۱۹۶۹ و ۷۰ است. در عین حال روتکو خود را هنرمندی با سبک آبستره معرفی نمی‌کند:«من متعلق به نسلی هستم که شیفته فیگور بود، اما دریافتم که پیوندی با نیازهای من ندارد. هر کسی آن را به‌کار می‌گرفت، دچار تحریف می‌شد؛ کسی‌ نمی‌توانست هنر فیگوراتیو را آن‌طور که بود، نقاشی کند و این حس را به‌خود راه دهد که می‌تواند چیزی را خلق کند که تا حد خود، توانایی بیان وجود گیتی را دارا باشد.»
او خود را از فیگورهای معمول واقع‌‌گرایانه جدا کرد و به‌سوی فرم‌های مستطیلی رنگی رفت؛ پیچیده‌ترین و انتزاعی‌ترین فرم از هنر مدرن روتکو که به غایت سادگی و ایجاز منتهی می‌شود.با اینکه خود روتکو ترجیح می‌داد تابلوها در نور ملایم و در مکانی نسبتاً تاریک آویخته و دیده شود، در این نمایشگاه، نصب نقاشی‌ها در بالاترین قسمت دیوارها و تاباندن نوری بیش از حد معمول به آنها، این فضا را فراهم آورده که بتوان گفت بازدیدکنندگان، این آثار را طور دیگری و از نو می‌بینند. این نقاشی‌ها در سراسر زندگی نسبتاً پرحادثه و طولانی خود، نمودشان را تغییر داده‌اند و از این طریق به ما بینشی در مورد روند فعالیت هنری روتکو ارائه می‌دهند؛ روندی که عمیقاً با طرز تفکر و فانتزی‌های او درباره چیستی و عملکرد نقاشی و چگونگی وجود آن، پیوند خورده است.
بررسی آثار روتکو به کمک اشعه ایکس، تافته‌های مستوری از رنگ را نمایان کرده است که وابستگی‌های ماهرانه عناصر رنگی را به چشم می‌آورد. بعضی نقاشی‌ها در این نمایشگاه طوری نصب شده‌اند که بازدیدکننده می‌تواند با دیدن پشت نقاشی، استنباطی از رازهای لایه‌ لایه آن داشته ‌باشد.
اکثر آثار روتکو در دهه ۱۹۵۰ با تغییرپذیری و ارتجاع اعجاب‌آور تونالیته‌ای روشن از قرمز، زرد و نارنجی پدید آمدند. ۴ تابلوی تیره قرمز را می‌توان نخستین تجربه‌های او در این حیطه دانست. روتکو در این مرحله رسالت ونگوگ راجع به توانایی پرمعنی و رسای رنگ را برآورده می‌کند، اما پس از آن، این گرما به‌طور ناگهانی به سیاه، خاکستری، سبزهای تیره و آبی‌های بسیار تاریک گرایید: «فقط می‌توانم بگویم نقاشی‌های تیره در ۱۹۵۷ آغاز شدند و تا به امروز تقریباً به‌اجبار به حضور خود پافشاری کرده‌اند.»
در اتاق پنجم مجموعه به‌نمایش درآمده، تابلوهای سه‌گانه‌ای که ثمره سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ کار روتکو هستند، در معرض دید قرار گرفته‌اند. این لت‌های خاکستری روی زمینه سیاه، در حقیقت پیش‌طرح‌هایی برای مجموعه‌ای هستند که هنرمند برای کلیسای هوستون خلق کرد. تابلوها یک سال پس از مرگ روتکو بر دیوار کلیسا نصب شدند و تفاسیر مذهبی گوناگونی درباره آنها ارائه شده است؛ طرحی که به ایده روتکو در همزمانی خلق نقاشی و ایجاد فضایی برای نمایش دائمی آن تحقق ‌بخشید.رویکرد عمیق روتکو به بافت، ترکیب‌بندی لایه‌ها و غلظت رنگ در تابلوها در این حقیقت نمایان می‌شود که همزمان با کار روی تابلوهای بزرگ، طراحی و نقاشی روی کاغذ را در ابعاد کوچک ادامه می‌داد. در اتاق هفتم نمایشگاه، کارهایی از روتکو که مقدمه‌ای بر مجموعه سیگرم به‌شمار می‌روند، به نمایش درآمده‌اند؛ با کار روی کاغذ او سعی می‌کرد به ترکیب‌بندی‌ها، عمق و به تکنیک‌های نقاشی‌اش، وسعت بخشد.
این نمایشگاه بررسی دقیقی از تکنیک کار این هنرمند و مواد و ابزار و کاربردشان برای او را بیان می‌کند. شگفت‌آور خواندن همه آثار یک هنرمند نیاز به شرایط و نگاه خاصی دارد اما در مورد‌ آثار روتکو می‌توان گفت که هر یک از آنها حرفی برای گفتن دارند. می‌توان دید که او در مجموعه آثارش در حال کشف راه‌هایی است که به سبب آنها ظریف‌‌ترین تلفیق‌ها در نسبت، کوچکترین تغییرها در تقارن، ضعیف‌ترین تنظیم‌ها در تعادل و ناچیزترین انعطاف در روش، بر دریافت ما از آنچه می‌بینیم اثر می‌گذارد.
 
فرزانه فخریان
روزنامه همشهری
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 17 خرداد 1390  10:07 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

تولوز ـ لُوْترک
تولوز ـ لُوْترکهانری دُ تولوز ـ لُوْترِک (نقاش، طراح و چاپگر فرانسوی، ۱۸۶۴ ـ ۱۹۰۱). به سبب دستیابی به زبانی موجز و گویا در طراحی، از پیشگامان هنر مدرن به‌شمار می‌آید. او، همچنین، با نوآوری‌هایش باعث انقلابی در هنر پوستر شده است.
او در یک خانواده اشرافی معروف به‌دنیا آمد. در نوجوانی هر دو پایش شکست و دیگر رشد نکرد. در پاریس زیر نظر بُنا و کُرمُن آموزش دید (۱۸۸۲ ـ ۱۸۸۵). ولی به‌زودی از اصول آکادمیک روی گردانید و در کارگاه خود مستقلاً به فعالیت هنری پرداخت. با طراحی نخستین پوسترها و باسمه‌هایش به شهرت رسید (۱۸۹۱ ـ ۱۸۹۲). در نمایش‌های گروهی سالن مستقلان و گروه بیست شرکت کرد. مدتی بعد باسمه‌های رنگی‌اش را در پاریس به نمایش گذاشت (۱۸۹۳). ضمن چند سفر به لندن با اُسکار وایلد و بیردزلی آشنا شد.
نمایشگاه دیگری از آثارش در پاریس برپا داشت (۱۸۹۶). به سبب افراط در مصرف الکل سلامت و توان کاری خود را از دست داد (۱۸۹۸). با این‌حال، به هنگامی‌که در آسایشگاه به‌سر می‌برد (۱۸۹۹)، آثاری در ارتباط با موضوع سیرک آفرید.
آخرین پردهٔ ناتمام او با عنوان امتحان در دانشکده پزشکی (۱۹۰۱)، به روشنی فرسودگی جسمی و روحی‌اش را می‌نمایاند. زندگی هنری کوتاه ولی پربار تولوز ـ لوترک جلوه‌ای از دوران پر تب و تاب و غیرمتعارف آخر قرن اروپا بود (بی‌سبب نبود که او نمایندهٔ این دوران، یعنی اُسکار وایلد را بسیار می‌ستود). او به مدت سیزده سال در پایگاه هنری‌اش در گوشه‌ای از محلهٔ مارتر زیست؛ و در متن ”تمدن شبانه“ پاریس هر آنچه را دید بدون هیچ‌گونه داوری ثبت کرد. صحنهٔ تالارهای رقص و کاباره‌ها، میخانه‌ها و سیرک‌ها، و پیکر و چهرهٔ خوانندگان و قصندگان، بازیگران موضوع کار او بودند.
نگاه تیز او درون اجتماعی را ـ که خود جزئی از آن بود ـ کاوید، و عصارهٔ واقعیت را برکشید. قیافه‌ها، حالت‌ها، و حرکت‌ها زیر چشمان نافذ و دستان توانای او به طرح‌های بیان‌گر بدل شدند. نوآوری او در این بود که توانست به مدد خط‌های سیال و پویا معادل تصویری ناب برای ناپایدارترین لحظات واقعیت بیابد. تولوز ـ لوترک در پاریس با برنار و وان‌گوگ آشنا شد. او از تجربه‌های امپرسیونیست‌ها دربارهٔ نور و رنگ باخبر بود، ولی به راه آنان نرفت. نخستین پردهٔ نقاشی مهم او (سیرک فرناندو ـ ۱۸۸۸)، از لحاظ صوری بیشتر با آثار مانه، دوگا، گوگن و شره (هنرمند پوسترساز) قرابت دارد.
طرز دید، انتخاب موضوع، و روش کاردوگا بر او بسیار اثر گذاشت. همچنین، به بهترین نحو از طرح و اسلوب باسمه‌های ژاپنی در جهت مقاصد خود بهره گرفت. همانند دوگا، با استفاده از رنگ‌ماده‌های گوناگون ـ و غالباً به طور مختلط ـ کار می‌کرد. بسیاری از نقاشی‌های او به روش رنگ‌آمیزی رقیق روی مقوا اجراء شده‌اند. او با بهره‌گیری مناسب از امکانات لیتوگرافی رنگی شمار زیادی پوستر به چاپ رسانید. خط‌های سادهٔ استادانه، سطح‌های رنگی تخت، و صراحت پیام‌دهندگی طرح، از مشخصات بارز پوسترهای او محسوب می‌شوند (مثلاً پوستر ژان آوریل ـ ۱۸۹۳).
وان‌گوگ، سورا، روئو، و پیکاسوی جوان، تحت‌تأثیر هنر تولوز ـ لوترک قرار گرفتند. از جمله دیگر آثارش در کاباره مولن‌روژ (۱۸۹۲)؛ زن برهنه در برابر آینه (۱۸۹۷)؛ آقای انگلیسی در مولن‌روژ (۱۸۹۲) است.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 17 خرداد 1390  3:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها