0

هیچ، تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نداره

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

هیچ، تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نداره

هیچ ، تنها و غریبی
طاقت غربت چشماتو نداره
هر چی دریا رو زمینه
قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیاره
وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا
از دریچه ی قشنگه چشم روشنت می باره
نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی
توی غربتی که همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات ، اگه آهه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی ، اگه گرمای تموزه
تو بگو به این شکسته ، قصه های بی کسی تو
اضطراب و نگرانی ، حرفای دلواپسی تو
نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
__________________


چرا باورت نشد که عاشقت شدم؟
چرا باورت نشد تو نگاه اخرم
یه صدا بود که میگفت اگه تو بری دربه درم
چرا باورت نشد یا نخواستی بمونی
بی تو میمیره دلم کاشکی اینو بدونی

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

یک شنبه 2 خرداد 1389  5:34 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها