0

قوه و فعل(1)

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

قوه و فعل(1)

قوه و فعل(1)
شامل: مقدمه، توضیحى پیرامون مفهوم قوه و فعل، تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه، رابطه قوه و فعل.
مقدمه
انسان همواره شاهد تغیرات و دگرگونیهایى در اجسام و نفوس متعلق به ماده بوده و هست به طورى كه مى‏توان ادعا كرد كه هیچ موجود مادى یا متعلق به ماده‏اى نیست كه دستخوش نوعى تغیر و تحول قرار نگیرد و در جاى خودش ضرورت حركت جوهریه براى همه مادیات با برهان ثابت‏خواهد شد كه مستلزم حركت تبعى اعراض آنها مى‏باشد .
از سوى دیگر دامنه تبدل موجودى به موجود دیگر به طورى كه هر یك از آنها داراى ماهیت مستقلى باشد بقدرى وسیع است كه مى‏توان حدس زد كه هر موجود مادى قابل تبدل به موجود مادى دیگرى است و از این روى از دیر زمان به وجود اصل واحدى براى جهان قائل شده‏اند كه با تحولاتى كه براى آن رخ مى‏دهد تبدیل به اشیاء گوناگون مى‏گردد و بسیارى از فلاسفه تنها اجسام فلكى را از این قاعده استثناء كرده‏اند و به دیگر سخن موضوع این قاعده را اجسام عنصرى دانسته‏اند .
ولى صرف نظر از بطلان فرضیه افلاك تبدیل‏ناپذیر احتمال اینكه نوعى موجود مادى در گوشه‏اى از جهان پهناور وجود داشته باشد كه قابل تبدیل به موجود مادى دیگرى نباشد را نمى‏توان با برهان عقلى نفى كرد هر چند چنین احتمالى بسیار ضعیف و بعید بنظر مى‏رسد و مى‏دانیم كه نظریه معروف در فیزیك جدید این است كه ماده و انرژى و حتى انواع انرژى هم قابل تبدیل به یكدیگرند .
اما على رغم عمومیت دگرگونى نسبت به همه مادیات و گستردگى دامنه تغیرات تجارب عملى نشان مى‏دهد كه هر چیزى مستقیما قابل تبدیل به هر چیز دیگرى نیست و حتى اگر همه موجودات مادى قابل تبدیل به یكدیگر باشند این كار مستقیما و بى‏واسطه انجام نمى‏گیرد مثلا سنگ مستقیما تبدیل به گیاه یا حیوان نمى‏شود و براى تبدیل شدن به هر یك از آنها باید مراحلى را بگذراند و دگرگونیهایى را پیدا كند تا آماده تبدیل به آن گردد .
از اینجا چنین اندیشه‏اى براى فیلسوفان پیدا شده كه موجودى مى‏تواند تبدیل به موجود دیگرى شود كه قوه وجود آن را داشته باشد و بدین ترتیب اصطلاح بالقوه و بالفعل در فلسفه پدید آمده و تغیر به خروج از قوه به فعل تفسیر شده است كه اگر دفعتا و بدون فاصله زمانى حاصل شود كون و فساد و اگر تدریجا و با فاصله زمانى باشد حركت نامیده مى‏شود.
توضیحى پیرامون مفهوم قوه و فعل
قوه كه در لغت بمعناى نیرو و توان است اصطلاحات متعددى در علوم دارد و در فلسفه به چند معنى بكار مى‏رود معناى اول قوه فاعلى است كه منشا صدور فعل مى‏باشد بنظر مى‏رسد كه این معنى نخستین معنایى باشد كه مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و تناسب آن با فعل روشن است‏سپس چنین تصور شده كه همانگونه كه فاعل قبل از انجام كار توانایى بر انجام آن دارد ماده هم باید قبلا توانایى و آمادگى پذیرش و انفعال را داشته باشد و بدین ترتیب معناى دومى براى قوه پدیده آمده كه مى‏توان آن را قوه انفعالى نامید و در این مبحث همین معنى منظور است .
معناى سوم قوه مقاومت در برابر عامل خارجى است مانند مقاوم بودن بدن در برابر مرض و در مقابل آن لاقوه بكار مى‏رود و آنها دو نوع از كیفیت استعدادى شمرده مى‏شوند .
باید دانست كه مورد استعمال قوه در سخنان فلاسفه اعم از استعداد است زیرا واژه قوه قابل اطلاق بر جوهر نیز هست بخلاف استعداد كه نوعى عرض بشمار مى‏رود اما قبلا گفته شد كه قوه جوهرى هیولاى اولى قابل اثبات نیست و استعداد هم از مفاهیم انتزاعى است نه مفاهیم ماهوى .
همچنین مفهوم قوه انفعالى از مقایسه دو موجود سابق و لاحق انتزاع مى‏شود از این نظر كه موجود سابق فاقد موجود لاحق است و ممكن است واجد آن بشود و از این روى باید دست كم جزئى از موجود سابق باقى بماند و با موجود لاحق نوعى تركیب و اتحاد پیدا كند و در برابر آن اصطلاح فعلیت بكار مى‏رود كه از تحقق موجود لاحق انتزاع مى‏شود بنا بر این قوه و فعل دو مفهوم انتزاعى هستند و هیچكدام از آنها از مفاهیم ماهوى بشمار نمى‏رود .
گاهى واژه بالفعل در معناى وسیعترى بكار مى‏رود و شامل موجودى كه هیچگونه سابقه قوه‏اى نداشته هم مى‏شود و طبق این اصطلاح است كه مجردات تام موجودات بالفعل نامیده مى‏شوند .
یادآور مى‏شویم كه در بعضى از سخنان فلاسفه وجود امر مشترك بین موجود بالقوه و موجود بالفعل رعایت نگردیده و مثلا اجزاء سابق زمان و حركت نسبت به اجزاء لاحق آنها بالقوه نامیده شده است و بنظر مى‏رسد كه این تعبیرات خالى از مسامحه نباشد
تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه
اگر واژه بالفعل را بمعناى عامش در نظر بگیریم كه شامل مجردات هم بشود مى‏توان تقسیم اولى دیگرى براى موجود در نظر گرفت و آن را به موجود بالفعل و موجود بالقوه قسمت كرد كه موجود بالقوه در مادیات یافت مى‏شود و موجود بالفعل مجردات و حیثیت فعلیت مادیات را در بر مى‏گیرد ولى باید توجه داشت كه این تقسیم از جهتى شبیه تقسیم موجود به علت و معلول یا تقسیم آن به خارجى و ذهنى است نه از قبیل تقسیم موجود به مجرد و مادى .
توضیح آنكه گاهى تقسیم با اضافه كردن دو یا چند مفهوم نفسى غیر نسبى به مقسم انجام مى‏گیرد و در نتیجه تداخلى در اقسام پدید نمى‏آید چنانكه در تقسیم موجود به مجرد و مادى چنین است‏یعنى موجود مادى را نمى‏توان به هیچ لحاظى مجرد دانست و موجود مجرد را هم نمى‏توان مادى قلمداد كرد و گاهى تقسیم به لحاظ مفاهیم نسبى و اضافى انجام مى‏گیرد و از این روى ممكن است بعضى از اقسام از یك نظر داخل در قسم دیگرى شوند چنانكه تقسیم موجود به علت و معلول چنین است‏یعنى مى‏توان موجودى را نسبت به چیزى علت و نسبت به چیز دیگرى معلول دانست و همچنین مفهوم ذهنى كه در مقایسه با محكى خارجى موجود ذهنى نامیده مى‏شود به لحاظ وجودش در ظرف ذهن موجود خارجى بحساب مى‏آید .
تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه هم از همین قبیل است زیرا موجود بالقوه نسبت به فعلیتى كه مى‏تواند واجد آن شود بالقوه نامیده مى‏شود هر چند به لحاظ فعلیتى كه هم اكنون دارد موجودى بالفعل خواهد بود پس حیثیت قوه و فعل از قبیل حیثیات عینى نیست و مفاهیم آنها از قبیل مفاهیم نفسى بشمار نمى‏رود بلكه آنها مفاهیمى اضافى و نسبى و حاكى از حیثیتهاى عقلى و مقایسه‏اى هستند و این نكته مهمى است كه در نقد برهان ارسطوئیان براى اثبات هیولى به آن اشاره كردیم .
مطلب دیگر آنكه میان تقسیم موجود به علت و معلول و تقسیم آن به خارجى و ذهنى نیز فرقى وجود دارد زیرا در تقسیم به علت و معلول مى‏توان علتى را در نظر گرفت كه هیچگونه معلولیتى ندارد مانند ذات مقدس الهى و مى‏توان معلولى را در نظر گرفت كه هیچگونه علیتى نداشته باشد اما سایر موجودات از جهتى علت و از جهت دیگرى معلول خواهند بود بخلاف تقسیم موجود به خارجى و ذهنى زیرا هیچ موجودى را نمى‏توان یافت كه هیچگونه خارجیتى نداشته باشد بلكه هر موجود ذهنى صرف نظر از حاكى بودن آن از شى‏ء دیگر موجودى خارجى است .
اكنون این سؤال مطرح مى‏شود كه تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه از كدامیك از این دو قسم است پاسخ این است كه ارسطوئیان این تقسیم را از قبیل تقسیم به علت و معلول انگاشته‏اند و مجردات تام را فعلیت بدون قوه و هیولاى اولى را قوه بدون فعلیت قلمداد كرده‏اند و اجسام را داراى دو حیثیت قوه و فعل دانسته‏اند اما كسانى كه هیولاى فاقد فعلیت را نمى‏پذیرند هر موجود بالقوه‏اى را از یك نظر موجود بالفعل مى‏دانند چنانكه مقتضاى قاعده مساوق بودن فعلیت با وجود همین است بنا بر این تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه كاملا شبیه تقسیم آن به خارجى و ذهنى خواهد بود
رابطه بین قوه و فعل
چنانكه دانستیم مفهوم قوه و فعل از مفاهیم انتزاعى است و جز منشا انتزاعشان مابازاء عینى دیگرى ندارند پس رابطه بین قوه و فعل در واقع رابطه‏اى است بین دو وجودى كه منشا انتزاع این مفاهیم بشمار مى‏روند و به دیگر سخن باید رابطه را میان موجود بالقوه و موجود بالفعل در نظر گرفت و رابطه بین آنها به یكى از دو صورت تحقق مى‏یابد اول آنكه موجود بالقوه بطور كامل در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت موجود بالفعل كاملتر از آن خواهد بود چنانكه گیاه كاملتر از خاكى است كه از آن بوجود آمده است دوم آنكه تنها جزئى از موجود بالقوه در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت ممكن است جزئى جانشین جزء نابود شده گردد كه از نظر مرتبه وجودى مساوى با آن یا كاملتر یا ناقصتر از آن باشد و در نتیجه موجود بالفعل در بعضى از تغیرات ناقصتر از موجود بالفعل و یا مساوى با آن باشد .
اما با نظر دقیقترى مى‏توان گفت كه موجود بالقوه در واقع همان جزئى است كه باقى مى‏ماند و از این روى موجود بالفعل همیشه كاملتر از همان جزئى است كه موجود بالقوه واقعى مى‏باشد یا مساوى با آن است .
بعضى تصور كرده‏اند كه همیشه موجود بالقوه ناقصتر از موجود بالفعل است زیرا حیثیت قوه حیثیت فقدان و نادارى است و حیثیت فعلیت‏حیثیت وجدان و دارایى و هنگامى كه موجود بالقوه تبدیل به موجود بالفعل مى‏شود داراى امر وجودیى مى‏شود كه قبلا فاقد آن بوده است و بر همین اساس حركت متشابه و نزولى را انكار كرده‏اند و از سوى دیگر بازگشت فعلیت به قوه را محال دانسته‏اند زیرا بازگشت نوعى تغیر است و هر تغیر تبدیل قوه سابق به فعلیت لاحق است نه بر عكس و نتیجه گرفته‏اند كه اگر روحى همه كمالات خودش را كسب كند به گونه‏اى كه دیگر نسبت به هیچ كمالى بالقوه نباشد از بدن مفارقت مى‏كند و به اصطلاح موت طبیعى روى مى‏دهد و هرگز بازگشت به بدن نخواهد كرد زیرا بازگشت چنین روحى به بدن بازگشت فعلیت به قوه است .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها