جزو معدود بازیگرانی است که با گذشت زمان،ستاره
اقبالش همچنان می درخشد و از این روست که آل پاچینو شدن کار چندان آسانی
نیست.در سینمای جهان فقط یک پاچینو وجود دارد و به جرات می توان گفت که
شاید هرگز تکرار نشود.
آلفردو پاچينو در 25 آوريل 1940 در محله
فقير نشين هالم نيويورک به دنيا آمد، دوساله بود که والدينش از هم جدا شدند
و به اتفاق مادر و مادر بزرگش به منطقه برانکس نقل مکان کرد.آنقدر عزيز
دردانه بود که تا هفت سالگي پا از در خانه بيرون نگذاشته بود، مبادا که چشم
بخورد! اين يک سنت مذهبي و قديميه ايتالياييست که به فرزندان پسر اهميت
خاصي ميدهند و ريشه اش در فرهنگ باستاني رومي لاتين است ( هر پسر بچه اي
بلقوه يک سلحشور و يک رزم آور وطن پرست است که ميبايست پس از رسيدن به سن
بلوغ وظيفه ي پاسداري از مرزهاي امپراطوري را به عهده بگيرد.). پدرش يک
مهاجر ايتاليايي بود و عقيده مذهبي در خانواده ي آنها ريشه داشت.مهاجرت به
آمريکا هم براي نسل اول مهاجران به معناي امريکايي شدن نبود.آنها همچنان در
باورهاي سرزمين مادري خويش زندگي ميکردند، و حداقل به اندازه سن يک نسل
وقت لازم بود تا با بتوانند با هويت جديدشان زندگي کنند...
دنياي
نمايش از همان ابتدا براي آلفردو جاذبه اي مرموز داشت. ورود به اين عالم
شبيه کشف سرزمين عجايبي بود که در هر گوشه ي ان موجودي خيالي آرميده بود.
او به همراه مادرش شبهاي زيادي را به ديدن اين سرزمين عجايب رفت و با
قهرمانان روياييش همذات پنداري کرد،تفريح ديگرش هم تعريف اين داستانها به
شکل اغراق شده براي مادر بزرگش بود...و وقتي بزرگتر شد در حياط مدرسه براي
همشاگرديهايش معرکه ميگرفت و به شيوه ي بداهه نمايش اجرا ميکرد! معلمها هم
که پي به استعدادش برده بودند براي اجراي چند نميايش مذهبي در مدرسه
انتخابش کردند و اين اولين تجربه آل بر روي صحنه بود!
ديدن
نمايش مرغ در يايي اثر چخوف در چهارده سالگي براي او تجربه اي شگفت بود.اين
اجرا را در تئاتر السمر در منطقه برانکس ديد و همان دم تصميم گرفت که براي
ادامه تحصيل به دبيرستان هنرهاي نمايشي نقل مکان کند، اما بخت يارش نبود
چرا که زبان انگليسيش تعريفي نداشت. سرانجام سه سال بعد که از دبيرستان در
آمد دوران آوارگي آل آغاز شد...کارهاي مختلفي را تجربه کرد از دربان سالن
نمايش گرفته تا مامور وصول نامه و نگهباني ساختمان...
دوران در
به دري چند سالي ادامه يافت، او از کاري به کار ديگر ميرفت و اميد داشت با
جمع آوري پول بتواند وارد مدرسه بازيگري شود، اما هميشه اوضاع بر وفق مراد
نبود. در فاصله پيدا کردن دو شغل گاه ميشد که بيکار ميماند و جوانان شرور
محله هارلم بدشان نمي امد پاي او را به کراهيا خلاف بکشانند. يک بار پليس
او را به جرم حمل اسلحه غير مجاز دستگير کرد و آل سه روز زنداني شد. واقعه
دردناک بعدي مرگ مادرش بود که دلبستگي عميقي به وي داشت و باعث شد که مدتي
در اسايشگاه رواني بستري شود: (( آن چنان ضربه سهمگين بود که ديگر
نميخواستم در زندگي دلبسته زني ديگر شوم!))
پس از مرگ مادر
تمام وقت خود را صرف نمايش کرد، براي تجديد روحيه اش دو نمايش شاد براي
کودکان اجرا کرد: جک و لوبياي سحر اميز و ماجراهاي خيز بلند سر انجام موفق
شد پول لازم براي ثبت نام در مدرسه بازيگري هربرت برگهوف را به دست بياورد.
آنجا زير نظر چارلز لاتن آموزش خود را به عنوان يک بازيگر اماتور آغاز
کرد. آل اکنون 22 سال داشت و ميبايست 4 سال تجربه ي صحنه اي کسب کند تا
بتواند در معروفترين مدرسه بازيگر نيويورک، يعني اکتورز استوديو، نام نويسي
کند...
ورود او به عرصه بازیگری را باید سال 1969
دانست.پاچینو در این سال در فیلم«ناتالی و من» بازی کرد و دو سال پس از آن
نیز ایفای نقشی در «وحشت در نیلی پارک» را پذیرفت.اما بازی در این دو فیلم
هرگز او را راضی نکرد تا اینکه فرانسیس فورد کاپولا تصمیم به ساخت یکی از
شاهکارهای تاریخ سینما یعنی فیلم« پدرخوانده »گرفت،نقش مایکل کورلئونه به
او واگذار شد.رابرت ردفورد و جک نیکلسون و ...جمعی دیگر از بازیگران معروف
سینما مورد آزمایش قرار گرفتند اما کاپولا فقط یک نفر را می خواست و آن شخص
کسی نبود جز پاچینوی کبیر.(ای ول بابا سیسیلی!!!)
بازی بی عیب
و نقص او در پدر خوانده همگان را مات و مهبوت ساخت و آغاز خوبی برای وی
بود.پاچینو برای این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
شد که البته هرگز به آن نرسید.در سال 1973 او در فیلم های «مترسک» و
«سرپیکو» بازی کرد.در مترسک نقش آدمی سرگشته را داشت که در پی هویت خویش
است و در سرپیکو نیز یک پاچینوی تمام عیار بود.وی در این فیلم نقش «فرانک
سرپیکو» افسر پلیسی را بازی کرد که فساد افسران مافوق خود را افشا می
کند.پاچینو در همان سال بار دیگر نامزد دریافت اسکار شد اما باز هم این
جایزه نصیبش نشد.اما منتقدان،جایزه گلدن گلاب را به سبب بازی در سرپیکو به
وی اهدا کردند.از دیگر بازی های چشمگیر پاچینو می توان به حضورش در فیلم
های« پدرخوانده 2» (1974)،«بعد از ظهر سگی»(1975) و «عدالت برای همه»(1979)
اشاره کرد.پاچینو برای بازی در همه این فیلم ها نامزد اسکار شد ولی مورد
بی مهری اعضای اسکار قرار گرفت.او می گوید:«من برای اسکار بازی نمی کنم،چون
بازیگری عشق من است،عشقی که هرگز نمی توانم رهایش کنم».او برای بازی در
فیلم هایی چون کرایمر علیه کرایمر(1979)،اینک آخرالزمان،متولد چهارم
جولای(1989) برای بازی دعوت شد ولی او قبول نکرد.هنگامی که کاپولا برای
فیلم اینک آخرالزمان او را دعوت کرد،پاچینو در یک جمله پاسخ منفی به او
داد:«من به تو به جنگ نخواهم آمد».دهه 90 را برای باید دهه نوینی برای
پاچین دانست،زیرا او که پس از بازی در فیلم« انقلاب»(1985) مبتلا به ذات
الریه شده و مدت چهار سال نیز از عالم سینما دور مانده بود در فیلم« دریای
عشق»(1989) بار دیگر خوش درخشید.از فیلم های معروف او در این دهه می توان
به« دیک تریسی»،«پدرخوانده »3(1990)،«فرانکی و جانی»(1991)،«گلن گری
گلنراس»(1992)،«راه کارلیتو»(1993)،«التهاب»(1995)،«تالار شهر»(1996)،«وکیل
مدافع شیطان»،«دنی براسکو»(1997) و فیلم« خودی»(1998) اشاره کرد.اما
برترین فیلم او در این دهه،«بوی خوش زن» در سال 1992 می باشد که جایزه
اسکار را برایش به ارمغان آورد.او در این فیلم ایفاگر نقش مرد نابینایی بود
که عشق به همنوع را به بهترین شکل ممکن بیان می کند.علاوه بر جایزه اسکار،
جایزه گلدن گلاب نیز برای این فیلم از سوی منتقدان، به او اعطا شد.زمانی
که نقش شیطان در فیلم «وکیل مدافع شیطان» (1997) را ایفا کرد،همه بزرگان
،نامداران،تماشاگران سینما و مردم عادی او را نابغه خواندند.در سال 1996 از
سوی انجمن «گوتام» جایزه ویژه یک عمر فعالیت هنری نصیبش شد و پش از آن نیز
از سوی فستیوال بین المللی فیلم سن سباستین اسپانیا،جایزه مشابهی به او
اهدا شد.او در سال 2002 در فیلم« بی خوابی» نقش یک کاراگاه را بازی کرد که
در تعقیب یک قاتل حرفه ای است.«تاجر ونیزی»(2004) را باید بهترین فیلم او
از سال 2000 به بعد دانست.پاچینو آنقدر استادانه در این فیلم بازی کرد که
اگر خود ویلیام شکسپیر زنده بود انگشت به دهان می ماند.کمتر بازیگری در
سینمای جهان می توان سراغ گرفت که نظیر پاچینو قدرت بازی با چشم را داشته
باشد.چشمان پاچین انگار حرف می زنند و می توان برق خاصی را در دیدگان وی
احساس کرد.این یکی از امتیازات منحصر به فرد او است و فیلم پدرخوانده 2 اوج
بازی وی با چشمهایش به شمار می رود. پاچینو یکی از گنجینه های دنیای
بازیگری است و بازی او می تواند به راحتی از شکلی به شکل دیگر در بیاید.» .
وی هم اکنون مشغول بازی در فیلم «88 دقیقه» به کارگردانی جان آونت در
ژانری درام جنایی است. پاچینو در این فیلم در نقش پورفسوری ظاهر میشود که
نامهای تهدید آمیز مبنی بر اینکه تنها 88 دقیقه زنده است را دریافت
میکند.
پاچینو در بازیگری دارای سبک ویژه ای است و به واقع
سرشار از استعداد است و به خوبی می تواند ایفاگر هر نقشی باشد.نکته برجسته
در بیشتر بازی های او این است که مخاطب را با خود همراه می سازد.فرانسیس
فورد کاپولا درباره او می گوید:«اگر کارگردان نمی شدم دوست داشتم یک پاچینو
بودم».صدای گرم و دلنشین او در بازی به پاچینو کمک فراوانی می کند .گویی
اعضای بدنش همه هنگام بازی واقعا بازیگر هستند.(البته نباید صدای دوبلور
این بازیگر که به نظرم آقای خسرو خسرو شاهی است را فراموش کنیم.ایشان نیز
در معرفی آل پاچینو در دوبله به زبان فارسی و حس گرفتن های به جا زحمت های
فراوانی کشیده اند.از همین جا از ایشان تشکر می کنیم و به ایشان خسته
نباشید می گوئیم).در میان ستاره های هالیوود،بازیگران انگشت شماری چون
مارلون براندو و.... می توان یافت که صدایی مانند او داشته باشند.پاچینو
تاکنون ازدواج نکرده است اما دخترخوانده ای به نام جولی دارد و این
دو(سینما و جولی) دو عشق آلفردو هستند.(فکر می کنم در مخمصه هم به زندگی
شخصی اش هم اشاره شده بود.آنجا هم دختر خوانده داشت و کارش و دخترخوانده اش
را بسیار دوست داشت).
آل پاچینودر زندگی شخصی خود چیزی برای مخفی
کردن ندارد و شاید به همین دلیل نزد مطبوعات و روزنامه نگاران از محبوبیت
ویژه ای برخوردار است.او انسانی وارسته و درستکار است که همواره تلاش دارد
به همنوعان خود،آن هم به هر شکل ممکن کمک نماید و همین موضوع سبب شده تا وی
دوست داشتنی باشد.او به دوران میانسالی پای گذاشته است و همگان منتظرند تا
آل پاچینوی دیگری ظهور کند.آیا چنین چیزی ممکن است؟
و ...
فيلمشناسی
(بازیگر):
من ناتالي (فرد كوبی، 1969) * بازی خوب
وحشت
در نيدل پارك (جری شانزبرگ، 1971) * بازی خوب
پدرخوانده1
(فرانسيس فورد كاپولا،1972) * بازی فوق العاده زیبا
مترسك (جری
شانزبرگ، 1973) * بازی خیلی خوب
سرپيكو (سيدنی پولاك ،1973)*
بازی فوق العاده زیبا
پدرخوانده2 (فرانسيس فوردكاپولا، 1974) *
بازی فوق العاده زیبا
بعدازظهر سگی (سيدنی لومت، 1975) * بازی
فوق العاده زیبا
بابی ديرفيلد (سيدنی پولاک، 1977) * بازی خوب
و عدالت براي همه (نورمن جيسون، 1979) * بازی خیلی خوب
پرسه
زنی (ويليام فردكين،1980) * بازی خوب
نويسنده! نويسنده (آرتور
هيلز، 1982) * بازی خوب
صورت زخمی (برايان دی پالما، 1983) *
بازی فوق العاده زیبا
انقلاب (هيو هادسن، 1985) * بازی خوب
دريای
عشق (هرالد بكر، 1989) * بازی خوب
ديك تريسی (وارن بيتی،
1990) * بازی فوق العاده
ننگ محلی (آل پاچینو _ دیوید ویلر،
1990) * بازی خوب
پدرخوانده3 (فرانسيس فورد كاپولا، 1990) *
بازی فوق العاده زیبا
فرانکی و جانی (گري مارشال، 1991) * بازی
خوب
گلن گری گلن راس (جيمز فولی، 1992) * بازی خیلی خوب
عطر
خوش زن (مارتين برست، 1992) * بازی فوق العاده زیبا
راه
كارليتو (برايان دی پالما، 1993) *بازی فوق العاده
مخمصه
(مايكل مان، 1994) * بازی فوق العاده
25 سنت ( جیمز فولیه،
1995) * بازی خوب
شهرداری (هرالد بكر،1996) * بازی خیلی خوب
در
جستجوي ريچارد (آل پاچينو، 1996) * بازی خوب
داني براسكو
(مايك نيوئل، 1997) * بازی فوق العاده
وكيل مدافع شيطان (
تیلور هاکفورد، 1997) * بازی فوق العاده زیبا
خودي (مايكل مان،
1999) * بازی خیلی خوب
هر يكشنبه موعود (اليور استون، 1999 ) *
بازی خوب
مردمی که من می شناختم (دانیل آلگرانت، 2002) * بازی
خوب
کافه چینی ها ( آل پاچینو،2000) * بازی خوب
بي
خوابي (كريستوفر نولان، 2002) * بازی خیلی خوب
سیمونه (اندرو
نیکول،2002) * بازی خوب
گیگلی (مارتین برست، 2003) * بازی خوب
فرشته
ها در آمریکا ( میک نیکولاس، 2003) * بازی فوق العاده
تازه
کار ( روجر دونالدسون،2003) * بازی خوب
تاجر ونیزی (مایكل راد
فورد،2004) * بازی خیلی خوب
دو نفر برای پول ( د.جی.کاریسو،
2005) * بازی خوب
88دقیقه (جان آونت، 2005)- در حال ساخت
و...
فیلمشناسی (کارگردانی):
ننگ محلی (۱۹۹0)
در
جستجوي ريچارد ( 1996)
کافه چینی ها (2000)
فیلمشناسی
(تهیه کنندگی):
ننگ محلی (1990)
در جستجوي ريچارد
( 1996)
فیلمشناسی (نویسندگی):
در جستجوي
ريچارد ( 1996)
جوایز و افتخارات:
نامزد
اسكار: پدرخوانده1 (1972)، سرپيكو (1973)، پدرخوانده2 (1974)، بعدازظهر
سگی (1975)، عدالت برای همه (1979)، ديك تريسی (1990)، گلن گری گلن راس
(1992)، بوی خوش زن (1992 )
برنده اسکار : بوی خوش زن (1992 )
نامزد
گلدن گلوب: پدرخوانده1 (1972)، سرپيكو (1973)، پدرخوانده2 (1974)،
بعدازظهر سگی (1975)، بابی ديرفيلد (1977)، عدالت برای همه (1979)،
نويسنده! نويسنده (1982)، صورت زخمی (1983)، دريای عشق (1989) ، ديك تريسی
(1990)، پدرخوانده3 (1990) ، بوی خوش زن (1992 )، فرشته ها در آمریکا (
2003)
برنده گلدن گلوب: سرپيكو (1973)، بوی خوش زن (1992 )،
فرشته ها در آمریکا ( 2003)
برنده امی: فرشته ها در آمریکا (
2003)
برنده بافتا: بعدازظهر سگی (1975)
سن
سپاستین: بعدازظهر سگی (1975)
جايزه (اوبي) بهترين بازيگر سال
براي بازي در نمايش سرخپوستي که برانکس را ميخواهد
جايزه (
توني) بهترين بازيگر نقش دوم سال ، جايزه دراما دسک (Dram desk) و جايزه ي
Theatre world براي بازي در نمايش آيا ببر کروات ميزند؟ و نمايش آموزش اصلي
پاولو هامل
جايزه ي Gotham براي يک عمر خدمات فرهنگي.جايزه ي
اتحاديه ي کارگردانهاي امريکا براي کارگرداني فيلم در جستجوي ريچارد
جايزه
انجمن منتقدان بوستون به عنوان بهترين بازيگر سال براي داني براسکو
و
...
بعضی از بهترين صحنه هاي بازي آل پاچینو در
فيلمهايش
صورت زخمي: وقتي توني مثل يك حيوان به دام
افتاده در سکانس آخر فيلم داد ميزند و رجز ميخواند و آب دهانش بيرون
ميپاشد.
پدرخوانده 3: صحنه اي كه باز در اواخر فيلم ميخواهند
مايكل پير رابكشند اما عوضش دختر بيگناهش كشته ميشود و مايكل روي پله هاي
جلوي سالن نمايش مينشيند دختر مرده اش را بغل ميكند و نعره ميزند.
بي
خوابي: وقتي پاچينو بعد از اين همه سال بازيگري در سکانس آخر بيخوابي در
برابر چشمهاي دختر تير ميخورد و دارد ميميرد اما دلش خوش است كه در اين
سرزمين مه گرفته بالاخره توانسته شيطان را از وجودش بيرون براند حالا در
چهره اش غير خستگي و بيخوابي چيزهاي ديگري هم به چشم ميخورند رضايت و رهايي
پيش از مرگ.
بعد ازظهر نحس: در جايي از فيلم پاچينو در نقش
ساني با آن چهره ي زيبا و بچه گانه مامور پليس را صدا ميزند و زخمش را به
آنها نشان ميدهد درست مثل بچه هايي كه پدرشان را صدا ميزنند تا به پدرشان
بگويند كه چرا درست و حسابي مواظبشان نبوده تا دستشان"اوف" نشود.
دني
براسكو: لفتي پير ديگر كارش تمام است سکانسهاي آخر فيلم است و پسر خوانده
اش خائن از كار در آمده و هر لحظه منتظر است كه به دليل خيانت پسر كار خودش
ساخته شود . اين است كه روي صندلي مينشيند و راز بقا نگاه ميكند . بعد
تلفن زنگ ميزند و جواب ميدهد و گوشي را كه مي گذارد بلند ميشود برود جايي
كه قرار است كارش ساخته شود . خستگي از سرو رويش ميبارد ميرود سراغ يك كشو و
وسايل شخصي از جمله گردنبندش را باز ميكند و داخل آن ميگذارد . آن وقت با
زنش خداحافظي ميكند البته به او نميگويد دارد كجا ميرود و پيغام مهربانانه
اي هم براي آن پسر خوانده خائن ميگذارد و آن وقت در را باز ميكند كه برود ؛
اما درست در همين لحظه است كه بر ميگردد و نگاهي آرام و پر از حسرت به
آكواريوم گوشه ي راهروي خانه مي اندازد پاچينو درست همين جاست كه طلوع
ميكند اين نگاه به آكواريوم هم از همان صحنه هايي است كه معلوم نيست آل في
البداهه انجام داده يا برايش نوشته اند به هرحال استاد كل اين سکانس را
عالي اجرا كرده است.
مخمصه: آخرهاي فيلم است و پاچينو در باند
آن فرودگاه تاريك نفس نفس ميزند و پي مجرم ميگردد كه ميخواهد با تير بزندش.
حالت چهرهي پاچينو در اين صحنه وجه ديگري از پرسوناي سينمايي او را
نشانمان ميدهد . اينكه اين آدم خسته و درمانده در عين حال چقدر دلش ميخواهد
زنده بماند.
بوی خوش زن: ولی دو صحنه این فیلم واقعا شاهکاره
...یکی تانگو رقصیدن آل .. و دیگری فِراری روندن آل پاچینو که واقعا دو تا
از بیاد ماندنی ترین صحنه های تاریخ سینما هست ....... بخصوص اولی که واقعا
خیره کننده است ........
وکیل مدافع شیطان: صحنه های آخر فیلم
که آل پاچینو و کیانو ریوز که با هم به بحث درباره شیطان میکنند. رقصیدن
در آن سالن و خنده های زیبای آل پاچینو.
و...
اعترافها
و دیدگاه های پاچینو
نگاه به خود : اولین بار که خودم
را روی پرده دیدم، احساس غریبی داشتم، حس میکردم نمایشی در کار نیست، همه
چیز واقعی به نظر میرسید، او (خودم) چقدر تنها بود.بعد از آن به خودم گفتم
اگر در ذهنیات شخصیم غرق شوم ،فیلم را فراموش خوهم کرد، پس به او ( خودم)
به عنوان یک بازیگر نگاه کردم. چقدر تلاش میکرد طبیعی به نظر آید! بعد
احساس کردم او فرد دیگریست...
شور بازی : بازیگری برای من مثل
یک جستجوی مداوم است،جستجو برای یافتن چیزی که به شوقم می آورد!
غریزه
و انتخاب نقش: بیشتر بازیگرها به شکل غریزی به انتخاب نقش میپردازنداما در
طی سالها میفهمند که مردم چه توقعی دارند،گاه ممکن است انتخابی برای
بازیگر بکنند که حق او نیست . بازیگر باید خیلی مراقب باشد تا نقشی را فقط
به صرف خواست مردم بازی نکند.
ساخت شخصیت ( مایکل در پدر
خوانده): در اعماق این شخصیت یک حس ستیزه جویانه و قابل بحث وجود داشت ،
حسی که باعث میشد چشم بر همه چیز ببند و بگوید: ((این راه شخصی من است))
مشکل او این بود که از جانب زادگاه مادریش ، ایتالیا، حمایت واقعی نمیشد و
همچنین از جانب پدرش.بنابر این یکسره تسلیم خواست درونی اش بود.او تجسم یک
شخیت منزوی و خود کامه است. وقتی میخواستم این نقش را بازی کنم هیچ چیز
برایم روشن نبود،بر خلاف بزرگتر ،سانی، که حضور برونی و فیزیکی شدیدی داشت ،
مایکی پر از تناقضهای درونی و عواطف نا شناخته ای بود که می بایست کم کم
انها را کشف میکردم. کار پیچیده ای بود.
خاطرات جوانی: مادرم
سالها پیش وقتی هنوز خیلی جوان بودم، مرا به دیدن فیلمهای بسیار خوبی
میبرد.اولین خاطاتم از دیدن بازیهای همفری بوگارت،کری گرانت و گری کوپر است
و بعد از آن مارلون براندو و جیمز دین به یادم می آید.یادم است آن وقتها
صحبت از بازی پل میونی در ((صورت زخمی)) بود. اولین بار که آن را دیدم
زمانی بود که داشتیم نمایشی از برشت اجرا میکردیم.برشت شیفته ی فیلمهای
گنگستری دهه 1930 بود.فیلمهایی چون(( سزار کوچک، دشمن مردم)) و شخصیت جیمز
کانگی که گنگستر معروف آن دهه بود.او نمایش (( سقوط مقاوت ناپذیر آرتور
اویی)) را تحت تاثیر فضای ان دوران نوشت.یادم است وقتی بازی پل میونی را
دیدم چنان تحت تاثیر واقع شدم که خواستم عینا آن را کپی کنم.
مارلون براندو :
وقتی قرار شد با براندو ((در پدر خوانده)) کار کنم ، طبیعی بود که اعصابم
تحریک شود.میخواستم اجرایی متمایز ارائه دهم!فکر میکنم که او موقعیت بازیگر
جوان و بی تجربه ای مثل من را فهمیده بود.رفتاری بسیار همدلانه داشت، با
مهربانی و تفاهم.
حرفه ای بودن: در دنیایی که احساس میکنید
همیشه در حال تولید هستید،حرفه ای به حساب می آیید.این اقبال شماست که
میتوانید خودتان را در نقش مطلوبتان تکرار کنید،چون همیشه در لیست
فراخواندگان هستید!!
آرزو: انسان مایل است به چیزی برسد که او و
زندگی خودش را تغییر دهد.برای من که در میانسالی هستم آرزو چیزیست که
نباید به آن فکر کنم.اما با هر فیلم جدید این حس در من قوت میگیرد،یک فیلم
نامه جذاب و شش ماه یا یک سالی که باید برای آن تحقق آن وقت صرف کنم.اول
دوست دارم از یک آرزو صحبت کنم، ولی میبینم آن یکی بدون چندتای دیگر امکان
پذیر نیست. آنها در هم تنیده اند، پس زندگی اتفاقی است که در میان آروزها
می افتد.
و ...
فروش فیلمهای آل پاچینو
For
the Money ---------------- $17,470,395
The Merchant of
Venice ----------------- $3,752,725
Gigli Starkman
---------------- $6,087,542
People I Know -----------------
$121,972
The Recruit ----------------- $52,784,696
Simone
----------------- $9,680,913
Insomnia -----------------
$67,263,182
Any Given Sunday ------------------- $75,530,832
The Insider ------------------ $28,965,197
Devil's
Advocate ------------------- $61,007,424
Donnie Brasco
------------------ $41,954,997
Looking for Richard Richard
III ----------------- $1,266,417
City Hall
------------------ $20,278,055
Heat -------------------
$67,436,818
Two Bits ------------------- $5,000
Carlito's
Way -------------------- $36,516,012
Scent of a Woman
-------------------- $63,895,607
Glengarry Glen Ross
--------------------- $10,691,523
Frankie & Johnny
-------------------- $22,773,535
The Godfather: Part III
------------------ $66,520,529
Dick Tracy
------------------- $103,738,726
Sea of Love
-------------------- $58,571,513
Revolution
-------------------- $346,761
Scarface -------------------
$44,942,821
Author! Author! -------------------- $13,111,101
Cruising ------------------ $19,784,223
And
Justice For All ------------------- $29,000,000
Bobby
Deerfield -------------------- $9,300,000
Dog Day Afternoon
--------------------- $46,665,856
The Godfather: Part II
-------------------- $57,300,000
Serpico
-------------------- $27,274,150
The Godfather
------------------- $134,966,411