خیر و شر در جهان
خیر و شر در جهان |
شامل: مقدمه، مفهوم خیر و شر، تحلیل فلسفى خیر و شر، راز
شرور جهان.
مقدمه
موجودات جهان از جهت كمال و خیرى كه دارند متعلق محبت و
اراده الهى قرار مىگیرند و حكمت و عنایت الهى اقتضاء دارد كه جهان با نظام احسن و
با بیشترین خیرات و كمالات بوجود بیاید با توجه به این مطلب چنین سؤالى مطرح مىشود
كه منشا شرور و جهات نقص در جهان چیست و آیا بهتر این نبود كه جهان خالى از شرور و
نقایص باشد چه شرورى كه در اثر عوامل طبیعى پدید مىآید مانند زلزلهها و سیلها و
امراض و آفات و چه شرورى كه بوسیله انسانهاى تبهكار بوجود مىآید مانند انواع ظلم و
جنایات .
و از همین جا است كه بعضى از مذاهب شرك آمیز قائل به دو مبدا براى
جهان شدهاند یكى مبدا خیرات و دیگرى مبدا شرور و نیز گروهى وجود شرور را نشانه عدم
تدبیر حكیمانه براى جهان پنداشتهاند و در دره كفر و الحاد فرو غلطیدهاند و به
همین دلیل است كه حكماى الهى عنایتخاصى به مساله خیر و شر مبذول داشتهاند و شرور
را به جهات عدمى بر گرداندهاند .
براى حل این مساله لازم است نخست توضیحى
پیرامون مفهوم عرفى خیر و شر بدهیم و سپس به تحلیل فلسفى آنها بپردازیم.
مفهوم
خیر و شر
براى دریافتن معناى خیر و شر در محاورات عرفى مىتوان از دقت در
ویژگیهاى مشترك میان مصادیق واضح آنها سود جست مثلا سلامتى و علم و امنیت از مصادیق
واضح خیر و بیمارى و جهل و ناامنى از مصادیق واضح شر بشمار مىرود بدون شك آنچه
موجب این مىشود كه انسان چیزى را براى خودش خیر یا شر بداند مطلوبیت و عدم مطلوبیت
استیعنى هر چه را موافق خواستههاى فطرى خودش یافت آن را خیر و هر چه را مخالف با
خواستههاى فطریش یافت آن را شر مىنامد به دیگر سخن براى انتزاع مفهوم خیر و شر در
وهله اول مقایسهاى بین غبتخودش با اشیاء انجام مىدهد و هر جا رابطه مثبت وجود
داشت آن شىء را خیر و هر جا رابطه منفى بود آن شىء را شر بحساب مىآورد .
در
وهله دوم ویژگى انسان از یك طرف اضافه و مقایسه حذف مىشود و رابطه بین هر موجودى
ذى شعور و صاحب میل و رغبتى با اشیاء دیگر لحاظ مىگردد و بدین ترتیب خیر مساوى با
مطلوب براى هر موجود ذى شعور و شر مساوى با نامطلوب براى هر موجود ذى شعورى خواهد
بود .
در اینجا اشكالى پیش مىآید و آن این است كه گاهى چیزى براى یك نوع از
موجودات ذى شعور مطلوب و براى نوع دیگرى نامطلوب است چنین چیزى را باید خیر بدانیم
یا شر .
ولى این اشكال جواب سادهاى دارد و آن این است كه شىء مفروض براى اولى
خیر و براى دومى شر است این تعدد حیثیت در مورد دو فرد از یك نوع و حتى در مورد دو
قوه از یك فرد نیز صادق است مثلا ممكن است غذائى براى یك فرد مطلوب و براى دیگرى
نامطلوب باشد یا نسبت به یكى از قواى بدن خیر و نسبت به دیگرى شر باشد .
در
وهله سوم ویژگى شعور هم از طرف اضافه و مقایسه حذف مىشود و مثلا سر سبزى و خرمى و
باردارى خیر درخت و پژمردگى و خشكیدگى و بىبارى شر آن محسوب مىشود در این جا است
كه بعضى گمان كردهاند كه چنین تعمیمى در مفهوم خیر و شر برخاسته از نوعى
انسانانگارى طبیعت انتروپومورفیزم است و بعضى دیگر پنداشتهاند كه ملاك آن نفع و
ضرر اشیاء براى انسان استیعنى میوهدارى درخت در واقع براى انسان خیر است نه براى
درخت ولى از نظر ما این تعمیم نكته دیگرى دارد كه به آن اشاره خواهد شد .
استعمال خیر و شر در محاورات عرفى منحصر به ذوات و اعیان نمىشود بلكه در مورد
افعال هم جریان مىیابد و بعضى از كارها خیر و بعضى دیگر شر تلقى مىگردد و بدین
ترتیب مفهوم خیر و شر و خوب و بد در زمینه اخلاق و ارزشها مطرح مىشود و در این جا
است كه معركه آرائى بین فلاسفه اخلاق در تبیین مفاهیم ارزشى و تعیین ملاك خیر و شر
اخلاقى بر پا مىگردد، تفصیل مطلب را باید از فلسفه اخلاق جستجو كرد.
تحلیل
فلسفى خیر و شر
براى اینكه تحلیل دقیقى در باره خیر و شر از دیدگاه فلسفى داشته
باشیم باید به چند نكته توجه كنیم:
1 امورى كه متصف به خیر و شر مىشوند از یك
نظر قابل تقسیم به دو دسته هستند یك دسته امورى كه خیریت و شریت آنها قابل تعلیل به
چیز دیگرى نیست مانند خیر بودن حیات و شر بودن فناء و دسته دیگر امورى كه خیریت و
شریت آنها معلول امور دیگرى است مانند خیر بودن آنچه در ادامه حیات مؤثر است و شر
بودن آنچه موجب فناء مىگردد .
در واقع خیریت افعال هم از قبیل دسته دوم است
زیرا مطلوبیت آنها تابع مطلوبیت غایات و نتایج آنها است و اگر غایات آنها هم
وسیلهاى براى تحقق اهداف بالاترى باشند نسبت به اهداف نهائى حكم فعل را نسبت به
نتیجه خواهند داشت .
2 همه میلها و رغبتهاى فطرى شاخهها و فروعى از حب ذات
هستند و هر موجود ذى شعورى چون خودش را دوست مىدارد بقاء خودش و كمالات خودش را
دوست مىدارد و از این جهت میل به چیزهایى پیدا مىكند كه در ادامه حیات یا در
تكاملش مؤثر هستند و به دیگر سخن نیازى از نیازهاى بدنى یا روانى او را تامین
مىكنند و در حقیقت این میلها و رغبتها وسایلى هستند كه دست آفرینش در نهاد هر
موجود ذى شعورى قرار داده است تا او را بسوى چیزهایى كه مورد نیازش هستسوق دهند .
بنا بر این مطلوب بالاصاله خود ذات و بدنبال آن بقاء ذات و كمالات ذات است و
مطلوبیت اشیاء دیگر به جهت تاثیرى است كه در تامین این مطلوبهاى اصیل دارند و
همچنین منفور بالذات فناء و نقص وجود خودش مىباشد و منفوریت اشیاء دیگر به جهت
تاثیرى است كه در منفور بالذات دارند .
بدین ترتیب وجه روشنى براى تعمیم خیر و
شر به كمال و نقص و سپس به وجود و عدم بدست مىآید یعنى با قرار دادن مصداق مطلوب و
نامطلوب كمال و نقص وجود بجاى این عنوانها در یك طرف اضافه و حذف ویژگى شعور و میل
از طرف دیگر تعمیم به كمال و نقص حاصل مىشود سپس با توجه به اینكه مطلوبیت كمال
وجود تابع مطلوبیت اصل وجود است و كمال شىء هم چیزى جز مرتبهاى از وجود آن نیست
نتیجه گرفته مىشود كه اصیلترین خیر براى هر موجودى وجود آن و اصیلترین شر براى هر
موجودى عدم آن خواهد بود .
این تعمیم اگر با نظر عرف هم موافق نباشد از نظر
فلسفى صحیح بلكه لازم است زیرا فلسفه از حقایق نفس الامرى بحث مىكند صرف نظر از
اینكه مورد میل و رغبت كسى باشد یا نباشد .
3 هر گاه به كمال رسیدن موجودى
متوقف بر شرط عدمى عدم مانع باشد مىتوان آن امر عدمى را به یك معنى از اجزاء علت
تامه براى حصول كمال مفروض شمرد و از این جهت آن را خیرى براى چنین موجودى محسوب
داشت و بر عكس هر گاه نقض موجودى معلول مزاحمت موجود دیگرى باشد مىتوان موجود
مزاحم را شرى براى آن تلقى كرد ولى از نظر دقیق فلسفى اتصاف امر عدمى به خیر و
همچنین اتصاف امر وجودى به شر بالعرض است زیرا امر عدمى از آن جهت كه كمال موجود
دیگرى بنوعى استناد به آن پیدا كرده متصف به خیر شده است و همچنین امر وجودى از این
نظر كه نقص موجود دیگرى به آن استناد یافته متصف به شر شده است پس خیر بالذات همان
كمال وجودى و شر بالذات همان نقص عدمى است مثلا سلامتى خیر بالذات و نبودن میكروب
بیمارىزا خیر بالعرض است و ضعف و بیمارى شر بالذات و سموم و میكروبها شر بالعرض
مىباشد .
4 در موجوداتى كه داراى ابعاد و شؤون مختلف یا اجزاء و قواى متعدد
هستند ممكن است تزاحمى بین كمالاتشان یا اسباب حصول آنها پدید بیاید البته تزاحم
فقط در مورد مادیات قابل فرض است در این صورت كمال هر جزء یا هر قوهاى نسبت به
خودش خیر است و از آن جهت كه با كمال قوه دیگرى مزاحم مىشود براى این قوه شر خواهد
بود و برآیند كمالات و نقایص اجزاء و قوى خیر یا شر براى خود آن موجود بشمار مىرود
این بیان در باره مجموع جهان مادى كه مشتمل بر موجودات متزاحمى هست نیز جارى مىشود
یعنى خیر بودن كل جهان به اینست كه مجموعا واجد كمالات بیشتر و بالاترى باشد هر چند
بعضى از موجودات به كمال مورد نیازشان نائل نشوند و همچنین شر بودن آن به غلبه كمى
یا كیفى جهات نقص و فقدان است .
با توجه به نكات فوق مىتوان نتیجه گرفت كه
اولا خیر و شر از قبیل معقولات ثانیه فلسفى است و همانگونه كه هیچ موجود عینى نیست
كه ماهیت آن علیتیا معلولیت باشد هیچ موجود عینى هم یافت نمىشود كه ماهیت آن
خیریتیا شریت باشد .
ثانیا همانگونه كه علیت و معلولیت و سایر مفاهیم فلسفى
قابل جعل و ایجاد نیستند بلكه عناوینى هستند كه عقل از دیدگاههاى معینى از وجودهاى
خاصى انتزاع مىكند خیریت و شریت هم عناوینى است انتزاعى كه تنها منشا انتزاع آنها
را باید در عالم خارج جستجو كرد و نه ما بازاء عینى آنها را .
ثالثا وجود هیچ
چیزى براى خودش شر نیست و همچنین بقاء و كمال هر موجودى براى خودش خیر است و شر
بودن موجودى براى موجود دیگر هم بالعرض است پس هیچ موجودى نه از نظر ماهیتشر است و
نه مىتوان آن را منشا انتزاع ذاتى براى مفهوم شر دانست .
پس آنچه ذاتا منشا
انتزاع شر بشمار مىرود جهت نقصى است كه در موجودى لحاظ مىشود كه شانیت كمال مقابل
آن را داشته باشد و به دیگر سخن شر بالذات عدم ملكه خیر است مانند كرى و كورى و
بیمارى و نادانى و ناتوانى در برابر شنوایى و بینایى و سلامتى و دانایى و توانایى
بنابر این ناقص بودن هر یك از مجردات تام نسبت به مجرد بالاتر یا فاقد بودن هر یك
از مجردات هم عرض نسبت به كمالات دیگران را نمىتوان شرى براى آن بحساب آورد زیرا
شانیت واجد شد آن كمال را ندارد . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 8:29 PM
تشکرات از این پست