حركت در جوهر(2)
حركت در جوهر(2) |
شامل: یادآورى چند نكته، اقسام حركت جوهریه، رابطه حركت
جوهریه با قوه و فعل، پیوستگى حركات جوهریه، پیوستگى طولى، پیوستگى عرضى.
یادآورى چند نكته
در پیرامون حركت جوهریه مسائل مهمى طرح مىشود كه در
پایان این بخش به بررسى آنها مىپردازیم اما قبل از پرداختن به آنها چند نكته را
یادآور مىشویم:
1 حركت جوهریه در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است و ربطى به
حركات ستارگان و كهكشانها و سحابیها ندارد همچنین حركات اتمها و ملكولها و حركات
ذرات درون اتم به دور هسته و حتى اگر حركتى در درون هسته هم فرض شود ربطى به حركت
جوهریه نخواهد داشت زیرا همه اینها حركت در مكان و اعراض است و اساسا حركت جوهریه
مسئلهاى است فلسفى و عقلى نه علمى و تجربى .
2 اعراضى كه ساكن و بىحركت بنظر
مىرسند داراى حركت نامحسوس دائمى هستند زیرا وجود آنها هم در بستر زمان گسترده است
و تا یك جزء زمانى از آنها نابود نشود جزء دیگرى پدید نمىآید بنا بر این همه جهان
مادى یكسره در حال نابود شدن و پدید آمدن و نو شدن مىباشد و هیچ موجود ثابت و
ساكنى در آن یافت نمىشود و به دیگر سخن وجود سكون نسبى است و سكون مطلقى وجود
نخواهد داشت .
3 ممكن استیك موجود مادى در زمان واحد داراى حركات متعددى باشد
چنانكه كره زمین مانند همه جواهر مادى حركتى جوهرى دارد و بر اساس آن دائما وجودش
نو مىشود و همچنین همه صفات و اعراضش نو به نو بوجود مىآیند بعلاوه هم بدور خودش
و هم به دور خورشید مىچرخد و نیز حركات دیگرى دارد كه دانشمندان علم هیئت اثبات
كردهاند .
همچنین ممكن است جسمى بتبع جسم متحرك دیگرى داراى یك یا چند حركت
تبعى باشد مثلا موجودات روى زمین بتبع آن حركاتى دارند هر چند خودشان مستقلا حركت
نكنند چنانكه خود زمین بتبع منظومه شمسى حركتى در كهكشان و بتبع كهكشان حركتى در
فضا دارد بنا بر این وحدت متحرك هیچگاه دلیل وحدت حركت نخواهد بود هر چند وحدت شخصى
حركت بدون وحدت متحرك معنى ندارد .
4 گاهى حركات متعدد مستقیما به متحرك نسبت
داده مىشود ولى گاهى هم حركتى بواسطه حركت دیگرى عارض متحرك مىشود و بدون آن
امكان تحقق ندارد چنانكه حركت مارپیچى زمین بواسطه حركت انتقالى آن حاصل مىشود و
در واقع صفتى براى این حركت مىباشد یا حركت اتومبیل متصف به افزایش یا كاهش تدریجى
سرعتشتاب مىشود یا حركت جوهرى اجسام متصف به اشتداد و تكامل مىگردد چنین حركاتى
را مىتوان حركت بر حركت نامید .
5 چنانكه قبلا گفته شد مفهوم سرعت از نسبت بین
زمان و مسافت بدست مىآید و از این روى خود زمان متصف به سرعت نمىشود و طبعا شتاب
و افزایش یا كاهش سرعت هم در باره آن مفهومى نخواهد داشت بنا بر این آنچه گفته
مىشود كه زمان به تندى یا كندى مىگذرد و بنام زمان روانشناختى نامگذارى مىگردد
تعبیرى مسامحه آمیز و مبنى بر كیفیت درك گذشت زمان مىباشد نظیر این مطلب در باره
زمان فیزیكى هم جارى است
اقسام حركت جوهریه
حركت جوهریه مانند دیگر حركات
خود بخود اقتضاى تكامل و اشتداد ندارد و دلایل وجود آن هم چیزى بیش از تغیر تدریجى
و نو به نو شدن وجود جوهر را اثبات نمىكند از این روى مانند حركات عرضى مىتوان سه
حالت را براى آن در نظر گرفتیا آن را به سه قسم تقسیم نمود:
1 حركتیك نواخت
كه همه اجزاء بالقوه جوهر از نظر كمال و مرتبه وجود مساوى باشند .
2 حركت
اشتدادى كه هر جزء مفروضى از آن كاملتر از جزء سابق باشد .
3 حركت تضعفى یا
نزولى كه هر جزء لاحقى ضعیفتر و ناقصتر از جزء سابق باشد .
و مىتوان حركتهاى
اشتدادى و تضعفى را مركب از دو حركتشمرد كه یكى بواسطه دیگرى عارض متحرك مىشود و
حركت بىواسطه نمایانگر بقاء جوهر و حركت باواسطه نمایانگر تكامل یا تنزل آن باشد
نظیر حركتشتابدار كه افزایش یا كاهش سرعت آن حركتى صعودى یا نزولى روى حركت مكانى
یا حركت دیگرى بشمار مىرود و مىتوان حركتى را كه در آغاز شتاب مثبت و سپس شتاب
منفى دارد بصورت خط مستقیمى نمایش داد كه از همان نقطه آغازش خطى منحنى روى آن رسم
مىشود و سپس در نقطه پایانى به آن مىپیوندد و قوس صعودى آن نمودار شتاب مثبت و
قوس نزولى آن نمودار شتاب منفى مىباشد .
این تصویر در مورد جوهرهایى كه داراى
دو صورت متراكب باشند مصداق روشنترى پیدا مىكند بدین ترتیب كه صورت زیرین داراى
حركت جوهرى یكنواختى باشد و مرتبه وجود آن تكامل یا تنزلى پیدا نكند ولى صورت
فوقانى داراى حركت صعودى یا نزولى باشد بعنوان مثال عناصر تشكیل دهنده گیاه به همان
حالت اولیه باقى مىمانند اما صورت نباتى تدریجا تكامل مىیابد و سپس وارد مرحله
ذبول و انحطاط مىگردد و سرانجام فاسد و نابود مىشود و آن همان نقطه پیوستن قوس
نزولى به خط مستقیم مىباشد .
اما كسانى كه به استناد بعضى از تعریفات حركت
ضرورت تكاملى بودن آن را استنباط كردهاند در مورد حركت جوهریه هم قائل شدهاند به
اینكه لزوما اشتدادى و تكاملى است هر چند حس ما نتواند اشتداد آن را درك كند و
همچنین حركات نزولى و تضعفى را حركاتى بالعرض قلمداد كردهاند و در مقاله «تقسیمات
حركت» این استنباط مورد نقادى قرار گرفت و ضعف آن روشن گردید و دیگر نیازى به تكرار
نیست.
رابطه حركت جوهریه با قوه و فعل
چنانكه قبلا توضیح داده شد قوه و فعل
دو مفهوم انتزاعى است كه از نسبت بین دو موجود متقدم و متاخر و بقاء موجود سابق یا
جزئى از آن در موجود لاحق انتزاع مىشود اكنون با توجه به اینكه همه موجودات مادى
دائما در حال نو شدن و پدید آمدن و نابود شدن هستند این سؤال مطرح مىشود كه چگونه
مىتوان بقاء موجود سابق را تصور كرد و تعریف قوه و فعل را بر مبدا و منتهاى حركت
تطبیق نمود .
گاهى به این صورت پاسخ داده مىشود كه هر چند موجود سابق عینا
باقى نمىماند ولى كمال وجودى آن در موجود لاحق محفوظ مىماند و نتیجه گرفته مىشود
كه هر حركتى تكاملى و اشتدادى مىباشد .
اما علاوه بر اینكه نتیجه مذكور با
واقعیات عینى وفق نمىدهد اصل پاسخ هم مشكل اساسى را حل نمىكند زیرا با توجه به
معدوم شدن موجود سابق باقى ماندن كمال آن جز این معنایى نخواهد داشت كه موجود لاحق
در مقام مقایسه با آن كاملتر مىباشد و بازگشت آن به این است كه باقى ماندن چیزى از
موجود بالقوه در موجود بالفعل لازم نیست و این معنى با فرض توالى موجودات متعدد كه
هر كدام كاملتر از دیگرى باشد و با تفسیر حركت به توالى فعلیتها كه در حكم توالى
سكونات است نیز سازگار مىباشد .
ممكن است گفته شود كه بنا بر قول به ثبوت حركت
اجزاء سابق و لاحق تعدد بالفعلى ندارند و همگى با وجود واحدى موجود هستند بر خلاف
قول به توالى سكونها كه هر كدام وجود بالفعل خاصى خواهند داشت و نیز در صورت اول یك
وجود سیال تا بىنهایت قابل تجزیه مىباشد بر عكس صورت دوم كه مبنى بر وجود اجزاء
محدود و تجزیه ناپذیر مىباشد .
ولى سخن در باره قوه و فعل بعنوان مبدا و
منتهاى حركت است كه خارج از متن حركت مىباشد نه در باره اجزاء بالقوه حركت توضیح
آنكه حركت را به خروج و سیر تدریجى از قوه به فعل تعریف كردهاند كه قوه مبدا حركت
و فعلیت منتهاى آن بشمار مىرود و اما قوه نامیدن جزء سابق حركت نسبت به جزء لاحق
اصطلاح خاصى است كه بحسب آن بقاء چیزى از جزء سابق لازم شمرده نمىشود و در این
صورت دیگر جایى براى سیر تدریجى از قوه به فعل و فاصله زمانى بین آنها باقى
نمىماند .
بنظر مىرسد كه تطبیق تعریف مزبور بر حركات جوهرى بسیار دشوار است و
تنها در مورد صورتهاى متراكب كه صورت زیرین قبلا موجود باشد مىتوان آن را نسبت به
تحقق صورت فوقانى كه عین حركت جوهریه مىباشد بالقوه دانست هر چند خودش هم عین حركت
است زیرا بقاء جزئى از حركت آن هنگام تحقق یافتن صورت فوقانى كافى است اما در مورد
حركت جوهرى بسیط و یك نواخت نمىتوان قوه و فعل را بعنوان دو موجود خارج از متن
حركت و بعنوان مبدا و منتهاى آن اثبات كرد .
راستى اگر فرض كنیم كه تنها جسم
بسیطى در عالم وجود داشته باشد و همواره با همان مرتبه وجودى خاص خودش در طول زمان
باقى بماند و پیوسته اجزاء بالقوه آن موجود و معدوم گردد آیا ضرورتى دارد كه موجودى
قبل یا بعد از آن بعنوان مبدا یا منتهاى آن وجود داشته باشد .
بنا بر این رجحان
تعریف تغیر تدریجى براى مطلق حركت بر سایر تعاریف وضوح بیشترى مىیابد
پیوستگى
حركات جوهریه
در مقاله «وحدت و كثرت در وجود عینی» بحثى در باره وحدت جهان مطرح
شد و معانى مختلفى كه براى آن تصور مىشد مورد بررسى قرار گرفت ولى اثبات وحدت به
هیچكدام از معانى یاد شده در گرو اثبات حركت جوهریه نبود اما گاهى براى اثبات وحدت
جهان مادى به حركت جوهریه استناد مىشود بلكه وحدت جهان بعنوان یكى از نتایج قول به
حركت جوهریه قلمداد مىگردد و چنین گفته مىشود كه با اثبات حركت جوهریه كل جهان
مادى حركت جوهریه واحدى خواهد بود كه از هر یك از مقاطع آن ماهیتخاصى انتزاع
مىشود و كثرت موجودات مادى مستند به تعدد این ماهیات مىباشد .
این مطلب را به
این صورت مىتوان تقریب كرد كه اعراض و حركات آنها از شؤون و نمودهاى وجود جوهر
هستند و در واقع وجود آنها طفیلى وجود جواهر مىباشد اما خود جوهرهاى مادى در
حقیقتحركات جوهریه پیوستهاى هستند كه با توجه به پیوستگى آنها مىتوان آنها را
وجود واحدى تلقى كرد و بر این اساس مىتوان گفت كه كل جهان مادى وجود واحد
پیوستهاى است . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 8:00 PM
تشکرات از این پست