0

وحدت و كثرت

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

وحدت و كثرت

وحدت و كثرت
شامل: اشاره‏اى به چند مبحث ماهوى، اقسام وحدت و كثرت، وحدت در مفهوم ،وجود متواطى و مشكك.
اشاره‏اى به چند مبحث ماهوى
مفهوم ماهوى یا بسیط است و یا مركب دو مفهوم ماهوى بسیط طبعا جهت اشتراكى نخواهند داشت و به كلى از یكدیگر متباین خواهند بود زیرا اگر جهت اشتراكى بین آنها فرض شود كه عین ماهیت بسیط آنها باشد به طورى كه دیگر جهت امتیازى نداشته باشند در این صورت تعددى نخواهند داشت و یك ماهیت بیشتر نخواهند بود و اگر فرض شود كه هر كدام از آنها علاوه بر جهت مشترك جهت امتیازى هم دارند در این صورت هر كدام از آنها مركب از دو حیثیت ماهوى خواهد بود و این خلاف فرض بساطت آنها است .
پس دو مفهوم ماهوى بسیط متباین به تمام الذات هستند اما اگر یكى از آنها یا هر دو مفهوم مركب باشند صورتهاى مختلفى را براى آنها مى‏توان فرض كرد .
در منطق كلاسیك ماهیات مركب دست كم داراى دو جزء دانسته شده‏اند یك جزء مشترك به نام جنس كه مفهومى است مبهم و نامتعین و از تردید بین چند نوع به دست مى‏آید و یك جزء مختص به نام فصل كه موجب تعین جنس مى‏باشد چنانكه مى‏گویند ماهیت انسان از مفهوم حیوان و مفهوم ناطق تركیب یافته است كه اولى جنس مشترك بین انواع حیوانات و دومى فصل مختص به انسان مى‏باشد .
مفهوم جنس ممكن است به نوبه خود مركب و داراى جنس عالیتر و عامترى باشد چنانكه مفهوم جسم هم شامل حیوان مى‏شود و هم شامل جمادات و نباتات ولى مفاهیم فصلى را بسیط و غیر قابل تركیب مى‏دانند .
سرانجام براى همه ماهیات مركب ده جنس عالى بسیط یا ده مقوله قائل شده‏اند از این قرار جوهر كمیت كیفیت اضافه وضع این نسبت مكانى متى نسبت زمانى جده نسبت به شى‏ء احاطه كننده ان یفعل حالت تاثیر تدریجى ان ینفعل حالت تاثر و انفعال تدریجى .
درباره تعداد مقولات اجناس عالیه و اینكه آیا همه آنها واقعا از قبیل مفاهیم ماهوى معقولات اولى هستند یا دست كم بعضى از آنها مانند اضافه و مقولات مشتمل بر مفهوم نسبت از قبیل معقولات ثانیه مى‏باشند اختلافاتى در میان فلاسفه وجود دارد كه فعلا از بررسى آنها صرف نظر مى‏كنیم .
طبق دستگاه جنس و فصل منطقى و بر اساس اینكه همه ماهیات مركب منتهى به چند مقوله مى‏شوند تمایز آنها به دو صورت حاصل مى‏شود یكى آنكه تمایز آنها به تمام الذات باشد و آن در صورتى است كه دو ماهیت از دو مقوله را با یكدیگر مقایسه كنیم كه حتى جنس مشتركى هم بین آنها نخواهد بود مانند مفهوم انسان و مفهوم سفیدى دوم آنكه تمایز آنها ببعض الذات باشد و آن در صورتى است كه دو ماهیت از یك مقوله را با یكدیگر بسنجیم مانند مفهوم اسب و مفهوم گاو كه در حیوانیت و جسمیت و جوهریت مشتركند .
حاصل آنكه ماهیات تام انواع اگر بسیط باشند به تمام الذات با یكدیگر متباین و متمایزند همچنین اگر مركب و از دو مقوله باشند نیز فصول و اجناس عالیه كه همگى آنها مفاهیم بسیطى به شمار مى‏روند به تمام الذات از یكدیگر متمایز هستند و نمى‏توان جنسى را فرض كرد كه شامل همه ماهیات بشود و از این روى نمى‏توان همه ماهیات را حتى مشترك در یك جزء ماهوى دانست .
از سوى دیگر مفهوم وجود را كه از معقولات ثانیه فلسفى است مفهومى بسیط و متعین و عام و مطلق مى‏شمارند كه با اضافه شدن به هر ماهیتى تخصص و تقید مى‏یابد و مفهوم وجودى را كه بدین ترتیب تخصص و تقید یافته است‏حصه‏اى از مفهوم كلى وجود مى‏نامند .
بدین ترتیب اصطلاحاتى مانند بساطت و تركیب ابهام و تعین مشاركت و تمایز عمومیت و تخصص اطلاق و تقید در مواد یاد شده پدید آمده است و اصطلاح تشخص را نیز باید بر آنها افزود .
ولى در میان آنها دو مفهوم محورى وجود دارد كه عبارتند از مفهوم وحدت و مفهوم كثرت و اینك به توضیحى پیرامون این دو مفهوم مى‏پردازیم
اقسام وحدت و كثرت
هر ماهیت نوعى را كه در نظر بگیریم غیر از ماهیت دیگرى است و اگر دو ماهیت بسیط باشند حتى جهت مشتركى هم بین آنها وجود نخواهد داشت چنانكه دو ماهیت مركب از دو مقوله هم جهت مشتركى ندارند با توجه به اینكه ماهیتى را مى‏توان تنها در نظر گرفت و مى‏توان آن را با یك یا چند ماهیت دیگر لحاظ كرد دو مفهوم متقابل واحد و كثیر انتزاع مى‏شود .
وحدتى كه به هر ماهیت تام نسبت داده مى‏شود وحدت نوعى نام دارد و تكرار تصور آن در یك یا چند ذهن زیانى به وحدتش نمى‏زند زیرا منظور وحدت مفهومى است نه وحدت وجود ذهنى آن .
همچنین هنگامى كه جهت مشترك ذاتى بین چند ماهیت مركب را در نظر مى‏گیریم وحدت دیگرى به آن نسبت مى‏دهیم كه وحدت جنسى نامیده مى‏شود .
در مقابل این دو قسم وحدت وحدت عددى قرار دارد كه بر هر فردى از ماهیت‏حمل مى‏گردد و ملاك آن همان تشخصى است كه فلاسفه پیشین آن را مرهون عوارض مشخصه مى‏دانسته‏اند و نظر صحیح این است كه این تشخص و این وحدت ذاتا صفت وجود فرد است و بالعرض منسوب به ماهیت مى‏گردد .
افراد یك ماهیت را كه ذاتا داراى كثرت عددى هستند واحد بالنوع مى‏نامند چنانكه انواع مندرج در جنس واحدى را كه ذاتا كثرت نوعى دارند واحد بالجنس مى‏خوانند و روشن است كه این دو قسم وحدت صفت‏حقیقى افراد و انواع نیستند بلكه بالعرض به آنها نسبت داده مى‏شوند .
حاصل آنكه: وحدت بالذات ماهوى صفت نوع و جنس است و بالعرض بر افراد و انواع حمل مى‏شود برعكس وحدت فرد كه در واقع صفت وجود فرد است و بالعرض به ماهیت آن نسبت داده مى‏شود و از سوى دیگر افراد خارجى داراى وجودهاى متعددى هستند و ذاتا متصف به كثرت مى‏گردند ولى با توجه به ماهیت واحدى كه دارند واحد بالنوع نام مى‏گیرند یا انواع مختلف كه ذاتا داراى كثرت نوعى هستند به لحاظ جنس واحدشان واحد بالجنس خوانده مى‏شوند .
بنا بر این هر یك از موجودات خارجى وحدت شخصى دارند و هنگامى كه بیش از یكى از آنها را در نظر بگیریم متصف به كثرت مى‏گردند و این هر دو صفت كه مفهومهایى انتزاعى و از قبیل معقولات ثانیه هستند بنا بر اصالت وجود از وجود موجودات انتزاع مى‏شوند و از این روى وجود هم داراى وحدت و كثرتى وراى وحدت و كثرت ماهوى خواهد بود .
و از اینجا مى‏توان حدس زد كه اعداد مختلف هم كه مصادیقى از كثرت هستند از قبیل معقولات ثانیه مى‏باشند نه از قبیل معقولات اولى و مقولات ماهوى آنچنانكه اكثر فلاسفه قائل شده‏اند این مطلب دلایل دیگرى هم دارد كه از ذكر آنها صرف نظر مى‏كنیم .
از سوى دیگر: بنا بر اصالت ماهیت كثرت ماهوى همیشه نشانه كثرت موجودات عینى و خارجى است زیرا هر یك از آنها على الفرض حكایت از یك حیثیت عینى خاصى مى‏كند هر چند كثرت موجودات خارجى همیشه مستلزم كثرت ماهوى نیست چنانكه كثرت افراد یك ماهیت منافاتى با وحدت ماهیت آنها ندارد .
با توجه به این نكته سؤالى مطرح مى‏شود كه آیا كثرت ماهیات بنا بر اصالت وجود هم كاشف از كثرت وجودات آنها است‏یا اینكه ممكن است چند ماهیت از یك وجود دست كم در مراحل مختلف انتزاع شود .
بدین ترتیب مسئله دیگرى درباره وجود طرح مى‏گردد كه آیا همانگونه كه ماهیات تام و بخصوص ماهیات بسیط با هم متباین و از یكدیگر منعزل و متمایز هستند وجودات آنها هم ضرورتا با هم متباین و از یكدیگر منعزلند یا ممكن است بین آنها نوعى وحدت كه مخصوص وجود است‏حكمفرما باشد .
ولى پیش از آنكه به متن این مسئله بپردازیم لازم است توضیحى پیرامون كاربرد واژه وحدت در مورد وجود بدهیم.
وحدت در مفهوم وجود
وحدت و كثرت مفهومى اختصاصى به ماهیات ندارد هر چند اصطلاح وحدت نوعى و وحدت جنسى مختص به آنها مى‏باشد بلكه هر مفهومى گر چه از قبیل معقولات ثانیه فلسفى یا منطقى باشد مباین با مفهوم دیگر بوده هر یك از آنها متصف به وحدت و مجموع آنها متصف به كثرت مى‏شود و مخصوصا تعدد و كثرت مفاهیم در مشتركات لفظى و وحدت مفهومى در مشتركات معنوى كاربرد زیادى دارد .
مفهوم وجود نیز كه از معقولات ثانیه فلسفى به شمار مى‏رود مباین با سایر مفاهیم است و مفهوم واحدى است كه مشترك معنوى بین مصادیق مختلف مى‏باشند .
این مفهوم نه تنها مانند ماهیات مركب منحل به جنس و فصل نمى‏شود بلكه به واسطه بساطتى كه دارد از هر گونه تركیب دیگرى نیز مبرى است و از سوى دیگر به عنوان جنس یا فصل جزء هیچ ماهیتى به شمار نمى‏رود زیرا از قبیل مفاهیم ماهوى نیست .
حاصل آنكه هر چند مفهوم وجود داراى وحدت نوعى یا وحدت جنسى نیست اما مانند سایر معقولات ثانیه متصف به وحدت مفهومى مى‏شود چنانكه مقتضاى اشتراك معنوى آن است .
اما وحدت مفهومى وجود به معناى یكنواختى و تساوى صدق آن در جمیع موارد نیست بلكه از قبیل مفاهیم مشكك مى‏باشد كه حمل آنها بر موارد متفاوت است و براى روشن شدن این مطلب باید توضیحى درباره دو اصطلاح متواطى و مشكك بدهیم
متواطى و مشكك
مفاهیم كلى را از نظر كیفیت صدق بر مصادیق به دو دسته تقسیم كرده‏اند متواطى مفهومى است كه صدق آن بر همه افراد یك نواخت باشد و افراد آن تقدم و تاخر یا اولویت‏یا اختلاف دیگرى در مصداقیت براى آن مفهوم نداشته باشند مثلا مفهوم جسم بر همه مصادیقش بطور یكسان حمل مى‏شود و هیچ جسمى نیست كه از نظر جسمیت مزیتى بر جسم دیگر داشته باشد هر چند هر كدام از اجسام داراى خواصى هستند و بعضى از آنها مزایایى بر بعضى دیگر دارند ولى از نظر صدق مفهوم جسم تفاوتى با یكدیگر ندارند .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها