0

ارزش شناخت

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

ارزش شناخت

ارزش شناخت
شامل: بازگشت به مسئله اصلى، حقیقت چیست، معیار بازشناسى حقایق، تحقیق در مسئله، ملاك صدق و كذب قضایا، نفس الامر
بازگشت به مسئله اصلى
دانستیم كه مسئله اصلى شناخت‏شناسى این است كه آیا انسان توان كشف حقایق و اطلاع بر واقعیات را دارد یا نه و اگر دارد از چه راهى مى‏تواند به آنها برسد و معیار بازشناسى حقایق از پندارهاى نادرست و مخالف با واقع چیست و به دیگر سخن محور اصلى مباحث‏شناخت‏شناسى را مسئله ارزش شناخت تشكیل مى‏دهد و سایر مسائل از مقدمات یا توابع این مبحث به شمار مى‏روند .
و چون شناخت داراى انواع گوناگونى است طبعا مسئله ارزش شناخت هم ابعاد مختلفى خواهد داشت ولى آنچه براى فلسفه اهمیت ویژه‏اى دارد ارزشیابى شناخت عقلانى و اثبات توان عقل بر حل مسائل هستى شناسى و سایر شاخه‏هاى فلسفه است .
ما نخست به بررسى اقسام كلى شناخت پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم كه یك دسته از شناختهاى انسان بى‏واسطه و حضورى و به تعبیر دیگر یافتن خود واقعیت است و در چنین شناختهایى جاى احتمال خطا هم وجود ندارد ولى نظر به اینكه این شناختها به تنهایى نیاز علمى بشر را رفع نمى‏كند به بررسى علم حصولى و اقسام آن همت گماشتیم و نقش حس و عقل را در آنها روشن كردیم .
اكنون نوبت آن فرا رسیده كه به مسئله اصلى بازگردیم و به تبیین ارزش شناختهاى حصولى بپردازیم و با توجه به اینكه شناخت‏حصولى به معناى كاشف بالفعل از واقعیات همان تصدیقات و قضایا است طبعا ارزشیابى شناختهاى حصولى هم در دایره آنها انجام مى‏گیرد و اگر سخنى از تصورات به میان بیاید به صورت ضمنى و به عنوان اجزاء تشكیل دهنده قضایا خواهد بود
218 حقیقت چیست
218 مشكل اساسى در باب ارزش شناخت این است كه چگونه مى‏توان اثبات كرد كه شناخت انسان مطابق با واقع است و این مشكل در موردى رخ مى‏نماید كه بین شناسنده و متعلق شناخت واسطه‏اى در كار باشد كه به لحاظ آن فاعل شناسایى متصف به عالم و متعلق شناسایى متصف به معلوم گردد و به دیگر سخن علم غیر از معلوم باشد اما در موردى كه واسطه‏اى در كار نباشد و عالم وجود عینى معلوم را بیابد طبعا جاى چنین سؤالى هم نخواهد بود .
بنا بر این شناختى كه شانیت‏حقیقت بودن یعنى مطابق با واقع بودن و خطا بودن یعنى مخالف با واقع بودن را دارد همان شناخت‏حصولى است و اگر شناخت‏حضورى متصف به حقیقت‏شود به معناى نفى خطا از آن است .
ضمنا تعریف حقیقت كه در مبحث ارزش شناخت مورد بحث واقع مى‏شود معلوم شد یعنى عبارت است از صورت علمى مطابق با واقعیتى كه از آن حكایت مى‏كند و اما تعریفهاى دیگرى كه احیانا براى حقیقت مى‏شود مانند تعریف پراگماتیستها حقیقت عبارت است از فكرى كه در زندگى عملى انسان مفید باشد یا تعریف نسبیین كه حقیقت عبارت است از شناختى كه مقتضاى دستگاه ادراكى سالم باشد یا تعریف سومى كه مى‏گوید حقیقت عبارت است از آنچه همه مردم بر آن اتفاق دارند یا تعریف چهارمى كه مى‏گوید حقیقت عبارت است از شناختى كه بتوان آنرا با تجربه حسى اثبات كرد همه اینها در واقع فرار از موضوع بحث و شانه خالى كردن از پاسخ به سؤال اساسى در مبحث ارزش شناخت است و مى‏توان آنها را به عنوان نشانه‏هایى از عجز تعریف كنندگان نسبت به حل این مساله تلقى كرد و به فرض اینكه بتوان توجیه صحیحى براى بعضى از آنها ارائه داد یا آنها را حمل بر تعریف به لوازم اخص كرد كه تعریف صحیحى نیست‏یعنى به عنوان ذكر نشانه‏هاى خاصى از بعضى از حقایق به حساب آورد یا حمل بر اصطلاحات خاصى نمود ولى به هر حال باید توجه داشت كه هیچكدام از این توجیهات راهى به سوى حل مساله مورد بحث نمى‏گشاید و همچنان سؤال درباره حقیقت به معناى شناخت مطابق با واقع به حال خود محفوظ مانده پاسخ صحیح و روشنگرى مى‏طلبد
معیار بازشناسى حقایق
عقل‏گرایان معیار بازشناسى حقایق را فطرت عقل معرفى مى‏كنند و قضایایى را كه به شكل صحیحى از بدیهیات استنتاج شود و در واقع جزئیاتى از آنها را تشكیل دهد حقیقت مى‏شمارند و قضایاى حسى و تجربى را هم تا آنجا كه به كمك براهین عقلى قابل اثبات باشد معتبر مى‏دانند ولى بیانى از ایشان براى مطابقت بدیهیات و فطریات با واقعیات به ما نرسیده جز آنچه از دكارت نقل كردیم كه در مورد افكار فطرى به حكمت و عدم فریبكارى خداى متعال تمسك كرده بود و ضعف آن هم روشن است.
البته جاى هیچ شكى نیست كه عقل بعد از تصور موضوع و محمول قضایاى بدیهى خود بخود و بدون نیاز به تجربه قاطعانه حكم به اتحاد آنها مى‏كند و كسانى كه درباره این قضایا تشكیكاتى كرده‏اند یا موضوع و محمول آنها را درست تصور نكرده‏اند و یا دچار نوعى بیمارى و وسواس بوده‏اند ولى سخن در این است كه آیا این نوع درك باصطلاح فطرى لازمه نوع آفرینش عقل انسانى است به طورى كه ممكن است عقل موجود دیگرى مثلا عقل جن همین قضایا را به گونه دیگرى درك كند یا اگر عقل انسان طور دیگرى آفریده شده بود مطالب را به صورت دیگرى درك مى‏كرد و یا اینكه این ادراكات كاملا مطابق با واقع و نمایشگر امور نفس الامرى است و هر موجود دیگرى هم كه داراى عقل باشد به همین صورت درك خواهد كرد .
واضح است كه معناى ارزش واقعى داشتن و حقیقت بودن شناخت عقلانى همین شق دوم است ولى صرف فطرى بودن آن بنا بر اینكه به صورت صحیحى تفسیر شود چنین مطلبى را اثبات نمى‏كند .
از سوى دیگر تجربه‏گرایان معیار حقیقت بودن شناخت را این دانسته‏اند كه قابل اثبات به وسیله تجربه باشد و بعضى از ایشان افزوده‏اند كه باید با تجربه عملى پراتیك اثبات شود .
اما روشن است كه اولا این معیار فقط درباره محسوسات و امورى كه قابل تجربه عملى باشند كارآیى دارد و حتى مطالب منطقى و ریاضى محض را نمى‏توان با این معیار سنجید و ثانیا نتیجه تجربه حسى و عملى را باید به وسیله علم حصولى درك كرد و عینا سؤال مورد بحث درباره آن تكرار مى‏شود كه آن علم حصولى چه ضمانت صحتى دارد و حقیقت بودن آن را با چه معیارى باید تشخیص داد
تحقیق در مسئله
نقطه اصلى اشكال در علوم حصولى این است كه چگونه مى‏توان مطابقت آنها را با متعلقات خودشان تشخیص داد در حالى كه راه ارتباط ما را با خارج همواره همین صورتهاى ادراكى و علوم حصولى تشكیل مى‏دهند .
بنا بر این باید كلید حل اشكال را در جایى جستجو كرد كه ما بتوانیم هم بر صورت ادراكى و هم بر متعلق ادراك اشراف یابیم و تطابق آنها را حضورا و بدون وساطت صورت دیگرى درك كنیم و آن قضایاى وجدانى است كه از یك سو متعلق ادراك را كه مثلا همان حالت ترس ست‏حضورا مى‏یابیم و از سوى دیگر صورت ذهنى حاكى از آن را بى‏واسطه درك مى‏كنیم و از این روى قضیه من هستم یا من مى‏ترسم یا من شك دارم به هیچ وجه قابل شك و تردید نیست پس این قضایا وجدانیات نخستین قضایایى هستند كه ارزش صد در صد آنها ثابت مى‏شود و خطا و اشتباه راهى به سوى آنها نمى‏یابد البته باید دقت كنیم كه این قضایا را با تفسیرهاى ذهنى درنیامیزیم .
نظیر این اشراف را در قضایاى منطقى كه از صورتها و مفاهیم ذهنى دیگرى حكایت مى‏كنند مى‏یابیم زیرا هر چند حاكى و محكى در دو مرتبه ذهن قرار گرفته‏اند ولى هر دو مرتبه آن نزد نفس من درك كننده حاضرند مثلا این قضیه كه مفهوم انسان مفهوم كلى است قضیه‏اى است كه از ویژگى مفهوم انسان حكایت مى‏كند مفهومى كه در ذهن حاضر است و ما مى‏توانیم با تجربه درون ذهنى این ویژگى را در آن تشخیص دهیم یعنى بدون بكار گرفتن اندامهاى حسى و واسطه شدن صورت ادراكى دیگرى دریابیم كه این مفهوم حكایت از فرد خاصى نمى‏كند بلكه قابل صدق بر افراد بى‏شمار است پس قضیه مفهوم انسان كلى است صادق خواهد بود .
بدین ترتیب راه براى بازشناسى دو دسته از قضایا گشوده مى‏شود ولى این مقدار هم براى تشخیص همه علوم حصولى كفایت نمى‏كند و اگر بتوانیم ضمانت صحتى براى بدیهیات اولیه به دست بیاوریم به موفقیت كامل رسیده‏ایم زیرا در پرتو آنها مى‏توانیم قضایاى نظرى و از جمله قضایاى حسى و تجربى را بازشناسى و ارزشیابى كنیم .
براى این كار باید در ماهیت این قضایا بیشتر دقت كنیم از یك سوى مفاهیم تصورى آنها را مورد بررسى قرار دهیم كه از چگونه مفاهیمى هستند و از چه راهى به دست مى‏آیند و از سوى دیگر در رابطه آنها بیندیشیم كه چگونه عقل حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها مى‏كند .
اما از جهت اول، این قضایا از مفاهیم فلسفى تشكیل مى‏یابند مفاهیمى كه به علوم حضورى منتهى مى‏شوند یعنى نخستین دسته از مفاهیم فلسفى مانند احتیاج و استقلال و سپس علت و معلول را از معلومات بلا واسطه و وجدانیات انتزاع مى‏كنیم و مطابقت آنها را با منشا انتزاعشان حضورا مى‏یابیم و سایر مفاهیم فلسفى هم به آنها بازمى‏گردند .
و اما جهت دوم یعنى كیفیت‏حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها با مقایسه موضوعات و محمولات این قضایا با یكدیگر روشن مى‏شود به این معنى كه همه این قضایا از قبیل قضایاى تحلیلى هستند كه مفهوم محمول آنها از تحلیل مفهوم موضوعشان به دست مى‏آید مثلا در این قضیه كه هر معلولى احتیاج به علت دارد هنگامى كه به تحلیل مفهوم معلول مى‏پردازیم به این نتیجه مى‏رسیم كه معلول عبارت است از موجودى كه وجود آن وابسته به موجود دیگرى باشد یعنى احتیاج به موجود دیگرى داشته باشد كه آنرا علت مى‏نامیم پس مفهوم احتیاج به علت در مفهوم معلول مندرج است و اتحاد آنها را با تجربه درون ذهنى مى‏یابیم به خلاف این قضیه كه هر موجودى احتیاج به علت دارد زیرا از تحلیل مفهوم موجود مفهوم احتیاج به علت به دست نمى‏آید و از این روى نمى‏توان آن را از قضایاى بدیهى به حساب آورد بلكه از قضایاى نظرى صادق هم نیست .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  5:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها