0

پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

 
kamali75
kamali75
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 57
محل سکونت : قم

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

 

نقل قول hoosianp2011

 آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند یا خیر؟ لطفاً دلایل عقلی بیان نمایید. 

هدف و وسیله در موضع بیان فقط دو واژه هستند که از معنا و مفاهیم خود برخوردارند، اما د رعمل همه‌ی خلقت و حیات موجودات و به ویژه انسان که از قوه‌ی عقل و اراده برخوردار است را شامل می‌گردد. چرا که انسان به صورت دائم در هر امری (حتی امور جزئی و شخصی مانند لباس پوشیدن یا غذاخوردن) هدف گذاری می‌کند و سپس با به کارگیری وسایل سعی می‌کند تا به آن برسد.

الف - پس مسئله‌ی اول این است که انسان باید بفهمد که چرا خودآگاه و یا ناخودآگاه برای هر امری هدف‌گذاری می‌کند؟

علت اصلی که با زبان ساده و کوتاه بیان شود این است که انسان ذاتاً فقیر، اما عاشق کمال است. لذا چیزی را کمال خود فرض می‌کند [مثل خوردن به هنگام گرسنگی، نوشیدن به هنگام تشنگی، خوابیدن به هنگام خستگی، معالجه به هنگام بیماری و ... را کمال می‌داند و به سراغ آن می‌رود].

ب – حال نکته‌ی مهم دیگر این است که آیا آن چه انسان هدف گرفته و در واقع کمال فرض نموده، واقعاً برای او کمال است و یا این انتخاب فقط از «ظن» ناشی می‌گردد و واقعیتش چنین نیست؟ مثل این که شخصی که در تنگنا قرار گرفته است می‌گوید: می‌خواهم برای راحت شدن (هدف)، خودکشی (وسیله)کنم! در اینجا اگر چه راحت شدن از مشکلات یک کمال است، اما واقعاً او با خودکشی راحت می‌شود و یا اشتباه فرض کرده بود و تازه اول مشکلات و ناراحتی‌های جدی و دائمی او خواهد بود.

اینجا است که مبحث عقل، واقع‌بینی، شناخت و ... مطرح می‌شود و گمان، نفس، خیال، وسوسه، هوس و ... در مقابل قرار می گیرد و مباحثی چون «عقلانیت» و بالتبع «ارزش‌»ها و «ضد ارزش‌»ها و تعاریفی چون: اخلاق، ظهور و لزوم می‌یابد.

ج – وسیله نیز به تناسب هدف ارزش‌گذاری می‌شود و معلوم می‌شود که «آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند یا خیر»؟ چرا که باید دید کدام هدف؟ و آیا با این وسیله می‌توان به آن هدف رسید یا خیر؟ در واقع بحث «توجیه» نیست، بلکه «تناسب» است.

به عنوان مثال: اگر کسی (یا جامعه و دولتی) گمانش بر این باشد که فقط «پول و سرمایه» کمال است و رسیدن پول را هدف قرار دهد، بدیهی است که وقتی هدف پول شد، اولاً ارزش‌ها متغیر می‌گردد. به عنوان مثال: خیرات، قرض و رسیدگی به دیگران و ... نه تنها معنایی ندارد، بلکه چون انسان را از پول دور می‌کند خلاف و غیر معقول شمرده می‌شود. مضاف بر این که هر وسیله‌ای که او را به پول برساند [اعم از ربا، کلاهبراداری، گرانفروشی، احتکار و ...] متناسب است، یعنی توجیه می‌شود.

یا اگر هدف فقط شهوت، قدرت و ... باشد نیز هر وسیله‌ای که انسان را به آن برساند توجیه می‌شود. به عنوان مثال: آمریکا می‌خواهد مالک جهان باشد. بدیهی است که برای رسیدن به این هدف، دیگر فرقی نمی‌کند که از راه سیاست وارد شود و یا جنگ و یا ترفندهای اقتصادی و یا کشتارهای دسته‌جمعی و نسل کشی و یا فریب‌های تبلیغاتی و ...، لذا در جهان‌بینی ماتریالیسمی (دنیا گرایی) و در اندیشه‌های لیبرالیسمی، کمونیسمی و کلاً ماکیاولیسمی و ... هدف وسیله را توجه می‌کند.

د – در جهان‌بینی توحیدی و فرهنگ اسلامی نیز «وسیله‌» باید صاحب هدف و اندیشه را به کمال و هدف خودش برساند، اما چون در این جهان‌بینی هدف «خداوند» است و به هر وسیله‌ای نمی‌شود به او رسید، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. چرا که در این نگاه، قدرت، پول، شهوت و ...، همگی خود وسیله‌ هستند و نه هدف، لذا باید به گونه‌ای مورد استفاده قرار گیرند که سبب رسیدن به هدف باشند.

نتیجه:

در یک جمله، [در هر جهان‌بینی، ایدئولوژی و فعلی] وسیله باید همیشه متناسب با هدف باشد. مثلاً کسی نمی‌تواند بگوید: «من برای رفع گرسنگی یا عالم شدن در علم شیمی» سعی می‌کنم روزی 2 ساعت فوتبال بازی کنم. چون با این وسیله به آن هدف نمی‌رسد.

نتیجه‌ی فلسفی و عقلانی این می‌شود که «چون هر وسیله‌ای انسان را به هدف نمی‌رساند، پس هدف وسیله را توجیه نمی‌کند»، اگر کسی نیز بگوید: «برای رسیدن به هدف به هر وسیله‌ای که تشخیص دادم مرا می‌رساند متوسل می‌شوم»، آن گاه به تفاوت اهداف بر می‌گردد. مثلاً در جهان‌بینی توحیدی و ایدئولوژی اسلامی، کسی نمی‌تواند بگوید: «من دزدی می‌کنم، تا پولدار شوم و به فقرا کمک کنم». چرا که در این فرهنگ، هدف از کمک کردن نیز قرب به خداوند است، یعنی کمک کردن خودش یک وسیله‌ای است برای قرب. و دزدی انسان را از خدا دور می‌کند. پس این وسیله کارآیی ندارد و آن هدف این وسیله را توجیه نمی‌کند.

پس، ایجاب عقل این است که اولاً کمال درست تشخیص داده شود و ثانیاً هدف درست انتخاب شود و ثالثاً برای رسیدن به کمال و هدف درست، وسیله‌ی متناسب انتخاب شود.

 

 

احسنت نکات تبیین کننده ای بود


پنج شنبه 13 مرداد 1390  10:16 AM
تشکرات از این پست
sadra67ir
sadra67ir
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1390 
تعداد پست ها : 8
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سلام جالبه مدیریت شما در این تالار بی نظیره اما احساس می کنم تنهایید و کسی سوالی مطرح نمیکنه و جوابی نمیده من قول میدم اگر فراغت بال حاصل شد مطالب شما را مطالعه کرده نظر بدهم مخصوصا که در جواب هایی که به یک سوال در خصوص جبر و اختیار دادید نگاه کردم مشخص می کرد بیانات از سر مطالعه می باشد

منالله التوفیق

 

اندیشمندان امروز*آینده سازان فردا

چهارشنبه 14 دی 1390  3:39 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سلام علیکم

با توجه به رشته بنده که فلسفه است ضروری است که به اندازه سعه ناچیز خودم در نظام تشریع اطلاعاتی را داشته باشم ، در خصوص تنها بودن هم این را باید اذهان کنم فلسفه رشته خاصی است و مباحث آن مثل مابقی تالارها عمومی نمی تواند باشد و فقط خواصی چون حضرتعالی نسبت به آن آگاهی دارید و از این حلاوت بهره ها می بردید  به هر حال از شما و همه عزیزانی که در معقول که فقه اکبر است تخصصی دارند ان شاء الله استفاده بتوانیم بنماییم .

با تشکر  

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 15 تیر 1391  11:12 AM
تشکرات از این پست
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

 سلام خدمت کاربر و مدیر تالار گرامی جناب پاینده(اسم و فامیلتان یادم هست) با توجه به اینکه چندروزی است فعالیت مجدد خود را در راسخون سر گرفته اید خیلی خوشحالم....یادم هست که جزء بهتریم و فعالترین کاربران بودید. پست پیشنهادات سازنده و خوب شما در تاپیک "انتقادات پیشنهادات " تالار پاتوق راسخونی ها را خواندم و تشکر کردم.

با توجه به اینکه تاپیک انتقادات پیشنهادات نداشتید مجبور شدم اینجا پست بگذارم! 

اولین پیشنهادم همین تشکیل تاپیک انتقادات ،پیشنهادات ، سوالات در تالار تحت مدیریتتان است.

پیشنهاد بعدی و مهم ترم این است که با توجه به اینکه بیشتر کاربران از جمله بنده  به موضوع تالار تحت مدیریت شما یعنی فلسفه و کلام انس و قرابت نداریم، خواهشمند است اولاً نسبت به ایجاد مطالبی جهت بیان ساده تر،جذاب تر و جالب تر مباحث اقدام نمایید تا کاربران نسبت به موضوع علاقه مند بشوند، ثانیاً با کمک مدیر ارشد انجمن ها اقدام به تبلیغ تاپیک ها و مطالب کاربردی،جالب و روز فلسفه و کلام نمایید.  این کارها در صورتیکه جنابعالی علاقه مند به حضور بیشتر کاربران در تالار تحت مدیریتتان هستید موثر است. در ضمن بنده عرایضم را با توجه به این میگویم که حدس قوی میزنم که شما در موضوع تحت مدیریت تخصص قوی و خوبی دارید.

فعلاً به همینجا بسنده میکنم. انشاالله اگر پیشنهاد دیگه ای به ذهنم رسید میام خدمتتون عرض میکنم.

ضمناً برای بهم نخوردن نظم تاپیک پیش رو،این پست را پس از مطالعه غیرفعال نمایید(در صورت صلاحدید)

تشکر

 


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  12:27 AM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سلام علیکم

 جناب آقا/ خانم   bivafa 

در خصوص پیشنهاد خوب حضرتعالی پستی تحت عنوان انتقادات و پیشنهادات ایجاد شد .

در خصوص مطالب اخیر هم جا دارد چند مطلب را به عرض مبارک برسانم .

استقبال از تالارها به ماهیت آن تالار ارتباط دارد بعضی تالارها مثل تالارهای تحت مدیریت خوب حضرتعالی جنبه عمومی دارد و توده ها وعوام مردم از این قسمت ها استفاده می کنند . لکن بعضی تالار ها مثل تالار فلسفه و کلام بیشتر جنبه تخصصی دارد یعنی علاقه مندان به معرفت شناسی و ایدولوژی بیشتر مخاطبین این تالارها می باشند در شکل مدیریتی بنده همیشه کیفیت مهم بوده است و نه کمیت به عقیده بنده یک فرد استفاده بجا و به هنجار از یک پست ببرد بهتر از صدها نفر است که ورودی در تالارها دارند لکن از خروجی علمی یا عملی محروم هستند .

در رابطه با سابقه خودم هم چند نکته را عرض کنم بنده گواهی پایان دوره مباحث مهدویت دارم از حوزه علمیه قم و هم اکنون هم دانشجوی فلسفه دانشگاه قم هستم به سبب مورد اول مدیر تالار مهدویت هستم که این تالار با توجه به ماهیتش بسیار تالار پر رونقی از لحاظ کمی و کیفی می باشد و به سبب رشته دانشگاهی و تحصیلات حوزویی پیشنهاد این تالار را دادم.

با توجه به مشغله های بنده بارها به مسئولین ارشد انجمن ها عرض کردم که هر گاه صلاح بدانند فرد دیگری را مسئول این تالار یا تالار مهدویت قرار دهند لکن با توجه لطفی که آقایان در حق حقیر دارند سعی من این است که بیشتر راسخونی ها را  زیارت کنم .

در خصوص عناوین و معرفی تالار فلسفه و کلام چند پست ابتدایی تالار شاید برای افرادی که قصد ورود به عرصه تعقل را دارند مفید حصر واقع شود چون به بیان ساده ایی تعریف از فلسفه و کلام صورت گرفته است . 

در پایان از حضرتعالی قدر شناسی می کنم لطفا اگر مطلب یا انتقادی دارید با توجه به پیشنهاد خوب حضرتعالی در پست انتقادات و پیشنهادات مطرح بفرمایید.

السلام علی من التبع الهدی


 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  11:06 AM
تشکرات از این پست
bivafa
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سوال :  

بنابر آیات قرآن کریم و روایات خاندان عصمت و طهارت یکی از مشکلات ما مسلمانها دین داری، بدون عقلانیت می باشد چه عملی انجام دهیم تا تدین ما مبتنی بر عقلانیت باشد ؟

*************

با تشکر از سوال کننده  محترم :

دو گونه پاسخ یعنی (درون دینی و برون دینی ) به این پرسش می توان داد .

منتهی نتیجه در گرو مقدمات است و مقدمات بحث حاصل نمی شود مگر اینکه مخاطبان با سیر تاریخی بحث ؛ تعاریف ، اصول موضوعه و روش  پاسخ دهنده آشنا شوند لذا از سیر تاریخی بحث مرتبط شروع می کنم تا مخاطبان کم اطلاع تر در جریان امور قرار گرفته تا به مقدمات برسیم زیرا نتیجه در گرو مقدمات می باشد .

سیر تاریخی رابطه عقلانیت و دیانت :

اهمیت مسئله رابطه عقل و دین و تاثیر قاطع آن بر سایر مسائل باعث شده است که بحث در این باره از دوران قرون وسطی در بین فلاسفه و متکلمین مسیحی دنبال شود و بعدها با ظهور اسلام ناب محمدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) پرسش عقلانیت و رابطه آن با دین مورد توجه قرار گرفته است. 

در بحث های فلسفه دین و کلام که بنیادین ترین رشته ها در حوزه رابطه دین و عقلانیت می باشند نسبت عقلانیت و دین از سوی اندیشمندان مورد مداقه قرار گرفته است .

در قرون وسطی  سه نظر عمده وجود داشت :

1- ایمان می آورم تا بفهمم . ( آگوستین قدیس )

2- ایمان می آورم تا نفهمم . ( ترتولیان )    * زیرا به عقیده اینان عقلانیت یعنی  چون و چرا کردن در دین و آموزه های آن نه تنها مطلوب یک متدین نیست بلکه شرک است .

3- می فهمم آنگاه ایمان می آورم . (طوماس آکویناس و جمهور حکما )

در عالم اسلام با توجه به فضا و شرایط متفاوت از غرب ، باز اندیشمندان حوزه وسیع و گران مایه اسلامی پاسخ های مشابه ای  ایراد داشته اند .

اشاعره در عالم اسلام که تعدادشان هم کم نیست حتی آیاتی چون (و جاء ربك والملك صفاً صفاً) یا (وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ إِلىَ‏ رَبهَِّا نَاظِرَةٌ) را به معنای ظاهری آن تلقی کرده اند و هیچ گونه تفکری را در این زمینه ها روا ندانسته اند .

عده ای هم با تقسیر های باطنی خویش که فاقد استدلال و قواعد تفسیری می باشد خواسته یا ناخواسته به سوی دیگری سوق داده شده اند .

طرفداران جناب میرزا مهدی اصفهانی و اصحاب مکتب تفکیک هم با مغالطه هایی چون قرار دادن عقل در مقابل وحی و اینکه فیلسوف را در مقابل ائمه معصومین قرار دادن راه دیگری بسوی رابطه عقلانیت و تدین ورزی  پیش گرفته اند . 

اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران وظهور بنیان گذار  فیلسوف و عارف آن حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (سلام الله علیه )و پیدایش پیروان  صدالمتالهین شیرازی (علیه رحمه)   بساط جفا در حق علوم عقلی بر چیده شد و در نزد این بزرگواران  عقل در مقابل نقل است و نه در مقابل وحی و فیلسوف در مقابل متکلم است و نه در مقابل ائمه اطهار لذا جریان دیگری شکل گرفت که عصاره آن جریان امروزه از مسجد اعطم قم با ندای ملکوتی فیلسوف و عارف بزرگوار شیخنا الاستاد آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته ) به گوش می رسد .   (پایان سیر تاریخی بحث )

تبیین مقدمات و پاسخ سوال :

عقلانیت دارای سه معنا می باشد :

1- گاهی فرد عقلانیت را به کار می برد و مراد او قوه استدلال گر و پرسش گری می باشد که در ابناء بشر وجود دارد . به قول معلم اول انسان حیوان ناطق است یعنی انسان موجودی است که این قوه عقلانیت در اون نهادینه شده است و او را متمایز از سایر موجودات ساخته است .  human=rational animal  

2- گاهی فرد عقلانیت را به کار می برد اما اینبار او اشاره به فرایند عقلانیت که در همه انسان ها مشترک است ندارد بلکه اشاره به فراورده ها و محصولات متنوع فکری بشری می باشد .

3- گاهی هم عقلانیت به معنای استدلال ورزی می باشد . یعنی  اینکه مدعایی را نباید بدون دلیل پذیرفت .

لذا به اعتبار عقلانیت به معنای فراورده های متنوع بشری عرفان نظری ، فلسفه، علوم تجربی و ... همه واجد عقلانیت می باشند زیرا این علوم فراورده های ذهن انسانی می باشد و منطقی در پس آن نهفته است.

شیخنا الاستاد آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته ) همه فراورده های عقلانیت را یعنی علوم مختلف را به سه قسم تقسیم می کنند .

1- علوم تجریدی (فلسفه ،کلام،عرفان نظری )

2- علوم نیمه تجریدی  (ریاضیات )

3- علوم غیر تجریدی (طبیعیات)

لذا هر چقدر این فراورده ها غیر تجربی باشند و بسوی انتزاع و عقلانیت محض در حرکت باشند به اعتقاد شیخنا الاستاد جایگاه ویژه ای دارند و به همین دلیل است که ایشان ریس همه علوم را فلسفه می دانند و ابن سینا را شیخ الرئیس ...

این نکته اخیر بنده و تمایز نهادن بین فرایند عقلانیت و فراورده های آن باعث می شود که ما از پرسش گر گرامی بپرسیم به کدامین معنا تدین مسلمانان از عقلانیت فاصله گرفته است ؟

طبیعتا معنای اول عقلانیت که بیان شد مراد نمی باشد زیرا ضرورتا این معنا از عقلانیت جهان انسانی را در بر می گیرد انسان ناگریز از عقلانیت می باشدلذا مراد پرسش گر گرامی عقلانیت به معنای اول نمی تواند باشد.

اما ایشان می توانند عقلانیت به معنای دوم را مراد کنند و بگویند مسلمانان از بسیاری از فراورده های عقلانیت غافل شده اند و باز ما سوال می کنیم از کدامین فراورده ها ؟

فراورده های عقلانیت متنوع هستند مثلا شاید بتوان پذیرفت که به دلیل شرایط جغرافیایی و استعمار و... مسلمانان ازعقلانیت تجربی آن بهره ای که دیگران برده اند را نبرده اند اما در زمینه های دیگر چون تاریخ فلسفه؛ کلام و معنویت حاصل از آنان شاید وضع به نحو دیگری باشد.

* لذا اگر عقلانیت به معنای فراورده های متنوع آن باشد باید کاملا ابهام سوال از سوی زید بر طرف گردد و تعیین مراد گردد.که در کدامین فراورده عقلانیت مسلمانان مورد غفلت واقع شده اند.

بحثی درون دینی :

در بسیاری از آیات قرآن، خداوند انسان‌ها را به علت تعقل نکردن مؤاخذه کرده و با عباراتی؛ مانند: «أَ فَلا تَعْقِلُون»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» و «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»، آنها را دعوت به تفکر و تعقل در مباحث مختلف می‌کند.

در پاسخ باید عنوان داشت این تفکر و تعقل که در آیات قرآن کریم بیان شده است و مرحوم علامه طباطبایی عدد آن را بیش از سیصد آیه می دانند به معنای ژرف اندیشی و پرهیز از سطحی نگری می باشد .

در آیه ای ذات اقدس اله می فرماید :   ( قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين )  (اگر راست می گویید برهانی اقامه کنید )

برهان به معنای سلطان می باشد که وقتی اقامه شد تمامی سخنان مقابلش را طرد می کند. لذا قرآن از ما مسلمانان می خواهد که هرگز مدعای بدون دلیل را نپذیریم.

پرسشگر محترم می تواند بگوید دقیقا این مطلب در جامعه اسلامی متحقق نشده است و عموما ما ایمانمان مبتنی بر دلیل نیست .

فی الجمله حق با ایشان است و نه به نحو سور کلی بلکه به نحو سالبه جزئیه با ایشان موافق هستم زیرا هم اکنون مسلمانان زیادی هستند که دینشان به اعتقاد خودشان دارای منطقی می باشد .

اما از منظر عمومی ،  در بین خواص و توده های مردم حق با ایشان می باشد و کمتر افرادی هستند که تدین شان مبتنی بر استدلال ورزی دقیق و تفکر برهانی باشد.

عواملی را که باعث شکل گیری این جریان شده است را بر می شمارم هر چند که در باب هر یک سخنان فراوان است .

1- کاستن از جایگاه علوم عقلی در جهان اسلام توسط گروه های معاند عقلانیت

2- عدم تحمل منتقد در فضا های علمی

3- ایجاد قداست بی جا برای افراد در مقام اندیشه ورزی

4- شرایط روان شناختی و جامعه شناختی جامعه

5- مشکلات معیشتی

6- عدم تخصص گرایی در علوم مرتبط

7- تبلیغ نادرست معارف

8- نقش رسانه ها ( که الحمد الله سایت راسخون و مدیران متخصص و متدین آن  ضرورت مباحث را احساس کرده و گام های اساسی را برداشته اند )

و.....

اما شاید پرسش شود که باید چه کرد تا تدین مردم  بسوی عقلانیت بیشتری صیرورت کند؟

راه های متنوعی پیشنهاد شده است از جمله اینکه نخست مباحث فلسفی و کلامی که بنیان دین بر آن استوار است را درست درک کنیم و سپس با موضع گیری و انتخاب مبنا،  هوشمندانه حرکت کنیم .

مجهز به سلاح علمی روز شویم زیرا امروز کسی مجتهد در علوم عقلی می باشد که با مباحث هرمونتیک کتاب و سنت (فلسفه ذهن ، روانشناسی ، فلسفه دین و....) حداقل در حد کلیات آشنایی داشته باشد زیرا دفاع از اسلام عقلانی در عصر ما متوقف بر تخصص در علوم بسیاری می باشد .

 به سخن امام علی ابن ابی الطالب ( ع)  گوش فرا دهیم که حضرت فرمود : «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»  «باید به سخن بپردازیم نه صاحب سخن»

و از همه مهم تردانشجویان و طلاب گرامی  باید تجدید نظر جدی راجع مباحث اخلاقی کنند. تجربه نشان داده است که جامعه را حقوق اداره نمی تواند بکند بلکه عقلانیت و اخلاق باید دست بکار شوند .

* البته سخن ها فراوان است و فرصت اندک اما به سبب به درازا کشیدن مباحث  در پایان شعری را تقدیم جامعه راسخون و دوستان گرامی می کنم  :

گر با تو جفا کردم دانم که خطا کردم * چون عذر گنه خواهم شاید که ببخشایی

و اعلَمْ أنّكَ سَتُسألُ غَدا إذا وَقَفتَ بينَ يَدَيِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ عن أربَعٍ : شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ ، و عُمرِكَ فيما أفنَيتَهُ ، و مالِكَ مِمّا اكتَسَبتَهُ ، و فيما أنفَقتَهُ

نیمه شب 25 اسفند

حسین پاینده

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

دوشنبه 25 اسفند 1393  1:36 AM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سوال :
قضيه جبر و اختيار و قضا و قدر چيست؟


نخست به مسئله «تقدير» خدا و نسبت آن با اختيار انسان مى‏پردازيم. تقدير داراى دو معنا و دو نوع است:
1. تقدير علمى؛ يعنى، سنجش و اندازه‏گيرى يا اندازه شناسى و مقصود اين است كه او مى‏داند؛ هر چيزى در هر زمان و هر مكان، به چه صورتى تحقق مى‏يابد. به بيان ديگر، او به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط پيدايش پديده‏ها و در پى آن، رخ دادن آنها علم دارد.
تقدير علمى خدا، با اختيار انسان منافاتى ندارد؛ چرا كه او مى‏داند مثلاً فلان شخص با اختيار و انتخاب خود، چه افعال و اعمالى را انجام مى‏دهد. در علم پيشين الهى، فعل انسان با وصف اختيارى بودن، متعلَّق علم خدا قرار مى‏گيرد و چنين علمى نه تنها منافى اختيار نيست؛ بلكه تأييد كننده آن نيز هست.براى آگاهى بيشتر نگا: سعيدى‏مهر، محمد، علم پيشين الهى و اختيار انسان.
2. تقدير عينى؛ يعنى، ايجاد به اندازه، چيزى را به اندازه ايجاد كردن و يا اندازه براى چيزى قرار دادن. تقدير عينى خداوند، عبارت است از تدبير مخلوقات به گونه‏اى كه پديده‏ها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و اين طبعاً به حسب قرب و بعد هر پديده‏اى، متفاوت خواهد بود؛ چنان كه نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات او تفاوت خواهد داشت. به عنوان مثال تقدير نوع انسان، اين است كه از مبدأ زمانى خاص تا سرآمد معينى در كره زمين، زندگى كند و تقدير هر فردى، اين است كه در مقطع زمانى محدود واز پدر و مادرى معيّن به وجود آيد. همچنين تقدير روزى و ساير شئون زندگى و افعال اختيارى او، عبارت است از فراهم شدن شرايط خاص، براى هر يك از آنها. در واقع خداوند هر مخلوقى را با حدود و قيود و اندازه، شرايط، خصوصيات و توان‏هاى مخصوصى به وجود مى‏آورد.
اين تقدير نيز با اختيار انسان منافات ندارد؛ چرا كه اعمال اختيارى ما و مقدمات آن همچون هر پديده ديگرى، از مجرا و دايره خاص خود تحقق مى‏يابد و اين همان تقدير عينى خداوند است. به عنوان مثال سخن گفتن انسان - كه يك عمل اختيارى است - بايد از مجرا يا مجارى خاص خود تحقق يابد. از اين رو خداوند با اعطاى ريه، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان‏ها، لب‏ها و ... اين مجارى را براى تحقّق سخن گفتن مقدر فرموده است. همچنين مقدمات افعال اختيارى را با شرايط خاصى مقدر فرموده است؛ براى مثال او دستگاه گوارش را فراهم كرده و موادى آفريده تا در آن تصرف شود. بايد دست و پا باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف كند. اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن اختيارى، تحقق نمى‏يافت.
امورى را كه خداوند به تقدير عينى مقدر فرموده است دو گونه است:
2-1. تحقق برخى از امور را بدون دخالت اراده و اختيار انسان اراده كرده است و جاى اِعمال اختيار و توهّم اختيار انسان در آن نيست. اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است. قدرت اختيار، تفكّر و انتخاب براى ما جبرى است. مقدمات اختيار و موادى كه اعمال اختيارى ما روى آن انجام مى‏گيرد، جبرى است.
به بيان ديگر، اصل اختيار، مقدمات افعال اختيارى و موادى كه افعال اختيارى روى آن انجام مى‏گيرد، همه براساس تقدير عينى خداوند - كه براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده - جبرى است.
2-2. تحقق برخى از امور را مشروط به اراده آزاد انسان قرار داده است. به عبارت ديگر اراده و تقدير عينى خداوند، به اين تعلّق گرفته است كه اگر انسان با استفاده از اختيار خود، خواستار انجام «الف» شود، فعل «الف» تحقّق يابد و اگر خواستار اجراى «ب» شود، عمل «ب» پديد آيد. بنابراين براساس تقدير عينى الهى، اينكه ما چگونه از اختيار خوداستفاده كنيم و آن مقدمات را به كار گيريم و از مواد چه بسازيم، در اختيار ما خواهد بود.
ذكر اين نكته نيز بايسته است كه تقدير عينى، در حقيقت به ايجاد علل ناقصه بازگشت مى‏كند؛ يعنى، مقدماتى كه پيدايش يك پديده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعيين حد و اندازه آن شى‏ء لازم است، نه كافى. اما علت تامه شى‏ء، اگر چه مستند به خداوند است، طبق اين اصطلاح، «تقدير» ناميده نمى‏شود؛ بلكه «قضا» است.
براساس اين تحليل، تقدير عينى قابل تغيير است؛ چون وقتى مقدمات يك شى‏ء فراهم شود، هنوز بايد چند واسطه ديگر تحقّق يابد تا به خود آن پديده برسد و در اين ميان، ممكن است موانعى پديد آيد و جلوى تحقق آن شى‏ء را بگيرد.
با توجه به اين نكته، معناى بسيارى از روايات در باب تغيير تقدير، روشن مى‏شود. از اين گونه روايات استفاده مى‏شود كه پاره‏اى از كنش‏هاى انسان، تقديرات را تغيير مى‏دهد. براى مثال صدقه موجب دفع بلاى مقدر مى‏گردد و يا صله رحم، عمر را طولانى مى‏كند. در اين موارد، تقدير عينى اوّلى آن بود كه براساس شرايط مخصوص، بلايى نازل شود و يا فردى با تصادف يا امراض جسمانى، در سن خاصى فوت كند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم، به عنوان تقدير ثانوى جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغيير آن شده است.
چاره دفع بلا نَبْوَد ستم‏
چاره، احسان باشد و عفو و كرم‏
گفت الصَّدْقة مردّ للبلا
داوِ مَرْضاكَ بِصَدْقَة يا فتى‏
مثنوى، دفتر 6، بيت 2590 و 2591.

قضاى الهى و اختيار انسان
«قضا» به معناى پايان دادن و كار را يكسره كردن است و مى‏توان مرحله نهايى يك كار را نيز قضا ناميد. «قضا» نيز دو اصطلاح دارد: «قضاى علمى» و «قضاى عينى». علم به پايان كار و مرحله نهايى يك فعل، «قضاى علمى» است و پايان يافتن، يكسره شدن و تحقق نهايى كار را «قضاى عينى» مى‏گويند.
1. قضاى علمى خداوند؛
يعنى، علم او به وقوع حتمى پديده‏ها. با اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا او علم دارد كه پديده يا فعل و كارى با اختيار انسان حتماً به وقوع خواهد پيوست. به بيان ديگر او مى‏داند فلان فعل انسان با وصف اختيارى بودن، حتماً به وقوع خواهد پيوست؛ يعنى، او چنان كارى را اراده كرده و با اختيار خود آن را انجام خواهد داد.
2. قضاى عينى خداوند؛{T يعنى، انتساب تحقّق عينى پديده‏ها به او. مقتضاى قضاى عينى خداوند اين است كه وجود پديده‏ها را از آغاز پيدايش تا دوران شكوفايى و تا پايان عمر؛ بلكه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعيد، تحت تدبير حكيمانه الهى بدانيم و فراهم شدن شرايط پيدايش و رسيدن به مرحله نهايى را مستند به اراده او بشماريم.
قضاى عينى رسيدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى، از راه تحقق علت تامه‏اش است؛ زيرا هيچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد. در نتيجه ايجاب و ضرورت وجودى همه پديده‏ها، مستند به خداى متعال خواهد بود كه داراى غنا و استقلال مطلق است.
در واقع، همان گونه كه وجود هر پديده‏اى، انتساب به اذن و مشيت تكوينى خدا دارد و بدون اذن او هيچ موجودى پا به عرصه وجود نمى‏نهد: پيدايش هر چيزى مستند به قضاى عينى الهى است و بدون آن، هيچ موجودى شكل و حدود ويژه خود را نمى‏يابد و به سرانجام خويش نمى‏رسد.
موركى بر كاغذى ديد او قلم‏
گفت با مورى دگر اين راز هم‏
كه عجايب نقش‏ها آن كلك كرد
همچو ريحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مور اِصبع است آن پيشه‏ور{E}وين قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مورِ سوم كز بازو است‏
كه اصبع لاغر ز زورش نقش بست‏
همچنين مى‏رفت بالا تا يكى
مهترِ موران فطن بود اندكى‏
گفت كز صورت مبينيد اين هنر
كه به خواب و مرگ گردد بى‏خبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا
جز به عقل و جان نجنبد نقش‏ها
بى‏خبر بود او كه آن عقل و فؤاد
بى‏زتقليب خدا باشد جماد
همان، 4، ادبيات 3721 - 3728.

قضاى عينى و اختيار انسان‏
قضاى عينى الهى، با اختيار انسان منافات ندارد. شبهه ناسازگارى قضاى عينى الهى با اختيار انسان، از اين تصور غير صحيح ناشى شده است كه ضرورت وجود و تحقّق فعل - موقعى كه علت تامه‏اش موجود باشد - به معناى اضطرار در مقابل اختيار انگاشته شده است. در حالى كه اين تلقى صحيح نيست؛ چرا كه با توجه به چندگونگى استناد معلول واحد به چند علت، مسئله عدم تعارض قضاى عينى الهى، با اختيار انسان حل مى‏گردد. گفتنى است تأثير چند علت در پيدايش يك پديده، به چند صورت قابل تصور است:
1. چند علت با هم و در كنار يكديگر تأثير كند؛ مانند اينكه اجتماع آب، بذر، حرارت و ... موجب شكفتن بذر و روييدن گياه مى‏شود.
2. هر يك از علت‏ها به طور متناوب مؤثر باشد، به طورى كه طول عمر پديده، بر تعداد آنها تقسيم شود و هر بخشى از آن، معلول يكى از عوامل و عللى باشد كه به نوبت، تأثير خود را مى‏بخشد؛ چنان كه چند موتور، يكى پس از ديگرى روشن شد، و موجب ادامه حركت هواپيما گردد.
3. تأثير آنها مترتب بر يكديگر باشد؛ چنان كه در برخورد چند توپ با يكديگر يا در تصادفات زنجيره‏اى ملاحظه مى‏شود. نمونه ديگر آن، تأثير اراده انسان در حركت دست و تأثير آن در حركت قلم و تأثير آن، در پيدايش نوشته است.
4. تأثير مترتب چند عامل طولى، به گونه‏اى كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگرى باشد؛ مانند وجود انسان و اراده او كه وابسته به اراده الهى است.
در همه اين صورت‏ها، اجتماع چند علت براى پيدايش معلول واحد لازم است. با توجّه به انواع استناد معلول واحد به چند علت - و به خصوص نوع چهارم - روشن مى‏شود كه استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال، منافاتى با استناد آنها به اراده خود انسان ندارد؛ زيرا اين استنادها در طول يكديگر است و تزاحمى با هم ندارد.
به بيان ديگر، استناد فعل به انسان، در يك سطح و استناد وجود آن به خداى متعال، در سطح بالاترى است كه در آن سطح، وجود خود انسان و وجود ماده‏اى كه كارش را روى آن انجام مى‏دهد و وجود ابزارهايى كه كار را به وسيله آنها انجام مى‏دهد و حتى قدرت اختيار و انتخاب او، همگى مستند به خدا است؛ زيرا انسان از خود هيچ گونه استقلالى ندارد و همه اين امور را خداوند به او عطا كرده و قدرت انتخاب و گزينش و اختيار داده است و به او اجازه مى‏دهد كه مطابق اختيار خود عمل كند و اگر او نخواهد كه انسان مختار و آزاد باشد؛ انسان قادر بر هيچ عمل اختيارى نخواهد بود. پس تأثير اراده انسان در مقام جزء آخر از علت تامه در افعال خودش، منافاتى با استناد وجود همه اجزاى علت تامه به خداى متعال ندارد. اينكه در برخى آيات، افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده مى‏شود - مانند «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» و تا خدا پروردگار جهانيان نخواهد[شما نيز ]نخواهيد خواست: تكوير (81)، آيه 29.{V - براى آن است كه ما را به توحيد افعالى (يكى از مراحل عالى توحيد) واقف گرداند. قرآن مى‏خواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمى را با اين نكته آشنا سازد كه كمالش در درك احتياج خود به خداوند است؛ زيرا انسان سراپا نقص وجودى و فقر محض است.
اى دهنده عقل‏ها! فريادرس‏
تا نخواهى تو، نخواهد هيچ كس‏
هم طلب از توست و هم آن نيكويى‏
ما كى‏ايم اول تويى، آخر تويى‏
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش‏
ما همه لاشيم با چندين تراش‏
مثنوى معنوى، دفتر 6، ابيات 1438 - 1440.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، ج 1، آموزش عقايد، صص 180 - 187؛ همان، معارف قرآن، ج 1، صص 202 - 222؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

سه شنبه 26 اسفند 1393  11:46 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
solman
solman
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مرداد 1394 
تعداد پست ها : 2

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

سلام خسته نباشید

میخواستم فرق بین ماهیت و ووجود رو بدانم ؟ 

و اینکه علامه در بدایه میگه وجود زاید بر ماهیت و عارض بر ان است یعنی چه؟

سه شنبه 6 مرداد 1394  11:25 AM
تشکرات از این پست
solman
solman
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مرداد 1394 
تعداد پست ها : 2

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

یارو یه سایت رپ زده سوالات کاربرا رو سه سوت جواب میدن انگار دارن چت میکنن حالا یه سوال ازبچه مذهبیا پرسیدیم 1 ماهه  یکی جواب نمیده . 

شنبه 17 مرداد 1394  2:37 PM
تشکرات از این پست
azein1990
azein1990
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3359
محل سکونت : ایلام

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

آیا بین كیفیت لباس پوشیدن و نوع شخصیت افراد رابطه‏ ای وجود دارد؟

لباس دست كم پاسخ‌گوی سه نیاز آدمی است; یكی این كه او را از سرما و گرما حفظ می‌كند، دیگر این كه در جهت‌حفظ عفت و شرم، به او كمك می‌كند و سوم این كه به او آراستگی و وقار می‌بخشد . در هر جامعه‌ای نوع و كیفیت لباس زنان و مردان، علاه بر آن كه تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی و اقلیمی آن جامعه است، تابع جهان بینی و ارزش‌های حاكم بر فرهنگ آن جامعه نیز می‌باشد . انسان بسته به این كه برای جهان، چه معنایی قائل باشد، خود را چگونه موجودی بداند، چه سرنوشتی برای خود تصور كند و سعادت خود را در چه بداند، لباس پوشیدنش تفاوت می‌كند .

همان طور كه گفتیم انسان به وسیله لباس به خود آراستگی و زیبایی می‌بخشد . خود آرایی و زینت كردن، نه تنها آثار مثبت روحی و روانی در دیگران داشته و موجب آرامش روحی می‌شود، بلكه اثرات روانی مثبتی نیز در خود فرد دارد . بنابراین، نه تنها كیفیت لباس پوشیدن حاكی از شخصیت انسان است، بلكه در شكل‌گیری و تحول شخصیت او نقش دارد . اینك بعضی از موارد ارتباط نوع پوشش و شخصیت آدمی را بر می‌شماریم:

1 . پوشیدن لباس آراسته و پرهیز از هر نوع آشفتگی و پریشانی، نشانه‌ای از وجود نظام فكری و ذوق سلیم در انسان است . بنابراین می‌توان گفت كه آشفتگی برونی، حكایت از آشفتگی درونی می‌كند; زیرا انسان اگر دارای شخصیت طبیعی و سالم باشد، از آشفتگی و بهم ریختگی گریزان است و نظم و ترتیب و تمیزی را بر ژولیدگی و پریشانی ترجیح می‌دهد .
2 . پرهیز از خودآرایی و پذیرفتن آشفتگی و ژولیدگی در لباس، به جهت تعارضی كه با خواسته‌های فطری انسان دارد، اثرات بدی در زمینه روانی بر انسان می‌گذارد; بطوری كه به تدریج‌سبب بروز افسردگی روحی و انهدام ذوق سلیم در انسان شده، منجر به بی‌اعتدالی روانی می‌شود تا آن جا كه علائق انسان را به زندگی و مواهب موجود در آن، از حد اعتدال كاهش می‌دهد و او را به شخصی منزوی و گوشه‌گیر تبدیل می‌كند .
3 . آراستگی ظاهری اگر با خود آرایی درونی همراه شود، تنها رمز موفقیت انسان در جلب محبت و راه یافتن در دل‌هاست; به طوری كه بدون برخورداری از چنان شرایط ظاهری و باطنی، انتظار محبوبیت پیدا كردن، انتظاری بی‌جا خواهد بود .

در این جا بعضی از ویژگی‌های لباس را كه با شخصیت انسان مرتبط است، از زبان روایات اسلامی یادآور می‌شویم:
1 . لباس زیبا، باعث تقرب به خداست . امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: خود را به وسیله لباس زیبا كنید; زیرا خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد . (1) بنابراین وقتی انسان احساس كند خدا او را دوست دارد، تاثیر مثبتی برشخصیت او می‌گذارد .

2 . امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: لباس تمیز، غم و ناراحتی را برطرف می‌كند و برای نماز، یك نوع پاكیزگی است . (2)
بنابراین یكی از عوامل نشاط و شادابی روانی، پوشیدن لباس تمیز است .

3 . لباس تمیز، باعث ذلت و خواری دشمنان می‌شود و انسان را در مقابل آنان سربلند می‌كند . امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: لباس پاكیزه، دشمن را ذلیل می‌نماید . (3)

4 . لباس مناسب، انسان را در میان مردم عزیز می‌كند . امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: براستی نیكوترین لباس، آن لباسی است كه تو را با مردم همسان سازد و موجب آرایش تو در میان آنان شود و زبان‌های آنان را از بدگویی تو باز دارد . (4)

5 . لباس انسان، باید معرف جنس او نیز باشد; بنابراین لباس مردان باید با لباس زنان تفاوت داشته باشد و هر كدام لباس مخصوص خود را بپوشند . پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مردانی را كه لباس زنان و زنانی را كه لباس مردان می‌پوشند، از رحمت‌خدا دور دانست . (5)

6 . لباس نباید غیر متعارف و به اصطلاح لباس شهرت باشد . گاهی انسان بر اساس خود خواهی و تكبر، لباسی را انتخاب می‌كند كه نظیرش در هیچ كس نبوده باشد . امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: برای انسان از نشانه‌های خفت و خواری همین بس كه لباسی بپوشد كه به آن مشهور شود . (6) بنابراین لباس شهرت، نشانه شخصیت‌خود خواه و متكبر است . از سیره و زندگی پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر پیشوایان دینی استفاده می‌شود كه آنها با مسئله تجمل پرستی در لباس سخت مخالف بودند و از آن چه نشانه خودخواهی و تكبر داشت، برحذر می‌داشتند . درباره هیئت نمایندگی نجران، چنین آمده است: در پاسخ به دعوت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال دهم هجری، هیئتی از مسیحیان نجران وارد مدینه شدند تا با پیامبر مذاكره كنند . این هیئت در حالی كه لباس‌های تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیب‌ها بر گردن داشتند، وارد مسجد شدند; ولی وضع زننده و نامناسب و حاكی از تكبر و خودخواهی آنان، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ناراحت نمود و در نتیجه آنان را به حضور نپذیرفت; اما علت ناراحتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندانستند . از علی (علیه السلام) در این‌باره چاره خواستند و علت‌به حضور نپذیرفتن هیئت توسط پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ناراحتی آن بزرگوار را جویا شدند . علی (علیه السلام) فرمود: من چنین فكر می‌كنم كه آنها باید این لباس‌های تجملاتی و انگشترهای گران قیمت را از تن بیرون كنند و بعد خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسند . آنها چنین كردند و پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آنها را به حضور پذیرفت و مورد احترام و تكریم قرار داد .

7 . پرهیز از لباس فرهنگ‌های بیگانه; كسی كه فرهنگ اسلامی و ملی خود را رها كند و به رنگ و لباس بیگانگان (كه مظهر آن دنیای غرب است) در آید، نشانه نداشتن استقلال و نشانه وابستگی به آنان است . چنین فردی، دچار احساس خود كم‌بینی شده است و شخصیتی ذلیل دارد . امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: همواره حال این امت نیكو خواهد بود تا زمانی كه لباس بیگانگان را نپوشند و غذاهای آنان را نخورند و آن زمان كه چنین كنند، خداوند آنها را ذلیل خواهد كرد . (7)

8 . استفاده از رنگهای شاد در لباس، اثرات غیر مستقیمی در افزایش حركت و فعالیت و پیشرفت كار افراد دارد و در سلامت روانی و شخصیتی افراد مؤثر خواهد بود . پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: لباس سفید رنگ بپوشید كه سبب آرامش و پاكیزگی شماست . (8) بنابراین انسانی كه از رنگ‌های روشن و شاد در لباس استفاده می‌كند، از آرامش روانی بیشتری برخوردار است . امام زین‌العابدین (علیه السلام) می‌فرماید: زمانی كه امام حسن (علیه السلام) متولد شدند، او را در جامه زردی پیچیدند و به خدمت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند تا نامی را برای وی انتخاب كند . آن حضرت فرمود: مگر من شما را نهی نكردم كه نوزاد را در جامه زرد نپیچید! بعد آنان جامه زرد نوزاد را بیرون آوردند و او را در جامه سفیدی پیچیدند و به حضور پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند تا مراسم نام‌گذاری صورت گیرد . (9)
از آن چه گذشت، معلوم می‌شود كه كیفیت و چگونگی لباس هم از نظر رنگ و هم از نظر مدل و هم از نظر آراستگی و تمیزی، نشانه نوع شخصیت انسان است و چه بسا افرادی كه با پوشیدن نوع خاصی از لباس‌ها، دچار مسخ شخصیتی می‌شوند و به كلی رفتار و اعمالشان تغییر پیدا می‌كند .


پی‌نوشت:
1 . وسائل، ج‌3، ص‌340 .
2 . وسائل، ج‌3، ص‌346 .
3 . همان، ص‌346 .
4 . غررالحكم، ص‌152 .
5 . سنن ابی داود، ج‌4، ص‌60 .
6 . بحار، ج‌78، ص‌252 .
7 . وسائل، ج‌3، ص‌356 .
8 . همان، ص‌355 .
9 . منتهی الامال، ج‌1، ص‌411 .

سه شنبه 25 خرداد 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
azein1990
azein1990
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3359
محل سکونت : ایلام

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

لطفاً فلسفه خواندن نماز میت را شرح دهید، با استدلال از قرآن کریم و روایات.

 

همان‌گونه احترام به مسلمان زنده واجب است، لازم است مرده او نیز مورد تکریم و احترام قرار گیرد؛ لذا در شرع اسلام احکامی؛ مانند غسل، کفن و دفن و خواندن نماز بر بدن او واجب شده است.
در ارتباط با فلسفه نماز میت، امام رضا(ع) می‌فرماید: «اگر کسی بپرسد؛ چرا مأموریم که بر مردگان خود نماز بخوانیم، گفته می‌‏شود؛ براى این‌که به درگاه خدا شفیع میت شویم و آمرزش او را از خداوند بخواهیم؛ زیرا که هیچ وقتى از اوقات، میت محتاج‌‏تر از لحظه پس از مرگ نیست که شفاعت شود و از براى او طلب مغفرت و آمرزش کنند».[1]
بنابر این، طلب آمرزش و دعا برای کسی که از دنیا، به سوی عالم برزخ و سرای آخرت راهی شده، دلیل تشریع نماز میت می‌باشد. از همین رو است که نمازگزاران پس از تکبیر سوم براى مردان و زنان مؤمن دعا کرده و بعد از تکبیر چهارم بویژه براى میّت دعا می‌کنند.

 


[1]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ‏2، ص 113، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

سه شنبه 25 خرداد 1395  11:25 PM
تشکرات از این پست
azein1990
azein1990
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3359
محل سکونت : ایلام

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

آیا در احادیث به غسل کردن در هر شب از دهه آخر ماه رمضان، سفارش شده است؟

پرسش
آیا حدیثی داریم که به روشنی بفرماید غسل کردن در هر شب از دهه آخر ماه رمضان، مستحب است؟
پاسخ اجمالی
از دو روایت زیر می‌توان استحباب غسل دهه آخر ماه رمضان را استفاده نمود:
1. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «روش همیشگی آن‌حضرت این بود که هر شب از دهه آخر ماه رمضان را غسل می‌نمود».[1]
2. در روایت دیگری امیر مؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «چون اوّلین شب از دهه آخر رمضان می‌شد، پیامبر خدا، برمی‌خاست و خداوند را حمد و ثنا می‌گفت .... پس می‌ایستاد، آستینْ بالا می‌زد و کمر [به عبادت‏] می‌بست و از خانه‌اش بیرون می‌آمد و معتکف می‌شد و همه شب را احیا می‌داشت و در هر شب از این ده شب، بین نماز مغرب و عشا، غسل می‌کرد».[2]
فقها نیز با توجه به این دسته از روایات فتوا به استحباب غسل تمام شب‌هاى دهه آخر ماه رمضان داده‌اند.[3]

[1]. «عَنِ النَّبِیِّ(ص) أَنَّهُ کَانَ یَغْتَسِلُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِر»؛ سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الإقبال بالأعمال الحسنة، محقق و مصحح: قیومی اصفهانی، جواد، ‌ ج 1، ص 411، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1415ق؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج‏3، ص: 327، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[2]. الإقبال بالأعمال الحسنة، ج ‏1، ص 72 – 73؛ شیخ حرّ عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة(ع)، ج 1، ص 344، آستانة الرضویة المقدسة، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، چاپ اول، 1414ق.
[3]. ر.ک: طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی (المحشّٰی)، گردآورنده: محسنی سبزواری‌، احمد، ج ‌2، ص 149، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق؛ اشتهاردی، علی پناه، مدارک العروة، ج ‌9، ص 251، دار الأسوة للطباعة و النشر، تهران، چاپ اول، 1417ق.

سه شنبه 25 خرداد 1395  11:27 PM
تشکرات از این پست
azein1990
azein1990
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3359
محل سکونت : ایلام

پاسخ به:پاسخ به شبهات فلسفی - کلامی

اگر رزق و روزی از طرف خدای رزاق تأمین شده، پس چرا بسیاری بر اثر گرسنگی می‌میرند؟

پرسش:
اگر خدای منّان روزی رسان است؛ چرا بعضی‌ها از گرسنگی می‌میرند؟!

پاسخ اجمالی
منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد، و او برای تمام انسان‌ها و موجودات رزق و روزی معین می‌کند.
اما این بدان معنا نیست که روزی مادی انسان چون از قبل مشخص و معین شده؛ لذا اعمال وی نقشی در آن ندارد؛ چیزی آن‌را کم و زیاد نمی‌کند؛ یا افراد با گرسنگی مورد آزمایش خدا قرار نمی‌گیرند، و یا آن‌که در طول تاریخ، هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد! بهره‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی مقدر شده به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند. از طرفی ممکن است مصلحت خدا در تنگ‌گرفتن روزی برخی افراد و جوامع باشد. گنه‌کاران به دلیل مجازات و نیکوکاران جهت آزمایش!

پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌‏‌‌اى در زمین نیست، مگر آن‌‌که رزقش به عهده خدا است».[1] اما در عین حال مشاهده می‌شود که در طول تاریخ بسیاری از مردم، همین‌طور دیگر موجودات بر اثر گرسنگی از دنیا رفته‌اند؛ لذا با توجه به مقدر بودن روزی و رزاقیت خداوند، این مسئله چگونه توجیه پذیر است؟!
در ارتباط با این موضوع باید گفت؛ منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد و او برای تمام انسان‌‌ها و موجودات دیگر رزق و روزی مقدر کرده است.
اما این بدان معنا نیست که چون روزی مادی انسان از قبل مشخص و معین شده، اعمال انسان نقشی در آن ندارد و آن‌را کم و زیاد نمی‌کند و یا هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد. بهره‌‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، اینان خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند.
قرآن کریم در این زمینه داستانی را از امت‌های گذشته نقل می‌کند:
«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»؛‏[2] خداوند (براى آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثالى زده است. منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می‌رسید، امّا به نعمت‌هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام می‌دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشاند.
خداوند در این آیه داستان شهرى را یادآور می‌شود که از هر نوع امکانات رفاهى برخوردار بود؛ امنیّت و آرامش داشت؛ روزى آن از هر سو به فراوانى می‌رسید، ولى نعمت‌‏هایى را که خداوند داده بود، ناسپاسى کرد. نتیجه این شد که خداوند تلخى گرسنگى و ترس را به آنان چشانید، آن‌چنان که گویا گرسنگى و تلخى مانند یک تن پوش آنها را احاطه کرده است. فراوانى روزى به گرسنگى، و امنیت و آرامش به ترس تبدیل شد و این نتیجه عملکرد خود مردم بود.
نقل شده است منظور از «قریه»، در این آیه مکه است که خداوند هفت سال مردم آن‌را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد، تا آن‌جا که ظرف‌هاى پوستین و پشم‌هاى آغشته به خون و حشرات بدن حیوانات را می‌خوردند. این جریان اتفاق افتاد که پیامبر(ص) نسبت به آنها نفرین کرد و از خداوند خواست که مردم کافر و ناسپاس را مانند مردم زمان حضرت یوسف(ع)، هفت سال دچار قحطى و بدبختى کند.
برخى نیز می‌گویند؛ مقصود قریه‌‏‌اى است که پیش از پیامبر اسلام، خداوند پیامبرى به سوى آنها فرستاد، آنها کافر شدند، او را کشتند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد.[3]
امام باقر(ع) فرمود: همانا انسان گناه می‌کند، پس روزى از او دفع می‌شود: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ، فَیُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ».[4]
امام صادق(ع) در همین مورد فرمود؛ حتی نیت گناه از سوی فرد مؤمن می‌تواند وی را از رزق خداوند محروم ساز: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ».[5]
در همین رابطه در تفاسیر قرآن ذیل آیات 17- 19 سوره قلم داستانی به این مضمون نقل شده است:
پیرمرد مؤمن و بزرگواری در یمن در دهکده «صروان» باغی داشت، او به قدر نیاز از محصول آن برداشت می‌کرد، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان می‌داد. هنگامى که چشم از دنیا فرو بست، فرزندانش گفتند ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم؛ چرا که عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره می‌گرفتند محروم سازند. سوگند یاد کردند که میوه‌‏‌هاى باغ را صبح زود، دور از چشم مستمندان بچینند و براى مستمندان چیزى نگذارند. این نیت آنان باعث شد تا در حالی‌که آنها خواب بودند آتشى آن باغ را احاطه نمود و تمام محصول را سوزاند.[6]
گاهی نیز تنگی روزی برای آزمایش و امتحان است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»؛[7] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها، جان‌ها و میوه‌‏ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت ‏کنندگان.
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»؛[8] و امّا هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ می‌گیرد، می‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
بنابر این، ما هم معتقدیم روزى هر کس مقدر و ثابت شده، ولى در عین حال مشروط به تلاش و کوشش است. هر گاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت. این درست مانند آن است که می‌گوییم هر کس اجلى دارد و مقدار معینى از عمر، مسلماً مفهوم این سخن آن نیست که اگر انسان حتى دست به انتحار و خودکشى بزند، یا از مواد زیان‌بخش تغذیه کند تا اجل معینى زنده می‌ماند! مفهومش این است که این بدن استعداد بقا تا یک مدت قابل ملاحظه دارد، اما مشروط بر این‌که اصول بهداشت را رعایت کند و از موارد خطر بپرهیزد، و آنچه سبب مرگ زودرس می‌شود از خود دور کند.[9]
گاهى خشک‌سالى و قحطى شدیدى پیش می‌آید و موجود زنده هر چه تلاش می‌کند غذایى را به دست نمی‌آورد و می‌میرد، در چنین حالتى معلوم می‌شود که روزى او در طبیعت تمام شده و باید بمیرد. حتى اگر غذا آماده باشد و سهم روزى حیوان تمام شده باشد، نمی‌تواند از آن روزى استفاده کند و می‌میرد.[10]
گفتنی است؛ همان‌گونه که با گناه و کفران نعمت روزی کم یا قطع می‌شود، با دعا و اعمال نیک می‌توان آن‌را افزایش داد.
لازم به یادآوری است، آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در حقیقت هشدار به مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر دری می‌زنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب می‌شوند، به گمان این‌که تنها با این راه و روش می‌توانند به روزی دست یابند. قرآن و احادیث به این‌گونه افراد تذکر می‌دهد که بیهوده دست و پا نکنند، و از راه‌های نامشروع براى تهیه روزى تلاش ننمایند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندی‌هاى آنها را تأمین می‌کند.[11]

[1]. هود، 6.
[2]. نحل، 112.
[3]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏6، ص 600، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏3، ص 672، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 116،‏ قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 505.
[7]. بقره، 155.
[8]. فجر، 16.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[10]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏5، ص 176، بی‌جا، بی‌تا.
[11]. تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22.

سه شنبه 25 خرداد 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها