0

یادی از شهید سيد مرتضى آوينى

 
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

یادی از شهید سيد مرتضى آوينى


یادی از شهید سيد مرتضى آوينى





زندگى‏نامه

شهريور سال 1326، شهر رى، شاهد تولد فرزندى از سلاله سادات بود كه شعاع نورش در فرداهاى دور، آسمان ايران را پرتوافشانى كرد. از همان كودكى با هنر انس داشت: شعر مى‏سرود، نقاشى مى‏كرد و داستان و مقاله مى‏نوشت. همين علاقه سبب شد در دانشگاه، رشته معمارى را انتخاب كند و تا فوق ليسانس به تحصيل بپردازد. مطالعه ادبيات و فلسفه برايش لذت‏بخش و روح بلندش هميشه در پى حقيقت بود. 
با پيروزى انقلاب اسلامى، عشق و علاقه‏اش به انديشه‏هاى امام خمينى رحمه‏الله ، او را يكسره به خدمت انقلاب درآورد. با توجه به ضرورت زمان، فعاليت خود را در ديگر رشته‏هاى هنرى رها كرد و به فيلم‏سازى روى آورد. او با انگيزه درونى و تعهد اسلامى، از سال 1358 تا زمان شهادتش در فروردين 1371 در فكّه، توانست بيش از يكصد فيلم مستند تلويزيونى بسازد. مفهوم فيلم‏هاى اين نويسنده و كارگردان توانا، به زيبايى محروميت و مظلوميت يا شجاعت و رشادت را، گاه با زبان تصوير و گاه با صداى آهنگين و دل‏نشين يك راوى به بيننده القا مى‏كند؛ راوى‏اى كه حقيقت را روايت مى‏كرد؛ حقيقت عشق و دلدادگى رزمندگان به معشوق را. او با اخلاص در عمل و گفتارش به جاودانگى رسيد، تا آنجا كه اكنون كه سال‏ها از عروج ملكوتى‏اش مى‏گذرد، نامش هنوز در صدر نام سينماگران متعهد است و تا روايت و روايت‏گرى فتح و پيروزى پابرجاست، نام بلند شهيد بزرگوار سيد مرتضى آوينى نيز همراه و هم‏رديف آنان خواهد بود. 

آوينى به روايت آوينى

با شروع كار جهاد سازندگى در سال 58، به روستاها رفتيم كه براى خدا بيل بزنيم. در سال 59 به عنوان نمايندگان جهاد سازندگى به تلويزيون آمديم و در گروه جهاد سازندگى كه پيش از ما به وسيله خود كاركنان تلويزيون تأسيس شده بود، مشغول كار شديم. واحد تلويزيونى جهاد، از يك‏سو به جهاد سازندگى و از سوى ديگر به شبكه يكم تلويزيون وابسته بود. 
وقتى عمليات نزديك مى‏شد و ما خبردار مى‏شديم، بچه‏ها را در نمازخانه واحد تلويزيونى جمع مى‏كرديم و همه چيز را با آنها در ميان مى‏گذاشتيم. داوطلب‏ها به ميدان مى‏آمدند و يكى دو روز بعد به جبهه مى‏رفتند. اجبارى در ميان نبود و انگيزه ما براى فيلم‏سازى از جنگ، كاملاً اعتقادى بود. 
گروه‏هاى فيلم‏بردارى ما با همان انگيزه‏هايى كه رزم‏آوران را به جبهه‏ها كشانده بود، كار مى‏كردند؛ داوطلبانه و بدون چشم‏داشت مالى، در كمال قناعت و شجاعت و آماده براى شهادت. بچه‏هاى ما تا سال 1367 جز حقوق ماهيانه جهاد سازندگى يا سپاه پاسداران كه از هفت هزار تومان بالاتر نمى‏كشيد، چيزى دريافت نمى‏كردند. تركيب اعضاى گروه اين اواخر يعنى از سال 1364 به بعد بسيار غريب بود: پانزده، بيست نفر از جهاد، ده، پانزده نفر از سپاه پاسداران، ده، دوازده نفر از اعضاى بسيج و پنج، شش نفر از تلويزيون. فيلم‏بردار، عموما كارگردان نيز بود و البته فيلم‏بردارهاى ما براى اين وظيفه جديد از تجربه‏هاى كافى برخوردار بودند. 
شيوه‏هايى كه در تلويزيون ما اتخاذ مى‏شود، اين باور را در مخاطب ايجاد مى‏كند كه همه چيز تصنعى است. در مصاحبه‏ها هر سؤال و هر جوابِ مربوط به هم مشخص است. سخنانى كليشه‏اى كه نه گوينده به آن باور دارد نه شنونده. 
ما از همان آغاز، اين باكس‏ها را درهم شكستيم و تسليم كليشه‏ها نشديم. يادم هست كه در هنگام فيلم‏بردارى مجموعه «خان گزيده‏ها» در روستاى آباده، يكى دو روز با دوربين در كوچه‏ها و مجامع ظاهر مى‏شديم تا مردم به اين وسايل عادت كنند و وقتى دوربين به سوى آنها مى‏چرخد، دست‏پاچه نشوند و وضعيت‏هاى طبيعى خود را رها نكند. ساعت‏ها بى‏آنكه فيلم بگيريم، با مردم سخن مى‏گفتيم و فقط آن‏گاه كه حضور دوربين را فراموش مى‏كردند، كليد را مى‏زديم. صحنه‏اى را به ياد دارم كه زنان و مردان دور گروه ما حلقه زده بودند و از مظالمى كه خوانين بر آنان روا داشته بودند سخن مى‏گفتند. يكايك پيش مى‏آمدند و رو به دوربين سخن مى‏گفتند، فرياد مى‏زدند، مى‏گريستند. اشك‏هاى فيلم‏بردار فرو مى‏چكيد، صدابردار همچنان مى‏گريست. يكى كنار ديوار بر سر خود مى‏زد و من هم گريه مى‏كردم و صحنه همچنان ادامه داشت. مصاحبه اگر خوب باشد و از تصنع به دور باشد، قالب خوبى است براى ارائه شخصيت و اظهار باطن انسان‏ها. 
يك هفته قبل از سقوط خرمشهر، بعد از تلاش‏هاى شبانه‏روزى گروه، اولين فيلم مستند جنگى درباره خرمشهر از تلويزيون پخش شد. بعد از سقوط خرمشهر، ما در جست‏وجوى «حقيقت» ماجرا به آبادان رفتيم كه سخت در محاصره بود. توليد مجموعه «حقيقت» اين‏گونه آغاز شد. «روايت فتح» ادامه همان مجموعه «حقيقت» است. 
ديگر چيزى براى گفتن نمانده است. جز آنكه ما خسته نشده‏ايم و اگر باز هم جنگى پيش بيايد كه پاى انقلاب اسلامى در ميان باشد، ما حاضريم. مى‏دانيد! زنده‏ترين روزهاى زندگى يك «مرد» آن روزهايى است كه در مبارزه مى‏گذراند. زندگى در «تقابل با مرگ» است كه خودش را نشان مى‏دهد. 
پخش فيلم‏هاى مستند «روايت فتح» از تلويزيون در فروردين سال 1365 آغاز شد و تا پايان جنگ در سال 1367 ادامه يافت. با اتمام جنگ، وقفه‏اى دو، سه ساله در كار گروه پيش آمد. اما بار ديگر در اواخر سال 1370 گروه روايت فتح تشكيل شد و كار توليد و پخش شش برنامه از مجموعه «شهرى در آسمان» پايان يافته بود كه راوى فتح در جست‏وجوى قتلگاه فكّه، به شهادت رسيد و سيد شهيدان اهل قلم نام گرفت. 

راه طى شده

تصور نكنيد كه من با زندگى به سبك و سياق متظاهران به روشن‏فكرى ناآشنا هستم. خير، من از يك «راه طى شده» با شما حرف مى‏زنم. من هم سال‏هاى سال در يكى از دانشكده‏هاى هنرى درس خوانده‏ام. به شب‏هاى شعر و گالرى‏هاى نقاشى رفته‏ام. موسيقى كلاسيك گوش داده‏ام. ريش پرفسورى و سبيل نيچه‏اى گذاشته‏ام و كتاب انسان تك‏ساحتىِ هربرت ماركوز را ـ بى‏آنكه آن زمان خوانده باشمش ـ طورى دست گرفته‏ام كه ديگران جلد آن را ببينند و پيش خودشان بگويند: «عجب! فلانى چه كتاب‏هايى مى‏خواند. معلوم است كه خيلى مى‏فهمد». 
اما بعد خوش‏بختانه زندگى مرا به راهى كشانده است كه ناچار شده‏ام رو در بايستى را با خودم و ديگران كنار بگذارم و عميقا بپذيرم تظاهر به دانايى هرگز جاى‏گزين دانايى نمى‏شود. بايد در جست‏وجوى حقيقت بود و اين متاعى است كه هر كس به راستى طالبش باشد، آن را خواهد يافت. 

گذشتن از حجاب نفس

اين جانب، داراى فوق ليسانس معمارى از دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران هستم. اما كارى را كه اكنون انجام مى‏دهم، نبايد با تحصيلاتم مرتبط دانست. حقير هر چه آموخته‏ام، از خارج دانشگاه است. 
بنده با يقين كامل مى‏گويم كه تخصص حقيقى، در سايه تعهد اسلامى به دست مى‏آيد؛ و لاغير. اشتغال اساسى حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است. با شروع انقلاب، حقير تمام نوشته‏هاى خويش را در چند گونى ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزى كه «حديث نفس» باشد، ننويسم و ديگر از خودم سخنى به ميان نياورم. سعى كردم كه خودم را از ميان بردارم تا هر چه هست، خدا باشد. به فرموده خواجه حافظ شيرازى: «تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز».

پنج شنبه 19 فروردین 1389  11:54 AM
تشکرات از این پست
azadeh_69 ravabet_rasekhoon
azadeh_69
azadeh_69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 649
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:یادی از شهید سيد مرتضى آوينى

پندار ما این است:

که ما مانده ایم وشهدا رفته اند               اما حقیقت آن است
که زمان ما را با خود برده است وشهدا مانده اند
 
شهید مرتضی آوینی

پل ارتباطی:     azadeh_mail@yahoo.com 

 

             
       هرگز بر روی زمین با ناز راه مرو که تو نمی توانی زمین را بشکافی و قامتت به بلندی کوه ها نخواهید رسید.

    قران کریم         

 

 

پنج شنبه 19 فروردین 1389  2:47 PM
تشکرات از این پست
mamas_5924
mamas_5924
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 271
محل سکونت : فارس

پاسخ به:یادی از شهید سيد مرتضى آوينى

باسم رب شهدا
بعد از شهدا ما چه كرديم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
شنبه 21 فروردین 1389  12:20 PM
تشکرات از این پست
Saeid69
Saeid69
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 17
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:یادی از شهید سيد مرتضى آوينى


نقل قول mamas_5924
باسم رب شهدا
بعد از شهدا ما چه كرديم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
سلام خدمت شما
ما بعد از شهدا كاري نكرديم
فقط آبرو براي اونها نزاشتيم

امضا ندارم انگشت ميزنم....

یک شنبه 22 فروردین 1389  12:30 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها