ایها الناس عشق یعنی چه
؟
!!
در طول زندگی بشر نظریات زیادی درباره ی اوصاف عشق و
پايداري نيروي خارق العاده ي عشق بیان شده است. در ادبيات علاقه و دلبستگي هاي ما
ايرانيان عشق يوسف و زليخا ، ليلي و مجنون ، شيرين و فرهاد ، خسرو و شیرین و
... روايت هاي زيادي زبانزد است كه خوانده ايم و شنيده ايم. برخی عشق را دو دسته مينامند، يكي الهی و ديگري زمینی، در این نظریه برخی تقدس را تنها برای عشق الهیقائلند و برخی دیگر عشق زمینی را مقدس و حتی مقدمه ای برای عشق آسمانی می پندارند. برخی دیگر تنها به عشق الهی معتقدند و چیزی به اسم عشق زمینی را خطری برای عشق الهیمی دانند و شاید آن را نوعی شرک بدانند و ...
در کنار این نظریات نظریه یدیگري هم مطرح است که عشق را تنها اصرار بیش از حد بر تفاوتهای یک فرد با دیگرانمیداند. حال این تفاوت ممکن است در اخلاقیات، رفتار، ظاهر یا حتی حسی باشد که عاشقهنگام دیدن یا بودن در کنار معشوق در درون خود می یابد. یکی از استدلالهای این دستهبرای جمله ی "عشق تنها اصرار بیش از حد بر تفاوتهای یک فرد با دیگران است" این استکه در اغلب موارد پس از اینکه معشوق برخی از ویژگی های مثبتش چه از نظر ظاهر،اخلاقیات، روحیات یا موقعیت هایش را از دست می دهد از چشم عاشق افتاده و حتی آن عشقمقدس و پاکی که به تعبیر خودشان در زندگی یا دوستیشان احساس کرده اند به اختلافاتشدید یا حتی طلاق و یا کنار گذاشتن دوستی بدل می شود.
البته این نظریه، جالبو تا حدود زیادی واقع گرایانه است هر چند که نظریه ی کاملی نیست و شايد مقتضياتي برآن حاكم است كه نمي توان آن را آن طور كه بايد و هست تعبير كرد. چرا كه عشق آنقدرباعظمت و پرفروغ است كه وصف آن در اين مختصر نخواهد گنجيد ...
شما چگونه فکرمی کنید ؟
دختری کنجکاو می پرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختریگفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخمو تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامدهاست
رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
درکلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسیاست
تاجری گفت: عشق کیلويي چند؟
مفلسی گفت: پر کردن شکم خالی زن وفرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناهي بی بخشش
واعظیگفت: واژه اي بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است و همين
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه بهپشت
جاهلی گفت: عشق را چون عشق است، پس همين عشق است!
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوشاست
دیگری گفت: از آن بپرهیز یعنی دور کن آتش بر دست
چون که بالاگرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم :
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!