بیماریای که نه تنها صرفاً مربوط به جامعۀ ایرانی و آسیایی است، بلکه مسائلی چون فال و فالگیری، اعتقاد به نحوستها و روابط نامعقول بین قضایا در غرب و اروپا هم فراوان است. آنقدر که بازار فالگیرها و رمالها و طالعبینها داغ است! شاید در بلاد اسلامی کمتر باشد. امروزه شما در جامعه این مشکل را میبینید. افرادی که سرکیسه میکنند، پول میگیرند و به اسم رمالی و به اسم رابطه با امام معصوم و ابطال بعضی از قضایا، دکان باز میکنند. این بحث بسیار مهم است که ریشه در تاریخ هم دارد. بحث خرافات به قبل از اسلام و به زمان انبیای گذشته برمیگردد.
ولتر و خرافات
یک نویسنده غربی به نام ولتر، کتابی به نام «روانشناسی خرافات» نوشته است. خیلی زیبا بحث میکند که خرافات از کجا شروع شده و علت اینکه در مردم رسوخ کرده چیست؟
این نویسنده در اول کتابش میگوید:
خرافات یعنی کارهای غیرمعقول و غیرمنطقی؛ خرافات یعنی برخوردهای غیرعلمی. تا به این نتیجه میرسد که خرافات آن است که انسان بین دو چیز ارتباط قائل باشد؛ در حالی که هیچ ارتباط علمی و شرعی بین آن دو نیست.مثلاً «سیزده» نحس است و اینکه چه ارتباطی بین سیزده و نحوست است. نه در شرع، نه در عقل و نه در منطق میان این دو رابطه نیست. شکستن تخممرغ بلا و چشمزخم را از بچه دور میکند. چه رابطهای بین تخممرغ و چشمزخم بچه یا چشم خوردن یک بچه است؟! بعد ایشان قصهای را نقل میکند که: دوستی داشتم زمینی خرید و میخواست آن را بسازد. روز اول کلنگ آورد توی زمین بزند بر حسب اتفاق دستۀ کلنگ شکست. از آن پس این مسأله در نظرش چرکین شد. گفت: این زمین، زمین خوبی نیست. شاید دستۀ کلنگ ترک داشته که شکسته است؛ ربطی به زمین ندارد. اتفاقاً خانهاش را ساخت و همان سالهای اول و دوم، پدرومادرش، برادر و همسرش را از دست داد. خودش هم ورشکست شد. همواره میگفت: این کلنگ که شکست معنایش مرگ پدر، مادر، برادر، همسر و ورشکستگی بود. سقوطش از اینجا شروع شد. در صورتی که تصادف به خاطر بیاحتیاطی در جاده است. ورشکستگی به خاطر سوء تدبیر در مال است و ربطی به کلنگ ندارد!
خرافات در جامعه عرب
دکتر "علی جواد" کتابی به نام «عرب پیش از اسلام» دارد. میگوید: عربها به خرافات خیلی اعتقاد داشتند. ایشان موارد متعددی میآورد که در برخی کشورهای اطراف و برخی روستاهای ما هنوز آن تفکر چهارده قرن پیش هست. مسائلی که قبل از اسلام بوده و پیغمبر اکرم(ص) آمد و با آنها مبارزه کرد. "جواد" مینویسد: اگر کسی چیزی گم میکرد، پیراهنش را پشتورو میپوشید، میگفت: پیراهن را پشتورو بپوشم پیدا میشود! حالا چه رابطهای میان این دو قضیه است؟! اگر زنی اولاددار نمیشد، او را کنار جنازهای میبردند و میگفتند: هفت مرتبه برو بالا و بیا پایین، آنوقت بچهدار میشوی! یا اگر دندان کسی میافتاد، دندان را میگرفتند و به طرف آفتاب پرت میکردند و میگفتند: اگر این کار را انجام ندهیم، جای آن دندان درنمیآید! در حالی که دندان تا سن معینی درمیآید و بعد از آن هم دیگر درنمیآید، ربطی به این قضیه ندارد.
وی چند قسم آتشافروزی را برمیشمارد: «نارٌ التَّحالُف»، «نارٌ السَّلامَه»، «نارٌ الإسْتِمْتار». میگوید: وقتی میخواستند به مسافرت بروند، آتش روشن میکردند و چیزهای خوش بو داخلش میریختند! می گفتند: این آتش باعث سلامت مسافر است. به این آتش «نارٌ السَّلامَه» میگفتند. وقتی پیمان میبستند، آتش روشن میکردند؛ بعد دستشان را در آتش میگرفتند و میگفتند: «با این آتش پیمان محکمتر میشود»! به این آتش «نارٌ التَّحالُف» میگفتند. وقتی باران نمیبارید، به دم گاو چوب میبستند و آتش میزدند. این حیوان بیچاره میسوخت و نعره میزد. به این آتش «نارٌ الإسْتِمْطار»؛ یعنی طالب باران میگفتند.
در همین کشور خودمان دیدم نخستوزیر شاه از روی آتش پرید. گفت: زردی من از تو، سرخی تو از من. حال چه ربطی دارد معلوم نیست. ما هنوز هم به تبعات چهارشنبهسوری و آتشافروزی مبتلا هستیم. این حرکات در یک جامعۀ علمی و قرآنی خیلی بد است. علی(ع) به شدت جلوی اینها ایستاد. حضرت فرمود: «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»[۲]؛ فال بد و این "رابطهبرقرارکردنها" حق نیست. در یک جمله، باید بین دو چیز رابطه شرعی باشد؛ اگرچه ما آن را نفهمیم. مثلاً روایت میگوید: زنا که زیاد شود زلزله میآید. رابطۀ زنا و زلزله را شاید ما متوجه نشویم؛ ولی چون روایت گفته است متعبدیم و می پذیریم. قرآن میفرماید: اگر در جامعه تقوا باشد، برکت میآید. اگر زکات داده نشود، خشکسالی میآید. اینها روابطی هستند که در روایات آمده و مشخص است شرعی است؛ ولی ما درکش نمیکنیم. در روایت آمده: اگر انفاق کنی مالت چند برابر میشود. من هزار تومان دارم؛ اگر پانصد تومانش را بدهم، بر حسب ظاهر کجا چند برابر میشود؟ اینکه پانصد تومانش کم شد. یا مثلا در جای دیگر دارد: اگر ربا بدهی مالت نابود میشود. در حالی که در ربا وقتی هزار تومان میدهم، هزاروپانصد تومان میگیرم. ظاهر "انفاق" کاهش است و ظاهر "ربا" کثرت؛ ولی خدا میفرماید: «يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ»[۳]آنکه ربا میدهد، مالش را ازبینمیبریم و آنکه صدقه میدهد، زیادش میکنیم.
اسماء بنت عمیس و چشمزخم
اسماء بنت عمیس همسر جعفربنابیطالب است. او خدمت پیغمبر گرامی اسلام(ص) آمد و عرض کرد: یا رسولالله! من خیلی میترسم که فرزندان عبدالله، جعفر و خواهر و برادرانش که پدرشان در جنگ موته شهید شده، چشم بخورند؛ ـ چون بچههای خوبی داشت؛ خود عبداللهبنجعفر هم یک مدیر بود ـ گفت: اجازه میدهید من دعایی همراهشان کنم که به خدا پناه ببرند؟ پیغمبر(ص) فرمود: اشکال ندارد؛ همراهشان کن.
تعویذ برای حسنین(ع)
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) برای حسن و حسین(ع) دعای خاصی نوشته بودند که همراهشان بود. یک دعای کوچک دو سطری است:
«أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَی کُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَمِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»؛ یعنی شما را می سپارم به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند، از شرّ مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود آنگاه که حسد ورزد.[۴]
در منابع ـ نهجالبلاغه، کلمات قصار امیرالؤمنین، شماره ۴۰۰ ـ آمده است: «الْعَیْنُ حَقٌّ»؛ چشمزخم حقیقت دارد «وَ الرُّقَی حَقٌّ»؛ دعا کردن و دعا همراه داشتن برای جلوگیری از چشمزخم درست است اما «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»؛ فال بد زدن و خرافه و بدون دلیل بین دو چیز رابطه برقرار کردن، حق نیست.[۵]
اگر موضوعی در روایت بیان شود مثل چشمزخم و یا علم آن را تأیید کند، قابل قبول است. مثلاً نمک بخوری فشار خونت بالا میرود. میان این دو، رابطهای منطقی است که علم آن را تأیید میکند. و یا اینکه حرصوجوش باعث زخم معده میشود؛ این پذیرفتنی است و علم هم آن را تأیید میکند. اگر منطق بپذیرد و تجربه نشان دهد که فلان چیز فلان اثر را دارد غیر از خرافات است. هر چیزی که بین آن از نظر عقلی یا منطقی و یا شرعی رابطه ای نباشد خرافات است. مانند رابطۀ بین سیزده و نحوست که هیچ رابطهای میان سیزده و نحوست نیست. یا اینکه هیچ رابطهای میان تخممرغ شکستن و چشمزخم نیست. همچنین هیچ رابطهای میان خرافاتی که بعضی به آنها اعتقاد دارند، نیست.
ابن رومی شاعر
شخصی بود به نام ابن رومی که قصهاش خیلی جالب است. این آدم خیلی خرافاتی بود. جالب است که شاعر و عالم هم بود. خرافات تنها اعتقاد عدهای از عوام نیست؛ بلکه ممکن است یک انسان عالم هم چنین اعتقادی داشته باشد. ابن رومی، شاعر قرن سوم است که در سال ۲۸۳ هـ ق از دنیا رفته است. یک شعر خوبی هم در وصف امیرالمؤمنین علی(ع) دارد؛ آنجایی که میگوید:
تراب أبی ترابٍ کحل عینی؛ خاک کف پای علی سرمۀ چشم من است.
همچنین ارادتی به امیرالمؤمنین(ع) دارد که میگوید: من هر وقت نیاز به نور چشم داشته باشم، به خاک کف پای علی(ع) متوسل میشوم.
این آدم خرافی بود، خیلی عجیب است. نوشتهاند: علیبنابراهیم که همسایهاش بوده، میگوید: یک روز در خانه بودم که سنگی از خانۀ ابن رومی به حیاط خانهام افتاد. گفتم چه شده؟ حتماً کاری دارد که سنگ میاندازد.
به غلامم گفتم: برو داخل این خانه ببین دعوا شده؟ خبری است؟ چرا سنگ آمد؟ میگوید غلامم بالا رفت، دید کنیز این رومی وسط حیاط است، گفت: فلانی! به اربابت بگو بیاید ابن رومی را نجات بدهد، سه روز است که داخل خانه نشسته و از خانه بیرون نمیرود. همۀ غذایمان تمام شده است. یک روز از در بیرون میرود، کلاغی را میبیند و میگوید: امروز روز خوبی نیست. روز دیگر در را باز میکند، یک آدم "پشتخمیده" را میبیند و میگوید: امروز هم روز خوبی نیست. روز سوم در را باز میکند، میبیند گربه رد میشود، میگوید: امروز هم روز خوبی نیست. سه روز است که در خانه نشسته است و تصادفاً هر روز که در را باز کرده به چنین مسألهای برخورده است. غلام میگوید: پایین آمدم موضوع را به ارباب گفتم. او گفت: اسم تو حسن است خوب است. برو به این همسایه بگو: اربابم گفته بیا. غلام رفت و گفت: اربابم گفت بیا. گفت: اسمت چیست؟ گفتم: حسن. گفت: حسن؛ یعنی خوب، نیکو، اسم قشنگی است. بلند شد و آمد و وارد خانه شد. اتفاقاً بند کفشش به لولای دَر گیر کرد و پاره شد، گفت: نه آقا، برمیگردم، امروز روز بدی است! خلاصه خودش را محاصره کرده بود در این خرافات باطل که آخرش هم با این تفکر مرد و از دنیا رفت.
اسلام اجازه نمیدهد با مبانی دین که برای شما بر می شمارم با مبانی اعتقادی اسلام که دینِ معرفت، دین آگاهی و دین بصیرت است بازی شود. اسلام جلوی خرافات، قرعه انداختن، ایجاد ارتباط بین قضایای بی دلیل و بی مبنا، مراجعات نادرست به افراد، و سرکیسه کردن دیگران، میایستد و اجازۀ اینگونه سوءاستفاده کردن از دین را نمیدهد. در هر گوشۀ کشور میبینی یک روز یکی ادعای ملاقات با امام زمان، یکی ادعای پیام، یکی ادعای دست خط و غیره را کرده است.
چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا 2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا 3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا 4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com
تالارهای تحت مدیریت :
مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه