مناسبات علت و معلول
مناسبات علت و معلول |
شامل: سنخیت علت و معلول، حل یك شبهه، وحدت معلول در صورت
وحدت علت، وحدت علت در صورت وحدت معلول.
سنخیت علت و معلول
تردیدى نیست كه
هر معلولى از هر علتى بوجود نمىآید و حتى میان پدیدههاى متعاقب یا متقارن هم
همیشه رابطه علیت برقرار نیست بلكه علیت رابطه خاصى است میان موجودات معینى و به
دیگر سخن باید میان علت و معلول مناسبتخاصى وجود داشته باشد كه از آن به سنخیت علت
و معلول تعبیر مىشود این قاعده نیز از قضایاى ارتكازى و قریب به بداهت است كه با
سادهترین تجربههاى درونى و بیرونى ثابت مىگردد .
اما سنخیت و مناسبتى كه بین
علت و معلول لازم است در مورد علتهاى هستى بخش و علتهاى مادى و اعدادى تفاوت دارد
در مورد اول ویژگى این سنخیت را مىتوان با برهان عقلى اثبات كرد و تقریر آن این
است .
چون علت هستىبخش وجود معلول را افاضه مىكند و به تعبیر مسامحى به معلول
خودش وجود مىدهد باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش بدهد و اگر آن
را نداشته باشد نمىتواند اعطاء و افاضه كند معطى الشىء لا یكون فاقدا له و با
توجه به اینكه با اعطاء وجود به معلول چیزى از خودش كاسته نمىشود روشن مىگردد كه
وجود مزبور را بصورت كاملترى دارد به گونهاى كه وجود معلول شعاع و پرتوى از آن
محسوب مىشود .
پس سنخیت بین علت هستىبخش و معلول آن به این معنى است كه كمال
معلول را به صورت كاملترى دارد و اگر علتى در ذات خودش واجد نوعى از كمال وجودى
نباشد هرگز نمىتواند آن را به معلولش اعطاء كند و به دیگر سخن هر معلولى از علتى
صادر مىشود كه كمال آن را بصورت كاملترى داشته باشد .
این مطلب با توجه به
رابط بودن معلول نسبت به علت هستىبخش و تشكیك خاصى بین آنها كه در مقالات گذشته به
اثبات رسید وضوح بیشترى مىیابد ولى چنین سنخیتى بین علتهاى مادى و اعدادى و
معلولاتشان وجود ندارد زیرا آنها اعطا كننده و افاضه كننده وجود نیستند بلكه تاثیر
آنها محدود به تغییراتى در وجود معلولات مىباشد و با توجه به اینكه هر چیزى موجب
هر گونه تغییرى نمىشود اجمالا بدست مىآید كه نوعى مناسبت و سنخیت بین آنها هم
لازم است ولى نمىتوان ویژگى این سنخیت را با برهان عقلى اثبات كرد بلكه تنها
بوسیله تجربه باید تشخیص داد كه چه چیزهایى مىتوانند منشا چه تغییراتى در اشیاء
بشوند و این دگرگونیها در چه شرایطى و به كمك چه چیزهایى انجام مىپذیرد .
مثلا
هرگز عقل نمىتواند با تحلیلات ذهنى دریابد كه آیا آب موجود بسیطى استیا مركب از
عناصرى دیگر و در صورت دوم از چند عنصر و از چه عناصرى تركیب مىیابد و براى تركیب
آنها چه شرایطى لازم است و آیا شرایط مفروض جانشین پذیر هستند یا نه .
پس اثبات
اینكه آب از دو عنصر اكسیژن و ئیدروژن با نسبتخاصى تركیب یافته و براى تركیب آنها
درجه حرارت و فشار خاصى لازم است و جریان الكتریكى مىتواند در سرعت تركیب آنها
مؤثر باشد تنها از راه تجربه امكانپذیر مىباشد.
حل یك شبهه
گفتیم كه به
مقتضاى برهان عقلى هر علت هستىبخشى باید واجد كمال معلولش باشد زیرا معنى ندارد
بخشنده و اعطا كننده فاقد چیزى باشد كه به دیگرى مىبخشد .
درباره این مطلب
شبههاى مطرح مىشود كه لازمه این قاعده آن است كه فاعلهاى هستىبخش داراى وجودهاى
مادى و كمالات آنها باشند در صورتى كه فاعل هستىبخش منحصر در موجودات مجرد است و
هیچكدام از آنها ماده و صفات خاص آن را ندارند پس چگونه چیزى را كه ندارد افاضه
مىكنند .
پاسخ این شبهه آن است كه منظور از واجد بودن كمال معلول این است كه
مرتبه كاملتر و عالیترى از وجود معلول را داشته باشد به گونهاى كه وجود معلول
پرتوى از آن محسوب شود نه اینكه حدود وجود معلول عینا در علت محفوظ باشد و علت
داراى ماهیت معلول هم باشد و روشن است كه فرض كاملتر بودن مرتبه وجود علت از مرتبه
وجود معلول با وحدت ماهوى آنها سازگار نیست و هیچگاه از دو موجودى كه داراى تشكیك
خاصى هستند و یكى از آنها از مراتب وجود دیگر و شعاعى از آن بشمار مىرود نمىتوان
ماهیت واحدى را انتزاع كرد زیرا معناى اینكه دو وجود داراى ماهیت واحدى باشند این
است كه حدود وجودى آنها بر یكدیگر منطبق شود و چنین چیزى در مورد دو مرتبه وجود كه
یكى كاملتر از دیگرى و طبعا داراى محدودیت و نقایص كمترى است امكان ندارد ولى
نداشتن ماهیت معلول و حدود وجود آن بمعناى نداشتن كمال وجودى آن نیست .
به دیگر
سخن آنچه در مورد علت هستىبخش لازم است دارا بودن كمالات وجودى معلول بصورت كاملتر
و عالیتر است نه واجد بودن نقصها و محدودیتهاى آن و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از
قبیل مكانى و زمانى بودن و حركت و تغییرپذیرى بر خداى متعال و مجردات تام صدق
نمىكند بخاطر این است كه مفاهیم مزبور لازمه نقصها و محدودیتهاى موجودات مادى است
نه لازمه كمالات آنها .
یادآورى مىشود كه حل این شبهه به بركت اصالت وجود میسر
است و بر اساس اصالت ماهیت راه حل صحیحى ندارد زیرا لازمه اصالت ماهیت این است كه
آنچه در واقع از طرف علت افاضه مىشود ماهیتخارجى معلول باشد و طبق این قاعده باید
علت واجد ماهیت آن باشد و نمىتوان گفت كه علت ماهیت معلول را بصورت كاملترى دارد
زیرا تشكیك بخصوص تشكیك خاصى در میان ماهیت معنى ندارد و همه ماهیات تامه و مخصوصا
ماهیات بسیطه با یكدیگر متباین هستند علاوه بر اینكه فرض ماهیت در مورد خداى متعال
صحیح نیست.
وحدت معلول در صورت وحدت علت
یكى از قواعد معروف فلسفى این است
كه از علت واحده جز معلول واحد صادر نمىشود الواحد لا یصدر عنه الا الواحد ولى در
باره مفاد و مورد آن اختلافاتى وجود دارد از جمله اینكه آیا منظور از وحدت علت وحدت
شخصى استیا وحدت نوعى و یا منظور از آن بساطت به تمام معنى است چنانكه
صدرالمتالهین در سفر نفس از كتاب اسفار اختیار كرده و بر اساس آن قاعده مزبور را
مخصوص به ذات مقدس الهى دانسته است كه حتى تركیب تحلیلى از وجود ماهیت هم ندارد و
معلول بىواسطه او تنها یك موجود مىباشد و سایر مخلوقات با یك یا چند واسطه از
معلول اول صادر مىشوند ولى سایر فلاسفه این قاعده را كمابیش در موارد دیگرى نیز
جارى دانستهاند .
همچنین در باره مفهوم صدور نیز اختلافاتى هست كه آیا در همه
روابط على و معلولى صدق مىكند و حتى شروط و علتهاى معده را نیز دربر مىگیرد یا
مخصوص علتهاى فاعلى است و یا اینكه منحصر به فاعلهاى هستىبخشى مىباشد .
بعبارت دیگر آیا بر اساس این قاعده مىتوان گفت كه یك فاعل معد هم بیش از یك
تاثیر اعدادى نخواهد داشت و یك شرط هم بیش از یك مشروط و یك فاعل طبیعى هم بیش از
یك فعل نمىتواند داشته باشد یا نه .
براى اینكه مورد این قاعده تعیین شود باید
دلیل آن را مورد دقت قرار داد و مقتضاى آن را دریافت .
فلاسفه بصورتهاى مختلفى
براى این قاعده استدلال كردهاند ولى آنچه واضحتر و در عین حال متقنتر بنظر مىرسد
دلیلى است كه مبتنى بر قاعده سنخیت بین علت و معلول مىباشد و تقریر آن چنین است
طبق قاعده سنخیت بین علت و معلول باید علت آنچه را به معلول مىدهد بصورت كاملترى
داشته باشد اكنون اگر فرض كنیم كه علتى داراى یك سنخ از كمالات وجودى باشد طبعا
معلولى از او صادر مىشود كه مرتبه نازلترى از همان كمال را دارا باشد نه كمال
دیگرى را و اگر فرض كنیم دو معلول مختلف از او صادر شوند كه هر كدام داراى سنخ خاصى
از كمال باشند بر اساس قاعده یاد شده باید علت هم داراى دو سنخ از كمال باشد در
صورتى كه فرض این بود كه تنها داراى یك سنخ از كمالات وجودى است .
با دقت در
این دلیل چند نتیجه بدست مىآید:
1 این قاعده مخصوص علتهاى هستىبخش است زیرا
چنانكه گفته شد این ویژگى كه علت باید داراى كمال معلول باشد مخصوص به این دسته از
علتها است بنابر این نمىتوان بر اساس این قاعده اثبات كرد كه فاعلهاى طبیعى یعنى
اسباب تغییرات و دگرگونیهاى اشیاء مادى هر كدام اثر واحدى دارند و یا اینكه یك چیز
فقط شرط تاثیر یك فاعل یا شرط استعداد یك قابل مىباشد چنانكه مثلا حرارت شرط
انواعى از فعل و انفعالات شیمیایى است و خود آن بوسیله عوامل طبیعى گوناگونى بوجود
مىآید .
2 این قاعده اختصاص به واحد شخصى ندارد زیرا دلیل مزبور شامل واحد
نوعى هم مىشود و اگر فرض كنیم كه یك نوع از علتهاى هستىبخش داراى چند فرد باشد و
همگى داراى یك سنخ از كمالات وجودى باشند طبعا معلولات آنها هم از نوع واحدى خواهند
بود .
3 این قاعده مخصوص علتهایى است كه تنها داراى یك سنخ از كمال باشند اما
اگر موجودى چندین نوع كمال وجودى یا همه كمالات وجودى را بصورت بسیط داشته باشد
یعنى وجود او در عین وحدت و بساطت كامل واجد كمالات مزبور باشد چنین دلیلى در باره
وى جارى نخواهد بود .
بنابر این قاعده مزبور چیزى بیش از قاعده سنخیت بین علت
هستىبخش و معلول آن را اثبات نمىكند و وحدت صادر اول را تنها بر اساس این قاعده
نمىتوان اثبات كرد ولى راه دیگرى براى اثبات این مطلب وجود دارد كه در جاى خودش
بیان خواهد شد
وحدت علت در صورت وحدت معلول
قاعده معروف دیگر این است كه
معلول واحد جز از علت واحده صادر نمىشود الواحد لا یصدر الا عن الواحد . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:42 PM
تشکرات از این پست