مادر با زمزمه لالايى، انديشه، احساسات و به نوعى همه زندگى خود را در قالب ابياتى كوتاه و دلنشين به كودكش منتقل مى كرده و با اين شيوه كودكش را از همان روزهاى نخست زندگى با فرهنگ پربار سرزمين مادرى پرورش مى داده است.كودك در هر سنى با شنيدن لالايى آرام مى گرفته، البته اين امر فرآيندى دوسويه داشته است مادر نيز با بيان دلمويه ها و آرزوها و تمايلات خويش به آرامش نسبى مى رسيده. لالايى نه تنها لطافت را در وجود كودك نهادينه مى كرد، براى سلامت مادر و سلامت ارتباط مادرانه بسيار كارآ بوده است. علاوه بر مادر، مادربزرگ ها نيز در آفرينش لالايى نقش به سزايى داشته اند. آنان علاوه بر كودك، افراد ديگر خانواده را هم مورد لطف خود قرار مى دادند و به اين ترتيب پدر، مادر، عمو، عمه، خاله و دايى نيز جايگاهى ويژه در لالايى مادربزرگ ها داشتند. با مرورى بر لالايى ها مى توان گفت درون مايه تربيتى بسيار ارزشمندى در لالايى نهفته است. براى مثال، وقتى مادر يا مادربزرگ مى خواند:
لالا لالا گل لالـــــــــه
نكن گريه مياد خاله
مى خواست به طور نامحسوس، بين كودك و اقوام نزديك او ارتباط عاطفى برقرار كرده، لطافت روح كودك را تقويت كند.
لالايى نيز مانند ديگر ترانه هاى بومى، تحت تأثير ويژگى هاى اقليمى بود و ويژگى هاى طبيعى در ساختار و درون مايه لالايى مناطق، كاركردى ويژه داشت.
با كند و كاو در فرهنگ عامه مردم مازندران در مى يابيم قالب لالايى هاى اين سازمان بسيار متنوع است كه با ريتمى ملايم از ديرباز، نسل به نسل و سينه به سينه تا امروز رسيده است.
درون مايه لالايى مازندران شرح فراز و نشيب ها، داشتن ها و نداشتن ها و آرزوها و تمايلات زندگى مردمى است كه از ديرباز با تلاش و كوشش خود، سهمى عمده در فرهنگ و تمدن ديرينه سرزمين پهناور ايران داشته اند.
لالا لالا تره خوبيــــــــره
دشت و صحرا ر اوبيره
در بيت بالا، زن مازندرانى در زمزمه لالايى خويش آرزو مى كند باران ببارد و زمين كشاورزى او دچار خشكسالى نشود و يا در ترانه زير به كودكش خبر بازگشت پدر به خانه را مى دهد و مى گويد:
لالا لالا گل پونــــه
بابا آمشو انه خنه
یا مادربزرگى كه زمزمه مى كند:
لالا لالا گل خوشبو
نميره و چون عمـو
لالا لالا گل صحـــرا
نميره و چون بـابــا
درواقع با خداوند راز و نياز و براى سلامت فرزندانش دعا مى كند. مفاهيم بلند بسيارى در لالايى نهفته است كه همه از عواطف انسانى سرچشمه مى گيرد.
و به اين ترتيب در گذشته نه چندان دور، صبح زندگى كودك با دميدن روح فرهنگ ملى و دينى وظرافيت هنرى به نام مقدس مادر، آغاز مى شد و كودكى سالم با روحى لطيف پاى به عرصه جامعه مى گذاشت. هزاران افسوس كه نه مادران امروز را مجالى براى خواندن لالايى است و نه گوش كودكى با اين نغمه هاى دلنواز آشنا. اميد است پژوهشگران فرهنگ دوست با كند و كاو در آداب تربيتى گذشته سرزمين متمدن ايران، كه ريشه در سده ها و هزاره هاى تاريخ دارد، راهكارهاى تازه اى براى تربيت نسل آينده بيابند تا رشته پيوند گذشتگان و آيندگان مستحكم گردد.
لالاييها به لحاظ وزن و مضمون، شكل و ارتباط آن با موسيقي و مسايل اجتماعي قابل بررسي هستند. لالاييها بسيار سادهاند. بعضي با استفاده از همهي زيباييهاي طبيعت سروده شدهاند و گلها در لالاييها نقش برجستهاي دارند. استناد به گلهاي مختلف از ويژگيهاي مهم زباني لالاييها هستند.
گلها خيلي لطيفند و هر مادري به نوزاد كودكش همچون گل نگاه ميكند. پس مادر در لابهلاي لالاييها، فرزند خود را به گل تشبيه ميكند. مثلا ميگويد:
لالا لالا گل نرگس
بلا بر تو نياد هرگز
يا لالالالا گل پنبه
گل شبدر
گل انار
گل زيره
گل لاله
گل سوسن
گل آلو
و يا گل گندم، و حتي لالالالا گل باغ بهشتم.
پس تعداد قابل توجهي از لالاييها در زبان فارسي با تشبيه نوزاد به گل سروده شده است.
: مادر حتي در لابه لاي لالاييهاي خود نوزادش را از گل بهتر فرض كرده مثلا آنجايي كه ميگويد
لالالالا گلـــــــي دارم
كه از گل بهتري دارم
لالالاييها تاثيرات بلاواسطهاي بر روح و روان كودك و نيز مادر دارند. خواب كردن كودك، پايين آوردن اضطرابهاي او در عين حال آرامش يافتن مادر بخشي از كاركردهاي لالاييها هستند.
مادر در لابهلاي «لالاييها» در حقيقت، سنگ صبوري در وجود نوزاد خود پيدا ميكند كه مشكلات، نگرانيها، آرزوهاي خود را با او طرح ميكند و به اين ترتيب به نوعي از فشارهاي عصبي رها ميشود. مثلا؛
لالالالا گل خشخاش بابات رفته خدا همراش
كه بابايت سفر رفتـه كه از ما بيخبر رفتـــه
در اين لالايي مادري به خاطر اينكه نان آور خانوادهاش به بيرون از آبادي رفته، مشكلات خود را قبل از اينكه بخواهد براي كودك لالايي بگويد، طرح ميكند.
يا لالالالا گل انجير بابات داره به پاش زنجير
يا لالالالا شب تــــــارم بيابوني گرفتــــــارم
در بعضي از لالاييها به طور مشخص يك طرف نوزاد است و يك طرف ديگر خود مادر
لالالالا گلم باشـــــي
بماني همدم باشـــي
يعني هر دو هم نوازد و هم مادر از اين لالايي به نوعي آرامش پيدا ميكنند. نوزاد با آن آوا و موسيقي دلنشين مادر و مادر با طرح آرزوي خود، به آرامش ميرسند.
اغلب لالاييها با آواي غمگين و محزوني توام است و مادر آنها را با سوز ميخواند و همزمان با خواندن آن گهواره را هم تكان ميدهد، اين مجموعه يعني آن آواي دلنشين مادر به همراه تكانهاي آهسته و با طمانينهي مادر، كودك را در يك عالم رويايي فرو ميبرد.
لالاييها را ميتوان از زاويهي مضامين هم مورد بررسي قرار داد. گاهي نگراني از بيوفايي فرزند در لالاييها منعكس شده است. مثل لالا میگم ، خوابت نميياد، بزرگت ميكنم يادت نميياد. اما واقعيت اين است كه تعداد اين لالاييها در ميان لالاييهاي فارسي بسيار كمند، يعني عمدتا مادر نسبت به آيندهي كودك خود، اميدوار است. به همين دليل بهترين آرزوها را براي فرزندش ميكند.
لالايت ميكنم تا بد نبيني نه درد و تب نه درد بيني
يعني او حتي حاضر نيست بچهاش كمي تب كند يا سردردي داشته باشد.
مادر زماني كه كودكش ناآرامي ميكند، باز هم با محبت از نوزادش گله ميكند. «لالايت ميكنم خوابت نميياد» و حتي در اين حالت هم چيزي نميگويد كه او ناراحت شود. يعني حالتهاي بيحوصلگي نوزاد را هم با آرامش توام ميكند و گلههايش خشن نيست.