وحدت و كثرت در وجود عینى
وحدت و كثرت در وجود عینى |
شامل: وحدت شخصى، وحدت جهان.
وحدت شخصى
یك نوع وحدت
در واقعیتهاى عینى وجود دارد كه آن وحدت هر فردى از افراد متشخص ماهیات است یعنى
هنگامى كه عقل فردى از یك ماهیت را در نظر مىگیرد و آن را با خود ماهیت مقایسه
مىكند و این تفاوت را مورد توجه قرار مىدهد كه ماهیت قابل صدق بر افراد است ولى
افراد این ویژگى را ندارند عنوان تشخص را از فرد انتزاع مىكند و هنگامى كه یك فرد
را با چند فرد دیگر مقایسه مىكند و تعددى در فرد واحد نمىبیند وحدت را از آن
انتزاع مىنماید از این روى گفتهاند وجود با تشخص و با وحدت مساوق است و هر چیزى
از آن جهت كه موجود است متشخص و واحد مىباشد البته باید توجه داشت كه منظور از این
وحدت وحدت شخصى است نه مطلق وحدت و شامل وحدت نوعى و جنسى نمىشود .
در اینجا
سؤالى مطرح مىشود كه وحدت موجود خارجى را چگونه مىتوان شناخت و از كجا مىتوانیم
یقین پیدا كنیم كه موجودى را كه واحد تصور كردهایم واقعا یك موجود و داراى یك وجود
است .
فلاسفه غالبا پاسخ این سؤال را به وضوحش واگذار كردهاند ولى در پیرامون
آن نقاط ابهامى وجود دارد كه باید به اندازه ظرفیت مقام توضیحى در باره آنها داده
شود .
اگر موجودى بسیط و غیر قابل تجزیه باشد مانند ذات مقدس الهى و همه مجردات
طبعا وجود واحدى خواهد داشت البته وجود مجردات و بساطت آنها با برهان اثبات مىشود
و تنها وجود نفس و بساطت آنرا مىتوان با علم حضورى آگاهانه دریافت ولى بطور كلى
مىتوان گفت كه هر موجودى بسیط باشد وجود واحدى خواهد داشت .
اما در باره
موجودات مادى و قابل تجزیه اثبات وحدت آنها كار سادهاى نیست .
در نظر سطحى هر
موجودى كه داراى اتصال باشد و اجزاء مفروض آن از یكدیگر گسسته نباشند موجود واحد و
داراى وجود واحدى تلقى مىشود ولى هنگامى كه با دقت مىنگریم دو نقطه ابهام رخ
مىنماید یكى آنكه آیا اجسامى كه به نظر ما متصل و یكپارچه مىرسند در واقع هم
چنیناند یا در اثر خطاى باصره آنها را متصل مىپنداریم .
پاسخ این سؤال به
عهده علوم طبیعى است و چنانكه مىدانیم به كمك ابزارهاى علمى ابتشده است كه اجسام
در واقع چنین اتصال و یكپارچگى ظاهرى و محسوس را ندارند و از ذرات بسیار ریز و جداى
از یكدیگر تشكیل یافتهاند ولى از نظر فلسفى مىتوانیم بگوییم كه چون هیچ جسمى فاقد
امتداد نیستسرانجام هر كدام از ذرات اجسام هر قدر هم ریز باشد اتصال و در نتیجه
وحدت اتصالى را خواهد داشت .
نقطه ابهام و سؤال انگیز دیگرى كه مهمتر است این
است كه به فرض اینكه اتصال اجزاء یك موجود جسمانى ثابتشد از كجا هیچ نوع كثرت
دیگرى نخواهد داشت .
در پاسخ مىتوان گفت كه یك موجود متصل و یكپارچه بالفعل
داراى كثرتى نیست هر چند بالقوه قابل تجزیه و تكثر مىباشد ولى هر وقت تجزیهاى
انجام گرفت موجودات دیگرى تحقق خواهند یافت كه هر كدام از آنها داراى وحدت مخصوص به
خودش خواهد بود .
این پاسخ هر چند در باره مقدار و كمیت هندسى اجسام پاسخ صحیحى
است اما آن را پاسخ كامل و جامعى نمىتوان دانست زیرا از طرفى این سؤال پیش مىآید
كه اگر فرضا دو جسم مختلف با یكدیگر نزدیك شوند بگونهاى كه هیچ فاصلهاى میان آنها
باقى نماند و به عنوان مثال مسامحه آمیز دو قطعه فلز مختلف بهم جوش داده شوند آیا
مىتوان آنها را موجود واحد و داراى وجود واحدى به حساب آورد یا باید آنها را كثیر
و داراى چند وجود دانست .
ممكن است از این سؤال پاسخ داده شود كه چون دو قطعه
فلز مفروض داراى دو ماهیت مختلف هستند و طبعا هر كدام از آنها فردى غیر از فرد
دیگرى خواهد داشت از این روى نمىتوان آنها را موجود واحدى دانست .
ولى این
پاسخ مبنى بر این است كه كثرت ماهیت كاشف از كثرت وجود عینى است در صورتى كه چنین
مطلبى به ثبوت نرسیده است .
به عبارت دیگر كثرتى كه در اینجا ثابت مىشود ذاتا
صفت ماهیت است نه وجود و سخن بر سر وحدت و كثرت وجود عینى است .
از طرف دیگر
سؤال دقیقترى مطرح مىشود كه از كجا موجود متصلى كه داراى وحدت اتصالى است داراى دو
وجود متراكب نباشد به گونهاى كه یكى سوار بر دیگرى باشد و حس نتواند دوگانگى آنها
را تشخیص دهد .
توضیح آنكه همانگونه كه هر یك از حواس ما یكى از ویژگیهاى اجسام
را درك مىكند مثلا چشم ما رنگ آن را مىبیند و بویایى ما بوى آن را مىشنود و
چشایى ما مزه آن را مىچشد بدون اینكه وحدت جسمى كه داراى همه آنها است از بین برود
همینطور ممكن است كثرتى در اجسام موجود باشد كه حس ما قادر به درك آن نباشد به دیگر
سخن وحدت و كثرت ادراكات حسى را نمىتوان دلیل كافى بر وحدت و كثرت وجود عینى تلقى
كرد از این روى جاى این احتمال باقى مىماند كه جسم در عین وحدت اتصالى در مقدار
هندسى داراى كثرت دیگرى باشد چنانكه بعضى از فلاسفه در مورد صور جوهرى مختلف قائل
شدهاند و مثلا حیوان را داراى چند صورت در طول یكدیگر دانستهاند صورت عنصرى صورت
معدنى صورت نباتى و صورت حیوانى .
پاسخ این سؤال را باید در مقالات آینده جستجو
كرد و در اینجا بطور سربسته مىگوییم كه تركیب اجسام به چند صورت قابل تصور است:
1 تركیب بین اجزاء مقدارى كه بالفعل وجود ندارند و در اثر تجزیه به وجود
مىآیند چنین تركیبى هیچ منافاتى با وحدت بالفعل ندارد .
2 تركیب بین ماده و
صورت با فرض اینكه وجود ماده وجودى بالقوه باشد در این صورت هم ضررى به وحدت آن
نمىرسد و از یك نظر شبیه فرض قبلى مىباشد .
3 تركیب بین ماده و صورت با فرض
اینكه ماده هم وجود بالفعلى غیر از وجود صورت داشته باشد و نیز تركیب بین صورتهایى
كه هر یك فوق دیگرى و در طول آن قرار گرفته باشد در این فرض واحد شمردن موجود به
لحاظ وحدت صورت فوقانى است و بالعرض به كل آنها نسبت داده مىشود و بهتر این است كه
آنها را متحد بنامیم نه واحد .
4 تركیب بین چند موجود بالفعلى كه در عرض هم
واقع شده باشند و هیچكدام صورت فوقانى براى دیگران نباشد هر چند نوعى اتصال و
ارتباط میان آنها بر قرار باشد مانند تركیب اجزاء ساعت و سایر ماشینها كه آن را
تركیب صناعى مىنامند در این فرض مجموع مركب را نمىتوان از نظر فلسفى واحد و یا
حتى متحد دانست بلكه باید آن را موجوداتى متعدد و داراى وحدت اعتبارى تلقى كرد .
5 تركیب بین چند موجود گسسته كه نوعى وحدت بین آنها در نظر گرفته شود مانند
تركیب سپاه از چند لشكر و تركیب لشكر از چند تیپ و تركیب تیپ از چند گردان و
بالاخره تركیب گردان از تعدادى سرباز و همچنین تركیب جامعه از نهادها و قشرها و
گروههاى اجتماعى و سرانجام تركیب آنها از افراد انسان اینگونه تركیب نیز از نظر
فلسفى اعتبارى است و چنین مركباتى را نمىتوان واحد حقیقى به حساب آورد .
دو
نوع دیگر از تركیب خارجى را مىتوان بر اقسام نامبرده افزود یكى تركیبات شیمیایى و
دیگرى تركیبات عضوى ارگانیك مانند تركیب موجود زنده از تعدادى از مواد آلى و معدنى
ولى حقیقت این است كه این تركیبات از دیدگاه فلسفى حكم خاصى ندارند و به نظر بعضى
از فلاسفه از قبیل قسم دوم و به نظر بعضى دیگر از قبیل قسم سوم مىباشند و شاید نظر
اخیر صحیحتر باشد مخصوصا در باره موجودات زنده .
در پایان یادآور مىشویم كه
فلاسفه نوعى دیگر از تركیب را براى همه ممكنات قائل شدهاند و آن تركیب از وجود و
ماهیت است كه بحث درباره آن گذشت و به حسب این اصطلاح وجود بسیط منحصر به ذات مقدس
الهى خواهد بود ولى آن تركیب تركیبى تحلیلى و ذهنى است نه خارجى و عینى .
حاصل
آنكه موجودات مادى به چند صورت متصف به وحدت مىشوند كه بعضى از آنها وحدت حقیقى
است مانند وحدت اتصالى ذرات و وحدت صورت كه داراى وجود بسیطى است و بعضى دیگر وحدت
اعتبارى است مانند وحدت صناعى و اجتماعى اما در تركیب ماده و صورت اگر قائل شدیم كه
ماده وجود بالفعلى ندارد و هر موجود جسمانى تنها یك وجود بالفعل دارد كه همان وجود
صورتش مىباشد طبعا داراى وحدت حقیقى خواهد بود اما اگر براى ماده هم وجود بالفعل
قائل شدیم و به عبارت دیگر هیولاى اولى را به عنوان یك موجود بالقوه نپذیرفتیم باید
براى هر كدام وجود خاصى در نظر بگیریم و مجموع آنها را متحد بنامیم نه واحد نیز در
صورتى كه قائل به صورتهاى طولى و متراكب شدیم باید مجموع آنها را كثیر بدانیم و فقط
به لحاظ وحدت صورت فوقانى است كه مىتوانیم كل آنها را واحد بالعرض بشماریم چنانكه
مجموع روح و بدن انسان را یك موجود به حساب مىآوریم و در حقیقت وحدت آن مرهون وحدت
روح مىباشد
وحدت جهان
وحدتى كه تا كنون براى هر موجود عینى مورد بحث قرار
گرفت به هیچ وجه كثرت مجموع آنها را نفى نمىكند اما وحدت دیگرى براى كل جهان مطرح
مىشود كه كثرت و تعدد آن را نفى مىنماید چنانكه معروف است كه فلاسفه جهان را واحد
مىدانند اما این سخن را به چند صورت مىتوان تفسیر كرد:
1 آنكه منظور از وحدت
جهان وحدت اتصالى جهان طبیعت باشد چنانكه فلاسفه مبحثى را در فلسفه طبیعى تحت عنوان
بطلان خلاء مطرح كردهاند و با بیانات مختلفى كوشیدهاند تا اثبات نمایند كه بین دو
موجود طبیعى خلاء محض محال است و در جاهایى كه پنداشته مىشود چیزى موجود نیست در
واقع اجسام رقیق و لطیفى وجود دارند كه قابل درك حسى نیستند . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:34 PM
تشکرات از این پست