0

اقسام شناخت

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

اقسام شناخت

اقسام شناخت
شامل: در جستجوى سنگ بناى شناخت، نخستین تقسیم علم، علم حضورى، راز خطا ناپذیرى علم حضورى، همراهى علم حصولى با علم حضورى، مراتب علم حضورى .
در جستجوى سنگ بناى شناخت
بعضى از شناختها و ادراكات به هیچ وجه قابل شك و تردید نیست و حتى دلیلى كه شك‏گرایان براى توجیه نظریه انحرافى خودشان مبنى بر انكار مطلق علم بیان كرده بودند متضمن و مستلزم چندین علم بود .
از سوى دیگر مى‏دانیم كه همه شناختها و اعتقادات ما هم درست و مطابق با واقع نیست و حتى در بسیارى از موارد خودمان به خطا بودن بعضى از آنها پى مى‏بریم .
با توجه به این دو مطلب طبعا چنین سؤالى پیش مى‏آید كه چه فرق اساسى بین انواع ادراكات انسان وجود دارد به طورى كه بعضى از آنها خطا ناپذیر و غیر قابل تشكیك هستند و بعضى خطا بردار و قابل شك و تردید و چگونه باید این دو نوع را از یكدیگر تشخیص داد .
دكارت براى مبارزه با شك گرایى در مقام پى‏ریزى فلسفه تزلزل ناپذیرى برآمد و سنگ بناى آنرا شك ناپذیرى خود شك قرار داد و حتى وجود من شك كننده و اندیشنده را نیز متفرع بر آن ساخت‏سپس ملاك شك ناپذیرى آنرا وضوح و تمایز معرفى كرد و آنرا معیارى براى باز شناسى اندیشه‏هاى درست از نادرست قرار داد و در صدد بر آمد كه روش ریاضى را در فلسفه بكار گیرد و در واقع منطق جدیدى را ارائه دهد .
ما اكنون در مقام ارزیابى فلسفه دكارت و بررسى درجه موفقیت وى در كارى كه به عهده گرفته بود نیستیم تنها این نكته را خاطر نشان مى‏كنیم كه آغاز كردن از شك به عنوان نقطه شروعى براى جدال با شك‏گرایان موجه است ولى اگر كسى گمان كند كه وجود هیچ چیزى به این اندازه روشن و یقینى نیست و حتى وجود خود شك كننده هم مى‏بایست از راه وجود شك معلوم شود صحیح نیست بلكه وجود من آگاه و اندیشنده دست كم به اندازه وجود شك كه یكى از حالات او مى‏باشد روشن و غیر قابل تردید است .
همچنین وضوح و تمایز را نمى‏توان معیار اصلى باز شناسى اندیشه‏هاى درست از نادرست قرار داد زیرا علاوه بر اینكه خود این معیار به قدر كافى واضح و متمایز و غیر خالى از ابهام نیست و محك قاطع و تعیین كننده‏اى به شمار نمى‏رود نمى‏تواند راز خطا ناپذیرى نوع خاصى از ادراكات را آشكار سازد البته سایر سخنان وى نیز جاى بحثهاى فراوانى دارد كه در اینجا مجال بررسى آنها نیست .
اما شك ناپذیرى شك و شك كننده و چیزهاى دیگرى از این قبیل رازى دارد كه براى پرده‏دارى از آن بایستى به بررسى انواع علم و ادراك پرداخت
نخستین تقسیم علم
نخستین تقسیمى كه مى‏توان براى علم و شناخت در نظر گرفت این است كه علم یا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق مى‏گیرد و وجود واقعى و عینى معلوم براى عالم و شخص درك كننده منكشف مى‏گردد و یا وجود خارجى آن مورد شهود و آگاهى عالم قرار نمى‏گیرد بلكه شخص از راه چیزى كه نمایانگر معلوم مى‏باشد و اصطلاحا صورت یا مفهوم ذهنى نامیده مى‏شود از آن آگاه مى‏گردد قسم اول را علم حضورى و قسم دوم را علم حصولى مى‏نامیم .
تقسیم علم به این دو قسم یك تقسیم عقلى و دائر بین نفى و اثبات است و به همین ت‏حالت‏سومى را در عرض این دو قسم نمى‏توان براى علم فرض كرد یعنى علم از این دو قسم خارج نیست‏یا واسطه‏اى بین شخص عالم و ذات معلوم وجود دارد كه آگاهى بوسیله آن حاصل مى‏شود كه در این صورت به علم حصولى نامیده مى‏گردد و یا چنین واسطه‏اى وجود ندارد و در این صورت علم حضورى خواهد بود اما وجود این دو قسم در انسان احتیاج به توضیح دارد
علم حضورى
علم و آگاهى هر كسى از خودش به عنوان یك موجود درك كننده علمى است غیر قابل انكار و حتى سوفیستهایى كه مقیاس هر چیزى را انسان دانسته‏اند وجود خود انسان را انكار نكرده‏اند و منكر آگاهى وى از خودش نشده‏اند .
البته منظور از خود انسان همان من درك كننده و اندیشنده است كه با شهود درونى از خودش آگاه است نه اینكه از راه حس و تجربه و به واسطه صور و مفاهیم ذهنى آگاهى پیدا كند و به دیگر سخن خودش عین علم است و در این علم و آگاهى تعدد و تغایرى بین علم و عالم و معلوم وجود ندارد و چنانكه قبلا اشاره شد وحدت عالم و معلوم كاملترین مصداق حضور معلوم نزد عالم است اما آگاهى انسان از رنگ و شكل و سایر ویژگیهاى بدن چنین نیست بلكه از راه دیدن و لمس كردن و سایر حواس و با وساطت صورتهاى ذهنى حاصل مى‏شود و در درون بدن اعضاء و احشاء زیادى هست كه از آنها آگاه نیستیم مگر اینكه از راه علائم و آثار بوجود آنها پى ببریم یا به وسیله آموختن علم تشریح و فیزیولوژى و دیگر علوم زیستى از آنها آگاه شویم .
همچنین منظور از این آگاهى همان یافت بسیط و تجزیه ناپذیر است نه این قضیه كه من هستم یا خودم وجود دارم كه مركب از چند مفهوم است پس منظور از علم به نفس همان آگاهى شهودى بسیط و بى واسطه از روح خودمان است و این علم و آگاهى ویژگى ذاتى آن مى‏باشد و در جاى خودش ثابت‏شده كه روح مجرد و غیر مادى است و هر جوهر مجردى از خودش آگاه است و این مسائل مربوط به هستى شناسى و روانشناسى فلسفى است و فعلا جاى بحث در باره آنها نیست .
نیز آگاهى ما از حالات روانى و احساسات و عواطف خودمان علمى است بى واسطه و حضورى هنگامى كه دچار ترس مى‏شویم این حالت روانى را مستقیما و بدون واسطه مى‏یابیم نه اینكه به وسیله صورت یا مفهوم ذهنى آن را بشناسیم یا هنگامى كه نسبت به كسى یا چیزى محبت پیدا مى‏كنیم این جذب و انجذاب درونى را در خودمان مى‏یابیم یا هنگامى كه تصمیم بر كارى مى‏گیریم از تصمیم و اراده خودمان بى واسطه آگاه هستیم و معنى ندارد كه كسى بترسد یا چیزى را دوست بدارد یا تصمیم بر كارى بگیرد ولى از ترس یا محبت‏یا اراده خودش آگاه نباشد .
و به همین دلیل است كه وجود شك و گمان خودمان قابل انكار نیست و هیچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه از شك خودش آگاه نیست و در وجود شكش هم شك دارد .
یكى دیگر از مصادیق علم حضورى علم نفس به نیروهاى ادراكى و تحریكى خودش مى‏باشد آگاهى نفس از نیروى تفكر یا تخیل یا نیروى بكار گیرنده اعضاء و جوارح بدن علمى ست‏حضورى و مستقیم نه اینكه آنها را از راه صورت یا مفهوم ذهنى بشناسد و به همین دلیل است كه هیچگاه در بكار گیرى آنها اشتباه نمى‏كند و مثلا نیروى ادراكى را بجاى نیروى تحریكى به كار نمى‏گیرد و به جاى اینكه در باره چیزى بیندیشد به انجام حركات بدنى نمى‏پردازد .
از جمله چیزهایى كه با علم حضورى درك مى‏شود خود صورتها و مفاهیم ذهنى است كه آگاهى نفس از آنها به وسیله صورت یا مفهوم دیگرى حاصل نمى‏شود و اگر لازم بود كه علم به هر چیزى از راه حصول صورت یا مفهوم ذهنى حاصل شود مى‏بایست علم به هر صورت ذهنى به وسیله صورت دیگرى تحقق یابد و علم به آن صورت هم از راه صورت دیگرى و بدین ترتیب مى‏بایستى در مورد یك علم بى نهایت علمها و صورتهاى ذهنى تحقق یابد .
در اینجا ممكن است اشكال شود كه اگر علم حضورى عین معلوم است لازم مى‏آید كه صورتهاى ذهنى هم علم حصولى باشند و هم علم حضورى زیرا این صورتها از آن جهت كه با علم حضورى درك مى‏شوند خودشان عین علم حضورى هستند و از سوى دیگر فرض این است كه آنها علم حصولى به اشیاء خارجى هستند پس چگونه ممكن است كه یك علم هم علم حصولى باشد و هم علم حضورى .
جواب این است كه صورتها و مفاهیم ذهنى خاصیت مرآتیت و بیرون نمایى و حكایت از اشیاء خارجى را دارند و از آن جهت كه وسیله و ابزارى براى شناختن خارجیات هستند علم حصولى به شمار مى‏روند ولى از آن جهت كه خودشان نزد نفس حاضر هستند و نفس مستقیما از آنها آگاه مى‏شود علم حضورى محسوب مى‏شوند و این دو حیثیت با یكدیگر فرق دارد یثیت‏حضورى بودن آنها آگاهى بى واسطه نفس از خود آنها است و حیثیت‏حصولى بودن آنها نشانگرى آنها از اشیاء خارجى است .
براى توضیح بیشتر به مثال آینه توجه مى‏كنیم ما مى‏توانیم آینه را به دو صورت بنگریم و به آن نظر بیفكنیم یكى نظر استقلالى مثل هنگامى كه مى‏خواهیم آینه بخریم و پشت و روى آنرا نگاه مى‏كنیم كه شكسته و موج دار نباشد دیگرى نظر آلى و ابزارى مثل هنگامى كه مى‏خواهیم صورت خود را در آن ببینیم كه در این حالت گر چه به آینه نگاه مى‏كنیم ولى توجه اصلى ما معطوف به صورت خودمان است نه به آینه صورتهاى ذهنى هم مى‏توانند مورد توجه استقلالى نفس قرار بگیرند و در این حالت است كه مى‏گوییم با علم حضورى درك مى‏شوند و مى‏توانند وسیله و ابزارى براى شناختن اشیاء یا اشخاص خارجى قرار بگیرند و در این حال است كه مى‏گوئیم علم حصولى هستند البته توجه داشته باشید كه منظور از این بیان تفكیك دو حالت از نظر زمانى نیست بلكه منظور تفكیك دو حیثیت است و لازمه‏اش این نیست كه صورت ذهنى در حالى كه علم حصولى براى اشیاء خارجى است براى نفس معلوم نباشد و حیثیت‏حضورى بودن را نداشته باشد
راز خطا ناپذیرى علم حضورى
با توجه به توضیحى كه درباره علم حضورى و علم حصولى و فرق آنها داده شد معلوم مى‏شود كه چرا علم به نفس و علم به حالات نفسانى و همچنین سایر علوم حضورى اساسا خطا ناپذیرند زیرا در این موارد خود واقعیت عینى مورد شهود قرار مى‏گیرد به خلاف موارد علم حصولى كه صورتها و مفاهیم ذهنى نقش میانجى را ایفاء مى‏كنند و ممكن است مطابقت كامل با اشیاء و اشخاص خارجى نداشته باشند .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  5:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها