0

مقدمه هستى‏شناسى

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

مقدمه هستى‏شناسى

مقدمه هستى‏شناسى
شامل: مقدمه، هشدارى درباره مفاهیم، هشدارى درباره الفاظ، بداهت مفهوم وجود، نسبت بین وجود و ادراك.
مقدمه
در این قسمت به مسائل هستى شناسى و متافیزیك می‌پردازیم كه از سویى مادر علوم به شمار مى‏رود و از سوى دیگر كلید حل مهمترین مسائل بنیادى در زندگى انسان مى‏باشد مسائلى كه اساسى‏ترین نقش را در سرنوشت بشر و سعادت و خوشبختى ابدى یا شقاوت و بدبختى جاودانى وى ایفاء مى‏نمایند .
حقیقت هستى و انواع و جلوه‏هاى آن و روابط كلى موجودات با یكدیگر مورد بحث و كاوش قرار مى‏گیرد اما پیش از پرداختن به این مباحث لازم است توضیحى پیرامون مفاهیم و روابط آنها با مصادیق عینى و نیز توضیحى پیرامون الفاظ و روابط آنها با معانى بدهیم و به برخى از لغزشگاه‌هایى كه در این زمینه‏ها وجود دارد اشاره كنیم تا در ضمن بحثهاى آینده دچار لغزش و مغالطه نشویم آنچنانكه بسیارى از اندیشمندان دچار شده‏اند.
هشدارى درباره مفاهیم
واضح است كه سر و كار عقل همواره با مفاهیم است و هر جا فكر و اندیشه‏اى تحقق یابد یا تعقل و استدلالى انجام گیرد مفاهیم ذهنى نقش ابزارهاى ضرورى و جانشین ناپذیر را ایفاء مى‏كنند حتى علوم حضورى هنگامى مى‏توانند در فكر و استدلال مورد بهره بردارى قرار گیرند كه مفاهیم ذهنى از آنها گرفته شود و حتى هنگامى كه به وجود عینى و خارجى اشاره مى‏كنیم و توجه ذهن را به ماوراى خودش معطوف مى‏داریم باز هم از مفاهیم عینى و خارجى استفاده مى‏كنیم مفاهیمى كه نقش آینه و مرآت یا سمبول و علامت را براى حقایق عینى بازى مى‏كنند .
ولى به كار گرفتن مفاهیم در افكار و استدلالها همیشه و در همه علوم عقلى یكسان نیست و اختلاف استفاده از مفاهیم از سویى به تفاوت ذاتى خود مفاهیم بر مى‏گردد مانند اختلافى كه بین مفاهیم ماهوى و فلسفى و منطقى وجود دارد و ویژگى هر دسته از آنها موجب اختصاص به شاخه معینى از علوم مى‏شود و از سوى دیگر به كیفیت به كار گرفتن مفاهیم و چگونگى التفات و توجه ذهن به آنها مربوط مى‏گردد مثلا مفهوم كلى را نمى‏توان مرآت و نشانه‏اى براى امور خارجى و عینى قرار داد زیرا اشیاء و اشخاص خارجى همیشه به صورت شخصى موجود مى‏شوند و ممكن نیست‏یك موجود خارجى با وصف كلیت تحقق یابد و این همان مطلبى است كه فلاسفه مى‏گویند وجود مساوق با تشخص است پس عدم استفاده از مفهوم كلى به عنوان مرآت و علامتى براى امور خارجى مربوط به ویژگى ذاتى خود این مفهوم است كه مانند سایر معقولات منطقى فقط درباره مفاهیم ذهنى دیگر مى‏تواند به كار رود بر خلاف مفاهیم ماهوى و فلسفى كه به شكلى مى‏توانند از امور خارجى حكایت كنند .
این مفاهیم چنانكه در مبحث‏شناخت‏شناسى دانستیم به دو دسته كلى و جزئى تقسیم مى‏شوند مفاهیم جزئى همواره آینه‏اى براى اشیاء و اشخاص خاصى هستند و توان حكایت از غیر از مصادیق مشخص خودشان را ندارند بر عكس مفاهیم كلى كه مى‏توانند مرآت براى اشیاء بى‏شمارى واقع شوند و این دو ویژگى مربوط به حیثیت مرآتیت و مفهومیت آنها است ولى همین مفاهیم كلى داراى حیثیت دیگرى هستند و آن عبارت است از حیثیت وجود آنها در ذهن و از این نظر مانند وجود مفاهیم جزئى و مانند وجودهاى خارج از ذهن امورى شخصى به شمار مى‏روند.
آن دسته از مفاهیم كلى كه مصداق خارجى دارند و به اصطلاح اتصافشان خارجى است نیز بر دو دسته تقسیم مى‏شوند یك دسته مفاهیمى كه به منزله قالبهایى براى امور یكسانى هستند و حدود ماهوى آنها را مشخص مى‏سازند مفاهیم ماهوى و دیگرى مفاهیمى كه از اصل هستى و روابط وجودى و نیز از نقص و امور عدمى حكایت مى‏كنند و نمایشگر ماهیت‏خاصى نیستند مفاهیم فلسفى دسته اول طبعا ماهیت مشترك بین افراد و به عبارت دیگر حدود یكسان موجوداتى را نشان مى‏دهند اما دسته دوم چنین شانى را ندارند و چون انتزاع آنها مرهون دیدگاه عقلى خاصى است و به اصطلاح عروضشان ذهنى است صدق آنها بر موارد متعدد نشانه وحدت دیدگاهى است كه عقل درباره آنها دارد هر چند از نظر ماهیت و حدود وجودى مختلف باشند مانند مفهوم علت كه هم بر امور مادى صدق مى‏كند و هم بر امور مجرد كه اختلاف ماهوى با آنها دارند .
البته انتزاع مفهوم علت از امور مختلف الحقیقه گزاف و بى حساب نیست اما نمى‏تواند وحدت مفهومى آن دلیل وحدت حقیقت مصادیق باشد و كافى است كه همه آنها در این جهت‏شریك باشند كه موجود دیگرى بر آنها توقف دارد جهتى كه با التفات عقل تعین مى‏یابد و براى اینكه اینگونه جهات عقلى با جهات خارجى و حدود وجودى اشتباه نشوند بهتر این است كه اصطلاح انحاء و شؤون وجودى را به جاى حدود وجودى درباره آنها به كار ببریم و مثلا بگویم وحدت مفهوم علت نشانه اشتراك نحوه وجود یا اشتراك چند موجود در شان واحدى است‏یعنى همه آنها در این جهت‏شریك‏اند كه در موجود دیگرى تاثیر مى‏كنند یا وجود دیگرى وابسته به آنها است .
همچنین كثرت و مفاهیم فلسفى یا تعدد مفاهیم ماهوى و فلسفى در موردى دلیل كثرت جهات و حیثیات خارجى آن نمى‏شود و چنانكه در مورد وجدانیات و علوم حضورى دانستیم با اینكه معلوم ما امر واحد و بسیطى است ذهن مفاهیم متعددى از آن مى‏گیرد و آن را به صورت قضیه‏اى مركب از چند مفهوم منعكس مى‏سازد .
نیز صدق یك مفهوم فلسفى مانند مفهوم علت بر مورد خاصى دلیل نفى مقابل آن نیست بر خلاف مفاهیم ماهوى مثلا اگر مفهوم سفید بر جسمى صادق بود دیگر مفهوم سیاه در همان حال و بر همان نقطه صادق نخواهد بود به خلاف اینكه شى‏ء واحدى در عین حال كه متصف به علت براى موجودى مى‏شود متصف به معلول براى موجود دیگرى مى‏گردد به عبارت اصطلاحى براى تحقق تقابل در مفاهیم فلسفى باید وحدت جهت و اضافه را نیز در نظر گرفت .
حاصل آنكه در مقام به كار گرفتن مفاهیم باید به دو نكته مهم توجه داشته باشیم یكى آنكه ویژگى خاص هر نوع از مفاهیم را در نظر داشته باشیم كه مبادا بى جهت‏حكم نوع خاصى از مفاهیم را به انواع دیگر تعمیم ندهیم و مخصوصا به ویژگیهاى هر یك از مفاهیم ماهوى و فلسفى و منطقى توجه داشته باشیم زیرا بسیارى از مشكلات فلسفى در اثر خلط بین این مفاهیم پدید آمده است و دیگرى آنكه ویژگى مفاهیم را به مصادیق و بالعكس ویژگى مصادیق را به مفاهیم سرایت ندهیم تا در دام مغالطه و اشتباه مفهوم با مصداق نیفتیم
هشدارى درباره الفاظ
دانستیم كه ابزار اصلى اندیشیدن و استدلال كردن مفاهیم و معقولات است ولى نقل و انتقال اندیشه‏ها و تفهیم و تفهم همواره به وسیله الفاظ صورت مى‏گیرد و همانگونه كه مفاهیم نقش مرآت و آینه را براى امور خارجى ایفاء مى‏كنند الفاظ نیز همین نقش را نسبت به مفاهیم بازى مى‏كنند و میان الفاظ و مفاهیم آن چنان رابطه مستحكمى بوجود مى‏آید كه غالبا هنگام فكر كردن الفاظ حاكى از مفاهیم به ذهن مى‏آید و بر این اساس الفاظ را وجود لفظى اشیاء نامیده‏اند چنانكه مفاهیم را وجود ذهنى آنها تلقى كرده‏اند و بعضى چندان مبالغه كرده‏اند كه اساسا فكر كردن را سخن گفتن ذهنى دانسته‏اند و طرفداران مكتب تحلیل زبانى لینگویستیك پنداشته‏اند كه مفاهیم فلسفى واقعیتى وراى الفاظ ندارند و بازگشت بحثهاى فلسفى به شاخه‏اى از مباحث زبان شناختى است پندارى كه بى‏مایگى آن تا حدودى در حث‏شناخت‏شناسى آشكار شده است .
رابطه لفظ و معنى گاهى چنین توهمى را پدید مى‏آورد كه صفات الفاظ به مفاهیم هم سرایت مى‏كند و مثلا وحدت لفظ و اشتراك لفظى از نوعى وحدت معنى و مفهوم حكایت مى‏كند چنانكه بر عكس گاهى مشترك معنوى از قبیل مشترك لفظى پنداشته مى‏شود یا اینكه كلید حل مشكلات فلسفى از تبیین شؤون الفاظ و حقیقت و مجاز و استعاره و مانند آنها جستجو مى‏گردد یا اینكه مفاهیمى كه در لفظ و اصطلاح واحدى شریك هستند در اثر قرابت به جاى یكدیگر گرفته مى‏شوند و مغالطه‏اى از باب اشتراك لفظى رخ مى‏دهد، از این روى باید دقت كرد كه مسائل لفظى با مسائل معنوى درنیامیزند و همچنین احكام الفاظ به معانى سرایت داده نشود و نیز در هر مبحثى معناى مورد نظر كاملا مشخص شود تا مغالطه‏اى از جهت اشتراك در لفظ پیش نیاید.
بداهت مفهوم وجود
در بخش اول دانستیم كه قبل از شروع در مسائل هر علم باید نخست موضوع آن را بشناسیم و تصور صحیحى از آن داشته باشیم و نیز در هر علم حقیقى غیر قراردادى باید از وجود حقیقى موضوع آن آگاه باشیم تا مباحثى كه بر محور آن دور مى‏زند بى‏پایه و بى‏اساس نباشد و در صورتى كه وجود موضوع بدیهى نباشد باید به عنوان یكى از مبادى تصدیقى علم اثبات شود كه معمولا این كار در علم دیگرى انجام مى‏گیرد و نیازمند به بحثهاى فلسفى است .
اكنون ببینیم موضوع خود فلسفه از نظر تصور و تصدیق چگونه است .
بر اساس تعریفى كه از فلسفه اولى یا متافیزیك شده موضوع این علم موجود مطلق یا موجود بما هو موجود است اما مفهوم موجود از بدیهى‏ترین مفاهیم است كه ذهن از همه موجودات انتزاع مى‏كند و نه نیازى به تعریف دارد و نه اساسا چنین كارى ممكن است زیرا همچنان كه در مفهوم علم گفته شد كه مفهومى روشنتر از آن یافت نمى‏شود كه بتوان آنرا مبین معناى علم قرار داد در اینجا هم امر به همین منوال است .
یكى از شواهد روشن بر بداهت مفهوم وجود این است همانگونه كه در مبحث‏شناخت‏شناسى دانستیم هنگامى كه یك معلوم حضورى در ذهن منعكس مى‏شود به صورت قضیه هلیه بسیطه درمى‏آید كه محمول آن موجود است و این كارى است كه ذهن نسبت به ساده‏ترین و ابتدائى‏ترین یافته‏هاى حضورى و شهودى انجام مى‏دهد و اگر مفهوم روشنى از وجود و موجود نمى‏داشت چنین كارى ممكن نمى‏بود .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها