0

مفهوم مجرد و مادى

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

مفهوم مجرد و مادى

مفهوم مجرد و مادى
شامل: مقدمه، مفهوم واژه‏هاى مجرد و مادى، ویژگیهاى جسمانیات و مجردات.
مقدمه
فلاسفه تقسیمات اولیه‏اى براى مطلق موجود بیان كرده‏اند كه از جمله آنها تقسیم به واجب الوجود و ممكن الوجود است و با توجه به اینكه در این تقسیم رابطه بین ماهیت و وجود لحاظ شده وجوب و امكان از ماده قضیه در هلیه بسیطه گرفته شده با اصالت ماهیت‏سازگارتر است و بر اساس اصالت وجود مى‏توان مطلق موجود را به مستقل و رابط یا غنى و فقیر تقسیم كرد یعنى اگر موجودى مطلقا بى‏نیاز از غیر و به اصطلاح موجود بنفسه باشد غنى و مستقل و در غیر این صورت فقیر و رابط خواهد بود .
روشن است كه منظور از غنى و استقلال غناى مطلق و استقلال مطلق است وگرنه هر علتى نسبت به معلول خودش از غنى و استقلال نسبى برخوردار است .
موجود فقیر و رابط یا ممكن الوجود كه ملازم با معلولیت است بدیهى مى‏باشد و موجود غنى و مستقل مطلق یا واجب الوجود بالذات كه ملازم با علیت نخستین است با برهان اثبات مى‏شود برهانى كه در مبحث علت و معلول به آن اشاره شد و در مبحث‏خداشناسى توضیح بیشترى در باره آن خواهد آمد .
همچنین فلاسفه ماهیات ممكن الوجود را به دو قسم جوهر و عرض تقسیم كرده‏اند و ماهیتى را كه براى موجود شدن محتاج به موضوع (
[1]) نباشد جوهر و آن را كه محتاج به موضوع باشد و به دیگر سخن حالت و صفتى براى موجود دیگر باشد عرض نامیده‏اند .
قبلا اشاره شد كه مشهور میان فلاسفه این است كه ماهیات عرضى بر حسب استقراء داراى نه جنس عالى هستند و با اضافه كردن جوهر مقولات دهگانه را تشكیل مى‏دهند .
بنظر مى‏رسد كه مفهوم جوهر و عرض از معقولات ثانیه فلسفى است كه از مقایسه موجودات با یكدیگر بدست مى‏آید مثلا هنگامى كه انسان وجود حالات نفسانى و نه ماهیت آنها را با وجود نفس و نه ماهیت آن مقایسه مى‏كند مى‏بیند كه تحقق كیفیات انفعالى مانند ترس و امید شادى و اندوه و ... قائم به وجود نفس است به گونه‏اى كه با فرض عدم وجود نفس جایى براى وجود آنها باقى نمى‏ماند بر خلاف وجود نفس كه نیازمند به آنها نمى‏باشد و بدون آنها هم قابل تحقق است با توجه به این مقایسه و سنجش موجودات را به دو قسم تقسیم مى‏كنیم و دسته اول را عرض و دسته دوم را جوهر مى‏نامیم .
اگر كسى مفهوم جوهر را مساوى با غیر عرض قرار دهد مى‏تواند مطلق موجود را به جوهر و عرض تقسیم كند به طورى كه وجود واجب تبارك و تعالى هم یكى از مصادیق جوهر بشمار آید چنانكه بعضى از فلاسفه غربى چنین كرده‏اند و در این صورت تقسیم مزبور از تقسیمات اولیه وجود خواهد بود ولى فلاسفه اسلامى مقسم جوهر و عرض را ماهیت ممكن الوجود قرار داده‏اند و از این روى اطلاق جوهر را بر واجب الوجود بالذات صحیح نمى‏دانند .
از سوى دیگر بعضى از فلاسفه غربى وجود جوهر را كمابیش مورد تشكیك قرار داده‏اند چنانكه باركلى جوهر جسمانى را انكار كرده و هیوم جوهر نفسانى را نیز مورد شك قرار داده است ولى كسانى كه وجود اعراض خارجى را پذیرفته و وجود جواهر آنها را انكار كرده‏اند ناخودآگاه بجاى یك نوع جوهر به چندین نوع جوهر قائل شده‏اند زیرا در صورتى كه مثلا پدیده‏هاى نفسانى بعنوان اعراضى براى نفس تلقى نشوند محتاج به موضوع نخواهند بود و در این صورت هر كدام از آنها جوهرى خاص خواهد بود همچنین اگر صفات اجسام بعنوان اعراضى محتاج به موضوع تلقى نشوند ناچار خودشان جوهرهایى جسمانى خواهند بود زیرا منظور از جوهر چیزى جز این نیست كه موجود ممكن الوجودى محتاج به موضوع نباشد .
در كنار این تقسیمات مى‏توان تقسیم كلى و اولى دیگرى را براى مطلق موجود در نظر گرفت و آن تقسیم به مجرد و مادى است‏یعنى وجود عینى یا از قبیل وجود جسم و صفات جسمانى است كه در این صورت مادى نامیده مى‏شود و یا از این قبیل نیست كه بنام مجرد موسوم مى‏گردد .
این تقسیم چنانكه ملاحظه مى‏شود اختصاص به ممكن الوجود ندارد زیرا یك قسم آن مجرد شامل واجب الوجود هم مى‏شود همچنین اختصاص به جوهر یا عرض ندارد زیرا هر یك از مجرد و مادى مى‏تواند جوهر یا عرض باشد مثلا نفوس و مجردات تام از قبیل جواهر مجرد و اجسام از قبیل جواهر مادى هستند و كیفیات نفسانى از قبیل اعراض مجرد و كیفیات محسوس از قبیل اعراض مادى بشمار مى‏روند .
ما در این بخش همین تقسیم را مطمح نظر قرار مى‏دهیم و پس از توضیح مفهوم آنها ویژگیهاى كلى آنها را بیان مى‏كنیم و سپس به بیان تقسیمات ثانویه و احكام آنها مى‏پردازیم و ضمنا جواهر و اعراض را نیز مورد بحث قرار مى‏دهیم.
مفهوم واژه‏هاى مجرد و مادى
واژه مجرد اسم مفعول از تجرید و بمعناى برهنه شده است و این معنى را به ذهن مى‏آورد كه چیزى داراى لباس یا پوسته‏اى بوده كه از آن كنده شده و برهنه گردیده است ولى در اصطلاح فلاسفه بمعناى مقابل مادى بكار مى‏رود و منظور این است كه موجودى داراى ویژگیهاى امور مادى نباشد و اصلا عنایتى به سابقه ماده و برهنه شدن از آن یا از هر چیز دیگرى در كار نیست و در واقع بمعناى غیر مادى است از این روى براى فهمیدن معناى دقیق آن باید نخست مفهوم واژه مادى را روشن كرد و نظر به اینكه این كلمه منسوب به ماده مى‏باشد باید به توضیح معانى واژه ماده بپردازیم .
ماده كه در لغت بمعناى مدد كننده و امتداد دهنده است در اصطلاح علوم به چند معنى بكار مى‏رود:
1 منطقیین كیفیت واقعى نسبت بین موضوع و محمول قضیه ضرورت امكان امتناع را ماده قضیه مى‏نامند .
2 نیز به قضایایى كه قیاس از آنها تشكیل مى‏شود صرفنظر از شكل و هیئت تركیبى آنها ماده قیاس مى‏گویند .
3 در فیزیك ماده به موجودى گفته مى‏شود كه داراى صفات خاصى از قبیل جرم جذب و دفع اصطكاك‏پذیرى و ... باشد و آن را در مقابل نیرو و انرژى بكار مى‏برند .
4 در فلسفه ماده به موجودى گفته مى‏شود كه زمینه پیدایش موجود دیگرى باشد چنانكه خاك زمینه پیدایش گیاهان و جانوران است و از این روى معناى فلسفى این كلمه متضمن معناى اضافه و نسبت و نزدیك به معناى واژه مایه در زبان فارسى است .
فلاسفه نخستین مایه همه موجودات جسمانى را ماده المواد یا هیولاى اولى مى‏نامند و در باره حقیقت آن اختلاف دارند و ارسطوئیان معتقدند كه هیولاى اولى هیچگونه فعلیتى از خودش ندارد و حقیقت آن چیزى جز قوه و استعداد براى فعلیتهاى جسمانى نیست و بحث در باره آن بعدا خواهد آمد .
حاصل آنكه واژه مادى در اصطلاح فلاسفه در مورد اشیائى بكار مى‏رود كه نسبتى با ماده جهان داشته موجودیت آنها نیازمند به ماده و مایه قبلى باشد و گاهى بمعناى عامترى بكار مى‏رود كه شامل خود ماده هم مى‏شود و از نظر استعمال تقریبا مساوى با كلمه جسمانى است و واژه مجرد بمعناى غیر مادى و غیر جسمانى است‏یعنى چیزى كه نه خودش جسم است و نه از قبیل صفات و ویژگیهاى اجسام مى‏باشد
ویژگیهاى جسمانیات و مجردات
جسم بصورتهاى مختلفى تعریف شده كه مشهورترین آنها از این قرار است:
1 جسم جوهرى است داراى ابعاد سه‏گانه طول عرض ضخامت و با دقت بیشترى گفته شده جوهرى است كه بتوان سه خط متقاطع را در آن فرض كرد به گونه‏اى كه زوایایى كه از تقاطع خطوط سه گانه حاصل مى‏شود قائمه باشند و تعبیر فرض كردن را از این جهت اضافه كرده‏اند كه شامل مانند كره هم بشود با اینكه در كره چنین خطوطى بالفعل وجود ندارد اما مى‏توان در درون آن چنین خطوطى را فرض كرد چنانكه مى‏توان با بریدن آن خطوط مزبور را بوجود آورد .
2 از متكلمین در تعریف جسم چنین نقل شده است جوهرى است كه فضا را اشغال كند و به اصطلاح شاغل حیز باشد .
3 شیخ اشراق در تعریف آن مى‏گوید جوهرى است كه بتوان آن را مورد اشاره حسى قرار داد .
در باره این تعاریف و اینكه آیا هیچكدام از آنها حد تام منطقى هست‏یا نه بحثهایى انجام گرفته كه ذكر آنها ضرورتى ندارد .
به هر حال روشنترین ویژگى جسم امتداد آن در سه جهت است و این ویژگى لوازمى دارد از جمله آنها اینكه عقلا در سه جهت تا بى‏نهایت قابل انقسام است دیگر آنكه مكاندار است ولى نه به این معنى كه مكان فضایى است مستقل از اجسام كه بوسیله آنها پر مى‏شود بلكه به معنایى كه در توضیح مكان خواهد آمد سوم آنكه چنین موجودى طبعا قابل اشاره حسى است زیرا اشاره حسى با توجه به مكان انجام مى‏گیرد و هر چه مكاندار باشد قابل اشاره حسى هم خواهد بود و سر انجام موجود جسمانى داراى امتداد چهارمى است كه از آن به زمان تعبیر مى‏شود و بحث در باره حقیقت زمان نیز خواهد آمد .
و اما جسمانیات یا امور مادى بمعناى خاص كه شامل خود جسم و ماده نشود عبارتند از توابع وجود اجسام و به دیگر سخن امورى كه بطور مستقل از اجسام تحقق نمى‏یابند و مهمترین ویژگى آنها این است كه به تبع جسم قابل انقسام خواهند بود بنابر این روح متعلق به بدن كه به یك معنى اتحاد با آن دارد جسمانى نخواهد بود زیرا حتى به تبع بدن هم انقسام‏پذیر نیست بر خلاف صفات و اعراض اجسام مانند رنگ و شكل كه به تبع اجسام قابل انقسام هستند و از این روى امورى جسمانى بشمار مى‏روند .
با توجه به ویژگیهاى اجسام و جسمانیات مى‏توان مقابلات آنها را بعنوان ویژگیهاى مجردات قلمداد كرد یعنى موجود مجرد نه انقسام پذیر است و نه مكان و زمان دارد تنها براى یك قسم از موجودات مجرد مى‏توان بالعرض نسبت مكانى و زمانى در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است‏یعنى مى‏توان گفت جایى كه بدن هست روحش هم هست و زمانى كه بدن موجود است روحش هم در همان زمان موجود است ولى این مكاندارى و زماندارى در واقع صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن از روى مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده مى‏شود .

[1] . باید دانست كه منظور فلاسفه از كلمه موضوع در اینجا مفهومی است اخص از محل زیرا واژه محل را در مورد جوهری كه جوهر دیگری صورت در آن حلول نماید نیز بكار می‏برند.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها