اقسام شناخت
اقسام شناخت |
شامل: در جستجوى سنگ بناى شناخت، نخستین تقسیم علم، علم
حضورى، راز خطا ناپذیرى علم حضورى، همراهى علم حصولى با علم حضورى، مراتب علم حضورى
.
در جستجوى سنگ بناى شناخت
بعضى از شناختها و ادراكات به هیچ وجه قابل شك
و تردید نیست و حتى دلیلى كه شكگرایان براى توجیه نظریه انحرافى خودشان مبنى بر
انكار مطلق علم بیان كرده بودند متضمن و مستلزم چندین علم بود .
از سوى دیگر
مىدانیم كه همه شناختها و اعتقادات ما هم درست و مطابق با واقع نیست و حتى در
بسیارى از موارد خودمان به خطا بودن بعضى از آنها پى مىبریم .
با توجه به این
دو مطلب طبعا چنین سؤالى پیش مىآید كه چه فرق اساسى بین انواع ادراكات انسان وجود
دارد به طورى كه بعضى از آنها خطا ناپذیر و غیر قابل تشكیك هستند و بعضى خطا بردار
و قابل شك و تردید و چگونه باید این دو نوع را از یكدیگر تشخیص داد .
دكارت
براى مبارزه با شك گرایى در مقام پىریزى فلسفه تزلزل ناپذیرى برآمد و سنگ بناى
آنرا شك ناپذیرى خود شك قرار داد و حتى وجود من شك كننده و اندیشنده را نیز متفرع
بر آن ساختسپس ملاك شك ناپذیرى آنرا وضوح و تمایز معرفى كرد و آنرا معیارى براى
باز شناسى اندیشههاى درست از نادرست قرار داد و در صدد بر آمد كه روش ریاضى را در
فلسفه بكار گیرد و در واقع منطق جدیدى را ارائه دهد .
ما اكنون در مقام ارزیابى
فلسفه دكارت و بررسى درجه موفقیت وى در كارى كه به عهده گرفته بود نیستیم تنها این
نكته را خاطر نشان مىكنیم كه آغاز كردن از شك به عنوان نقطه شروعى براى جدال با
شكگرایان موجه است ولى اگر كسى گمان كند كه وجود هیچ چیزى به این اندازه روشن و
یقینى نیست و حتى وجود خود شك كننده هم مىبایست از راه وجود شك معلوم شود صحیح
نیست بلكه وجود من آگاه و اندیشنده دست كم به اندازه وجود شك كه یكى از حالات او
مىباشد روشن و غیر قابل تردید است .
همچنین وضوح و تمایز را نمىتوان معیار
اصلى باز شناسى اندیشههاى درست از نادرست قرار داد زیرا علاوه بر اینكه خود این
معیار به قدر كافى واضح و متمایز و غیر خالى از ابهام نیست و محك قاطع و تعیین
كنندهاى به شمار نمىرود نمىتواند راز خطا ناپذیرى نوع خاصى از ادراكات را آشكار
سازد البته سایر سخنان وى نیز جاى بحثهاى فراوانى دارد كه در اینجا مجال بررسى آنها
نیست .
اما شك ناپذیرى شك و شك كننده و چیزهاى دیگرى از این قبیل رازى دارد كه
براى پردهدارى از آن بایستى به بررسى انواع علم و ادراك پرداخت
نخستین تقسیم
علم
نخستین تقسیمى كه مىتوان براى علم و شناخت در نظر گرفت این است كه علم یا
بدون واسطه به ذات معلوم تعلق مىگیرد و وجود واقعى و عینى معلوم براى عالم و شخص
درك كننده منكشف مىگردد و یا وجود خارجى آن مورد شهود و آگاهى عالم قرار نمىگیرد
بلكه شخص از راه چیزى كه نمایانگر معلوم مىباشد و اصطلاحا صورت یا مفهوم ذهنى
نامیده مىشود از آن آگاه مىگردد قسم اول را علم حضورى و قسم دوم را علم حصولى
مىنامیم .
تقسیم علم به این دو قسم یك تقسیم عقلى و دائر بین نفى و اثبات است
و به همین تحالتسومى را در عرض این دو قسم نمىتوان براى علم فرض كرد یعنى علم از
این دو قسم خارج نیستیا واسطهاى بین شخص عالم و ذات معلوم وجود دارد كه آگاهى
بوسیله آن حاصل مىشود كه در این صورت به علم حصولى نامیده مىگردد و یا چنین
واسطهاى وجود ندارد و در این صورت علم حضورى خواهد بود اما وجود این دو قسم در
انسان احتیاج به توضیح دارد
علم حضورى
علم و آگاهى هر كسى از خودش به عنوان
یك موجود درك كننده علمى است غیر قابل انكار و حتى سوفیستهایى كه مقیاس هر چیزى را
انسان دانستهاند وجود خود انسان را انكار نكردهاند و منكر آگاهى وى از خودش
نشدهاند .
البته منظور از خود انسان همان من درك كننده و اندیشنده است كه با
شهود درونى از خودش آگاه است نه اینكه از راه حس و تجربه و به واسطه صور و مفاهیم
ذهنى آگاهى پیدا كند و به دیگر سخن خودش عین علم است و در این علم و آگاهى تعدد و
تغایرى بین علم و عالم و معلوم وجود ندارد و چنانكه قبلا اشاره شد وحدت عالم و
معلوم كاملترین مصداق حضور معلوم نزد عالم است اما آگاهى انسان از رنگ و شكل و سایر
ویژگیهاى بدن چنین نیست بلكه از راه دیدن و لمس كردن و سایر حواس و با وساطت
صورتهاى ذهنى حاصل مىشود و در درون بدن اعضاء و احشاء زیادى هست كه از آنها آگاه
نیستیم مگر اینكه از راه علائم و آثار بوجود آنها پى ببریم یا به وسیله آموختن علم
تشریح و فیزیولوژى و دیگر علوم زیستى از آنها آگاه شویم .
همچنین منظور از این
آگاهى همان یافت بسیط و تجزیه ناپذیر است نه این قضیه كه من هستم یا خودم وجود دارم
كه مركب از چند مفهوم است پس منظور از علم به نفس همان آگاهى شهودى بسیط و بى واسطه
از روح خودمان است و این علم و آگاهى ویژگى ذاتى آن مىباشد و در جاى خودش ثابتشده
كه روح مجرد و غیر مادى است و هر جوهر مجردى از خودش آگاه است و این مسائل مربوط به
هستى شناسى و روانشناسى فلسفى است و فعلا جاى بحث در باره آنها نیست .
نیز
آگاهى ما از حالات روانى و احساسات و عواطف خودمان علمى است بى واسطه و حضورى
هنگامى كه دچار ترس مىشویم این حالت روانى را مستقیما و بدون واسطه مىیابیم نه
اینكه به وسیله صورت یا مفهوم ذهنى آن را بشناسیم یا هنگامى كه نسبت به كسى یا چیزى
محبت پیدا مىكنیم این جذب و انجذاب درونى را در خودمان مىیابیم یا هنگامى كه
تصمیم بر كارى مىگیریم از تصمیم و اراده خودمان بى واسطه آگاه هستیم و معنى ندارد
كه كسى بترسد یا چیزى را دوست بدارد یا تصمیم بر كارى بگیرد ولى از ترس یا محبتیا
اراده خودش آگاه نباشد .
و به همین دلیل است كه وجود شك و گمان خودمان قابل
انكار نیست و هیچ كس نمىتواند ادعا كند كه از شك خودش آگاه نیست و در وجود شكش هم
شك دارد .
یكى دیگر از مصادیق علم حضورى علم نفس به نیروهاى ادراكى و تحریكى
خودش مىباشد آگاهى نفس از نیروى تفكر یا تخیل یا نیروى بكار گیرنده اعضاء و جوارح
بدن علمى ستحضورى و مستقیم نه اینكه آنها را از راه صورت یا مفهوم ذهنى بشناسد و
به همین دلیل است كه هیچگاه در بكار گیرى آنها اشتباه نمىكند و مثلا نیروى ادراكى
را بجاى نیروى تحریكى به كار نمىگیرد و به جاى اینكه در باره چیزى بیندیشد به
انجام حركات بدنى نمىپردازد .
از جمله چیزهایى كه با علم حضورى درك مىشود خود
صورتها و مفاهیم ذهنى است كه آگاهى نفس از آنها به وسیله صورت یا مفهوم دیگرى حاصل
نمىشود و اگر لازم بود كه علم به هر چیزى از راه حصول صورت یا مفهوم ذهنى حاصل شود
مىبایست علم به هر صورت ذهنى به وسیله صورت دیگرى تحقق یابد و علم به آن صورت هم
از راه صورت دیگرى و بدین ترتیب مىبایستى در مورد یك علم بى نهایت علمها و صورتهاى
ذهنى تحقق یابد .
در اینجا ممكن است اشكال شود كه اگر علم حضورى عین معلوم است
لازم مىآید كه صورتهاى ذهنى هم علم حصولى باشند و هم علم حضورى زیرا این صورتها از
آن جهت كه با علم حضورى درك مىشوند خودشان عین علم حضورى هستند و از سوى دیگر فرض
این است كه آنها علم حصولى به اشیاء خارجى هستند پس چگونه ممكن است كه یك علم هم
علم حصولى باشد و هم علم حضورى .
جواب این است كه صورتها و مفاهیم ذهنى خاصیت
مرآتیت و بیرون نمایى و حكایت از اشیاء خارجى را دارند و از آن جهت كه وسیله و
ابزارى براى شناختن خارجیات هستند علم حصولى به شمار مىروند ولى از آن جهت كه
خودشان نزد نفس حاضر هستند و نفس مستقیما از آنها آگاه مىشود علم حضورى محسوب
مىشوند و این دو حیثیت با یكدیگر فرق دارد یثیتحضورى بودن آنها آگاهى بى واسطه
نفس از خود آنها است و حیثیتحصولى بودن آنها نشانگرى آنها از اشیاء خارجى است .
براى توضیح بیشتر به مثال آینه توجه مىكنیم ما مىتوانیم آینه را به دو صورت
بنگریم و به آن نظر بیفكنیم یكى نظر استقلالى مثل هنگامى كه مىخواهیم آینه بخریم و
پشت و روى آنرا نگاه مىكنیم كه شكسته و موج دار نباشد دیگرى نظر آلى و ابزارى مثل
هنگامى كه مىخواهیم صورت خود را در آن ببینیم كه در این حالت گر چه به آینه نگاه
مىكنیم ولى توجه اصلى ما معطوف به صورت خودمان است نه به آینه صورتهاى ذهنى هم
مىتوانند مورد توجه استقلالى نفس قرار بگیرند و در این حالت است كه مىگوییم با
علم حضورى درك مىشوند و مىتوانند وسیله و ابزارى براى شناختن اشیاء یا اشخاص
خارجى قرار بگیرند و در این حال است كه مىگوئیم علم حصولى هستند البته توجه داشته
باشید كه منظور از این بیان تفكیك دو حالت از نظر زمانى نیست بلكه منظور تفكیك دو
حیثیت است و لازمهاش این نیست كه صورت ذهنى در حالى كه علم حصولى براى اشیاء خارجى
است براى نفس معلوم نباشد و حیثیتحضورى بودن را نداشته باشد
راز خطا ناپذیرى
علم حضورى
با توجه به توضیحى كه درباره علم حضورى و علم حصولى و فرق آنها داده
شد معلوم مىشود كه چرا علم به نفس و علم به حالات نفسانى و همچنین سایر علوم حضورى
اساسا خطا ناپذیرند زیرا در این موارد خود واقعیت عینى مورد شهود قرار مىگیرد به
خلاف موارد علم حصولى كه صورتها و مفاهیم ذهنى نقش میانجى را ایفاء مىكنند و ممكن
است مطابقت كامل با اشیاء و اشخاص خارجى نداشته باشند . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 5:02 PM
تشکرات از این پست