0

قورباغه

 
latif1369
latif1369
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 1083
محل سکونت : خراسان جنوبی

قورباغه

 

FROG  
 قورباغه ها
 
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs.... who
 
arranged a running competition.

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدند.

   
FROG

 قورباغه ها 
 
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs.... who
 
arranged a running competition.
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
 
هم مسابقه ی دو بدند.
 
rThe goal was to reach the top of a very high towe

 
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.
 
A big crowd had gathered around the tower to see the
 
race and cheer on the contestants....

جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند...
 
The race began....

و مسابقه شروع شد....
 
Honestly,no one in crowd really believed that the tiny
 
frogs would reach the top of the tower.
 
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی
 
بتوانند به نوک برج برسند.
 
You heard statements such as:

شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:

"Oh, WAY too difficult!!"

"اوه,عجب کار مشکلی!!"

"They will NEVER make it to the top."

"اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند."
 
or: 
یا:
"Not a chance that they will succeed. The tower is too
 
high!"

"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه!"
 
The tiny frogs began collapsing. One by one
....
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...
 
Except for those, who in a fresh tempo, were climbing
 
higher and higher....
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند...

The crowd continued to yell,  "It is too difficult!!! No one
 
will make it!"

جمعیت هنوز ادامه می داد,"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!"
 
More tiny frogs got tired and gave up....
 
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف
...
But ONE continued higher and higher and higher....

ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر....

This one wouldn't give up!
 
این یکی نمی خواست منصرف بشه!
 
At the end everyone else had given up climbing the
 
tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort,
 
was the only one who reached the top!

بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
 
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید!

THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to
 
know how this one frog managed to do it?

بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو
انجام داده؟
 
A contestant asked the tiny frog how he had found the
 
strength to succeed and reach the goal?

اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا
کرده؟
It turned out...
.
و مشخص شد که...

That the winner was DEAF!!!!
 
برنده ی مسابقه کر بوده!!!
 
The wisdom of this story is:

Never listen to other people's tendencies to be negative or 
 
pessimistic....   because they take your most wonderful
 
dreams and wishes away from you -- the ones you have in
your heart!

Always think of the power words have.

Because everything you hear and read will affect your
 
actions!
 نتیجه ی اخلاقی این داستان اینه که:

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون
 
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که
 
از ته دلتون آرزوشون رو دارید!

هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.

چون هر چیزی که می خونید یا میشنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره

Therefore:
پس:ALWAYS be...
.
همیشه....
 
POSITIVE!
  مثبت فکر کنید! 

And above all:

و بالاتر از اون

Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill
 
your dreams!

کر بشید هر وقت کسی خواست به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید
رسید!
Always think:

و هیشه باور داشته باشید:

God and I can do this!

من همراه خدای خودم همه کار می تونیم بکنیم

Pass this message on to 5 "tiny frogs"  you care about.

این متن رو به 5 تا "قورباغه کوچولو" که براتون اهمیت دارند بفرستید.

Give them some motivation!!
!
به اون ها کمی امید بدید!!
 
Most people walk in and out of your life......but FRIENDS
leave footprints in your heart
 

 آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی
 
دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاش

قاصدک
شعر مرا از بر کن
برو ان گوشه باغ
سمت ان نرگس مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن

یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد...

http://www.akharin.blogfa.com

شنبه 7 خرداد 1390  9:44 AM
تشکرات از این پست
khorshidbigharar
دسترسی سریع به انجمن ها