0

مجله هنر / نقاشی

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری ایرانی اسلامی
نگارگری ایرانی اسلامینقش‌ اولیا و ائمه‌ در طریقت‌ برای‌ اتصال‌ به‌ ساحت‌ قدس‌
همه‌ی‌ ادیان‌ آسمانی‌ تكیه‌شان‌ به‌ حقیقت‌ قدسی‌ خداوندی‌ و مقام‌ نبوت‌ و ولایت‌ در حكم‌ انسان‌ كامل‌ و واسطگی‌ اتصال‌ به‌ این‌ حقیقت‌ وحدانی‌ است‌. البته‌ نظریه‌ی‌ انسان‌ كامل‌ اختصاص‌ به‌ ادیان‌ ندارد و همه‌ی‌ فلسفه‌های‌ یونانی‌ـ رومی‌ تا فلسفه‌های‌ معاصر نیز به‌ طرح‌ انسان‌ كامل‌ و نمونه‌ی‌ ایده‌آل‌، چه‌ تلویحاً و چه‌ تصریحاً، پرداخته‌اند. شاید شأن‌ افلاطون‌ بزرگ‌تر از همه‌ی‌ فیلسوفان‌ شرق‌ و غرب‌ در طرح‌ انسان‌ كامل‌ باشد. او در كتاب‌ جمهور یا ولایت‌نامه‌ ی‌ خویش‌ از فیلسوف‌ كامل‌ به‌ مثابه‌ی‌ برترین‌ انسان‌ سخن‌ گفته‌ است‌، چنان‌كه‌ نیچه‌ نیز در آخرین‌ فلسفه‌های‌ مدرن‌ پست‌مدرن‌ از ابرمرد (Ubermensh) سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌. قدر مسلم‌ ابرمرد فلسفی‌ را نسبتی‌ با ولی‌الله‌ نیست‌، هرچند فیلسوف‌ كامل‌ افلاطونی‌ در نظر برخی‌ فلاسفه‌ و عرفای‌ مسلمان‌ و مسیحی‌ چنین‌ در نظر آورده‌ شده‌ است‌. ما در این‌جا قصد پرداختن‌ به‌ نظریه‌ی‌ انسان‌ كامل‌ در فلسفه‌های‌ شرق‌ و غرب‌ نداریم‌. آن‌چه‌ طرحش‌ برای‌ این‌ فصل‌ اساسی‌ است‌، مسئله‌ی‌ درك‌ حقیقت‌ ولایت‌ و هدایت‌ الهی‌ در عالم‌ اسلامی‌ و شیعی‌ و وجه‌ و جهت‌ و دلیل‌ هنرمندان‌ دینی‌ و الهی‌ برای‌ تصویر اولیا است‌. بی‌تردید، خداوند تعالی‌ در ادیان‌ «ولی‌ هدایت‌» در آغاز و انجام‌ است‌ و از اوست‌ كه‌ در عالم‌ اسلامی‌ حقیقت‌ محمدی‌ و دریای‌ حقیقت‌ ولایت‌ علوی‌ متجلی‌ شده‌ است‌. حقیقت‌ نبوت‌ و ولایت‌ در همه‌ی‌ عوالم‌ غیب‌ و شهادت‌ سریان‌ دارد و در مراتب‌ نزول‌ و صعود نفوذ دارد و همواره‌ در همه‌ی‌ عوالم‌ به‌طور دوام‌ و بقا و به‌ گونه‌ی‌ ازلی‌ و ابدی‌ ساری‌ و جاری‌ است‌.
بخش‌ اول‌: نظری‌ به‌ تفكر ولایی‌ در باب‌ انسان‌ كامل‌ و ولایت‌ انبیا و اولیا
انسان‌ مظهر اسماءالهی‌
انسان‌ موجودی‌ استثنایی‌ است‌ و تراژدی‌ و مصائب‌ او شگفت‌انگیز است‌. حتی‌ زمانی‌ كه‌ در ساحت‌ حیات‌ این‌ جهانی‌ صرف‌ گرفتار می‌آید نیز زندگی‌ او شگفت‌انگیز می‌نماید. حكیمان‌ الهی‌ كه‌ عمیق‌ترین‌ اندیشه‌ها را درباره‌ی‌ انسان‌ طرح‌ كرده‌اند، انسان‌ را باتوجه‌ به‌ آیات‌ و روایات‌ قرآنی‌ اشرف‌ مخلوقات‌ خوانده‌اند. امام‌ خمینی‌ در شرح‌ دعای‌ سحر در این‌باره‌ می‌نویسد:
بدان‌ كه‌ انسان‌ تنها وجودی‌ است‌ كه‌ جامع‌ همه‌ی‌ مراتب‌ عینی‌ و مثالی‌ و حسی‌ است‌ و تمام‌ عوالم‌ غیب‌ و شهادت‌ و هرچه‌ در آن‌هاست‌ در وجود انسان‌ پیچیده‌ و نهان‌ است‌، چنان‌ كه‌ خداوند تعالی‌ درباره‌ی‌ او می‌فرماید خداوند همه‌ی‌ اسما را به‌ آدم‌ آموخت‌ و مولای‌ ما و مولای‌ همه‌ی‌ موحدان‌ ص‌ فرمود: تو مپندار كه‌ جرمی‌ صغیری‌ جهانی‌ و سرشت‌ تو نهان‌ است‌. بنابراین‌ آدمی‌ با ملیكان‌ ملكی‌ است‌ و با ملكوتیان‌ ملكوتی‌ و با جبروتیان‌ جبروتی‌. به‌ روایت‌ امام‌ صادق‌ (ع‌)، صورت‌ انسانی‌ بزرگ‌ترین‌ حجت‌ و دلیل‌ الهی‌ بر مردم‌ است‌. او مجموعه‌ كمالات‌ جهانیان‌ را در خود دارد. او است‌ راه‌ راست‌ به‌ هر گونه‌ خیر و حسنی‌ و همان‌ راهی‌ است‌ كه‌ در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ كشیده‌ شده‌ است‌. از این‌جا انسان‌ها در نگاه‌ الهی حكیمان‌ (انبیا و اولیا) خلیفه‌ی‌ خداوندند و بر خلق‌ او و بر صورت‌ الهی‌ آفریده‌ شده‌اند: «اشاره‌ به‌ حدیث‌ ان‌الله‌ خلق‌ آدم‌ علی‌ صورته‌». انسان‌ كه‌ چنین‌ مقامی‌ به‌ او موهبت‌ شده‌ است‌، صاحب‌ قدرت‌ تصرف‌ در سرزمین‌ خداست‌. انسان‌ كه‌ نسخه‌ی‌ جامع‌ الهی‌ است‌، چون‌ روحش‌ از حضرت‌ الهیه‌ بر او دمیده‌ شد، تحت‌ تربیت‌ اسم‌ اعظمی‌ كه‌ به‌ همه‌ی‌ اسما و صفات‌ محیط‌ بود و بر همه‌ی‌ رسم‌ها و تعین‌ها حكومت‌ داشت‌، قرار گرفت‌. عارف‌ كامل‌، كمال‌الدین‌ عبدالرزاق‌ كاشانی‌، در كتاب‌ تأویلات‌ می‌نویسد:
انسان‌ همان‌ وجود جامعی‌ است‌ كه‌ همه‌ی‌ مراتب‌ وجود را در انحصار خود دارد. پس‌ پروردگاری‌ كه‌ او را ایجاد كرده‌ و كمالش‌ را به‌ او افاضه‌ فرموده‌ همان‌ ذات‌ خداوندی‌ است‌، به‌ اعتبار همه‌ی‌ اسما، به‌ حسب‌ بدایت‌ كه‌ از آن‌ به‌ الله‌ تعبیر می‌شود و از این‌روست‌ كه‌ خدای‌ تعالی‌ به‌ شیطان‌ فرمود: چرا سجده‌ نكردی‌ به‌ آن‌چه‌ من‌ با دو دستم‌ او را آفریدم‌؟ دو دست‌ متقابل‌ مانند دو دست‌ جمال‌ و جلال‌ كه‌ شامل‌ همه‌ی‌ اسما است‌.
خلاصه‌ی‌ سخن‌ آن‌ كه‌ عارف‌ و حكیم‌ الهی‌ انسان‌ را مظهر تمامی‌ اسما و در تحت‌ تربیت‌ اسم‌ اعظم‌ الهی‌ می‌بیند. از این‌ منظر ظاهری‌ در كار است‌ و باطنی‌. باطن‌ و ظاهر هر یك‌ اسمی‌اند از اسماء الهی‌. بدون‌ درك‌ مراتب‌ ظاهر و باطن‌ بسیاری‌ از حقایق‌ مستور و نهان‌ می‌مانند. در مقام‌ اولیا و انبیا، ساحت‌ وَلایت‌ و وِلایت‌ چنین‌ مراتبی‌ را بیان‌ می‌كند.
نبوت‌ و ولایت‌ (اسم‌ عدل‌ و كُوْن‌ جامع‌)
حكیمان‌ اُنسی‌، همچون‌ ابن‌عربی‌ صاحب‌ فتوحات‌ مكیه‌ و فصوص‌الحكم‌ ، و شارحان‌ شیعه‌ و سنی‌ آن‌ حكیمان‌ معنوی‌، ۱ مانند محقق‌ قیصری‌ و سید حیدر آملی‌ تا آقا محمدرضا قمشه‌ای‌، با رجوع‌ به‌ قرآن‌ و تفكّر قرآنی‌ شیعه‌ ۲ گفته‌اند كه‌:
حق‌ تعالی‌ را ظاهری‌ است‌ و باطنی‌. باطن‌ معطوف‌ به‌ غیب‌ مطلق‌ است‌ و ظاهر مكتنف‌ است‌ به‌ كثرت‌ و ماسوی‌الله‌ و خلق‌. هر یك‌ از اسما و صفات‌ الهی‌ از آن‌جا كه‌ طالب‌ ظهور و سلطنت‌ و احكام‌ خویش‌اند در اعیان‌ خارجی‌، ممكن‌ است‌ نزاع‌ و تخاصم‌ در ظهور اسما در مظاهر و در میان‌ اسما در مقام‌ باطن‌ پیدا آید، امّا به‌ اقتضای‌ امر حكمت‌ بالغه‌ی‌ الهی‌، مظهری‌ حاكم‌ به‌ اسم‌ عدل‌ حاكم‌ بر جمیع‌ اعیان‌ می‌شود و نزاع‌ و تخاصم‌ رفع‌ می‌شود.
این‌ وضع‌ خاصی‌ است‌ كه‌ داود قیصری‌ از آن‌ چنین‌ تلقی‌ می‌كند كه‌ گویی‌:
امر الهی‌ به‌ مُظهِری‌ حكم‌ عدل‌ نیازمند افتاد كه‌ به‌ میانه‌ی‌ آن‌ حكومت‌ كند و نظام‌ آن‌ به‌ دنیا و آخرت‌ محفوظ‌ گرداند و به‌ رب‌ خویش‌ كه‌ رب‌الارباب‌ است‌ به‌ میانه‌ی‌ اسما نیز به‌ عدالت‌ حكومت‌ كند و هر یك‌ از آن‌ به‌ كمال‌ ظاهر و باطن‌ خویش‌ برساند و او نبی‌ حقیقی‌ و قطب‌ ازلی‌ ابدی‌ به‌ اول‌ و آخر و ظاهر و باطن‌، كه‌ حقیقت‌ محمدیه‌ (ص‌) است‌. بدان‌گونه‌ كه‌ خود بدین‌ قول‌ اشارت‌ فرمود: كنت‌ نبیاً و آدم‌ بین‌ الماء والطین‌؛ كه‌ مراد از ماء و وطین‌ علم‌ و عین‌ است‌. ۳
به‌ سخن‌ حكمای‌ معنوی‌ حاكم‌ به‌ «اسم‌ عدل‌» كه‌ مظهر جمیع‌ اسما و صفات‌ حق‌ است‌، «حقیقت‌ محمدی‌» است‌. اوست‌ قلب‌ اقطاب‌ عالم‌ كون‌ و وجود و برزخ‌ جامع‌ و انسان‌ كامل‌ كه‌ نسبتش‌ با حق‌ و خلق‌ و باطن‌ و ظاهر به‌ كمال‌ است‌. همه‌ چیز با آن‌ قطب‌ اعظم‌ به‌ اعتدال‌ و صلح‌ و آشتی‌ می‌گراید و جمیع‌ مظاهر مربوب‌ این‌ حقیقت‌ ازلی‌ و ابدی‌ است‌ و شأن‌ او اقامه‌ عدل‌ در جمیع‌ مراتب‌ است‌. جمیع‌ انبیا ذیل‌ این‌ حقیقت‌اند. از این‌جا، حقیقت‌ محمدی‌ دایره‌ای‌ است‌ كه‌ نقاط‌ متكثر را در حدود خویش‌ جمع‌ می‌كند تا هر یك‌ شئون‌ خود را ظاهر سازند به‌ اقتضای‌ باطن‌. انسان‌ كامل‌ یا كُون‌ جامع‌ كه‌ همان‌ حقیقت‌ محمدی‌ است‌، تنها موجودی‌ است‌ كه‌ در افق‌ اعلی‌ و در علم‌ الهی‌ استعداد بروز و ظهور و آینگی‌ جمله‌ی‌ اسماء الهی‌ را دارد، چه‌ ظاهری‌ و چه‌ باطنی‌. نظری‌ كرد ببیند به‌ جهان‌ قامت‌ خویش‌ خیمه‌ در مزرعه‌ آب‌ و گل‌ آدم‌ زد
پیامبران‌ كه‌ مظهر انسان‌ كامل‌اند و از او مظهر اسم‌ جامع‌ الهی‌ «الله‌» تعالی‌، مبعوث‌ بر خلق‌ می‌شوند، ۴ بهر هدایت‌ و ارشاد آنان‌ به‌ كمال‌ مقدر و عدالت‌ در مقام‌ عالم‌ ذر كه‌ آدمیان‌ متكفل‌ بدان‌ شده‌اند، و به‌ اقتضاء استعداد خویش‌ بار امانت‌ الهی‌ بر دوش‌ می‌كشند.
آسمان‌ بار امانت‌ نتوانست‌ كشید قرعه‌ی‌ فال‌ به‌ نام‌ من‌ دیوانه‌ زدند
این‌ مرتبت‌ اختصاص‌ به‌ خلیفه‌الله‌ دارد كه‌ عبارت‌ است‌ از نوع‌ انسان‌ و به‌ طور اخص‌ انبیا و اولیا كه‌ مصداق‌ حقیقی‌ خلیفه‌الله‌اند و بالفعل‌ به‌ این‌ مقام‌ رسیده‌اند؛ در حالی‌ كه‌ دیگران‌ مقامشان‌ بالقوه‌ است‌. این‌جاست‌ تفاوت‌ انسانی‌ كه‌ بالقوه‌ این‌ مقام‌ را دارد و فعلیت‌ نبوت‌ در او حاصل‌ نشده‌ و دعوی‌ می‌كند؛ اوست‌ «متنبی‌ و متظاهر و متوهم‌ به‌ نبوت‌ و پیامبری‌» نه‌ «نبی‌ و پیامبر». معنای‌ كلی‌ انبا، نتیجه‌ی‌ ظهور حقیقت‌ محمدی‌ است‌. تعلیم‌ اسما به‌ آدم‌ یكی‌ از مصادیق‌ «انباء و پیامبری‌» است‌ كه‌ ساحتی‌ از آن‌ باطنی‌ است‌ در عالم‌ اسما و ساحتی‌ از آن‌ ظاهری‌ است‌ در عالم‌ مظاهر و اعیان‌ خارجی‌. و آن‌گاه‌ كه‌ حقیقت‌ محمدی‌ حاضر و ظاهر باشد، همه‌ چیز نیز در صورت‌ حاكمیت‌ نبوی‌ به‌ اعتدال‌ می‌گراید و اگر چنین‌ نباشد، از آن‌ روی‌ است‌ كه‌ موجودات‌ انسانی‌ بنا بر غفلت‌ تدریجی‌ تاریخی‌ و فرهنگی‌ خویش‌، از حقیقت‌ نبوت‌ غافل‌اند. از این‌جا به‌ جنگ‌ او می‌روند و او را نفی‌ می‌كنند، در حالی‌ كه‌ او مصلحت‌ ایشان‌ را می‌داند و ارسال‌ و اقامه‌ی‌ عدل‌ حكمت‌ الهی‌ خویش‌ را دارد. مفهوم‌ عبرت‌ و تذكر نبوی‌ در آن‌جا آشكار می‌شود كه‌ نبی‌ با دین‌ خویش‌ مردمان‌ را به‌ حقیقت‌ عالم‌ وجود و اقتضائات‌ اسماء الهی‌ جمالی‌ و جلالی‌ و ساحت‌ فرشتگی‌ و ابلیسی‌ و تقرب‌ به‌ یكی‌ و دوری‌ از دیگری‌ را تعلیم‌ می‌دهد. برخی‌ ندای‌ حق‌ را می‌شنوند و به‌ باطن‌ و حقیقت‌ عالم‌ متذكر می‌شوند و از ظاهر به‌ باطن‌ عبور می‌كنند. هر نبی‌ و پیامبری‌ آن‌ اسم‌ و حقیقت‌ جزئیه‌ی‌ خویش‌ را، كه‌ شأنی‌ از شئون‌ حقیقت‌ محمدی‌ است‌، ظاهر می‌كند و به‌ اقتضای‌ شأن‌نزول‌ و ظهور و بعثت‌ خویش‌، مردمان‌ را به‌ اسمی‌ كه‌ مظهر اوست‌ دعوت‌ می‌نماید. به‌ سخن‌ شبستری‌:
تفكر رفتن‌ از باطل‌ سوی‌ حق‌ به‌ جزو اندر بدین‌ كل‌ مطلق‌
دنیا پل‌ آخرت‌ می‌شود، زیرا سایه‌ای‌ از آن‌ است‌؛ چنان‌ كه‌ طبیعت‌ جلوه‌ای‌ است‌ از بهشت‌ و جهنم‌. انسان‌ از دنیا عبور می‌كند و می‌گذرد و مرگ‌آگاهی‌ سراغ‌ او می‌آید و از پل‌ و سكوی‌ این‌ جهان‌ جهش‌ می‌كند.بنابراین‌، در تفكر حكیمان‌ اُنسی‌، عبرت‌ و تذكر برای‌ وصف‌ معانی‌ روحانی‌ است‌ كه‌ با آن‌ انسان‌ بیدار می‌شود و از مرتبه‌ی‌ دنیای‌ صوری‌ و عرفی‌ به‌ جهان‌ ماورای‌ آن‌ رهنمون‌ می‌شود. در نظر حكیم‌ اُنسی‌، عالم‌ مظاهر و ظواهر آینه‌ی‌ عبرت‌ است‌ و این‌ ممیزه‌ی‌ بینش‌ حكمی‌ و حضوری‌ كل‌انگارانه‌ و وحدانی‌ است‌.در این‌ نوبتكده‌ صورت‌پرستی‌ زند هر كس‌ به‌ نوبت‌ كوس‌ هستی‌
حقیقت‌ را به‌ هر دوری‌ ظهوری‌ است‌ زاسمی‌ بر جهان‌ افتاده‌ نوری‌ است‌ ۵
نور نبوی‌ كه‌ شارح‌ مراد انبیاست‌، معطوف‌ به‌ حقیقتی‌ است‌ كه‌ در آن‌ دوره‌ی‌ نبوی‌ از افق‌ اعلی‌ می‌درخشد و جان‌ مردمان‌ را به‌ وحدت‌ می‌خواند و از كثرت‌ باطل‌ پرهیزشان‌ می‌دهد. تفكر در این‌ مرتبت‌ نیز رفتن‌ از باطل‌ كثرات‌ فانی‌ و دنیوی‌ به‌ سوی‌ وحدت‌ باقی‌ حقانی‌ است‌. از این‌ منظر است‌ كه‌ شیخ‌ شبستری‌ چنین‌ متذكر حقیقت‌ می‌شود. و طریقت‌ جمع‌ در حكمت‌ اُنسی‌ است‌ كه‌ عالم‌ و آدم‌ و تاریخ‌ و تمدن‌ او را با اصل‌ ظاهر و باطن‌ به‌ حقیقت‌ محمدی‌ و حجاب‌های‌ این‌ حقیقت‌ باز می‌گرداند. با توجه‌ به‌ مراتب‌ فوق‌، «نبی‌ و پیامبر» در عرف‌ حكیمان‌ معنوی‌ كسی‌ است‌ كه‌ مبعوث‌ بر خلق‌ می‌شود و آن‌ها را هدایت‌ و ارشاد به‌ حقیقت‌ می‌كند. او پرده‌ها را برمی‌دارد و قوم‌ را متذكر به‌ مراتب‌ حقیقی‌ عالم‌ می‌كند و آن‌ها نیز به‌ قدر طاقت‌ بشری‌ خویش‌ این‌ حقایق‌ دینی‌ را درك‌ می‌كنند. از این‌جا ضعفا به‌ قدر اقویا نتوانند درك‌ حقیقت‌ كنند و به‌ سخن‌ ابن‌عربی‌ (ره‌) هیچ‌ موجودی‌ از حكم‌ مقدرات‌ مستور در «عین‌ ثابت‌» و باطن‌ ذات‌ خود خارج‌ نمی‌شود و عطایای‌ نبوی‌، مانند عطایا و افاضات‌ الهی‌، بیش‌ از استعداد، منشأ اثر در خلق‌ نتواند بود. استعداد شرط‌ تعالی‌ و تكامل‌ است‌ و البته‌ این‌ به‌ معنی‌ جبر یا اختیار در حدود علم‌ كلام‌ نیست‌، بلكه‌ امری‌ فوق‌ امور متعارف‌ جبری‌ و اختیاری‌ است‌ و رازی‌ است‌ خلاف‌ آمد عادت‌ كه‌ باید در آن‌ عمیقاً تأمل‌ كرد. ۶
كار نبی‌ و پیامبر در عرف‌ حكیمان‌ اُنسی‌ هدایت‌ و تصرّف‌ در خلق‌ است‌ كه‌ منشأ سنت‌های‌ عالی‌ و اسباب‌ نظم‌ معاش‌ و معاد (دنیا و آخرت‌) می‌شود و این‌ مشترك‌ میان‌ انبیا است‌: «لانفرق‌ بین‌ احد من‌ رسله‌». البته‌ حیطه‌ی‌ تصرف‌ انبیا و نوع‌ دعوت‌ هر نبی‌ متفاوت‌ است‌. پیامبری‌ به‌ قهر دعوت‌ می‌كند و پیامبری‌ به‌ لطف‌ و مهر و پیامبری‌ جامع‌ هر دو است‌. تفاوت‌ و فرق‌ انبیا از این‌ نظر به‌ دایره‌ی‌ «وَلایت‌» آن‌ها بر می‌گردد كه‌ شأن‌ باطنی‌ «نبوت‌» است‌. چون‌ دایره‌ی‌ وِلایت‌ هر نبی‌ از دایره‌ی‌ وِلایت‌ پیغمبر دیگر اوسع‌ و تمام‌تر باشد، اشرف‌ و اعظم‌ خواهد بود. دایره‌ی‌ وِلایت‌ و مقام‌ باطن‌ اولوالعزم‌ از رسل‌ به‌ حسب‌ حیطه‌، تمام‌تر از دایره‌ی‌ وَلایت‌ سایر انبیا است‌. نبوت‌ از اشتدادِ جهت‌ وَلایت‌ تحقق‌ پیدا می‌كند. پس‌ هر نبی‌ای‌ كه‌ دایره‌ی‌ وَلایت‌ او كامل‌اتر است‌، از سایر انبیا اشرف‌ است‌ و احكام‌ و شریعت‌ او قهراً تمام‌تر است‌ و مأخذ علم‌ او وسیع‌تر و حظ‌ او از ملكوت‌ وجود بیش‌تر است‌... نبوت‌ اختصاص‌ ظاهری‌ است‌، لذا از مقام‌ باطن‌ خود كه‌ وَلایت‌ باشد، اخذ فیض‌ و استمداد می‌كند. انبیا به‌ اعتبار نبوت‌ كه‌ مقام‌ خلقی‌ و ظاهری‌ است‌، مؤید از جنبه‌ وَلایت‌ خودند كه‌ جهت‌ حقی‌ و ربانی‌ است‌: «لان‌ الظاهر لایأخذ التأئید و القوه‌ و التصرف‌ الا بالباطن‌». ۷
به‌ سخن‌ حكیم‌ داود قیصری‌ رومی‌، از وَلایت‌ خاصه‌ است‌ كه‌ عبد در حق‌ فانی‌ می‌شود و باقی‌ بدو می‌ماند كه‌ فنا در این‌جا فنا جهت‌ بشریت‌ است‌، نه‌ انهدام‌ مطلق‌ و در مرتبه‌ی‌ «وَلایت‌ عامه‌» ایمان‌ به‌ حق‌ آشكار می‌شود كه‌ مقدمه‌ی‌ «وَلایت‌ خاصه‌» است‌. به‌ عقیده‌ی‌ حكیم‌ ترمذی‌، «ولایت‌ خاصه‌» منبع‌ الهامات‌ انبیا و اساس‌ رسالت‌ نبوی‌ آنان‌ است‌. او اظهار می‌دارد كه‌ وَلایت‌ بذاته‌ بالاتر از نبوت‌ است‌؛ زیرا وَلایت‌ امری‌ دائمی‌ است‌ و مانند رسالت‌ نبوی‌ وابسته‌ به‌ برهه‌ای‌ از زمان‌ نیست‌. دوران‌ نبوت‌ از نظر تاریخی‌ با آمدن‌ پیامبری‌ دیگر پایان‌ می‌پذیرد، در صورتی‌ كه‌ دوران‌ «وَلایت‌» تا پایان‌ روزگار به‌ وسیله‌ی‌ وجود و حضور اولیا جاودان‌ است‌. وَلایت‌ عامه‌ در نظر ترمذی‌ صرفاً ادای‌ شهادت‌ و اظهار عقیده‌ به‌ دین‌ اسلام‌ است‌ و مقدمه‌ی‌ ولایت‌ خاصه‌ است‌ كه‌ در حال‌ اتصال‌ حقیقی‌ و متعال‌، واقعیت‌ و تحقق‌ پیدا می‌كند. امام‌ خمینی‌ (ره‌) در باب‌ نسبت‌ نبوت‌ و وَلایت‌، كتاب‌ مصباح‌ الهدایه‌ را نوشته‌ است‌. آرای‌ ایشان‌ را در باب‌ ولایت‌ و نبوت‌، در ضمن‌ بیان‌ شرح‌ مقدمه‌ی‌ قیصری‌ استاد سید جلال‌الدین‌ آشتیانی‌ آوردیم‌ و در این‌جا عین‌ عبارت‌ امام‌ را از مصباح‌ الهدایه‌ نقل‌ می‌كنیم‌:
ان‌النبوه‌ الحقیقه‌ المطلقه‌، هی‌ اظهار ما فی‌ غیب‌ الغیوب‌ فی‌ الحضره‌ الواحدیه‌، حسب‌ استعدادات‌ مظاهر بحسب‌ الحقیقی‌ و الانباء الذاتی‌، فالنوبه‌ مقام‌ ظهور الخلافه‌ و الوالایه‌؛ و هما بطونها. ۸
(همانا نبوت‌ حقیقتی‌ مطلق‌ عبارت‌ است‌ از آن‌كه‌ آن‌چه‌ را كه‌ در حضرت‌ واحدیت‌ در غیب‌الغیوب‌ است‌، بر حسب‌ استعدادهای‌ مظاهر طبق‌ تعلیم‌ حقیقی‌ و آگاهی‌ ذاتی‌ كه‌ او راست‌ اظهار نماید. پس‌ نبوت‌ مقام‌ ظهور خلافت‌ و وَلایت‌ است‌ و خلافت‌ و وَلایت‌ باطن‌ نبوت‌.) ۹
ختم‌ نبوت‌ و استمرار وَلایت‌
ظهور و بروز نبوت‌، كار خلق‌ را به‌ سامان‌ می‌رساند و با اكمال‌ نبوت‌، ختم‌ می‌شود، زیرا از نظر ظاهر دایره‌ی‌ نبوت‌ تمام‌ می‌شود و عصر وَلایت‌ آغاز می‌گردد. ختم‌ نبوت‌ به‌ معنی‌ توقف‌ هدایت‌ و شریعت‌ است‌. عصر تشریع‌ به‌ پایان‌ می‌رسد، امّا نفوذ شریعت‌ بنا بر استمرار وَلایت‌، مستمر می‌شود و خلق‌ دائماً از طریق‌ اولیا و وَلایت‌ متذكر به‌ حق‌ می‌شوند و خلق‌ نیز به‌ نوبت‌ به‌ صور مختلف‌ به‌ تبلیغ‌ و اظهار اصالت‌ وجود اولیا و انبیا می‌پردازند، از جمله‌ با «تصویر و كلام‌» در قلمروی‌ «ادبیات‌ و نگارگری‌». وَلایت‌ كه‌ مقام‌ باطنی‌ انبیا است‌، علی‌رغم‌ ختم‌ نبوت‌ و رسالت‌ به‌ پایان‌ نمی‌رسد و اتصال‌ به‌ مبدأ قدسی‌ و رابطه‌ی‌ باطنی‌ آدمیان‌ با حق‌ به‌ واسطه‌ی‌ اولیا و قدسیان‌ حفظ‌ می‌شود. از این‌جا، دایره‌ی‌ وَلایت‌ از دایره‌ی‌ نبوت‌ تمام‌تر و بزرگ‌تر است‌. وَلایت‌ مأخوذ و مشتق‌ از «اسم‌الولی‌» است‌ كه‌ مقام‌ قُرب‌ باشد و به‌ معنی‌ حبیب‌ و دوست‌ آمده‌ است‌، زیرا حُب‌ و دوستی‌ ملازم‌ قرب‌ است‌. وَلایت‌ مقام‌ باطن‌ و وساطت‌ در فیض‌ و اتصال‌ به‌ حق‌ و فنا در توحید است‌ و انباء و اخبار حقایق‌ رجوع‌ به‌ این‌ مقام‌ وَلایی‌ انبیا دارد و اگر نبوت‌ و تشریع‌ ادیان‌ به‌ پایان‌ رسد، ولایت‌ به‌ پایان‌ نمی‌رسد، زیرا رابط‌ «وجود مطلق‌ الهی‌» با «وجودات‌ مقید» است‌ و سلسله‌ی‌ حلقات‌ زنجیری‌ تاریخ‌ به‌ واسطه‌ی‌ ولایت‌ باطنی‌ انبیا و اولیا به‌ هم‌ متصل‌ می‌شود؛ حتی‌ در عصر غیبت‌ نیز این‌ اتصال‌ به‌ نحو باطنی‌ استمرار دارد. مقام‌ وَلایت‌ از این‌ منظر از آن‌ انبیا و اولیا، هر دو است‌، و انبیا نام‌ باطنی‌ اولیا است‌، چنان‌ كه‌ فرموده‌اند «الظاهر عنوان‌ الباطن‌: ظاهر عنوان‌ باطن‌ است‌ و باطن‌ معنون‌ و اساس‌ عنوان‌ ظاهری‌ است‌. ۱۰ از این‌جاست‌ كه‌ قیصری‌ می‌گوید انبیا اولیایی‌اند فانی‌ در حق‌. شریعت‌ و نبوت‌ تمام‌ می‌شود و پایان‌ می‌گیرد، امّا اكمال‌ آن‌ پایان‌ نمی‌پذیرد؛ چنان‌ كه‌ آتش‌ به‌تدریج‌ با گرم‌شدن‌ تیز می‌شود و قابلیت‌ و استعداد پنهانی‌ ناری‌ آن‌ ظاهر می‌گردد و فروزان‌تر می‌شود و روشنایی‌ و فروغ‌ و نور او تاریكی‌ بیش‌تری‌ را نابود می‌كند. مقام‌ وِلایت‌ مأخوذ از «اسم‌الوالی‌»، تصرف‌ ظاهری‌ در خلق‌ و عمارت‌ و تولیت‌ سلطنت‌ و سیاست‌ و تدبیر و هدایت‌ مردمان‌ و امت‌ است‌ و هر چه‌ وَلایت‌ بیش‌تر می‌شود، دایره‌ی‌ سیاست‌ و حكومت‌ وسعت‌ می‌گیرد. وَلایت‌ باطن‌، ضامن‌ و حقیقت‌ وِلایت‌ است‌. از این‌جا، حكمت‌ سیاسی‌ اسلام‌ و ادیان‌ مشروعیت‌ خویش‌ را در وَلایت‌ و فنای‌ نبی‌ و ولی‌ در عّز ربوبی‌ و الهیت‌ حق‌ می‌یابد و مقبولیت‌ آن‌ در قبول‌ عامه‌، دعوت‌ الهی‌ را. این‌ دو دوایری‌ تودرتو هستند و دومی‌ آشكار و اولی‌ پنهان‌ است‌. اولی‌ بنیاد و اساس‌ دومی‌ است‌.نبی‌ و والی‌ بی‌وَلایت‌ می‌شود «متنبی‌» و به‌ سخن‌ روزگار ما می‌شود «سیاستمدار» كه‌ مدارش‌ بر سیر سیاست‌ نفس‌ و عقل‌ نفسانی‌ است‌. البته‌ فرق‌ است‌ میان‌ متنبیان‌ باستان‌ و عصر ادیان‌ و اسطوره‌های‌ شرق‌، مانند سجاع‌ و ابن‌مقفع‌ و حتی‌ علی‌محمد باب‌، تا اهل‌ سیاست‌ روزگار ما كه‌ به‌ آن‌ها سیاستمدار و دیپلمات‌ می‌گویند و ماهیتاً معانی‌ این‌جهانی‌ دارد؛ بدون‌ هیچ‌گونه‌ دعوی‌ اخروی‌ و ملكوتی‌ و وحیانی‌. درحقیقت‌، به‌ اقتضای‌ سكولاریسم‌ غالب‌ بر سیاست‌، حتّی‌ وحی‌ شیطانی‌ و ملكی‌ هر دو انكار می‌شود و فقط‌ نفس‌ و قوای‌ عقلانی‌ و خیالی‌ و وهمی‌ و حسی‌ نفس‌ بشری‌ حجیت‌ و مشروعیت‌ و مقبولیت‌ دارد. مشروعیت‌ عین‌ مقبولیت‌ است‌، با تفاوتی‌ اندك‌. می‌توان‌ مشروعیت‌ سیاسی‌ را در تطبیق‌ آن‌ با مصالح‌ دنیوی‌ و منشأیت‌ اثر آن‌ برای‌ رسیدن‌ جامعه‌ به‌ رفاه‌ و پیشرفت‌ دنیوی‌ لحاظ‌ كرد.بدین‌ اعتبار، با توجه‌ به‌ تفاوت‌ و تمایز و تباین‌ ماهوی‌، مناط‌ اعتبار مشروعیت‌ سیاست‌ و وِلایت‌، تفاوتی‌ ماهوی‌ میان‌ عالم‌ نبوی‌ و عالم‌ سیاسی‌ كنونی‌ است‌. در سیاست‌ و وِلایت‌ بی‌وَلایت‌ الهی كنونی‌، هیچ‌ یك‌ از مراتب‌ یقینی‌ كتاب‌های‌ آسمانی‌، از جمله‌ قرآن‌ مطرح‌ نمی‌شود و حجیت‌ و مرجعیت‌ و مشروعیت‌ از آنِ یقین‌ و اعتبار عقل‌ نفسانی‌ است‌. درحالی‌ كه‌ یقین‌ در عرف‌ حكیمان‌ انسی‌ و كتاب‌های‌ مقدس‌ آسمانی‌ مراتبی‌ طولی‌ دارد كه‌ نبوت‌ و وَلایت‌ در آن‌ به‌ هم‌ پیوند می‌خورند. «علم‌الیقین‌» مرتبه‌ای‌ است‌ كه‌ انسان‌ در عالم‌ ظاهر می‌اندیشد و به‌ تصور ظاهری‌ امور بدان‌گونه‌ كه‌ هستند، می‌گراید و می‌رسد. در مرتبه‌ی‌ (عین‌الیقین‌) این‌ امور چنان‌ كه‌ هستند شهود می‌شوند و سرانجام‌ در مرتبه‌ی‌ «حق‌الیقین‌» انسان‌ به‌ باطن‌ می‌رسد و فنا در حق‌ پیدا می‌كند، شهوداً و نه‌ با دانایی‌ و آگاهی‌ حصولی‌ صرف‌ از امری‌ غایب‌ «علم‌الیقین‌» و حتی‌ فراتر از این‌كه‌ در برابر غایبِ حاضر شده‌ قرار گیرد (عین‌الیقین‌). در مرتبه‌ی‌ «حق‌الیقین‌ وَلایی‌» است‌ كه‌ انسان‌ از جهت‌ بشریت‌ می‌گذرد و به‌ جهت‌ ملكوتی‌ و حقیقت‌ خویش‌ می‌رسد و با عالم‌ فرشتگان‌ نسبت‌ پیدا و از آنان‌ تلقی‌ وحی‌ می‌كند. نبوت‌ و رسالت‌ آنان‌ جهت‌ بشری‌ و خلقی‌ ایشان‌ است‌ كه‌ مناسب‌ است‌ با عالم‌ انسانی‌.نكته‌ای‌ را در باب‌ سیاست‌ و باطن‌ آن‌، یعنی‌ وِلایت‌ و قرب‌ به‌ حقیقتی‌ نهایی‌، باید متذكر شد و آن‌ این‌ است‌ كه‌ اگرچه‌ وَلایت‌ حقیقی‌ را در سیاست‌ دنیوی‌ اهل‌دنیا و سیاستمداران‌ جایی‌ نیست‌، لیكن‌ آن‌ها نیز اهل‌ قرب‌ به‌ باطن‌اند، امّا باطن‌ آن‌ها حق‌ نیست‌، بلكه‌ طاغوت‌ و اله‌ غیرقدسی‌ است‌؛ «اله‌ غیرقدسی‌ یا اسماء طاغوتی‌» است‌ مانند خدایان‌ یونانی‌ و مصری‌ و غیره‌ و یا «عالم‌ و جهان‌ مستقل‌ از نفس‌ انسانی‌» و یا «نفس‌ خودبنیاد بشری‌». اولی‌ ظاهرش‌ «سیاست‌ اساطیری‌» مشركان‌ فرعون‌صفت‌ مصری‌ و بین‌النهرینی‌ است‌؛ دومی‌ «سیاست‌ متافیزیكی» یونانی‌ـ مصری‌ و سومی‌ «سیاست‌ جدید»ی‌ است‌ كه‌ ماكیاولی‌ مؤسس‌ مبانی‌ نظری‌ و فلسفی‌ آن‌ شد و فردریك‌ مؤسس‌ عملی‌ آن‌.بنابراین‌، هر دوره‌ای‌ وِلایت‌ خود را دارد.چنان‌كه‌ كتاب‌ جمهوری‌ ، «وَلایت‌نامه‌»ی‌ یونانی‌ است‌ و رساله‌های‌ سمپوزیوم‌ و ضیافت‌ افلاطون‌، ولایت‌نامه‌ی‌ یونانی‌ و غیره‌. ۱۱
هر یك‌ از این‌ مراتب‌ ــ ولایت‌ شیطانی‌ و رحمانی‌ ــ را تصرفی‌ است‌ در عالم‌؛ و چون‌ اسباب‌ خارجی‌ مساعد آنان‌ بود [ و همه‌ی‌ مردم‌ تسلیم‌ روح‌ زمانه‌ی‌ وِلایی‌ شیطانی‌ و نفسانی‌] ، بر اهل‌ عالم‌ مستولی‌ می‌گردند به‌ حسب‌ دولت‌ ظاهری‌ خود، و اگر اسباب‌ مساعدت‌ نكند، چه‌ معصوم‌ باشند و خیر، و چه‌ شقی‌ باشند و شریر، بدین‌ مقام‌ تصرف‌ نرسند. ۱۲
پس‌ به‌ هر عصری‌ ولی‌ای‌ قائم‌ است‌ آزمایش‌ تا قیامت‌ دائم‌ است‌
این‌ مرتبت‌ گاه‌ برای‌ اولیا حاصل‌ می‌شود كه‌ در عصر پایان‌ نبوت‌ به‌ دعوت‌ خلق‌ مشغول‌اند ولی‌ آن‌ها اعتنایی‌ به‌ دعوت‌ ظاهری‌شان‌ نمی‌كنند، هرچند كه‌ خلق‌ روزی‌خوار باطنی‌ سفره‌ی‌ كرم‌ و فیض‌ الهی‌ به‌ واسطه‌ی‌ اقطاب‌ و ابدال‌ و اوتاد عالم‌ وجودند. درحقیقت‌، عالم‌ در مراتب‌ ذاتی‌ سایه‌ و «جلوه‌ی‌ آن‌ حقیقت‌ ولایی‌» است‌، چه‌ بداند و چه‌ نداند كه‌ «اكثرهم‌ لایؤمنون‌» «ولكن‌ لاتفقهون‌»، هرچند همه‌ تسبیح‌ حق‌ و مقام‌ خلیفه‌الله‌ كنند. این‌ «وَلایت‌» حقیقت‌ وِلایت‌ خیر و صلاح‌ است‌، چنان‌كه‌ حقیقت‌ وِلایت‌ علوی‌ و محمدی‌ در این‌ جهان‌ است‌. با این‌ وَلایت‌ همه‌ چیز به‌ قرب‌ و دوستی‌ و برادری‌ و برابری‌ و آزادی‌ حقیقی‌ الهی‌ می‌رسند. به‌ قول‌ مولانا:
چون‌ به‌ آزادی‌ نبوت‌ هادی‌ است‌ مؤمنان‌ را ز انبیا آزادی‌ است‌
ای‌ گروه‌ مؤمنان‌ شادی‌ كنید همچون‌ سرو و سوسن‌ آزادی‌ كنید
بخش‌ دوم‌: نقش‌ و نگارهای‌ انبیا و اولیا در صورت‌های‌ خیالی‌نگارگران‌ ایرانی‌ مسلمان‌
وجه‌ ظهور اولیا و انبیا در عالم‌ هنرهای‌ تصویری‌
درك‌ حقیقت‌ حكمی‌ و ماهوی‌ ظهور انبیا و اولیااللّه‌ از مناظر و مزایای‌ مختلف‌ قرآنی‌، روایی‌، كلامی‌ و فلسفی‌ و عرفانی‌ در عالم‌ اسلام‌ بسیار پركشش‌ و جاذبه‌ است‌ كه‌ به‌ اجمال‌ بدان‌ پرداختیم‌، امّا ماجرای‌ حضور و ظهور تصویری‌ مقدسان‌ در حالی‌ كه‌ منع‌هایی‌ در آغاز وجود داشته‌ است‌، خود دنیایی‌ بسیار پرتأمل‌ دارد.پیدایی‌ اسلام‌ در سده‌ی‌ هفتم‌ میلادی‌ نمایانگر خیزش‌ بزرگی‌ در جهان‌ ادیان‌ و تاریخ‌ تحولات‌ اجتماعی‌ بود. اسلام‌ اعراب‌ بدوی‌ را از پراكندگی‌ و پریشانی‌ و جنگ‌ و نزاع‌ رهایی‌ بخشید، آن‌ها را با دیدگاه‌ آسمانی‌ قرآنی‌ اعتلا بخشید، با تمدن‌های‌ بزرگ‌ آشنا كرد و چیزهایی‌ را آموخت‌ كه‌ با روح‌ قدسی‌ اسلامی‌ آمیخت‌ و با آمیزه‌ی‌ توانمند اقوام‌ قدیم‌ و جدید احیا شده‌، تركیب‌ نویی‌ را در جهان‌ پدید آورد كه‌ با سیمای‌ اسلامی‌ از دیگران‌ متمایز می‌شد. از این‌ زمان‌، جهان‌ اسلام‌ عرصه‌ی‌ تجربه‌هایی‌ شد كه‌ هویتش‌ را تقویت‌ و استحكام‌ می‌بخشید؛ هرچند از اصول‌ بعضاً دور می‌شد و به‌ جای‌ ابداع‌ عالم‌ معنوی‌ و اصیل‌، به‌ بدعت‌های‌ دنیاطلبانه‌ می‌پرداخت‌. تجربیات‌ هنری‌ و عالم‌ هنری‌ در مقام‌ و وضعی‌ بینابینی‌ میان‌ حلال‌ و حرام‌، مشروع‌ و نامشروع‌ و ابداع‌ و بدعت‌ قرار می‌گرفت‌. امّا بی‌تردید هنر علی‌رغم‌ این‌ دنیای‌ دوگانه‌ با سرچشمه‌ی‌ اسلامی‌ می‌توانست‌ دائماً سیمای‌ قدسی‌ و شبه‌قدسی‌ امت‌ اسلامی‌ را باز گوید و هنرمندان‌ را به‌ تجسم‌بخشیدن‌ به‌ آن‌ باورها و نمایان‌ساختن‌ كشش‌ها و گرایش‌های‌ روحی‌ عصر اسلامی‌ وادار سازد، و جهانی‌ عمیقاً متفاوت‌ از دنیای‌ جاهلی‌ كه‌ خانه‌ی‌ كعبه‌ را پر از تصویرها كرده‌ بود و درون‌ و پیرامون‌ آن‌ را با بتان‌ آراسته‌ بود و احساسات‌ و هویت‌ شرك‌آمیز خود را تقویت‌ و بیان‌ می‌كرد، بسازد. قبل‌ از اسلام‌، عرب‌ جاهلی‌ مسیحیت‌ و ادیان‌ دنیای‌ قدیم‌ را می‌شناخت‌ و فضای‌ كعبه‌ و مكه‌ را از نقوش‌ اسطوره‌های‌ و تصویر فرشتگان‌ و انبیا و اولیا مشحون‌ می‌ساخت‌. برخی‌ مورخان‌ مانند ازرقی‌ در تاریخ‌ اخبار مكه‌ نوشته‌اند در میان‌ تصاویر كعبه‌، دو تصویر از حضرت‌ ابراهیم‌ و عیسی‌ بن‌ مریم‌ و مادرش‌ مریم‌ وجود داشت‌ كه‌ كار هنرمندان‌ غیرعرب‌ بوده‌ است‌. از این‌جا اعراب‌ جاهلی‌ گرچه‌ با تصویر آشنا بوده‌اند، امّا خود رأساً چندان‌ تمایلی‌ بدان‌ نداشتند و بیش‌تر جهت‌ خواست‌ برخی‌ زائران‌ این‌ تصاویر را در فضای‌ كعبه‌ نگاه‌ می‌داشتند، و از آن‌ به‌ نام‌ «اصنام‌» خبر می‌دادند كه‌ در كنار بتان‌ دیده‌ می‌شدند. با ظهور اسلام‌، نقاشی‌ نیز مانند اصنام‌ و بتان‌ نفی‌ شد. اسلام‌ نمی‌توانست‌ بت‌پرستی‌ را تأیید كند و تبعاً تصویرگری‌ مشوب‌ به‌ بت‌پرستی‌ نیز ناموجه‌ می‌نمود. این‌كه‌ بعضی‌ نویسندگان‌ تحت‌تأثیر شرق‌شناسان‌ تحریم‌ تصویر را ناشی‌ از ناآشنایی‌ عرب‌ جاهلی‌ نسبت‌ به‌ تصویر دانسته‌ و ترویج‌ تعالیم‌ اسلامی‌ را در منع‌ تصاویر امری‌ فرعی‌ تلقی‌ كرده‌اند، چندان‌ قابل‌تأمل‌ نیست‌ ۱۳ . بسیاری‌ از سنت‌های‌ جاهلی‌ با اسلام‌ خودبه‌خود طرد شدند، زیرا دیگر با ذوق‌ اسلامی‌ و ایمانی‌ مسلمانان‌ و مؤمنان‌ مناسبتی‌ نداشتند. شاید این‌ نظر مقبول‌تر بنماید كه‌ اولیای‌ اسلام‌ با تصویرگری‌ به‌ معنی‌ مطلق‌ لفظ‌ مخالفت‌ نكردند، بلكه‌ نظر مثبتی‌ نسبت‌ به‌ گونه‌ی‌ پست‌ آن‌ نداشتند، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ حجاب‌ رابطه‌ی‌ خداوند و بندگان‌ می‌شد و به‌ اعتقاد ایشان‌ زیان‌ می‌رساند وگرنه‌ تصاویر تجریدی‌ و یا آن‌چه‌ به‌ زیر پا می‌افتاد و القا قداست‌ نمی‌كرد، منعی‌ پیدا نمی‌كرد. حال‌ مسلمانان‌ مانند هر ملتی‌ باید تعریف‌های‌ جدیدی‌ از تصویر در كار می‌آوردند، متفاوت‌ از آن‌ تجربه‌هایی‌ كه‌ ملت‌های‌ مشرك‌ و اهل‌كتاب‌ تأیید می‌كردند. هنرمندان‌ مسلمان‌ می‌دانستند باید حریم‌ تجربه‌های‌ هنری‌ را رعایت‌ كنند و از حدود اسلامی‌ خارج‌ نشوند و كارشان‌ مشوب‌ به‌ بت‌پرستی‌ نگردد. از این‌جا، در آغاز روی‌ به‌ تصویرگری‌ تجریدی‌ آوردند. راه‌ورسمی‌ كه‌ قرآن‌ آن‌ را تأیید و تشویق‌ كرده‌ بود و مشوب‌ به‌ تقلید از كار آفرینش‌ مخلوقات‌ نمی‌شد. ۱۴
آن‌ها كه‌ با تعالیم‌ مطهر حضرت‌ رسول‌ (ص‌) آشنا و نزدیك‌ بودند، می‌دانستند كار لغو مقبول‌ حضرتش‌ نخواهد بود و هر چه‌ آدمی‌ را از یاد حضرت‌ حق‌ تبارك‌ و تعالی‌ باز دارد حرام‌ است‌. این‌ تقید برای‌ مؤمنان‌ مهم‌ترینِ تعلیمات‌ شرعی‌ بود. هنرمندان‌ مسلمان‌ می‌دانستند میان‌ بنده‌ و پروردگارش‌ هیچ‌ حائل‌ سرگرم‌كننده‌ای‌ از نقش‌ها و نگارها نباید وجود داشته‌ باشد و همین‌ است‌ كه‌ می‌بینیم‌ نخستین‌ مسجدها با شیوه‌ی‌ معماری‌ ساده‌ و عاری‌ از هرگونه‌ نقش‌ و پیرایه‌ و خالی‌ از آب‌ ساخته‌ شده‌ است‌. ۱۵
شوق‌ به‌ دوری‌ از رابطه‌ی‌ بت‌گونه‌ و تجملی‌ با خداوند در میان‌ پیروان‌ صدیق‌ دیگر دین‌ها نیز ممدوح‌ بوده‌ است‌؛ چنان‌ كه‌ روایت‌ می‌كنند قدیس‌ مسیحی‌، برنار عقیده‌ داشت‌ كه‌ آرایه‌های‌ معماری‌ رومانسك‌ و نقوش‌ دیواری‌ كلیساها اثری‌ بازدارنده‌ بر روح‌ مؤمنان‌ و نمازگزاران‌ دارد، به‌ویژه‌ بر نمازگزارانی‌ كه‌ به‌ زیبایی‌ عشق‌ می‌ورزند، زیرا اینان‌ در هنگام‌ نماز به‌ آن‌ آرایه‌ها و نگاره‌ها سرگرم‌ می‌شوند و چنان‌ كه‌ باید به‌ نماز و دعا نمی‌پردازند. به‌هرتقدیر، علی‌رغم‌ منع‌ صریح‌ و یا ضمنی‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ تصاویر بت‌گونه‌ی‌ انسانی‌ و حیوانی‌، آن‌چه‌ در عالم‌ اسلامی‌ رخ‌ داد به‌ گونه‌ای‌ امری‌ نو متناسب‌ با تعاریف‌ و تأویلات‌ جدید اسلامی‌ بود. این‌ تأویلات‌ هر چند گه‌گاه‌ از تعلیمات‌ اسلامی‌ دور می‌شد، امّا كلیت‌ و اجمال‌ آن‌ هرگز از روح‌ اسلام‌ دور نشد.از این‌ باب‌ بود كه‌ هرگز تصویری‌ طبیعت‌انگارانه‌ در اسلام‌ پدیدار نشد و در تصویر مقدسان‌ نیز احتیاط‌ به‌ عمل‌ آمد تا روزگار معاصر كه‌ علی‌رغم‌ آراء فقهایی‌ مانند شیخ‌ محمد عبده‌، حریم‌ حفظ‌ شد. ۱۶ بنابراین‌، با وجود آراء اهل‌ مدارا و تساهل‌، محافظه‌كاری‌ و احتیاط‌ ترك‌ نشد و همواره‌ روش‌های‌ تزئینی‌ـ تجریدی‌ كه‌ فضای‌ مثالی‌ اسلامی‌ را آشكار می‌كرد، مقبولیت‌ و مشروعیت‌ بیش‌تری‌ پیدا كرد. بااین‌همه‌، بیش‌ از نقاشی‌ انسانی‌ـ حیوانی‌، پیكرسازی‌ ممنوع‌ عام‌ تلقی‌ گردید و به‌ جای‌ آن‌ نقش‌ برجسته‌ی‌ كم‌عمق‌ و آجركاری‌ و گچ‌بری‌های‌ تزئینی‌ اهمیت‌ یافت‌. از این‌ منظر، مؤمنان‌ مسلمان‌ از كاربرد نقاشی‌ طبیعت‌انگارانه‌ و حتی‌ بعضاً تجریدی‌ در تصویر اولیا پرهیز كرده‌اند و حتی‌ به‌ جوازهای‌ فقهی‌ نیز وقعی‌ ننهاده‌اند تا به‌ شیوه‌ی‌ مشركانه‌ی‌ یونانی‌ـ رومی‌ روی‌ آورند. بدین‌جهت‌ بود كه‌ هنر نقاشی‌ دینی‌ بیش‌تر از روح‌ كلی‌ و اجمالی‌ اسلام‌ برخوردار شد تا به‌ نمونه‌های‌ واقعی‌ و انضمامی‌ تاریخی‌ و تصویرگری‌ قرآن‌ روی‌ آورد، چنان‌ كه‌ مسیحیان‌ به‌ آن‌ روی‌ آوردند. به‌ همین‌ دلیل‌ مسجد مانند كلیسا به‌ تصویرهای‌ دینی‌ مزین‌ نشد و نقاشی‌ در زیباسازی‌ قرآن‌ سهمی‌ نداشت‌، هرچند در منابع‌ ادبی‌ و هنری‌ گوناگون‌، تصاویر مقدسان‌ شكل‌ گرفتند كه‌ تجسّم‌بخش‌ رخدادهای‌ دینی‌ همچون‌ اسرا و معراج‌ پیامبر اسلام‌ و تصویرهای‌ كثیری‌ از انبیا و اولیا بوده‌ است‌؛ به‌ویژه‌ در عالم‌ تشیع‌ در مردمی‌ و عمومی‌ كردن‌ هنرهای‌ تصویری‌ در دوران‌ پس‌ از صفوی‌، به‌خصوص‌ عصر قاجاری‌ كه‌ طریقت‌ و عرفان‌ شیعی‌ و قصه‌های‌ معصومان‌ و مصیبت‌ كربلا به‌ همت‌ نویسندگان‌ و شاعران‌ اهل‌بیت‌ و روضه‌خوانان‌ و مداحان‌ گسترش‌ یافت‌ و امكان‌ تجربه‌های‌ هنری‌ نگارگرانه‌ را در ایران‌ اسلامی‌ فراهم‌ كرد.هنرهای‌ تزئینی‌ اسلامی‌
بنا بر این‌ مقدمات‌، هنرمندان‌ در آغاز از صورت‌سازی‌ فراگیر اشخاص‌ دوری‌ گزیدند و توجه‌ آن‌ها به‌ تزئینات‌ خطی‌ و هندسی‌ و برگ‌آرایی‌ معطوف‌ گردید و در این‌ زمینه‌هاست‌ كه‌ هنر اسلامی‌ شكوفایی‌ یافت‌.نخستین‌ نكته‌ای‌ كه‌ در فن‌ نقش‌نگاری‌ تزئینی‌ می‌بینیم‌ این‌ است‌ كه‌ این‌ هنر زاییده‌ی‌ تصور مشخصی‌ از «جهان‌ و انسان‌» و «انسان‌ و خداوند» است‌ و این‌ اندیشه‌ بر این‌ اساس‌ تكیه‌ دارد كه‌ خداوند «حقیقت‌» این‌ هستی‌ و جهان‌ و عالم‌ و آدم‌ است‌ كه‌ همه‌ چیز از او آغاز می‌شود و به‌ او پایان‌ می‌گیرد. او نخستین‌ و واپسین‌ است‌ و پیدا و نهان‌ است‌. تفاوت‌ آشكار هنرهای‌ اسلامی‌ از هنرهای‌ غیراسلامی‌ از این‌ نظریه‌ مایه‌ گرفته‌ است‌. در حالی‌ كه‌ هنرمندان‌ یونان‌ و روم‌ انسان‌ را به‌ پایگاهی‌ نفسانی‌ و جهانی‌ عروج‌ می‌دهند و برهنگی‌ او را در پیكره‌های‌ ساخته‌ی‌ خود می‌ستایند، هنرمند مسلمان‌ به‌ اعماق‌ وجود آدمی‌ بیش‌تر می‌نگرد تا به‌ نمای‌ خارجی‌ او، با آن‌كه‌ ایمان‌ دارد كه‌ خداوند انسان‌ را به‌ احسن‌ تقویم‌ و زیبا آفریده‌ است‌. هنرمند مسلمان‌ جهان‌ مادی‌ را ناچیز می‌شمارد و آن‌ را موجودی‌ فانی‌ و گذرا و برخورداری‌ از آن‌ را لذتی‌ میرا می‌داند و اگر هم‌ به‌ آن‌ می‌پردازد، سبُك‌ از آن‌ می‌گذرد و همیشه‌ بر این‌ باور پایدار است‌ كه‌ جاودانگی‌ راستین‌ تنها از آنِ روح‌ است‌. مسلمانان‌ بیش‌ترین‌ درخشش‌ هنری‌ خود را در چهار زمینه‌ی‌ هنر نگارگرانه‌ نشان‌ داده‌اند: ۱. هنر برگ‌آرایی‌ و اسلیمی‌ و خطایی‌سازی‌ تودرتو (به‌ عربی‌ رقش‌، به‌ لاتینی‌ آرابسك‌)؛ ۲. هنر دگرگونه‌سازی‌ و تجرید از طبیعت‌؛ ۳. هنر رنگ‌آمیزی‌ و بهره‌گیری‌ از لطافت‌ رنگی‌ و جهش‌ها و درخشش‌های‌ نورانی‌ كه‌ بر قلب‌ هنرمند می‌تابد؛ و ۴. هنر خوشنویسی‌ كه‌ حامل‌ پیام‌ الهی‌ است‌.
تصویرگری‌ اولیا
پس‌ از رواج‌ این‌ طرق‌ رسمی هنر اسلامی‌، نوبت‌ به‌ تصویرگری‌ و نگارگری‌ انسانی‌ و حیوانی‌ و درنهایت‌ نگارگری‌ مقدسان‌ و اولیا به‌ دو روش‌ چهره‌نمایانه‌ و چهره‌پوشانه‌ می‌رسد. در این‌ شیوه‌، بیش‌تر نقش‌ داستانی‌ و ادبی‌ هنرهای‌ تصویری‌ را می‌بینیم‌ تا جنبه‌ی‌ تقدیسی‌ آن‌ها را. از این‌ نظر بود كه‌ محتاط‌ترین‌ فقیهان‌ جنبه‌ی‌ تزئینی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ را هرگز نفی‌ نكردند و به‌ اصالت‌ تقدس‌ و توان‌ آموزشی‌ آن‌ نیز مانند مسیحیان‌ تمایل‌ پیدا نكردند، مگر در دوران‌ اخیر به‌ صورت‌ هنرهای‌ عامه‌پسند قهوه‌خانه‌ای‌ و تعزیه‌ای‌؛ بعضاً در محیط‌های‌ تكیه‌ای‌ و زیارتگاهی‌ شیعی‌ ایرانی‌. ۱۷
بسیاری‌ از نویسندگان‌ اعتراف‌ می‌كنند كه‌ كم‌تر ملتی‌ به‌ قدر ایرانیان‌ در هنر نگارگری‌ توانمندی‌ خویش‌ را نشان‌ داده‌ است‌. ثروت‌ عكاشه‌ از هنر نگارگری‌ اولیا در ایران‌ ابراز شگفتی‌ می‌كند و معتقد است‌ برافراختن‌ شمایل‌ها و تصاویر مقدسان‌ و اولیا بالاتر از تصاویر شاهان‌ و ملكه‌ها نماد احترام‌ بسیار نگارگران‌ است‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها. او از تمثال‌ پیامبر سخن‌ می‌گوید و شمایل‌های‌ حضرت‌ علی‌ و فرزندان‌ معصومش‌ در مكان‌های‌ دینی‌ شیعه‌ كه‌ به‌ او احساسی‌ از حضور در یك‌ كلیسای‌ بیزانسی‌ می‌دهد تا حضور در یك‌ زیارتگاهی‌ اسلامی‌ شیعی‌! بی‌تردید نقاشی‌ اروپایی‌ پس‌ از صفویه‌، به‌خصوص‌ در هنر چهره‌سازی‌ و پرتره‌ در این‌ ابداعاتِ ایرانیان‌ شیعه‌ كه‌ حیات‌ باطنی‌شان‌ امكان‌ تأویل‌ بیش‌تری‌ را به‌ آن‌ها می‌داد، حضوری‌ عمیق‌ دارد؛ با این‌ وجهه‌نظر كه‌ با روح‌ معنوی‌ شیعه‌ آمیخته‌ و به‌ ساحت‌ اسلامی‌ و شیعی‌ تشرّف‌ و تعالی‌ پیدا كرده‌ است‌. ارزش‌ تصاویری‌ كه‌ نخستین‌بار در نسخه‌های‌ خطی‌ دوره‌ی‌ ایلخانی‌ پیدا شد و پیشگام‌ نقاشی‌ دینی‌ اسلامی‌ بود، از این‌ جهت‌ نیست‌ كه‌ آن‌ تصویرها ناشی‌ از عوامل‌ تحول‌ و تكامل‌ نقاشی‌ دینی‌ بعد از آن‌ بود، بلكه‌ از این‌ جهت‌ است‌ كه‌ این‌ تصاویر نمایانگر زیربنای‌ جهش‌ نیرومندی‌ در نقاشی‌ ایرانی‌ در طول‌ قرن‌ هشتم‌ هجری‌/چهاردهم‌ میلادی‌ است‌. از نكات‌ اساسی‌ در باب‌ نگارگری‌ ایرانی‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ روایت‌ بسیاری‌ از نویسندگان‌، ابداع‌گر نقاشی‌ دینی‌ ایرانیان‌ شیعه‌اند. هرچند به‌ روایت‌ عكاشه‌، این‌ تیموریان‌ سنّی‌ مذهب‌ بوده‌اند كه‌ نخستین‌بار كشیدن‌ تصویر پیامبر را جایز دانسته‌اند و قصد آن‌ها القای‌ این‌ بود كه‌ آنان‌ به‌ یك‌ سلسله‌ی‌ اسلامی‌ نسب‌ می‌رسانند. از رخدادهای‌ بسیار مهم‌ در دولت‌ سنتی‌ تیموری‌، اهمیت‌ تاریخ‌نگاری‌ دینی‌ با روح‌ نیاكان‌انگارانه‌ تركان‌ و تاتارهای‌ آسیای‌ میانه‌ است‌. در این‌ دوره‌، نوعی‌ تاریخ‌نگاری‌ اولیا و انبیا شكل‌ گرفت‌ كه‌ در آغاز در تصویرهای‌ آن‌ خبری‌ از هاله‌های‌ گرد سر اولیا و روبندهایی‌ كه‌ چهره‌ی‌ آن‌ها را می‌پوشاند نبود. امّا در گذر زمان‌ و در دوره‌ی‌ متأخر تیموری‌ گونه‌ی‌ معنوی‌تری‌ از تاریخ‌نگاری‌ تكوین‌ یافت‌ كه‌ از ادبیات‌ تاریخی‌ متفاوت‌ بود. تذكره‌ی‌ اولیا و معراج‌نامه‌ چنین‌ موقعیتی‌ داشتند. این‌ آثار به‌ قصد اقتدا به‌ زندگی‌ اولیا و جست‌وجوی‌ اسوه‌ی‌ حسنه‌ و پندگرفتن‌ از طریقت‌ حیات‌ آن‌ها برای‌ اصلاح‌ نفوس‌ و رسیدن‌ به‌ مرتبه‌ی‌ ولایت‌ و حداقل‌ وصول‌ به‌ حكمت‌ بود. آثار جدید درحقیقت‌ به‌ تحریك‌ احساسات‌ قدسی‌ و دینی‌ مردمان‌ مدد می‌رسانند و چه‌ نگارگر و چه‌ مخاطب‌ همه‌ در این‌ جهت‌ سوق‌ پیدا می‌كنند. این‌ چنین‌ است‌ كه‌ برای‌ نخستین‌بار تصویر نقش‌ آموزشی‌ با كاركردی‌ دینی‌ پیدا می‌كند. بعداً در دوره‌ی‌ سلطان‌های‌ عثمانی‌ تصاویر پیامبر جایگاهی‌ همانند جایگاه‌ قدیسان‌ در كلیسای‌ مسیحیت‌ می‌یابند و تصاویر شیعی‌ بیش‌ از تصاویر دوره‌ی‌ عثمانی‌ به‌ ارائه‌ی‌ اصول‌ عقاید عامیانه‌ی‌ شیعه‌ و تفسیر آن‌ تمایل‌ پیدا می‌كنند. نقاشی‌ دینی‌ بیزانسی‌ این‌ هر دو گرایش‌ را ضروری‌ و مكمل‌ یكدیگر می‌دانست‌، زیرا گرایش‌ تفسیری‌ هنر تصویرگری‌ به‌ شرح‌ و بسط‌ عقیده‌ و كشف‌ رازهای‌ آن‌ كمك‌ می‌كرد و گرایش‌ القایی‌ به‌ قصد برانگیختن‌ احساس‌ تعظیم‌ و تقدیس‌ رموز عقیدتی‌ بود كه‌ كلیسا به‌ آن‌ بشارت‌ می‌داد. در این‌ مرحله‌، تصویر تحت‌تأثیر ذائقه‌ی‌ فرمانروایان‌ به‌ سوی‌ روش‌های‌ نگارگری‌ مسیحی‌ گرایش‌ یافت‌. در شمایل‌پردازی‌ تركی‌ در قرن‌ یازدهم‌ در نقاشی‌ اولیا از شیوه‌ی‌ بیزانسی‌ پیروی‌ شد و نگارگر كوشید مخاطب‌ را با شخصیت‌ قدسی‌ آنان‌ آشنا سازد. ۱۸

شیعه‌ و نگارگری‌ دینی‌
در فقه‌ شیعه‌ی‌ جعفری‌، تحریم‌ نظری‌ مانند فقه‌ سنی‌ همواره‌ موضوعیت‌ داشته‌، امّا در عمل‌ اتفاق‌ دیگری‌ افتاده‌ است‌؛ به‌خصوص‌ پس‌ از عصر صفوی‌ كه‌ عملاً فقیهان‌ رسمی‌ از مخالفت‌ آشكار با نقاشی‌های‌ دیواری‌ كاخ‌ها كه‌ محل‌ بار عام‌ بود، اجتناب‌ می‌كردند و بنا به‌ مصلحت‌ اسلام‌ و شیعه‌، اهم‌ و مهم‌ می‌كردند. همان‌ روشی‌ كه‌ فقیهان‌ سنی‌ نیز بنا بر مصلحت‌ انجام‌ داده‌ بودند و در دیوارهای‌ كاخ‌ها و گرمابه‌های‌ حكمرانان‌ سنی‌، ساختارزدایی‌ و شالوده‌شكنی‌ از ساحت‌ دین‌ را می‌بینیم‌. برخی‌ نویسندگان‌ سنی‌ معتقدند شیعیان‌ در تقدیس‌ حضرت‌ علی‌ (ع‌) تا آن‌جا پیش‌ رفتند كه‌ سنیان‌ در تقدیس‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) به‌ آن‌ حدّ نرسیدند. این‌ مشكل‌ شیعیان‌ نیست‌ كه‌ در مذهب‌ اهل‌سنت‌ آیین‌زدایی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و آن‌ها حتی‌ گریستن‌ و زیارت‌ قبور و آبادانی‌ مزارات‌ و غیره‌ را منع‌ كرده‌اند، هرچند عملاً چنان‌ كه‌ اشاره‌ رفت‌، واقعیت‌ متفاوت‌ بود. حقیقت‌ این‌ است‌ كه‌ غیر از اقلیتی‌ از غلات‌ شیعه‌، هیچ‌ یك‌ از فقیهان‌ جعفری‌ قائل‌ بر فضیلت‌ علی‌ (ع‌) بر پیامبر مصطفی‌ (ص‌) نیستند. ۱۹
احترام‌ به‌ امام‌ حسین‌(ع‌) و تعزیه‌ی‌ پرشورش‌ نماد و سمبول‌ هویت‌ شیعه‌ در جهان‌ اسلام‌ است‌.ظلم‌ستیزی‌ و عدالت‌طلبی‌ از ذات‌ تفكر توحیدی‌ و ولایی‌ شیعه‌ برمی‌خیزد. مهم‌ترین‌ وجهه‌نظر شیعه‌ در عالم‌ اسلامی‌ عدالت‌طلبی‌ و انتظار ظهور آخرین‌ حلقه‌ی‌ ولایت‌ خاصه‌ی‌ الهی‌ در عالم‌ آخرزمان‌ یعنی‌ امام‌ عصر و زمان‌ مهدی‌ موعود (ع‌) است‌. همین‌ نگاه‌ دینی‌ خاص‌ شیعی‌، آن‌ها را مسئله‌آموز عارفان‌ و حكیمان‌ كرده‌ است‌، بی‌آن‌كه‌ از «اتحاد روح‌ الهی‌ با ذات‌ الهی‌» سخن‌ گویند و یا از «وحدت‌ وجود و شهود» سخنی‌ به‌ میان‌ آورند. نمونه‌ی‌ این‌ تأثیر را در آرای‌ ترمذی‌ و ابن‌عربی‌ به‌ اشاره‌ طرح‌ كردیم‌. آن‌چه‌ در موضوع‌ مقاله‌ و گزارش‌ تاریخ‌ نگارگری‌ ولایی‌ و دینی‌ اسلامی‌ و شیعی‌ ایران‌ حائز اهمیت‌ است‌، پیدایی‌ تصاویر و شمایل‌های‌ دینی‌ اولیا است‌. قدر مسلم‌ هرگز مسلمانان‌ از تصویر و نگارگری‌ تلقی‌ای‌ مسیحی‌ نداشتند: از این‌جا نه‌ شیعه‌ و نه‌ سنی‌ هرگز هنرهای‌ تجسمی‌ را مقصد و مقصود نهایی‌ تعلیمات‌ و آموزش‌های‌ دینی‌ قرار ندادند؛ چنان‌كه‌ در مسیحیت‌ نیز تا حدی‌ چنین‌ است‌. ایرانیان‌ و شیعه‌ی‌ ایرانی‌ بیش‌تر به‌ نوعی‌ تجربه‌ی‌ هنری‌ آیینی‌ روی‌ آوردند و یا با نحوی‌ تهییج‌ احساسات‌ و عواطف‌ دینی‌ آن‌ را به‌ كار گرفتند و برای‌ اظهار تمایز از شیوه‌های‌ مسیحی‌، ضمن‌ بزرگ‌تركردن‌ هاله‌های‌ گردسر، چهره‌های‌ آنان‌ را با نقاب‌ پوشاندند. این‌ تجربه‌ همزمان‌ در دولت‌های‌ شیعه‌ صفوی‌ـ قاجاری‌ و سنی‌ تیموری‌ـ عثمانی‌ در كار آمد و به‌ نحوی‌ عادت‌ و یا احساس‌ مسلمانان‌ را در اظهار عقیده‌ بیان‌ كرد. نقاشی‌ در عالم‌ اسلامی‌ ابتدا از مضمون‌های‌ یونانی‌ مسیحی‌ بهره‌ گرفت‌ و سپس‌ به‌ ادبیات‌ و علم‌ پرداخت‌ و در مرحله‌ی‌ بعد به‌ سوی‌ قصه‌های‌ دینی‌ و مضمون‌های‌ اخلاقی‌ و موعظه‌ای‌ گرایش‌ یافت‌. در برزخ‌ میان‌ اخلاق‌ و ادبیات‌، تصویرگری‌ انبیا و اولیا در دوره‌ی‌ تیموریان‌ شكل‌ گرفت‌ تا این‌ دولت‌ تاتاری‌ اسلامیت‌ و مشروعیت‌ خود را به‌ روش‌ شرقیان‌ بازگوید و وجهه‌ی‌ شرعی‌ خود را نسبت‌ به‌ وجه‌ سیاسی‌ و دینی‌ تقویت‌ كند.
ترك‌ فتواهای‌ نخستین‌ حرمت‌ تصویرگری‌ انسانی‌
در دوره‌های‌ بعدی‌، مسلمانان‌ ضمن‌ بهره‌گیری‌ از تصویرهای‌ اولیا به‌ تصویرگری‌ای‌ پرداختند كه‌ احساسات‌ قدسی‌ بینندگان‌ را برمی‌انگیخت‌ و صورت‌ نازلی‌ از آموزش‌ دینی‌ از طریق‌ تصویر به‌ عوام‌الناس‌ در مجامع‌ عمومی‌ ارائه‌ می‌داد كه‌ این‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ متأخر هنری‌ و ره‌آموزی‌ مسیحیت‌ عصر مدرن‌ در سرزمین‌های‌ غیرمسیحی‌ بود؛ هرچند هرگز در محافل‌ رسمی‌ اسلامی‌ شیعه‌ و سنی‌، تصویرگری‌ و پیكرسازی‌ ذاتاً مقدس‌ چنان‌ كه‌ مسیحیت‌ می‌انگاشت‌، رسمیت‌ و مشروعیت‌ نیافت‌. امّا عملاً علما و عوام‌ تعلیمات‌ رسمی‌ كهن‌تر دینی‌ را مغفول‌ گذاشتند و در زندگی‌ واقعی‌ خود، آزاداندیشانه‌ و اباحی‌مدار و جدا و مستقل‌ از آراء اولیاء دین‌ و نظریات‌ و فتواهای‌ علما رفتار كردند و گاهی‌ با اجتهاد در برابر نص‌، حتی‌ بهره‌گیری‌ از صور قبیحه‌ را جهت‌ ارضای‌ شهوات‌ خود و یا رفع‌ بیماری‌ تحت‌عنوان‌ «الفیه‌ و شلفیه‌» مجاز دانستند. درحقیقت‌ فتواهای‌ نخستین‌ در باب‌ نقاشی‌ در دوران‌ متأخر برای‌ خود علما نیز چندان‌ موجه‌ نبوده‌ است‌. از این‌ باب‌ است‌ كه‌ اغلب‌ به‌ تسامح‌ و مدارا با آن‌ مواجه‌ می‌شوند و در این‌ موارد نظریات‌ پیشوایان‌ دینی‌ بر همه‌ی‌ شئون‌ زندگی‌ مردم‌ حكمرانی‌ پیدا نمی‌كند و رفتار مردم‌ در همه‌ی‌ شئون‌ زندگی‌ تابع‌ راهنمایی‌ و پند و اندرزهای‌ دینی‌ نیست‌؛ به‌خصوص‌ در جایی‌ كه‌ به‌ نقاشی‌ عشق‌ می‌ورزیدند و در این‌ راه‌ مرتكب‌ كارهای‌ گناه‌آمیز و تجاوزگرانه‌ نیز می‌شدند.پادشاهان‌ و فرامانروایان‌ سرزمین‌های‌ اسلامی‌ بسیاری‌ از نظریات‌ فقیهان‌ را كه‌ با تمایلات‌ آن‌ها تعارض‌ داشت‌، نادیده‌ گرفته‌اند؛ در حالی‌ كه‌ اعتقادات‌ خود را نسبت‌ به‌ دین‌ حفظ‌ كرده‌اند.آن‌ها نتوانسته‌اند از شُرب‌ خَمر و شنیدن‌ موسیقی‌ لهوآمیز و رقص‌ و غصب‌ و جنایت‌ و جباریت‌ و بسیاری‌ از محرمات‌ صرف‌نظر كنند. رفتار آن‌ها با تعالیم‌ دینی‌ یا سنت‌های‌ حاكم‌ بر جامعه‌ تعارض‌ داشته‌ است‌. حقیقت‌ این‌ است‌ كه‌ بعد از عصر ایمان‌ یا عصر طلایی‌ تمدن‌ها، انحطاط‌ غلبه‌ می‌كند. هیچ‌یك‌ از تمدن‌های‌ دینی‌ نتوانستند به‌طور كامل‌ خود را از بقایای‌ شرك‌آمیز گذشته‌ رها كنند و تمدنی‌ تماماً قدسی‌ كه‌ تنها «روح‌ خالص‌ دین‌» بر آن‌ حاكم‌ باشد برپا سازند. از این‌ جاست‌ كه‌ در سایه‌ی‌ توجیهات‌ اصحاب‌ ثروت‌ و قدرت‌ بسیاری‌ از بقایای‌ فرهنگ‌ عقلانیت‌ مشركانه‌ تطهیر و یا توجیه‌ می‌گردد؛ مانند تفاخرات‌ اشرافی‌ و صحنه‌های‌ خراباتیان‌ عشق‌ و شراب‌ و وسوسه‌ها و لذات‌ باطل‌، در مقابل‌ زهد و قناعت‌ و تقوی‌ و پارسایی‌ و ایثار فراموش‌ می‌شوند. فرمانروایان‌ دنیوی‌ مسلمان‌ چونان‌ شهریار ماكیاول‌ برای‌ حفظ‌ شئون‌ خود با مردمان‌ از طریق‌ دین‌ و هنر دینی‌ ریا می‌كردند. امّا در باب‌ نقاشی‌ اولیا تا آن‌جا كه‌ موضوعیت‌ داشت‌، حتی‌ در دربارهای‌ نسبتاً مقید نسبت‌ به‌ دین‌ چنین‌ ریایی‌ موضوعیت‌ نداشت‌؛ زیرا تصویرگری‌ بزرگان‌ بنیاد و وجاهتی‌ دینی‌ و در آثار نویسندگان‌ مؤمنی‌ مانند قاضی‌ احمد منشی‌ اساسی‌ اساطیری‌ و دینی‌ پیدا می‌كرد. از این‌جا مسئله‌ی‌ «انصراف‌ حرمت‌ تصویر» عملاً مشروعیت‌ یافت‌، هر چند در نظر، فقیهان‌ همان‌ سخنان‌ كهن‌ را تكرار می‌كردند و در حوزه‌ی‌ رسمی‌ دین‌ از جمله‌ مسجدها به‌ گریز از شمایل‌نگاری‌ می‌رسیدند.
تصویرگری‌ در برزخ‌ میان‌ نور امام‌ زمان‌ و ظلمت‌ آخر زمان‌
در چنین‌ فضایی‌، نگارگری‌ اولیا نیز در كار آمد و موجب‌ تهییج‌ احساسات‌ مسلمانان‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌، به‌خصوص‌ ایران‌ و عثمانی‌ و هند شد و در دفع‌ فرنگی‌مآبی‌ محض‌ مؤثر افتاد. امّا هر چه‌ جلوتر می‌آییم‌، فضایی‌ دوگانه‌ را شاهدیم‌: در یك‌ سو مخالفان‌ سنت‌گرا با تصاویر دینی‌ وجود دارند، و در سوی‌ دیگر، مخالفان‌ لائیك‌ و سكولار. پناه‌بردن‌ به‌ هنرهای‌ بی‌معنی‌ و بی‌هویت‌ غربی‌ از هنر كانسپت‌ تا هنر انتزاعی‌، تنها راه‌ در پیش‌ هنرمندان‌ برزخی‌ معاصر است‌ كه‌ بسیاری‌ تسلیمش‌ شده‌اند. در چنین‌ محیط‌ شوره‌زاری‌، نهال‌ شمایل‌ مقدس‌ دین‌ و اسطوره‌ نمی‌روید؛ مگر آن‌كه‌ به‌ آن‌ از منظر نهایت‌ سیر نزولی‌ و بدایت‌ سیر صعودی‌ چون‌ مرحله‌ای‌ از ظهور قضای‌ الهی‌ در آخرزمان‌ نگاه‌ كنیم‌ كه‌ در پس‌ آن‌ اولیا مجدداً در تاریخ‌ رسمی‌ حضور به‌ هم‌ رسانند و مردمان‌ را به‌ حقیقت‌ فرامی‌خوانند و زمینه‌ی‌ عالم‌ انتظار تحقق‌ یابد.

یادداشت‌ها:
* طرح‌ پژوهش‌ تصویری‌ از آنِ آقای‌ مرتضی‌ افشاری‌ هنرمند متعهد انقلاب‌ اسلامی‌ و نقاش‌ دینی‌ معاصر و عضو هیئت‌ علمی‌ دانشكده‌ هنر دانشگاه‌ شاهد است‌.
۱. درباره‌ی‌ شرح‌ آثار ابن‌عربی‌، رك‌: سیدجلال‌ آشتیانی‌، شرح‌ مقدمه‌ی‌ قیصری‌ (قم‌: مركز انتشارات‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌، ۱۳۶۵)؛ و نیز مقدمه‌ی‌ ابولعلاء عفیفی‌ بر فصوص‌ الحكم‌ ابن‌عربی‌ (بیروت‌: دارالكتاب‌ عربی‌، بی‌تا.)
۲. مفتاح‌ نظریه‌ی‌ ولایت‌ ابن‌عربی‌، ترمذی‌ همان‌ نظریه‌ی‌ شیعی‌ امام‌ و ولایت‌ به‌ عنوان‌ باطن‌ نبوت‌ است‌. حكیم‌ ترمذی‌ و ابن‌عربی‌ و بسیاری‌ از صوفیه‌ از نظریه‌ی‌ ولایت‌ با غفلت‌ از امامت‌ انضمامی‌ تاریخی‌ امامان‌ معصوم‌ بهره‌ گرفته‌اند كه‌ این‌ به‌ سخن‌ هانری‌ كربن‌ مانند اعتقاد راسخ‌ به‌ مسیحیت‌ بدون‌ عقیده‌ به‌ مسیح‌ است‌.
۳. داود قیصری‌، شرح‌ فصوص‌الحكم‌ ابن‌عربی‌ ، ترجمه‌ی‌ منوچهر صدقی‌ سها (تهران‌: مؤسسه‌ی‌ مطالعات‌ و تحقیقات‌ فرهنگی‌، ۱۳۶۳)، ص‌۸۰؛ و نیز روح‌الله‌ خمینی‌، مصباح‌ الهدایه‌ الی‌ الخلافه‌ و الوالایه‌ ، مقدمه‌ی‌ استاد سید جلال‌الدین‌ آشتیانی‌ (تهران‌: مؤسسه‌ی‌ نشر آثار امام‌ خمینی‌، ۱۳۷۲). این‌ كتاب‌ محل‌ رجوع‌ آقای‌ آشتیانی‌ در شرح‌ نبوت‌ و ولایت‌، مقدمه‌ی‌ قیصری‌ بوده‌ است‌، همان‌، ص‌۸۵۹.
۴. به‌ سخن‌ حكیمان‌ انسی‌، حقیقت‌ محمدی‌ نتیجه‌ی‌ تجلی‌ ذات‌ الهی‌ است‌ كه‌ بدان‌ «فیض‌ اقدس‌» گویند كه‌ مرتبه‌ی‌ باطن‌ است‌ و ظهور مظاهر و اعیان‌ و اكوان‌ به‌ «فیض‌ مقدس‌» است‌. حقیقت‌ محمدی‌ در صورت‌ فیض‌ اقدس‌، تجلی‌ ارفع‌ و اعلای‌ الهی‌ است‌.
۵. حكمت‌ تاریخ‌ در قلمروی‌ نظری‌ شیعه‌ عبارت‌ است‌ از تجلی‌ اسماء الهی‌ در ادوار نبوت‌ و ادوار ولایت‌ را ایجاد می‌كند. دایره‌ی‌ ولایت‌ باطن‌ دایره‌ی‌ نبوت‌ است‌. ولایت‌ ضامن‌ نبوت‌ و رسالت‌ است‌. طبقه‌بندی‌ پیامبران‌ نزد ابن‌عربی‌ بر این‌ اساس‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ بدون‌ ولایت‌، پیمان‌ دوستی‌ و دوستی‌ حق‌ كه‌ رابطه‌ی‌ میان‌ خدا و انسان‌ است‌ و نبوت‌، بی‌معنی‌ می‌شود.
۶. در این‌ باره‌، رك‌: حكمت‌ دینی‌ و یونان‌زدگی‌ از نگارنده‌ی‌ این‌ سطور (در دست‌ چاپ‌).
۷. سید جلال‌الدین‌ آشتیانی‌، همان‌، ص‌ ۸۶۳.
۸. مصباح‌الهدایه‌ ، ص‌۳۸.
۹. روح‌الله‌ خمینی‌، مصباح‌الهدایه‌ ، ترجمه‌ی‌ احمد قهری‌ (تهران‌: پیام‌ آزادی‌، ۱۳۶۰)، ص‌۷۷.
۱۰. همان‌، ص‌ ۸۶۳ و نیز داود قیصری‌، شرح‌ فصوص‌ الحكم‌ ، مقدمه‌ی‌ قیصری‌ در شرح‌ او بر فصوص‌ الحكم‌ (قم‌: انتشارات‌ بیدار)، ص‌۴۵ـ۴۶.
۱۱. وِلایت‌ بی‌ وَلایت‌ نمی‌تواند وِلایت‌ و سیاست‌ و حكومت‌ حقیقی‌ باشد. وِلایت‌ در صورت‌ خودبنیاد دوره‌ی‌ جدید در قالب‌ امپریالیسم‌ و قهر و غلبه‌ی‌ بی‌وَلایت‌ ظاهر شده‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، وِلایت‌ و عشق‌ امروزی‌ نیز بر وِلایت‌ (یعنی‌ ولایت‌ شیطانی‌) استوار گردیده‌ است‌.
۱۲. داود قیصری‌، مقدمه‌ی‌ شرح‌ بر فصوص‌الحكم‌ ، انتهای‌ متن‌، تتمیم‌.
۱۳. این‌كه‌ به‌ صرف‌ عدم‌آشنایی‌ اعراب‌ تصویرگری‌ مقبول‌ نیفتاده‌، گرچه‌ به‌ ظاهر منطقی‌ به‌ نظر می‌رسد، امّا در حقیقت‌ ناموجه‌ است‌؛ در حالی‌ كه‌ در همین‌ اعراب‌ آلوده‌ به‌ شراب‌ و آشنای‌ به‌ آن‌، احكام‌ منع‌ شراب‌ نتوانست‌ مؤثر افتد. نكته‌ این‌ است‌ كه‌ تصویرگری‌ غیراسلامی‌ اباحی‌گرانه‌ را در كاخ‌های‌ اموی‌ همین‌ شراب‌خوران‌ احیا كرد.
۱۴. در این‌ باره‌، رك‌: تاریخ‌ نقاشی‌ ایرانی‌ ، محمد زكی‌ حسن‌ و مهم‌تر از آن‌ فن‌التصویرالاسلامی‌ نوشته‌ی‌ ثروت‌ عكاشه‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ توسط‌ غلام‌رضا تهامی‌ ترجمه‌ و با عنوان‌ نگارگری‌ اسلامی‌ (پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و هنر اسلامی‌ ـ حوزه‌ی‌ هنری‌، ۱۳۸۰) منتشر شده‌ است‌.
۱۵. بخاری‌ در الفتنه‌ از پیامبر خدا (ص‌) روایت‌ می‌كند كه‌ فرمود: «یكی‌ از نشانه‌های‌ رستاخیز رقابت‌ مردم‌ در بلندسازی‌ ساختمان‌ است‌.»
۱۶. از نظر شیخ‌، كسانی‌ كه‌ تصاویر را ممنوع‌ دانستند در تأویل‌ حدیث‌ نبوی‌ «ان‌ اشد الناس‌ عذاباً یوم‌ القیامه‌ المصورون‌» در بند جمود فكری‌ بوده‌ و ندانسته‌اند كه‌ حكم‌ این‌ حدیث‌ شامل‌ آن‌ تصاویری‌ است‌ كه‌ در دوره‌ی‌ بت‌پرستی‌ رواج‌ داشت‌ و غرض‌ از آن‌ به‌خدایی‌رساندن‌ برخی‌ شخصیت‌ها بود و قول‌ پیامبر شامل‌ تصویرهایی‌ كه‌ غرض‌ از آن‌ زیبایی‌ و بهره‌مندی‌ است‌ نمی‌گردد. درحقیقت‌، او آخرین‌ نظریه‌ را در باب‌ انصراف‌ در باب‌ نقاشی‌ مطرح‌ می‌سازد.
۱۷. میان‌ نقاشی‌های‌ جدید شیعی محیط‌های‌ زیارتگاهی‌ با مخاطبان‌ بسیار و نسخه‌های‌ خطی‌ نفیس‌ با مخاطبان‌ اندك‌ تفاوت‌ وجود دارد.
۱۸. البته‌ این‌ شیوه‌ در جهان‌ اسلام‌ هرگز عمومیت‌ پیدا نكرد، امّا به‌ گونه‌ای‌ تصویرسازی‌ به‌ قصد بیان‌ قصه‌های‌ پیامبران‌ و با تحریك‌ و تهییج‌ احساسات‌ دینی‌ با فزونی‌ اهمیت‌ حضور عامه‌ در حفظ‌ قلمروی‌ سرزمین‌های‌ اسلامی‌ كه‌ با مسیحیان‌ و فرهنگ‌ دینی‌ آن‌ها مواجه‌ بودند، در دوران‌ پس‌ از رنسانس‌ یعنی‌ قرن‌ نهم‌ و دهم‌ هجری‌/پانزدهم‌ و شانزدهم‌ میلادی‌ موضوعیت‌ بیش‌تری‌ پیدا كرد. نقاشی‌ دینی‌ در محیط‌ فرهنگی‌ متأخر اسلامی‌ و شیعی‌ برای‌ القای‌ معانی‌ای‌ مانند بیم‌دادن‌ از دورخ‌ و امیددادن‌ به‌ بهشت‌ و تشویق‌ به‌ اطاعت‌ الهی‌ بعضاً در كار می‌آمد.
۱۹. برخلاف‌ مشهور برخی‌ سنیان‌، هیچ‌گاه‌ شیعیان‌ علی‌ (ع‌) را مانند مسیح‌ (ع‌) تلقی‌ نكردند. علی‌ (ع‌) در نزد آنان‌ نه‌ خدا بود و نه‌ فرزند خدا، بلكه‌ انسان‌ معصومی‌ بود مانند اولیا و انبیا بی‌آن‌ كه‌ به‌ او نیز مانند دیگر انبیا وحی‌ می‌شود. حدیث‌ مشهور و قطعی‌ ولایت‌ یعنی‌ «من‌ كنت‌ مولا فهذا علی‌ مولا» و تصویرسازی‌ از آن‌ امام‌ در كتابی‌ مانند روضه‌ الصفا به‌ معنی‌ فضیلت‌ امام‌ بر پیامبر نیست‌، هرچند بر گرد سر امام‌ هاله‌ی‌ نور قرار گرفته‌ باشد. به‌هرحال‌ ربطی‌ میان‌ عقاید شیعه‌ و مسیحیت‌ وجود ندارد و هیچ‌ تأثیر قابل‌توجهی‌ از نقاشی‌ دینی‌ بیزانسی‌ در نقاشی‌ اسلامی‌ ایرانی‌ مشاهده‌ نمی‌شود و آن‌چه‌ از نظر تصویری‌ دوران‌ متأخر قاجاری‌ در نقاشی‌ با مضمون‌های‌ دینی‌ می‌بینیم‌، صرفاً جهت‌ تكنیكی‌ دارد نه‌ عقیدتی‌؛ چنان‌ كه‌ در تأثیر نقاشی‌ چینی‌ بر نقاشی‌ ایرانی‌ چنین‌ وضعی‌ را می‌بینیم‌: در آن‌جا اژده‌های‌ آیینی‌ به‌ نقش‌ تزئینی‌ تبدیل‌ شده‌ است‌.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:52 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری دوره زندیه
نگارگری دوره زندیهدفع حمله افاغنه و روی كار آمدن نادرشاه و بازگرداندن قدرت به ایران قسمت اعظم نیمهٔ اول سدهٔ دوازدهم را اشغال كرد . در این دوره با وجود اشغالها و جنگ و گریزها ، بستری مناسب برای حركت و پیشرفت نگارگری وجود نداشت . از این دوره تنها آثار قابل توجه باقیمانده دو چهرهٔ خوب رنگ و روغن از نادرشاه است كه در موزه های انگلیس نگهداری می شود كه این هر دو متأثر از چهره سازی اروپائی آن زمان بوده اند .
ربع سوم سده دوازدهم ایران شاهد برقراری صلح و آرامش در ایام دولت كریمخان زند گردید كه مركزش در شیراز بود . كریمخان مردی هنرپرور بود خصوصاً به احداث ساختمانهای شهری علاقمند بود . بازار هنر در این زمان تا حدودی رونق گرفت و نه تنها دیوارهای كاخ با نقاشی رنگ و روغن تزئین یافت ، بلكه مینیاتورسازی نیز احیاء و از صفحات نسخه های خطی دستنوشت خارج و روی جلد كتاب و قلمدان و جعبه های زینتی و قاب آیینه و مانند آن انتقال یافت كه در بخش نقاشی زیرلاكی مفصل توضیح داده شده است . پیشكسوت نگارگران آن زمان محمدصادق بود شیوهٔ كاری وی تا میانهٔ سدهٔ سیزدهم هـ . ق ( نوزدهم میلادی ) به حال و قوت خود باقی ماند .
دیوار نگاره بزرگ چهلستون ( پیروزی نادرشاه بر لشگریان محمدشاه گوركانی در نزدیكی دهلی ) كار محمد صادق بوده است كه ویژگیهایی در شیـوهٔ نقاشـی وی هـم چـون سایه اندازی رنگ برجسته نمائی ، جامه سازی و ژرف نمائی ، همه دیده می شود . لكن ادراك تصویری و مضون كار به طور خطاناپذیری ، ماهیت ایرانی خود را حفظ كرده است . از دیگر هنرمندان این عهد ، علی اشرف ، استاد كارشناس در درودگری لاكی ، تنها هنرمند دیگر سده دوازدهم است كه با استعداد و مهارت بوده و غنای رنگ و ظرافت چشمنواز (( گل و بلبل )) اش مورد ستایش قرار داشته است .
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:53 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری دوره معاصر
نگارگری دوره معاصرطی یكصد سال قبل ، مینیاتور ایرانی ، جلوه های درخشانی داشته و در طول این سالها آثاری ممتاز در این رشته به وجود آمده است كه از هر حیث در خور توجه است . بعد از بنیانگذاری مدرسهٔ كمال الملك در سال ۱۲۸۷ هـ . ش. ، شیوه های جدید اروپایی به عنوان هنر از راه رسیده ، مورد عنایت نقاشان واقع شد .
برای این كه شیوه های هنری ایران به نابودی كشانده نشود ، علاوه بر مدرسهٔ مزبور ، هنرستانی هم برای ترویج هنرهای سنتی ایران و صنایع مستظرفهٔ ملی ، در سال ۱۳۰۹ هـ . ش. ، تأسیس شد . از جمله رشته های گوناگون صنایع دستی و هنرهای سنتی كه در این هنرستان ایجاد شد ، رشتهٔ (( مینیاتور )) بود .
هنگامیكه برای آموزش هنرهای گوناگون ، مسابقاتی جهت گزینش استاد به سال ۱۳۰۸ هـ . ش. ترتیب یافته بود ، استاد هادی تجویدی رتبهٔ اول را به دست آورد و به سمت استادی این رشته انتخاب شد . البته پیش از این هنرمند‌ ، استاد حسین طاهرزادهٔ بهزاد ، كه اساساً بنیانگذار هنرهای سنتی معاصر و هنرستان هنرهای ملی بود ، به مینیاتور و طراحی سنتی تسلط داشت و او بود كه از مرحوم هادی تجویدی امتحان به عمل آورد .
اسـتاد حسین طـاهرزادهٔ بـهزاد ، كه متأسفانه نام و آثار او به غلط به استاد دیگر ، حسین بـهزاد تهرانی ، نسبت داده می شود ، از معروف ترین اساتید در رشته مینیاتور دوران معاصر است . استاد حسین طاهرزاده در سال ۱۲۶۶ هـ . ش . در تبریز و در میان خانواده ای روحانی متولد شد . استاد از سنین كودكی علاقهٔ مفرطی به فن نقاشی داشت و چون محیط و شرایط آن زمان به ویژه نظرات پدر و مادر استاد مساعد نبود كه آزادانه فن نقاشی را بیاموزد ، ناگزیر در خفا تا آنجا كه میسر بود ، به كار می پرداخت .
نخست از استادی به نام آقا میر غفار كه از نقاشان مشهور آن زمان بود . روزی چند ساعت پنهانی تعلیم نقاشی می گرفت ، و این دورهٔ آموزش ، مدت سه سال تمام طول كشید . استاد ذوق وافری به كشیدن كاریكاتور داشت .
استاد ضمن نقاشی و كاریكاتور سازی برای روزنامهٔ ملانصرالدین ، برای تكمیل معلومات خود ، سه سال در مدرسهٔ هنرهای زیبای تفلیس به تحصیل پرداخت . استاد پس از چندی مجدداً برای كسب علم و هنر به سوی استانبول رهسپار شد و در مدرسهٔ صنایع ظریفهٔ استانبول كه امـروز آكـادمی هنرهای زیـبا نامیده می شود به آموزش و فراگیری هنر نقاشی به ویژه در قسمت آبرنگ و رنگ روغن ، و پرتره سازی پرداخت و پس از چند سال آموزش نقاشی نزد استادان معروف عثمانی و ایتالیایی با احراز مقام اول از رشتهٔ نقاشی فارغ التحصیل و موفق به دریافت گواهینامه شد .
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:54 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری سدهٔ دهم در سایهٔ حکومت صفویان
نگارگری سدهٔ دهم در سایهٔ حکومت صفویاناز آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت كه نگار گری بخارا نمودی شهرستانی داشته است نه شیوه شاهی و درباری و این مطلب از مقایسه نسخهٔ بهارستان بخارا اثر جامی با صحنه های جانوری سرزنده و آزاد دست كه در رنگسایه های متفاوت روی حاشیه های خامه ای نسخه ای از خمسهٔ نظامی اجرا گردیده است ، به تأیید می رسد ؛ و این نسخه ای بود كه میان سالهای ۹۴۵ تا ۹۴۹ در تبریز برای شاه طهماسب دومین پادشاه سلسلهٔ صفوی فراهم آمد .
نسخهٔ بهارستان بخارا ، ریشهٔ استوار در سنتها و روشهای اجرایی متداول در میان نگارگران و استادكاران آخری مكتب هرات می داشته است . بهزاد در میان اینان می درخشیده است ، گرچه درست معلوم نیست كه در زمان سلطه یابی ازبكان و آغاز سلطنت صفویان او در هرات ماند ، یا اینكه چون ازبكان بخارا را در سال ۹۱۳ تصرف كردند به آن شهر رفت .
تا سال ۹۲۸ خبر قابل اعتمادی از او در دست نیست ، ولی در آن سال شاه اسماعیل ، سر سلسلهٔ صفوی ، بهزاد را به سرپرستی كتابخانهٔ سلطنتی در تبریز منصوب كرد . با داوری بر پایهٔ بهترین نسخه های صفوی كه در نخستین سه دههٔ اول سدهٔ دهم در تبریز تدوین یافت ، و چیزی جز تصاویری خشك با هیكلهای جدا افتاده از هم بر صفحهٔ مینیاتور برای كتابهای كوچك شعر نبود ، می توان گفت كه مكتب تبریز به طور یقین پیش از سال ۹۲۶ برخوردار از حضور و هنر بهزاد نمی بوده است .
مكتب صفوی در آن زمان اعتبار خود را از دست می دهد لیكن با جلوس شاه طهماسب دومین سلطان صفوی بر تخت ، اقلیم هنری دست كم برای مدتی كوتاه تغییر كرد و به صورت دومین عصر طلایی نسخه نویسی و نسخه پردازی مصور جلوه گر میشود .
چنانكه مشهور است شاه طهماسب از جوانی علاقمندی شدید خود را به نگارگری و هنرهای نسخه پردازی نشان داده . و حتی به قرار معلوم نقاشی را نزد استاد معروف تركمنی ، سلطان محمد ، آموخته بود .
نتیجه اینكه حتی پیش از بر تخت نشستن شاه طهماسب در سال ۹۳۰ ، شكوفایی كم نظیری به واقع در كلیه هنرهای نسخه آرایی مصور در ایران صفوی به ثمر نشسته بود ، كه نه تنها مورد حمایت و ترویج شاه قرار گرفت ، بلكه به توسط برادر جوانترش بهرام میرزا پشتیبانی شد ، كه نگارگران و دیگر پیشه وران دست اندر كار را به فعالیت های نسخه آرایی دلگرم می ساخت ؛ و برای هم او بود كه مرقعی با رسالهٔ دوست محمد گردآوری شد .
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:55 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری سنتی، آبروی نقاشی ایران
نگارگری سنتی، آبروی نقاشی ایرانبا قبول این باور که آثار هنری آفریده دست بشر، زاییده اندیشه و آرزوها و خیال‌ها و آرمان‌های اوست و این آثار مبتنی بر جهان بینی و نوع نگره وی است، بنابراین آثار هنری صورتی دارد و نقشی که در این نقوش ظاهری و صوری، اندیشه‌هایی نهفته است.
در ادوار مختلف و در اقصی نقاط کره خاکی، نگره‌های متفاوتی رخ نموده که هر کدام منشاء هنر و فرهنگی شده است که در تاریخ هنر مصادیق بسیاری یافت می‌شود، به طور مثال اندیشه ثنویت در دوران ایران باستان در میان اسطوره‌های ایران باستان منشاء نمایش خیر و شر شده است. در نقش‌های گوناگونی که در این جغرافیای فرهنگی رخ نموده، بازتاب این گونه باور را می‌توان مشاهده کرد و یا در مسیحیت باوربرتثلیث مقدس سبب آن شده تا ترکیب بندی آثارنقاشی و معماری چنین پنداری را بازتابد، اما دراندیشه ی اسلامی تأکید بر وحدانیت و توحید ربوبی است.
شعار لااله الا الله و قل هوالله احد، شاید اصلی‌ترین بیان نگره توحیدی است که درآثار نقاشان و مذهّبان و معماران مسلمان به شاخص‌ترین صورت خود، آثار بسیار متنوع را به وجود آورده است که در تمامی آن‌ها روح توحیدی و مفهوم صوری آن هنر اسلامی را از دیگر ملل جدا می‌سازد.هنرهای اسلامی یک پشتوانه ی عمیق حکمتی و فلسفی عالی دارد. اصلاٌ هدف هنرهای اسلامی مجسم کردن فضایل و نشر مکارم انسانی است.
حکمت حق در قضا و در قدر
کرده ما را عاشقان یکدگر
«مولوی»
● نور در نقاشی ایران
نور و تاریکی از دیر بازدر فرهنگ ایران زمین به عنوان دو عنصر مهم و قابل تأمّل مطرح بوده است. در زمان زرتشتیان و مزدک‌ها و مانی‌ها، نور به عنوان عنصر هستی بخش مطرح می‌شود، که تمامی موجودات از آن افاضه فیض می‌کنند و به رشد و نمو و حرکت خود ادامه می‌دهند. در آیین مزدک، مهر به عنوان میانجی بین نیکی و بدی در‌هاله‌ای از نور قرار دارد.
ازنظرعلمی نیز درکتاب «انسان روح است، نه جسد» می‌خوانیم:هرموجود زنده‌ای دارای «‌هاله» و یا ارتعاش معیّنی به نام شعله ی حیات یا «‌هاله تندرستی» است. وقتی که یکی از اعضاء بدن بیمار می‌شود، امواج داخل درخلاء آن عضو، مختل می‌شوند. هدف معالجه روحی، از بین بردن اختلال موجود در آن امواج است. نتایجی که علم روحی جدید درباره ی مراکز نیروهای مغناطیسی در بدن انسان به دست آورده، تا حدود زیادی با گفته‌های حکمای قدیم هند موافقت دارد زیرا آن‌ها می‌گفتند: مراکز نیروی مغناطیسی یا بر حسب لغت «سانسکریت» (چاکرا) یعنی چرخ‌ها هستند، که به طور دائم از بدن انسان ساطع می‌شوند و محل این نیروها، جسم اثیری یا ماوراء مادّی است، که گاهی اوقات صاحبان «جلاء بصری» آن‌ها را می‌توانند ببینند. هندی‌ها معتقدند که این نیروهای مغناطیسی، نیروهای وجود هر شخص هستند و از حرکت همه این نیروها یک دایره موجی ثانوی به روی سطح جسم اثیری به وجود می‌آید و آن را به جسم مادّی منتقل می‌کند. این‌هاله، تمایلات، عواطف، خواسته‌ها، افکار و میزان رشد عقلی و اخلاقی و روحی انسان را ظاهر می‌سازد و دارای رنگ‌های متداخل با هم مانند قوس و قزح ظاهر می‌شود، ولی انسان‌هایی که‌هاله آن‌ها اغلب سبز، کبود و یا سفید رنگ است، میزان رشد عقلی و روحی بیشتری دارند.
دانشمندان از دستگاه کامیرایی که دارای سرعت حرکت زیاد بوده به نام High frequency در به دست آوردن تصویر‌هاله انسان و گیاهان موفق شدند.
این‌هاله نورانی درهنر نقاشی و نقوش برجسته کشورهای مختلف نمود داشته است. نور به عنوان یک عنصر معنوی در هنرمسیحیت و دراطراف سرقدّیسان به شکل حلقه نورانی ودرهنرهند نیزاین حلقه نورانی دور سر بود ا مشاهده می‌شود. در هنر ایران به خصوص در نگارگری هم به شکل شعله‌های نورانی به وفور مشاهده می‌شود. در «معراج» که به دست سلطان محمّد کشیده شده است، شعله نورانی عظیمی دورسرحضرت محمّد(ص) نقاشی شده، تفاوت این شعله با شعله‌های دیگر، این است که شعله مذکور شعاع وسیعی دارد و نشانگر این است که نقّاش برای این شخص اهمّیّت و جایگاهی فراتر از یک قدّیس در نظر گرفته است.
عنصر طلایی در بـــاورهــای ایرانیان نمــود فرا مادّی داشته، چون نگارگران ایرانی به دنبال رنگی می‌گشتند که بتواند از خود پرتوهایی از معنویت را منتقل کند و هر کجا که از این عنصراستفاده شده، دارای استعداد پرتوافکنی نور را داشته و از خود نور ساطع می‌کرده است و همین طور فرشتگان و ملائک که طبق نمادپردازی سنتی ازنورخلق شده‌اند و هر کجا که نگارگران برای نمایش جایگاه معنوی آن‌ها اقدام کرده‌اند به ترسیم آن‌ها را از نور و جنس روشنایی پرداخته‌اند.
علاوه بر آن «وجود» نیز به عنوان نور نامرئی و تنها وقتی که با ظلمت آمیخته شود، قابل رؤیت می‌شود. «نور محض» مخصوص خداوند است و اگر تجلی پیدا کند همه چیز را نابود می‌کند و از این رو نور با حجاب‌هایی قابل دیدن است.
تقویت بعد روحانی نفس، حرکت به سوی وحدت است. وظیفه هنرمند تاباندن یا انعکاس همین نور به ظلمات قلب بشر است. نقاشی ایرانی ترکیبی شگفت از رمز‌های تصویری است و در ساحتی فرازمانی و غیرفانی بوجـــود‌آمده است. در هنر سنتی ایران حوادث و ماجراهــا بر روند شکل گیری تصاویر بی‌اثرند.
فضای ذهنی اثر برخاسته از ادراک و اندیشه‌های هنرمند است.
اندیشه‌های پنهانی ذهن و خیال، انعکاسی از دنیای ناشناخته ذهن اوست. در این آثار، رنگ‌ها از خلوص و زیبایی خیره کننده‌ای برخوردارند. فضای کیفی عناصر و اجزاء در نهایت زیبایی جلوه گرند، خلوص و پاکی و شفافیّت رنگ‌ها نشانگر شفافیّت روح و صداقت در گفتار و صراحت در بیان و غنا در عقاید و باورهای دینی است.
در «کتاب رنگ» اثر «ایتن» آمده است: در آثار پیشینیان رنگ طلایی در نقّاشی، بسیار به کار رفته و مفهوم آن مادّه‌ای فروزان و نور افشان است. هاله زرّین مقدّس نشانه تجلی آنهاست و نیل به این حالت به مفهوم استغراق در نور بوده و چیزی جز طلایی نمی‌توانست سمبل چنین نوری باشد. هنرمندان ایرانی از دیرباز از رنگ‌های شفاف و روشن استفاده می‌کردند، به طور مثال رنگ‌های روشن در زندگی روزمرّه و در فضای داخلی خانه‌ها در قالب در و پنجره قدیمی دیده می‌شود، هنرمندان ایرانی با عبور دادن نور از این شیشه‌ها رنگ‌های پرفروغ را به داخل اتاق‌ها و زندگی خود هدایت می‌کردند تا از رازو رمز و تأثیرات معنوی آن‌ها در زندگی خود نهایت استفاده را بکنند.
استفاده از رنگ‌های طلایی برای آسمان و نقره‌ای برای آب، استفاده از رنگ‌های غیر واقعی در جهت ذهنی کردن فضا است. در استفاده از عنصر پرسپکتیو هم چنین نظری را مشاهده می‌کنیم وعدم رعایت بعدنمایی نیز در نقاشی ایرانی از باور و عقاید آن‌ها سرچشمه می‌گیرد. هنرمند ایرانی سعی می‌کند از دو بعد مقرّر شده پا را فراتر نگذارد و به ساحت سه بعدی که ورود به محدوده دروغین و کاذب است، امتناع ورزد. هنرمند ایرانی ـ اسلامی با شناخت محدوده‌های خود از حدّ اختیاراتش عدول نمی‌کند. دین اسلام برای خود اصول و قوانین و ضوابط ثابت و متقنی دارد، این اصول حدود و وظایف هر نوع فعّالیّت انسانی را مشخّص می‌کند. مهم درک صحیح قوانین اسلامی است، قوانین الهی قرآن و توجّه به اخبار و احادیث نبوی، معیارها ارزشیابی را مشخّص می‌کند. این که نقاشی ایرانی از سال‌های بسیار دور تا دوره صفویّه از یک سنت استفاده کرده، اتفاقی یا تحمیلی و یا نداشتن خلاقیّت و نوآوری نزد آنان نیست، آنچه این هنرمندان را دور یک ارزش معنوی جمع کرده و سال‌ها در شعاع نورانی‌اش نگاه داشته است روشن بودن قوانین و ضوابطی است که هنرمند ایرانی آن‌ها را با جان و دل پذیرفته و نیازی نمی‌بیند که از حول محور این ارزش معنوی خود را دور کند و به سبک‌ها و (ایسم)‌های مختلف روی آورد. «ه.وجنسن» درباره خصوصیات هنر اسلامی می‌نویسد: «این آثار که نمونه شگفت از ترکیب عناصری مختلط در چهارچوبی از اصول منضبط صوری است، خواص راهی هزار خم و یا نقش در هم تابیده یک قالی ایرانی و یا حتّی خصوصیات پاره‌ای از نقاشی‌های عصر حاضر را در خود جمع دارد، مسلماً بیش از هر یادگاری باقیمانده دیگری جوهر هنر اسلامی را در خود خلاصه می‌کند.»
در چشم انداز اسلام، عقل بیش از هر چیز وسیله قبول حقایق وحی شده که نه غیر عقلانی‌اند و نه منحصراً عقلانی از جانب انسان است. پس قول به این که هنر از عقل یا از علم می‌تراود آن چنان که استادان هنر اسلامی گواهی می‌دهند، ابداً بدان معنی نیست که هنر عقلانی است و باید ریشه اتصال آن را با کشف و شهود روحانی قطع کرد، برعکس، نه تنها در این جا عقل، الهام را از کار نمی‌اندازد، بلکه درهای وجود خود را به زیبایی غیر فردی می‌گشاید. زینت در هنر اسلامی ایرانی بر خلاف نظر مستشرقین که فقط آن را وسیله زیباتر شدن دانسته‌اند، دارای هویت رمزی و نمادی است که حقیـقت را بر ملا می‌سازد و البته چون این حقیقت در اوج، آرمان گرایانه است واجد عنصر زیبایی شناختی نیز است.
نقش اسلیمی نوعی دیالکتیک در مقوله تزیین است که در آن منطق با پیوستگی زنده و جاندار وزن، همدست می‌شود و دارای دو عنصر اساسی است، نخستین عنصربه هم پیچیدگی و در هم تابیدگی نقوش و نقشمایه گیاهی، اساساً به نظربازی‌ها و یا تأمّلات نظری هندسی باز می‌گردد، عنصر دوم نمایشگر ترسیم نوعی وزن است، یعنی ترکیبی است از اشکال حلزونی و شاید حتی بیشتر از رمزپردازی منحصراً خطی نشــأت گرفته باشـــد تا الگوهای نبـاتی. اشکال در هنـــر ایران در ترکیب بندی‌های نقاشی و تذهیب و معماری و در اعمال و مناسک مذهبی نمود دارد که تجلی آن در کعبه، مظهر وحدت مسلمانان است. این حرکت حلزونی در اثر «معراج» سلطان محمّد به شکل بسیارزیبایی پرداخته شده است. این اثر آن‌چنان روان است که گویی سلطان محمد تنها امواج تابناک و فروزان و برگ‌های لرزان از وزش باد را می‌نگرد، از متعلقات درونی اش، یـعنی از «اصنام» شهوت و هوا می‌رهد و با احتراز در خود در حالت نابِ بود و وجود، مستغرق می‌شود. دیوار‌های بعضی مساجد که پوشیده از کاشی‌های لعابی یا نسجی از اسلیمی‌های ظریف گچ‌بری است، یادآور رمزگری حجاب است.
برای ورود هنرمند به عرصه عرفان، قوای نفس ‌باید توسّط هنر پرورش پیدا کند، بنابراین نقش هنر تربیت نفس است. نقش هنر این است تا حقیقت را جان ببخشد و آن را متبلور سازد. هنرمند ایرانی اسلامی عارفی است که خیلی خوب بیان و اظهار می‌کند، بنابراین هنر با بیان و اظهار و نحوه بیان خارجی و بیرونی حقایق پدیدار می‌شود. هنرمند گاهی خیالش به درجه تجرّد و صفا رسیده و صوری که در نفس او متمثل و متجسّد می‌شود، تمثیل حقایق برتر و اعلاء است، گاهی نیز تحت تأثیر نفس است. در نقاشی ایرانی هنرمند همان عارف است، چون نشانه‌ها و علامت‌ها بیانگر آن هستند که هنرمند به حقایقی دست پیدا کرده و از فیوض حق بهره مند شده است، هنرمند ایرانی از کثرت به وحدت می‌رسد. چید مان عناصر و جزییات، مانند درختان یا حرکات در هم تنیده و عاشق و معشوق گونه‌شان که (یادآور ادبیات و داستان‌هایی نظیر لیلی و مجنون و خسرو و شیرین است) و یا اسلیمی‌ها و ختایی‌ها و نقوش هندسی به زبان دیگر همان سخن را تکرار می‌کنند. تمامی این عناصر با وجود کثرتشان به یک عشق معنوی و حقیقی اشاره می‌کنند که برای بارور کردن روح از مجرای عشق مجازی به وادی بی انتهای حقیقت دست پیدا می‌کند و در آن جا با سکوتی سُکرآور مخاطـــب را به نظاره طلب می‌کند و همانجاست که روح بارور می‌شود و همنوعانش را سیراب می‌کند.
در نقّاشی ایرانی ذهن هنرمند از همه موانع مادّی عبور می‌کند، دیوارها را می‌شکافد و عمق را به سطح می‌کشاند، رنگ‌ها را در نوری مطلق به نظاره می‌نشیند و سایه‌ها را حذف می‌کند و آسمان را به دلخواه رنگی معنوی می‌زند و آب را از جنس نقره خلق می‌کند و سبزه زار را فرشی زمرّدین می‌گستراند و ذهن همه چیز را در صلح و صفا می‌خواهد، پرندگان آزادانه روی درختان زندگی می‌کنند و مردم به زندگی معمولی خود ادامه می‌دهند بدون آزار رساندن به یکدیگر و بدون دغدغه‌های امروزی و بدون اضطراب در بیداری ابدی فرو رفته‌اند.
مورّخان هنر که واژه «هنر مقدّس» را درباره هر اثر هنری واجد موضوعی مذهبی به کار می‌برند، فراموش می‌کنند که هنر اساساً صورت است. برای این که بتوان هنری را مقدّس نامید کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. بینش روحانی ضرورتاً به صورت خاصّی بیان می‌شود. اگر این زبان نباشد، به نحوی هنر به اصطلاح «شبه مقدّس»، صورت‌های مورد نیاز خود را از هر قسم هنر غیردینی می‌‌گیرد. بی گمان روحانیت و معنویت، فی ذاته مستقل از صورت است، امّا این ابداً بدان معنی نیست که می‌تواند به هر شکلی و صورتی بیان و ابلاغ شود. صورت به لحاظ جوهر کیفی‌اش در مرتبه محسوسات همتای حقیقت در مرتبه معقولات است. هنر راستین زیباست، زیرا حقیقی است.
آنچه بینش مسیحی از امور به وساطت نوعی تمرکز عشق بر کلامی‌که در عیسی مسیح حلول کرده، درمی‌یابد بینش اسلامی در کلیات و هر آنچه غیر شخصی است می‌یابد. از نظر اسلام بینش هنرمند مصور از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن انعکاس می‌یابد، استنتاج وحدت از جمال عالم عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتاً پیوندی می‌بیند. هنر جهان را روشن و مصفّا می‌کند، به روح مدد می‌رساند، تا از کثرت تشویش انگیز امور برهد و به سوی وحدت بیکران بازگردد.
هنرمند ایرانی هنر نقّاشی را ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت آنها که خود حاوی زیبایی بالقوّه است، می‌بیند زیرا زیبایی از خداوند نشأت می‌گیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و عیان سازد. برای هنرمند ایرانی هنر به میزانی زیباست که بدون داشتن نشانی از الهام ذهنی و فردی، فقط «دلیل و گواهی بر وجود خداست» زیبایی‌اش باید غیر شخصی باشد، همانند آسمان پرستاره. در واقع هنر اسلامی به نوعی کمال می‌رسد که گویی از صانعش مستقل، افتخارات و نقائصش در برابر خصلت کلی اشکال محو می‌شوند.
 
محمد خلیلی‌ کارشناس ارشد رشته نقاشی
روزنامه اطلاعات
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:56 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری قبل از اسلام
نگارگری قبل از اسلامبرای پژوهش درباره نگارگری در ایران باید تا آنجا که ممکن است به گذشته بازگشت.بازگشتی به طول تاریخ.نگاره های ایرانی که تا به این اندازه موردتوجه ونظرهنرشناسان و هنردوستان شرق وغرب قرار گرفته است هنری نیست که در طی چندسده بوجود آمده باشد.
این هنررابایددرطول هزاره ها بررسی وپیگیری کردتاپی برد چگونه به مروربه تجربیات و دانش هنری مردم فلات ایران افزوده گردیدوچه سان دچار دگرگونی وتطور شد.
● واماچراواژه مینیاتورجای نگارگری را گرفت؟
باید دانست که درحدودهفتادسال است که واژه مینیاتوربه جای نگارگری رواج یافته است که
شاید تحت تاثیرنهضت ترجمه و خاور شناسی فرنگی باشد. مینیاتور مرکب از دو واژه
فرانسوی مینیموم و ناتورال به معنی کوچک و طبیعت است که به هیچوجه گویای آن چه در
نگارگری اصیل ایرانی مطرح است نمی باشد.نگارگران ایرانی مانند شاعران و نویسندگان
برپایه اصول اعتقادی ویژه ای قلم دردست می گرفتندوجزدیداریارونمایاندن جلوه دلدارازاودرخیال نداشتند.
● نگارگـری پیش از تاریخ در ایران :
آغاز نگارگری در ایران را می توان تا هزاره های پیش از میلاد پیگیری کرد . نخستین آثار بر جای مانده از سکونت انسان که در شمال ایران بافت شده ، از نظر تاریخی به دوران پالئولیتیک تا عصر حاضر مربوط است . اما مهمترین تصاویر از دوران غارنشینی در ایران به غرب و در منطقه لرستان ارتباط پیدا می کند .
● غارنگـاره های لرستـان – میرملاس :
غار میر ملاس که در کوره "سر سرخن" واقع شده نخستین غاری است که بر روی دیوار آن که قسمت هایی از آن فرو ریخته است ، نگارهایی را یافتند .
بیشتر از این نگاره ها صحنه هایی از رزم ، شکار ، انسان و حیوان را نشان می دهد . نقوش حیوانی چون گوزن ، گاو ، سگ ، روباه و خصوصا اسب و سوار که در حال تیر اندازی و شکار موضوعات رزمی که در تاریخ نگاری ایران با تغییراتی تکرار گردیده ، ولی موضوع و شکل اصلی خود را حفظ کرده است . این نگاره ها با رنگ های قرمز و سیاه بر دیوار غار یاد شده و همچنین کوه "همیان" یا کوه "کیزه" که در بالای کوه سر سرخن قرار گرفته شده است .
نقوش دوره تاریخی که شامل گروه های اسب سوار مناظر جنگ و جدال و شکار حیوانات با تیر و کمان است و قدمت آن ها بین دو هزار و هزار پانصد سال پیش از میلاد می رسد . و بدین سبب که هنر اسب سوای نخستین بار به وسیله ایرانیان و مقارن با تاریخ یاد شده در این منطقه معرفی شده است .
در هزاره نخست پیش از میلاد تجلی این هنر قدیمی با چنان مهارت و تکامل ویژه ای بر روی اشیای برنزی لرستان ظاهر گردیده است که آنها از لحاظ تکنیک و صنعت به عنوان نشانه ای از هنر فلز کاری به نام برنز لرستان معروفیت جهانی پیدا کرده است .
در این نقوش یاد شده تصاویری از انسان به چشم می خورد که با یکدیگر اختلاف دارد .
رسم کردن حیوانات به صورت نیمرخ روشی است که در دوره های گوناگون نگارگری ایران حفظ شده و حتی این روش ترسیم حیوانات تا به حال نیز متداول مانده است که سابقه نگارگری در ایران را دست کم به دوره "نئولیک" حجر جدید ، یعنی در حدود ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد می رساند .
● غار نگاره های همیان – دوشـه – لاخ مـزار :
غار دیگری که در همین منطقه کشف گردیده ، غار با نقش های کامل تر و روشن تر از غار میرملاس و "دوشه" است .
بر قسمت های مسطح دیوار این غار ، روی هم یکصد و ده نقش گوناگون با رنگ سیاه نقاشی شده است . نقش های این غار روشن تر از نقوش میرملاس و همیان کوهدشت است ولی قدمت آنها را ندارند .
پس از استقرار انسان در دشت و تشکیل واحدها و دهکده ها بر پایی نخستین ساختمان ها جهت سکونت انسان نیز به آثاری از نقش اندازی و تصویر سازی بر روی دیواره های ساختمان ها بر می خوریم .
● نگـاره های سفالیـن :
ویل دورانت آغاز هنر نقاشی را از هنگام نقش اندازی بر روی سفال می داند : " در هنگامی که کوزه گری بر روی ظرف های ساخته حوزه نقش های رنگین ترسیم می کرد ، در واقع هنر نقاشی را به وجود آورد . " نقاشی بر روی سفال یکی از فعالیت های هنری مردم ایران بوده ، که با مطالعه سفالینه های منقوش پیش از تاریخ ایران می توان سیر حرکت و تحول نگارگری را مشاهده کرد . در این نقوش سفالگر و هنرمند به طبیعت وفادار نمی ماند. و جزئیات آن را طرح نمی کند ، بلکه می کوشد خصوصیات بر جسته موضوع و به عبارتی جوهر اشکال اشیا ء را نشان دهد . پیدایش این گونه ظروف سفالی در نواحی گوناگون ایران از ایلام ، اطراف شوش ، تخت جمشید فارس تپه کیان نهاوند ، سیلک کاشان ،‌چشمه علی ری ، تورنگ تپه ، تپه حصار و لرستان تا مارلیک و ... و همه و همه نشان از به کارگیری نقش های گوناگون بر روی ظرف های با رنگ های متفاوت قهوه ای و سرخ و سیاه و زرد ، تحول هنر نقاشی و صورتگری ایرانیان پیش از تاریخ است .
● نقش اندازی بر روی مهـر:
در این زمان مهرهای ظریف ساخته می شد که از آنان در امر تجارت استفاده می کردند و نمونه های به دست آمده با موضوع های ظروف سفالی نقشدار همزمان خود مشابهت دارد . کنده کاری این مهرها که با نقوش دقیق و ظریف بر روی یشم ، عقیق ، لاجورد و سنگ های دیگر صورت گرفته از گذشته ای کهن در نگارگری ایران روایت دارد .
● نگـارگری دوره هخـامنشیان :
هنر هخامنشی مقید و محبوس دربار بود و نمی توانست از آزادی تغبیر برخوردار باشد .
بارزترین هنر این دوران را در کاخ های شاهان که از ابتدای قرن هفتم پیش از میلاد آغاز می شود مشاهده می کنیم ، به ویژه نقش برجسته های این کاخ ها که گاهی با لعاب های مختلف رنگین شده است . آثاری که از دوره هخامنشی به دست ما رسیده بسیار معدود است و به این سبب بحث درباره شیوه نقاشی این دوره آسان نیست . اگر آجرهای لعابداری را که در تزئین دیوار کاخ های هخامنشی به کار رفته است و طرح نقش برجسته آن زمان را مبنای حکم قرار دهیم می توانیم نشانه هایی از علاقه به رنگ های تند و ذو و ریزه کاری را در آن ببینیم . در همین زمان ذو ریزه کاری ایرانی را از نقش های برجسته می توان دریافت . این دقت در ترسیم جزئیات به خوبی آشکار است . هنر هخامنشی هیچ گاه نکوشیده است در بیان حالت اشخاص دقت کند ... این هنر سعی نکرده بعد سوم را مجسم سازد و به تجسم نیمرخ قناعت کرده است . چنین خصوصیاتی در سده های بعد ، در نگارگری ایران تداوم می یابد و آگاهانه از ایجاد و پرسپکتیو دوری گزیده است .
هنر هخامنشی به جنبه تزیینی نقش ها توجه داشته است و به همین دلیل موضوعات نقوش برجسته تخت جمشید بدون اینکه برای احتراز از یکنواختی کوششی به عمل آید ، غالبا تکرار می شود ، چنین توجهی در آثار پیشینیان در سیلک و لرستان و زیویه معمول و کاملا مشهود است . بنابر آثاری که از این دوران در پاسارگاد و سایر کاخ ها یافتند ، مشخص شده که نقاشی دیواری در این دوران رواج داشته است و داستان ها ی گوناگون را به تصویر کشیده اند و نشان می دهد که نگار گران برجسته ای تیز در این عصر می زیسته اند .
در قرن پنجم پیش از میلاد صحنه های شکار و رزم ایرانی نقاشی آن از ایران به چین رفته که خود دلیلی بر وجود نگارگران و رواج نگارگری در این دوران است .
● ویژگی های نگارگـری و هنـر بعد از هخامنشیان :
مختصات هنر ایران در فاصله دویست ساله میان سقوط حکومت هخامنشیان و ظهور پارتیان را می توان به سه گروه تقسیم کرد : ابتدا نفوذ هنر هلیستی ، سپس هنر یونانی و ایرانی و در انتها هنر ویژه ایرانی . نمونه هایی از هنر دوره اشکانیان و خصوصا نگارگری را ، عموما در خارج مرزهای کنونی ایران باید جستجو کرد . برای شناسایی نگارگری این دوران یا باید به آثار و یافته های این دوران و یا به کتب ، نوشته ها و نقل قول های تاریخ نو یسان مراجعه کرد .
«فیلوستراتوس» رومی که خود به تیسفون آمده درباره نقش کاخ های شاهی نوشته است . سقف کاخ با الواح مفرغ مزین بود . الواح را چنان صیقل و شفاف ساخته بود که نگارخانه ای شده بود . دیوار را مانند کاخهای هخامنشی به انواع تصویر ها و نقش ها ز ینت داده بودند .
● جایگـاه نگارگری در هنر اشکـانیان :
در هنر اشکانی نگارگری اهمیت بسیار داشت ، بیشتر نقوش این دوره را باید از نوع طراحی و نقاشی به شمار آورد ، و پستی و بلندی و حجم چندان مورد توجه هنرمندان نبوده است . بهترین و مهمترین نمونه آثار نقاشی دیواری که در داخل ایران کشف گردیده ، در خرابه یک قصر اشکانی ، معروف به «کوه خواجه» منتسب به سده اول میلادی در مصب رود هیرمند و بر فراز جزیره ای که در میان هامون «سیستان» قرار دارد ، تا اندازه ای محفوظ مانده و قابل تشخیص است . تصاویر نقش های هنر یونان و ایران به هم آمیخته است .
● نگـارگری در دوره سـاسانیان :
ساسانیان از قرن سوم تا میانه قرن هفتم میلادی در ایران پادشاهی کردند و حکومت آنان پس از حمله اعراب و شکست یزدگرد از مسلمانان منقرض گردید .
درباره نگارگری این دوره ، باید به کتب و سفرنامه ها و بقایای خاطرات دیداری کسانی که از هنر و معماری ساسانیان اشاره کردند مراجعه کرد . «علی بن حسین مسعودی » نیز در کتاب «الثبیه و الاشراف » اشاراتی کرده :
«نخستین شاه ساسانیان اردشیر بود ، جامه روی او سرخ دارای نقش دینارگون ، شلوار آسمانی رنگ و تاجش سبز در زرد ،‌ایستاده ،‌نیزه ای در دست . انجامین شاه یزدگرد پور شهریار پور خسرو پرویز جامعه رویی سبز نقشدار ، تاجش سرخ ، ایستاده ،‌ نیزه ای در دست و بر شمشیر خود تکیه زده است . » «تصویرها با رنگ های شگفت انگیزی که در این زمان مانند آنها به دست نمی آید کشیده شده بود و آب زر و سیم و براده مس در آنها به کاررفته ، کاغذ کتاب نیلوفری رنگ و عجیب رنگ آمیزی شده بود و از بس زیبا و نشکن بود ندانستم کاغذ است یا پوست . »
● آثار و بقـایای نقاشی دوره سـاسانیان :
می دانیم ساسانیان دیوارهای کاخ ها خود را با نگاره ها آرایش می دادند و شاعران صدر اسلام نیز بدان ها اشاره هایی کرده اند که آثار مختصری از آن ها باقی مانده به عنوان نمونه در افغانستان کنونی ، در محلی به نام «دختر نوشیراوان » در هشتاد میلی شمال شهر با میان نقش رنگارنگی بر روی سطح سنگ خارا باقی مانده است و مجلسی را نشان می دهد که در آن تصویر یک شاه ایرانی بر فراز تخت نشسته و تاجی که با دو عقاب سفید مکمل بر سر و گردنبند از مروارید بر گردن و درپایه های تخت شیری چند قرار دارند . رنگ آمیزی این تصویر بسیار روشن و تند از لاجورد و شنگرف و گل زرد و سفید آب به عمل آمده و چگونگی نقش و تصویر این خط بسیار شبیه به تصویری است ک بر روی جام بلوری معروفی که اکنون در مجموعه کتابخانه ملی پاریس وجود دارد . از دیگر آثار دوره ساسانی ، نقاشی دیواری شوش است که منظره شکاری را به تصویر کشیده است .
مهارت هنرمندان و نگارگران ایرانی در این اثر به خوبی دیده می شود . طراحی منسجم و رنگ آمیزی عالی و خطوط قلم گیری بسیار چشمگیر است . اسب ها عموما با رنگ روناسی که به صورت لکه های ریز و درشت روی آن ها به کار رفته رنگ آمیزی شده اند و این روش در ادامه نگارگری ایران به خوبی قابل تشخیص است . بسیاری از نقش های برجسته این دوران نیز اصل و منشا نقاشی دارد و با برجستگی کم متاثر از نقاشی است . از این میان می توان به نقش برجسته ای که در بیشابور است و پیروزی شاپور دوم را نشان می دهد اشاره کرد . دیگری گچ بری صحنه شکار پیروز شاه است که در «چهارترخان » نزدیک تهران پیدا شده که باز هم ملهم و متاثر از نقاشی دیواری است . موزاییک هایی که از بیشابور کازرون و از کاخ شاپور اول به دست آمده ، نمونه های مناسبی از طرح و فرم و رنگ در نگارگری دوره ساسانی است . بعضی از این موزاییک ها که تصویر زنی را نشان می دهد درست به شیوه ی ایرانی است . زن در این نقش ها یا دراز کشیده و بر دست تکیه داده و آینه ای به دست دارد یا ایستاده و گل و میوه ای به دست گرفته و یا مشغول نواختن یکی از آلات موسیقی است . نوع نژادی اشخاص و لباس ها و طرز آرایش و حتی نحوه نشستن آنها که روشی ویژه دارد ، همه ایرانی است و چهره هایی که به چانه پایان می یابند ایرانی هستند .
گیرشمن این موزاییک ها را اثر رومیان و یا سوریان می داند و در جایی دیگر آن را اقتباسی از کار رومی می شمارد ، که جای تامل بسیار دارد . زیرا در چند سطر بالاتر خود به نقش این گفته می پردازند و آن ها را کار هنرمندان رومی نمی داند : « اگر اینها کار یک هنرمند یونانی یا رومی بود هنرمند قدرت پیکرسازی خود را با ساختن نقش یک نیمتنه و یا دست کم یک گردن پر گوشت ابراز می داشت . » . نقش های زیبا پارچه ها و فرش های دوره ساسانی و ظروف سیمین و زرین هم نشانه و دلیلی بر رونق و رواج هنر نقاشی در آن عصر است .
یکی دیگر از مناطقی که از نظر شناخت نگارگری دوران ساسانی اهمیت فراوانی دارد و اکنون در خارج از مرزهای کنونی ایران قرار گرفته «پنج کنت» است . این مکان در مشرق سمرقند واقع شده و در نقاشی به دست آمده موضوعاتی از داستان های کهن و باستان ایرانی و شاهنامه فردوسی تصویر شده است . در حالی که «این نقاشی ها را به اواخر عصر ساسانی نسبت داده اند . » یکی از تاثیر انگیزترین این صحنه های مجلس سوگ سیاوش بازبردستی فراوان نمایش داده شده است و هنرمند موفق گشته است با توسل به خطوط و سطح های پرتحرک برای ایجاد هیجان در بیننده حداکثر استفاده را بکند . این نقاشی و آثار دیگر پنج کنت که بر بیناد همان روایاتی که چهار قرن به هنگام سرودن شاهنامه مورد استفاده شاعر ملی ما واقع شده ، ضمن تایید اصالت منابع شاهنامه وجود یک سنت کهن ایرانی نگارگری دیواری را مورد توجه قرار می دهد . »
● نگـارگری و کتاب سازی ساسانیـان :
کتاب سازی و کتاب آرایی از گذشته های بسیار دور در ایران رواج داشته است و شاید نخستین کتاب اوستای «زردشت » باشد که آن را با آب زر بر پوست گاو نوشتند . در کتب گوناگون همچون ، «نامه تنسر» در صفحه ۱۲ و «مروج الذهب» مسعودی و در «تاریخ الامم » و «الموک طبری » به این نکته اشاره شده است که اوستا بر ۱۲ هزار پوست گاو به خط زرین نوشته شد ، اما فردوسی آن را ۱۲۰۰ فصل نوشته شده بر الواح زرین می داند و می گوید . «ابومنصور ثعالبی»حدود سال ۴۱۰ هجری می نویسد که زردشت در بلخ کتابی به گشتاسب شاه آورد که آن را برپوست دوازده هزار گاو نوشتند و هر کلمه را در پوست کنده ، قشری از طلا در آن قرار دادند با این حال هنر کتاب بازسازی و تزیین آن و تصویر گری در کتب در زمان ساساینان به مرحله ای از تکامل دست یافت که بهترین سند آن اورا ما نوی مکشوفه در «تورفان» است .
● مانی و نگـارگری او :
تولد مانی نقاش ایرانی را در سال ۲۱۶ یا ۲۱۵ میلادی و کشته شدن او در سال ۲۷۷ میلادی می دانند ، او عقایدش را به وسیله نقاشی تبلیغ و ترویج می کرد . آیین و هنر نقاشی او – که از ارکان آیین اش بود – خیلی زود منتشر گردید . کتابهای وی که با نقش ها و تصاویر تزیین می یافتند موجب رواج و اعتلای هنرهای زیبای کتاب گردید . به دستور مانی برای بیان فلسفه آیینش تالارهایی به نام «نگارستان» ساخته و بر دیوار این تالارها داستان خلقت آدمی بر پایه اعتقادات او نقاشی شده بودند که پیروانش با سیر در نقاشی های نگارستان ، فلسفه آیین وی را در می یافتند . این روش بعدها در آیین نسطوری نفوذ کرد و کلیسا نیز آن را پذیرفت . پس از مدتی مانی و آیین وی مورد خشم موبدان قرار گرفت و او به سوی شرق گریخت و در زمان سلطنت بهرام اول به قتل رسید . اما روش آیین او به حیات خود ادامه داد و با وجود مخالفت های روحانیان زر دشتی و مسیحی تا ظهور اسلام وجود داشت . پس از اسلام تا مدتی پیروان مانی فراغتی یافتند و جانی دوباره گرفتند ، و تعدادی هم از آنان به اسلام گرویدند ولی این آسودگی ادامه نیافت و آنان را تار و مار ساخت و بسیاری از ایشان را به سوی سرزمین های شرق و شمال شرق ایران روانه کرد . بدین ترتیب آنان بسیاری از مردم این مناطق و فرمانروایان «اویغور» ترکستان را به دین خود در آوردند و حتی فرمانروای چین نیز این آیین را پذیرفت .
بدین ترتیب اویغورها و پایتخت آن ها محل انتقال فرهنگ و هنر ما نوی گردید . از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۴ میلادی هیئت های آلمانی و انگلیسی در تورفان واقع در صحرای گبی ترکستان به اکتشافات پرداختند نقاطی را یافتند که محل عبادت و تبلیغ دین مانوی به شمار می آمد و تصاویر متعددی به آنها نقش گردید .
«ایدی کوت» (Idi Qut) یکی از شهرهای مجموعه تورفان شمرده می شود .
دیوارهای این شهر هنوز پا برجاست و غار «خور چو » نقطه اوج این عصر درخشان هندی دوران پادشاهی «بوقوخان» است . باستان شناسان آثار ما نوی یافته شده در این شهر ویران را به دو گروه تقسیم کردند : یکی عمارت مرکزی شهر و دوم صومعه ای در قسمت جنوب غربی آن . از بناهای مرکزی شهر عمارت شمالی یک چهارتاقی است که گنبد ایرانی دارد با چهار ایوان ، در این ایوان ها برخی آثار ما نوی به رسم الخط سغدی ، اویغوری و ما نوی به زبان های سغدی یا ترکی با دو نقاشی جالب توجه پیدا شده است .
عمارت غربی کاملا خراب شده ، اما آثاری از نقش های دیواری ، پارچه های مقدس مذهبی ، درباری و نسخ گوناگون خطی یافته شده است . به حدی که بدان کتابخانه اطلاق کرده اند . در گروه عمارت جنوبی ، در اتاق بزرگی ،‌نقاشی های دیواری بسیاری وجود داشته است که آنها را به برلن انتقال داده اند و تصویری که چهره مانی را نشان می دهد یکی از همین نقاشی هاست .
در خرابه های صومعه ای که در بخش جنوب غربی شهر قرار داشته ، تصویری که گمان می رود نشان دهنده چهره مانی است مقداری نسخه خطی بودایی و ما نوی یک صفحه بزرگ که دور رویش نقاشی شده است پیدا کرده اند . این نقاشی زیباترین تصویر به دست آمده از تور خان تا امروز است . در یک متن چینی درباره انهدام ما نویان و آثارشان در سال ۲۳۱ هجری ، نوشته شده است که سرداران عمال خود را وا می داشتند که نقاشی ها و کتاب های مقدس مصور ما نویان را گردآوری کنند و در معابر میدان ها بسوزانند .
در روایتی دیگر درباره سوزاندن کتب ما نوی چنین آورده اند که : در سال ۳۱۱ هجری در بغداد هنگام انهدام آثار فقط چهار کیسه محتوی این کتاب ها را که گرانقیمت و مصور بود سوزاندند و موفق شدند . که مقدار توجهی طلا و نقره به دست آوردند . البته صحت این ادعا چندان مد نظر نیست ، بلکه هدف نشان دهنده ، به کار گیری طلا و نقره برای تزیین و تصویر نمودن کتاب می باشد که از همان دوران و حتی پیش از آن صورت می گرفته است .
طرح و رنگ در نقاشی ما نوی هم تند و بیشتر از رنگ های سرخ و سبز سیر و روشن و ارغوانی و زمینه آبی آسمانی همراه به کار بردن طلا و نقره فراوان برای جلا و تشعشع بوده است . بدین ترتیب پایه و اساس تصویر گری در کتب ایرانی بر نگاره ها و نگارگری مکتب ما نوی استوار است .
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:58 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری مکتب بغداد
نگارگری مکتب بغدادبا روی کار آمدن عباسیان ۱۳۳ - ۶۵۶) ه.ق) و حمایت ایرانیان، بغداد به عنوان نخستین مکتب نگارگری و تصویرگری کتب توسط خلفای عباسی مطرح گردید. در این دوران، نخستین نمونه های تصویرگری در کتب پس از اسلام، که بیشتر جنبه علمی و فنی داشت به وجود آمد.
بغداد، پایتخت عباسیان، در میان دو تمدن بزرگ واقع شده بود : ایران در شرق و امپراتوری بیزانس در غرب. از آنجا که اعراب فرهنگ تصویری قابل توجهی نداشتند، از آثار دو تمدن نامبرده الهام گرفتند و آثاری خلق نمودند که در عین دارا بودن وجوه مشترک با هنر ساسانی، مانوی و بیزانسی، نمودی اسلامی نیز داشت. در نگاره های این دوره، چین و شکن جامه ها و هاله نورانی اطراف سر از هنر بیزانسی مایه گرفته شده اند. همچنین اغلب تأثیرات ساسانی، شامل نحوه بازنمایی حیوانات و نیز نقوشی نظیر نقش اناری، دو بال و بسیاری تزئینات دیگر می شوند که غالبا از آثار فلزکاری و گچبری دوران ساسانی برداشت شده اند و تأثیرات هنر مانوی بیشتر در تذهیبات قرآنی مشاهده می شود.
از خصوصیات نگاره های این دوره آن است که نقش ها و شکل جانوران و اشخاص قدری درشت تر ترسیم شده؛ اغلب کوتاه و پهن و اندام ها مشخص و صریح طرح شده است. در نگاره ها، رنگ زمینه یا اصلا به چشم نمی خورد و یا بسیار اجمالی است. رنگ هایی که در نگاره ها به کار رفته است معدود، اما تناسب آنها با یکدیگر بسیار دقیق و لطیف صورت گرفته است. این نگاره ها از صفحه جدا نیست و بخشی از متن به شمار می رود.
نخستین کتاب هایی که نقاشان بغداد به مصور ساختن آنها پرداختند، کتابهای علمی پیرامون مسائل پزشکی ، ستاره شناسی و مکانیک بود. در اوایل دوران فتح اسلامی، مصور سازی کتاب ها و نوشته های گیاه شناسی و دارویی، به ویژه کتاب هایی که به زبان یونانی بود از قبیل ماتریامدیکای دیوسکوریدوس رواج داشت. شاید در میان نسخه های دست نویسی که فرستادگان مأمون از بیزانس به بغداد آورند نیز نسخه هایی از دست نوشته های دیوسکوریدوس وجود داشته که تصاویر اصلی آن در نسخه ترجمه شده به عربی، باقی مانده است. نگاره های ترجمه عربی ماتریا مدیکا با عنوان الادویة المفردة که در نقاط مختلف جهان پراکنده است از آثار مکتب بغداد به شمار می آیند. این اوراق را غالبا به عبد الله بن فضل نسبت می دهند.
عرب ها پس از پیروزی یر سرزمین های مجاور، نخستین آگاهی های خود از دانش پزشکی را از مسیحیانی که تحت سلطه آنها در آمده بودند فرا گرفتند. این مسیحیان میراث علوم پزشکی یونانی را به اعراب انتقال دادند و پس از آغاز نهضت بزرگ ترجمه در نیمه قرن دوم هجری، کتاب های پزشکی یونانی به طور مستقیم از زبان یونانی و یا از طریق ترجمه های سریانی آن به زبان عربی برگردانده شد. یکی از نامدارترین مترجمین، حنین بن اسحاق، از نسطوریان حیره بود که بعدها پزشک دربار خلفای عباسی در بغداد گردید. طولی نکشید که گروه بزرگی از مترجمان در دوره عباسی، و به ویژه در عهد مأمون، بیشتر دانش های یونانی را به زبان عربی برگرداندند. اغلب این مترجمان که در بغداد به کار ترجمه می پرداختند از مسیحیان بودند و برخی از آنها برای به دست آوردن نسخه های دست نویس یونانی به آسیای صغیر و سرزمین های زیر فرمان بیزانس اعزام شده بودند.
یکی دیگر از قدیمی ترین نسخ خطی مکتب عراق، کتاب البیطره است که درباره علم دامپزشکی است و در سال ۶۰۵ ه.ق در بغداد تألیف شده و هم اکنون در کتابخانه مصر در قاهره محفوظ است.
مجموعه دیگری از نگاره های مکتب بغداد، آنهایی هستند که در لا به لای کتابهای مربوط به دستگاه های خودکار، به ویژه مربوط به ساعت های آبی و اسباب های مکانیکی یافت شده و بسیاری از آنها ریشه یونانی دارند. از مشهور ترین این آثار، کتاب آلات خودکار نوشته الجزری است. نسخه مصوری از این کتاب در کتابخانه موزه توپ قاپوسرای استانبول وجود دارد که تاریخ آن ۶۵۲ ه.ق است و احتمالا در موصل استنساخ شده است.
جدای از مصورسازی آثار علمی و فنی، در اواخر دوران عباسی تصویرگری آثار ادبی نیز رونق گرفت که مقامات حریری و کلیله و دمنه از جمله این آثار ارزشمند محسوب می شوند.
چندین نسخه از کتاب مقامات حریری موجود است که قدیمی ترین آن در کتابخانه ملی پاریس محفوظ و در سال ۶۱۹ ه.ق نگارش یافته است. مهمترین نسخه کتاب مقامات حریری که آن هم در کتابخانه ملی پاریس نگهداری می شود، در سال ۶۳۴ ه.ق به دست یحیی بن محمود الواسطی نوشته شده است. تصاویر عالی این کتاب و اشکال بزرگ آن که نقاشی های دیواری را به یاد می آورد، تصویر واقعی زندگی روزانه و حیات اجتماعی را نشان می دهد. در اینجا اعراب قرن سیزدهم در مسجد، مزرعه، صحرا، کتابخانه و هنگام برگذاری جشن و اعیاد مختلف دیده می شوند. در اینجا مبداء و آغاز بسیاری از رسوم نقاشی ایرانی دوره مغول و تیموری دیده می شود، مانند ترسیم چند ردیف تصاویر اشخاصی که نزدیک به هم ایستاده اند و تصاویر اسب در حالات مختلف و ترسیم لباس با چند خط.
اثر شاخص دیگر که به شیوه مکتب بغداد مصور شده است کتب کلیله و دمنه است. این اثر مجموعه ای از افسانه های هندی است که توسط ابن مقفع به عربی برگردانده شد. یک نسخه عالی از این کتاب در کتابخانه ملی پاریس وجود دارد که تاریخ آن در حدود سال ۶۲۸ ه.ق است. تصاویر حیوانات در این کتاب به شیوه ساسانی است و رعایت طبیعت نیز در آن دیده می شود. اشکال حیوانات و مناظر طبیعی اشجار و نباتات به طور کلی حالت تزئینی خاصی را ایجاد کرده است.
جدا از اهمیت مکتب نگارگری بغداد به عنوان نخستین سبک نگارگری اسلامی، این مکتب تنها مکتبی بود که به پدیده های گذرا و نگرشهای روان شناسی و اختلافات طبقاتی توجه داشت و از واقع گرایی نمایانی برخوردار بود. مکاتب بعدی نگارگری اسلامی به سمت و سویی دیگر سوق یافتند و کمتر به بیانی واقع گرایانه و اجتماعی نزدیک شدند.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  5:59 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری مکتب سلجوقی
نگارگری مکتب سلجوقیمصور ساختن کتاب در دوره سلجوقی به شیوه خاص و با خصوصیاتی بیشتر ایرانی و کنار گذاشتن خصلتهایی که در شیوه عباسی رواج داشت همچون خصوصیات نژادی و لباسها به سبک مسیحی ، ادامه یافت در مکتب سلجوقی ، نقشها و تزئینات بر روی متن رنگ آمیزی شده پدیدار گشته اند. این رنگ معمولا سرخ بوده است و زمینه را با آن می پوشاندند ، در صورتی تصاویر موجود در مکتب بغداد بدون رنگ آمیزی زمینه نقش می شده اند .
نگارگری دوره سلجوقی که به دلیل ویران گری های بعدی مغولان فقط معدودی از آن باقی است ، نظیر غوالب دیگر هنری این د.وره شدیدا آرایشی و دارای ویژگیهایی شبیه مشخصه های نقاشی روی سفالینه ها است.
از نگارگران مربوط به این دوره می توان از «ابوتراب» و «فخرالدین حسین بدیع نقاش» که معاصر خواجه نصیرالدین طوسی بوده اند نام برد.
از سفالینه های مشهور دوره سلجوقی کاسه سفالینه مینایی فریر گالری (freer Gallery) است که نقاشی کار شده بر روی این کاشی مینایی تنها جنبه تزئینی ندارد بلکه منظور آن ایجاد یک صحنه مستقل و یک نقاشی از هر جهت کاملی بوده است که به جای اجرا بر کاغذ و یا بر روی پرده روی سفال انجام گرفته است.
● مکتب سلجوقی
(سلجوقیان که نسب ایشان به «سلجوق بن دقاق» می رسد طایفه ای بودند از ترکمانان غز و خزر که در روزگار سامانیان در دشتهای خوارزم و سواحل دریای خزر در آن سوی رود جیحون سکونت داشتند. ترکمانان سلجوقی در حدود سال ۴۱۶ هجری قمری در ماوراءالنهر سر به شورش برداشتند؛ ریاست ایشان در آن زمان با «ارسلان بن سلجوقی» بود. سلطان محمود بر ارسلان دست یافت و او را در دژ «کالنجر» از قلاع هندوستان به زندان افکند و بسیاری از ایشان را بکشت. تا محمود زنده بود سلجوقیان به سبب قدرت او یارای شورش و عصیان نداشتند. چون وی درگذشت و پسرش مسعود به سلطنت نشست، در سال ۴۲۶ هجری قمری قریب ده هزار تن از جنگاوران سلجوقی به سرکردگی «طغرل بیک و چغری بیک وینجو» پسران «میکاییل» از ماوراءالنهر به حدود خراسان آمدند و از مسعود خواستند که به داخل ایران مهاجرت کند. چون مسعود از این کار مانع شد، بین سلجوقیان و دولت او اختلاف افتاد و پس از چند جنگ، مسعود را بین مرو و سرخس شکست دادند و طغرل پسر میکاییل در سال ۴۲۹ هجری قمری به نیشابور درآمد و بر تخت نشست و به نام خویش خطبه خواند؛
وی موسس سلسله سلجوقی است. بدین ترتیب دولت سلجوقی تشکیل شد و به متصرفات خود افزود و تا بغداد پیش رفت و در این شهر به نام او خطبه خواند. پس از وی الب ارسلان به دستیاری بوعلی حسن بن علی طوسی معروف به خواجه نظام الملک خود را شاه خواند و اصفهان را به پایتختی خود برگزید. حکومت سلجوقیان تا سال ۵۹۰ هجری قمری ادامه یافت.)۱
● نگارگری
(نگارگری دوره سلجوقی که به دلیل ویرانگریهای بعدی مغولان فقط معدودی از آن باقی است، نظیر قوالب دیگر هنری این دوره، شدیدا آرایشی و دارای ویژگیهائی شبیه مشخصه های نقاشی روی سفالینه ها است. در این دوره بود که نظامی شاعر معروف خمسه خود را سرود که در ادوار بعد الگویی برای نگارگری ایران گردید و شهرت همه جانبه ای پیدا کرد؛ علت علاقه هنرمندان به این خمسه را نیز براحتی می توان دریافت.)۲
(مصور ساختن کتاب در این دوران به شیوه ای خاص و با خصوصیاتی بیشتر ایرانی و کنار گذاشتن خصلتهای که در شیوه عباسی رواج داشت همچون خصوصیات نژادی و لباسهایی به سبک مسیحی، ادامه یافت. از این زمان کتب متعددی به دست آمده است ولی نمونه های موجود مشابهت کاملی با سفالینه های لعابدار این دوران دارد و همان نقشها را با جزییات و دقت کامل بر روی سفالها می بینیم.
احتمالا طراحان و نگارگران این سفالینه ها همانهایی هستند که تصاویر مربوط به کتابها را نقش کرده و ظروف زیبایی ساخته اند که هر یک به منزله شاهکاری از هنر نگارگری در آن دوران است.
داستان بهرام گور و آزاده از موضوعاتی است که بارها بر روی سفالینه ها و ظروف این دوران نقش گردیده و خصوصیات هنری ساسانی را به وضوح حفظ کرده است. «کریستین پرایس» در کتاب تاریخ هنر اسلام به کاسه ای زیبا اشاره می کند که در آن بهرام گور را بر پشت شتری می بینیم که به شکار پرداخته و آزاده، نوازنده خویش را که چنگ می نوازد بر ترکش سوار کرده است. کاسه ای که امروزه در اختیار مجموعه «مرتیزشیف» است از این نمونه به شمار می آید.
این موضوع بارها بر روی ظروف نقره ساسانی و روی گچبریها و نقاشیهای دیواری کاخهایشان نقش گردیده است. آزاده، بهرام را بر آن می دارد که پای پسین آهویی را به گوش او بدوزد و بهرام نیز بی درنگ چنین می کند. آزاده از این چیره دستی بهرام چندان شگفتی نشان نمی دهد و بهرام که خشمگین شده بود وی را از پشت شتر به زمین می اندازد. این هر دو واقعه را در یک تصویر می بینیم؛ آزاده هم بر پشت شتر دیده می شود و هم بر روی زمین و سمت چپ آهوی نگونبخت را نیز مشاهده می کنیم.
یکی از کاسه های به دست آمده که در اختیار «پاریش واتون» است و از نظر تاریخی اهمیت بسیاری دارد، کاسه لعابداری است که احتمالا در کارگاه های ساوه به کوره رفته و هنرمند در ضمن کتیبه ای که دور ظرف نقش شده تاریخ ساخت آن را اول محرم ۵۸۳ هجری قمری ذکر کرده است. این کاسه مرد یا زنی را نشان می دهد که بر خری سوار است، رنگ خاکستری حیوان با رنگ قرمز پالان که بر رویش قرار داده شده تناسب چشمگیری دارد.)۱
(از دیگر سفالینه های مشهور دوره سلجوقیان کاسه ای است که اگر نگاهی به این کاسه سفالینه مینایی فریر گالری (Freer Gallery) بیندازیم بزودی درمی یابیم که منظور از نقاشی بر این کاشی مینایی تنها تزیین آن نبوده بلکه منظور ایجاد یک صحنه مستقل و یک نقاشی از هر جهت کاملی بوده است که بجای اجرا بر کاغذ و یا بر روی پرده روی سفال انجام گرفته است.
البته هنرمند با توجه به شکل مدور ظرف ناچار مجموعه ای که با این شکل هندسی مناسبت داشته باشد طراحی کرده است ولی با اندک تاملی دانسته میشود که همه کوشش آفریننده این نقاشی به همین جا خاتمه پیدا نکرده است. میدانیم که در مورد هنرهای تزیینی چنانچه هنرمند بخواهد به رسالت خویش وفادار بماند و واقعا در حد تزیین کردن شیئی موردنظر خود توقف کند باید همه کوشش خود را برای بهتر جلوه دادن شخصیت شیئی بکار برد و از این حد فراتر نرود. برحسب مثال نقوشی که برروی بدنه محدب یک گلدان بکار میرود برای آنست که کیفیت کروی آنرا مشخص تر سازد و از این رهگذر لازم خواهد آمد مجموعه خطوط منقوش برروی گلدان در جهت نمایش کرویت آن سهیم گردند. همچنین است در مورد تزیین اشیاء گوناگون دیگری به شکل های مدور و بیضی و مکعب و غیره. ولی آیا نقاش کاسه مورد بحث ما در همین مرحله توقف کرده است.
با بررسی این صحنه نقاشی در می یابیم که برای نگارگر این شاهکار هنری کمتر مطلبی که مورد توجه قرار گرفته رعایت حجم درونی کاسه و تمایز بین لبه مسطح و درون مقعر کاسه بوده است چنانچه اگر دقت کافی به کار نرود پنداشته می شود نقاشی مورد نظر بر روی قطعه دایره مسطحی انجام گرفته است. اگر به خود اجازه دهیم هنرمند این اثر را از جهت عدم توجه کامل به رعایت اصول هنرهای تزئینی سرزنش نمائیم در مقابل لازمست بجهت توفیق کامل او در پدید آوردن چنین شاهکار بدیعی وی را به عنوان یک نقاش برجسته مینیاتورساز مورد ستایش قرار دهیم.
البته چنان نست که آفریننده این صحنه ممتاز نقاشی رسالت خویش را بعنوان یک هنرمند شایسته که بر روی شیئی حجم داری کار می کند کاملاً فراموش کرده باشد بلکه در پاره ای موارد ناچار شده است برخی از نگاره ها- موتیف - (motif)ها اثر خود را با حجم کاسه متناسب می سازد ولی هرگز اصالت نقاشی خود را در این رهگذر فدای اینگونه ملاحظات نکرده است: خط مستقیم کنگره بالای دژ که در بخش فوقانی سمت چپ کاسه دیده می شودو زاویه دیگر آن که از گوشه چپ کاسه با ۴۵ درجه انحراف به سمت پائین کشیده شده است نکته بالا را روشن می سازد.
چنانچه هنرمند می خواست رعایت شکل درونی ظرف را بنماید ناچار بود این خطوط را نه به حالت کنونی بلکه با منحنی قاطعی متناسب با حجم کاسه از گوشه چپ رو به پائین ترسیم کند. همچنین است در مورد بسیاری از اندامها که نصف آنها بر روی لبه و نیمه دیگر در درون کاسه نقاشی شده است. در برابر هنرمند نقاش این اثر جاویدان با فداکردن پاره ای از ویژگیهای مربوط به حجم ظرف موفق گشته است صحنه ای بیافریند که میتوان آنرا با بهترین شاهکارهای هنری همزمان آن در دیگر نقاط گیتی مقایسه نمود.
همانگونه که مشاهده می شود در این نقاشی صحنه نبردی که در آن سوارکاران و پیادگان در پای دژی در برابر هم قرار گرفته اند نمایش داده شده است.
در سمت چپ بالای نقش پیلی نیز نموده شده. هنرمند با توجه به سنت های کهن هنرهای تصویری ایران شخصیت های عمده صحنه را بزرگتر از دیگران و در میان اثر خویش نقش نموده است و دیگر افراد را به ترتیبی که از سرداران صلی دورترند با ابعادی کوچکتر نمایانده است. نکته بسیار دقیق و قابل ملاحظه آنست که درست در جهت مخالف حجم کاسه که لبه های آن به چشم بیننده نزدیک تر است تا قعر آن نقش افرادی که در مرکز یعنی در نقطه دورتری نسبت به چشم ما قرار دارند درشت تر نموده شده است و آنانکه بر روی لبه کاسه منقوشند کوچکتر. طریقه هم گذاشت «کمپوزیسیون» (composition) این اثر و حالات سوارکاران و کمانداران و حتی شکل کمان آنان همگی هنر تصویری عصر ساسانی را بخاطر می آورد و ما را بیاد نقوش ظرف های سیمین ساسانی و بویژه بیاد نقش برجسته های طاق بستان می اندازد.
رنگهای این اثر بدیع نیز همانست که در دیوار نگاره (فرسک) های اشکانی و ساسانی مشاهده نمودیم. فیروزه ای ها و اخرایی ها همانست که بر روی نقش های دیواری و کاشیهای الوان ایرانی پیش از اسلام می شناسیم. اساس طرح بر بنیاد متوجه ساختن خطوط به مرکز دایره قرار دارد و همانگونه که اشاره شد قانون مناظر و مرایا با روش ویژه توجه به مکان کیفی و درست در جهت مخالف پرسپکتیو غربی انجام گرفته است.
تمام عوامل نقاشی و ظرافت کاریهای آن از کاشیکاریهای دژ گرفته تا طریقه نمایش درخت سرو و نهر آب و دیگر ریزه کاریهای این اثر و حالت چهره ها ما را بیاد مینیاتورهایی که پس از هجوم مغولان در کشور ما رایج گردید می اندازد و معلوم میدارد که رواج نقاشی مینیاتور در ایران آنچنانکه برخی از پژوهندگان پنداشته اند ارتباطی به آمدن عنصر مغولی ندارد بلکه این شیوه دنباله سنت های شرقی هنر تصویری ایران بشمار میرود که پس از هجوم مغولان پاره ای نگاره (موتیف) های تازه برآن افزوده گشت. میتوان نکات فراوان دیگری درباره این شاهکار هنری و نمونه های دیگر سفالهای مینایی این عصر بیان داشت ولی بنظر میرسد همین اندازه برای ادای مطلب کافی باشد.)۱
در همین زمان کتاب سازی و مصور کردن آن رواج داشته است، محمد بن علی راوندی مولف کتاب «راحه الصدور» اشاره می کند که در زمان حکومت سلطان رکن الدین طغرل بن ارسلان «هنرمندان آسوده بودند و هرخطاطی ده جا مکسب داشت. وی در سنه ۵۸۰ هجری قمری در صدد ترتیب دادن مجموعه مصور اشعار بود که آن را «زین الدین محمود» می نوشت و «جمال نقاش اصفهانی» صورت هر شاعری را هم تصویر می کرد و در عقبش شعر می آورد... .»
در رساله «صورت الکواکب»، «حسن بن عبدالرحمن بن عمر الصوفی» (۲۹۱-۳۷۶ هجری قمری) که رای فخرالدوله دیلمی تالیف گردیده و نسخه خطی آن در عصر مولف نوشته شده است، صورتهای فخرالدوله دیلمی و مولف کتاب نقاشی شده اند و ۴۸ صورت آسمانی را نیز با کمال مهارت در آن تصویر کرده اند. از کتب مصور این دوره شاید قدیمیترین آن «اندرزنامه» باشد که تاریخ ۴۸۳ هجری را دارد و کریستین پرایس آن را «کهنترین مینیاتور» می داند که در گرگان به سال ۴۷۵ تا ۴۸۳ نوشته و به تصویر کشیده شده است و اکنون به همراه دیوان مصور دیگری با نام «ورقه و گلشاه» که داستانی تغزلی دارد در موزه توپقاپوی استانبول نگهداری می شود.
این نسخه یکی از عالیترین نمونه های تصویرگری در کتب مربوط به شیوه سلجوقی است. بیشتر اهل فن نگاره های این این کتاب را اثر هنرمندی ایرانی می دانند. این نسخه ممتاز طبق تحقیقات پژوهندگان در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری نگاشته و مصور شده است. هفتاد و یک تصویر در این کتاب وجود دارد که متن و زمینه بسیاری از آنها به رنگهای آبی و قرمز و سبز است و بخشهای خالی و ساده متن با گل و پرنده و پیچکهای تزئینی پر شده و یادآور شیوه سفالینه های این دوران است. متن کتاب از اشعار فارسی است و تصاویری زیبا بدون استفاده از سایه روشن و قوانین مربوط به مناظر و مرایا دارد.
اصولاً در نسخه های مصور این دوران نفوذ نگارگری مانوی را می توان تشخیص داد. «دیوید تالبوت رایس» در کتاب خود به نام «هنر اسلامی» به آثار نفوذ هنر بومی ایران، به ویژه آثار مانویان در خلق این آثار اشاره دارد.)۱
(در طراحی های زیبا و دل انگیز درنگی کتاب مفید الخاص از محمدبن زکریای رازی محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد، تصویر چندی از گیاهان طبی دیده می شود که نشانه هایی از ترکیب بندی های حیوانی عصر ساسانی را دارد و دو حیوان را روبروی هم و زیر پای درختی با طبیعت گرایی ویژه و بسیار دقیق تصویر کرده است.
تصاویر روی متن نخودی رنگ کاغذ بی آنکه اطراف آنها رنگ آمیزی شده باشد منقوش گشته است بوجهی که اندامها مستقیماً بر روی زمینه کاغذ خود نمایی می کنند. نقاشی های این نسخه که در سال ۶۰۰ هجری قمری نگاشته شده است در عین سادگی دارای حالت بسیار میباشد. یک نسخه نیز از خواص الاشجار متعلق به همان دوره در کتابخانه مذکور نگهداری می شود ه تصاویر آن از نظر مطالعه نقاشی و به ویژه پیسرفت علم گیاه پزشکی در ایران آن روزگار دارای اهمیت فراوان است.)۲
(از سایر کتابهای مصور در این شیوه می توان به «طب جالینوس»، «سمک عیار»، «کلیله و دمنه» و «الاغانی» اشاره کرد.
کتاب سمک عیار که نسخه ای از آن در کتابخانه بودلیان موجود است، تمام خصوصیات و سنتهای نقاشی ایرانی در عهد ساسانیان را دربردارد. این کتاب را «صدقه بن ابی القاسم» نوشته است و
«فرامزبن خدادادبن عبدالله الکاتب الارجانی» در سال ۵۸۵ گردآوری آن را آغاز کرده است که پس از مدت کوتاهی به تصویر درآمد. کتاب «الاغانی که به وسیله دانشمند اسلامی «ابوالفرج اصفهانی» نوشته شده، بیست جلد بوده که اکنون شش جلد آن باقی مانده است. یک نسخه در کپنهاک، دو نسخه در قاهره و سه نسخه در استانبول نگهداری می شود و هرکدام یک تصویر در صفحه اول خود دارد.
یکی از معروفترین و قدیمیترین نسخ شاهنامه که تاکنون شناسایی شده مربوط به دوره سلجوقیان است. نسخه ای که آقای مهدی غروی آن را با عنوان «شاهنامه کاما» معرفی کرده اند، شاهنامه ای که به عقیده ایشان و شادروان مجتبی مینوی به دوران سلجوقی مربوط است.
قطع این کتاب۹×۵/۱۱ (برابر ۲۹×۲۳ سانتیمتر) است. تعداد کل ورقهای آن ۳۰۹ و تعداد تصاویرش ۴۵ است. نخستین تصویر کتاب در صفحه ششم نسخه کنونی قرار دارد و نمایشگر دربار سلطان محمود است.
آخرین تصویر نیز مربوط به اسکندر و داراست، که البته جای آن در آخر کتاب نیست. عنوانها با نسخ سرخ و سیاه است و در حاشیه کتاب یادداشتهایی شامل ابیاتی الحاقی بوده که بیشتر آنها به علت صحافی غلط از بین رفته است. هیچگونه مهر یا امضا یا یادداشتی در خود کتاب نیست، اما در روی یک قطعه کاغذ نازک کوچک این یادداشتها نوشته شده است:
Shah-nameh belonging to Mr. Phiroz Peshtonjee Dastur of Bulsar
که ماشین شده و سپس با مداد جوهری: Said to be oldest-copy
همانگونه که در بالا اشاره شد بنا به تشخیص و نظر استاد مینوی، این شاهنامه بدون تاریخ به عصر پیش از نفوذ مغول در نقاشی ایران تعلق دارد. مغولان در سال ۶۱۷ هجری به ایران حمله کردند و اگر این اثر در سالهای آخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم صورت پذیر نشده باشد. به هر حال پیش از سال ۶۵۰ یعنی در همان سالهای ترکتازی مغولان ساخته و پرداخته شده و از شاهنامه موزه بریتانیا قدیمیتر است. به عقیده مرحوم استاد مینوی این شاهنامه از چند شاهنامه کهن دیگر نیز که در کتاب شناسی فردوسی ذکر شده قدیمیتر است.
آقای غروی با استناد به آرای استاد مینوی و مقایسه این کتاب با شاهنامه مصور محفوظ در موزه توپقاپو که دارای ۸۹ مجلس به سبک مغولی است وتاریخ کتابت سال ۷۳۱ هجری قمری دارد و همچنین مقایسه
نگاره های دو کتاب اندرزنامه و ورقه و گلشاه با شاهنامه، سبک کار را چنین بیان می کند: صورت سازیها، تزیینات لباس ها و ترکیب افراد در کادر و کادر افقی تصویر و به ویژه نوع خط همگی بر این نکته دلالت دارد که این نسخه کامل به دوران سلجوقی متعلق است.
در مکتب سلجوقی، نقش ها و تزیینات بر روی متن رنگ آمیزی شده پدیدار گشته اند. این رنگ معمولاً سرخ بوده است و زمینه را با آن می پوشاندند، در صورتی که تصاویر موجود در مکتب بغداد بدون رنگ آمیزی زمینه نقش می شده اند. در نسخه های خطی دوران سلجوقی نقاشی بر روی صفحه کتاب مستقیماً انجام
می گرفت و از چین و چروک لباس ها به شیوه مسیحی رایج در مکتب عباسی خبری نیست و لباسها را با گل و گیاه و نقوشی به سبک اسلیمی تزیین می کردند.
الکساندر پاپادوپولو در مورد تزیین لباس در نگاره های ایرانی و سادگی آنها در شیوه های بعدی چنین
می نویسد: زمانی که نقاشی ایرانی هنوز سنتهای مینیاتورهای عربی را ادامه می دهد، پیراهنهایی را مشاهده می کنیم که همان تزیینات نقاشیهای عربی را دارد و نمونه آن را در شاهنامه سالهای ۱۳۳۰-۱۳۴۰ میلادی و به ویژه در کتاب سمک عیار که مربوط به همین دوران است می بینیم. تزیین لباسها از این دوران به بعد کمتر و نامشخص تر می شود؛ تنها تزییناتی را مشاهده می کنیم که با نوک قلم مو به وجود آمده است و یا حاشیه ای طلایی روی سینه و شانه ها دارد.
هنرمندان ایرانی کم کم در می یابند که تزیین لباسها، اشتباه بزرگ ذوقی و کاری اضافی و طاقت فرساست. لباسها اگر یکرنگ نقاشی شود، به دلیل سادگی و یکپارچگی روی زمینه مشخص می شود و بدین ترتیب لحظات آرامبخشی را در تزیینات افراطی زمینه به وجود می آورد. بنابراین لازم بود که لباسها یکرنگ باشد تا شخصیتها در زمینه تزیین شده به راحتی قابل تشخیص باشند. به علاوه نقش لباسها به سلاحهای جنگجویان و زین اسبها که فضاهایی بسیار نقشدار و مخطط ایجاد می کند، منتقل می شود.
البته باید متذکر شد که تزیین لباس هم در دوران عباسی و هم در شیوه سلجوقی جود داشته، ولی نقشها کاملاً با هم متمایز و متفاوت بوده است. اما پس از مکتب سلجوقی تزیین لباسها کم می شود ولی از بین
نمی رود، در مکتب اصفهان و قاجار نیز شاهد تزیین لباسها هستیم اما نه به فراوانی مکتب سلجوقی.
از نگارگرانی که در این دوره به آنان اشاره شده است، می توان از «ابوتراب» و «فخرالدین حسین بدیع نقاش» که معاصر خواجه نصیر الدین توسی بوده اند، نام برد.)۱
● نقاشی اسلامی در دوره سلجوقیان
(از نیمه سده پنجم هجری قمری/یازدهم میلادی تا هجوم مغول در نیمه اول سده هفتم
هجری قمری/سیزدهم میلادی، ایران و عراق و آسیای صغیر تحت حکومت ترکان سلجوقی بود که دیری نپایید و به حکومت های کوچکی تقسیم شد که اتابکان بر آن حکومت می کردند.
بلوشه تاریخ نخستین دستنوشته ی مصور مکتب عراق (یا مکتب بغداد) را به سال ۵۷۵ هـ ق / ۱۱۸۰م، زمانی که بیش از صد سال از حکومت سلجوقیان بر عراق می گذشت نسبت می دهد. بعض از مورخان هنر این تصاویر را به عهد عباسی نسبت می دهند. در حالی که بعضی دیگر آن را به سلجوقیان منسوب می دانند.
در واقع ما در این تصاویر آمیخته ای از اسلوب فرهنگ ایرانی می یابیم و همین آمیختگی را در دوره های مغولی و تیوری که همانند بدویان سلجوقی بودند مشاهده می کنیم. هامیلتون گیب می گوید «از نژاد ترکی که به سوی ایران و عراق سرازیر شدند و سلجوقیان پیشاپیش آنها بودند هیچگونه آیین یا فلسفه یا ادبیاتی که ویژگی اساسی داشته باشند نشأت نگرفت».
بدین ترتیب اطلاق نام مکتب عباسی یا سلجوقی بر تصاویر دستنوشته های اولیه اسلامی دشوار است و
می توان به همین اکتفا کرد که آن را مکتب عراقی یا بغدادی بنامیم، با این که عراق و بغداد که قلب دنیای اسلام بودند در آن عصر سرشار از فرهنگ ایرانی بودند، اگرچه بعضی همچون ریچارد اتینگهاوزن و تالبوت رایس آن را «مکتب عربی» نامیده اند.
سلجوقی ها به تقلید نمونه های ایرانی اکتفا نکردند بلکه در طول اقامت، در زادگاهشان ترکستان، در آسیای میانه، نماینده تمدن چینی بودند و از اقوام اویغوری نیز نکات بسیاری فراگرفتند. اویغوری ها از خود تمدنی نداشتند لکن از همه عوامل فرهنگی پیرامون خود تاثیر پذیرفته بودند. آنها در طول سده سوم هجری/ نهم میلادی به وسیله ایرانیان مهاجری که کیش مانوی داشتند به آیین مانی گرویدند و سپس در آغاز سده هفتم هجری/ سیزدهم میلادی به بوداییگری یا مسیحیت، که به وسیله نسطوریان تبلیغ می شد روی آوردند.
مرکز خیزش ملی گرایی ایرانی در دوره خلفای عباسی در شرقی ترین ناحیه قرار داشت که در آنجا، به ویژه در روزگار پادشاهان سامانی ارتباط تنگاتنگی با اقوام ترک ماوراء النهر در طول سده چهارم
هجری قمری/دهم میلادی برقرار بود و روابط بازرگانی با چین به اوج خود رسیده و بازرگانان چینی در سمرقند مستقر شده بودند و اقوام اویغوری که آیین مانوی داشتند نیز در آنجا می زیستند در این ناحیه بود که اساطیر قومی ایرانی نشأت گرفت که فردوسی آن را در شاهنامه به نظم آورده است و تاثیر هنرهای بودایی و مانوی که از آسیای میانه و مرزهای چین وارد شده بود غلبه داشت. به علاوه، گروههایی از مسیحیان در گوشه و کنار ایران به ویژه در ری و آذربایجان پراکنده شده و مورد حمایت خلفای عباسی و پیش از آنها پادشاهان ساسانی قرار داشتند و هنر اسلامی با این گروههای مسیحی، اعم از ساکنان محلی یا آنهایی که از سوریه و آناطولی می آمدند، داد و ستد فرهنگی داشت.
نمونه دیگر از فعالیت هنری، هرچند جزئی، نگارگری بر روی سفال است که آن را نیز از ابتکارهای صنعتگران و هنرمندان مسیحی بود. این هنر در «ری» که به نوشته مورخان، در قرن دهم زیباترین و پیشرفته ترین شهرهای مشرق زمین پس از بغداد بود، رواج داشت و شباهت آشکاری میان تصاویر انسانی بر روی
سفال های منسوب به ری با تصاویر موجود در نسخه های دستنویس مقامات حریری که منشأ مسیحی دارد دیده می شود.)۱
 
نفیسه عشاقی کارشناسی فرش / دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد منابع - شریف زاده، عبدالمجید، تاریخ نگارگری در ایران، ناشر: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، سال نشر ۱۳۷۵.۲-کاتلی، مارکریتا، هامبی، لویی، - تاریخ هنر ایران؛ جلد هشتم؛ هنر سلجوقی و خوارزمی، ناشر: مولی، سال نشر: ۱۳۷۶ . -عکاشه، ثروت، نگارگری اسلامی، ناشر: حوزه هنری، سال نشر: ۱۳۸۰ . -عبدالمجید شریف زاده، تاریخ نگارگری در ایران، ناشر: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، سال نشر:۱۳۷۵،ص۷۳. -مارکریتا کاتلی، لوئی هامبی، تاریخ هنر ایران؛ جلد هشتم؛ هنر سلجوقی و خوارزمی، ناشر: مولی، سال نشر: ۱۳۷۶،ص۳۴. -پیشین، ص۷۴. -اکبر تجویدی، نگاهی به هنر نقاشی ایران؛ از آغاز قرن دهم هجری، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال نشر: ۱۳۷۵، ص۵۷. -پیشین، ص ۷۵. -پیشین، ص ۶۰. -پیشین، ص ۷۷. -ثروت عکاشه، نگارگری اسلامی، ناشر: حوزه هنری ، سال نشر: ۱۳۸۰ ، ص ۵۴ .
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:00 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگارگری های محمود فرشچیان و رنگ های اعجاب انگیز
نگارگری های محمود فرشچیان و رنگ های اعجاب انگیزلازمه هنر نگارگری معاصر ایران این است که آفریننده آن علاوه بر این که از ذوق و استعداد مضاعفی برخوردار است؛ در عین حال که نقش آفرین چیره دستی است، به خوبی و با ظرافتی تمام از ریزه کاری های یکی از غنی ترین سنت های نقاشی عالم نیز آگاه و بر اسرار فنی و رموز زیباشناسی آن دست یافته باشد.
هر که برای نخستین بار طرح یا نقاشی ای از محمود فرشچیان را ملاحظه کند، هیجان شدیدی در خود احساس می کند و از همان اولین لحظه در می یابد که فرشچیان هنرمندی است که اگر چه همه اصول و منابعی را که استادان پیش از او می دانسته اند چگونه از آن بهره برداری کنند، عمیقا و به خوبی می شناسد، با این همه اثری خلق می کند که تشخص ویژه خود را داراست. همین کیمیاگری است که فرشچیان را به عنوان یکی از استادانی مطرح کرده است که هرگز کسی از لذت بردن از آثار او و مجذوب شدن به غنا و تنوع آنها خسته نمی شود.
کیست که تحت تاثیر جاذبه آن آزمونه (پالت) غنی و سرشاری که از رنگ های گونه گون نقاشی های فرشچیان آفریده می شود قرار نگیرد؟‌ او با شجاعتی بی سابقه و شگفت انگیز در بکار بردن رنگ های بسیار تند که گاه ملایم و رنگ باخته به نظر می آید از حس غریزی و خدادادی بهره می برد که همان رنگ ها را با سایه روشن هایش به صورت یکی از زیباترین و دلرباترین ویژگی های نگارگری معاصر ایران به جلوه در آورده است. از این رو است که بینندگان خود را در برابر برترین سنت موروثی رنگ آمیزی و تذهیب کاری ایرانی می یابند. همان سنت بازمانده از نقاشان دوران تیموری و صفوی که به گونه ای باورنکردنی، احساس شگرف و درک پیشرفته ای از «رنگ» داشتند. آن حس با مشاهده هر روزه مناظر و چشم اندازهای ایران با کوهستان های پوشیده در رنگ های اعجاب انگیز و آسمان های رنگارنگش که از زیباترین آسمان های عالم است، در بینندگان نیرومندتر و شفاف تر می شد. این که آسمان ایرانی نوبه به نوبه از رنگی سرخ و آتشین که گویا زرین است به رنگی آبی و گسترده که ستارگان درخشان آن را آراسته و در آن جای گرفته اند در می آید همان تناوب سنتی مینیاتور ایرانی است و همین احساس به حد کمال نیز در هنرمند ما وجود دارد. او آن را با مهارت و ظرافت خاصی بر روی آزمونه خود در هم می آمیزد و با تنوع رنگ ها و سایه روشن های مواج آن هنرآفرینی می کند.
در رویکرد به هنر فرشچیان، شناخت پر دامنه و اطلاع وسیع او از مجموعه آثار تصویرسازی سنتی ایران را باید به خاطر سپرد. او با روشن بینی ماهرانه و ظریفی پرده های نقاشی را که متقدمان بر او با الهام از متون پر آوازه ادب فارسی ساخته و پرداخته اند به خوبی می شناسد و همین متون که شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی است همواره روح ایرانیان را تقویت می بخشد، و عرصه های رزم و صحنه های بزم و منظره های شکار و لحظه های دیدارهای عاشقانه در آنهاست که یکی پس از دیگری در آن پرده های نقاشی ظاهر می شود و بدین وسیله دنیای تصورات و تخیلات ایرانیان فرهیخته، آباد و سرسبز می شود؛ منظور همان دنیایی است که شعر، فرمانروای بلامنازع آن، همواره در خدمت بیان مفاخر و مایه مباهات گذشته ای فارغ از قید زمان است. فرشچیان که مایه گرفته و انباشته از همان مجموعه است مقام مشخصی را در سلسله نقاشان سنتی ایرانی داراست. به این پرندگان خیال انگیز، به سیمرغ هایی که بعضی آسمان ها را زیر بال و پر خود گرفته اند یا بدین قهرمانان اساطیری ایران باستان که نبردهای دلیرانه آنان را هنر این نگارگر به زمان حاضر آورده بیندیشیم. همه اینان که نموداری از انسان هایی هستند که در شرایطی سخت پایداری می کرده اند، سراینده نغمات و آفریننده لحظاتی هستند که آدمی می کوشد تا از نحوست قضا و قدر، یا گردش همان چرخ گردونی که طالع بینان سعی در رازگشایی آن دارند، بگریزد. فرشچیان در آثار خود موفق می شود لحظاتی از آن خوشبختی فراگیر را به چنگ آورد و به منظور آرامش بخشیدن به ما، با قلم موی تحسین برانگیز و فریبای خود را بر روی کاغذ پای بر جای نگهدارد. ولی بی هیچ تردید، سخن گفتن درباره هنر این هنرمند بزرگ بدون یادآوری و بیان تخیل فوق العاده و باورنکردنی و خلاقیت توانمند او مشکل می نماید؛ هنری که می توان گفت به صورت رویا جلوه گری می کند؛ رویایی که دوستان ایرانی ما آن چنان اهمیتی در تعبیرش قائلند که آن را در حد پیشگویی می شمارند.
پیچ و خم و فراز و نشیب هایی که آرایه ترکیبات نگارگری فرشچیان دارد نیز در خدمت همین رویاست. آنها حالتی از همان ابرهایی هستند که مظهر جاودانگی هستند؛ نمادی که ایرانیان از آغاز قرون وسطی برای پوشش و آرایش آسمان ها در مینیاتورهاشان پذیرفته و به کار گرفته بودند. این پیچ و خم ها و منحنی های بی شمار ما را با خود به گرداب های بی پایانی از رویاها می برد و درباره خودمان به پرسش وا می دارد که ما کیستیم؟ از کدامین جهانیم؟ آیا ما از ساکنان همین جهانی هستیم که قلم موی فرشچیان آن را بدین صورت در آورده است؟ این هنرمند ما را به همراه خود در برابر سوالات و پی جویی های بزرگی از زندگی انسان قرار می دهد. آن مردان جوان، زنان یا فرشتگان که شاید نیز همان «پریان» باشند، به بهترین وجه احساسات والا و لطیفی را متجلی می سازند.
کیست که چهره های فریبا و دلربای زنانی را که شاهکارهای این هنرمند گویی به آن جان بخشیده است با دیده تحسین ننگریسته باشد؟‌ آنان با دلربایی ای که آمیزه ای از صفا و پاکی و هیجان انگیزی شدیدی است، تماشا کننده را محسور خود می سازند و او را به دنیای خیال می کشانند.
چه تضادی میان جامه های کمرنگ و رخساره های سبزه با آن نگاه های آتشین و غیر قابل نفوذ آنهاست. این پری پیکران، دامن کشان از لا به لای جامه های گره زده و پر چین و شکن شان همانند شعله هایی آتشین سر بر می آورند و با حمایل های بلند رنگارنگ که بر گرد بر و دوششان می پیچد گویا برای رقصیدن آهنگ می نوازند، این پیچ و خم دادن و اوج و حضیض بخشیدن بدان چهره ها همان نگارگری است که آن نیز دقیقا در راستای سنت نقاشان بزرگ هرات در پایان قرن پانزدهم (میلادی) قرار دارد؛ و مگر توجه عمیق بدان و بیان دل انگیز آن نیست که کمال الدین بهزاد نقاش را بزرگ ترین استاد در میان همه مینیاتوریست های ایران ساخته است؟ بهزاد نیز قاعدتا آن را از زندگی صوفیانه خود الهام گرفته که او را در تحقق چنین نوآوری اعجازآمیز و کریمانه مجاز ساخته است.
هنر فرشچیان در این جهت بسیار توانمند است زیرا با زبردستی خیره کننده ای که بر خلاف منش و روش ظریف اوست، با قدرتی کوبنده با انسان امروزی سخن می گوید و براساس سنت نگارگری ایرانی، در دنیایی فارغ از زمان، در ناکجا آباد از راه و رسم و موضوعات بنیادی زندگی انسان، نیروی حیات بخش و شورش و عشق، نبرد با عناصر ناسازگار؛ دلدادگی و شیفتگی، اندوه و مرگ، سرود می سراید. هنر ایرانی آن چنان سرشار از دنیای لبریز از مظاهر و تصاویر است که به خودی خود جهانی دیگر است و فرشچیان کلید این جهان را داراست. او ما را به دنبال خویش به گشت و گذار اسرارآمیزی می برد که تخیلمان مسحور و مجذوب و نیازمان به زیبایی سیراب می شود و با خشنودی و رضایت کامل به این جادوگر که همان نگارگر است تن می دهیم و سر می سپاریم تا او ما را به رازگشایی و کشف دنیایی از نعمت و توانگری که هیچ گمان بدی را در آن راه نیست می برد.
با این همه، برای متوجه شدن و درک کامل غنای کامل این دستاورد صورتگری که خطوط و ظرافت کاریش همانند چین و شکن زلفان محبوبان آن قدر ظریف است که نامریی به نظر می رسد، راهی جز آفرین گفتن و تحسین کردن نمی ماند. باید عنان خیالمان را رها کنیم تا به دنبال تخیل این هنرمند رود و بگذاریم او ما را با خود به همان خلسه یا «حال» تقریبا صوفیانه ببرد. آیا زیباتر از این می توان به ذوق و قریحه این هنرمند ادای احترام کرد؟‌

فرانسیس ریشار
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:02 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگاره های مقامات حریری
نگاره های مقامات حریریکتاب مقامات حریری از کتب مشهوری است که به دست نگارگران مکتب عراق مصور شده است و داستان اعمال و فعالیت های دو شخصیت خیالی به نامهای حارث بن همام و ابوزید سروجی را شرح می دهد.
واژه مقامه در لغت به معنی مجلس و جماعت حاضر در مجلس و نیز سخن راندن است و از «قیام» سخنور در میان جمع گرفته شده است و در اصطلاح ادبی، نوع خاصی از داستانهای کوتاه است با نثرِی مسجع ، که برای نخستین بار در قرن چهارم هجری به ابتکار بدیع الزمان همدانی در ادبیات عربی پدیدار شد. معروفترین مقامه نویس عرب، حریری است که مقاماتش متن درسی شد و شرح ها و حاشیه ها بر آن نگاشتند.
این کتاب مشتمل بر پنجاه مقامه است و بین سالهای۴۹۵ تا ۵۰۴ هجری قمری به زبان عربی نوشته شده اند. هرچند انتظار نمی رفت که چنین کتابی، با اسلوب ادبی و دارا بودن اطلاعات بسیار، بتواند محبوبیت همگانی کلیله و دمنه را به دست آورد اما بی درنگ پس از اتمام آن در قرن ششم هجری، به عنوان نمونه فصاحت و رسایی، شهرت وسیعی یافت.
با آنکه مؤلف آن، حریری، مسلمانی معتقد و پرهیزگار بود، کتاب او نزد دانش آموختگان مسیحی که با زبان عربی آشنا بودند به همان اندازه مسلمانان محبوبیت یافت و قهرمان آن، ابوزید، که با تیزهوشی و حیله گری هایش روزی خود را از چنگ و دندان درندگان شهرها می ربود، عامه مردم را مجذوب و دلباخته خود می ساخت.
حریری در دیباچه مقامات خویش می نویسد: پنجاه مقامه پرداخته ام مشتمل بر گفتارهای استوار و سخن های هزل گونه و الفاظ گوش نواز و دلپذیر و واژگان درخشان و لطیفه های نمکین و بی مانند، و آن را با آیات و نیکوترین کنایات آراستم و گوهرهایی از امثال عرب و لطایف ادب و لغزهای دستوری و احکام لغوی و نامه های بدیع و خطبه های شگفتی آفرین و پندهای گریه انگیز و شوخی های سرگرم کننده بر آن نشاندم و همه این ها را بر زبان ابوزید سروجی جاری کردم و روایت آن را به حارث بن همام بصری نسبت دادم.
در مقامه نخست، حارث بن همام راوی مقامه ها با ابوزید آشنا می شود و معارفه ای بین آنها صورت می گیرد. در مقامه های دیگر ابوزید با حیله های تازه و چهره های گوناگون در شهرهای مختلف ظاهر می شود و شگفت آنکه هربار نیز حارث سرانجام او را باز می شناسد. چهل و هشت مقامه نخستین، شرح ماجراهای ابوزید است و شیوه های ترفندش در تکدی و مال اندوزی.
مقامه چهل و نهم تصویری است از اواخر عمر ابوزید و وصایای اوست به فرزندش که جز تکدی پیشه ای برنگزیند و شیوه های او را بیاموزد. سرانجام در آخرین مقامه، ابوزید نادم از کرده های گذشته به سوی خدا باز می گردد، پشمینه می پوشد و خلوت می گزیند و به عبادت و نماز و ذکر می پردازد. حارث او را در این حال می یابد، روز و شبی را با وی می گذارند و سپس او را به حال خویش رها می کند و مقامات پایان می یابد.
از کتاب مقامات حریری ده نسخه مصور به دست ما رسیده است که یک نسخه در کتابخانه لنینگراد، یکی در کتابخانه ملی وین، سه نسخه در کتابخانه ملی پاریس، سه نسخه در موزه بریتانیا، یک نسخه در استانبول و نسخه دهم در کتابخانه بودلی اکسفورد نگهداری می شود.
اهمیت ویژه نگاره های مقامات حریری در این است که ما را با سبک زندگی جامعه عرب آن روزگار آشنا می سازد.
● این شناخت حوزه های مختلفی را در بر می گیرد که در زیر به بررسی آنها می پردازم.
▪ شناخت جامعه و روابط انسانی :
شخصیت های مقامات حریری در موقعیت های متنوعی ترسیم شده اند. در این نگاره ها ما انسان هایی را می بینیم که گاه شاد و خوشحال در جشن عروسی یا مجلس بزمی شرکت کرده و خوشگذرانی می کنند و گاه بر بالای پیکر مرده ای به زاری می پردازند. زمانی خشمگینانه با هم نزاع می کنند و به هم می پرند و زمانی دیگر جامه احرام بر تن کرده و عازم سفر حج می شوند. این نگاره ها تصاویری واقع گرایانه از صحنه های زندگی روزمره مردمان آن زمان را در اختیار ما قرار می دهند و از این حیث ارزش فراوانی دارند. در برخی موارد، گاه به نکته جالبی همچون نحوه پوشش زنان در آن دوره نیز بر می خوریم.
▪ شناخت طبقات اجتماعی :
شخصیت های حاضر در نگاره ها موقعیت اجتماعی خاصی دارند. قاضی دادگاه، امام جماعت، والی، طبیب، ناخدا، غلام و گدا هر یک به طبقه اجتماعی خاصی تعلق دارند و نوع پوشش، رفتار و طرز نشستن آنها متفاوت از دیگری است.
▪ شناخت محیط و جغرافیا :
قهرمانان مقامات حریری از شهری به شهر دیگر سفر می کنند و داستان هر بار در جغرافیای خاصی روی می دهد. در جریان این سفرها و همراه با قهرمانان داستان با مساجدی در سمرقند، تفلیس، تنیس و مغرب ، گورستانی در ساوه، کتابخانه ای در بصره، مکتب خانه ای در حمص ، خیمه ای در اهواز و ... آشنا می شویم. این محیط ها منطبق با واقعیات زمان ترسیم شده اند و اطلاعات مفیدی را پیرامون روابط حاکم بر هر یک از این محیط ها و ویژگی های معمارانه آنها به ما منتقل می سازند.
▪ شناخت ابزار و وسایل:
در بسیاری از نگاره ها، بنا به ضرورت، ابزار و وسایل مورد استفاده در آن دوره ترسیم شده اند. از یک کشتی بزرگ با جزئیاتش گرفته تا تیغ ها و نشترهای حجامت، منبر مسجد، ظروف متنوع، قندیل های آویخته به سقف و سازهای موسیقی، همه و همه در این تصاویر به چشم می خورند.
در کتاب نگارگری اسلامی اثر ثروت عکاشه، فصل کاملی به معرفی نسخه های مصور مقامات حریری اختصاص یافته است و توضیحاتی در خصوص برخی نگاره ها ارائه شده است. در زیر، تعدادی از نگاره ها را که در این کتاب اشاره ای به آنها نشده ارائه می دهم و به شرح مختصری پیرامون هر یک می پردازم. لازم به توضیح هست که این نگاره ها مربوط به نسخه سال ۱۲۲۲ میلادی هستند که در کتابخانه ملی پاریس نگهداری می شود.
مقامه چهارم در راه سفر به دمیاط، شب هنگام کاروان برای استراحت باز می ایستد. حارث نجوای دو تن را می شود که درباره شیوه رفتار با دوست و همسایه سخن می گویند. حارث کنجکاو می شود تا صاحب سخنان را بشناسد. با روشن شدن هوا در می یابد که آنها ابوزید و پسرش هستند.
در این نگاره، موقعیت زمانی به شیوه جالبی نشان داده شده است. فضایی هلالی شکل به رنگ آبی تیره نشان از آسمان شب دارد که قرص کامل ماه و ستاره ها در آن می درخشند. همین شیوه بازنمایی شب، در نگاره ای دیگر مربوط به مقامه چهل و چهارم به کار گرفته شده است.ابوزید در سمت چپ تصویر در حال گفتگو با فرزندش دیده می شود. فضای صحنه با طراوت است و زمین با سبزه پوشیده شده است. دو درخت میوه دار در این نگاره به چشم می خورد که به سبک نگاره های الادویهٔ المفردهٔ تصویر شده اند.
مقامه بیست و ششم : حارث در اهواز، خسته از سفر در حالی که وضع مالی خوبی نداشته به خیمه ای می رسد که غلامانی نیکو در اطراف آن در رفت و آمد بودند. درون خیمه پیری با جامه ای فاخر در حالیکه در اطرافش ظرفهای میوه دست چین قرار داشتند، نشسته بود. حارث با وی سخن می گوید و از پاسخ او در می یابد که پیر همان ابوزید است. از او می خواهد که داستان مالداری خویش را برای وی باز گوید. در این نگاره خیمه ای عربی به چشم می خورد که حارث در حال ورود به آن تصویر شده است. ابوزید درون خیمه نشسته و اطرافش را غلامانی در بر گرفته اند. پشت سر وی دو ظرف طلایی میوه قرار دارند و همه اینها از تمکن وی خبر می دهند. چین و شکن های پارچه مرغوب خیمه ، تأثیرات هنر بیزانسی را نشان می دهند.
مقامه بیست و هشتم حارث به سمرقند سفر می کند و صبح آدینه به آنجا می رسد، به گرمابه رفته و گرد و غبار سفر را از تن می زداید و برای انجام فریضه نماز آدینه به مسجد جامع شهر می رود. امام جماعت وارد می شود و بر بالای منبر می رود و سخنانی فصیح در مذمت دنیا و یادآوری مرگ بر زبان می راند و سپس نماز را ادا می کند. حارث در پایان نماز در می یابد که امام کسی نیست جز ابوزید. حارث به خانه ابوزید می رود و می بیند که ابوزید شراب می نوشد. حارث او را به خاطر این کار نکوهش می کند.
در این نگاره ما با فضای یک مسجد قرن هفتمی آشنا می شویم. منبر چوبی با تزئینات هندسی در جانب محراب قرار گرفته است. محراب جناغی شکل است و با نواری از جوانه های در هم تنیده از سایر بخشهای بنا متمایز شده است. قندیلهای طلایی رنگ یه سقف مسجد آویخته شده اند. ابوزید بر بالای منبر در جامه ای که بی شباهت به لباس اسقفان نیست تصویر شده است. حارث مطابق متن کتاب در جایی نزدیک منبر نشسته تا بتواند خطبه را بشنود و حاضرین نیز با دقت به سخنان خطیب گوش می دهند.
مقامه چهل و هفتم حارث در شهر حجم الیمامه تصمیم می گیرد حجامت کند. نشان از پیری حجامتگر به او می دهند. به نزد وی می رود و او را در حال نزاع با غلامی می بیند که پولی در بساط ندارد و مصرانه از پیر در خواست می کند وی را حجامت کند. در جریان نزاع، آستین غلام پاره می شود و این موضوع او را به گریه می اندازد. از پیر می خواهد زیان وارد آمده را برطرف سازد. اما پیر عنوان می کند پولی ندارد و از جماعت حاضر در صحنه کمک می خواهد. پول زیادی جمع می شود و آن دو، پول را بین خودشان تقسیم می کنند.
در پایان حارث از پیر درخواست می کند که وی را حجامت نماید. پیر نزدیک حارث آمده و خود را معرفی می کند. حارث در می یابد که پیر و غلام کسی نیستند جز ابوزید و پسرش. در این نگاره، ابوزید در نقش پیر حجامتگر بر روی تخت کوتاهی نشسته و پشت سر وی جعبه ای چوبی به چشم می خورد که تیغ ها، نشترها و سایر وسایل جراحی در آن چیده شده اند. غلام سیه چرده در جامه ای قرمز رنگ تصویر شده و با ناراحتی و عصبانیت پیر را ترک می کند. پارگی لباس او به وضوح در تصویر دیده می شود. حارث با ریشی خرمایی رنگ در پشت سر غلام ایستاده و به بالا خیره شده است.
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:03 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگاهی بر زندگی و آثار پیتر بروگل پدر
نگاهی بر زندگی و آثار پیتر بروگل پدرپیتر بروگل(۱۵۶۹-۱۵۲۵) نقاش هلندی دوران رنسانس است که به جهت نقاشی مناظر طبیعی و زندگی روستایی شهرت دارد(نقاشی طبقاتی) از آن جایی که اکثر اعضای خانواده بروگل نقاشان شهیری گشتند برای متمایز کردن پیتر بزرگ به او لقب بروگل روستایی داده اند. شواهدی موجود است که او در بردا متولد شده و پسر یک روستایی بوده که در دهکده بروگل می زیسته است. بروگل پس از آن که در اوان زندگی توانایی و استعداد اعجاب آمیزش را در نقاشی نشان داد به شاگردی پیتر کوئکه فن الست در آمد و سپس با دختر او مایکن ازدواج کرد. او مدتی را در فرانسه و ایتالیا گذراند و سپس به انتورپ رفت و در آنجا به سال ۱۵۵۱ به عنوان استاد به عضویت انجمن نقاشان در آمد. بروگل خیلی زود بار سفر بست و راهی ایتالیا شد سپس به انتورپ بازگشت اما ده سال پایانی زندگی را به طور مداوم در بروکسل به سر برد. او در هنگام مرگ دو فرزند داشت پیتر بروگل جوان و یان بروگل بزرگ که هر دو نقاشان بزرگ و تحسین برانگیزی از آب درآمدند از آنجایی که فرزندان بروگل در زمان مرگش بسیار کم سن و سال بودند به نظر می رسد که آموزششان بیشتر بر عهده مادرشان که خود نیز یک نقاش بود صورت گرفته باشد.
هنر بروگل آخرین مرحله در پیشرفت نقاشی سنتی هلند است که با یان ون ایک در قرن ۱۵ آغاز شد. این سنت انتزاع هنر قرون وسطا را به یک دید تجربی از واقعیت تغییر داد. بروگل به صراحت تاثیر هنرمندان ایتالیایی رنسانس و تعابیر کلاسیکشان را که بر آثار اکثر نقاشان هم دوره اش غالب است رد کرد. به جای موضوعات اساطیری، بدن های عریان و صحنه های شاعرانه، هنر بروگل صحنه هایی از طبیعت را به تصویر می کشد که خارج از قواعد واقع نمایی در عصر بروگل می نماید. برخلاف بسیاری از نقاشان، پیتر بروگل به دلیل عدم تمایل به ستایش شخص خود به ندرت نقشی از خود تصویر کرده است و این کار را برای شناسایی چهره هنرمند مشکل می نماید. هر چند که به طور کاملا اتفاقی ممکن است تصویر مردی عادی در گوشه تابلوهای او ببینید که به نظر می رسد خود نقاش باشد. از جمله در تابلوی نقاش و مشتری که به شکل واضح تری به نقاش پرداخته شده است.
کارهای اولیه بروگل چشم اندازهای طبیعی بودند، علاقه ای که در سرتاسر عمر پا بر جا ماند. تعدادی از نقاشی چشم اندازهای افق که در سفر ایتالیا کشیده بود توانایی منحصر به فرد او را در به تصویر کشیدن تغییرات فصلی و کیفیات جوی طبیعت نشان گر است. همین شاخصه ها در آثار متاخر او نیز به چشم می خورد از جمله در "چشم انداز زمستان با یک دام پرنده"(۱۵۶۵)
مردم در برف و یخ ها مشغول شادمانی هستند؛ حال آن که کمی آن طرف تر پرندگان در کنار دری که به عنوان تله کار می کند به وضع رقت باری گرد آمده اند. از آنجا که بسیاری از پرندگان به بزرگی مردم عادی در نقاشی تصویر شده اند برخی این اثر را نه تنها نمایش یک چشم انداز زمستانی تفسیر کرده اند بلکه عنوان می کنند که در وهله اول اثر به بیننده در مورد خطرهای مدوام محیط پیرامون هشدار می دهد!
پس از بازگشت به انتورپ در ۱۵۵۵ بروگل کارش را با گراور زدن برای انتشارات هیرونیموس کوک ادامه داد. برخی از آثار او در این دوره چشم اندازهای طبیعی است اما بقیه آثار به طور روشنی نشان دهنده تلاش بروگل بر نقاش بزرگ و مشهور پیشین، هیرونیموس بوش است.تصاویر عظیم و خارق العاده و کوتوله های دیواسا در سری "هفت گناه مرگبار"(۱۵۵۷) در همین راستاست. همچنین است "سرزمین کوکین"(سرزمینی افسانه ای سرشار از لذت و آسایش) که به سال ۱۵۶۷ به تصویر درآمد. یک نقاشی چشم گیر از مردی نیمه هشیار که با پوستینی قهوه ای به پشت لمیده در حالی که مشخص است مقدار زیادی غذا خورده و شاید مقداری هم آبجو!
در اواخر دهه ۱۵۵۰ بروگل شروع به کار بر روی یک سری تابلوهای بسیار عظیم با ساختی پیچیده کرد تا با کمک آن بتواند گوشه هایی از زندگی ملت فلاندر را به تصویر کشد. اولین نمونه این آثار یک پرتره دانشنامه وار از "ضرب المثل های هلندی"(۱۵۵۹) رایج بود که با "مبارزه میان کارناوال و روزه" (۱۵۵۹) و "بازی های کودکانه"(۱۵۶۰) ادامه یافت.
شاخصه تمام آثار بروگل نگاه دقیق به سرشت انسانی، لطافت فراگیر، و نشاط تصاویر روستایی اوست. این تصاویر با وجود سادگی در ترکیب رنگ در توصیفشان از زندگی خشن روستایی و تلاش برای بقا بی نظیر هستند. مثال های متاخر و کامل تر آثار روستایی او شامل "رقص روستایی" و "عروسی روستایی" است(هر دو ۱۵۶۸). در طی دوران زندگی بروگل او علاقه شدیدی بهع زندگی ناملایم کشاورزان پیدا کرد، کشاورزانی که تا آن زمان در آثار او به نوعی "تحمل می شدند" در "رقص روستایی" به ناگاه در جامه قهرمانان درآمدند.
پژوهشگران هنری جدید برخلاف گذشتگان که آثار بروگل را تنها نمایه هایی ساده از سنت ها و چشم اندازهای معمولی که توسط نقاشی روستایی خلق شده می دانستند، بروگل را به لحاظ محتوا نه فرم صرف نقاشی با درک بالای هنری می دانند همان طور که آبراهام اورتلیس می گوید:
"آن نقاشانی که تصاویر دل نشینی در سال های طلایی زندگی شان خلق کرده اند،و به دنبال فرانهادن سوژه تصویر شده به فراتر از مرزهای رمز و راز بوده اند و یا ظرافتی را که در تخیلات آزادشان دیده اند را در تمامی سطوح اثر بپراکنند، به مدل هایشان خیانت کرده اند و بنابراین از پروراندن زیبایی حقیقی آنها عاجز مانده اند. بروگل ما از این عیب بری است."
آثار بروگل به طور وسیع و حتی گاه بسیار متضادی به اعتقادات متفکران مذهبی مختلفی نسبت داده شده، از ستیزه میان کاتولیک ها و پروتستان ها، تا به سلطه سیاسی اسپانیا بر قسمت هایی از اسکاتلند و حتی از برابری های بارز تا تبعیضات دراماتیکی که توسط جامعه فلاندر زبان مطرح می شد.
برای نزدیکی بیشتر با آثار بروگل نباید این نکته را نادیده بگذاشت که بروگل در دوران خطرناکی می زیسته و لازم بوده تا در پناه "طنز تلخ" به ابراز عقاید پرداخت همان طور که به طور بسیار زیبایی در آثار او بارز است.
بروگل در بروکسل می زیست که دوک آلبا نیروهایش را در آگوست ۱۵۶۷ وارد شهر کرد. دوک توسط فیلیپ دوم ،پادشاه اسپانیا، که استان های هلندی در سلطه او بودند فرستاده شده بود. دستور فرماندهان وادار کردن پروتستان ها به بازگشت به مذهب کاتولیک بود؛ در طی سالیان فیلیپ بسیاری را در مناطق تحت سلطنتش به مرگ محکوم کرده بود. این فشارها در نهایت منجر به جنگ های هشتاد ساله ای شد که منجر به تشکیل بلژیک کاتولیک در جنوب و هلند پروتستان در شمال شد. این سال ها نشانگر عمق فاجعه و عدم توانایی جهت بیان صریح اعتقادات هنرمندانی چون بروگل است.
بدون شک نقاشی نیز همانند نویسندگی فن قرائت می طلبد؛ فقط نقاشی سطر به سطر نیست بلکه انتقال نگاه از جایی به جای دیگر است. در آثار بروگل بالاخص در تابلوهای پیچیده اش ترکیب تضاد و تناقض دیده می شود و این همان وصل کردن رویا به زندگی روزمره است. بعد دیگر آثار بروگل جنون است. نقش جنون در دوره زندگی او حیاتی است. انسان در کلیتش معرفی می شود. از نظر معنوی توخالی است. نه قشری است و نه روشنفکر. زنان با آزادی تمام و به میل خود، به تن فروشی دست می زنند. برای نشان دادن ترس و نفرت لزومی برای ترسیم جهنم نیست. برای خودکشی از سول(اولین پادشاه یهود)، برای شکنجه دادن از مسیح، برای کشتار جمعی از بی گناهان در تابلوهای نقاشی الهام گرفته شده است.شهوت انسان در تابلوی "برج بابل" نقش بسته. ولی ناگهان در وسط "طوفان سیل آسا" خود را زیر آسمان داغ سرگردان می یابیم و حتی خود را با "بازی های کودکانه" سرگرم می بینیم. بروگل جزئیات را با تمام دقت نقش می زند. در تابلوها رنگ های متضاد و صحنه های ناموزون می بینیم ولی به لطف آگاهی نقاش به ترکیب رنگ ها ، هیچ گونه ناهماهنگی در آنها به چشم نمی خورد.(با توجه به عدم پرسپکتیو که در آن زمان طبیعی بوده است.) ناپایداری ترکیب شگفت آور است،‌ناپایداری که نقاش در حرکات جمعی یا فردی نشان داده است نمود زیبایی است از سطوح و جایگاه دید نقاش، هنرمندی از جنس مردم، آشنا با پیچش های زندگی که بی اعتنا نیست و دغدغه های "انسان" را فریاد می کند.
 
http://nostalgia.blogfa.com/۸۶۰۹.aspx منابع: · در جستجوی زبان نو · ویکیپدیا · تاریخ نقاشی بر تمبر · مجله بخارا شماره ۵۱
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:04 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگاهی به آثار نقاشی بیتا وکیلی
نگاهی به آثار نقاشی بیتا وکیلی.بیتا وكیلی آثاری عرضه كرده است كه هیچ نوع رابطه ای با پدیده های آشنای موجود در محیط ندارند.
او به دنبال نوعی انتزاع خالص است، از این رو تصاویر قابل شناخت به آثار او راهی ندارند. بیتا وكیلی در تصویر كردن آنچه می پسندد، آنقدر خود را آزاد ساخته كه فقط بیانی خالصانه و ناب می تواند میانجی او و جهان پیرامونش باشد. او با حذف روایت، حذف عناصر آشنای طبیعت، حذف هر نوع بیان ادبی یا فلسفی، به دنبال نوعی خلوص و رسیدن به معنایی است كه تنها با بیان پالایش یافته تجسمی میسر است.
كیفیت انتزاعی این آثار، معانی و برداشت های متعددی را ایجاد می كند. مفاهیمی كه انتقال آنها از تصویر ناب به كلام بسیار دشوار است.بیتا وكیلی تا سر حد رسیدن به نوعی موسیقی، حوزه عملش را توسعه داده است. فضاسازی انتزاعی این آثار، بیانگر دركی ماورایی و احساسی كیهانی است.
او روند پالایش فرم را تا سر حد نمایش توده سیال تداوم بخشیده است.آثار بیتا وكیلی از طریق فرم انتزاعی شان «دیده» می شود، ولی با فضاسازی شان قابل «درك» است.
به عبارت روشن تر، در این آثار، فضا درك می شود: رنگ فضا، حس فضا، بوی فضا... درك می شود یا به خاطر می آید؛ اما فرم بدون هیچ ارجاعی به شكل های مألوف، «دیده» می شود.
اندیشه پنهان در پشت این آثار ممكن است، اندیشه ای فلسفی یاشاعرانه باشد. باید دانست هر نوع برداشتی از این دست مستقیماً با آثار بیتا وكیلی هیچ ارتباطی ندارد و احیاناً به قابلیت های ذهن مخاطب مربوط می شود.
بیتا وكیلی آثارش را به گونه ای ساخته و پرداخته می كند كه فرصت تداعی معانی را تا بی نهایت در اختیار بیننده قرار می دهد.
محدود كردن و به تعریف كشاندن توده های سیال و فرم های كیهانی در این آثار، به قابلیت های فیزیولوژیك و روانی مخاطب مربوط می شود. با چنین نگرشی، می توان افزود كه حس شادی، اندوه، یا... اموری اند كه ما می توانیم به برخی از این آثار نسبت دهیم. فضاسازی غیرواقع نمایانه این آثار بستر خوبی برای برداشت های متعدد فراهم كرده است.
رویكرد این نقاش به «صفت ها» آثار او را ماندنی می كند، چرا كه «فرم ها» و بویژه فرم های مألوف برخلاف «صفات» زمانمند هستند. اما بیتا وكیلی گویی اصلاً به ثبت و به تصویر كشیدن خود «زمان» پرداخته است و چاره ای جز پردازش چنین قالبی نداشته است. نكته حائز اهمیت در این آثار آن است كه معلوم نیست این تابلوها مربوط به هزارسال پیش اند یا هزارسال دیگر یا امروز...
وجود چنین قابلیتی از تلاش نقاش برای تبدیل كردن «فرم» از «وسیله» به «گوهر» اثر به دست آمده است.درخت و سنگ و چوب و حیوان و آدم و میز و صندلی و... الفبای هنر بیتا وكیلی را نساخته اند، هنر او را از باور، استنباط، فكر و تخیل ساخته است. به طوری كه با بحث های لغوی نمی توان به راز این آثار راه یافت و به درون آنها نقب زد.
قرائت این تابلوها، در وهله نخست مانند حضور یافتن در یك مكان ناآشناست. منتقد در مواجهه با چنین آثاری باید بتواند به مخاطب بگوید كه از قرار گرفتن در مقابل چنین فضاهای ناآشنایی ناامید نشود و به اصطلاح پس نزند. به همین دلیل این نوشتار می كوشد به مخاطب عام بگوید كه از «حواس» خودبهره بگیرد. حواسی كه به طور طبیعی و در مكان های ناآشنا تیز ودقیق و كنجكاو می شوند... این یك غریزه طبیعی است. یادمان باشد كه در محیط آشنا، بسیار ممكن است كه حواس ما دچار عادت شده و دقت خود را از دست بدهد. درست به همین دلیل است كه انتزاع و بیان ناب در هنر می تواند به تزكیه نفس ما كمك كرده و در سطحی فراتر از جسم و جنس و غرایز می رود، هوش و حواس ما را به پرگشایی های لاهوتی سوق دهد.
روبه رو شدن با یك اثر هنری كه در نگاه اولیه «بسته» و «ناآشنا» به نظر می رسد، شباهت زیادی با برخوردهای اولیه ای دارد كه با یك زبان غریبه، جز زبان مادری دارد.حلقه مفقوده میان مخاطب و اثر هنری در چنین وضعی توسط منتقد و رسانه تأمین می شود.
مخاطب عام، اثر هنری را می بیند اما آن را درنمی یابد. پابلو پیكاسو می گفت، میلیون ها چینی هر روز به زبان چینی حرف می زنند، اگر من چینی نمی داننم به معنای آن نیست كه آنها چیزی نمی گویند.
به عبارت دیگر، خواندن یك متن به زبان مادری، مستلزم توانایی در خواندن ونوشتن است، اما خواندن یك زبان خارجی در وهله نخست محتاج یك مترجم است منتقد به نوعی مترجم میان اثر و مخاطب است.آثار هنری اغلب از سه راه با مخاطب رابطه برقرار می كنند:
۱) از راه بیان واقع گرایانه یا شبیه سازی
۲) از راه بیان انتزاعی
۳) از راه بیان سمبولیك یا رمزنگاری
بیتا وكیلی از راه بیان انتزاعی آثارش را سازماندهی می كند. این نقاش كوشیده است عنصر خلاقیت را با نوعی ابهام درهم آمیزد. او به خوبی دانسته است كه هر چه موضوعات ذهنی اش مبهم تر باشند، امكان بیشتری برای دسترسی به فضاهای بدیع و غیرمنتظره به دست می آورد و در چنین حالتی دائماً می تواند دست به مكاشفات جدید بزند.
آثار بیتا وكیلی از موقعیت های فیزیكی می گریزند تا در محیطی متافیزیكی صحنه را برای تماشا آماده سازند. لذا از آنجا كه متافیزیك رؤیت شده، توسط رنگ و بازی با نقشمایه های رنگی بر سطح دوبعدی بوم عرضه شده؛ می توان این آثار را بیان حال و هوا و احساس یك انسان به حساب آورد كه با حمایت نوعی پردازش متافیزیكی، جلوه ای غیرمتعاریف به خود گرفته اند.
اصولاً دیدگاه های سرشار از ابهام در هنرهایی مانند موسیقی، سینما، شعر و نقاشی همواره منجر به خلق شاهكارهایی در این هنر شده است.
بیتا وكیلی بااین شیوه از پردازش نقاشانه، خود را در چالشی مداوم برای فكر كردن، اكتشاف و بدعت های غیرمنتظره قرار داده است.بررسی آثار بیتا وكیلی بیشتر نیازمند تأویل است تا تفسیر. چرا كه هیچ دستمایه ای راكه بتوان به شرح و توضیح آن پرداخت در اختیار منتقد قرار نمی دهند.
فریدریش نیچه می گوید: «واقعیت درست همان چیزی است كه وجود ندارد، فقط تأویل ها وجود دارند...»
این گونه از شیوه نقاشانه، هیچ گونه نسبت قومی و نژادی و سرزمینی ندارد و به اندازه معنایی كه ممكن است عبور آزادانه یك ابر یا پیدایش ملایم یك مه یا وزش ناگهانی یك توفان برای هر آدمی در هر جای زمین داشته باشد؛ انسان شمول و جهان شمول است.این آثار تمرینی در خلاقیت و ابزاری قدرتمند در نفوذ به مأوراء هستند. در تماشای این آثار ذهن به اعماق صعود می كند، خیال به ارتفاعات سقوط می كند... راستی این آثار را چگونه باید دید؟
جریان نقاشی انتزاعی، آن طور كه در قرن بیستم تدوین شد، در دو جهت حركت كرد:
۱) به سوی مفهومی كه به «عینیت جدید» New Objectivity مشهور شد.
۲) به سوی چیزی كه آن را با عنوان «ذهنیت جدید» یا New Subjectivity می شناسیم.
عینیت جدید، نوعی ازنقاشان موسوم به اكسپرسیونیسم انتزاعی بود كه اساس و بنیان فیگوراتیو داشت و تقریباً یك نهضت آلمانی باقی ماند؛ اماجریان موسوم به ذهنیت جدید، ظرفیت هنری انسان شمول و گسترش یابنده را در ذات خود داشت و از محدوده آلمان عبور كرده و به تقریباً همه جای دنیا تسری پیدا كرد و امروز مورد مصرف هنرمندان بسیاری است.
زبان این جریان از نقاشی، زبانی از جنس ذهن است و«ذهن» نیز در مالكیت عده ای خاص یاجغرافیایی خاص نیست كه پدیده ای انسانی است.
چنانچه بخواهیم آثار بیتا وكیلی را تبارشناسی كنیم، باید ریشه آثار او را در تفكری پیدا كنیم كه توسط واسیلی كاندینسكی (v.k) مطرح شد. كاندینسكی در شكل گیری نقاشی انتزاعی، دو رویكرد را مورد تأكید قرار داد:
۱) رویكرد مبتنی بر ساختار و تركیب بندی بخردانه، آشكار و آگاهانه، چیزی كه به ساختارگرایی (Constructional) مشهور شد.
۲) رویكرد مبتنی بر «ساختی پنهان» كه «خود كارگرا» یا (Automatism) نامیده می شود.
فراموش نشود كه در رویكرد خود كارگرا یا اتوماتیسم، هر چند كه منطق اثر با نوعی خودجوشی عمل می كند، اما عنصر «اتفاق» ، تحت مهار و كنترل هنرمند قرار دارد. این گونه از عمل نقاشانه، چنان قدرتی دارد كه می تواند به فرافكنی خودجوش صور خیال ناخودآگاه یاحتی «ماقبل آگاه» بپردازد.
چنانچه بخواهیم همه سبك های هنری را ازنظر بگذرانیم، در یك سو جریانی متنوع از «رئالیسم» را خواهیم داشت ودر سوی دیگر بلافاصله با جریانی نیرومند با عنوان «انتزاعی» مواجه خواهیم شد. برخی از نظریه پردازان با تسامح از این دو جریان عمده با نام هایی چون «ناتورالیستی»، «هندسی»، «ارگانیك»، «قراردادی»، «صورت گرا» و... یاد كرده اند.
در اینجا، مراد از رئالیسم دقت در تصویر كردن آن چیزهایی است كه رؤیت می شود و مقصود از انتزاع، آن جریانی از هنر نقاشی است كه به جای نشان دادن شكل عینی پدیده ها به نمایش جوهر اشیاء مبادرت می ورزد و به اصطلاح به هرس كردن حشو و زوائد و اضافات پرداخته و تصویر انتزاعی جهان را باز می تاباند.
جریان مشهور به رئالیسم شامل همه رویكردها اعم از بازنمایی صادقانه تصاویر ونیز بازنمایی تغییر حالت یافته تصاویر (اعم از ایده آلیسم، اكسپرسیونیسم، سوپررئالیسم و...) می شود و جریان موسوم به انتزاع، شامل هر نوع از بیان هنری است كه نمایش ظواهر آشنا را نادیده گرفته و بر عناصر مفهومی و فراطبیعی تأكید می كند.جریان رئالیسم توسط هنرمندان برونگرا هدایت می شود و جریان انتزاعی به دست هنرمندان درون گرا شكل می گیرد.
جریانی از مكاشفات درونی، تجلی بینشی كه ریشه در رؤیا دارد، ادراكاتی تصویری كه از تجربه ای ماورایی سرشار می شود. شیوه ای از نقاشی كه هیچ گونه نسبت قومی ونژادی و سرزمینی ندارد و به اندازه معنایی كه ممكن است عبور آزادانه یك ابر یا پیدایش ملایم یك مه یا وزش ناگهانی یك توفان برای هر آدمی در هر جای زمین داشته باشد، انسان شمول و جهان شمول است.
 
 
روزنامه ایران
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:07 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگاهی به پیشینه نقاشی قهوه خانه ای
نگاهی به پیشینه نقاشی قهوه خانه ایپرده های نقاشی قهوه خانه ای براساس نیاز آئینی مردم خلق می شدند. قهوه خانه ها در دوره صفویه به تدریج شكل می گیرند و به مكانی فرهنگی- تفریحی تبدیل می شوند و با شكل گیری نقالی، نقاشان شاخص كاشی به تصویر كردن صحنه های این نقل های قهوه خانه ای روی می آورند.آنچه در زیر می آید نگاهی به نقاشی قهوه خانه ای و جایگاه فرهنگ و باورهای اسلامی در این شاخه از هنر سنتی ایرانی است كه در سایت خبرگزاری قرآنی آمده است.بیشتر نقاشی های قهوه خانه ای براساس داستان های پهلوانی، مذهبی و اسطوره های ایرانی كشیده می شده اند و به میل قهرمان سازی مردم دوران خود پاسخی مناسب می داده اند.البته نباید مكان این نقالی ها را فقط به قهوه خانه ها محدود كرد؛ تكیه ها، حسینیه ها و هر جا كه محل مناسبی برای جمع شدن و حكایت گفتن بود، نقاشی قهوه خانه ای به عنوان ابزار كار نقال كاربرد پیدامی كرد.
اگر بخواهیم از چهره های شاخص این نوع نقاشی در دوره های مختلف نام ببریم، باید از كسانی مثل علی رضا قوللرا آغاسی، فتح اله قوللرا آغاسی، حسین قوللرا آغاسی، محمد مدبر، احمد خلیلی فرد، حسین همدانی و حسین تفتی یاد كنیم كه آثارشان حول سه محور روایت های حماسی، مذهبی و بزمی می چرخد.آنچه در نقاشی های قهوه خانه ای به نمایش درمی آید سواركاران با اسب های پرهیبت و طمطراق است كه بیشتر از زورمندی ، مهربان و وفادارند؛ در گوشه ای دیگر اشقیاء از وسط به دو نیم شده اند و فرشتگان بر فراز مردی زیبارو كه كودكی چند ماهه بر یك دست و نیزه ای در دست دیگرش و سلحشوری با پرچم نصر من الله و فتح قریب و مشكی بر دوش و تیرهای بسیاری كه بر پیكرش فرو رفته اند.در گوشه ای از همان پرده زنانی بر پیكران بی سر شیون می كنند و نوشته ای بر فراز تابلو «هل من ناصر ینصرنی» این مضامین، سوژه و محتوای بخشی از جدی ترین تمایل نقاشی ایران طی ۲ قرن را شكل دادند و هرچند به شكل آكادمیك و رسمی ترویج نشدند اما توانستند خود را به جامعه فرهنگی تحمیل كنند.
به غیر از همزمانی با عصر مشروطه، خیالی سازان پرده های مذهبی و مردمی نوجویانی بودند كه هنر مشروطه را پیش از جنبش سیاسی آن بنیان نهادند.
به نقل از جابر عناصری قدیمی ترین پرده عاشورا متعلق به نقاشی به نام ناطق است كه در دوره زندیه مصور شده است. دراین پرده هرچند طراحی پرتره و شمایل ها به اندازه سال های پرفروغ نقاشی قهوه خانه ای پیشرفت ندارد و طراحی و رنگ گذاری در سطحی ابتدایی قرار دارد اما تمامی نشانه های این جنس نقاشی از قبیل نوشته های توضیحی، تركیب بندی های چند موضوعی و مهمتر از آن قالب روایی (درام) در آن به چشم می خورد.
▪ پرده مذكور به ۷ بخش مجزای روایی تقسیم شده است:
۱) لشكر عمر سعد
۲) خیمه گاه
۳) بنت حضرت قاسم
۴) صحنه نبرد علی اكبر
۵) آب آوردن از فرات
۶) قتلگاه
۷) حضرت اباعبدالله.
همین روش تقسیم بندی تركیب بندی (هرچند به اشكال دیگر و گاه مانند مدیر با الهام از تصاویر استریپ به شكل روایت خطی و با استفاده از شماره گذاری تصاویر) تا آخرین تصاویر معاصر ادامه می یابد. اصولا نقاشان پرده های عاشورا از اسلوب و الگوهای ثابت بصری خارج نشدند. برای مثال حضور فرشتگان بر فراز قتلگاه در تمامی این تصاویر وجود دارد.به نظر می رسد پایبندی آنان به روایت های ادبی از این واقعه موجب شده است تا خود را ملزم به روایت بدون دخل و تصرف بدانند و هرآنچه شنیده اند را با ایمان قلبی روایت كنند.در اینكه نقاش و سفارش دهنده هر دو در یك رفتار دینی مشاركت كرده اند و این عمل را به نوعی عبادت و ادای فرایض می دانند شكی نیست. روح ستایشگری و مدح خصایص انسانی و والامقامی امام حسین و دیگر معصومین در این پرده ها و نكوهش خشونت، پلیدی و ناجوانمردی از جانب لشكر كفر به عنصر اصلی روایت پرده های عاشورا بدل شده اند.
به نظرمی رسد این هنر به عنوان جدی ترین حركت هنر مردمی در عصر خود توانسته بود به زبانی گویا در انتقال احساسات جمعی ایرانیان بدل شود.«كربلا بیش از آن اندازه كه نمایشگاه شقاوت و بدی و ظهور پلیدی بشر باشد، نمایشگاه روحانیت و معنویت و اخلاق عالی و انسانیت است كه برخی كمتر به آن توجه دارند و به عبارت دیگر اباعبدالله الحسین (ع)، اباالفضل العباس و زینب كبری قهرمانان داستانند، نه شمر و سنان و خولی.»این توصیف علامه مرتضی مطهری از كربلا دقیقاً شرح ادبی همان تصاویری است كه امروز با نام پرده های شبیه خوانی می شناسیم. روح استبدادستیزی كه در این تصاویر مردمی به شكل نفی هرگونه شقاوت و خشونت به وجود می آید بعدها به شكل جریانی شیعی در ایران ظهور می كند كه تظلم خواهی و احیای خون شهیدان كربلا را مبدأ حركت های اجتماعی و سیاسی خود قلمداد می كند.این پرده ها به دلیل اینكه به سبب نیاز آئینی مردم به وجود آمده بودند بیش از هر جنس نقاشی دیگر در ایران توانستند با عموم مردم ارتباط برقرار كنند و این رابطه آن قدر تنگاتنگ می شود كه پس از چندی باورهای شفاهی و انتظارات آیینی و دینی مخاطب به حوزه مصورسازی وارد و توسط نقاش به تصویر در می آید. پرده هایی كه از حكایت و قصص شفاهی و مردمی به وجود آمده اند امروز در میان این مجموعه كم نیستند كه بیشتر از آن كه بر روایات معتبر دینی استقرار داشته باشند در جهت جلب توجه مخاطب مصور شده اند.
 
 
روزنامه ابرار
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:11 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نگاهی به دیوار نگاره ها در انتظار قلم
نگاهی به دیوار نگاره ها در انتظار قلمگستره نوین روزگار مدرن با تغییر دادن تعاریف و نام ها به سوی دنیایی جدید رفت و بدیهی می نمود که در آن هنر دستخوش تغییراتی شگرف گردد. با بزرگ شدن شهرها و معماری های شهر زیرساخت های شهروندی متغیر و انسان ها براساس اصول از پیش تعیین شده در فضایی که حاکی از روح شهرنشینی بود به زندگی پرداختند.
با رشد شهرها مسئله ای که مورد توجه شهرسازان قرار گرفت. زیبایی سازی شهری و پس از آن عناصری بود که معرف آن شهر می شد.
یکی از این عناصر نصب دیوارنگاری بود که بی گمان از کاخ ها و قصرها و دربار آغاز گردید و پس از آن در هنر مذهبی مسیحی به نام کاتاکومب ها رشد کرد و پس از آن هم در رنسانس به اوج خود رسید. مثال هایی که می توان گفت: داوینچی، مازاگچو، رافائل و هنرمندان بزرگ دیگری بودند که از دل اومانیسم رنسانسی بیرون آمده بودند و اکثراً مضامین مذهبی را دنبال می کردند. اما در ایران از این نوع دیوار نگاره می توان در ابتدا و به شکل بدوی در دوره اشکانیان و در کوه خاجه و پس از آن به شکل تجسمی گونه اش از دوره عباسیان پیگیری بکنیم که البته مهم تر از هنر قبل از اسلام و دوره ساسانیان بوده است گواه این مدعا استفاده از رنگ های طلایی و زرد و خط گیری و حواشی آثار هست و البته این آثار هیچ گاه در ایران از دربار به بیرون نیامد تا به زمان صفویه که خود نیز سخنی دیگر دارد.
اما در رنسانس و هنر نقاشی دیواری غربی این نقاشی ها در طاق ها و قوس ها و با یک تفکر سنتی مذهبی نقاشی شده است.
برای مثال ثالوث مقدس با مریم عذرا، یوحنای قدیس وهبه کنندگان را می توانیم بگوییم که در حدود ۱۴۲۵ تا ۱۴۲۸ میلادی در کلیسای سانتاماریا در فلورانس تصویر شده است که بیانگر شگفتی و وجد هنرمند از القای پرسپکتیو و توهم ژرف نمایی است.
اما نقاشی دیواری همگام با سیر تحول انسان ها و جوامع در بسیاری از اوقات دستخوش نبض سیاسی زمانه خود گشت کما اینکه در همان رنسانس هم با ابداع خویشتن چهره ای دیگر از مسیح نمایان گشت و مسیح از هیئت شبان به هیئت پادشاه درآمد و در واقع مسیری ضدجریان را پیمود.
اما در اوایل قرن بیستم همزمان با انقلاب های سیاسی که در گوشه و کنار دنیا اتفاق افتاد نقاشی دیواری قلم و وسیله ای محکم برای بروز اعتقادات انقلابی و آرمانی گشت و تا حدودی تنها برای بروز نبض سیاسی زمانه خود بود و آن را بازگو می کرد. در مکزیک ریورا و فریداکالو از نامی ترین این هنرمندان بودند و آنان در جهت مبارزه با یورش آمریکایی ها به مکزیک دست به چنین آثاری زدند. اما در ایران و هم زمان با انقلاب اسلامی موج نوینی از نقاشی های دیواری که عکس و تمثال شهیدان و رهبر کبیر انقلاب بود بر دیوارهای شهر نقش بست اگر روزگاری از کشوری دیگر وارد می شدیم با مشاهده تصویر رزمندگان متوجه این مهم می شدیم که کشورمان در حال جنگ است و یاد و خاطره این عزیزان تا ابد جاویدان باید بر روی این دیوارها حک بشود. فهمیده ها، همت ها، باکری ها و بسیاری دیگر که در شهرها و روستاهایشان تصاویرشان به مانند پرده عاشورا به روی دیوار رفت. اصل مهمی که در دیوارنگاره اهمیت دارد سطح کار و بررسی نوع آن دیوار است. اکثر دیوارنگاره های ما زیرسازی نمی شوند و بعد از مدتی شاهد افت سطح دیوار هستیم. مثال های زیادی براین مدعاست که خود نشان از فاقد اهمیت گواه چنین مقوله ای است. در نظر داشته باشید که هدف از نقاشی دیواری صرفا پوشاندن دیوار نیست و متاسفانه باید اذعان کرد که در بسیاری از موارد این گونه برخورد می شود.
در نظر گرفتن ریتم و بافت یک نقاشی بسیار اهمیت دارد. نقاشی دیواری می بایست بسته به موقعیت قرار گرفتن آن دارای ویژگی خاص باشد. به عنوان مثال یک دیوار در یک مکان فرهنگی و یک محیط دانشجویی را در نظر بگیرید. موضوع انتخابی نوع پرداخت و انتخاب مفاد و عناصر بعدی می تواند هستی شناسی اثر را تعیین کند. حال این اثر و دیوار در یک بزرگراه به دلیل سرعت ماشین و زمان کوتاه مخاطب برای دیدن اثر متفاوت است و نکته جالب نوشته هایی چندسطری در این گونه نقاشی هاست که بی گمان خوانش آن مقدور نیست.
سال هاست که این دیوارها تشنه قلم نقاشانی است که می توانند اثرگذار باشند. نورپردازی این آثار آن قدر مهم است که ظرایف و حجم دیوار را به درستی نشان دهد. اما بارها دیده ایم که نقاشی علاوه بر نقطه کور دید بودن نورپردازی ناصحیح و رنگ نامناسبی داشته است. بی گمان نور و رنگ در جاندار کردن و قابل بحث بودن اثر میسر است. برای مثال تنها نمونه ای از یک کار آن طرفی می زنم. رو به روی دیواری درختانی بلند و قد برافراشته قرار داشتند. شهرداری نه تنها درختان را برای نقاشی قطع نکرد که با یک ایده مناسب نورپردازی نوینی کرد و از سایه درختان بر روی دیوار تنها استفاده کرد.
دیوارهای خاک گرفته شهر ما در انتظار قلم نقاشانی است که خوشبختانه چند صباحی است در گوشه و کنار شهر مشغول به کار هستند. مضامینی که از جنس زندگی روزمره هستند و با بهره جستن از امکانات دیوار خالق آثار جذاب شدند. نمونه آن دیوار قسمت شرقی میدان ونک است که چهره ای زیبا به آن قسمت میدان داده است. در نهایت لازم به یادآوری است که باید از نقاشانی که از ابتدای انقلاب و همزمان با این تب و تاب ها مشغول کار شدند یادی بکنیم که سخن از آن در این مجال نمی گنجد و خود نیز بحثی دیگر را می طلبد.
 
هامون قابچی
روزنامه کیهان
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:13 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مجله هنر / نقاشی

 

نماد دراماتیک
نماد دراماتیک● به یاد «گرونیکا»
بیست و ششم آوریل (۶ اردیبهشت ) مصادف است با سالگرد واقعه اسفبار بمباران مردم بی دفاع شهر زیبایی که در منطقه باسک اسپانیا قرار داشت، سرزمینی سرسبز به نام «گرونیکا ». این بمباران توسط نیروی هوایی ارتش آلمان که آن زمان «نازیست ها » رهبری آن را به عهده داشتند صورت گرفت.
«گرونیکا» در مرکز منطقه باسک نشین به عنوان یکی از نقاط دیدنی کشور اسپانیا دارای جاذبه های تاریخی بسیاری بود و هدف گرفتن این شهر با ویژگی های ذکر شده به عنوان اولین حمله هوایی در اروپا نشان می دهد بمباران با طرحی حساب شده و با نقشه یی از قبل تدوین شده صورت گرفته و دارای پیامی روشن بوده است، پیامی شبیه این؛ تاریخ خود را فراموش کنید و تاریخ حکمرانان را به حافظه بسپارید .
«گرونیکا» با قدمتی چند هزار ساله، با مردمانی شجاع و مبارز، در جنگ های داخلی اسپانیا در مقابل رژیم فاشیستی ژنرال «فرانکو» رهبر اسپانیا شرافتمندانه پایداری کرده و به خوبی توانستند جلوی پیشروی آنها را بگیرند، به همین دلیل رژیم ارتجاعی «فرانکو» برای تنبیه و انتقام از مردم شجاع «گرونیکا» به گونه یی دیوانه وار تحریک شد و تا آنجایی پیش رفت که به نیروی هوایی متحد استراتژیک خود «هیتلر» اجازه داد تا به طور بی رحمانه و با دست باز حملات کوبنده یی را علیه ساکنان بی دفاع شهر به اجرا گذارد و آن را با خاک یکسان کند. شدت این حملات سهمگین به اندازه یی بود که حتی حیوانات خانگی نیز از بار مصیبت و شدت ضربات آن در امان نماندند.
پس از وقوع این فاجعه «پیکاسو» نقاش معروف اسپانیایی، تابلویی را به همین اسم به خاطر همدردی با مردم «گرونیکا» و افشای جنایات فاشیست ها به تصویر کشید. این تابلو به سبک «کوبیسم» که سبک مورد علاقه «پیکاسو» بود خلق شده و در مجموع بیان کننده حجم فاجعه یی است که به دست بشر علیه شهری بی دفاع صورت گرفته است.
«پیکاسو» چون دیگر هموطن خود «فرانسیس گویا» که تصاویر مخوفی از ظلم درباریان را خلق کرده است، دست به خلق تابلویی زد که هم از نظر سبک و زیبایی و هم ایده و محتوای ضد جنگ، می توان از آن به عنوان شاهکاری بی همتا و منحصر به فرد نام برد، گرونیکای پیکاسو دارای معرفتی است که در فضای جادویی هنر به اوج و قله رسیده است. پیام روشن آن نیز که در شرایطی خفقان آور خلق شده همان مانیفست ضدجنگ آن است.
«پیکاسو» با خلق این اثر، نماد دراماتیکی از روایت جنگ را در مقابل نگاه بینندگان قرار می دهد. اگر شاعر امکان می یابد تا جنگ را به صورت حماسه ها و سوگ سروده ها بسراید، «پیکاسو» نیز توانسته است نه تنها جغد شوم جنگ را با خطوطی شکسته به نمایش گذارد، بلکه نگاه خود نسبت به اوضاع اسفبار جهان را نیز با هنرمندی تمام به تصویر درآورد. «پابلو پیکاسو» در تابلوی «گرونیکا»، به انسان های شرافتمند می آموزد؛ جهانی که در آن زندگی می کنید تا چه انداره لعنتی است و لعنتی تر از آن جهت که هنوز جنگ در آن وجود دارد.
این شاهکار «پیکاسو» از منظری دیگر نیز اهمیت دارد، این اثر توانسته است جنگ، این پدیده شوم را عریان، همان گونه که هست با همه زشتی های خود به مخاطب معرفی کند و در مقابل سوء کاربردهای این واژه در جوامع سرمایه داری، که عمق فاجعه را تبدیل به کلیشه های نخ نمای فاقد محتوا می کنند، زبان به اعتراض بگشاید و در ادامه این اثر باارزش را سخاوتمندانه به عنوان ابزاری انتقادی و نیز درفشی برنده در اختیار منتقدان جنگ و مبارزان راه صلح و آزادی قرار دهد.
باید اعتراف کرد بیننده وقتی در مقابل تابلوی «گرونیکا» قرار می گیرد، فقط با یک اثر هنری آشنا نمی شود، بلکه با پدیده یی مواجه می شود که این پیام را در خود دارد؛ «گرونیکا» تنها واکنش یک هنرمند در مقابله با رخدادهای اطرافش نیست، بلکه اراده یی است معطوف به هنر و اخلاق و مسوولیت، علاوه بر آن «پیکاسو » در این اثر ما را از جهتی به یک «صلح پایدار» نیز دعوت می کند، صلحی که در آن ارزش زندگی هر فرد با رجوع به زندگی همه افراد تعیین می شود. از این رو نگاه منفعت طلبانه نظام سرمایه داری که با تاکید بیش از اندازه بر مالکیت خصوصی، سنگ بنای منافع فردی و متعاقب آن فاصله گرفتن از یکدیگر را تبلیغ می کند، در مقابل دیدگاه جمع گرای «پیکاسو» رنگ می بازد. او با احساس مسوولیتی تحسین آمیز نسبت به زندگی مصیبت بار انسان ها زبان به اعتراض گشوده و باز برای هزارمین بار همان ندای شاعر بزرگ ایرانی را با تصاویر خطوط و رنگ های جادویی خود می خواند که؛ «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند.»
بر این اساس، گروه های صلح دوست سراسر جهان، در سالروز وقوع این جنایت هولناک، گرد هم می آیند و با برگزاری همایش ها و نمایشگاه های مختلف هنری ضمن ابراز همدردی با بازماندگان آن، با نگاهی منتقدانه به عواقب جنگ و مصائب آن می پردازند. آنها با بیان وضعیت نابسامان مناطقی که هم اکنون نیز درگیر جنگ و خونریزی هستند، از آن به عنوان «گرونیکای» مجسم و زنده یاد می کنند و خطر بروز فجایع جدید تر را متذکر می شوند.
 
یحیی تدین
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 19 خرداد 1390  6:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها