0

نقش عقل و حس در تصدیقات

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

نقش عقل و حس در تصدیقات

شامل: نكاتى پیرامون تصدیقات، تحقیق در مسئله
نكاتى پیرامون تصدیقات
پیش از آنكه به بحث درباره نقش حس و عقل در تصدیقات بپردازیم لازم است نكاتى را پیرامون تصدیقات و قضایا گوشزد كنیم نكاتى كه مربوط به علم منطق است و ما در اینجا به اندازه نیاز بحث آنها را با اختصار بیان خواهیم كرد:
1 هر تصورى فقط شانیت نشان دادن ماوراء خود را دارد یعنى هیچگاه تصور یك امر خاص یا یك مفهوم كلى به معناى تحقق مطابق آن نیست و این واقع نمایى شانى هنگامى به فعلیت مى‏رسد كه به شكل یك قضیه و تصدیق درآید و مشتمل بر حكم و نمایانگر اعتقاد به مفاد آن باشد مثلا مفهوم انسان به تنهایى دلالتى بر تحقق انسان خارجى ندارد ولى هنگامى كه با مفهوم موجود تركیب شد و رابطه اتحادى آنها را به صورت یك علم تصدیقى درآورد كاشفیت بالفعل از خارج پیدا مى‏كند یعنى مى‏توان این قضیه را كه انسان موجود است به عنوان قضیه‏اى كه حكایت از خارج مى‏كند تلقى كرد .
حتى علمهاى حضورى بسیط كه هیچگونه تركیب و تعددى ندارند مانند احساس ترس هنگامى كه در ذهن یعنى ظرف علم حصولى منعكس مى‏شود دست كم دو مفهوم از آنها گرفته مى‏شود یكى مفهوم ماهوى ترس و دیگرى مفهوم هستى و با تركیب آنها به این صورت انعكاس مى‏یابد كه ترس هست و گاهى با اضافه كردن مفاهیم دیگرى به صورت من مى‏ترسم یا من ترس دارم درمى‏آید .
باید توجه داشت كه گاهى تصورى كه ساده و بى‏حكم به نظر مى‏رسد در واقع منحل به تصدیق مى‏شود مثلا مفاد این قضیه كه انسان حقیقت جو است این است كه انسانى كه در خارج موجود است داراى صفت‏حقیقت جویى است پس در واقع موضوع قضیه انسان كه در ظاهر تصور ساده‏اى بیش نیست منحل به این قضیه مى‏شود كه انسان در خارج موجود است و آنگاه محمول حقیقت جو براى آن اثبات مى‏شود این قضیه انحلالى و ضمنى را منطقیین عقد الوضع مى‏نامند .
2 موضوع قضیه گاهى تصورى است جزئى و حاكى از یك موجود مشخص مانند اورست مرتفع‏ترین قله روى زمین است و گاهى مفهومى است كلى و قابل انطباق بر مصادیق بى‏شمار و در صورت دوم گاهى از مفاهیم ماهوى است مانند فلزات در اثر حرارت منبسط مى‏شوند و گاهى از مفاهیم فلسفى است مانند معلول بدون علت بوجود نمى‏آید و گاهى مفهومى است منطقى مانند نقیض سالبه كلیه موجبه جزئیه است .
3 در منطق كلاسیك قضیه به دو صورت حملیه و شرطیه تقسیم شده كه اولى مشتمل بر موضوع و محمول است و رابطه بین آنها اتحادى مى‏باشد مانند انسان متفكر است و دومى مشتمل بر مقدم و تالى است و رابطه آنها یا تلازم است مانند اگر سطحى مثلث باشد مجموع زوایاى آن مساوى با دو قائمه خواهد بود و یا تعاند است مانند عدد یا زوج است‏یا فرد یعنى اگر عددى زوج باشد فرد نخواهد بود و اگر فرد باشد زوج نخواهد بود ولى شكلهاى دیگرى هم براى قضایا مى‏توان تصور كرد و همه آنها را مى‏توان به شكل قضیه حملیه بازگرداند .
4 نسبت بین موضوع و محمول گاهى صفت امكان دارد مانند این قضیه یك فرد انسان بزرگتر از فرد دیگر است و گاهى صفت ضرورت مانند این قضیه هر كلى از جزء خودش بزرگتر است این صفتها را منطقیین ماده قضیه مى‏نامند و هنگامى كه در لفظ آورده شود آنها را جهت قضیه مى‏خوانند .
مواد قضایا معمولا به صورت ضمنى لحاظ مى‏شوند نه به عنوان ركنى براى آنها ولى مى‏توان محمول را در موضوع ادغام كرد و ماده یا جهت قضیه را به صورت محمول و ركن آن درآورد مثلا در قضایاى بالا مى‏توان گفت بزرگتر بودن یك فرد انسان از فرد دیگر ممكن است و بزرگتر بودن هر كلى از جزء خودش ضرورى است اینگونه قضایا در واقع نمایانگر چگونگى رابطه موضوع و محمول در قضایاى دیگرى هستند .
5 اتحادى كه بین موضوع و محمول در نظر گرفته مى‏شود گاهى اتحاد مفهومى است مانند انسان بشر است و گاهى اتحاد مصداقى مانند انسان حقیقت جو است كه موضوع و محمول آن اتحاد مفهومى ندارند ولى مصداقا متحدند نوع اول را حمل اولى و نوع دوم را حمل شایع مى‏نامند .
6 در حمل شایع اگر محمول قضیه موجود یا معادل آن باشد قضیه را هلیه بسیطه و در غیر این صورت آنرا هلیه مركبه مى‏خوانند اولى مانند انسان موجود است و دومى مانند انسان حقیقت جو است .
پذیرفتن هلیه بسیطه مبتنى بر این است كه مفهوم وجود به عنوان یك مفهوم مستقل و قابل حمل مفهوم محمولى قبول شود ولى بسیارى از فلاسفه غربى مفهوم وجود را تنها به عنوان مفهوم حرفى و غیر مستقل مى‏پذیرند و توضیح آن در بخش هستى شناسى خواهد آمد .
7 در هلیات مركبه اگر مفهوم محمول از تحلیل مفهوم موضوع به دست بیاید قضیه را تحلیلى و در غیر این صورت آنرا تركیبى مى‏نامند مثلا قضیه هر فرزندى پدر دارد تحلیلى است زیرا وقتى مفهوم فرزند را تحلیل مى‏كنیم مفهوم پدردار از آن به دست مى‏آید ولى این قضیه كه فلزات در اثر حرارت انبساط مى‏یابند تركیبى است زیرا از تحلیل معناى فلز به مفهوم انبساط نمى‏رسیم و همچنین این قضیه كه هر انسانى پدر دارد تركیبى است زیرا از تحلیل معناى انسان مفهوم پدردار به دست نمى‏آید و نیز هر معلولى محتاج به علت است تحلیلى و هر موجودى محتاج به علت است تركیبى مى‏باشد .
لازم است‏یادآور شویم كه كانت قضایاى تركیبى را به دو قسم مقدم بر تجربه و مؤخر از تجربه تقسیم مى‏كند و قضایاى ریاضى را از قسم اول مى‏شمارد ولى بعضى از پوزیتویستها مى‏كوشند كه آنها را به قضایاى تحلیلى برگردانند .
8 در منطق كلاسیك قضایا به دو قسم بدیهى و نظرى غیر بدیهى تقسیم شده‏اند بدیهیات قضایایى هستند كه تصدیق به آنها احتیاج به فكر و استدلال ندارد ولى نظریات قضایایى هستند كه تصدیق به آنها نیازمند به فكر و استدلال است‏سپس بدیهیات را به دو قسم فرعى تقسیم كرده‏اند یكى بدیهیات اولیه كه تصدیق به آنها احتیاج به هیچ چیزى به جز تصور دقیق موضوع و محمول ندارد مانند قضیه محال بودن اجتماع نقیضین كه آنرا ام القضایا نامیده‏اند و دیگرى بدیهیات ثانویه كه تصدیق به آنها در گرو به كار گرفتن اندامهاى حسى یا چیزهاى دیگرى غیر از تصور موضوع و محمول است و آنها را به شش دسته تقسیم كرده‏اند حسیات وجدانیات حدسیات فطریات تجربیات و متواترات .
اما حقیقت این است كه همه این قضایا بدیهى نیستند و تنها دو دسته از قضایا را مى‏توان بدیهى به معناى واقعى دانست‏یكى بدیهیات اولیه و دیگرى وجدانیات كه انعكاس ذهنى علوم حضورى مى‏باشند و حدسیات و فطریات از قضایاى قریب به بدیهى هستند و اما سایر قضایا را باید از قضایاى نظرى و محتاج به برهان تلقى كرد و توضیح آن در مبحث ارزش شناخت‏خواهد آمد
تحقیق در مسئله
مسئله اصالت‏حس یا عقل در تصدیقات هر چند معمولا به صورت مسئله مستقلى مطرح نمى‏شود ولى با توجه به مبانى مكتبهاى مختلف حسى و عقلى مى‏توان آراء ایشان را در این زمینه به دست آورد مثلا پوزیتویستها كه شناخت واقعى را منحصر به شناخت‏حسى مى‏دانند طبعا در این مساله هم سرسختانه از اصالت‏حس طرفدارى مى‏كنند و هر قضیه غیر تجربى را یا بى معنى و یا فاقد ارزش علمى مى‏پندارند سایر تجربیین به صورت معتدلترى بر نقش تجربه حسى تاكید مى‏كنند ضمن اینكه نقش عقل را هم كما بیش مى‏پذیرند و اما عقل‏گرایان بر اهمیت نقش عقل تاكید مى‏كنند و كما بیش به قضایاى مستقل از تجربه معتقدند مثلا كانت علاوه بر اینكه قضایاى تحلیلى را بى‏نیاز از تجربه مى‏داند یك دسته از قضایاى تركیبى و از جمله همه مسائل ریاضى را مقدم بر تجربه و بى‏نیاز از آن مى‏شمارد .
براى اینكه سخن به درازا نكشد از بررسى سخنان هر یك از صاحبنظران تجربى و عقلى صرف نظر كرده به بیان نظر صحیح در این مساله مى‏پردازیم .
با توجه به اینكه در بدیهیات اولیه تصور دقیق موضوع و محمول براى حكم به اتحاد آنها كفایت مى‏كند بخوبى روشن مى‏شود كه اینگونه تصدیقات نیازى به تجربه حسى ندارند هر چند ممكن است تصور موضوع و محمول آنها نیازمند به حس باشد زیرا سخن در این است كه بعد از آنكه موضوع و محمول دقیقا تصور شدند خواه تصور آنها منوط به استفاده از اندامهاى حسى باشد یا نباشد آیا تصدیق به ثبوت محمول براى موضوع نیازى به كار بردن حواس دارد یا نه و فرض اینست كه در بدیهیات اولیه صرف تصور موضوع و محمول كافى است كه عقل حكم به اتحاد آنها نماید .
قضایاى تحلیلى كلا همین حكم را دارند زیرا در این قضایا مفهوم محمول از تحلیل مفهوم موضوع به دست مى‏آید و روشن است كه تحلیل مفهوم امرى است ذهنى و بى‏نیاز از تجربه حسى و ثبوت محمولى كه از خود موضوع به دست مى‏آید نیز ضرورى و به منزله ثبوت الشى‏ء لنفسه است .
همین حكم براى حملهاى اولى نیز ثابت و مستغنى از بیان است .
همچنین قضایایى كه از انعكاس علوم حضورى در ذهن به دست مى‏آیند وجدانیات هیچ نیازى به تجربه حسى ندارند زیرا در این قضایا حتى مفاهیم تصورى هم از علوم حضورى گرفته مى‏شود و تجربه حسى ابدا راهى به آنها ندارد .
با توجه به اینكه صور ذهنى بهر شكلى باشند خواه حسى و خواه خیالى و خواه عقلى با علم حضورى درك مى‏شوند تصدیق به وجود آنها به عنوان افعال یا انفعالات نفسانى از قبیل وجدانیات است و نیازى به تجربه حسى ندارد هر چند بدون انجام گرفتن تجربه حسى پاره‏اى از آنها مانند صورتهاى حسى تحقق نمى‏یابد ولى كلام در این است كه بعد از تحقق آنها و بعد از آنكه ذهن آنها را به مفاهیم وجودى و ماهوى تحلیل كرد آیا حكم به اتحاد این مفاهیم كه موضوع و محمول قضیه را تشكیل مى‏دهند نیازى به تجربه حسى دارد یا نه و پیدا است كه حكم در هلیات بسیطه‏اى كه مربوط به امور وجدانى است نیازى به كار بردن اندامهاى حسى ندارد بلكه حكمى است بدیهى و حاكى از علم حضورى خطا ناپذیر .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها