قوه و فعل(1)
قوه و فعل(1) |
شامل: مقدمه، توضیحى پیرامون مفهوم قوه و فعل، تقسیم موجود
به بالفعل و بالقوه، رابطه قوه و فعل.
مقدمه
انسان همواره شاهد تغیرات و
دگرگونیهایى در اجسام و نفوس متعلق به ماده بوده و هست به طورى كه مىتوان ادعا كرد
كه هیچ موجود مادى یا متعلق به مادهاى نیست كه دستخوش نوعى تغیر و تحول قرار نگیرد
و در جاى خودش ضرورت حركت جوهریه براى همه مادیات با برهان ثابتخواهد شد كه مستلزم
حركت تبعى اعراض آنها مىباشد .
از سوى دیگر دامنه تبدل موجودى به موجود دیگر
به طورى كه هر یك از آنها داراى ماهیت مستقلى باشد بقدرى وسیع است كه مىتوان حدس
زد كه هر موجود مادى قابل تبدل به موجود مادى دیگرى است و از این روى از دیر زمان
به وجود اصل واحدى براى جهان قائل شدهاند كه با تحولاتى كه براى آن رخ مىدهد
تبدیل به اشیاء گوناگون مىگردد و بسیارى از فلاسفه تنها اجسام فلكى را از این
قاعده استثناء كردهاند و به دیگر سخن موضوع این قاعده را اجسام عنصرى دانستهاند .
ولى صرف نظر از بطلان فرضیه افلاك تبدیلناپذیر احتمال اینكه نوعى موجود مادى
در گوشهاى از جهان پهناور وجود داشته باشد كه قابل تبدیل به موجود مادى دیگرى
نباشد را نمىتوان با برهان عقلى نفى كرد هر چند چنین احتمالى بسیار ضعیف و بعید
بنظر مىرسد و مىدانیم كه نظریه معروف در فیزیك جدید این است كه ماده و انرژى و
حتى انواع انرژى هم قابل تبدیل به یكدیگرند .
اما على رغم عمومیت دگرگونى نسبت
به همه مادیات و گستردگى دامنه تغیرات تجارب عملى نشان مىدهد كه هر چیزى مستقیما
قابل تبدیل به هر چیز دیگرى نیست و حتى اگر همه موجودات مادى قابل تبدیل به یكدیگر
باشند این كار مستقیما و بىواسطه انجام نمىگیرد مثلا سنگ مستقیما تبدیل به گیاه
یا حیوان نمىشود و براى تبدیل شدن به هر یك از آنها باید مراحلى را بگذراند و
دگرگونیهایى را پیدا كند تا آماده تبدیل به آن گردد .
از اینجا چنین اندیشهاى
براى فیلسوفان پیدا شده كه موجودى مىتواند تبدیل به موجود دیگرى شود كه قوه وجود
آن را داشته باشد و بدین ترتیب اصطلاح بالقوه و بالفعل در فلسفه پدید آمده و تغیر
به خروج از قوه به فعل تفسیر شده است كه اگر دفعتا و بدون فاصله زمانى حاصل شود كون
و فساد و اگر تدریجا و با فاصله زمانى باشد حركت نامیده مىشود.
توضیحى پیرامون
مفهوم قوه و فعل
قوه كه در لغت بمعناى نیرو و توان است اصطلاحات متعددى در علوم
دارد و در فلسفه به چند معنى بكار مىرود معناى اول قوه فاعلى است كه منشا صدور فعل
مىباشد بنظر مىرسد كه این معنى نخستین معنایى باشد كه مورد توجه فلاسفه قرار
گرفته و تناسب آن با فعل روشن استسپس چنین تصور شده كه همانگونه كه فاعل قبل از
انجام كار توانایى بر انجام آن دارد ماده هم باید قبلا توانایى و آمادگى پذیرش و
انفعال را داشته باشد و بدین ترتیب معناى دومى براى قوه پدیده آمده كه مىتوان آن
را قوه انفعالى نامید و در این مبحث همین معنى منظور است .
معناى سوم قوه
مقاومت در برابر عامل خارجى است مانند مقاوم بودن بدن در برابر مرض و در مقابل آن
لاقوه بكار مىرود و آنها دو نوع از كیفیت استعدادى شمرده مىشوند .
باید دانست
كه مورد استعمال قوه در سخنان فلاسفه اعم از استعداد است زیرا واژه قوه قابل اطلاق
بر جوهر نیز هست بخلاف استعداد كه نوعى عرض بشمار مىرود اما قبلا گفته شد كه قوه
جوهرى هیولاى اولى قابل اثبات نیست و استعداد هم از مفاهیم انتزاعى است نه مفاهیم
ماهوى .
همچنین مفهوم قوه انفعالى از مقایسه دو موجود سابق و لاحق انتزاع
مىشود از این نظر كه موجود سابق فاقد موجود لاحق است و ممكن است واجد آن بشود و از
این روى باید دست كم جزئى از موجود سابق باقى بماند و با موجود لاحق نوعى تركیب و
اتحاد پیدا كند و در برابر آن اصطلاح فعلیت بكار مىرود كه از تحقق موجود لاحق
انتزاع مىشود بنا بر این قوه و فعل دو مفهوم انتزاعى هستند و هیچكدام از آنها از
مفاهیم ماهوى بشمار نمىرود .
گاهى واژه بالفعل در معناى وسیعترى بكار مىرود و
شامل موجودى كه هیچگونه سابقه قوهاى نداشته هم مىشود و طبق این اصطلاح است كه
مجردات تام موجودات بالفعل نامیده مىشوند .
یادآور مىشویم كه در بعضى از
سخنان فلاسفه وجود امر مشترك بین موجود بالقوه و موجود بالفعل رعایت نگردیده و مثلا
اجزاء سابق زمان و حركت نسبت به اجزاء لاحق آنها بالقوه نامیده شده است و بنظر
مىرسد كه این تعبیرات خالى از مسامحه نباشد
تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه
اگر واژه بالفعل را بمعناى عامش در نظر بگیریم كه شامل مجردات هم بشود مىتوان
تقسیم اولى دیگرى براى موجود در نظر گرفت و آن را به موجود بالفعل و موجود بالقوه
قسمت كرد كه موجود بالقوه در مادیات یافت مىشود و موجود بالفعل مجردات و حیثیت
فعلیت مادیات را در بر مىگیرد ولى باید توجه داشت كه این تقسیم از جهتى شبیه تقسیم
موجود به علت و معلول یا تقسیم آن به خارجى و ذهنى است نه از قبیل تقسیم موجود به
مجرد و مادى .
توضیح آنكه گاهى تقسیم با اضافه كردن دو یا چند مفهوم نفسى غیر
نسبى به مقسم انجام مىگیرد و در نتیجه تداخلى در اقسام پدید نمىآید چنانكه در
تقسیم موجود به مجرد و مادى چنین استیعنى موجود مادى را نمىتوان به هیچ لحاظى
مجرد دانست و موجود مجرد را هم نمىتوان مادى قلمداد كرد و گاهى تقسیم به لحاظ
مفاهیم نسبى و اضافى انجام مىگیرد و از این روى ممكن است بعضى از اقسام از یك نظر
داخل در قسم دیگرى شوند چنانكه تقسیم موجود به علت و معلول چنین استیعنى مىتوان
موجودى را نسبت به چیزى علت و نسبت به چیز دیگرى معلول دانست و همچنین مفهوم ذهنى
كه در مقایسه با محكى خارجى موجود ذهنى نامیده مىشود به لحاظ وجودش در ظرف ذهن
موجود خارجى بحساب مىآید .
تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه هم از همین قبیل
است زیرا موجود بالقوه نسبت به فعلیتى كه مىتواند واجد آن شود بالقوه نامیده
مىشود هر چند به لحاظ فعلیتى كه هم اكنون دارد موجودى بالفعل خواهد بود پس حیثیت
قوه و فعل از قبیل حیثیات عینى نیست و مفاهیم آنها از قبیل مفاهیم نفسى بشمار
نمىرود بلكه آنها مفاهیمى اضافى و نسبى و حاكى از حیثیتهاى عقلى و مقایسهاى هستند
و این نكته مهمى است كه در نقد برهان ارسطوئیان براى اثبات هیولى به آن اشاره كردیم
.
مطلب دیگر آنكه میان تقسیم موجود به علت و معلول و تقسیم آن به خارجى و ذهنى
نیز فرقى وجود دارد زیرا در تقسیم به علت و معلول مىتوان علتى را در نظر گرفت كه
هیچگونه معلولیتى ندارد مانند ذات مقدس الهى و مىتوان معلولى را در نظر گرفت كه
هیچگونه علیتى نداشته باشد اما سایر موجودات از جهتى علت و از جهت دیگرى معلول
خواهند بود بخلاف تقسیم موجود به خارجى و ذهنى زیرا هیچ موجودى را نمىتوان یافت كه
هیچگونه خارجیتى نداشته باشد بلكه هر موجود ذهنى صرف نظر از حاكى بودن آن از شىء
دیگر موجودى خارجى است .
اكنون این سؤال مطرح مىشود كه تقسیم موجود به بالفعل
و بالقوه از كدامیك از این دو قسم است پاسخ این است كه ارسطوئیان این تقسیم را از
قبیل تقسیم به علت و معلول انگاشتهاند و مجردات تام را فعلیت بدون قوه و هیولاى
اولى را قوه بدون فعلیت قلمداد كردهاند و اجسام را داراى دو حیثیت قوه و فعل
دانستهاند اما كسانى كه هیولاى فاقد فعلیت را نمىپذیرند هر موجود بالقوهاى را از
یك نظر موجود بالفعل مىدانند چنانكه مقتضاى قاعده مساوق بودن فعلیت با وجود همین
است بنا بر این تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه كاملا شبیه تقسیم آن به خارجى و
ذهنى خواهد بود
رابطه بین قوه و فعل
چنانكه دانستیم مفهوم قوه و فعل از
مفاهیم انتزاعى است و جز منشا انتزاعشان مابازاء عینى دیگرى ندارند پس رابطه بین
قوه و فعل در واقع رابطهاى است بین دو وجودى كه منشا انتزاع این مفاهیم بشمار
مىروند و به دیگر سخن باید رابطه را میان موجود بالقوه و موجود بالفعل در نظر گرفت
و رابطه بین آنها به یكى از دو صورت تحقق مىیابد اول آنكه موجود بالقوه بطور كامل
در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت موجود بالفعل كاملتر از آن خواهد بود
چنانكه گیاه كاملتر از خاكى است كه از آن بوجود آمده است دوم آنكه تنها جزئى از
موجود بالقوه در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت ممكن است جزئى جانشین
جزء نابود شده گردد كه از نظر مرتبه وجودى مساوى با آن یا كاملتر یا ناقصتر از آن
باشد و در نتیجه موجود بالفعل در بعضى از تغیرات ناقصتر از موجود بالفعل و یا مساوى
با آن باشد .
اما با نظر دقیقترى مىتوان گفت كه موجود بالقوه در واقع همان
جزئى است كه باقى مىماند و از این روى موجود بالفعل همیشه كاملتر از همان جزئى است
كه موجود بالقوه واقعى مىباشد یا مساوى با آن است .
بعضى تصور كردهاند كه
همیشه موجود بالقوه ناقصتر از موجود بالفعل است زیرا حیثیت قوه حیثیت فقدان و
نادارى است و حیثیت فعلیتحیثیت وجدان و دارایى و هنگامى كه موجود بالقوه تبدیل به
موجود بالفعل مىشود داراى امر وجودیى مىشود كه قبلا فاقد آن بوده است و بر همین
اساس حركت متشابه و نزولى را انكار كردهاند و از سوى دیگر بازگشت فعلیت به قوه را
محال دانستهاند زیرا بازگشت نوعى تغیر است و هر تغیر تبدیل قوه سابق به فعلیت لاحق
است نه بر عكس و نتیجه گرفتهاند كه اگر روحى همه كمالات خودش را كسب كند به
گونهاى كه دیگر نسبت به هیچ كمالى بالقوه نباشد از بدن مفارقت مىكند و به اصطلاح
موت طبیعى روى مىدهد و هرگز بازگشت به بدن نخواهد كرد زیرا بازگشت چنین روحى به
بدن بازگشت فعلیت به قوه است . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:57 PM
تشکرات از این پست